تاریخ انتشار: ۱۴ خرداد ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
گفت و گو با دکتر کاوه احسانی پیرامون استراتژی اقتصادی ایران

«انحصار قدرت اقتصادی، معضل این نظام را حل نمی‌کند»

نیک‌آهنگ کوثر
[email protected]

اقتصاد، یکی از چالش‌های مهم پیش روی اصول‌گرایان در مجلس هشتم در آینده نزدیک خواهد بود. یک‌دستی نسبی مجلس هفتم با دولت نتوانست، مشکل زیادی را حل بکند و بر مشکلات هم افزود. در حال حاضر بسیاری از سران نظام معتقد هستند که باید تغییرات مهمی در ساختار اقتصادی ایران صورت بگیرد. در همین رابطه با دکتر کاوه احسانی، استاد دانشگاه ایلی‌نویز در شهر شیکاگو گفت و گو کردم.

Download it Here!

با یک‌دست شدن ساختار نظام هنوز مشکلات اقتصادی سر جای خودش است و دارد شدیدتر هم می‌شود. آیا این روند می‌تواند ادامه پیدا کند یا نظام مجبور به تجدید نظر در روندی است که در طول سال‌های گذشته و یا دوره‌های ریاست جمهوری گذشته طی شده و الان به دوره ریاست جمهوری احمدی‌نژاد رسیده است؟

در یک دوره‌ای، جمهوری اسلامی با این معضلاتی که دارد و با این برخورد پوپولیستی‌اش با اقتصاد ایران، باید یک تصمیم سیاسی بگیرد. مشکل ایران، صرفاً معضل اقتصادی نیست؛ معضل اقتصاد سیاسی است. یعنی این نظام باید تصمیم بگیرد آیا می‌خواهد یا راه حلی غیر از این دارد که قدرت اقتصاد ایران را با بخش‌هایی که خارج از نظام هستند، شریک بشود یا نه.

طبقه متوسط صاحب سرمایه و صاحب نیروی کار در هر جامعه‌ای در ازای مشارکتش در حوزه اقتصادی، سهمی از قدرت را هم می‌خواهد و در ازای این سهمی که از قدرت می‌گیرد، به هر حال از نظام‌های موجود حمایت‌های سیاسی هم می‌کند.

منتها بدون داشتن این سهم از قدرت و تصمیم‌گیری و این‌که شیوه زندگی‌اش تضمین بشود، در بازی اقتصادی و سیاسی شرکت نمی‌کند و کاری که انجام می دهد، این است که سرمایه‌اش را برمی‌دارد و به دبی می‌برد؛ یا به بازار سیاه می‌برد که سود بیشتری بتواند ببرد و به بیکاری و عدم ثبات اقتصادی، به آن چیزهایی که الان معضل اصلی اقتصاد ایران است، کمک درازمدت نمی‌کند.

بنابراین باید جمهوری اسلامی، یک چنین تصمیمی را بگیرد که آیا از این به اصطلاح مونوپولی قدرت سیاسی و اقتصادی که توانسته طی این ۳۰ سال نگه دارد، می‌خواهد دست بردارد یا نه.

آیا جمهوری اسلامی توانسته برای حل این مشکل به راه حلی هم برسد یا نه؟

حداقل دو تا راه حل در جمهوری اسلامی هست. در دوره آقای خاتمی این بحث به کرّات تکرار شد و به نظر من اصلاح‌طلب‌ها به این نتیجه رسیدند بودند که باید از این انحصار قدرت سیاسی و اقتصادی دست بردارند؛ برای این‌که این نظام در درازمدت باقی بماند و خودشان در جریانات سیاسی و اقتصادی حضور داشته باشند.


در دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی، سرمایه ایرانیان خارج از کشور به شکل وسیعی وارد اقتصاد ایران شد

ولی به نظر من در جریان محافظه‌کار دو گرایش دیگر هست. یکی گرایش آدم‌هایی مثل رفسنجانی و محسن رضایی است که این موضع را فرموله کرده‌اند و تکرار می‌کنند که برای این‌که نظام جمهوری اسلامی را نگه داریم، محتاج یک طبقه سرمایه‌دار انقلابی هستیم.

اگر خاطرتان باشد آقای رفسنجانی هم این را می‌گفت. به فرماندهان نظامی فرضاً می‌گفت که اگر می‌خواهید وارد فعالیت‌های سیاسی و اقتصادی بشوید، از نهادهای نظامی خارج بشوید و و وارد کارهای تجاری شوید. آن‌ها را تشویق کرد و کمکشان کرد و خیلی از این‌ها رفتند شرکت درست کردند و وارد حوزه فعالیت‌های اقتصادی شدند.

به هر حال یک انحصار کارگزارانی را به وجود آورده بودند که سابقه در نهادهای نظامی و سیاسی جمهوری اسلامی داشتند و در شرایط فعلی از رانت‌های نظام بهره می‌بردند؛ ولی دیگر کاراکترهای سیاسی و نظامی نیستند. برای خودشان در حوزه اقتصادی دارند فعالیت می‌کنند.

با وجود این خیلی از کسانی که هنوز در درون این نیروهای نظامی هستند، قدرت اقتصادی مهمی محسوب می‌شوند و بخشی از اقتصاد مملکت در دست این‌هاست. آن را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

این راه حلی است که تیپ‌هایی مثل آقای احمدی‌نژاد دارند دنبال می‌کنند. این‌ها به نظر من، این‌ها سخنگویان کسانی هستند که کماکان در نظام سیاسی، نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی مانده‌اند؛ در دوره‌های رفسنجانی و خاتمی از گشایش نسبی که در اقتصاد به وجود آمد، بهره نبردند.

الان چون اهرم نظام سیاسی و امنیتی در دستشان است و خودشان هم در شرایط بین‌المللی در مخاطره می‌بینند، می‌خواهند از این اهرم استفاده کنند که خودشان به آن نیروی اقتصادی انقلابی تبدیل شوند که هم از جمهوری اسلامی حمایت می‌کنند و هم انحصار آن چیزی را که از اقتصاد ایران باقی مانده است، در دست خودشان دارند.

این دو راه حل، یعنی محدود نگه داشتن قدرت اقتصادی به نخبگان جمهوری اسلامی، به نظر من در درازمدت به بن‌بست می‌خورد و معضل این نظام را حل نمی‌کند.


هاشمی رفسنجانی، فرماندهان نظامی را تشویق می‌کرد که از سپاه خارج شوند و وارد کار اقتصادی شوند

تنها چیزی که معضل اصلی اقتصاد ایران را حل می‌کند، یکی این است که اقتصاد ما رقابتی‌تر شود و ذره ذره وارد بازار بین‌المللی بشود و دوم مسأله اشتغال است که حیاتی‌ترین مسأله برای جامعه ایران است که جمعیت آن طی این ۳۰ سال، دو برابر شده؛ نیروی باسواد و حرفه‌ای آن چندین برابر شده؛ ولی در فضای انحصاری اقتصادی جامعه ما جایی برای این افراد نیست.

این مسائل، می‌توانند نارضایتی به وجود بیاورند و معضلی که نارضایتی این بخش از اجتماع می‌تواند برای کل نظام و کل مملکت ایجاد کند، با راه حل‌هایی که الان جمهوری اسلامی دارد ارائه می‌کند، معضل غیر قابل حلی است.

سؤالی که برای خیلی‌ها پیش می‌آید، این است که بخش عمده‌ای از سرمایه‌های ایرانی‌های خارج از کشور در آمریکای شمالی سرمایه‌گذاری شده است و به نظر نمی‌رسد به این راحتی‌ها این سرمایه‌ها به ایران برگردد. آیا فضایی برای سرمایه‌گذاری‌های ایرانی‌های خارج از کشور وجود دارد که بتواند مشکلات اقتصادی نظام جمهوری اسلامی را به نحوی حل کند؟

اولاً این اتفاق، خصوصاً در دهه ۷۰ و ۸۰ افتاده است. خصوصاً در دوره خاتمی سرمایه ایرانیان خارج از کشور به شکل وسیعی وارد اقتصاد ایران شد. یعنی شما بازار مسکن تهران را ببینید، طبق بعضی از آمار و ارقام، ۱۰۰ هزار تا ۲۰۰ هزار واحد خالی در شهر تهران هست که به نظر من خیلی از این‌ها، بالای شهر تهران، آپارتمان‌هایی هستند که ایرانیان خارج از کشور، با سرمایه و پس‌اندازشان آمدند و خریدند.

چون این حساب را کردند که اولاً در شرایط فعلی ایران، ملک یک سرمایه ثابت و نسبتاً امنی است و در ضمن قیمت آن هم دارد مرتب بالا می‌رود و در درازمدت سرمایه‌گذاری خوبی است. برای همین، مقدار زیادی سرمایه، چه به این شکل و چه در حوزه‌های تولیدی، تجاری و بخش‌های دیگر وارد ایران شده است.

منتها نمونه چین را ما داریم. جهش عظیم اقتصاد چین به خاطر در وهله اول سرمایه‌های چینی‌های سنگاپور، تایوان، هنگ‌کنگ و درواقع چینی‌های مقیم خارج در خود چین بود که ریسک کردند و وارد چین شدند. زبان را می‌دانستند؛ آشنا بودند؛ تعلق خاطر داشتند و اعتماد کردند و وارد شدند و انقلاب اقتصادی چین را در وهله اول، این‌ها کلید را زدند.

در مورد ایرانیان هم همین طور است. اگر امنیت اقتصادی و سیاسی در ایران باشد و شیوه زندگی آن‌ها هم مورد مخاطره قرار نگیرد، این‌ها وارد می‌شوند؛ چنان‌چه در دهه ۷۰ هم شدند و سرمایه مالی و حرفه‌ای‌شان را به اقتصاد ایران تزریق می‌کنند.


در دوره احمدی‌نژاد، یک سوء ‌ظن و جدی به طبقه متوسط شهری هست

منتها این در شرایط فعلی به نظر نمی‌آید. به نظر می‌آید ما یک عقب‌گرد کرده‌ایم و در شرایط فعلی، امکان آن نیست؛ به خاطر این‌که یک قشری از دستگاه امنیتی و نظامی ایران، خودش را در مخاطره می‌بیند.

و نهایتاً نقش طبقه متوسط را در ساختار اقتصادی ایران چگونه می‌بینید و این طبقه چه تأثیری می‌تواند بر اصلاح وضعیت فعلی بگذارد؟

به نظر من پروژه استراتژیک خاتمی و رفسنجانی این بود که یک طبقه متوسط شهری مدرن که الزاماً ضدیت نهادی با جمهوری اسلامی ندارد، بیاید و یک سهمی از قدرت را در ایران بگیرد و درواقع ستون فقرات اقتصاد ایران و نرمال شدن و طبیعی شدن و وضعیت ایران در شرایط بین‌المللی باشد.

در این راستا تحولات عظیم شهری در ایران اتفاق افتاد. تا حد زیادی یک سری قوانین اصلاح شدند و از بخش خصوصی و چنین طبقه متوسط شهری و صاحب سرمایه‌ای، حمایت‌های جدی انجام شد.

در دوره آقای احمدی‌نژاد کاملاً عکس این قضیه اتفاق افتاده و یک سوء ‌ظن و خصومت خیلی جدی و آشکاری با این طبقه متوسط شهری هست. چون به هر حال پایگاه احمدی‌نژاد، طبقه متوسط شهری نیست.

ولی سیاست اقتصادی در جمهوری اسلامی همیشه بر پایه ائتلاف است. یعنی شما هیچ وقت یک گروه یک‌دست را ندارید که تصمیم می‌گیرد برای این‌که چه باید بشود. همیشه با چانه‌زنی و یک مقدار با برخورد کاسب‌کارانه و پوپولیستی است که راه حل پیشنهاد می‌شود.

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)