خانه > پرسه در متن > ادبیات ایران > پیجویی معنا و ریشهی چند لغت در شاهنامه | |||
پیجویی معنا و ریشهی چند لغت در شاهنامهداریوش آشوریبه دلیلِ اینکه شیوه خط خاص نویسنده با نرم افزار ادیتور زمانه سازگاری کامل ندارد، متن نویسنده را به صورت اصلی می توانید در فایل پیدیاف، از اینجا دریافت کنید. همچنین این جستار بخش دوم مطلبی است که در سایت واژه آمده است. بخش اول این بحث را در اینجا بخوانید. - رادیو زمانه با آن که دو سالی از نوشتنِ یادداشتی در بارهی دو واژهی "هار" و "زهار" میگذرد1، پیجویی معنای آن دو خاطرِ مرا رها نکرده است. در این میانه فرستادنِ آن یادداشت برای چند تن از دانشورانِ شاهنامهشناس و اهلِ زبانشناسی ناریخی و نشرِ آن بر روی سایتِ واژه و وبلاگِ جستار بازتابهایی داشته که دنبال کردنشان میتواند به روشن کردنِ یک نکته از نظرِ متنشناسی شاهنامه و همچنین دو واژه از نظرِ زبانشناسی تاریخی زبانهای ایرانی یاری کند. نکتهی مهمتر، از نظرِ خودِ من، این است که دنبال کردنِ نکتههایی از این دست تمرین و تجربهای ست در جهتِ کاربردِ روشِ علمی آنچنان که کارل پوپر آن را "حدس و ابطالگری" (conjecture and refutation) مینامد. نکتهی اساسیای که در این پیجویی به آن رسیده ام این است که برای روشن شدنِ صورتِ درستِ این دو واژه در متنِ شاهنامه ریشهشناسی کافی نیست، بلکه، افزون بر آن، چنان که در این مقاله میبینید، از دیدگاههای دیگر، جز زبانشناسی تاریخی، نیز میباید به آن پرداخت. I . پیجویی زبانشناختی: Your connecting the two words with “kesara-” in Sanskrit and its ultimate derivation from PIE “*kaisaro-” or with “ *bhar-” and “*bhrsti-” also appear cogent to me. However, one needs to find similar phonetic changes in other instances in order to make sure that this is not a single case. من این یادداشت را برای آقای حیدری ملایری فرستادم و نظر خواستم. ایشان در پیوستِ ایمیلی که برای من فرستادند، در رأی پیشینِ خود در بارهی امکانِ همریشگی "زهار" و "هار" با hair در انگلیسی و Haar در آلمانی، به دلایلِ زبانشناختی، تردید کردند و در این باب گمانههای تازهای را پیش کشیده اند. اینک نامهی ایشان: The proposition that zahâr may be composed of prefix uz- "out" and *hâr "hair" does not seem plausible to me, since now I think that Pers. zahâr may not be related to E. hair, Ger. Haar. Moreover, this new suggestion does not establish the lacking link between Pers. and E./Ger. terms. For more information about prefix os-, uz- click here ,[under the entry ex[2-. I do not pretend that I have found the final response, I only present another track that seems promising. Persian zahâr may be related to the following Skt. term: śikhará- "erection of the hair of the body; the armpit," original meaning "pointed, spiked, crested; a point, peak (of a mountain), top or summit (of a tree), edge or point (of a sword), end." Also, in Hindu temples of Vishnu, "the tower above the sanctum or shrine." This word comes from śíkhā- "top, point, summit; a sharp end, point, spike; a tuft or lock of hair on the crown of the head, a crest, topknot, plume; a peacock's crest or comb; a pointed flame," probably from śi- "to sharpen" + hara- "bearing, wearing, taking, conveying, bringing" from hr- "to bear, take, bring, present." In some Indo-Aryan dialects siharā "(hair) to stand on end," siur "cock's comb." Note that the first element śíkhā- occurs in Pers. as six (سیخ) "a sharp end, spike, roasting spit," either as a loanword [Dehxodâ] or as an independent cognate, since languages of the same family have very similar terms. As noted above, the second element hara- "bearing, wearing, taking, conveying, bringing" has no relation with "hair," more especially since it turns out that hair/Haar do not have any known cognates in Skt. Therefore, a link between śikhará- and Hair/Haar seems unlikely. I conculsion, if the comparison between zahâr and Skt. śíkhā- is justified, zahâr (زهار) might originally mean سیخ شدن ِ مو، زلف، موی ِ زیر ِ بغل, and hâr (هار) may be a contraction of zahâr. II . پیجویی متنشناختی: در مورد بیت دوم نظر جنابعالی که اصطلاح در بارهء شیر مناسب نیست صائب مینماید و گویا ضبط گشتهنهار به معنی "گرسنه شده" محتملتر است. در بیت زیر: یکی رخش بودش به کردار گرگ کشیده زهار و بلند و سترگ بارِ دیگر نامهای به ایشان نوشتم و پرسشهای تازهای پیرامونِ این مسأله طرح کردم، امّا پاسخی دریافت نکردم که گمان میکنم دلیلِ آن بیماری ایشان بوده باشد. باری، من اکنون آن پرسشها را همراه با دلیلهاشان، با گسترش بیشتر، برای پیگیری روشِ "حدس و ابطالگری"، این جا طرح میکنم. یکِ از رهنمودهایی که آقای خالقی در ویرایشِ شاهنامه بهدرستی در پیش گرفته اند، اصالت دادن به صورتهای کهنتر و ناشناختهتر یا ناشناخته در آن متن است. بزرگترین دلیلِ پریشانیهای دستنویسهای متنهای کهن آن است که نسخهنویسان هر جا که واژهای یا عبارتی را نمیفهمیده اند، زیرا که در زبانِ زمانهی ایشان به کار نمیرفته است، آن را، با دستکاری در متن، به صورتِ آشنا درمیآورده اند. از نمونههای روشنِ آن یکی همین اخته و آخته و هار و زهار است که این جا با آنها درگیریم. پریشانی و ناهمخوانی دستنویسها حکایت از نامفهوم شدنِ کهنترین صورتِ این ترکیب است که نسخهنویسان را واداشته تا آن را با دستکاریهای گوناگون به صورتِ آشنا و فهمیدنی درآورند. کهنترین صورت این جا، به گمانِ من، همان "آهختههار" است که در نسخهی ویراستهی مول آمده است. اگر برداشتِ من در موردِ معنای "هار" درست باشد، یعنی یالِ اسب یا شیر، در هر دو مورد مشکل حل میشود. آقای خالقی در نامهی خود این نظر را پذیرفته اند که هختهزهار/اختهزهار در موردِ شیر، به معنای خایهکشیده، بکل بیمعنا ست. امّا "گشتهنهار" هم، که در ویرایشِ مول آمده و به عنوانِ جانشین از آن یاد کرده اند، به نظر نمیرسد که اساسِ استواری داشته باشد. بلکه چهبسا نسخهبردار چون معنای "آهختههار" را (که در جای دیگر در همان متن در موردِ اسب آمده است) نمیدانسته، یا به مشکلِ کاربردِ "اختهزهار" در موردِ شیر پی برده، "گشتهنهار" را جعل کرده و جانشینِ آن کرده است. آیا "گشتهنهار" هرگز در جای دیگری به کار رفته است؟ در مورد، "هار" هم باید گفت که، با شواهدی از ویس و رامین و منبعهای دیگر، به معنای رشتهی مروارید، و به معناهای دیگر، از جمله مهرهی گردنِ جانوران، در فرهنگها آمده و حتّا یک ریشهی سانسکریت هم برای آن داده اند. بنا بر این، به نظر نمیرسد که لغتِ بی اصل و نسبی باشد. III . پیجویی اسبشناختی: نکتهی کلّی در این مورد آن است که اسبها، بنا به طبیعتشان، پرخاشجو نیستند، مگر اسبانِ نر در شرایطی خاص، از جمله در جنگ بر سرِ مادهها. اسبها-- به نقل از دانشنامهی ویکیپدیا-- بیشتر مایل به رمیدن اند تا درافتادن. از خون نیز میرمند. اسبانِ جنگی را برای تاب آوردنِ هیاهوی میدانِ جنگ و نترسیدن از خون و رویارویی با خطر پرورشِ خاص میداده اند و به چنین وضعی خوپذیر میکرده اند. از جمله به آنها حملهوری با دندان و سُم را میآموزانده اند. اگر معناهای "خایهکشیدگی" را در فرهنگِ مردسالاری و جنگاوری به خاطر بیاوریم، که همه منفی و خوارشمارنده است، و همچنین ستودگیهای نری و نرینگی و مردی و مردانگی را در آن فرهنگ، بهویژه در یک متنِ حماسی مانندِ شاهنامه، چرا اختگی می باید به عنوانِ یک صفتِ برجسته، در جوارِ صفتهای ستودهی دیگر، برای اسبِ جنگی بیاید؟ آنگاه این پرسش پیش میآید که آیا خایهی اسبهای جنگی را هم میکشیده اند؟ و با چنین کاری آنها همچنان میتوانسته اند کاراییِ جنگاورانه داشته باشند؟ زیرا حیوانِ اخته، چنان که گفتیم، نرمرفتار و کمجنبش میشود و تنهاش کلانتر. هماکنون در میدانهای اسبسواری از اسبهای اخته، به دلیلِ آرامیشان، برای آموزشِ تازهکاران به کار میبرند. فردوسی چندین جا از "اسبِ جنگی" سخن میگوید که به نظر نمیرسد که مانندِ اسبِ سواری، بر اثرِ اختهگری، رام و آرام باشد. به این بیت توجّه باید کرد: در موردِ رخشِ "کشیدهزهار" هم باید گفت که، بنا به متنِ شاهنامه، گذشته از روحیهی پرخاشگری و جنگاوری او در جنگ با اژدها و جز آن، دستِ کم یک مورد، اگر بیتهای مربوط به آن درافزوده (الحاقی) نباشد، نشان میدهد که خایهکشیده نبوده است. زیرا هنگامی که سهراب، مانندِ رستم در جوانی، به دنبالِ اسب برای خود میگردد و هیچ اسبی تابِ فشارِ دستِ او را نمیآورد، به او کرّهای پیشکش میکنند از نژادِ رخش. سعدی هم بیتی دارد که این جا به کار تواند آمد: در موردِ زهار همهی شاهدها از متنهای کهن حکایت از آن دارند که به معنای "زیرِ شکم"، در کل، یعنی آلتِ تناسلی و موهای پیرامونِ آن به کار می رفته است. این البته این برداشت را نفی نمیکند که اصلِ کلمه به معنای موهای پیرامونِ آلتِ تناسلی، و اندامهای دیگر، بوده-- و همچنان به این معنا همچنان به کار میرود-- و سپس آلتِ تناسلی را نیز در بر گرفته است. و امّا، اگر این نکته ثابت شود که اسبانِ جنگی را اخته نمیکرده اند-- که در موردِ رخش گویا شاهدِ روشن داریم-- ترکیبِ "کشیدهزهار" در این بیت به چه معنا ست، اگر که به معنای "خایهکشیده" نیست؟ این رهیافتِ چندجنبهای نشان میدهد که کارِ ویرایشِ متنهای کهن نمیتواند تنها با مقابلهی دیرینهترین دستنوشتهها پایانیافته انگاشته شود، آنهم با پشتگرمی به آنچه لغتنامهنویسانِ دیرینه، بدونِ آشنایی با روشِ علمی و تحلیلی، بهحدس و گمانِ خود در موردِ معنای واژهها نوشته اند؛ اگرچه اصلِ کار همان مقابلهی دستنویسها ست. چنان که در این مورد دیدیم، با نگاهِ تأویلی به متن، باید به زمینهی فرهنگی آن هم توجّه داشت. همچنین، اگر پیش بیاید، در چنین موردی، از "اسبشناسی" و دیگر دانشها هم باید یاری خواست. بنا بر این، اصلِ دکارتی "در همهچیز شک باید کرد" را از یاد نباید برد تا بتوان به یقینِ استوارِ علمی رسید. بار دیگر از دانشورانِ زبانشناسی تاریخی، شاهنامهشناسان، لغتشناسان، و همچنین اسبشناسان دعوت میکنم که با شرکت در این بحث بابِ حلِّ نهایی معمّای "هار" و "زهار" را بگشایند. چنین مشارکتها و دادـوـستدها و رایزنیها میتواند زمینهی از میان برداشتنِ یک کمبودِ بزرگ را در میانِ ما فراهم کند، یعنی نبودِ یک "باهمستانِ علمی" (scientific community) را. نشرِ این مقاله در مطبوعاتِ داخل و خارج از ایران بیاجازهی نویسنده روا نیست. برای تماس با نویسنده به وبلاگ جستار مراجعه کنید. پینوشت: بخش اول مقاله را اینجا بخوانید |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
The link to the first part of the article doesn't work.
-- moodie ، Feb 9, 2008 در ساعت 06:55 PM--------------
زمانه: با سپاس از تذکر شما اصلاح شد
آقاي آشوري مقاله تحقيقاتي خود را روي صفحه بي در و پيکر اينترنت انتشار داده اند وبدون اينکه آدرسي از خود بگذارند نوشته اند : نشر اين مقاله در مطبوعات داخل و خارج از ايران بي اجازه نويسنده روا نيست.شگفتا! چگونه ميشود از ايشان اجازه گرفت در حاليکه هيچ نشانه و آدرسي از خود نگذاشته اند و چرا نشود کار نا روا کرد؟ منظور ايشان از مطبوعات روزنامه ها و مجلات و کتابهاست يا سايت ها وراديو -تلويزيون هارا هم شامل ميشود؟ مردمان پا به سن گذاشته اي که در سرتاسر اين سرزمين پراکنده اند و امکان استفاده از اينترنت را ندارند چه کنند؟ ويک سؤال :آيا «خايه» آلت نتاسلي است؟ آيا«باک بنزين» وسيله نقليه است؟!
-- شاهد ، Feb 9, 2008 در ساعت 06:55 PMDorood bar shoma
-- Nariman ، Feb 10, 2008 در ساعت 06:55 PMbe nazare injaneb zahar be nahieye zire shekam etlagh mishavad na khode alate tanasoli. agar be sagane shekari va chtaha (yoozpalang deghat konim in nahie az zire shekameshan keshide mibashad va nesbat be sayere nezhadha dar in navahi az badan bolandtar ast. shayad ingoone asbha ham ke daraye ghodrate davandegie balai bashand in nahie az zire shekameshan keshidetar bolandtar va daraye ghose bishtar ast.
dorood bar shoma
Nariman
منظورتان چيست؟
-- ناييني ، Feb 11, 2008 در ساعت 06:55 PMآقای آشوری با سلام.
-- بهرام ، Feb 15, 2008 در ساعت 06:55 PMهمچنان که در پایان نوشته تان در سایت رادیو زمانه آورده اید، در ترکیب "کشیده زهار" به درستی باید "کشیده" را نه بعنوان "درآورده" بلکه باید بمعنا "بلند" در نظر گرفت، مانند: عجب قد کشیده ای!
ل انوری:
ظل جاهت از آن کشیده تر است
که کند دور روزگارش طی.
نظامی:
کشیده قامتی چو نخل سیمین
دو زنگی بر سر نخلش رطب چین.
خیلی عادی است که کشیده در معنای طویل و بلند بکار برود و اگر بخش دوم ترکیب یعنی "زهار" را نه بمعنای "خایه" که همیشه گرد و مدور بوده است نگیریم، بلکه بمعنای خود "نرینگی" به حساب بیاوریم، آنوقت ازین معنا برخوردار میشویم که کشیده زهار بمعنای "بلند آلت" باید باشد یعنی خیلی نر.
لازم است که این نظر نیز عرض شود که:
-- ا. همتی ، May 3, 2008 در ساعت 06:55 PMدر گویش سمنانی که باقی مانده از زبان پهلوی است، زهار نه به خایه، بلکه به سطح بالای مجموع اجزای تناسلی مرد و زن (اصطلاحا زیر شکم) گفته می شود؛ همان جایی که اکنون مردانی که مایل نیستند دیگر بچه دار شوند، عمل وازکتومی انجام می شود. برخی ها عقیده دارند که به عنوان استعاره به مجموع خود اجزای تناسلی زن و مرد گفته می شود.
کشیدن زهار نیز نه به معنای اخته کردن، بلکه به معنای نوعی ختنه است برای کاری تر و چابک تر شدن مردان و زنان خاص. کمااینکه تا سی سال پیش نیز (شاید هنوز مرسوم باشد) در برخی مناطق ایران که زنان نقش کارگر مزارع را داشتند، عملی با نام خاص در سیستم زنانگی دخترکان انجام می دادند که اسم آن عمل یادم نیست، اما در مقام توضیح می گفتند که عملی شبیه ختنه است؛ ختنه دخترکان؛ و هدف از آن ختنه (زهار کشیدگی) را کاری تر شدن و زورمندتر و شجاع تر شدن می دانستند. دخترکانی که به قول آنان ختنه می شدند بعدها ازدواج می کردند و بچه دار هم می شدند.
ضمنا بد نیست گفته شود چنین توضیحاتی یک کشف نیست که کسی بخواهد به نام خود ثبت کند.