خانه > شهرنوش پارسی پور > Jul 2007 | |
Jul 2007گزارش يك زندگى- بخش بيستودوم مبصری با کفشِ پارهشهرنوش پارسیپور در بیستودومین بخش از خاطرات زندگی خود چنین روایت میکند: «بهراستى دلم نمىخواست مبصر باشم. كفشهايم پاره بود و ترجيح مىدادم در گوشهاى بنشينم و توجه كسى را جلب نكنم. اما به عنوان مبصر مجبور بودم دائم در برابر چشم بچهها بايستم و بگذارم كه كفشهايم را نگاه كنند.» گزارش يك زندگى- بخش بيستويکم اولين و آخرين کتکِ پدرپدر متظاهر به اين حركت شد كه دارد كمربندش را از شلوار بيرون مىكشد تا مرا بزند، اما من باز زار زدم. عاقبت پدر كه بسيار خشمگين بود با كمربند ضربهاى به پشت من زد. ناگهان ساكت شدم. هرگز باور نمىكردم كه كتک بخورم. برنامه به روایت شهرنوش پارسیپور، شماره ۴۵ «سرخى تو از من»سپيده شاملو نويسندهای با استعداد است که در اين تازهترين اثر خود، «سرخى تو از من» يكى از مطرحترين مسائل جامعه ايران و دنيا را در معرض ديد و روشنائى قرار مىدهد. مسئله زنا با محارم از مشكلاتى است كه پرداختن به آنها بدون دانش زياد گرفتارىزا و خطرناك است. سپيده شاملو كه پيش از اين با نوشتن «انگار گفته بودى ليلى» يكى از در يادماندنىترين آثار ادب معاصر فارسى را بوجود آورده بود اينبار نيز با موفقيت فراوان دست به كار بررسى مشكل ديگرى مىشود. مادرم تحت تاثیر مادرش با پدر ازدواج میکندمادر من كه خدا را در چهره يك زن میديد، در هنگامه جنگ جهانی دوم با پدرم ازدواج كرد. آشنائی آنها از طريق مادربزرگ انجام شده بود. مادربزرگ سخت میكوشيد به يك مكتب عرفانی وارد شود. دورانی بود كه اگر زنی در پوست خود نمیگنجيد چند راه در پيش رو داشت: يا به مسجد و تكيه برود و يا اگر خيلیپيشرفت روحیكرده وارد يك جمع عارفانه بشود. برنامه به روایت شهرنوش پارسیپور، شماره ۴۴ «بريم خوشگذرونى»«بريم خوشگذرونى»، نوشته عليرضا محمودى ايرانمهر، مجموعه هيجده داستان عاشقانه غمانگيز است. عشقهایى كه در اين كتاب به معرض نمايش گذاشته شده از مقوله داستانهایىست كه در جایى همانند ايران مىتواند رخ بدهد. جایى كه مردم حق ندارند دست يكديگر را بگيرند اما مىتوانند تا دلشان مىخواهد عاشق زمين زنانه باشند. اينجا جایىست كه آدمها هميشه در معرض ديده شدن هستند و بايد به گوشهى شيروانىها پناه ببرند تا لحظهاى تنهایى نصيبشان بشود. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
از دست ندهید | ||||
بحث ۳۰ یا ۳۰ ممنوع! |
عباس در برابر عباس |
اسلام، خون و آزادی |
گفتگو با برنده نوبل ادبيات 2007 |
آقای جرج کلونی! رييسجمهور میشويد؟ |