خانه > گزارش ويژه > تحولات رسانه ای > «وضع روزنامهنگاران در همه دولتها همین است» | |||
«وضع روزنامهنگاران در همه دولتها همین است»معصومه ناصری[email protected]روزنامه دولتی «ایران»، روزنامهای است که با دست به دست شدن قدرت بین جناحهای سیاسی و تغییر کابینه، تحریریهاش هم تغییر میکند و روش و منش سیاسیاش متفاوت میشود. از آغاز به کار دولت آقای احمدینژاد، خبرهای متعددی از تغییرات در تحریریه این روزنامه و ضمیمههای آن، منتشر میشد. تازهترین خبرها، حکایت از اخراج تعدادی از اعضای تحریریه روزنامه ایران داشت. از جمله اخراجیها، جلال برزگر، عضو قدیمی تحریریه این روزنامه را نام میبردند. جلال برزگر در زمان دولتهای مختلفی، از جمله هاشمی، خاتمی و احمدینژاد، در این روزنامه دولتی مانده و به همکاریاش ادامه داده است. در ادامه بررسی مشکلات روزنامهنگاران ایرانی، این بار به سراغ جلال برزگر رفتم، تا ببینم امنیت شغلی که بقیه همکاراناش در روزنامههای دیگر، از آن صحبت میکنند، در این روزنامه برقرار است.
آیا خبرها درمورد اخراج شما و برخی از همکارانتان صحت دارد یا نه؟ خودم در این قضیه ذینفع هستم و نمیخواهم دروغ بگویم یا اینکه بر ضد منافع خودم محافظهکاری کنم، ولی خبرهایی که منتقل شده، دقیق نیست. خبری که شما دارید، چیست؟ خبرهای راجع به من و بقیه دوستان دقیق نیست. یعنی شما اخراج نشدهاید؟ به هیچ عنوان. دلیلی نداشت که اخراج بشوم، داشتم کارم را میکردم. چون حوزه کاری من سیاست خارجی بود، مشکلی نداشتم و داشتم کارم را میکردم. ولی یکسری مسایل اداری وجود داشت و به دلایلی خودم کنارهگیری کردم. در بخش دیگری، در حال استفاده از من هستند. از کار خودم کنار آمدهام. خواستم که کنار بیایم. اتفاقاً علیرغم اینکه ممکن است اختلافنظرهایی با مدیریت داشته باشیم، از جنبههای دیگر برای هم احترام قایل هستیم، پیشنهاد کردند که در بخش دیگری، به نوع دیگری همکاری کنم. راجع به بقیه همکارانام هم همینطور است، خبرها دقیق نیست. البته نمیگویم اختلافنظر، بهخصوص در مورد شیوههای مدیریت، نیست. حتماً هست. اما آنچه گفته میشود، معمولاً دقیق نیست. وقتی یکی از دوستان به هر دلیل نمیتواند به همکاریاش ادامه دهد، یا اخراج میشود و یا… به صحبت با دوستان و یا نقل خبر کردن شروع میکند. برای طرفین دعوا احترام قایلام و اصولاً آدمی هستم که برای همه احترام قایل هستم و با همه کار میکنم. پس بحث اخراج شما در کار نیست. اخراج نشدم. تقاضای بازخرید کردم. با تقاضای من تا حدودی موافقت شد. بعد، پیشنهاد شد در بخش دیگری همچنان ادامه بدهم. اینطور نیست که همهچیز خیلی راحت است. اصلاً مسایل پیچیدهتر از آن است که شما از دور فکر کنید. ما ایرانیها کلاً پیچیدهایم و زندگیمان هم پیچیدهتر از شماهاست. به این راحتیها هم نمیشود گفت: اخراج، کات… اینطور نیست. پس خودتان توضیحی درمورد شرایط کارتان با «ایران» و اینکه چه شد خودتان را بازخرید کردید، میدهید؟ مثل همه روزنامهنگاران ایرانی، مقداری ساعت کارم زیاد بود. ساعات کار ما زیاد است درآمدمان کم است و… ربطی هم به یک جای بهخصوص ندارد. فکر نکنید که در دوران هشت ساله اصلاحات زندگی روزنامهنگارها خیلی عالی بوده است. روزنامهنگاری در ایران کلاً مشکل است. ولی بچههایی که دارند این کار را میکنند، علاقهمندند. هرکدام در هر فرصتی که پیدا کنند، دوست دارند تا روزی که میتوانند روزنامهنگار باقی بمانند. شرایط کاری ما کلاً یک مقدار از شما سختتر است. شما از جمله روزنامهنگارانی هستید که هم در دوران دولت آقای خاتمی در روزنامه دولتی ایران کار میکردید و هم در دوران آقای احمدینژاد. آیا شرایط روزنامهنگاری در دوران آقای خاتمی و آقای احمدینژاد متفاوت بود؟ اگر بخواهم نظر شخصیام را بگویم، در هر دو دوره شرایط کار کردن یکسان بوده است. اینطور نبوده که در یک دوره خیلی آسان بوده باشد و در این دوره خیلی سخت شده باشد. هم در آن دولت و هم در این دولت از هر روزنامهنگاری که بتواند به لحاظ تفکر، میزان و حجم کار، ساعت کار و… کنار بیاید و کار کند، استقبال میشد. هر روزنامهنگاری هم که نتواند با جمیع جهات کنار بیاید، مدعی و طلبکار باشد و کار نکند، در هر دو دولت تحمل نمیشد. در بین دوستان روزنامهنگار حرفهایی درمورد وضعیت آشفته تحریریه روزنامه ایران و نشریات وابسته به این روزنامه، مطرح بود. آشفتگیهایی که بعد از تغییر مکرر مسوولان و سردبیران این روزنامه اتفاق افتاد. از جمله، این بحث مطرح بود که در یک جلسه تحریریه، از یک تحریریه خواستهاند که دیگر نیاید و تحریریه دیگری را جایگزین کردهاند. واقعاً این اتفاقها افتاده است؟ اگر بخواهیم همه ابعاد را ببینیم به آن سادگی که گفته میشود، نیست. یکسری از دوستان بودند که وقتی دولت عوض شد، احساس کردند که نباید به کار ادامه بدهند و به لحاظ سیاسی وابستگیهای حزبی، گروهی و تعلق خاطرها به افرادی که دارند بعد از این دیگر نمیتوانند کار کنند. آنها خودشان داوطلبانه رفتند. عده دیگری مثل ما، از موضع دیگری به شغل خود نگاه میکردند و خود را بهعنوان روزنامهنگار حرفهای و نه روزنامهنگار حزبی تعریف میکردند. اینها تصمیم گرفتند بمانند و ببینند چه پیش میآید. شرایط کاری در ایران شرایطی نیست که هر لحظه بتوان هرجوری تصمیم گرفت. آنچه پیش آمد، این بود که توانستند با این سیستم خیلی هم خوب ادامه بدهند. راضی هم هستند و دارند کارشان را میکنند. تعدادی از آنها به مرور زمان، مشکلدار شده بودند. ولی همه این مشکلات، مشکلات کاری و حرفهای بود. در رابطه با این مسایلی که گفته شده، اخراجهای دستهجمعی و… باید بگویم، با شناختی که ما از دوستان آقای احمدینژاد پیدا کردهایم، حرفهایتر از این هستند که با این قضایا به این شکل برخورد کنند تا به سادگی گزک دست کسی بدهند. اگر بخواهید با آنها وارد بحث بشوید، برای خیلی از اتفاقاتی هم که در موسسه افتاده است، توضیح و دلیل دارند. طبعاً برای هر مدیریتی این حق محفوظ است که سلیقهاش را اعمال کند. شما ممکن است در این سلیقه جا بگیرید، یا نه. ما معتقدیم هر مدیریتی وقتی روی کار میآید ـ اینجا اینطور است ـ حق دارد هر جوری رفتار کند. بقیه بایستی ببینند که این رفتارها را میپسندند یا نه. میمانند یا نه. گاهی وقتها، ما هستیم که باید با عملکردمان تعیین کنیم چه چیزی را میپسندیم، چه چیزی را نمیپسندیم. با عملکردمان، نه فقط با جنجال، فضاسازی، شهرتسازی و استفاده از این شهرت. این روشها را به شخصه نمیپسندم. ضمن اینکه کسانی را هم که این کارها را کردهاند، سرزنش نمیکنم. فکر میکنم اینها هم حق داشتهاند این کار را بکنند. من در هر دو دولت در این روزنامه بودم، روشها را دیدهام، با بعضیها احساس نزدیکی میکنم، این به معنی این نیست که نقدمان خارج از چهارچوب انصاف باشد. نقد منصفانه میتواند موثر واقع بشود، ولی یک وقت من به یک گروه سیاسی متعلق هستم و میخواهم با گروه سیاسی دیگر بجنگیم. من طالب این قصه نیستم، یک روزنامهنگار هستم و دوست دارم روزنامهنگار باشم. روزنامهنگار حرفهای که هرجا شرایط کار داشته باشد، کار میکند. شرایط کاری شما در روزنامه ایران، قبل از اینکه خودتان را بازخرید کنید، چطور بود؟ قرارداد داشتید، بیمه داشتید؟ با بازخرید من موافقت نشد، ولی قبل از اینکه این درخواست را بکنم، خبرنگار ارشد حوزه سیاست خارجی روزنامه، انرژی هستهای و این مسایل در دولت قبلی بودم. در این دولت هم دو سال و نیم به کارم ادامه دادم. چون مساله ما، حوزه منافع ملی بود، نه حزبی. اینها نه تنها ما را تحمل میکردند، بلکه با ما همکاری هم داشتند. بعضی از کسانی که جدیداً آمدهاند و مستقر شدهاند، خیلی هم به ما احترام میگذارند. در حال حاضر باز با همان سمت خبرنگار ارشد، ولی نه در حوزه خبری قبلی، در بخش دیگری از روزنامه مشغول کار هستم. قرارداد کار دارید؟ بله، قرارداد دارم. کسی بدون قرارداد که کار نمیکند! البته خیلی از بچههای روزنامهنگار بدون قرارداد کار میکنند. شما هم که خبر دارید. گفتم که شما به خاطر فاصله جغرافیایی، چیزهایی میشنوید، ولی در بطن موضوع نیستید. قراردادها متفاوتاند. قراردادهایی که تا سال مشخصی بسته شده، به یک صورت و بعد از آن به شکل دیگری است. در حال حاضر، چند سالی است که قراردادهای دوستان ما سالیانه است. یعنی سال به سال تمدید میشود. قرارداد شما هم به همین صورت است؟ قرارداد سالیانه است؟ قرارداد ما طور دیگری است. چون من ۱۵ سال سابقه کار خبری دارم. قرارداد ما ۱۵ سال پیش به صورت سالانه بسته نشده، به صورت دیگری بسته شده است. بخشهای پیشین: • فریده غائب: به روزنامهنگاران منتقد سخت میگذرد • آرش حسننیا: حاکمیت، دشمن مشترک روزنامهنگار و کارفرماست • فرزانه روستایی: این در همیشه بر این پاشنه نخواهد چرخید • بدرالسادات مفیدی: مدیران روزنامهها، سرمایهگذاران زالوصفت نیستند • نیلوفر محبعلی: در ایران روزنامه مستقل نداریم |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
آرشیو ماهانه
|
نظرهای خوانندگان
... كيست كه عمق حقارت ، كينه و بيسوادي نيروهاي جديد روزنامه ايران نسبت به گذشته (و نسبت به وظعيت طبيعي حتي) را درك نكند بخصوص اگر در تحريريهي آن هم كار كند. اينكه ايشان ميفرمايند: "گفتم که شما به خاطر فاصله جغرافیایی، چیزهایی میشنوید، ولی در بطن موضوع نیستید." نشان از عمق در بطن بودگي ايشان دارد چرا كه طبعا فاصله هلند (راديو زمانه) تا كشور ايران را با متر حساب ميكند و متوجه مي شود هوووووو چقدر دور اما نميداند كه در فاصله صد متري محل كار خودش در ساختمان اصلي روزنامه ايران در خرمشهر (آپادانا) در ساختمان پلاك 94 كوچه 9 خيابان مهناز، ضميمه هاي استاني (ايران زمين) روزنامه فخيمه ايران بيش از 200 نفر بدون هيچ قراردادي مشغول به كارند و هر روز بنا به زاويه وزش باد تعدادي از آنها اخراج مي شوند.
-- از ضميمه ايران زمين روزنامه ايران ، Sep 28, 2008متاسفم براي اقاي برزگر ظاهرا ايشان بيشتر از راديو زمانه با ما فاصله دارند. .... اينجا در ايران زمين تمام گروه ها 3 نفره بود از تمام گروه ها 1 نفر اخراج شد. 1 سال و نيم از انتشار ايران زمين مي گذرد هيچ كدام از بچه ها بيمه نيستند. از ساعت 8 صبح تا 5 عصر اگر حضور نداشته باشيم به هر حيله اي شده از حقوقمان كسر مي شود. حراست به طرز وحشتناكي رصدمان مي كند. نمي دانم قرار است اينجا چكار كنيم؟ و البتنه نمي دانم اينجا بايد چكار نكنيم تا مثل يه روزنامه نگار با ما رفتار شود. بيشتر كساني كه در ايران زمين مانده اند يا مثل من گرفتار وضعيت مالي بد فرم و غير انساني اند يا هيچ از روزنامه نگاري نمي فهمند. البته اينجا پر است از دختر خانوم هايي كه فرق خبر منفي با مثبت را نمي دانند كه البته آنها كه مي فهميدند را اخراج كردند مثل مژگان جمشيدي و احمد فراهاني و ...
-- يك روزنامه نگار در ايران زمين (روزنامه ايران) ، Sep 28, 2008در ضمن بنده همكلاس آقاي اشتهاردي بودم ايشان سر كلاس نيامد و حذف شد. دو سال بعد هم در كلاس ديگر دوستانم نامش ديده شد. دوباره نیامد اما رئيس سابق دانشكده خبر براي ايشان مدرك جعلي صادر كرد و حالا من و دوستانم مدارك انتخاب واحد و حذف و نمره نياوردن ايشان را داريم. من در فلاكتم ايشان مدير است و الخ
اين است روزگار ما دوستان عزيز در راديو زمانه
چه انتظاری است از روزنامه نگارانی که داخل کشور مشغول بند بازی و راه رفتن بر لبه تیغ هستند؟ که فارغ از تمام ترسها و فشارها به بیان درد و مشکل بپردازند؟ یا خیلی انقلابی شروع به افشاگری کنند؟ چنین چیزی بی مکافات عمل ممکن است؟ جلال برزگر هم مانند بقیه، طبیعی است که محتاطانه چنین بگوید. کد اصلی را خودش در صحبت های اش داده: این که یک روزنامه نگار "حرفه ای" است و البته برای حرفه ای بودن باید که بتوانی حرفه ات را حفظ کنی.
-- پدرام ، Sep 28, 2008چقدر ترحم برانگیز!
-- بدون نام ، Sep 29, 2008دوست عزیزی که نوشته است برای برزگر و حرفهایش متاسف است ، ضمن آنکه رنجش خاطرش را درک می کنم اما بهتر است توجه کند که نمی توان آدمها را در یک فضای انتزاعی سنجید و قضاوت کرد.چرا متوجه نیستیم که آدمهایی مثل جلال ،در شرایط دردناک امروز، اگر همین آب باریکه روزنامه ایران هم نباشد ،چه گزینه دیگری دارند؟بروند خیابان جمهوری موبایل و لب تاپ دست دوم معامله کنند ؟من هم یکی از اعضای همان تحریریه بودم و حالا مدتی است در ایران نیستم ،اگرچه هر ثانیه درفضای ایرانم.پیش از صاعقه فعلی ،سالها -ده دوازده سال- با جلال و بسیاری دیگر، بهترین روزهای حرفه ای مان را در همان تحریریه ایران گذراندیم و قلم زدیم.اگرچه هرگز و هیچ دوره ای ، پول و پله ای دستمان را نگرفت-به رسم رایج باقی روزنامه نگاران ایرانی مگر استثنا هایش -اما با عشق می نوشتیم به امید روزهای بهتر.به چشم دیده ام که سالها همین جلال چطور از عمر و زندگی مایه می گذارد بی هیچ پاداش مادی و غیره . همانطور که من و بقیه. خب حالا شرایط تغییر کرده. روزنامه ای در کار نیست و این یعنی که انتخابی در کار نیست . چهار تا و نصفی روزنامه هم که هستند ، حقوق بچه های تحریریه خودشان را دو ماهی یکبار نمی توانند بدهند . همچو منی را به دلایل بسیار مجبور به ترک سرزمین و خانه اش می کنند ،اما کسی چون جلال چه باید بکند؟ از اینکه حقایق آن تحریریه فعلی را در یک مصاحبه بگوید آنهم زمانی که هنوز در آن محیط کار می کند ، چه نصیبی می برد؟بجز تحمل فشار طاقت فرسای بیکاری و فقر، بیش از اینی که هست و همه می دانیم؟ قهرمان می خواهیم؟.من خود شاید اگر هم می ماندم هرگز حاضر به ماندن و کار با آن جماعت تازه به دوران رسیده و تنگ چشم بی سواد و کوتاه قامت تن نمی دادم . اما هرگز جلال یا دیگران را هم تشویق به چنین کاری نمی کردم. با این حال، شاید بهتر بود که جلال قید این مصاحبه را می زد تا مجبور نباشد اینگونه خون دهان را قورت دهد و حرف را به مصلحت بپیچاند . به هر حال منصف باشیم.
-- بدون نام ، Oct 22, 2008