خانه > انديشه زمانه > انديشه اجتماعی > شهر فرنگ مدرنیسم | |||
شهر فرنگ مدرنیسمرضا شوقیپروسهی مدرنیسم، که جهان - ابتدا اروپا، سپس آمریکا، کمی بعد ژاپن و امروزه جهان سوم - در خلال آن از دنیای سنتی ذاتا دینی، و به تعبیر برخی جادویی، دور شده و هویتی نوین را تجربه کرد، پیش از همهی جامعهشناسان، نظر "آلکسیس د توکویل" را به خود جلب نمود. "د توکویل" مدرنیسم را قبل از هر چیز پروسه تدریجی ولی بسیار تاثیرگذار و نافذ "دموکراتیزه" کردن میدانست. او معتقد بود در روند دموکراتیزه کردن نه تنها ساختار سیاسی جامعه، بلکه ساختهای فرهنگی - اجتماعی، اقتصادی و البته ساخت آگاهیهای افراد نیز دستخوش تغییر و اصلاح میشود. "د توکویل" که خود در عصر آریستوکراسی متولد شده و خصایص آن را لمس کرده بود، با اشتیاق پروسه مدرنیسم را نظاره میکرد و حتی از موضعی که تا حدودی جبرگرایانه مینمود، معتقد بود چرخ مدرنیسم هرگز از حرکت باز نخواهد ایستاد و هرگز نیز به سمت عکس حرکت نخواهد کرد. ظاهرا حق با او بود. دموکراسیسازی چندان ادامه یافت که کلیت جوامع غربی را تغییر داده و چیز دیگری از آن ساخت. چند دهه بعد از "د توکویل"، "دورکیم" به تجزیه و تحلیل مسئله مدرنیسم پرداخت. او در بررسیهای خود انگشت تاکید را بر فرایند "تمایزیابی" و "تخصصیشدن" ساختارها و کارکردهای سازمانها و نهادهای اجتماعی، که از خلال تراکم روزافزون جمعیت و نیز "تقسیم کار" شکل میگرفت، گذاشت. "دورکیم" معتقد بود پیامدهای ساختاری و بنابراین ناخواسته مدرنسازی عبارتند از پلورالیسم ارزشها و نیز ازدسترفتن هنجارهای موجود اجتماعی یا به تعبیر او آنومی. "مارکس" نیز یکی دیگر از جامعهشناسان کلاسیک است که به مسئله مدرنیسم پرداخته است. او فرایند مدرنسازی جامعه را با توسعه پدیده تاریخی ملموسی به نام سرمایهداری مرتبط دانسته است. مدرنسازی برای "مارکس" اصولا به معنای بسط ساختارهای استثمارگرایانه بود که در امتداد گسترش وجودی خود، "از خود بیگانگی" را به نحو ساختاری در آحاد افراد جامعه ایجاد کرده و سبب ریشهدار شدن آن میشد. تئوریهای مدرنیسم اما بهویژه در نوشتههای "مارکس وبر" آلمانی توسعه و عمق یافت. "وبر" در قالب فرایند مدرنسازی، بسط اساسی "عقلانیت" را نهفته میدید، عقلانیتی که ملازم جدانشدنی روشهای سرمایهدارانه تولید، بروکراسی قانونی، علم نوین و تکنولوژی مدرن بود. تمام این تئوریها بر پروسههای گوناگونی، که رگههای آغازین آن در جامعه ماقبل مدرن قابل بازشناسی هستند، تمرکز دارند: گرایشات دموکراتیک که در جامعه اروپایی قرون وسطی به چشم میخوردند، تمایزیابی ساختاری و کارکردی و تخصصگرایی که تقریبا در تمام گروههای بزرگ بشری رخ میدهد، استثمار و از خود بیگانگی که پس از تقسیم کار میان افراد جامعه به وقوع میپیوندد و گرایشات عقلمدارانه که به هر صورت شمهای از آن را میتوان در جوامع دینی یافت. نگرشی به تاریخ اجتماعی نشان میدهد عوامل مذکور، که در مجموع میتوان آنها را مدرنیسم نامید، به سرعت و در گسترهای وسیع، برای اولین بار در جوامع غربی توسعه یافتند و دستبهدست یکدیگر توانستند آنچه میتوان آن را فرایند "انتقال" از سنت به مدرنیته خواند، بهوجود آورند. برای روشنتر کردن ابعاد گوناگون این انتقال ساختاری، مدلهای ریختشناسانه متعددی از جانب جامعهشناسان پیشنهاد شده است. مدلهایی مانند گذار از "اجتماع" به "جامعه"، گذار از "همبستگی مکانیکی" به "همبستگی ارگانیک"، گذار از جامعه "تودهای سنتی" به جامعه "دارای فرهنگ کارکردی شهری"، گذار از جامعهای که توسط "منزلت اجتماعی" افراد کنترل میشود به جامعهای که توسط "قرارداد" اداره میشود. در هریک از این مدلها کوشیده شده است خصلت اصلی جامعه سنتی و جامعه مدرن به عنوان دو قطب متضاد رودرروی یکدیگر قرار داده شده و به این ترتیب ویژگیهای آن دو برجستهتر شوند. در شمار جامعهشناسان معاصر اما، که مسئله مدرنیسم را در کانون توجهات خود قراردادهاند، میتوان از "پیتر ال. برگر" نام برد. او گرچه از نظریهپردازان پیش از خود سود برده اما از منظر دیگری به پدیده مدرنیسم نگاه کرده است. مدرنسازی برای "برگر" قبل از هر چیز عبارت است از پلورالیسم فراگیر در عرصه ارزشها، هنجارها، معانی و سمبلها که در روند خود منجر به تقطیع فرهنگ به سطوح مختلف و ایجاد تکثر در سپهرهای گوناگون زندگی میشود. آنچه از این تکثر حاصل میشود رودررویی دو قطب "عرصه خصوصی" و "عرصه عمومی" زندگی است، در حالی که در درون هر یک از این دو عرصه نیز پلورالیسم دیگری جاری است. درنتیجه این تکثر، دنیای مدرن به شهر فرنگی که دائم در حال تغییر است تبدیل میشود. این تکثر شهر فرنگی تاثیرات فراوانی بر انسانهای مدرن یا به تعبیری بر شهروندان دنیای مدرن برجای میگذارد زیرا آنها مجبورند بهطور مداوم و پیوسته انتخاب کنند، تصمیم بگیرند و برنامهریزی کنند. این همه دگرگونی در زندگی سبب میشود که "واقعیت" به پدیدهای ناتمام و باز تبدیل شود که اجزای کهن و بدیهی فرض شده آن یکیک فرومیریزند. درنتیجه انسان مدرن باید همیشه در جستجوی واقعیت باشد چون واقعیت ثابت نمیماند تا با دست یافتن به آن، جستجو برای همیشه به پایان رسیده باشد. یکی از نتایج تکثر در واقعیت، تغییر شدید هویت انسان مدرن است. یکی دیگر از نتایج این تکثر، خود را در حوزه دین به نمایش میگذارد. از آنجا که عمود خیمه سنت اساسا دین است، در تقابل سنت و مدرنیسم، دین بیش از همه تحت تاثیر قرار میگیرد. درست به همین دلیل است که اکثر نظریهپردازان کلاسیک که به بررسی مسئله مدرنیسم پرداختهاند، دین را در کانون توجهات علمی خود قرار دادهاند. به هر ترتیب فرایند مدرنسازی، بهعنوان تکثرگرایی در سپهرهای مختلف زندگی، برای "برگر" یعنی انتقال از زیر چتر سایهگستر معانی، هنجارها، ارزشها و سمبلهای عمدتا دینی به یک سیستم فرهنگی ناسازگار و مغایر که در آن تعاریف دینی از واقعیت، معقولیت اجتماعی خویش را ازدست داهاند. البته این فرایند که میتوان از آن به سکولاریسم هم یاد کرد به معنای ناپدید شدن و ازبین رفتن دین نیست، بلکه به معنای کاهش حضور آن در عرصههای اجتماعی است. بنابراین مدرنیسم در بعد ذهنی، آنطور که "برگر" میگوید، آگاهی و شعوری "سرگردان و بیخانمان" برای انسان مدرن به ارمغان میآورد. ارمغان مدرنیسم برای واقعیات ساختاری جامعه مدرن هم عبارت است از تولید تکنولوژیک و بروکراسی اداری. این دو پدیده اولین شاخصهای عینی مدرنیسم هستند. "برگر" شاخصهای درجه دوم مدرنیسم را اموری چون افزایش شهرنشینی، قشربندی طبقاتی، تحرک اجتماعی بالا، افزایش سطح تحصیلات تودهها و فراگیرشدن رسانههای عمومی میداند. برای آشنایی بیشتر با نظرات "برگر" در این مورد می توان به کتاب زیر رجوع کرد: ''The Homeless Mind'' ( Peter L. Berger with Brigitte Berger and Hansfried Kellner) 1973 |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
آقای شوقی نوشته اید: " (توکویل) معتقد بود چرخ مدرنیسم هرگز از حرکت باز نخواهد ایستاد و هرگز نیز به سمت عکس حرکت نخواهد کرد". در کدام یکی از آثار وی چنین چیزی را پیدا کرده اید؟
اصطلاح ""دموکراتیزه" کردن" در جمله ی زیر معادل کدام اصطلاح توکویل است؟
""د توکویل" مدرنیسم را قبل از هر چیز پروسه تدریجی ولی بسیار تاثیرگذار و نافذ "دموکراتیزه" کردن میدانست."
در ضمن کدام اصطلاح توکویل، مارکس و یا دورکهایم را به "مدرنیسم" ترجمه کرده اید؟ شما به عنوان یک جامعه شناس فرق "مدرنیسم" و "مدرنیته" را در چه می دانید؟
-- سعید ، Apr 14, 2008 در ساعت 07:56 PMآیا این گونه ساده سازی مفاهیم پیچیده ی علوم انسانی کار خطرناکی نیست؟
دوست گرامی جناب آقا سعید
در ابتدا از شما تشکر میکنم که باب بحث را گشودید.همانطور که از کلام شما پیداست ایجاد فارق میان مفاهیم مورد نظر شما نکته مبارکی است و من میکوشم تا حدی که به این مقاله مربوط میشود , به این کار بپردازم
مدرنیته اصطلاحی است که بیشتر برای مشخص کردن دوران و عصر بخصوصی بکار میرود .مشخصات اصلی این دوران عبارت است مدرن بودن در ایده ها, متدها و ساختارها و مدرن بودن با گفته آنتونی گیدنز که مدرنیته را عدم استمرار سنت میداند مرتبط میشود. تاریخدان برجسته فلسفه استفان تولمین هم در کتاب
Cosmopolis: The Hidden Agenda of Modernity (1990)
مدرنیته را با تغییر دیرپا و مانای استراتژی های معرفتی در ارتباط بر میشمارد.به این ترتیب میتوان گفت مدرنیته
مفهوم جامعی است که اصطلاح
Zeitgeist
فلاسفه و جامعه شناسان آلمانی میتواند در مورد آنهم بکار رود. اما مدرنیسم در مقاله بالا به پیروی از نیکلاس آبرکرامبی , استفان هیل و برایان اس ترنر اصطلاحی است که به جنبش هایی که در سالهای 1880 در جوامع غربی , بویژه در عرصه هنر شروع شده است اشاره دارد. نمایندگان این جنبش در نقاشی پیکاسو, در شعر الیوت , در ادبیات جویس, در موسیقی استراوینسکی و در معماری باوهاوس بوده اند.
مدرنیسیم اصطلاح پذیرفته شده ای برای تغییرات مذکور است و هر گاه در این مقاله سخن از توکویل یا مارکس یادورکهایم و دیدگاهشان در مورد مدرنیسم است, منظور همین مفهوم است
و اما در مورد توکویل , دموکراتیزه کردن معادل لغت
Democratization
است. برای آگاهی بیشتر از آرای توکویل در این زمینه میتوان به مجموعه
Recollections 1893
-- رضا شوقی ، Apr 14, 2008 در ساعت 07:56 PMتوکویل و نیز
Democracy in America
توکویل بویژه بخش دومش که ارتباط دموکراسی با دین و غیره را توضیح میدهد و در سال 1840 چاپ شده است مراجعه کرد
salam
-- mehdi ، Apr 15, 2008 در ساعت 07:56 PMjenabe shoghi aziz lotf konid ya webl;og dorost konid ya inkeh email khodetono benevisid mamnon misham pirooz bashid
bedroud
آقای شوقی با تشکر از پاسخ تان، از چارچوب ارادگرایانه ی و دوگانه ی بحث تان متوجه شده بودم که شما اصطلاح" democratisation" را اشتباه فهمیده اید. این اصطلاح همانطور که پسوند "tion" نشان می دهد، به معنی "دموکراتیزه شدن" است. "شدن"!
-- سعید ، Apr 15, 2008 در ساعت 07:56 PMبین دو اصطلاح "دموکراتیزه کردن" و "دموکراتیزه شدن" تفاوت بسیار زیادی وجود دارد. نتایج نظری ترجمه ی غلط این دو اصطلاح را دست کم نگیرید...!
در کشورهای جهان سومی, از جمله ایران خودمان پروژه های "دموکراتیزه کردن از بالا" با تاکید بر تغییر ساختارهای مادی از اواخر دوران قاجار شروع می شوند و در زمان رضاشاه و محمدرضا شاه به اوج خود می رسند. به این فرایند که بیشتر بر تغییر ساختارهای مادی تاکید دارد، فرایند "مدرنیسم" گفته می شود...
"مدرنیته" بیشتر به تغییر الگوهای ذهنی و فکری اشاره دارد....
توکویل در هیچ کدام از مطالعات مقایسه ای اش از "دموکراتیزه کردن" سخن به میان نیاورده!
من به شما پیشنهاد میکنم کتاب "دولت قدیمی و انقلاب" وی را, بخصوص آنجایی که به نقد روشنفکران ایده آلیست فرانسوی در مقایسه با روشنفکران عمل گرای انگلیسی می پردازد، با دقت بخوانید...
در ضمن یکی از مسائل جالبی که توکویل خداپرست در آمریکا می بیند. تلفیق "سنت" و "تجدد" در روند دموکراتیزه شدن جامعه ی آمریکا است. او در جلد دوم کتاب "درباره ی دموکراسی در امریکا" به خوبی به چگونگی این تلفیق اشاره می کند...
وقتی فردی اقدام به نوشتن مطلبی می کند باید دارای حس مسئولیت اخلاقی در مقابل خواننده اش باشد. گرد و غبار پاشاندن دردی از جامعه ی آفت زده ی ما دوا نمی کند!
معنی اصطلاح « to democratize » دموکراتیزه کردن است. اصطلاح «democratization» به معنی دموکراتیزه شدن است!
-- بدون نام ، Apr 15, 2008 در ساعت 07:56 PMجناب سعید
-- رضا شوقی ، Apr 16, 2008 در ساعت 07:56 PMThe Oxford English Dictioary ,
Democratization
را این گونه معنا کرده است
The action of rendering , or process of becoming,democrstic
و
The Oxford Modern English Dictionary
render
را به
make
معنا کرده است.در نتیجه
Democratization
هم به معنای دموکراتیزه شدن و هم دموکراتیزه کردن است
علاوه بر این
Encyclopedia of Democratic Thought
از پایول باری کلارک و جوی فوریکر
Democratization
را
Democratic Transition
دانسته اند که مثل تعریف آکسفورد هر دو استعمال این کلمه را در بر گرفته و بر صحت نوشته من در مقاله صحه می گذارد. در ضمن گرچه اخلاقی نوشتن یک مقاله فرض است , اما اخلاقی کامنت گذاشتن هم لازمه نزاکت بویژه در بحثهای علمی است. حال خود قضاوت کنید چه کسی گر و غبار می پاشد؟ کسی که سخنانش تماما با سند و ماخذ است غبار نمی پاشد.