خانه > مجتبا پورمحسن > سینما > خیانت هلندی | |||
خیانت هلندیمجتبا پورمحسن[email protected]تاکنون فیلمهای زیادی دربارهی جنگ جهانی دوم ساخته شده، اما این سوژه همچنان مورد علاقهی فیلمسازان جهان است.
این علاقه، طبیعی به نظر میرسد، چون جنگ جهانی اول و دوم از جمله مهمترین اتفاقات صد سال گذشته است و در سینما هم به عنوان هنر قرن بیستمی، بیش از هنرهای دیگر به این وقایع پرداخته شده است. اما فیلم کتاب سیاه ویژگیهایی دارد که آن را از فیلمهای مشابه متمایز میکند. کتاب سیاه، گرانترین فیلم تاریخ هلند است. پل ورهوون، فیلمساز هلندی هالیوود، با ۱۶ میلیون یورو اقتباسی سینمایی از رمان کتاب سیاه را کارگردانی کرد.
نمایش عمومی فیلم در هلند با استقبال کمنظیری مواجه شد و بیش از یک میلیون هلندی، فیلم را تماشا کردند. کتاب سیاه در سال ۲۰۰۷ از سوی کشور هلند برای شرکت در بخش فیلمهای خارجی هفتاد و نهمین دورهی اسکار معرفی شد که علیرغم حضور در فهرست ۹ فیلم، به لیست پنج فیلم نهایی راه پیدا نکرد. اصلیت هلندی فیلمساز و بازیگرانِ فیلمی بینالمللی که دربارهی بخش مهمی از تاریخ هلند است، کتاب سیاه را به مهمترین فیلم هلندی تبدیل کرد. کتاب سیاه، فیلمی است دربارهی جنگ جهانی دوم، اما نقطهی آغاز فیلم سال ۱۹۵۶و در یکی از کیبوتصهای اسراییل است. دیدار تصادفی راشل با دوست دوران جنگش، رانی خاطرات سخت او را از جنگ جهانی دوم زنده میکند. بقیهی فیلم، به صورت فلاشبک روایت میشود. راشل، شخصیت اصلی فیلم، خوانندهای یهودی است که پس از آغاز جنگ، از برلین گریخته و به هلند آمده. در حالیکه هلند نیز به اشغال آلمانها درآمده، راشل با اسم جعلی الیس در هلند و در پناه یک خانوادهی مسیحی زندگی میکند و تظاهر به مسیحی بودن میکند. او همچون بسیاری از یهودیهای ساکن هلند، بختش را برای فرار از هلند تحت اشغال آلمانها میآزماید.
قرار است که او همراه عدهای از یهودیان دیگر ـ که پدر و مادر و برادر راشل هم در بین آنها هستند ـ توسط یکی از اعضای نیروهای مقاومت فرار کنند. او برای تامین هزینهی سفر نزد یکی از دوستان پدرش به نام اسمال مراجعه میکند در میانهی راه فرار، تمام سرنشینان قایق به جز راشل، قتل عام میشوند. بعدها راشل متوجه میشود که برخورد قایق یهودیها با آلمانیها تصادفی نبوده است. راشل که شاهد مرگ اعضای خانوادهاش بوده، توسط گروه مقاومت نجات مییابد. راشل (الیس) در حالیکه در حین انجام ماموریت به خطر میافتد، وارد کوپهی یکی از فرماندهان آلمانی به نام مونتز میشود. مونتز، ورای یک فرمانده، روحی لطیف دارد. او به جمعآوری تمبر میپردازد و حتا جنگ جهانی هم او را از علاقهاش دور نکرده است. زیبایی الیس نظر مونتز را جلب میکند. در جلسهی گروه مقاومت قرار میشود که الیس رابطهی عاشقانهای با مونتز برقرار کند تا بتواند میکروفونش را در اتاق او جاسازی کند. الیس با لوندی، مونتز را فریفته خود میکند، اما او خیلی زود متوجه میشود که الیس یهودی و عضو گروه مقاومت است.
در ادامه پس از آن که در یکی از عملیاتها، تیم، فرزند خربن کوپرس و چند نفر دیگر از اعضای گروه گشتاپو دستگیر میشوند، هانس و چند نفر دیگر، در عملیاتی برای نجات آنها شرکت میکنند اما عملیات شکست میخورد. بازداشت مونتز، مرگ تیم و یک سلسله اتفاقات دیگر، زمینهساز بازداشت الیس میشود. فرانکن پس از بازداشت الیس، در مقابل میکروفون مخفی و در حالیکه دهن الیس بسته است، به اعضای گروه مقاومت چنان القا میکند که الیس جاسوس آلمانیها بوده که در گروه مقاومت نفوذ کرده است. چندی بعد، آلمانیها پس از شکست در جنگ جهانی، هلند را ترک میکنند. الیس و مونتز هم آزاد میشوند. اما آنها اینبار گرفتار انتقامجویی گروه مقاومت میشوند. آن دو سراغ اسمال می روند. چون فکر میکنند او به آنها خیانت کرده. اما اسمال از کتاب سیاهی میگوید که در آن دربارهی همهی افراد گروه مقاومت نوشته است. اسمال قبل از آنکه نام خائن را بگوید، به قتل میرسد. فیلم کتاب سیاه بر اساس رمانی به همین نام ساخته شده که بر پایهی داستانی واقعی نوشته شده است. کتاب سیاه، حاوی نام یهودیان ثروتمندی است که طعمهی خیانت چند نفر از اعضای گروه مقاومت میشوند و جانشان را از دست میدهند. کتاب سیاه، فیلمنامهی جذابی دارد، اما در اجرا دچار ضعفهایی میشود که این ضعفها به خاطر وجود جذابیتهای داستانی پوشیده میماند. پل ورهوون که شهرتش را مدیون فیلم جنجالآفرین «غریزهی اصلی» است؛ ۲۰ دقیقهی ابتدایی فیلم را بسیار بد کارگردانی کرده است. در این ۲۰ دقیقه، کلیشهها حرف اول را میزنند. کنتراست بمباران و مرگ، و طبیعت رنگین، با دیالوگهایی معمولی دربارهی یهودیان؛ حوصلهی تماشاگر را سر میبرد.
اما پس از آن و با ورود الیس به جمع نیروهای مقاومت، گرههای داستانی نفسگیر و جذابی را شکل میگیرد که تماشاگر را میخکوب میکند. ورهوون که در غریزهی اصلی، مهارت خود را در پرداخت روانشناسانه معماهای پلیسی نشان داده بود، در کتاب سیاه نیز موفق میشود تعلیق را به بهترین شکل ممکن خلق کند. در فیلم، هر لحظه جای آدم خوبها و آدم بدها عوض میشود. به غیر از چند شخصیت کاملاً منفی نظیر فرانکن، ماهیت ذاتی بیشتر کاراکترها تا پایان فیلم، برای تماشاگر قطعی نمیشود. موسیقی، یکی از عناصر مهم فیلم کتاب سیاه است. در شرایطی که ناامیدی و خشونت در هر دو سوی ماجرا به حداکثر ممکن رسیده؛ موسیقی هم چون رنگ، بر دیواری فرسوده پاشیده میشود. صدای راشل استین با پس زمینهی موسیقی شاد؛ فضای ظاهراً شادی میآفریند که در پس آن، ناامیدی موج میزند. آلمانها در جشن تولد هیتلر، میکوشند با موسیقی شاد و شامپاین خوشحال به نظر برسند. در عین حال همهی آنها از شکست قریبالوقوع و ورود نیروهای روسیه به برلین آگاه هستند.
سکس، دیگر عنصری است که در فیلم کتاب سیاه تاثیرگذار است. اگرچه در فیلمهای دیگری که دربارهی جنگ جهانی است، بارها به کارکرد زن و اغوا در عملیات جنگی اشاره شده؛ اما کمتر فیلمی است که این چنین عریان به نقش سکس در جنگ جهانی دوم پرداخته باشد. در یکی از صحنههای فیلم، خربن کوپرس از راشل میپرسد برای نجات تیم و دیگر اعضای گروه که دستگیر شدهاند، چقدر میتواند به مونتز نزدیک شود. و راشل در پاسخ میپرسد: «چقدر؟ منظورت این است که با مونتز بخوابم؟» و سپس میگوید تا جایی که مونتز بخواهد به او نزدیک خواهد شد. اما در ادامه و در صحنهای تکاندهنده، راشل که موهایش را رنگ کرده تا یهودی بودنش فاش نشود، پیش از ملاقات عاشقانه با مونتز، در مقابل آینه با یک قلممو، موهای آلتش را رنگ میکند. در همین حین او با هانس هم گفت و گو میکند. عریانی راشل در این صحنه نه تنها تحریککننده نیست، بلکه بسیار تکاندهنده و غمانگیز است. تقلیل تن به رنگ و افول فریبایی جنسیت در اردوگاه مغلوب جنگ، تلخ به نظر میرسد. در اولین معاشقهی الیس با مونتز، وقتی مرد آلمانی شک میکند که او یهودی است، الیس مجبور میشود آلتش را نه برای معاشقه، بلکه برای اثبات یهودی نبودنش به مونتز نشان دهد و از او بپرسد: «این میتونه مال یه یهودی باشه؟» او از رنگ موهای آلت خود کمک میگیرد تا مونتز را مطمئن کند که انسان درجه دو نیست. پس از دستگیری مونتز، الیس مجبور میشود به تنهایی در مهمانی آلمانیها شرکت کند. او آوازی شاد میخواند و فرانکن هم با سوت همراهیاش میکند. فرانکن فرمانده آلمانیهایی بود که خانواده الیس را قتل عام کردند. در فضای شاد جشن، لبخند حزنآلودی که بر لب الیس است، به زیبایی تلاطم درونی او را نشان میدهد. شاید کمتر فیلمی را میتوان پیدا کرد که در آن توامان هم آدمهای زیادی کشته شوند و هم این همه جشن گرفته شود. جشنها در فیلم کتاب سیاه، آبستن مرثیهاند. در جشن بزرگ مردم هلند به مناسبت آزادی کشورشان، خائنان همچنان جنایت میکنند و قربانیان جنگ پس از پایان جنگ، باز هم قربانی میشوند.
در جریان جشن آزادی هلند و شکست آلمان، مونتز در خاک هلند و توسط آلمانیها اعدام میشود. فرمانده ارشد آلمانی، مونتز را از نیروهای کانادایی حافظ صلح تحویل می گیرد و به جوخه اعلام میسپارد. صدای گلولهای که به اسمال و همسرش شلیک شده، لابه لای صدای خوشحالی مردم گم میشود. یکی از تلخترین صحنههای فیلم، جایی است که دکتر هانس، پس از تزریق انسولین با دوز بالا به الیس؛ از تراس مطبش، به احساسات مردمی که او را قهرمان خطاب میکنند، پاسخ میدهد. شاید تماشاگر فیلم تصور میکند که هانس، انتقام مرگ اعضای گروه مقاومت را میگیرد اما تنها چند دقیقه بعد مشخص میشود که خائن اصلی ماجرا، همین دکتر هانس است. او در کشتار یهودیان با فرانکن همدست بوده و پول و جواهرات یهودیان را پس از مرگ دزدیده است. در جشن آزادی، خائنان تقدیر میشوند و قهرمانان جلوی جوخهی آتش قرار میگیرند. این قانون جنگی بزرگ است که در آن مرز بین خیانت و وفاداری، بسیار کمرنگ است. کاراکتر الیس در فیلم کتاب سیاه، به خوبی پرداخت شده است. از ابتدا تا انتهای فیلم، کمترین نشانی از مرثیه در رفتار الیس دیده نمیشود. او دایماً میگریزد. تا پیش از پایان جنگ، او از دستگیری توسط آلمانها میگریزد و پس از پایان جنگ از آزادی. الیس در اولین نمایی که پس از پایان جنگ جلوی دوربین به مونتز میگوید: «هیچوقت فکر نمیکردم روزی از آزادی بترسم». الیس در طول فیلم، تسلیم سرنوشت خود به عنوان یک قربانی است. او پذیرفته که زندگیاش با گریز پیوند خورده است. اندوه الیس در لبخندهایش جلوهگر میشود. کتاب سیاه همانطور که در ابتدا ضعیف است، پایان ناامیدکنندهای دارد. البته پایان بد فیلم، نتیجه ضعف داستان فیلم نیست. ضعف فیلم، نتیجهگیری کاملاً سیاسی پل ورهوون از پایان دراماتیک داستان است.
در صحنهی پایانی داستان فیلم، راشل منفذهای تابوتی را که هانس در آن پنهان شده بود، میبندد. خربن و راشل کنار همان رودخانهای مینشینند که یهودیان در آن قتل عام شدند. آنها مینشینند و به تقلای هانس پس از مرگ گوش میدهند. چند ثانیه پیش از مرگ هانس، راشل به خربن میگوید: «فکر میکنم حالا وقتشه که بباریمش بیرون.» گرین هم تایید میکند، اما هر دو بیحرکت میمانند و مرگ هانس را با تمام وجود نظاره میکنند و لذت انتقام را میچشند. اما از اینجا دیگر فیلم تمام میشود و خطابهی سیاسی آغاز میشود. وقتی که راشل میگوید: «پولهایی که هانس از یهودیان کشته شده دزدیده، مال خودشان است» و پس از آن، فیلم دوباره به سال ۱۹۵۶ باز میگردد، در مزارع کیبوتص اسراییل که با پول یهودیان کشته شده ساخته شده است. این صحنهها صرفاً خطابهای است سیاسی برای حمایت از اسراییل حتا آنجا که سربازان اسراییل سنگر میگیرند و جنگ بار دیگر شروع میشود. در این صحنهها دیگر فیلم، به یک بیلبورد تبلیغاتی برای کشور اسراییل تبدیل میشود. اگر روایت فیلم از مصائب الیس، احساس همدردی تماشاگر را برمیانگیزد؛ ورود فیلم به سیاست در صحنههای پایانی، ماهیت انسانی داستان را زایل میکند. پل ورهوون کاراکتر پیچیده و جذاب راشل استین را به سیاهی لشکری در نتیجهگیری کاملاً سیاسی فیلم فرو میکاهد. در اینکه در نیمهی اول قرن بیستم به یهودیان رنجهای بینظیری تحمیل شد، شکی نیست. اما تشکیل کشور اسراییل و نقش این کشور در مناقشات خاورمیانه، چیزی نیست که بتواند در پایان فیلمی با رویکردی انسانی قابل تحمل باشد. هر چند کتاب سیاه، پربینندهترین فیلم تاریخ هلند است اما منتقدین سینمایی هلند، نظر مثبتی دربارهی این فیلم نداشتهاند. یسیکا دارلاختر، فرزند یکی از قربانیان آشوویتس، در گفت و گو با نشریه فرای ندرلند گفت که کتاب سیاه، تصاویری غیرواقعی از جنگ جهانی دوم را ارایه کرده است. برخی از منتقدین هلندی نیز، صحنههای سکسی فیلم را برنتابیدند. جیسن سولومونز در نشریه آبزور، کتاب سیاه را فیلمی بسیار جذاب در ژانری دستمالی شده توصیف کرد. دیریک اسخومردر نشریه فرانکورتر آلمانیه زیتونگ با تمحید از بازی کاریس فان هوتن در نقش راشل، نوشت: «فان هوتن نه تنها از اسکارلت یوهانسن زیباتر است، بلکه در بازیگری هم از او سرتر است.» ژاک مندلهیم در لوموند تاکید کرد که چنین درسهایی دربارهی انسانیت و ترس در کمتر شاهکاری خلق شده است. او کتاب سیاه را با فیلم «دیکتاتور بزرگ» مقایسه کرد. منتقدان اروپایی و آمریکایی برعکس همتایان هلندیشان، تم سکسی فیلم را ستودند. نکتهی دیگری که مورد توجه منتقدین و تماشاگران جهانی فیلم قرار گرفت، این بود که کاریس فان هوتن، تمام آوازهای فیلم را خودش خواند. کاریس با اندام زیبا و چهرهی اغواگر و صدای گرمش، پس از این فیلم به یک بازیگر درجه یک تبدیل شد. فیلم « کتاب سیاه» ممکن است ضعفهایی داشته باشد، اما داستان جذاب فیلم، بیتردید تماشاگر را میخکوب میکند. کاریس فان هوتن در نقش راشل؛ سباستین کوخ در نقش لودویگ مونتز، تام هافمن در نقش هانس و درک دلینت در نقش خربن کوپرس، همگی بازیگران هلندی فیلم هستند که با کارگردانی پل ورهوون، کتاب سیاه را به فیلمی جذاب تبدیل کردهاند. |
لینکدونی
آخرین مطالب
|
نظرهای خوانندگان
من این فیلم رو دیدم و به جز اینکه آدمو با خائن نشون دادن تقریبا همه افراد غافلگیر میکرد چیز قابل توجهی نداشت.
-- کیانا ، Aug 11, 2008 در ساعت 06:50 PMدر ضمن فکر میکنم آقای پور محسن با زبان هلندی با آشنایی ندارند یا در این زبات قوی نیستند مثلا برداشت ایشون از نسبت و شغل و عملکرد اسمال غلطه و همینطور بعضی از روایات داستان رو جابجا نوشته اند مثلا آشنایی راشل و مونتز و بعد پیوستن راشل به مقاومت.
اینو از اشتباه هات دیگه این نوشتار فراموش کردم که بگم که مثلا کوخ آلمانیه و نه اونطور که تو متن اومده هلندی
-- کیانا ، Aug 11, 2008 در ساعت 06:50 PMچرا رادیو زمانه این فیلم را نقد نمی کند ولی همانندصیهونیست های دیگربا نوشتن اراجیفی مانند بالا تنور دروغین جنگ دوم "برای کشتن یهودیان" را همچنان گرم نگه میدارد. بیش از 65سال از جنگ جهانی دوم میگذرد ولی همچنان این تبلیغات حتی امروز هم ادامه داردولی کسی از تبلیغات" بنی موریس" صیهونیست دروغگوکه "هولوکاست اتمی" ایران در اروپا و آمریکارادرکنفرانسهای مجلل دردانشگاهها برای همراه کردن مردم برعلیه ایران وبنفع کشتار عظیم ایرانیان باشرکت اپوزیسیون قلابی و حزب
-- بدون نام ، Aug 11, 2008 در ساعت 06:50 PM"دموکراتیک" کردستان ایران بطور وسیع تبلیغ می کند حرفی بمیان نمی آورد؟حتی از مقالات کسانی نظیر پروفسور "جیمزپتراس" بر علیه بنی موریس که خواستار هولوکاست ایرانیان (پانزده برابرهولوکاست قلابی) و نیوریورک تایمز که با بی شرمی این بیانه را منتشر کرد خبری نیست؟چرا درمورد هولوکاست فلسطین بحث نمی شود؟
......................
پورمحسن: لطفاً مقاله را دوباره بخوانید. چون اگر با دقت بخوانید متوجه میشوید که متن، نگاهی انتقادی به صهیونیسم دارد.
خب ، ممکن است که قسمت پایانی فیم در کیبوتصی که در اسرائیل « با پول غرامت ار المانها و یا با پولهای مسروقه از انان که دوباره به دست امده اند » ساخته شده اند برای شما « تبلیغ » در مورد اسرائیل هست اما برای انان نمودار بهشتی است که از زیر خاکستر کوره های ادم سوزی جهنمی سر براورده که ۶ میلیون تن از انان را روانه انجاها کرده اند !. باید دید نظر بازماندگان ان ملت در مورد این صحنه ها که شما انان را تبلیغ خوانده اید ولی انان با پوست و گوشت و استخوان خود انرا تجربه کرده اند که تنها دلیل ان عدم برخورداری از یک سرپناه مطمعن که امروز انرا « کشور اسرائیل » میخوانند بوده است ، چه میباشد؟!.
-- داوید ، Aug 11, 2008 در ساعت 06:50 PMداوید
.....................
پورمحسن: آقای داوید، آیا ظلمهایی که بر یهودیان رفته است دلیلی میشود که یک کشور با رویکرد نژادپرستانه به وجود بیاید. کسی منکر رنجهای فراوانی که یهودیان در جنگ جهانی دوم متحمل شدهاند نیست، ولی ادعای تشکیلی کشوری بر اساس اشتراکات مذهبی و نژادی، دقیقاً همان کاری نیست که هیتلر انجام داد؟ یهودیان مانند همه آدمهای دیگر باید آزاد باشند تا در هر کجا زندگی کنند ولی تشکیل کشوری بر اساسِ نژاد و مذهب چه توجیهی میتواند داشته باشد؟ من به عنوان یک انسان با تمام مسلمانان، یهودیان و مسیحیانی که مورد ظلم واقع شدهاند همدردی میکنم. آنچه بر سر راشل و راشلها آمده واقعاً تاثرانگیز است ولی اینها چه ربطی دارد به تشکیل کشوری به نام اسراییل بر اساس دیدگاهیی صرفا مذهبی و نژادی؟
اقای پور محسن ، دلیل انکه شما نمیتوانید « به عنوان یک انسان با تمام مسلمانان، یهودیان و مسیحیانی که مورد ظلم واقع شدهاند همدردی کنید در ان است که تشکیل کشور اسرائیل را بر اساس اشتراکات مذهبی و نژادی، یعنی دقیقاً همان کاری که هیتلر انجام داد مقایسه کرده اید !.» . من با این دامی که بر سر راه شما گذاشتم تنها میخواستم برای خودم و در اتیه ئی نزدیک برای خوانندگان وبلاگم روشن کرده باشم که هنوز « خیلی مانده تا برخی از ایرانیهای مسلمان را که در خانه و مدرسه و کوچه و بازار با فرهنگ ضد یهودی در عرض نزدیک به یک هزار سال گذشته پرورش داده شده اند ، حتی اگر به بزرگترین درجات عالی هم رسیده باشند بتوان به اسانی انیکی ماهیت انان را تغییر داد حتی اگر « جبری مشابه » انان را سوار قایقی کرده باشد که تو نزدیک به ۳۰۰۰ سال است که با ان در دنیا سرگردانی!.
-- داوید ، Aug 13, 2008 در ساعت 06:50 PMشما اگر فردی بیطرف بودید و تنها به نقد و گزارش صادقانه در باره این فیلم میپرداختید الزامی نداشت که به من «« نظرات شخصیتان را در باره احساسی که نسبت به کشور اسرائیل دارید بیان کنید . کافی بود که مانند هر منتقد متفکر خارجی که سرش توی سرها میارزد در جواب من بنویسید « از نظر من ان صحنه ها از فیلم ، تبلیغی برای اسرائیل بنظر میامد » و انگاه احساساتتان در مورد کشوراسرائيل را بگذارید برای زمانیکه در یک پروم سیاسی که در مورد ان کشور تشکیل میگردد و شما را در ان شرکت میدهند بیان کنید ! زمانه و یا هر رسانه با شرفی مکان بیان نقد سیاسی بر علیه سیستم و کشورهائی نیست که به ما و مردم ما ربطی ندارند الا ان حق را تنها در مورد کشور خودمان خوایم داشت که رژیم حاکم بر ان اکنون بزرگترین « سفاکیها را بر اساس اشتراکات مذهبی و نژادی و جنسیتی و عقیدتی » بر سر شهروندان ان میاورد!.
به هر حال شما عقیده خودتان را نوشتید و منهم عقیده خودم را ، امیدوارم زمانه بهمانگونه که عقیده شما را منعکس کرد مال من را هم ، اگر چه انان دوست ندارند که کامنتها طولانی باشند ، ولی بیجواب گذاشتن شما از جانب انان کمی بی انصافانه خواهد بود!.
داوید