تاریخ انتشار: ۱۶ خرداد ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
گفت‌و‌گو با دکتر غلام‌عباس توسلی

«انقلاب ۵۷ دفعتاً از حادثه ۱۵ خرداد به وجود نیامد»

مریم محمدی

Download it Here!

هم‌چون ۳۰ سال گذشته، این روزها در ایران مراسم و برنامه‌های گسترده‌ای در ارتباط با بزرگداشت سالگرد قیام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ برگزار می‌شود. تنش‌های سیاسی جاری در ایران در سطح گروه‌های درون و بیرون حکومتی، نوع نگاه و برخورد به این رویداد را نیز تعیین می‌کند.

گذشته از مخالفان حکومت که این حرکت را همواره غلط و ارتجاعی توصیف کرده‌اند، دو نگاه و شیوه‌ی برخورد در رابطه با این پدیده موجود است. نگاهی که معتقد است ۱۵ خرداد ۴۲ سرآغاز هدفمند انقلاب ۵۷ بوده است و نگاهی که اعتقاد دارد تنها ارتقای خواست‌ها و شعارهای ۱۵ خرداد ۴۲ می‌توانست مورد حمایت وسیع مردم قرار گرفته، انقلاب بهمن را پایه‌ریزی کند.

دیدگاه‌های متعلق به تحلیل دوم از جمله متعلق به «نهضت آزادی ایران» است که در زمان وقوع این قیام، رهبرانش در زندان بودند و از همان جا حمایت خود را از این قیام اعلام کردند. با آقای دکتر غلام‌عباس توسلی از رهبران نهضت آزادی ایران در این مورد گفت‌وگو کردم:


دکتر غلام‌عباس توسلی

همان طور که شما اشاره کردید، ۱۵ خرداد موقعی اتفاق افتاد که رهبران جبهه‌ی ملی ایران و نهضت آزادی ایران، بعد از مخالفت با رفراندوم شاه دستگیر شده و هنوز در زندان بودند و در داخل زندان از قیام ۱۵ خرداد طی اطلاعیه‌ای حمایت کردند.

آقای توسلی، اشاره‌ی شما به این است که رهبران نهضت آزادی ایران هم به علت مخالفت با آن رفراندوم در زندان بودند. مضمون آن رفراندوم بعدها از جهات دیگری مورد بحث قرار گرفت. مثلاً این که در آن رفراندوم حق شرکت زنان در انتخابات وجود داشت. پس از انقلاب این سؤال پیش می‌آید که نوع موافقت شما با رهبران مذهبی قیام ۱۵ خرداد چگونه بود؟

رهبران نهضت آزادی ایران یک نگاه تاریخی به تحولات اجتماعی ایران داشتند. حرکت فرهنگی‌شان را بعد از شهریور ۲۰ آغاز کرده بودند. در اردیبهشت سال ۴۰ نهضت آزادی را تشکیل داده بودند. در مهرماه سال ۴۱ که فکر انجمن‌های ایالتی مطرح شد و این تاکتیکی بود که شاه می‌خواست آخرین گروهی که در عرصه‌ی جامعه ایران وجود دارند، یعنی جامعه‌ی اسلام سنتی و روحانیون را سرکوب بکنند؛ رهبران نهضت کاملاً وقوف داشتند.

در واقع نهضت آزادی ایران رفراندوم ششم بهمن را یک ترفندی از جانب دربار برای تحریک روحانیت و بعد مقابله با آن ارزیابی کرده بود، آیا این طور بود؟

همین طور است. مجموعه‌ی شواهد تاریخی نشان می‌دهد در جریان حقوق بشر «کندی» در همان سال‌های ۳۹، و فضای نسبتاً باز سیاسی که به‌ وجود آمد و نیروهای اجتماعی وارد عرصه‌ی فعالیت شدند؛ اعم از جبهه‌ی‌‌ ملی دوم و نهضت آزادی ایران و سایر گروه‌های اجتماعی که آن موقع حضور داشتند.

آمریکا با حمایت از دولت امینی، فکر می‌کرد بتواند آن اصلاحاتی که مورد نظر است در ایران انجام بدهد. اما شاه به آمریکا رفت و تعهد کرد که خودش این اصلاحات را انجام بدهد. سازمان‌های اجتماعی مثل جبهه‌ی ملی و نهضت آزادی ایران همه را در واقع محدود کرد و بعد از رفراندم ششم بهمن؛ همه را با برنامه‌ریزی بازداشت کرد. تمام قرائن نشان می‌دهد با یک برنامه‌ریزی برای سرکوب آخرین نیروی اجتماعی که به صورت بالقوه در جامعه‌ی ما وجود داشت، نوعی روحانیت را تحریک کرد ...

منظور شما این است که طرح رفراندوم با وجود ابعاد اجتماعی مغایر دین بود و موجب تحریک جامعه‌ی مذهبی شد؟

همین طور است. یک دسته از تحلیل‌گران همان لایحه‌ی ایالتی ولایتی را یک پوست خربزه‌ای زیر پای روحانیت می‌دیدند و می‌دانستند که آن‌ها مخالفت خواهند کرد...

در واقع همان لایحه‌ای که به مجلس رفت و مفاد رفراندوم ششم بهمن را در خودش داشت؟

بله. دوره‌ی دولت اعلم این لایحه به مجلس ارائه شد که این لایحه دو یا سه محور داشت که دو محور اصلی‌اش، انجام اصلاحات ارضی و سوگند به کتاب آسمانی بود.

منظور سوگند نمایندگان مجلس، (اقلیت‌های دینی) به کتاب‌های آسمانی خودشان بود؟

بله، خب آن‌ها تحلیل‌شان این بود که چون روحانیت با فئودال‌ها ارتباط دارند و هم‌چنین مخالف شرکت زنان در انتخابات هستند، حتماً با این لایحه مخالفت خواهند کرد.

آقای توسلی، رهبران نهضت آزادی که با این مسایل، شرکت زنان در انتخابات یا اصلاحات ارضی و سپاه دانش مخالفت نداشتند. در این مورد توافق‌شان با رهبران مذهبی چه طور بود؟ چگونه این را به خودشان و به آن‌ها توضیح می‌دادند؟

شما اگر به کتاب «نهضت امام خمینی» مراجعه کنید، در آن‌جا آقای سید حمید روحانی اسناد این مدارک را نقل کرده‌اند و می‌گویند که در گفت‌وگوهایی که رهبران نهضت آزادی ایران با مراجع در قم داشتند، آن‌ها را از مخالفت با شرکت زنان در انتخابات و اصلاحات ارضی منع می‌کردند و آن‌ها را هدایت کردند که مشکل اصلی جامعه‌ی ما استبداد است و بنابراین روحانیت بایستی هدف اصلی‌اش را برخورد با نظام استبداد شاهنشاهی بکند. به همین ترتیب با گفت‌وگوهایی که آن موقع انجام شد، این مخالفت‌ها به یک حرکت ضد رژیم شاه تبدیل شد.


پس اگر مخالفت با آن قوانین از بین رفت، چه طور شد که بین روحانیت و رژیم شاه درگیری پیش آمد؟

وقتی این حرکت و این سرکوب در آن موقع به وقوع نپیوست، بحث حمله‌ به مدرسه‌ی فیضیه و آن جنایاتی بود که به صورت وحشیانه در آن‌جا انجام شد و این خودش یک عامل محرکی بود که مراجع و روحانیت نتوانند تحمل بکنند.

بعد، آن نطق تاریخی ۱۳ خرداد همان سال ۴۲ است که در واکنش به حمله‌ی چماقداران و کوماندوها به مدرسه‌ی فیضیه‌ انجام شد که آن‌جا صریح‌ترین واژه‌ها را برای اولین بار بعد از انقلاب مشروطه، روحانیت ما علیه شاه به کار برد. او را «تو» اعلام کرد: «شاه تو نمی‌فهمی» «تو بایستی تبعیت بکنی از قانون و از خواست ملت» و ... این تندترین واکنشی بود که آیت‌الله خمینی نشان داد.

در واکنش به این سخنرانی شاه هم دستور بازداشت آیت‌الله خمینی را صادر کرد. طبیعتاً بازداشت یک مرجع، در جامعه‌ی مذهبی ما واکنش گسترده‌ای دارد. البته طبیعی است این برخوردها به خشونت گرایید؛ اما چون سازمانی وجود نداشت و این قیام به صورت خودجوش بود، بدیهی است که نمی‌توانست به نتیجه برسد.

اما این نقطه‌ی عطفی در استراتژی مبارزه بود و همه‌ی مبارزان ما در همه‌ی نحله‌ی فکری به این جمع‌بندی رسیدند که دیگر مبارزه مسالمت‌آمیز و قانونی امکان‌پذیر نیست و این مسایل را مهندس بازرگان در دادگاه نظامی اعلام کردند که ما آخرین گروهی هستیم که با شما با زبان قانون سخن می‌گوییم و همین هم اتفاق افتاد.

در مقایسه بین ۱۵ خرداد و انقلاب بهمن، مهم‌ترین نکته‌ای که شاید بشود دید، وسعت شرکت مردم است. چرا ۱۵ خرداد مورد استقبال توده‌های وسیع شهری قرار نمی‌گیرد؟ آیا این به خاطر شعارهای آن است که به نوعی در تضاد با جامعه‌ی رو به رشد شهری ایران است؟ اساساً پایگاه اجتماعی این قیام چه بود؟

پانزدهم خرداد یک قیام کاملا خودجوش بود و پایگاه آن توده‌های مذهبی جامعه و بازار که پیوند تاریخی با روحانیت جامعه‌ی ما دارند، بود. این ظرفیت در آن مقطع تبدیل به یک قیام خودجوشی شد.

با توجه به پایگاه اجتماعی و خاص نیروهای معین مذهبی که در قیام ۱۵ خرداد شرکت داشتند، چه طور این خواسته‌ها با خواسته‌های عموم مردم منطبق شد؟ می‌دانید که خیلی نیروهای مذهبی معتقدند در واقع انقلاب بهمن همان خواسته‌های قیام ۱۵ خرداد است. ولی به نظر می‌آید تعاملی بین خواسته‌های محدود قشرهایی از جامعه و کل جامعه ایران صورت گرفته است. شما این مسأله را چه طور می‌بینید؟

من هم همین طور می‌بینم. آن قشر بازاری و هیأت‌های مؤتلفه که آن روز در کنار آیت‌الله خمینی برای حمایت از آن نحله‌ی فکری شکل گرفته بودند، هرگز قادر نبودند برنامه‌ریزی‌ای برای تداوم تحولات اجتماعی به تنهایی داشته باشند. این در تعامل میان روشنفکران دینی و سایر فعالان و کنش‌گران اجتماعی ایران در سال ۴۲ تا بهمن ۵۷ شکل گرفت.

حرکت‌های مسلحانه اعم از اسلامی یا مارکسیستی در ایران نقش بسیار مؤثری در تحولات فرهنگی جامعه‌ی ما داشتند. ادبیاتی هم که دکتر شریعتی و آقای طالقانی و مهندس بازرگان در دهه‌های اخیر در کشور ما مطرح کردند، همین طور.

بر خلاف کسانی که فکر می‌کنند انقلاب ۵۷ دفعتاً از حادثه و رخداد ۱۵ خرداد به وجود آمده است، من این را کاملاً تحلیل غیرواقعی و غیرعلمی می‌بینم و متأسفانه در رسانه‌ها، برای این که همین نگاه را فقط به تصویر بکشند و منعکس کنند، عملاً بخشی از واقعیت‌های تاریخی قبل از انقلاب را نادیده می‌گیرند که این در واقع ظلمی به آگاهی جامعه‌ی ما است.

نظرهای خوانندگان

مطالب بسيار مفيدي بود . از شما و دكتر توسلي سپاسگزارم .

-- علي از اصفهان ، Jun 5, 2008 در ساعت 05:43 PM

چه بسیار است سوالاتی که بصورت معما برای خواننده پیش می اید. یکی این است که چگونه خمینی همانند مخالفان دیگر شاه مثل طالقانی و بازرگان هرگزمورد محاکمه وشکنجه قرار نگرفت وهرگزهم به زندان نیافتاد؟ ودیگر اینکه صدام هم که می توانست او را براحتی در عراق راه ندهد چگونه اورا سالهای سال پناه داد؟ خلاصه انکه ایا اعدامهای سریع و بدون محاکمه علنی ("نا شفاف") سران رژیم سابق و حتی اعدام سریع خود صدام به ان وضع صرفا به این خاطر نبود که مردم ایران و عراق مبادا به "اسرار مگو" پی ببرن؟؟؟؟

-- بدون نام ، Jun 5, 2008 در ساعت 05:43 PM

سلام
این صدای مهندس محمد توسلی،رییس دفتر سیاسی نهضت و اولین شهردار تهران بعد از انقلاب، است

-- پویان ، Jun 7, 2008 در ساعت 05:43 PM

بسیار مفید و جالببود.نهضت آزادی می رود تا جای خود را بیابد.

-- مهری ، Jun 7, 2008 در ساعت 05:43 PM

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)