آسیبشناسی انقلاب 57
چرا اخباریگری و ظاهر گروی در شیعه هنوز معنا دارد؟
دکتر حسن رضایی پژوهشگر مطالعات اسلامی در آلمان
چندی پیش سردیبر شهروند امروز اقای محمد قوچانی در شماره ویژهای تحت عنوان «تعبیر خواب امام؛ چه کسانی قصد دارند امام خمینی را از خانهاش بیرون کنند؟» نشر داده است که جای تامل دارد. او در پایان مقاله نکته جالبی را بیان می کند:
"ایده اصلی این مقاله از آن یکی از بزرگان نظام است که در گفتوگویی اشارهای روشن به این مضمون کرد و آن را از دغدغههای امام برای آسیبشناسی انقلاب دانست".
این مقاله جدای از انواع و اقسام تهمتها و نسبتهای نادرستی که در باره فرقه بابیت و و پیروان باب مطرح کرده است، دارای نکات مهمی در باره سرنوشت تاریخی اندیشه شیعی در مواجهه با گفتمانهای قدرت از آغاز تا امروز است.
مقاله سعی دارد بر مبنای نوعی مطالعه تاریخی برتری دیدگاه اصولی ـ عقلی شیعی بر دیدگاه اخباری و ظاهرپرستانه در همین مکتب را توضیح دهد. اما به نظر من وی در آسیبشناسی رواج تفکر اخباریگری بخش مهمی از حقیقت تاریخی موضوع را نادیده گرفته است.
منظورم این است که متاسفانه تا حد زیادی ظهور و تقویت نهضتهای اخباری در میان فقها و متکلمان شیعه را که یکی از کارکردهای ضد عقلی و خلاف منطق قرآنی خود اصولگرایان بوده است فراموش کرده است. در ادامه تلاش میکنم دلایل این سخنم را توضیح دهم.
یکی از نقدهای بنیادین بر اصول فقه در نظر مخالفان همواره این بوده است که در یک فرایند تاریخی اصول فقه موجود در اثر ورود و نفوذ و سیطره فلسفه و منطق ناموحدانه، به دور از تعالیم وحیانی و حقیقت محمدیِ ارسطویی (به تعبیر غزالی) تدوین شده است.
به این معنا که هر چند شریعت و فقه اسلامی در عصر اولیه خود از ترجمه منطق صوری یونانی فوائد زیادی برد، اما آسیبها و ضررهای آن بسی بیشتر و وخیمتر بوده است، زیرا فقه و فقها را به جای اصرار بر براهین قرآنی و توحیدگرایانه، منطق تجربی و فهم اجتماعی شریعت به سمت شکلگرایی و جمود بر معانی لفظی و بر اشکال خاص تاریخی سوق داد. پدیدهای که به عقیده بسیاری کماکان مانع فقه و فقها در درک و هضم درست واقعیات جامعه مدرن است.
تأثیر شگرف منطق ارسطویی وهیمنه و غلبه متافیزیک یونان باستان در شکلگیری پارادایم فقاهت سنتی فی الجمله مورد اذعان پژوهشگران تاریخ اصول و منطق اسلامی است.
در مجموع میتوان گفت فلسفه و منطق ارسطویی، یعنی مابعدالطبیعه و منطق صوری، دو اثرمتمایز بر همه علوم اسلامی و بهخصوص اندیشه فقهی داشته است؛ نخستین اثر تفکر منطقصوری، اثری ایجابی بوده است که خود را در قالب تبویب، تقسیمبندی و مفهومپردازیهای دقیق علمی نشان میدهد.
هر چند تقسیمبندی مطالب فقه جزایی سنتی در مقایسه با آثارحقوق جزای مدرن بسیار ابتدایی و گاه واقعاً برای پژوهشگر غیرمتخصص پیچیده و مرموز نشان میدهد، در متون فقهی هر چه از قرون اولیه به این سو میآییم آثار تفکر نظاممند منطقیبیشتر دیده میشود.
از شواهد این امر، نکتهورزیهای فقها در گنجاندن احکام خاص درقواعد عام و اجتهاد برای کشف قواعد فقهی و تفکیک میان انواع دلالتها در فهم ادله و تلاشبرای ساماندهی منابع عقل و یا اجماع و استحسان و استصلاح و... در کنار منابع اصلی کتاب و سنت است.
اصولیان با کاربرد اصطلاحات منطق ارسطویی و بهرهگیری از مفاهیم آن به صورتبندیشریعت پرداختند. حد و تعریفهای لفظی، قضیه کلی و جزیی، حقیقیه و خارجیه، ذاتی و عرضی، عام و خاص، مطلق و مقید، نص و ظاهر، امر و نهی و... با اقتباس از مفاهیم و مقولات منطق صوری بهعنوان مفاهیم اصول فقه اسلامی صورتبندی شدند.
تقویت این مباحثباعث شد که تأکید و حرص فقها بر ارایه تعاریف لفظی برای هر چیزی در شریعت، حتی قضایایی که خود بخود نزد مردم دارای مدلول روشنی بودند و نیازی به تعریف نداشتند، افزونتر شود. بسیاری از فقها و متکلمان وقتهای زیادی را در دروس خود صرف میکردند تابه اصطلاح به تعریفی «جامع و مانع» از هر دو ناحیه لغوی و منطقی دست یابند.
تأثیر منطق صوری بهگونهای بود که فقها را وامیداشت برای توضیح و تبیین تمام حالات وجزئیات و صُور محتمل ذهنی، احکامی استخراج کنند. گاهی انسان در متون فقهی حقیقتاً بهفرضهای نادر و عجیب و غریبی از روابط حقوقی برخورد میکند که فقط میتوان علت آن رااز اینجا ریشهیابی کرد.
مبالغه و افراط در نحوه عبارتپردازی فقهی تا آنجا پیش رفت که گاه تمام توان و تمرکز فقیه مصروف صناعت الفاظ و ترکیبات متن میشد، تا به سلامت محتوی و صحت مضمون جملات. به بیان دیگر، فقهپژوهان به جای آنکه مرکز توجهشان به خود فقه بهعنوان یک دانش منصرف شود، به نوع نوشتار و نحوه نگارش فقه معطوف شده بود.
بهنظرمیرسد بدین قرار، باید یکی از ریشههای اصلی شکلگرایی افراطی فقه موجود را در همین روش اصولیها جستجو کرد. رویکرد شکلگرایانه فقه تا حدود زیادی مولود منطق صوری است. اما همین شکلگرایی بهنوبه خود باعث پیچیدهسازی بیشتر متون فقهی، و موجب دور ساختنفقه از صحنهی «واقعی» زندگی و گرایش به دنیای مجازی موجود در اذهان منطقیون، و باعث انزوای فقها از فعالیت اجتماعی که در آن بشر امکان ابتکار، ابداع و خلق دارد گردیده است. گویی در نظر عموم فقیهان سنتی، جهان جدید توطئهای علیه شریعت است، و باید کوشید براساس تکلیف، انسانها را وارد دنیایِ منطقیِ موردنظر مفسران نصوص دینی کرد.
با ملاحظه دستاوردهای عقلانیت جدید دررشتههای فلسفه، کلام و منطق جدید، و در خصوص فلسفههای مضافی چون فلسفه حقوق واخلاق و زبان میتوان از تأثیرات سلبی دامنهدار سلطهی مستمر منطق صوری بر تفکر فقهیاسلامی سخن گفت.
اشکال عمده منطق صوری از دید منتقدان همین است که فقه را از منطق دیالکتیکی زندگی دنیوی جدا ساخت و بنام عقل منطقی ـ متافیزیکی، در واقع عقل عرفی و جمعی مسلمانان را تعطیل کرد.
شاید از همین دریجه باشد که گاهی فتاوای فقهی موجود در نزد اخباریه مثل کسانی چون فیض کاشانی و یوسف بحرانی از فقهای اصولی هم دوره خود بسیار منطقیتر و منصفانهتر نشان میدهد.
از این منظر انتقادی، شاید بتوان گفت نتیجه تفقه اصولی بیشتر این بوده است که به راحتی تبعیض میان زن و مرد، و عرب و غیرعرب، میان هاشمی و قریشی و غیر آنها، میان مسلمان و غیرمسلمان، و میان اربابان و موالی که در فرهنگ عشایری ـ قبیلهای و مردسالار جاهلی ریشههای قوی داشت، با تعلیمات ارسطویی شکل برهانی و منطقی نیز پیدا کند.
زیرا با این نگرش، تبعیض حقوقی میان زن و مرد و مسلمان و غیرمسلمان و یا آزاد و برده به خلقت و طبیعت آنها ارجاع شد. اینان چون در خلقت برابر نیستند، پس حقوقشان نیز متفاوتاست. قانون نباید تحت تأثیر عواطف انسانی قرار بگیرد و در این وضعیتهای طبیعی نبایددخالت کرد.
ناگفته نماند در قرون اول و دوم و حتی سوم که هنوز فقه مبتنی بر اصول ارسطویی تدوین نیافته بود اسلام شیعی به «اهلالعدل» شناخته میشد، و عدل در سلسله «اصول» و طبعاً در سلسلهی علل علمای شیعی قرار داشت و بر این مبنا شیعه میرفت تا میان عقل و عدل و علم یکفلسفه حقوقی انسانی و قرآنی بنیادگذاری کند، بر اثر مشغول شدن به درگیریهای بینفرقهای و در اثر غلبهی منطق صوری و متافیزیک یونانی، اصول فقه شیعه در دورههای بعدی بههمان آفتی مبتلا شد که پس از انسداد باب اجتهاد در میان غالب فقهای عامه روی داد، تاجاییکه به استناد ظنیبودن احکام عقلی، منبع اصلی فقه عملاً به سنت و اجماع و بهطورجزیی قرآن محدود شد.
مرحوم شهید مطهری در خصوص این دگرگونی تضاد محور حقوقی در مکتبشیعی اینگونه آسیبشناسی میکند:
«اگر راهی که عدلیه بازکردند تعقیب میشد و به مبانی حقوق اسلامی توجهمیشد، بسیاری از آیات که فعلاً از آیات احکام شمرده نمیشوند جزء آیاتاحکام میشدند.... انکار اصل عدل و تأثیر این انکار کم و بیش در انکار عقل، مانع شد که فلسفه اجتماعی اسلام رشد کند و بر مبنای عقلی و علمی قرار بگیرد، و راهنمای فقه قرار بگیرد؛ فقهی به وجود آمد غیرمتناسب با سایر اصول اسلام و بدون اصول و مبانی و بدون فلسفهی اجتماعی، اگر حریت و آزادی فکر باقی بود وموضوع تفوّق اصحاب سنت بر اصل عدل پیش نمیآمد و بر شیعه هم مصیبت اخباریگری نرسیده بود ما حالا فلسفه اجتماعی مدونی داشتیم، و فقه ما بر این اصل بنا شده بود و دچار تضادها و بنبستهای کنونی نبودیم»
متاسفانه آنچه در تاریخ فقه و کلام شیعه رخ داد شاهد بر این است که هرچند در اثر مبارزه سرسختانه شیخ مفید و سید مرتضی و دیگر متکلمان و فقیهان شیعی در اواسط قرن پنجم حاکمیت و مرجعیت حدیثگرایان فرو پاشید، ولی در عینحال نمیتوان این واقعیت تاریخی را انکار کرد که همواره بسیاری از فقیهان مدقق و حساس شیعی با شیوهی اصول فقه ارسطویی که یادگار شافعی و اشعری و غزالی بود، سر ناسازگاری داشتند.
از این منظر حقیقتاً ظهور مجدد و توسعهی نهضت اخباریگری در قرن یازدهم هجری پدیدهی قابلتأملی در اندیشه فقهی شیعی است. مگر چه اشکال عمدهای در تفکر اصولیان وجودداشت که حتی پس از غلبه کامل آنها، باز تاریخ اجتهاد شیعی شاهد رشد و گسترش تفکر حدیثگرایانهبود؟
تاکنون بسیاری با سادهانگاری پرسش و پس از تقبیح اخبارگرایان، پاسخ میدهند که در اثر نقش ویژه مولا محمد امین استرآبادی (متوفای 1036هـ) بود که اخباریان قدرت پیدا کردند،اما حقیقت این است که این پاسخ بسیار سطحی است، چرا که ما در این قرن میبینیم که بزرگانی از تاریخ فقه و کلام و فلسفه امامیه، مثل ملا محمدحسن فیض کاشانی (متوفای 1091) ، مولاصالح مازندرانی (1080هـ)، محمدباقر محقق سبزواری (متوفای 1090هـ)، شیخ یوسفبحرانی (1186هـ) و محمدباقر مجلسی (1110هـ) و... مخالف اصولیان بودهاند.
پس معقول است که مشکل را در جای دیگری جستجو کنیم. مدعای این نقد این است که اخباریان سده یازدهم با تحلیل منطقی و عقلی سلیم انسانی مخالف نبودند، مخالفت آنها بامنطق صوری و فلسفه متافیزیکی بود و چون بسیاری از مسائل اصول فقه با توسل بدانها شکلگرفته و صورتبندی شده بود، به معارضه با اصولیان پرداختند.
دلیل مهم و محکمِ فقها و علمای برجسته شیعی قرن 11 این بود که کاربرد اصول فقه در استنباط مسائل فقهی از ادلّه، موجب انحراف از فهم صحیح احکام خدا و تأویل مفاد کتاب و سنت میشود.
مخالفت کسی مثل فیض کاشانی که شاگرد برجسته ملاصدرا و از سرآمدان اندیشه فلسفی است، نیز مولا محمدباقر محقق سبزواری که شاگرد برجسته شیخ بهایی و شارح الهیات شفا و شرح اشاراتاست، با اصولیان را باید جدی گرفت. این بزرگان به شدت نسبت به عقلانیت صوری و متافیزیکی موجود در اصول فقه مشکوک بودند، در حالیکه خود فیلسوف و خردمند بودند.
محمد امین استرآبادی که این همه مورد طعن اصولیان ارسطویی قرار گرفته است، عالمی عارف و متتبّع، و به گفته خود، در آغاز تحصیل، اصولی و شاگرد صاحب مدارک (سیدمحمدعاملی) و صاحب معالم (حسن بن زینالدین عاملی) بوده است.
وی در مقدمه رساله «دانشنامه شاهی»، خود زمان تغییر عقیدهاش و چگونگی نگارش کتاب «الفوائدالمدنیه» را اینگونه توضیح میدهد:
«فقیر بعد از آنکه جمیع علوم متعارفه را از اعظمالعلماء آن فنون اخذ کردم، چندین سال در مدینه منوره سر به گریبان فکر فرو بودم، و تضرع به درگاه ربالعزهی میکردم تا به اشاره لازم الاطاعهی امتثال نمودم و به تألیف کتاب «فوائدمدنیهی» موفق، به مطالعه شریف ایشان [میرزا محمد استرآبادی] مشرف ساختم. پس تحسین این تألیف کردند»
وی مجتهدان اصولی از قدیمین تا شهیدین و دیگران را مورد انتقاد شدید قرار میداد ومعتقد بود همه آنها تحت تأثیر فقهای عامه بودهاند:
«تا آنجا که من میدانم نخستین کس از علمای خاصه که از طریقهی اصحاب ائمه اعراض و بر اصول فقه که میان عامه متداول بوده، اعتماد کرد محمدبن احمدبنجنید که حتی به قیاس هم عمل نموده و حسنبن علیبن ابیعقیل، و از آن پس شیخ مفید تصنیفات ایشان را دیده و پسندیده و ترویج کردهاست. شاگردان شیخ مفید مانند سید مرتضی و شیخ طوسی نیز از استاد خود پیروی کردهاند، پس بدینگونه آن طریقه میان دانشمندان بعد قرنی پس از قرن دیگر شیوع یافته تا دورهی علامه حلّی رسیده است. وی در تصنیفات خود بسیاری از قواعد اصول رابه کار برده و بدانها ملتزم شده است. بعد از علامه، شهید اول و شهید دوم وگروهی دیگر این کار را تعقیب کردهاند»
علت اینکه شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی در قرن 4 و 5 موفق شدند حاکمیت حدیثگرایان را متزلزل کنند، رویکرد اعتدالی آنان به منابع شرع و دخالت دادن عقل دراستنباط فقهی بود، نه اینکه آنان توانسته بودند محدثان و اخباریان را از صحنه فقه حذف کنند. زمانی که «عقل متعارفِ آزاداندیش»، نه عقل متافیزیکیِ مجردِ صوری، پذیرفته شد و کسانیمثل شیخ مفید کوشیدند فقه را با مسایل زنده اجتماعی و سیاسی روز آشتی دهند، فقه شیعیبالندگی و پویایی یافت و خود بهخود حدیثگرایان به حاشیه رفتند.
اما چون بار دیگر پارهای ازفقهای شیعی، بهخصوص از اوائل قرن هفتم، تحت تأثیر اصول فقه موجود در نزد عامه کوشیدند روش عقلگرایانه و آزاد اندیش فقیهان متکلم اولیه شیعه را در چارچوبهای منطق صوری و اصول فقه متأثر از ظاهرگرایان اهل سنت (مثل شافعی و اشعری و غزالی) فرمولبندی کنند، بسیاری از فقهای نازکاندیش شیعی ترجیح دادند از آفات چنین دانشی دورباشند. چون میدیدند که این اصول فقه مدتهاست فقه اهل سنت را هم به رکود کشانیده است، و بسیار با آنچه که روح اسلام بدان میخواند فاصله دارد.
از این منظر تاریخی ــ معرفتشناختی اگر به نهضت اخباریان شیعی نگاه کنیم، اولاً متوجه میشویم که این طرز تفکر و شیوه استنباط فقهی هیچگاه نمرده است، و اگر هم در عصر شیخ مفید و سید مرتضی (ره) رو به افول میرود به علت قوّتاندیشگی مفید و مرتضی بوده است، و ثانیاً، ظهور مجدد آن در قرن 10 و 11 گویای ضعف اصول فقه است. با این تحلیل اخباریگری هنوز هم زنده است، زیرا اصول فقه متافیزیکی هنوز جریان دارد.
محمد امین استرآبادی در «الفوائدالمدنیه» که به گفته خودش حاصل مکاشفاتش در مدینه و تضرع به درگاه خداوند بوده است، مطلبی را مورد تأکید فراوان قرار داده، و مکرراً از آن به «کشف بزرگ» (دقیقهی شریفه) خود یاد میکند.
هر چند اصولیان معمولاً این «دقیقهی شریفه» رابرای طعن به او ذکر میکنند، اما به نظر میرسد ایشان حقیقتاً به شهود و کشف مهمی نائل شده بودند. دقیقهی شریفه استرآبادی بهطور کوتاه و گویا این بود که: «علم منطق صوری، علممصون نگهداشتن ذهن است از خطا در صورت قضایا، نه در ماده قضایا»
متأسفانه اخباریان که بهخوبی متوجه معضله اصول فقه شده بودند، به جای آنکه به عصر شیخ مفید و سید شریف مرتضی بنگرند و از آنجا به «ماده قضایای فقهی» که در نزد شیعه، «توحید» و «عدالت» امالمواد آن تلقی میشود (مکتب عدلیه) متوسل شوند، بدون درسگیری از تاریخ، راه اهل حدیث عامه را پیش گرفتند، و نگاهشان پیش از مواد قرآنی و تجربی، بهمواد روایی و نقلی معطوف شد، به حدی که قرآن و رویکرد عقلیـ تجربی را عملاً کنارگذاشتند و به تدوین مجامع حدیثی عظیم سوق داده شدند.
زیرا استدلال میکردند که ظواهر آیات از متشابهات است و لذا حمل ظاهر آیات به ظهور خود مصداق «تفسیر به رأی» است، و این کار هم ممنوع و مذموم است، لذا حجیت ظهور تنها به روایات اختصاص دارد.
بیگمان اگر نگاه اخباریان با عبرت از تاریخ، به جای احادیث و مجامع روایی، به سوی اجتهاد در قرآن کشیده میشد، امروزه وضعیت فقه و اصول شیعی بهگونه دیگری بود.
اخباریان بااین تلقی بود که عظیمترین مجموعههای حدیثی شیعه، یعنی بحارالانوار، وسائلالشیعه و الوافی را تدوین کردند، زیرا آنها با داشتن پیشفرضهای کلامی بنیادینی چون عصمت ائمه (ع) و علم غیب آنان، نمیتوانستند با وجود این همه روایات در فرعیترین مسائل فقهی راه دیگری انتخاب کنند.
آنها به، تعبیر استرآبادی، بدین طریق میخواستند از «خطای در مادهقضایا» (ادله فقهی)، مصون بمانند، چیزی که به راستی از عهده منطق صوری و اصول فقهمبتنی بر آن خارج بود، اما بهواسطه پیشفرضهای ثابت کلامیشان (یعنی با قبول چارچوبهایپارادایم سنتی) نمیتوانستند مأمن دیگری جز تمسک افراطی به نقل پیدا کنند، و لذا وقتی کهدر نیمه دوم قرن دوازدهم، دانشمند و فیلسوف نابغهای چون وحید بهبهانی که در استدلال و تفکر عقلی توانایی فوقالعادهای داشت، آنها را مورد نقد و حمله قرارداد، به سرعت دوران افول اخباریان فرارسید.
و باز، البته این بار بسیار فلسفیتر و ظریفتر، فقاهت شیعی شاهد فرمولبندی مجدد اصول فقه صوری ارسطویی شد، پدیدهای که تا امروز نیز تداوم یافته است.شهید مطهری که اخباریگری را نوعی «پوزیتویسم افراطی» میداند، معتقد است که فقه شیعی نیز بهطور کلی (اعم از اصولی و اخباری) دچار سد باب اجتهاد شده است و عقلانیت موجود در آن، عقلانیتی گذشتهنگر است، تا عقلانیتی آزاد از روابط قدرت، توحیدی، ژرفنگر و نواندیش:
«سدباب اجتهاد در میان اهل تسنن صورت گرفت و مستقیماً به جهان شیعه مربوط نبود، اما خواهناخواه در جهان شیعه نیز اثر نامطلوب گذاشت. در فقه شیعه پس از قرن هفتم بینشها و دیدهای عمیقی پیدا شد، و در بعضی قسمتها تحولات وسیعی رخ داده است، اما در عینحال نمیتوان انکار کرد که در این سیستم فقهی نیز تمایل به طرح مسائل به صورت هفت قرن پیش، و گریز ازمواجهه با مسائل مورد احتیاج روز و بیمیلی به کشف طریقههای نوتر وعمیقتر، به شکل واضحی دیده میشود. چیزی که نباید کتمان کرد، این است که جمود و رکود فکری که در قرون اخیر بر جهان اسلام حکمفرما شده و مخصوصاً باز ایستادن فقه اسلامی از تحرک، و پیدایش روح تمایل و نگرش بهگذشته، و پرهیز از مواجهه با روح زمان یکی از علل این شکست بهشمارمیرود.»
1 - به نقل از فرامرز قراملکی، احد؛ مبانی کلامی جهتگیری دعوت انبیا، چ اول، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1376، ص 60
2 - زاهر، رفقی؛ المنطق الصوری، الطبعهی الاولی، قاهرهی، مکتبه النهضهی المصریهی، 1980، ص 61-62
3 - سلیمان داود، محمد؛ نظریهی القیاس الاصولی، منهج تجریبی اسلامی، قاهره، دارالدعوهی، بی تا.، دارالدعوهی، ص 233
4 - ارسطو؛ سیاست، ترجمه حمید عنایت، تهران، انتشارات کتابهای جیبی، 1357، صفحات 8و 9و 11و 16 و 71 و 77و 131 و 132 و 144و 145و 150و 151و 166و 170و 171و 174
5 - مطهری، مرتضی؛ مروری اجمالی بر مبانی اقتصاد اسلامی، چ اول، تهران، نشر حکمت، 1359، ص 167-170
6 - به نقل از شهابی، محمود؛ تقریرات اصول، چ اول، انتشارات دانشگاه تهران، 1335، ص سب
7 - همان
8 ـ استرآبادی، محمدامین؛ الفوائد المدنیه، تبریز، 1321، ه .ق، ص 254
9 - مطهری، مرتضی؛ اسلام و مقتضیات زمان، 2 جلد، تهران، انتشارات صدرا، 1370، ص 151-141
10 - همان، ص 151 اینجا جالب است اشاره شود که هگل هم چنین نقدی بر اقتدار کلیسایی و مسیحیت قرون وسطا دارد و آنها را به پوزیتویسم مسیحی متهم می کند
11 - مطهری، مرتضی؛ ختم نبوت، چ 10، تهران، انتشارات صدرا، 1375، ص 61-60
|
نظرهای خوانندگان
با تشکر از جناب رضایی به خاطر پرداختن به این بحث و بویژه اشکار سازی ی مجاملات ژورنالیستی ی آقای قوچانی، توجه ایشان و علاقمندان دیگر را به رشته مقالات آقای نوری علا در "جمعه گردی ها" از جمعه 6 مرداد 1385 تا 6 هفته ی بعد در زمینه ی تطور فکر شیعی و ارتباط آن با جنوب لبنان جلب می کنم. امید آن که این نظریات نیز مورد واکاوی و نقد و تکمیل قرار گیرد. نگاه وی حاصل سال ها تلاش در همین زمینه بوده است، چه درست و چه نادرست.
-- ناظر ، May 3, 2008 در ساعت 01:18 PMبا تشکر از مطلب ارزشمندتان
-- بدون نام ، May 4, 2008 در ساعت 01:18 PMاز رادیو زمانه تقاضا دارم چنین مقالاتی در موضوع فقه سنتی و نقد اون رو بصورت منظم منتشر کنه و یک باب خاص براش داشته باشه. من به این بحث شخصا علاقمندم و فکر می کنم رویکرد نقادانه به فقه سنتی می تونه تاثیرات مهمی بر بسیاری مسائل روز داشته باشه.
در واقع ریشه بسیاری تناقضات عقلانیت مدرن( که چکیده آن اعلامیه جهانی حقوق بشره )با فقه اسلامی در همین بحث ها مشخص می شه.
اين مقاله يكي از آموزنده ترين مقالاتي بود كه تا به حال در باره مبانی اسلام فقاهتی خوانده ام. پس دست مریزاد به آقای رضایی. مقاله، تحقيقي خوبي در مورد تأثیر منطق صوري بر اندیشه فقهاست که به نظر من نویسنده در یک نوشته جمع و جور به خوبی موفق شده است آثار نامیمون این منطق را به عنوان یکی از مهمترين علل عقيم كردن انديشه در انديشه فقهي اصول گرايان شرح دهد. در حوزه رسم است كه مي گويند اول منطق بعد فقه و به عقيده آنها بدون منطق ارسطويي اصلا نه فقه را و نه قران را نمي شود فهميد. اما جای دو نكته در این باره خالی است؛ نخست اينكه خواننده با مطالعه این نوشته گمان مي برد كه مرحوم مطهري در پي تنزيه و تنقيح همين انديشه بود. ممکن است آقای مطهری در جاهایی این گونه سخن گفته باشد و بسیار هم به نحوه کار او می آید، اما همزمان باید توجه داشت او در كتاب فلسفه رئاليزم و در كتاب عدل الهي نشان مي دهد كه يك ارسطو گراي تمام عيار است. و در كتاب اصول به شدت به اخباريون حمله مي كند و مي دانيم که يكي از بيشترين تلاش ها عليه اخباريون از ناحيه خود مطهري صورت مي گرفت. اما این نوشته به گونه اي است كه نوعي همدلي و هم رايي ميان نظرات نویسنده و مرحوم مطهري در نقد اصولي گري و اخباري گري وجود دارد. خوب بود آقای رضایی که اندیشه انتقادی قوی ای دارد اين مسئله را هم به نوشته خود اضافه مي كرد. به نظر من مشكل آقای مطهري آزاد كردن فقه از بند منطق ارسطويي نبود بلكه مشكل او اين بود كه چرا فقه اصولي نتوانست به فلسفه اجتماعي (به زعم نظر بعدي او نظريه اي در باب حكومت مثل ولايت فقيه ووو) برسد. دوم آنکه نویسنده می گوید امثال شيخ طوسي، شيخ مرتضي انصاري و شيخ مفيد به دليل عقل آزاد انديشه بود كه توانستند اخباري گري را به كنار بگذارند، نمي دانم كه اين عقل آزاد انديشي را از كجا به آنها نسبت می دهد؟. شيخ طوسي در فقه همان است كه قتل مرتدين تحت عنوان قتال اهل الرده را از جنگ با كافران برتر مي شمارد. در هر حال اگر اسنادي حمل بر آزادانديشي اين دسته از فقها وجود دارد خوب بود اشاره می شد.
-- احمد ، May 4, 2008 در ساعت 01:18 PM