تاریخ انتشار: ۲۰ فروردین ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
گفت و گو با حمید شوکت، نویسنده کتاب «در تیررس حادثه» پیرامون زندگی سیاسی قوام‌السلطنه:

«قوام، چرچیل ایران بود»

محمد تاج‌دولتی

نوشتن بیوگرافی شخصیت‌های تاریخی در ایران، با رعایت اصول تاریخ‌نگاری مدرن، سابقه چندانی ندارد و تلاش‌های معدودی که در یکی دو دهه اخیر در این زمینه انجام شده، اغلب بحث‌های موافق و مخالف فراوانی برانگیخته است.

یکی از این بیوگرافی‌های تاریخی که اخیراً منتشر شده، کتاب «در تیررس حادثه»، زندگی سیاسی قوام‌السلطنه است که توسط حمید شوکت، از فعالان سیاسی سابق چپ و پژوهشگر تاریخ، گردآوری و تألیف شده است.

در چند ماهی که از انتشار این کتاب می‌گذرد، نوشته‌های زیادی درباره محتوا، شیوه تحقیق و نتیجه‌گیری‌ها و در نهایت چهره‌ای که در این کتاب از احمد قوام‌السلطنه، نخست وزیر دوران پیش از کودتای ۱۳۳۲ و وقایع معروف ۳۰ تیر سال ۱۳۳۱ عرضه شده، نوشته و منتشر شده است.

حمید شوکت هفته گذشته در یک جلسه سخنرانی و پرسش و پاسخ درباره کتاب در تیررس حادثه، با گروهی از ایرانیان شهر تورنتو شرکت کرد.

در آغاز سخنرانی، حمید شوکت با ارایه مقدمه‌ای به تشریح چگونگی شکل‌گیری نگارش کتاب‌های تاریخی یکسونگر و یا به عبارت دیگر کتاب‌های تاریخی طرفدارانه یا دشمنانه، درباره رویدادها و شخصیت‌های تاریخی پرداخت:

Download it Here!

شخصیت‌های تاریخی ما یا معصوم‌اند یا منفور

«استبداد با ایجاد خلا در ذهنیت تاریخی، افتخارات گذشته را وسیله‌ای در اثبات حقانیت خود ارایه می‌کند و اغلب با ارایه تصویری مخدوش و یک‌سویه، تاریخی فرمایشی عرضه می‌کند که برحقیقت‌های مطلق استوار است و می‌دانیم آنجا که راهی برای قضاوت مبتنی بر اسناد و مدارک، راهی برای دستیابی به آرشیوهای مهر و موم شده باقی نمی‌گذارد، بسیار دشوار است که بشود یک تصویر همه جانبه‌ای از آنچه گذشته بدست آورد و در یک چنین وضعیتی اغلب بایگانی تاریخ جای خودش را به بازبینی تحولات تاریخی می‌دهد.

اما یک جنبه ناشناخته‌تر چنین واقعیتی در این نهفته است که در استبداد نه تنها فاتحان که منادیان آزادی نیز اغلب همه چیز را در حقانیتی خلاصه می‌کنند که از یک معصومیت خدشه‌ناپذیر نتیجه می‌گیرد.

منادیان آزادی در نظام‌های توتالیتر گاه تصویری عرضه می‌کنند که همه چیز در دسیسه‌های ارتجاع و استعمار خلاصه می‌شود و از این طریق خودشان را از هر مسئولیتی پیرامون خطاها و نابخردی‌هایی که مسوولش بودند، مبرا می‌دانند.


حمید شوکت (عکس: محمد تاج‌دولتی، زمانه)

درچنین زمینه‌ای است که ما در تاریخ‌مان با این واقعیت تلخ روبرو می‌شویم که در پی هر تحولی، حقایقی جاودانه را جایگزین حقایق جاودانه دیگر می‌کنیم و آن وقت به اجبار، مرتب از استبدادی به استبداد دیگری و از شقاوتی به شقاوت دیگری روبرو می‌شویم.

در یک چنین وضعیتی به نظر می‌آید که تاریخ فقط در دور باطل است که معنای واقعی خودش را باز می‌یابد. از دیر‌باز این رسم معمول در تاریخ‌نویسی ما چنین بوده که شخصیت‌های تاریخی را یا معصوم و یا منفور خوانده‌ایم.

در چنین نگاهی همه چیز از منظر خیر و شر، همه چیز از منظر نیک و بد این یا آن حادثه، یا این یا آن شخصیت تاریخی خلاصه شده است. واقعیتی که باعث می‌شود در روی برتافتن از تاریخ فرمایشی، رخدادها و شخصیت‌های تاریخی را اغلب در فضای افسون و افسانه باز‌بشناسیم و ایمان را جایگزین خرد و اسطوره را جایگزین تاریخ بکنیم.

در چنین فضایی، اپوزیسیون هم مثل حکومت، با تکیه بر حقانیتی بی برو و برگرد در واکنش به تاریخ‌نویسی فرمایشی حکومت، تاریخی گاه مخدوش و یک‌سویه ارایه می‌کند. یکی در تایید و دیگری در نفی هر آنچه که جریان داشته است.

یکی در ستایشی سرشار از غرور، شاه را ستایش می‌کند، شاه را برجسته می‌کند و دیگری در افسوسی استوار بر یک فرصت از دست رفته تاریخی، مصدق را. هر دو عاری از خطا شمرده شده و هر دو عاری از هر لغزشی محسوب می‌شوند...»

در ادامه همین مقدمه که بخش مهمی از سخنرانی را تشکیل می‌داد، حمید شوکت ادامه داد:

تاریخ، اما و اگر برنمی‌دارد

«می‌دانید که تاریخ در مفهوم کلی جز آن چیزی که در گذشته رخ داده، معنای دیگری ندارد و در این معنا البته، اما و اگر برنمی‌دارد. اما تاریخ اگرچه به گذشته مربوط است، با گذشته یکسان نیست.

وجه مهمی در شناخت مقوله تاریخ، دستیابی به هویت تاریخی است. دستیابی به چنین هویتی می‌بایست نگاه خودش را همواره معطوف به آینده بکند. اما آینده به ریشه و تبار و هویت تاریخی و به خصوص به کاوش و نقد و نقادانه گذشته نیازمند است.

به گمان من این حذف عنصر زمان از تاریخ و مومیایی کردن رخدادها و شخصیت‌های تاریخی در ذهنیت تاریخی ما است. حال آنکه می‌دانیم که از دوره عصر روشنگری به این سو، پویایی و حرکت را همواره همزاد تاریخ دانسته‌اند...»

بخش بحث‌انگیز سخنرانی حمید شوکت که درواقع موضوع اصلی کتاب او‌‌ست، ارایه چهره‌ای متفاوت بود از احمد قوام‌السلطنه نسبت به آنچه که در افکار عمومی بیشتر ایرانیان نسبت به وی وجود دارد:

مصدق راه را بر سازش و مصالحه بسته بود

«ایران با توجه به تضادی که میان انگلیس و آمریکا جریان داشت، از این امکان برخوردار بود تا درباره مساله نفت با غرب به تفاهم دست بیابد.

مصدق با تکیه بر سیاست انعطاف‌ناپذیر که از اصولیتی برخاسته از شیفتگی، بر خود و بر ایران سرچشمه می‌گرفت؛ راه را بر سازش و بر مصالحه بسته بود. تا آنجا که سرانجام در پناه حمایت مردم و تکیه بر اعتبار خدشه‌ناپذیر، دستیابی به هر تفاهمی را با بن بست روبرو ساخت.

به گمان من راه مصدق در نهایت به بستن سفارت انگلیس که خود نمادی از بستن راه گفتگو و مذاکره بود، ختم می‌شد. آن وقت قوام درمقابل، با تکیه بر سیاستی که بر انعطاف و واقع‌گرایی داشت، کوشش می‌کرد راهی را پیش بکشد که در تفاهم با غرب، بن‌بستی را که ایران با آن روبرو شده بود حل بکند.

قوام می‌دانست که ایران در موقعیتی نیست که به تمام خواسته‌های خودش، خواسته‌های برحق خودش که مصدق به درستی نماد برجسته آن به شمار می‌آمد، دست پیدا بکند.

در واقع قوام برای بی‌اعتبار ساختن امپراطوری بریتانیا، اعتباری قایل نبود. او آگاه بود که ایران دچار وضعیت نابسامان مالی است و از هر کوششی برای اینکه بخواهد برای تمام خواسته‌های برحق خودش در فرصتی کوتاه دست پیدا بکند، به اجبار با شکست روبرو می‌شود.

نگرانی از خطری که ایران را تهدید می‌کرد، پشتوانه حقانیت چنین دریافتی برای چیرگی بر بحران به شمار می‌آمد. او در ۳۰ تیر،‌ اقبال و آینده خودش را به چنین دریافتی از تاریخ و سیاست گره می‌زد. دریافتی که به‌ویژه درمیان عوام، از اقبالی برخوردار نبود.

در پی یک چنین تحولی، قوام از حمایت توده مردم که در عمل اعتبار چندانی هم برای آنها قایل نبود، محروم ماند. آیت‌الله کاشانی، دین و سیاست را پرچم ایستادگی و مقاومت ساخت. شاه تسلیم شد و مصدق که کنار کشیده بود، بار دیگر بر کرسی صدارت تکیه زد.

با شکست قوام که شکستی شوم و فرصت تاریخی از دست رفته‌ای بیش نبود؛ ۳۰ تیر در آمیزه‌ای از همکاری نیروهای پیرو آیت‌الله کاشانی با ملیون و مدافعان حزب توده درمیان خشنودی دربار به سرانجام رسید و با سقوط قوام، شمارش معکوس برای کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ آغاز شد..»

حمید شوکت در پایان سخنرانی خود با طرح چند پرسش مخاطبان خودش را به نگرشی دوباره به مقوله‌ها و شخصیت‌های تاریخی ترغیب کرد:

آیا باید تا ابد همه چیز را در معصومیت مصدق و دسیسه‌های استعمار جستجو کرد؟

«آیا زمان آن فرا نرسیده که اوراد سکرآور را به کناری بگذاریم و در جستجوی یافتن حقیقت برآییم؟ آیا می‌بایست تا ابدیت همه چیز را همچنان در معصومیت مصدق و دسیسه‌های استعمار جستجو کرد؟ و از پاسخ به پرسش‌هایی که سرنوشت ما را در سال‌های دور و نزدیک رقم زدند، طفره برویم؟ آیا مقدر چنین است که به تاوان خطاها و نابخردی‌های تاریخی‌مان در روی برتافتن از نقد نقادانه روزگار سپری شده؛ همواره با دور باطل تکرار تاریخ با سرنوشتی محتوم روبرو بشویم و در گذار از استبدادی به استبداد دیگر با شقاوتی تازه روبرو بشویم؟».

***


حمید شوکت (عکس: محمد تاج‌دولتی، زمانه)

اما پیش از آغاز جلسه سخنرانی و پرسش و پاسخ با حمید شوکت گفتگویی داشتم و در آغاز از او پرسیدم انگیزه‌اش از نوشتن کتابی درباره قوام‌السلطنه چه بوده است؟

قوام‌السلطنه، یکی از شخصیت‌های برجسته تاریخ معاصر ایران است که به گمان من زندگی سیاسی او برای سالیان سال در بهتان و فراموشی قرار داشته و فکر می‌کردم که لازم است که به زندگی او پرداخته شود و از طریق زندگی او به بخشی از تاریخ ایران، نگاه مجددی بشود.

این کتاب بصورت بیوگرافی یک شخصیت سیاسی است یا شما فقط زاویه دیدتان را گرداندید روی مساله سیاسی زندگی قوام‌السلطنه؟

این یک بیوگرافی سیاسی است، اگرچه که در مواردی هم به جنبه‌هایی از زندگی شخصی، خصوصیات، اخلاقیات او اشاره شده است. به خصوص اینکه برای نوشتن بیوگرافی سیاسی، قطعاً لازم است که آدم آن را در فضای شخصی هم مطالعه بکند.

منتها من دسترسی به مدارک و اسناد و مطالبی را که لازم بوده که این کتاب به یک بیوگرافی تبدیل بشود، نداشتم. به همین جهت درمیانه کار تصمیم گرفتم که برای اینکه یک حرف نیمه کاره‌ای گفته نشده باشد، فقط بیوگرافی سیاسی او را بنویسم.

اگر در تاریخ صد ساله گذشته ایران، ما پنج تا شخصیت مهم در زندگی سیاسی و اجتماعی ایران بخواهیم نام ببریم؛ قوام‌السلطنه کجا ایستاده؟

نمی‌توانم این را در یک سوال کوتاه پاسخ بدهم. ولی به هرحال یکی از شخصیت‌های برجسته تاریخ معاصر ماست. شاید آنچه قوام را از دیگران به یک معنایی متمایز یا مجزا می‌کند؛ دید پراگماتیک قوام، واقع‌بینی قوام، عمل‌گرایی قوام نسبت به وضعیت و اوضاع سیاسی است.

می‌دانیم که سیاست‌مداران دیگری هم بودند که از همین زاویه به مسایل سیاسی نگاه می‌کردند و مساله مرام و ایدئولوژی در رفتار سیاسی ایشان، تاثیر چندانی نداشته است.

شاید اهمیت قوام در این باشد که توانسته این نوع فکر را، سوای اینکه ما با این فکر موافق یا مخالف باشیم؛ به بهترین نحوی در زندگی سیاسی خودش در دوره‌های مختلف پیاده بکند.

شباهت‌ها و تفاوت‌های قوام با محمد مصدق در چیست؟

از نکات مشترک آنها اول شروع بکنم، این است که هر دو تربیت سیاسی‌شان را در دوره معینی از تاریخ ایران گذراندند که این تربیت، نوعی از درک و آشنایی با مسایل سیاسی را پی می‌آورد که اینها مشترک است.

نکته دیگر که کمتر به آن توجه شده این است که قوام و مصدق هر دو در یک دوره حساس تاریخ ایران در کابینه‌ای که قوام‌السلطنه در سال ۱۳۰۰ شمسی که رییس کابینه بوده، با هم همکاری می‌کردند.

می‌دانیم که در آن کابینه مصدق، وزیر مالیه بود و در این دوره چند اتفاق حساس افتاد که به اینها کمتر توجه شده است. مهمترین مساله این بوده که قوام به اضافه سایر اعضای کابینه که رضا‌خان هم وزیر جنگ بوده؛ کوشش کردند که در تضادی که میان روسیه و انگلیس جریان دارد، یک قدرت سومی را وارد ماجرا بکنند که آمریکا بوده و از طریق واگذار کردن امتیاز نفت به یک شرکت آمریکایی، کوشش بکنند از تضاد بین این دو قدرت به نفع ایران استفاده بکنند.

نکته حساس و تقریباً فراموش شده این است که قوام اغلب متهم شده به اینکه در سرکوب جنبش گیلان و در از میان بردن حرکتی که در خراسان تحت رهبری کلنل پسیان جریان داشته، شرکت داشته و این نقشی منفی در زندگی سیاسی قوام است.

اگرچه که من این نقش را مثبت ارزیابی می‌کنم و این را در کتاب هم مفصلاً توضیح دادم، مهم این است که مصدق در آن دوره عضو کابینه بوده؛ در دوره‌ای که این دو حرکت سرکوب شدند و اگر از این زاویه نگاه بکنیم و توجه بکنیم که هیات وزرا بنا بر سنن مشروطیت مسوولیت مشترک دارند، آن وقت نقش مصدق هم در این میان حائز اهمیت است. اگرچه که من این نقش را مثبت ارزیابی می‌کنم.

به چه دلیل نقش قوام را در این دو حرکت سیاسی که اشاره کردید، مثبت ارزیابی می‌کنید؟

این نقش را مثبت ارزیابی می‌کنم از این بابت که ایران در آن دوره حساس تاریخ، با ناامنی‌ها و وضعیت بسیار نابسامانی روبرو بود. در نقاط مختلف کشور شورش‌های قومی و شورش‌های ضد‌حکومت مرکزی جریان داشت‌.

ایران نیاز داشته که یک دولت قوی مرکزی در مملکت بر سر کار باشد. ما با این دو انتخاب روبرو بودیم، یا آشوب و شورش و ناامنی و نارضایتی، اگرچه که بسیاری از کسانی که در صدر این نوع حرکت‌ها بودند با ایده‌های مردم‌دوستانه به این رفتار دست می‌زدند. ولی اگر اینها را به کنار بگذاریم، درنهایت راهی که انتخاب می‌کردند به سود مردم ایران نبود.

حالا به چه دلیل، چه در دوران قبل از انقلاب و چه در دوران بعد از انقلاب، اینقدر قوام مورد بی‌توجهی قرار گرفت؟ به هرحال در مورد خیلی از شخصیت‌های سیاسی از دیدگاه‌های مختلف سیاسی، مطالب و کتاب‌هایی نوشته شد، اما به قوام کمتر پرداخته شده؟

اینکه البته کمتر پرداختند، صحبت شما درست است. شاید همه جانبه پرداخته نشده. دلایل آن متفاوت است. یکی این است که قوام، هم درمیان جریان چپ و هم درمیان جریان راست و هم درمیان طرفداران دربار و هم درارتباط با جبهه ملی، شخصیت محبوبی نیست. به خاطر اینکه در دوره‌های مختلف سیاست خودش با این مواردی که برشمردم، مقابله کرده و در اکثر موارد هم به‌جز مساله ۳۰ تیر موفق بوده و از این بابت شخصیت محبوبی نیست و نقش او به یک معنا فراموش شده است.

قوام را اگر بخواهیم با شخصیت‌های سیاسی خارجی هم دوره خودش مقایسه بکنیم، بیشتر شبیه چه کسی می‌توانسته باشد؟

این رسم است که همه او را به چرچیل تشبیه کردند و چندان هم غلط نیست.

نظرهای خوانندگان

iI agree, It is time that we should take Mossadegh out of the sacred box and analize his work

-- manoocher ، Apr 9, 2008 در ساعت 07:39 PM

اجر آقاي شوكت ماجور ولي آن چه در مورد قوام نوشته اند جز اينكه تن به شيفتگي به شخصيت قوام ميزند كافي به نظر نميرسد و در مورد بعضي از نقاط ضعف قوام از جمله ميل مفرط او به مال اندوزي به هر وسيله توجه كافي مبذول نداشته اند.
يكي از نكاتي كه مصدق را كم بديل ميكند صداقت و پاكي مالي او است.ضعف مالي ضعف كوچكي نيست.
قام شخصيت غبار آلود تاريخ ايران است و اجر اين غبار زدائي به آقاي شوكت ميرسد كه قرائت تاريخ به لفظ سوم است.

-- شهاب شهيدي ، Apr 9, 2008 در ساعت 07:39 PM

حرف های آقای حميد شوکت تکراری شده است. درست همين حرفها را ايشان در جلسات آلمان يا فرانسه زده اند و همه جا هم منعکس شده. در صورتی که يک محقق واقعی می تواند کتابش را در هر سخنرانی يا مصاحبه از زوايای گوناگون به خواننده و شنونده بشناسد. به ايشان پيشنهاد می کنم که نواری از سخنان تکراری خودشان تهيه کنند و به اين شهر و آن شهر بفرستند تا هم خودشان زحمت سفر را نداشته باشند و هم ايرانی های علاقه مند به کتاب ايشان ديگر نيازی به شرکت در جلسات نداشته باشند. موفق باشيد.

-- جلال ، Apr 9, 2008 در ساعت 07:39 PM

در رابطه با عملکرد آقای قوام تکه‌ی جالبی در مقاله‌ی «دنيای پيچيده‌ی سياست و جاذبه‌-دافعه‌ی قدرت» هست که شايد برای خوانندگانتان مفيد باشد. آدرس آن در وبلاگ غربت‌زدگان است اينجا:
http://ghorbatzadegan.persianblog.ir/post/36
از اين مطالب روشنگرانه و غيرکليشه‌ای بيشتر منتشر کنيد که مايه‌ی آگاهی‌ست. ارادتمند

-- محمود ، Apr 9, 2008 در ساعت 07:39 PM

lezat bordam , besyar jaleb bood. va kare aghay shokat ghabel taghdir mebashad.

be omid movafaghiat shoma

-- farbod talaee ، Apr 10, 2008 در ساعت 07:39 PM

ba tashakor az aghaye Taj dolati be khatere in Gozaresh

-- sadegh ، Apr 10, 2008 در ساعت 07:39 PM

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)