تاریخ انتشار: ۲۹ فروردین ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
به روایت شهرنوش پارسی‌پور، شماره ٨۲

ادبیات زیر خیابان صفی علیشاه

http://www.shahrnushparsipur.com

Download it Here!

امروز درباره نویسنده‌ای با شما صحبت می‌کنم که از نوعی از ادبیات بهره‌برداری می‌کند که معمولاً روشنفکران آن را قبول ندارند. یعنی نوعی ادبیاتی است که به عالم روشنفکری ربطی ندارد بلکه مربوط می‌شود به بازار عرضه و تقاضای ادبی در ایران و نوعی از ادبیاتی که من اسم آن را گذاشتم ادبیات زیر خیابان صفی علیشاه.

نویسندگانی در ایران وجود دارند که کار آن‌ها هم بسیار پرفروش است ولی به‌طور معمول نمی‌بینم آثار ادبی آن‌ها ضبط تاریخ بشود. چراکه به‌نظر می‌آید جامعه روشنفکری ایران بخشی از نویسندگان را جدی نمی‌گیرد.

ما نویسندگانی داشتیم در عصر شاه که بسیار معروف بودند، جواد فاضل، حسینقلی مستعان، ر. اعتمادی و نظایر این نویسندگان که کار زیادی می‌کردند و بعضی از آن‌ها ماهی یک کتاب چاپ می‌کردند و مردم هم آن کتاب‌ها را می‌خواندند، اما جامعه روشنفکری ایران نویسندگانی که خودشان را به اصطلاح پیشرو می‌دانستند؛ التفاتی به این دسته از نویسندگان نداشتند.

چنان که سینمای فارسی هم به دو بخش شده بود. سینمای ایرانی که به اصطلاح فیلم‌های مطرح تاریخ سینما را به‌وجود می‌آورد و سینمای فارسی و فیلم فارسی که بازار مردمی را پر می‌کرد. بعد از انقلاب بود که عده‌ای نشستند و فیلم‌های فارسی مبتذل را نگاه کردند و دیدند بسیاری از پیام‌هایی که در این فیلم‌ها مطرح می‌شد، بعدا در جریان انقلاب ایران اهمیت پیدا کرد.

یعنی تمام آن معیارهایی که در انقلاب ایران به عنوان اصل رعایت می‌شد در این فیلم‌ها پیش‌بینی شده بود. فرض بفرمایید اینکه تمام خانم‌های منشی ادارات مثلا زن روسپی هستند یا معشوقه رییس‌شان به حساب می‌آیند و آن وقت این‌ها را نشان می‌دادند و بعد از انقلاب ما ناگهان دیدیم که در ادارات پاکسازی آغاز شد و زن‌ها را از کار کنار گذاشتند.

ولی در ادبیات داستانی که مورد توجه مردم است ولی مورد توجه روشنفکران نیست، معمولا سوژه‌هایی انتخاب می‌شود که به هیچ عنوان برش سیاسی ندارد و وارد مسائل سیاسی نمی‌شود بلکه در حوزه جامعه و مردم باقی می‌ماند و تکیه‌گاه‌های خیلی خاصی هم دارد. آداب جوانمردی، زنان نجیب، روسپی‌های بدبخت و گرفتار و این‌ها قهرمانان این نوع داستآن‌ها هستند.

ما نویسندگان بسیار پرفروشی داریم در این به اصطلاح نوع ادبی مثلا فهیمه رحیمی که یک نویسنده‌ای است که کتاب های او را مثل ورق زر مردم می‌برند و می‌خوانند. اما من هرگز نمی‌بینم که از او در جنگ‌های ادبی یا نقدهای ادبی اسم برده بشود و این خیلی غلط است. به نظر من بایستی آثار یک نویسنده و نویسنده‌های مشابه او خوانده بشود، بررسی بشود و مورد تجزیه و تحلیل قرار بگیرد.

تورج عاطف در این دو کتابی که من امروز درباره آن‌ها حرف خواهم زد؛ یعنی عروس قولنامه‌ای و دختری در قاب پنجره، خودش را از نوع نویسندگانی معرفی می‌کند که به اصطلاح بازار فروش مردمی دارند و درپی حرف‌های روشنفکرانه نیستند. اما بررسی هر دوی این کتاب‌ها یعنی عروس قولنامه‌ای و دختری در قاب پنجره از نقطه نظر روانشناسی اجتماعی ایرانی به نظر من بسیار جالب است.

این دو کتاب نمایندگی می‌کند گرفتاری‌های نوع و قشر ویژه‌ای از جامعه ایران را یعنی قشر کاسب کار را، به اصطلاح آنچه که در جامعه شناسی به آن می‌گویند خرده بورژوازی. قشر کاسب کار معمولا محافظه کار است. دنبال حرف‌های انقلابی و سیاسی بزرگ نیست. بیشتر به پول فکر می‌کند و زندگی سنتی را درمقابل خودش قرار می‌دهد و سنت گرا است.

این دو کتاب وقف روابط عاطفی این طبقه شده. یعنی مساله ازدواج دخترها با پسرها در گروه کاسب کار جامعه ایران و کوششی است در حل مشکلات و مسائلی که در این زمینه پیش می‌آید.


روی جلد رمان عروس قولنامه‌ای، نوشته تورج عاطفی

اولا در هر دو کتاب می‌بینیم که زوج را از بچگی نافشان را برای هم می‌برند. مثلا ناف دختر عمو را برای پسر عمو می‌برند. یا ناف دختر عمه را برای پسر دایی می‌برند و بعدا هم طوری با این بچه‌ها رفتار می‌کنند که این‌ها جز اینکه با هم ازدواج کنند، چاره دیگری ندارند و خودشان این‌ها را هدایت می‌کنند در جهت چنین ازدواجی.

اما نکته جالب دیگری که در این کتاب به‌چشم می‌خورد نحوه تربیت بچه‌ها است که باید کاسب کار بشوند و اگر اهل کسب نباشند، دچار مشکلات اجتماعی زیادی با خانواده خودشان می‌شوند. مثلا در کتاب عروس قولنامه‌ای می‌بینیم که مرد جوانی که پدرش دکاندار است و پدر بزرگ او هم دکاندار بوده، حالا چون علاقمند است که دکتر بشود، به راستی دچار اضطراب است که خانواده با او مخالفت نکنند.

او درعین حال به پیشنهاد یکی از اقوامش تصمیم می‌گیرد در دانشکده افسری اسم بنویسد و این مساله هم دوباره برای خانواده مشکل ایجاد می‌کند. یعنی درست مثل این است که جهان یک افسر ارتش یا افسر هوایی و جهان پزشکان در یک دنیای دیگر است و دنیای کاسب کارها، دنیای دیگری.

اما دخترها در این میانه مساله خیلی جالبی دارند. بر طبق نوشته‌های این کتاب ما متوجه می‌شویم که دخترها را قبل از سن 15 سالگی به شوهر می‌دادند. درحدود 15 تا 16 سالگی که البته ناف آن‌ها را در کودکی برای کسانی بریدند. مثلا پسر عمو، دختر خاله، پسر دایی و غیره.

برای اینکه نظام جدید اجتماعی ایران که متوجه تفکیک کردن افراد و در نتیجه بالا رفتن سن ازدواج است، در ساختارهای زندگی این گروه اجتماعی نیز تاثیر گذاشته است و دخترها بایستی دیرتر ازدواج کنند. یعنی مجبور هستند که دیرتر ازدواج بکنند که تحصیل بکنند و حالا درهای بعضی از انواع کار مثل معلمی به روی آن‌ها گشوده شده اما اخلاق اجتماعی گروه خرده بورژوای ایرانی اجازه این را نمی‌دهد که دخترها در حالی که سنشان رفته بالا مثلا رشد مرد هم بگیرند یا به میل خودشان ازدواج کنند.

در هر دو کتاب این جنبه به چشم می‌خورد و قابل تامل است. یعنی در حقیقت خیلی جالب است که قهرمان مرد کتاب عروس قولنامه‌ای تا سن سی سالگی و متجاوز از آن ازدواج نکرده است. اما هیچ نوع رابطه‌ای در زندگی او وجود ندارد یا اگر وجود دارد در سکوت محض برگزار می‌شود.

من یادم هست که بچه بودم می‌گفتند که دست تاجرانه بزنید، یعنی وقتی برای اینکه کسی برقصد و بعد ما می‌پرسیدیم که یعنی چه؛ می‌گفتند که دو انگشتت را آرام روی دستت طوری بزن که اصلا صدا ندهد. در این دو کتاب که ما می‌خوانیم، این صدا ندادن و صدا نداشتن و در پس و پشت پرده‌ها بودن خیلی خوب به چشم می‌خورد.

گله می‌شود که پدربزرگ از این که قرار است نوه او با کسی دیگر ازدواج کند، آنقدر عصبانی می‌شود که رابطه‌اش را با خانواده‌اش قطع می‌کند. گله می‌شود که پدربزرگ وقتی برای نوه‌اش خواستگاری پیدا کرده و پسر نمی‌پذیرد که دخترش را به این خواستگار بدهد، باز پدربزرگ قهر می‌کند و بیرون می‌کند پسر را از خانه سنتی که دارند. که معمولا این گروه طبقاتی بسیار سعی می‌کند که در چهارچوب یک خانه با هم زندگی بکنند. پدر وسط و فرزندان در اطراف و هرکدام دارای یک ساختمان که این البته خیلی سنت جالبی است.

الان گروه چینی‌هایی که به آمریکا می‌آیند، اغلب از همین گروه طبقاتی هستند و تجارت‌های پرسودی دارند. فروشگاه‌های بزرگ باز می‌کنند و بعد تمام خانواده از پدر و پسر و پدربزرگ و مادربزرگ و نوه‌ها این‌ها همه با هم کار می‌کنند. می‌گذارند قیمت‌ها را ارزان بگیرند. این در رستورآن‌های چینی هم به چشم می‌خورد. قیمت‌ها را ارزان می‌گیرند و درنتیجه بازار رستورآن‌های دیگر را کساد می‌کنند.

در این روش زندگی خرده کاسب‌های ایران و کسبه ایران نیز این ویژگی به چشم می‌خورد. یعنی اینکه خانواده دسته جمعی با هم زندگی می‌کنند. منتها به نظر می‌آید سنت‌های جدید زندگی، پیاده شده در محیط زندگی کاسب کاران ایران هم ساختار ازدواج‌ها را مثلا تغییر داده. فرض کنید دختر تا سن 25 سالگی شوهر نکرده. ولی از او انتظار می‌رود که اولا دختر باشد و ثانیا با آن کسی ازدواج کند که خانواده پیشنهاد می‌کند.

تورج عاطف که در یک کتاب متولد 1340 و در کتاب دیگر متولد 1345 نوشته شده و بنابراین برای من روشن نیست که چند سال دارد، به نظر می‌آید کوشش خود را بر این گذاشته که مسائل و مشکلات، بویژه مشکلات و مسائل عاطفی و روابط عاطفی خانوادگی این گروه طبقاتی را راجع به آن‌ها صحبت و گفتگو بکند تا آن‌ها را باز بکند.

من خیلی خوشحال می‌شوم یک‌روز جامعه شناسان بیایند و راجع به این مساله بررسی بکنند که پشت این نویسندگان چه نیروهایی هستند. آیا آن‌ها به ابتکار شخصی داستان می‌نویسند و یا آن‌که به آن‌ها داستان سفارش داده می‌شود. یعنی گفته می‌شود در این زمینه بنویسید.

چون خیلی جالب است که ما در کشورمان هیچوقت توجه نمی‌کنیم به آنچه که به آن می‌گویند ادبیات مترو. این ادبیات تورج عاطف از نوع ادبیات مترو است. یعنی کتاب‌هایی که در مترو و اتوبوس آدم می‌خواند و رد می‌شود و هیچ نوع معضل فلسفی و ویژگی‌هایی از این قبیل در این آثار به چشم نمی‌خورد. اما خواندنی هستند و خواننده را به دنبال خودشان می‌کشند تا ببینیم مساله به کجا کش می‌آید و تا به کجا به درازا می‌کشد داستان.

من از کارهای دیگر این نویسنده اطلاعی ندارم. ولی از این دوکتاب حدس می‌زنم که او تا این لحظه ده جلد کتاب درمورد ادبیات باید منتشر کرده باشد. چنان که کتاب‌هایی که به نام فهیمه رحیمی درمی‌آید، رقم قابل تاملی است و خیلی باز عرض می‌کنم از نظر روانشناسی اجتماعی قابل بررسی هستند و اگر یک روز عمری به دنیا باقی بود، کوشش خواهم کرد این نوع ادبیات را در یک گستره وسیع‌تری هم در رادیو و هم در مقالاتی باز کنم و ببینیم که چه کسانی اولا نویسندگان این آثار هستند و چه کسانی خوانندگان این آثار هستند.

من بعضی از آثار قابل تامل این نوع ادبیات را در ایران خواندم که منوچهر مطیعی، یکی از این نویسندگان بوده که کارهای او به نظر من دارای ارزش جامعه شناختی قابل تاملی است. تورج عاطف به نظر می‌آید در دنباله کار این نویسنده و نویسندگان مشابه او قدم گذاشته و در حال ایجاد ادبیاتی است در ایران، در تهران به‌ویژه، از یک منطقه‌ای از شهر، یعنی جنوب شهر خواننده بسیار زیادی دارد.


ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسی‌پور، کتابی بفرستند، می‌توانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند:

Shahrnush parsipur
2934 Hilltop Mall Rd. # 102
Richmond, CA 94806
USA

نظرهای خوانندگان

با درود،

همانطور که شاید خود خانم پارسی پور هم آن را بپذیرند، بسیار محتمل است که نه تورج عاطف به راستی یک مرد باشد و نه فهیمه رحیمی یک زن و این نامها چیزی نباشند به جز نامهایی ساختگی یا مستعار!

یا در عین حال ممکن است این اسامی راست بوده و این افراد هم بسیار روشنفکر و با معلومات باشند اما ترجیح دهند از "هیاهو"ی رایج در نشریات روشنفکری دور بمانند و با استفاده از روش "برخورد غیر متستقیم" برای رساندن «پیام» خود به مخاطبین، آنها را بیشتر در میان مردم معمولی جستجو کنند (و البته پول خوبی هم از طریق فروش داستانهای soap opera و به اصطلاح مردمی) به جیب بزنند ... (اگر اشتباه نکنم، روشنفکران صاحب نامی همچون احمد شاملو هم در مواردی با نام مستعار در سینمای تجاری یا فیلمفارسی پیش از انقلاب کارهایی انجام داده اند.)

به هر حال، بی آنکه بخواهیم تعصب خاصی نسبت به هرگونه ژانر ادبی یا سینمایی نشان دهیم، این نوع آثار مسلما در نوع خود جالب توجه بوده و گمان کنم نظر خانم پارسی پور بسیار درست باشد که چرا نشریات یا سایتهای روشنفکرانه ادبی "جدی" یا "پیشرو" یا هر اسم دیگری که دارند، گاهی این آثار را هم مطالعه نمی کنند و مورد بررسی قرار نمی دهند!؟

همانطور که خانم پارسی پور هم اشاره کرده اند، آثار (از نظر معیارهای روشنفکری) بی ارزش زیادی در ادبیات و سینمای «مردمی» پیش (و همچنین پس) از انقلاب 1357 در ایران ساخته شده اند، اما می توان بعضی از آنان را، با حذف جنبه های مبتذل و تجاری، در نگاهی دیگر، به عنوان آثاری در خور توجه طبقه بندی کرد. سوای فیلمسازانی همچون روانشاد ساموئل خاچیکیان که آثار "روز" اما قابل تامل و حتی در نوع خود ارزشمندی را در سینمای ایران آفرید، جای آن دارد از یکی دو کار دیگر فیلمفارسی نیز یادی کنم که علیرغم تجاری و حتی مبتذل بودن اما دارای نکات قابل توجهی هستند. یکی از این دو فیلم معروف "جوجه فکلی" ساخته رضا صفایی است و دیگری "برادرکشی" که ایرج قادری آن را ساخته است و هر دو البته از کارهای به وجود آمده در دوران نزدیک به اواخر سلطنت پهلوی است که فضای نسبتا باز سیاسی در ایران پدید آمده بود و بازار بحث درباره ی هنر اصیل و ارزشمند و مقایسه آن با کالای هنری تجاری و اغلب بی ارزش خیلی گرم شده بود.

تاثیر این مقایسه ها و بعضی از مجادلات روشنفکری آن زمان در کشور ایران به ویژه در نیمه اول فیلم "جوجه فکلی" کاملا مشهود است. به یاد دارم حتی رضا صفایی در مصاحبه ای در یکی از نشریات سینمایی آن دوران خود به این مطالب اشاراتی کرده و "سینمای بیضایی و تقوایی" را دور از حوصله و سلیقه مردم کم درآمد خوانده بود که می خواهند (نقل به مضمون) "با پرداخت فقط سه تومان به مدت دو ساعت با رقص و آواز و داستان عشقی و کمدی و هیجان و درام و همه چیز ..." تفریحی ارزان قیمت کرده باشند و روز جمعه را به شب برسانند و ...

با سپاس
شرمین پارسا

-- شرمین پارسا ، Apr 22, 2008 در ساعت 04:03 PM

سرکار خانم پار سا
نخست با ید سپاس بی کر ان از سر کار خانم شهر نوش پار سی پور داشته که با تحملی شگر ف و تو جهی بسیار ار زنده بر آثار من نقدی نو شته اید و بای خدمت خانم پار سا عرض کنمتو رج عاطف هستم یک نام و اقعی از مر دی و اقعی متو لد 1345 هستم و اعتراف نمایم دنبال معنای خاصی از اد بیات گشته ام اد بیاتی که بتو اند با ز بانی ساده و در حدی استعاری به بررسی مشکلات بی شمار جامعه ما خصو صا پدیده های پر زخم چو ن و ضعیت از دو اج بپر داز م نمی دانم شاید چندان به این تقسیم بندیها آثار منور فکر و غیر منو ر فکر و فیلم فارسی و فیلم جشنو اره تو جه نکر دم هدفم تنها بررسی مسائل بو د ه و نه در پی بازار بو ده و نه قصد داشتم سر گرمی به جامعه ادبی اضافه کنم و بر ای اثبات نظریاتم تو جه شما را به مطالب وب بلاگم جلب می نمایم با سپاس


www.lonelyseaman.wordpress.com

-- تورج عاطف ، Apr 30, 2008 در ساعت 04:03 PM

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)