گفت و شنیدی با شهرنوش پارسیپور:
پشت نویسندگان بزرگِ مرد، همیشه زنی حضور داشته است
گفت و گو: سپیده صارمی برگردان: بنفشه سرتیپی
شهرنوش پارسیپور به طور قابل بحثی، یکی از مهمترین نویسندگان امروز ایران است. بیشتر نوشتههای او که نخستین کتابش وقتی تنها ۱۶ سال داشت، منتشر شد، با ترکیبی از زبانی صریح و رئالیسم جادویی، زندگی زنان را روایت میکنند. پارسیپور در هر دو حکومت شاه و جمهوری اسلامی به خاطر نوشتههایش به زندان افتاد و اخیراً نیز کتابهای او در ایران توقیف شدهاند.
او به تازگی برای همکاری با نویسندگان بینالمللی در پروژهای در دانشگاه براون به آنان پیوسته و کتاب الکترونیکش نیز در اواخر سال ۲۰۰۷ منتشر شده است. در این گفت و گو، پارسیپور درباره تأثیر شدید افسردگی جنونآمیز بر کارش و بازی خدا گونه، به واسطه نوشتن صحبت میکند.
شهرنوش پارسیپور
کتاب الکترونیک اخیر شما، ادامه سری داستانهای آدمهایی از تمدنهای گوناگون است که همگی در دورههای زمانی مختلف در آمریکا نوشته شدهاند. ممکن است در مورد مراحل نوشتن این کتاب توضیح دهید؟
در سال ۱۹۹۲ برای سخنرانی به کشورهای مختلف دنیا دعوت شدم. اما وقتی میخواستم به سوئد و آلمان بروم، در ایران به زندان افتادم. بنابراین بعد از آزادی از زندان به لسآنجلس آمدم و برای سخنرانی به شهرهای مختلف سفر کردم و در هر شهری، داستانی نوشتم. نخستین برداشتهای من از آمریکا در این داستانها آمدهاند.
آمریکای آمریکاییها در بسیاری از داستانها دیده میشوند، اما این کتاب، آمریکا از منظر یک خارجی است. وقتی ما برای اولین بار به اینجا میآییم، آگهیهای بزرگ کوکاکولا و کیسههای بزرگ پاپکورن در سینماها یا فضاهای بزرگی که برای غذاخوری اختصاص داده شدهاند، نخستین چیزهایی هستند که میبینیم. بزرگترین تأثیری که چینیها، یهودیان و هندیها توانستهاند بر اینجا بگذارند، راهاندازی تعداد زیادی رستوران است.
این چیزی است که یک خارجی میبیند. اکثر خارجیان به غرب آمریکا سفر نمیکنند؛ بلکه به شرق یا نهایتاً سواحل غربی میروند و بنابراین قادر به مشاهده زندگی سنتی آمریکایی نمیشوند. اینها چیزهایی است که من دربارهشان نوشتهام.
چرا تصمیم گرفتید این کتاب را به صورت الکترونیک و نه به شیوه معمول کاغذی منتشر کنید؟ آیا عده زیادی از مردم قادر به استفاده از آن هستند؟
کارلیکا ایورسون، طراح سایت و تصویرگر کتاب، از من پرسید چرا کتابم را به صورت آنلاین نمیفروشم؟ بنابراین در اکتبر یا نوامبر ۲۰۰۷ ما این کتاب را به صورت الکترونیک منتشر کردیم. تا کنون به دلیل اینکه ما هنوز در مورد شیوه فروش کتابها مطمئن نبودیم و خیلیها هم به دلیل مشکلات نرمافزاری قادر به دانلود کتاب نشدهاند، میزان دانلودها چندان زیاد نبوده است.
این کتاب هم مثل «زنان بدون مردان» حاوی عناصر قدرتمند رئالیسم جادویی است. چرا این سبک را بر سبکهای دیگر ترجیح میدهید؟
داستانهای قدیمی ایرانی مثل «هزار و یک شب» از این شیوه بسیار استفاده میکردند و همه این عناصر در این کتاب وجود دارد. چیزهای زیادی وجود دارند که نمیتوان آنها را به صورت ساده بیان کرد و به همین دلیل من از این سبک استفاده میکنم. مثلاً وقتی که بخواهیم درباره آمریکا بنویسیم و همه چیز را از دید یک پرنده ببینیم، چیزهای زیادی خواهیم دید و من به خاطر همین در کتابم از سبک رئالیسم جادویی استفاده کردم.
شما از داستایوفسکی، دیکنز و صادق هدایت به عنوان نویسندگان تأثیرگذار نام بردهاید. در واقع کتاب شما من را به یاد بوف کور صادق هدایت میاندازد که با حفظ بسیاری از ویژگیهای اصلی، بازنویسی متفاوتی از همان کتاب است. چرا شما این ویژگیها را در کتابتان لحاظ کردهاید؟
وقتی این داستانها را مینوشتم، به تفاوتهایی که ایرانیان در داخل ایران با یکدیگر دارند، فکر میکردم. بعضی از آنها بر داشتن ریش به عنوان نماد سنت اصرار میورزیدند و برخی دیگر که در داستان من نوازندگان تار معرفی شدهاند، میخواستند موسیقی گوش کنند و مشروب بنوشند. دیگرانی هم بودند که ریشهایشان را اصلاح میکردند و زندگی معمولی داشتند.
من با در نظر گرفتن این سه تیپ، تصمیم گرفتم با آنها شوخی کنم و این داستانها از طریق بازی با آنها به وجود آمدند.
شما پیشتر درباره درگیریتان با افسردگی شیداگونهای که بسیاری از نویسندگان موفق مثل هدایت، در طول تاریخ از آن رنج بردهاند، صحبت کرده اید. نقش این بیماری در کار و شیوه نوشتن شما تا چه اندازه بوده است؟
من تا قبل از ۴۴ سالگی دچار این افسردگی نبودم و ۱۷-۱۶ سال است که به آن پی بردهام. فکر میکنم بخشی از این عدم تعادل به خاطر تأثیر تکنولوژی در زندگی من است، چرا که بیش از اندازه با کامپیوتر سر و کار دارم. سالهایی هم که در ایران در زندان و تحت فشار بودم، به لحاظ احساسی بر من تأثیر گذاشته است.
برای کنار آمدن با این بیماری، رئالسیم جادویی را کنار گذاشتهام. قبلاً ذهنم همیشه در حال پرواز بود؛ اما حالا به خاطر بیماری سعی میکنم آرامش و تعادل روحیام را حفظ کنم. در واقع بر سر راه تخیلم ایستادهام، چرا که باید از خودم مراقبت کنم و کسی جز خودم قادر به انجام این کار نیست.
به همین دلیل نویسندگان مرد، موفقتر و پیشروتر هستند؛ چرا که همیشه زنی هست که از آنان مراقبت کند. آنها بیرون میروند، مست میکنند و وقتی به خانه باز میگردند و از حال میروند، همیشه زنی وجود دارد که از آنان مراقبت کند.
اما وقتی زنی جدا میشود، کسی از او مراقبت نمیکند. بنابراین به دلیل بیماری و مسئولیت نگهداری خود، هنرم به جای پیشروی، آسیب دیده است. وقتی ذهنم می خواهد بازی را آغاز کند، نمیتوانم اجازه چنین کاری را به آن بدهم.
این بیماری در سال ۱۹۹۰ وقتی که «عقل آبی» را نوشتم، شروع شد. اطرافیانم هم فکر نمیکردند که من بیمارم؛ بلکه گمان میبردند که در کارم غرق شدهام. بنابراین سالها با آن زندگی کردم تا بالاخره خودم شروع به درمانش کردم.
شاید مهمترین دلیل توقیف انتشار آثار شما در ایران، محتوای جنسی آنهاست. شما چرا درباره سکس مینویسید و فکر میکنید جنسیت در ایران مسأله مهمی است؟
خاورمیانهایها همیشه مورد هجوم بودهاند و این جنگها و درگیریها موجب مراقبت آنان از زنان شده است؛ چرا که مهاجمان، همیشه مردان را میکشتند و به زنان از طریق تجاوز، توهین میکردند. بنابراین جامعه خاورمیانهای، خودش را نگهبان زنان قلمداد می کند. اما آنها آنقدر نگهبانی را سخت گرفتهاند که به موجوداتی ستمگر تبدیل شدهاند.
بعدها من درباره تجربیات جنسی خودم برای رادیو زمانه، مطلب نوشتم. به عنوان زنی مسن، فکر میکنم نوشتن درباره چیزهایی که زنان جوان از انجام آنها احساس گناه میکنند ضروری است. به دلیل اینکه فکر میکردم آن مطالب ممکن است به زنان کمک کند، آنها را نوشتم.
اما هنوز هم فکر میکنم سکس برای ایرانیان به عنوان تابو باقی خواهد ماند؛ چراکه ایران همیشه در مرکز هجوم قرار داشته است. (در مقایسه) آمریکا نسبتاً از دشمنانش دور است و وحشت از تجاوز در ناخودآگاه آنان وجود ندارد.
در چند سال اخیر، مردم پسندترین متون ادبی زنان نویسنده ایرانی نزد انگلیسیزبانان، خاطرهنویسی بوده است؛ اما امروز بیشتر داستاننویسان مورد علاقه هستند. آیا چیزی از آنها را خواندهاید و چه نظری درباره آن ها دارید؟
فکر میکنم بیشتر آثار زنانهای که خواندهام، کارهای ایرانی بودهاند. میدانم که بیشتر زنان، به خاطرهنویسی و بیان سرگذشت خود روی آوردهاند. دلیل آن هم این است که داستان نوشتن، کار ترسناکی است؛ نوعی خدا شدن است. رسیدن به این مرحله کمی مشکل است. آنها خاطرههایشان را مینویسند و وقتی ترسشان ریخت، میتوانند داستان بنویسند.
داستاننویسی برای من هم سخت بود. وقتی در ۱۹۷۶ «سگ و زمستان بلند» را نوشتم، احساس کردم که تهی شدهام. وقتی «طوبی» را تمام کردم، تمام وجودم میلرزید و وقتی «عقل آبی» را نوشتم، باورم نمیشد که کار من بوده است.
حالا در آمریکا از سرزمینم دورم، کسی زبانم را نمیفهمد و من هم آنها را درک نمیکنم. وقتی در اینجا کتابی از من منتشر میشود، ۱۰ نفر آن را میخوانند و میگویند جالب است؛ اما این اظهار نظرها نمیتوانند آزمون قدرتمندی باشند. اگر در ایران بودم بازخوردها میتوانست خیلی امیدبخشتر باشد؛ چرا که از جانب جمعیت بیشتری مطرح میشد. برای کسانی که میخواهند حرارت ایجاد کنند، کمی سوخت هم لازم است. وقتی در تبعید زندگی میکنید، خودتان را میسوزانید.
الان روی چه چیزی کار میکنید؟
کتابی درباره ایران مینویسم و میخواهم بخشی درباره آمریکا را هم به آن اضافه کنم؛ چرا که هنوز حرفهایی دارم. «آسیه در میان دو دنیا» داستان زنی را روایت میکند که از ده به شهر میرود و خدمتکار میشود.
جایگاه خودتان را در ادبیات ایران چگونه میبینید؟
من به عنوان یک نویسنده ۶۱ ساله در میان همسالانم جایگاهی دارم. خودم را شخص مهمی نمیدانم؛ اما دومین زن ایرانی هستم که در ایران رمان نوشتم و بیشتر نوشتههایم هم درباره زنان ایرانی بوده است. شاید در این راه، در ادبیات ایران جایگاه خوبی داشته باشم.
منبع: سایت هنرهای ایرانی
|
نظرهای خوانندگان
شما جاي تمجيد داريد بانوي ارجمند داستان ايران.
-- بامداد ، Jan 5, 2008 در ساعت 01:36 PMkhanom parsi poor,man ba shoma az tarigheh toba,zamani ke zaneh jawani bodam ,ashna shodam wa salha ghabl ham zanan bedone mardan ra khandam ,shoma dastanhayetan ,khaterat wa bimaryetan wa jesaratetan ,doost dashtani wa ghabele taghdir ast, doostetan daram aziz
-- fatemeh mohammadi ، Jan 6, 2008 در ساعت 01:36 PMfati
khanume parsi pour aya ta be hal dastani az soma ruye internet montasher shode.agar shode lotfan linke dastanha ro bezarid ta ma betunim az un ha estefade konim
-- sun ، Jan 7, 2008 در ساعت 01:36 PMبه وجود بانویی چون شما همیشه افتخار خواهم کرد ..
-- sanaz ، Jan 7, 2008 در ساعت 01:36 PMدیر شناختمتان ولی این فاصله را خواندن چندباره حرفهای شما تلافی خواهم کرد ..
بانوی نازنین
هزاران سپاس و هزاران آفرین بر وجود یگانه تان..
می بوسمتان
نویسندگان مرد، موفقتر و پیشروتر هستند؛ چرا که همیشه زنی هست که از آنان مراقبت کند. آنها بیرون میروند، مست میکنند و وقتی به خانه باز میگردند و از حال میروند، همیشه زنی وجود دارد که از آنان مراقبت کند.
-- منصوره اشرافی ، Jan 7, 2008 در ساعت 01:36 PMاما وقتی زنی جدا میشود، کسی از او مراقبت نمیکند. بنابراین به دلیل بیماری و مسئولیت نگهداری خود، هنرم به جای پیشروی، آسیب دیده است. وقتی ذهنم می خواهد بازی را آغاز کند، نمیتوانم اجازه چنین کاری را به آن بدهم.
این قسمت از نوشت تون واقعن درسته و بیان یک واقعیت خیلی تلخه.
سلام بر بانوی نویسنده ایران
-- sayeh ، May 10, 2008 در ساعت 01:36 PMبه امید ایرانی آزاد و سالم و رها از دست بی فکران .
شاد باشید زیرا که خیلی ها نمی توانند یک زن شاد را ببینند .
می بوسمتان.