خانه > گوي سياست > ایران > حجاریان و بحران | |||
حجاریان و بحراننادر فتورهچیدر ابتدا کور بودم... اما حال میبینم روایت حدیث نفسگونه و به نوعی تراژیک «وضع موجود» گویی تنها کاری است که این روزها در باب تحولات سیاسی ایران میتوان انجام داد. «عملی» که از قضا فاقد هر نوع عنصر مبتنی بر «عمل» است. معنای این وضعیت - که نویسنده این سطور هم در آن قرار دارد - شبیه همان اقتباس فرانک رمزی از نسبت نظریه با عمل است. در مضمون گفتار او «نظریه همواره حکم زائده واقعیت را دارد.» و میتوان این تبصره هگلی را هم به آن افزود که برای مواجهه با واقعیت - به مثابه بستر تحقق پراکسیس - «باید به آب زد.» گفت و گوی اخیر سعید حجاریان و عباس عبدی نیز از نقطه عزیمت گزاره رمزی قابل نقد است. هر چند که این نقد بیش از آنکه واجد تلاش برای «مچگیری» یا «تجزیه و تحلیل» باشد، با احترام به شجاعت «محدود» گویندگان، در حد «بحرانی کردن متن» باقی میماند. بخش اندکی از گفت و گو به اشاراتی تکه پاره در باب ایده بناپارتیستی شدن «آینده مبهم» میگذرد.و آنچه که در پیشبینی حجاریان برجسته میشود، بازگشت نوعی «فاشیست مستبد» بر مصدر امور است. او در برساخت شاکله تئوری بناپارتیزه دیدن واقعیت به طبقه «لمپن پرولتاریا» اشاره میکند. اشاره او بسیار گنگ است. در واقع هر نوع اشاره مستقیم شهودی به چیزی مبهم در انبوهه «مردم» واجد خصلت گنگی است. کاری که حجاریان مدام مرتکب میشود. از دیدههایش در خیابان و تاکسی و دوستان و هیأت محل به عنوان «مردم» سخن میگوید. اما با قبول همین پیشفرض و ادبیات مترتب بر آن نیز او قادر به تبیین موقعیت جریان سیاسی ای که به آن تعلق دارد نیست. جز آنکه بگوید «ما جزو طبقه فرمال (رسمی؟) هستیم و با لمپن پرولتاریا کنار نمیآییم.» گزارههای تئوریک حجاریان دچار بحراناند. او از یک سو به ابهام آینده با قطعیت وقوع بناپارتیسم پایان میدهد؛ اما از دیگر سو در روایتش از «وضع واقعاً موجود» تعریفی از «وضعیت» ارائه نمیکند. اینکه آیا ما اکنون در مرحله پیشا بناپارتیستی قرار داریم که همچون دوران پس از «یکشنبه خونین ۱۹۰۵ روسیه» دولتی بر سر کار است که بر اساس ایده او قاعدتاً مهیاگر وضعیت بناپارتیستی است - که از قضا بر اساس شهود تاریخی همان دولت مورد اشاره حجاریان نیز به راحتی با ایده بناپارتیستی دیدن وضعیت انطباق ندارد. و اگر چنین است، پس وضع موجود چیست؟ خراب؟ داغان؟ خلاء؟ حسینقلیخانی؟ یا بر اساس مثال او نیکلای دومی؟ بی دومایی؟ از همین جاست که ایده او در باب بناپارتی شدن آینده پیش رو، واجد بحران مضاعف میشود. این افزایش را میتوان با پرسش از همان «وضع موجود خراب» امتداد داد. در واقع اگر اوضاع هماکنون در مرحله پیشا بناپارتیستی است و قرار است تازه بعد از این، بناپارتیسم روایتگر وضعیت حاکم باشد، پس تکلیف تناقض ساختاری موجود در قانون اساسی ایران چه میشود؟ آیا قوا خود به تنهایی میتوانند تغیردهنده وضعیت باشند؟ یعنی کابینه «غیرکلنگی» آینده که بر اساس ایده حجاریان «فاشیستی» و «مستبد» هم خواهد بود، اولاً چه تفاوتی با دولت «کلنگی» موجود دارد و در ثانی چگونه با وجود نهادهای همسنگ یا بالا دستی میتواند «وضعیت» را بناپارتیزه کند؟ بحران ایده بناپارتیزه شدن «آینده مبهم» در این متن باز هم بیشتر میشود. حجاریان با وجود آنکه به بیتأثیری «اصلاحطلبان» در «وضع واقعاً موجود» با شجاعت «اعتراف میکند و اتفاقاً نشانه آن را نتایج و نحوه برگزاری انتخابات دور هشتم مجلس میداند» (بماند که میتوان خارج از متن حجاریان گزارههای متعدد دیگری هم برای تأکید بر ناکارآمدی اصلاحطلبان شاهد گرفت) اما باز حاضر نیست که با عبدی همراه شود که برای خروج از این وضعیت تنها راه ممکن «شرکت الیالابد در انتخابات» نیست. حجاریان در اینجا باز هم با فراری تاکتیکی به استراتژی «واقعاً ممکن» کنش فرا پارلمانتاریستی پاسخ میدهد. جوهر نقد در همین نکته متجلی میشود. اینکه حجاریان ابداً نمیتواند بپذیرد که اصلاحطلبان اساساً در بازی نیستند. آنها اخراج شدهاند. این همان «خلاء موقعیت ناظر» است. حجاریان مدام در گفتارش فراموش میکند که یک اصلاحطلب حزبی است.و تنها در مقاطعی که عبدی سخن از «عمل»ی مازاد بر نالیدن از وضع موجود و در بهترین حالت «نقد نامتعین خویش» پیش میکشد، او مجدداً هویت اصلیاش را به یاد میآورد. حجاریان در حالی از دولت بعد از «یکشنبه خونین ۱۹۰۵ «برای نامگذاری» وضع موجود» کمک میگیرد که در منظر تاریخی، ابداً به ادامه مثال خود پایبند نمیماند. اینکه به هر حال پس از ۱۹۰۵ نیکولای دوم نامه مشهور به «نامه اکتبر» را امضا کرد (ارجاع به ایده مشروطهخواهی حجاریان) که طی آن دومای ملی تشکیل شد؛ و دیگر آنکه بلشوویکها بینالملل دوم را در همین فاصله برگزار کردند و نیز شورای پطرزبورگ در همین مقطع اتحادیههای کارگری را به سرکردگی تروتسکی جان دوباره داد؛ یعنی مخالفان وضع موجود در برابر دولت مابعد یکشنبه خونین ساکت نماندند و با وجود آنکه در دوما شرکت کردند، اما «عمل» را به شرکت در انتخابات محدود نساختند. و این همان بخشی از واقعیت است که از مثال حجاریان حذف شده است. با این حال گفتار او از آن حیث که حاضر به اعلام بیتأثیری اصلاحطلبان است و به همین خاطر واجد عنصر شجاعت است، احترامبرانگیز میشود و در نهایت نقد حاضر را از خطر بیطرفی - به قول رودی دوچکه: مرگ بر بیطرفی - میرهاند. در همین رابطه: حجاریان: دولت احمدینژاد در حال فروپاشی است صراحت رسانهای |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
گمان مي كنم به يك دليل ديگر هم بايد اقاي حجاريان را ستود كه او در انتخابات شوراهاي سوم شركت كرد و رأيش را در دانشگاه اميركبير به صندوق ريخت و به اقاي عبدي كه پيش از ان او را از اين كار(شركت در انتخابات) بر حذر كرده بود، نهيب زد! اما پس از انكه نتايج انتخابات شوراها را ديد در انتخابات مجلس هشتم مقالهء" بت وارگي صندوق راي" را نوشت و گفت بايد از اين فتيش دست برداشت كه احتمالآ اشارهء او به يك شعبه از سحر در دورهء انسانهاي ابتدائي بود!
-- محمد حسين ، Jun 17, 2008 در ساعت 03:16 PMهمين اقاي حجاريان اينك با وضوح بيشتر از سكوت سخن مي گويد اما به تعبير روانكاوانه تان، مثل پوكر بازپشت دست نشسته است.
اما جناب فتوره چي شما از يك بخش تازه از نظر ايشان عبور كرده ايد كه دعوت براي ائتلاف است و اين با توجه به گزاره هاي پس و پيشش منظور ائتلاف براي انتخابات نيست ! او به نوعي حركت جديد و پيراسته فكر مي كند و جائي ديگر هم قبلآ دربارهء دورهء كنوني گفته بود كه مردم در بلا خالصتر مي شوند و اين اشاره به سخني از امام سوم شيعيان است. اما اشكال به اقاي حجاريان اينست كه ائتلاف توسط چه كساني بايد صورت بگيرد؟ به عبارت ديگر بحران هويتي كه در اين گزاره موجود است مقدم بر هر گزارهء راهبردي ديگر از جمله خود ائتلاف ،خود را نشان مي دهد.
حجاريان در اين گفتگو همچنين يك نشانهء ديگر را نه به سخن كه با عمل خود نشان مي دهد و ان بحران تشكيلات در حزب مشاركت است كه به تعبير او يك جبهه است و گرچه تئوريسين برجسته و ممتاز خود را از اظهار نظر منع كرده ، دبير كلش در خوزستان سخن از دعوت براي كانديداتوري اقاي خاتمي به ميان مي اورد.
به نظر بنده قبل از هر ابهامي كه حجاريان نسبت به بصيرتش(insight) از وضع موجود جامعهء ايران داشته باشد او در يك رفت و امد شخصي بين تئوريسين اصلاحات و تئوريسين حزب مشاركت مانده است و عبدي مي كوشد او را به سوي تئوريسيني اصلاحات بكشاند و به او ياداوري نمايد كه اميد در اين سوي اصلاحات دستيافتني تر و نزديك تر و معقول تر است تا ان چيزي كه او در ان سوي ديگر دنبالش هست.
حجاريان از يك چيز در پنهان خود واهمه دارد اما انرا به زبان نمي اورد ممكن است همان اخراجي باشد كه جنابعالي از ان نام برده ايد اما من معتقدم كه حجاريان به هر دليل از اوج گرفتن شورش و اشوب و در هم اشفتگي اجتماعي واهمه دارد از اينكه جامعه ، انرژي انباشته اش را رها كند و در چاه ويل سرگردان شود و كسي نتواند انرا جمع كند! او به همان تشكيلات حد اقلي مشاركت براي چنان روزهائي دلخوش است و مي خواهد حتي جايگاه برجسته تر خود را به قيمت ان فدا كندبا وجوديكه كه ان تشكيلات به حجاريان اعتماد به نفس لازم را نداده است.
شكاف روحانيت و دولت كه او طرح مي كند به نظر من فاقد اهميت بالفعل است كه ذكر ان خارج از اين مجال است! اما شايد طرح اين را بتوان به يك خواستهء قلبي حجاريان و معطوف به همان واهمه اي كه از هرج و مرج دارد نسبت داد كه در حقيقت او دلش مي خواهد چنين چيزي وجود داشته باشد فارغ از انكه ان هست يا نيست! ويك تشكيلات، بخشي از كار را به سامان برساند كه چون يك سازمان است لاجرم نظم و نسقي بر ان حاكم مي باشدبنا براين در برابر واكنش سكوت و بي وزني، تنها راه فعالانه در عمل سياسي را حضور و مواجههء يك روحاني معترض(عبدالله نوري) قلمداد مي كند كه براي طرح كارش مناسب مي نمايد و به عبارتي حجاريان مي كوشد كه اصلاحات را به درون ان كاست هدايت كند، اين شاكلهء همان راهبرد سال 75 ايشان است اما بازهم معلوم نيست پس چرا در انتخابات سال 84 از نامزدي دكتر معين حمايت كرد حال انكه اقاي كروبي به عنوان يك روحاني اصلاح طلب حضور داشت!
در اين گفتگو اما حجاريان يك نكته را به وضوح ناگفته رها كرده است كه از ديد او و بر اساس مكتوبات پيشينش ما هم اكنون در دورهء بناپارتيسم قرار داريم و رئيس دولت بعدي شكلي منطقي تر از رفتارهاي دولت فعلي را خواهد داشت پس دوره همان است كه بود! در اينجا اقاي عبدي است كه او را به سوي نگرش منطقي تر سوق مي دهد كه پس بايد واقعيتي را كه او خود پيشتر گفته است بپذيرد و بداند كه گذار از بناپارتيسم راه ديگري دارد كه هرچه باشد ديگر صندوق راي نخواهد بود كه ان هدر دادن فرصتها و نيروهاست پس بايد راههاي ديگري را جست همانگونه كه خود در مقالهء بت وارگي صندوق راي و مصاحبهء پس از ان به كار با "نيروهاي اجتماعي" اشاره كرده بود.
حجاريان خيلي پيشتر گفته بود " اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات " اما او چرا مي خواهد همان اصلاحات مرده را زنده كند؟ ايا او اينك از دم مسيحائي برخوردار شده است ؟ ايا انديشيدن به راهبردي همچون حضور اقاي عبدالله نوري به گونه اي كه او مي گويد ،دميدن بر تنور خاموش و سرد همان اصلاحات مرده نيست وقتي كه تقريبآ تمام ساختار ان اصلاحات متلاشي شده است و طرح واره اي كه او مي گويد به حداقلي از ان ساختار قبلي نياز دارد؟
شايد از ديد اقاي حجاريان ان حداقل ساختارهاي مورد نياز وجود دارد اما باز معلوم نيست وقتي ائتلاف مورد نظر او هنوز فراهم نشده است و همانگونه كه معروض گشت ، قبل از تشكيل شدن بايد بحران هويتش را حل كند ، او چگونه مي خواهد استراتژي بعدي(يعني ائتلاف) را ارائه دهد.
اري حجاريان در انديشه اش از يك خطر بزرگ پريشان است ، نامي از ان نمي برد اما در قالب گزاره هاي پريشان،منقطع و بهم ناپيوسته انرا به خواننده انتقال مي دهد.
شنیده ام سعید حجاریان طرح پژوهشی تازه ای در دست مطالعه دارد به نام «سیاست ورزی جامعه محور». بخشی از آنچه نمی خواهد بگوید شاید برمی گردد به قسمت هایی از آن طرح که نمی خواهد پیش تر از موعد متولدش کند.
-- مرتضی فلانی ، Jun 18, 2008 در ساعت 03:16 PMاز اینها گذشته، موضع حجاریان در آن گفتگوی با عبدی بیشتر روایتگرانه است و از ارائه تحلیل یا راهکار مختار خود طفره می رود. به همین دلیل نمی توان طرح کاندیداتوری عبدالله نوری را با شناختی که از او و واقع نگری سیاسیش داریم در اندیشه او جدی تلقی کرد. این را صرفاً می گوید بعنوان نظری که عده ای گفته اند.
به نظر من حجاریان شدیدا تحت تاثیر موضع دوستان حزبی خود است و نمی تواند نسبت به اصراری که در درون مشارکت به ورود در انتخابات وجود دارد موضعی سلبی بگیرد. اینکه سکوت خود را به حزب نسبت می دهد به همین خاطر است که التزام حزبی را از نظریه پردازی در این شرایطی که شاید حتی نظریه پردازی چندان گره گشا نباشد مهم تر ارزیابی می کند.
جناب مرتضاي عزيز
-- محمد حسين ، Jun 18, 2008 در ساعت 03:16 PMبا سلام و تشكر از توضيحات دقيقتان، پاسختان معقول و پذيرفتني است اما دربارهء رفتار حزبي اقاي حجاريان بايد عرض نمود كه مي دانيم انان كه در مشاركتند،از نظام كنوني با همهء مناسبتهاي منزلتي و اقتصاديش برخوردارند ( بيشتر گروه مشترك المنافعند و همپيمان نظام تا حزب مولود اصلاحات)بنا براين تحليلها و مواضعشان همواره با خطا ها و باياسهاي وحشتناك و نا اميد كننده از سوي ناظران بيروني چون من تحليل مي شود گرچه در منطق خود مصداق اين ضرب المثلند كه: هر كوري به كار خود بيناست!
مشاركت بر خلاف ادعايش از سنت حزبي ناچيزي برخوردار است يا اصلآ نيست! و اقاي حجاريان نمي دانم تا چه حد به اين نكته وقوف دارد كه قطعآ از عواقب چنان چيزي بيشتر اسيب مي بيند همانگونه كه قطعآ از فوايدان كمتر عايدش خواهد شد.
مقالهء بت وارگي صندوق رايش 24 ساعت هم روي خروجي سايت نوروز نماند!اين چه توجيهي مي تواند داشته باشد؟
بنابراين بايد پذيرفت كه حجاريان عضو دستهء ملامتيان هم ايضآ شده است؛اينهم طريقتي است و سلوكي يا بهتر بگويم مقامي است كه استقرار ان شايد به همان دليل موجه ايد كه طرح اقاي عبدالله نوري موجه است و از عهدهء كسي هم چو او بر مي ايد و نه ديگري.
اميدوارم در طرحي كه به گفتهء شما او هم اكنون دارد ، بخش دومش را هم تكميل سازد يعني انگاه در جامعهء ايران پس چگونه؟
"برای خروج از این وضعیت تنها راه ممکن «شرکت الیالابد در انتخابات» نیست"
آیا آقای عبدی گمان می کند شرکت نکردن ال الابد در انتخابات تنها راه ممکن است؟
برای اصلاحات ترک نکردن بازی ولو به قیمت پشت دست نشستن برای دست بعد بسیار مفید تر از ایده سکوت و سکون و بی حرکتی آقای عبدیست
-- گلرخ ، Jun 18, 2008 در ساعت 03:16 PMکه به گمان من از زخم های عمیقی در روح و روان ناشی می شود تا سیایت ورزی..
از نفرتی که فراموشیش سخت است خیلی
... آقای عبدی مدتهاست که همه را به مجلس عزای عمومی نا امیدی بی پایانش با یه پوزخند ابدی به آینده دعوت می کند ..
غرهای حجاریان پر از شور زندگی بود.. پر از شور یافتن راه حل های جدید.. میل به حرکت..
بی میلی تموم نشدنی آقای عبدی نسبت به آینده و دعوت به غرق شدن دسته جمعی در نا امیدی.. هیچ چیز رو تغییر نخواهد داد..
دل چند نفری را به خشم و نفرتی تکراری خوش می کند
صرفا به پوزخندی مشترک
(لااقل) یک نقد بسیار سادهء دیگر هم که به شدت بر آن مصاحبه وارد است، سطح نثر و زبان (جمله بندی و انسجام و ...) آن از نقطه نظر زیبایی شناختی و سیر منطقی است. البته منظورم از «زیبایی شناختی» چیز پیچیدهای نیست. کما اینکه از یک مصاحبهء شفاهی و کم و بیش فیالبداهه نمی توان انتظار داشت که از نظر ادبی-هنری نمونه باشد، و من هم ندارم. اما نحوهء به کارگیری کلمات و پراکندگی افکار و جملات مصاحبه گر و مصاحبه شونده که تقریباّ اشک بر چشمان خواننده میاورد یادآوری است غمناک، هم از ضعف تئوریک (و صد البته عملی) جریانهای اصلاحطلب خودی، و هم از ظلمی که بر زبان فارسی در ۲۵-۳۰ سال گذشته رفته و میرود.
-- یاسمینه ، Jun 19, 2008 در ساعت 03:16 PMنوشتهي آقاي فتورهچي، باب تازهاي در طرح ديدگاههاي انتقادي است، كه با دستمايه قراردادن مفاهيم، رويكردها، و تلفيق ديدگاههاي نوين، روزنهاي تازهاي براي نگاه به متن و موضوع برميگزينند. فارغ از اينكه در اين نگاه به چه نتايجي رسيدهاند، اتخاذ چنين روشي را به ايشان تبريك ميگويم.
-- آرمان ، Jun 19, 2008 در ساعت 03:16 PMبا سلام،
فکر کنم آنچه که نمی توان روی آن توافق نداشت این است:
اوضاع کشور به سمت فروپاشی است که سرانجام به هرج و مرج می انجامد!
و چیزی که شدیدا به آن نیاز است "اراده" سیاسی برای جلوگیری از این اتفاق شوم است!
حالا کارهایی از قبیل شرکت کردن در انتخابات، همدلانه با شخصیت های فرهیخته اصولگرا دیالوگ برقرار کردن... باید در راستای استراتژی پیشگیری از این فروپاشی باشد.
تجربه نشان داده است که مثلا شرکت ذلت بار "مقطعی" در انتخابات و بدون تعریف قدم های بعدی به بحرانی تر شدن اوضاع کشور کمک کرده است.
این دوستان اصلاح طلب و سایرین مثل ملی مذهبی ها... نمی خواهند کاری کنند که به فروپاشی رژیم که نتیجه آن را آنارشیسم می دانند بیانجامد. ولی نمی خواهند بپذیرند که از این طرف "عمل" نکردن خود به این فروپاشی کمک خواهد کرد!!! مسابقه با زمان است. اگر زودتر کاری نکینم این روند بظور تصاعدی به فروپاشی خواهد انجامید.
جداره این مخزن پر فشار خورده شده و چیز زیادی از آن باقی نمانده. هر "اتفاقی" ممکن است بطور تصادفی قسمتی از آن را پاره کند و آن انفجار بزرگ رخ دهد.
اگر فرهیختگان ایرانی نمی خواهند و یا فکر میکنند نمی توانند کاری کنند، حداقل برای مدیریت بحران هرج و مرج و کم کردن خسارات جانی و حفظ تاسیسات و سرمایه های ملی طرحی را از همین الان آماده کنند.
می توان روزی را تصور کرد که همین بسیجی خود به یک غارتگر پایگاه خود و کارگری که به جان قطعات ماشین الات کارخانه خود افتاده است! و خدا آن روز را نیاورد و کور شوم اگر چنین صحنه هایی را شاهد باشم!
-- آرش ، Jun 19, 2008 در ساعت 03:16 PMForget Hajjarian and Abdi. You will hear something sensible from them when they are ignored. Who cares what Hajjarian or Abdi says? What has Hajjarian's theory to do with the freedom of women in Iran? (as mentioned by Nikfar)
-- commeon sense ، Jun 19, 2008 در ساعت 03:16 PMبا سلام
-- بدون نام ، Jun 19, 2008 در ساعت 03:16 PMبه عقیده بنده نویسندگان محترم و جنا حجاریان ساختار سیاسی فعلی ایران را بطور مضاعفی زیر چتر گفتمان برده اند ولی نکته ای که همیشه در چنین بحثهای مفقود مانده و کمتر تحلیل گری بدان توجه می کند رویکرد تاریخی اندیشیدن است.
ساختار سیاسی فعلی ایران حاصل یک چارچوب و شاکله تاریخی است و مشکلات و مسایل ان نیز تاریخی است لذا با پیش کشیدن مسایل تاریخی و تاریخی جامعه شناختی اندیشیدن شاید راه حل متین تر و محکمتری برای برون رفت از این بحران ها باشد.
نکته دوم اینکه باز با نکته اول در ارتباط است مفقود ماندن یک تفکر عقلایی و نهادینه کردن ان در سازو کارهای اجتماعی و سیاسی است.
هنوز در حوزه های مختلف ساختار سیاسی اجتماعی ایران چنین نظامی حاکم نیست و قضاوتها اغلب بر اساس احساسات ائدئولوژی و دین و مذهب و ... است لذا محل بحث اساسا اشکال دارد.
به عبارتی ابتدا بایستی ساختار سیاسی را عقلایی نمود و از ائد ئولوژی و احساسات زدود تا باب گفتمان منطقی و علمی باز شود .
مشکل ما ساختار تفکر ائد ئو لوژیک در حوزه های مختلف است نه افراد که صرفا بازیگران نقشها هستند.
خوب حداقلش این است که آقایانی مانند فتوره چی می توانند حجاریان را نقد کنند!!! آیا همین موضوع در مورد احمدی نژاد هم صادق است. به علاوه مگر همه ی ما نمی دانیم که اصلاح طلب ها اغلب اوقات ناخودی یا نخودی بوده اند؟ بنابراین نقد حجاریان چه سودی به حال وضع موجود داشته است؟ بهترست آقای فتوره چی به جای تأکید بر دانسته های ما در مورد جناح راست ولایت فقیه را با استفاده از روش های مدرن فلسفی نقد کنند.
-- پارسا پویا ، Jun 20, 2008 در ساعت 03:16 PM