تاریخ انتشار: ۱۳ اسفند ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
دیدار با جعفر والی، بازیگر،کارگردان و نویسنده تاتر- بخش اول

اکبر رادی، چخوف ایران بود

محمد تاج‌دولتی

Download it Here!

جعفر والی، هنرمندی که بیش از نیم قرن سابقه‌ی بازیگری، نویسندگی و کارگردانی در تاتر و سینمای ایران را در کارنامه‌ی خود دارد؛ جمعه گذشته به دعوت کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو در یک برنامه نمایش ویدئویی از آخرین نمایشی که در ایران با بازی او به روی صحنه رفته و مورد استقبال قرار گرفته بود و در گفتگو با جمعی از علاقمندانش شرکت کرد. در آغاز جلسه دیدار با جعفر والی، نخست ویدئویی که از آخرین شبهای به روی صحنه رفتن نمایشنامه "اتاق شماره ۶"، اثر آنتوان چخوف در تالار مولوی دانشگاه تهران تهیه شده بود، به نمایش گذاشته شد. پس از پایان ویدیوی نمایشنامه‌ی اتاق شماره ۶، جعفر والی با بیان جملاتی درباره‌ی معرفی آنتوان چخوف، نمایشنامه نویس بزرگ روسی به پرسش‌های رادیو زمانه و چندتن از شرکت کنندگان در جلسه پاسخ داد:

پیش از اینکه این کار را اجرا کنیم، برای اینکه تماشاگر ما بیشتر با چخوف آشنا بشود، برای اولین بار یک کار استثنایی کردیم. و آن هم درآوردن یک مجموعه‌ای بود از چخوف، یعنی نظراتی که راجع به چخوف داده بودند، که معروف‌ترین آنها استانیسلاوفسکی، کارگردان معروف روس، که بیشتر آثار چخوف را اجرا کرد؛ خانم اولگا، همسر چخوف؛ ولادیمیروف؛ ماکسیم گورکی، پیتربروک و خیلی‌ها که راجع به چخوف اینجا حرف زده‌اند. چخوف چهره‌ای است که مسلما دوستان او را می‌شناسند. ولی نمایشنامه‌های او در ایران کمتر اجرا شد و اگر هم اجرا شد، خیلی محدود بود. خصوصیات بارزی که چخوف دارد این است که او با انسان، با تمام سایه روشن‌هایی که دارد، برخورد می‌کند. خود چخوف می‌گوید: "من هیچ وقت در قصه‌هایم قهرمان ندارم. بلکه آن روندی را طی می‌کنم که زندگی عادی و زندگی درست و زندگی ایده‌آل یک بشر می‌تواند باشد.

چخوف در مورد خیلی از مسائل اظهار عقیده کرده است و به خصوص می‌گوید: "همه‌ی آنچه می‌خواستم این بود که صادقانه به مردم بگویم نگاه کنید. به خودتان نگاه کنید. نگاه کنید ببینید چه زندگی نابسامان و ملال‌انگیزی را می‌گذرانید. این مهمترین چیزی است که مردم باید دریابند. و وقتی آن را به راستی دریافتند، بی‌گمان، زندگی تازه و بهتری خواهند داشت. من آن را نخواهم دید اما می‌دانم که همه چیز متفاوت خواهد شد. من هیچگاه نویسنده‌ای نامعتقد به اصول با آنچه رسانای همین معنا است، یعنی فرومایگی، نبودم. بسیاری داستان‌ها و سرمقاله‌ها نوشتم که اگر آنها را به دور هم بیندازم، بسیار هم خشنود خواهم شد. زیرا که بی‌ارزش هستند. اما هیچ سطری نیست که امروز درباره‌ی آن شرمنده باشم".


جعفر والی، بازیگر،کارگردان و نویسنده تاتر

در مجموع چخوف، یکی از نویسندگان خاص زمانه ما است. حرف چخوف، حرف زمانه است. حرف همه‌ی زمان‌ها است. به همین دلیل این نمایشنامه، یکصد سال بعد از مرگ چخوف، در جامعه‌ی ما که اجرا شد؛ یک مقدار دلبستگی‌ها و همبستگی‌ها و ذهنیت‌های مشترکی بین تماشاگر ما و انسانی که سال های سال پیش، در سرزمینی دیگر صحبت کرده بود، برقرار شد."

اجرای نمایشنامه‌ی "اتاق شماره ۶" در تهران و استقبالی که از اجرای آن شد، ادامه‌ی حرف‌های جعفر والی است:
"این نمایشنامه در مجموع مورد استقبال قرار گرفت. و انتقادهای خیلی خوبی هم داشت. ولی متاسفانه ۲۱ اجرا بیشتر نداشت. که به قول یکی از دوستان که در آخرین شب نمایش که تقریبا با اعتراض همه روبرو شد؛ صحبت کرد، آقای جوانمرد این حرف را زد و گفت همه جای دنیا ۶ هفته تمرین می‌کنند، ۲ سال نمایش می‌دهند ولی ما ۲ سال تمرین کردیم و ۳ هفته نمایش دادیم. به هر حال همین که نمایش داده شد، موجب خوشحالی است و من خیلی خوشحالم که توانستیم یک ویدئوی اینطوری از این کار داشته باشیم."

اکبر رادی، چخوف ایران بود

از جعفر والی می‌پرسم یکی از نمایشنامه نویسان بزرگ ایران، اکبر رادی، که چند هفته‌ی پیش درگذشت، از شیفتگان چخوف بود. با توجه به شناختی که شما از زنده یاد اکبر رادی و آثار او دارید؛ چقدر شباهت میان او و چخوف و آثارشان پیدا می‌کنید؟
اکبر رادی، یکی از بزرگترین، بهترین و پایدارترین نویسنده‌های معاصر مملکت ما بود. ایشان همیشه خودش را شیفته‌ی چخوف می‌دانست. همانطور که ساعدی می‌دانست. معتقد بود آنچه که آموخته و آنچه که به کار گرفته و آنچه که روی او تاثیر گذاشته؛ از چخوف بوده است. حتی گاهی اوقات دوستانی که می‌خواستند خیلی عزت بکنند، او را چخوف ایران خطاب می‌کردند.

اکبر رادی از آنهایی بود که صمیمانه به تاتر دلبسته بود و به همین دلیل به مردمش دلبسته بود. جامعه‌اش را می‌شناخت. بسیار آدم منزه و درستی بود. کارهایی هم که از او اجرا شد، بسیار مورد توجه مردم قرار گرفت. پایداری و کوششی که او در تاتر و نوشتن تاتر کرد، واقعا استثنایی است. شروع کرد به نوشتن تاتر و فقط تاتر نوشت. درحالی که قبلاً خیلی چیزهای دیگر مانند شعر و قصه هم می‌نوشت. واقعاً باید متاسف بود که چرا ما داریم یک به یک آدم‌های باارزش‌مان را از دست می‌دهیم. و فقط برای بعضی از آنها، نه همه، یک یادبود و خاطره می‌گیریم."

چخوف معتقد بود تحول از درون ِ انسان باید بوجود بیاید

از جعفر والی سوال شد، به نظر می‌آید افراد اصلی نمایش‌های چخوف بسیار منفعل هستند و می‌ایستند تا اتفاق‌ها بر آنها وارد بشود و تغییری در مسایل نمی‌دهند. آیا آثار چخوف چنین ویژگی‌هایی دارد؟
چخوف خودش می‌گوید من هیچ وقت به کسی خط نمی‌دهم و پند و اندرز هم نمی‌کنم. من زندگی را جلوی چشم‌هایت می‌گذارم و این تو هستی که باید تصمیم بگیری. یکی از خصوصیات عمده چخوف این است که منِ تماشاگر را داخل قصه‌اش می‌کند. و آدم‌ها را به آن صورتی که در واقعیت هستند در قصه‌هایش طرح می‌کند. به همین دلیل چخوف هیچ وقت حادثه در قصه‌هایش نمی‌سازد بلکه حادثه خودش پیش می‌آید. حادثه نیست درواقع، او در سیر مسایلی که برای آدم‌ها پیش می‌آید، آدم‌ها را تحلیل می‌کند. و همیشه هم یک نوع همدردی و یک نوع نگاه انسانی به آدم‌ها دارد. یکی دیگر از خصوصیات بارز چخوف این است که هیچ وقت هیچ چیز را مشخص نمی‌کند.

چخوف به عنوان یک انسان، چقدر صمیمانه به دنیا و جامعه‌اش نگاه می‌کند. ولی همیشه منتظر بود، همیشه آرزو داشت؛ در تمام نمایشنامه‌هایش هم آرزو دارد که یک تحولی بوجود بیاید. چخوف معتقد بود این تحول نه از بیرون بلکه از درون ِ انسان باید بوجود بیاید و آدم‌ها هستند که باید خودشان، خودشان را بشناسند. همدردی، همراهی و همدلی را بشناسند و عمل کنند.

هیچوقت جرات نکردم سراغ چخوف بروم

پرسش دیگری که از جعفر والی شد این بود که چه آثاری از آنتوان چخوف در پیش از انقلاب در ایران اجرا شده بود؟
اولین بار که من نمایشی از چخوف دیدم، خانم مهین اسکویی کار کرده بود. "خرس" و "خواستگاری". سال‌ها گذشت و یکی از آرزوهای خانم اسکویی این بود که "سه خواهر" را کار کند. بعد "باغ آلبالو" هم توسط آقای خسروی اجرا شد. بله، چخوف کار شده بود در ایران. این را هم بگویم که من خودم به عنوان بازیگر، هیچ وقت جرات نکردم سراغ چخوف بروم، حتی به عنوان کارگردان.


جعفر والی، بازیگر،کارگردان و نویسنده تاتر

چون استانیسلاوفسکی که یکی از بزرگترین و تاثیرگذارترین کارگردان‌های تاتر در دنیاست که هنوز هم که هنوز است تز و تاثیر او راجع به تاتر استوار است، می‌گوید: افسون نوشته‌های چخوف در دیالوگ نهفته نیست. بلکه در مفهوم پشت این دیالوگ، در مکث‌ها، در نگاه‌های بازیگران و در روشی که آنان برای نمایش دادن شور و هیجان بکار می‌گیرند، نهفته است. این، کار را برای بازیگر خیلی مشکل می‌کند." حتی خود استانیسلاوفسکی، پیش از آنکه مکتبش را بشناسد و توسعه بدهد، چندین کار از چخوف اجرا کرد و بطور وحشتناکی شکست خورد. چون به قول خودش با آن سبک و سیاق رایج کار کرد. ولی بعد وقتی درونمایه‌ی چخوف را شناخت، درونمایه‌ی بازیگری را شناخت. درونمایه‌ی آن چیزی که به عنوان جوهر تاتر و حتی به استانیسلاوفسکی معروف شد؛ آن را شناخت. و به نظر من و به نظر همه و به نظر خود استانیسلاوفسکی، کلید را چخوف دست او داد.

بعد ادامه می‌دهد که:
در نمایشنامه‌های او همه چیز جان می‌گیرند. اسباب و اثاثیه، صداها، آرایش صحنه، تاثیراتی که بازیگران روی هم می‌آفرینند و خود نمایشنامه، همگی زنده می‌شوند. در اینجا شهود خلاقه و احساس هنری مطرح است." یا در مورد جایی دیگر چخوف می‌گوید: نگران حلول اندیشه‌ها نباشید. اگر شاعر باشید، شعر شما بی‌آنکه خودتان بدانید، اندیشه‌ها را در بر خواهد گرفت. اگر آزادانه از الهام خود پیروی کنید؛‌شعر شما هم اخلاقی خواهد بود، هم ملی و هم ادبی. اینها نتیجه‌ی الهام آزاد است. نتیجه‌ی تلاش دسته جمعی، گیرم سازمان نیافته،‌روح توده مردم را بیان می‌کند و پنهان‌ترین اعماق و ضربان‌های روح آدم را متجلی می‌سازد.

هر بازیگری باید گذشته‌ای برای خودش بسازد

جعفر والی در ادامه‌ی صحبت‌هایش در مورد چخوف می‌گوید:
چخوف، آدم خاصی بود. کاری که چخوف می‌کند، آن طنز تلخی را که امروز ما خیلی در ادبیات، نمونه‌های آن را می‌بینیم؛ چخوف بطور آشکار و بطور خیلی محسوس و کوبنده‌ای در کارهایش دارد. قصه دارد، خیلی ساده که آدم آن قصه را که می‌خواند خواه ناخواه به فکر فرو می‌رود. به همین دلیل باز دلش می‌خواهد آن را بخواند. به همین دلیل قصه‌های چخوف ماندگار و خواندنی است. قصه های چخوف ترجمه می‌شود. چخوف طنز نویس است. من مثل شما وقتی جوان بودم، "اتاق شماره۶‌" را خواندم. وقتی به من پیشنهاد شد که آن را بازی بکنم؛ چندین و چندین بار این قصه را خواندم. و حتی در یک مصاحبه گفتم که من مدیون چخوف بودم به دلیل اینکه هر مشکلی به عنوان نقش داشتم در قصه، چخوف به من جواب می‌داد. درواقع آن مونوگرافی که استانیسلاوفسکی معتقد است که هر بازیگری باید برای خودش داشته باشد، آن گذشته‌ای که باید برای خودش بسازد، آن استیلی که به کار می‌گیرد؛ من خوشبختانه این افتخار را داشتم که قصه‌ی چخوف را داشتم. و هر قسمتی که از نظر خودم می‌خواستم بیشتر بفهمم، به خود چخوف رجوع می‌کردم. در هر حال این افتخار برای اولین بار در عمرم بود که توانستم چخوف را بازی کنم. حالا نمی دانم موفق بودم یا نه؛ اما برای من در کارهای هنری یک نقطه‌ی عطفی بود. و مدیون کارگردان هم هستم و دعوتی هم که از من شد هستم. درواقع بینید چخوف یک صد سال پیش حرفی را زده که امروز جامعه‌ی ما، به آن توجه می‌کند. با آن همدردی می‌کند. با آن هماهنگی می‌کند و این به نطر من اعجاز یک نویسنده است. و این سعادت، نصیب خیلی از نویسنده‌ها نمی‌شود.

نظرهای خوانندگان

با درود، ایکاش جناب جعفر والی خود را تنها محور اجرای «اتاق شماره شش» نمیدانستند و ذکری هم از نام همکاران خود میکردند به ویژه کارگردان، دراماتورژ و بازیگران. کسانی که در داخل همواره در حال حذف شدن هستند.

-- همکار نزدیک ، May 10, 2008 در ساعت 09:19 PM

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)