تاریخ انتشار: ۱ دی ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
به بهانه آغاز نمایش عمومی «پرسپولیس» در آمریکای شمالی

اعاده شخصیتی که «بدون دخترم هرگز»ها ویران کرد

امیر کیانی

درباره مرجان ساتراپی و این که او کیست، چه می‌کند، کجا زندگی می‌کند، سیگار می‌کشد یا نه ... بسیار نوشته شده. همین طور درباره کتاب‌هایش و اولین فیلمش پرسپولیس و حاشیه‌های اطراف آن. ولی چیزی که به آن کمتر پرداخته شده است، خود فیلم پرسپولیس به عنوان اثری مستقل و از بعد سینمایی آن است. در واقع حاشیه‌های اطراف این فیلم باعث شده که نقد سینمایی این اثر در سایه قرار بگیرد.


این فیلم از ابتدای خبر حضورش در جشنواره کن از سوی دولت ایران در ژانر «ضد ایرانی» قرار گرفت و پس از آن بود که با آن، مانند قضیه اسراییل در رقابت‌های ورزشی رفتار شد. یعنی اگر در جشنواره‌ای پرسپولیس حضور داشت، یا باید مانند جشنواره بانکوک با فشار سفارت ایران از برنامه خارج می‌شد، یا اگر دولت ایران موفق به اعمال فشار نمی‌گردید، از آن رویداد کناره‌گیری می‌کرد؛ مانند جشنواره جیفونی که سازمان فارابی داوران کودک ایرانی را فرا خواند.

اما «ضد ایرانی» خواندن این فیلم از ناشکیبایی دولت ایران است که هیچ نقدی را بر نمی‌تابد؛ هر چند پرسپولیس نه یک فیلم انتقادی است و نه به گفته ساتراپی یک فیلم سیاسی. بلکه روایتی است ساده از زندگی یک نوجوان ایرانی در یک محدوده زمانی حساس، و همان طور که خود ساتراپی بارها در مصاحبه‌هایش گفته، به صورت «بی‌طرفانه» سعی در بازگو کردن تجربیات شخصی و اجتماعی خود در آن دوران دارد. هر چند که پرسپولیس به لحاظ ادبی بسیار فراتر از یک زندگی‌نامه (اتوبیوگرافی) است.

پرسپولیس فیلمی است که با نویسندگی و کارگردانی هر دو، ونسان پارانو و مرجان ساتراپی ساخته شده است و همان طور که خود ساتراپی اذعان می‌کند، هر دو به طور مساوی در ساخت آن اهتمام ورزیده‌اند. بنابراین می‌توانیم فیلم پرسپولیس را اثری مستقل از کتاب پرسپولیس بنامیم و برای آن شخصیت جداگانه‌ای در نظر بگیریم؛ هر چند که داستان و طرح‌های اصلی از آن برداشت شده است.

کتاب پرسپولیس با طرح‌هایی کاملاً سیاه و سفید و با خطوط (Contour) ضخیم و در نهایت سادگی تصویر شده است؛ در حالی که در انیمیشن، طرح‌ها تلطیف شده و خمش بیشتری در تصویرسازی دیده می‌شود. این خود باعث می‌شود که بیننده احساس یک‌نواختی و یک‌دستی را که در کتاب وجود دارد، حس نکند.

از سوی دیگر اضافه کردن رنگ‌های میانه (خاکستری‌ها) به طراحی‌ها و پس‌زمینه‌ها، دیگر ویژگی است که فیلم را از فرم تخت کتاب خارج می‌کند و به تصویرسازی آن بعد می‌بخشد. بر خلاف کتاب که ما با تصاویری مطلقاً دو بعدی روبه‌رو هستیم، سازندگان فیلم با اضافه کردن پس‌زمینه‌های هنرمندانه، فضای لازم را برای شخصیت‌ها و سکانس‌ها به وجود می‌آورند تا بیننده از فضای مسطح کتاب رها کند.

از آن‌جایی که ما با اثری کاملاً تصویری روبه‌رو هستیم - بر خلاف کتاب که جنبه نوشتاری آن پررنگ‌تر است و متن، اجازه تماشای تصاویر را به ما نمی‌دهد - لذا ایجاد بعد و فضاسازی برای فیلمی که قرار است تماشاگر را ۹۰ دقیقه همراه خود به عمق داستان ببرد، امری ضروری به نظر می‌رسد.


چیزی که مسلماً بیشتر از طرح‌های اصلی بر آن صرف وقت شده، فریم‌های پس‌زمینه است. پس‌زمینه‌ها گاه به گونه‌ای خلاق پرسپکتیوی ایجاد می‌کنند که نمی‌توان ساده از کنار آن‌ها گذشت و گاه خود در حد یک اثر کامل جلوه‌نمایی می‌کنند؛ با این وجود که تا حد زیادی سعی شده به شمایل کتاب نزدیک باشد و جهش زیادی احساس نشود.

البته با توجه به موفقیت کتاب که از آثار پرفروش آمریکا و اروپا در سال‌های اخیر به حساب می‌آید، طبیعی است که سازندگان، خواستار تکرار این موفقیت برای فیلم نیز باشند و به گونه محافظه‌کارانه‌ای از ریسک اجرای یک سیمای جدید و متفاوت پرهیز کنند. که البته این موضوع در دنیای سینما از لحاظ تجاری عامل حائز اهمیتی به شمار می‌آید.

در بحث فیلم‌نامه هم تا حد زیادی سعی شده که اثر به زبان سینما نزدیک‌تر شود و تا آن‌جایی که امکان دارد با وفاداری به متن، شیوه بیان اتفاقات ترجمان سینمایی به خود بگیرد و تکنیک تصویر متحرک، جای روایت را پر کند. بر همین اساس است که گه‌گاه می‌بینیم سیر توالی اتفاقات جابه‌جا می‌شود و حتی گاهی بخشی از کتاب حذف و به اشاره‌ای به آن بسنده می‌شود تا تماشاگر خود پی به لایه زیرین ببرد.

در عین حال موردی که شاید بتوان گفت آسیبی جدی به فیلم وارد کرده، زمان واقعی فیلم است. به نظر می‌رسد ۹۰ دقیقه زمان کوتاهی برای روایت کل ماجرای چهار جلد کتاب (یا دو جلد ترجمه شده به انگلیسی) است. ماجراها و شخصیت‌ها آن‌چنان سریع می‌آیند و می‌روند که فرصت شخصیت‌پردازی را از کارگردانان گرفته و به گونه‌ای فشرده سعی در روخوانی کتاب می‌کند.

این‌جاست که در مواردی گزارش‌های بی‌بی‌سی‌وار از وقایع انقلاب و بعد از آن، جای داستان‌گویی را می‌گیرد و در مواردی، روند سریع ارتباط گیری شخصیت‌ها هیچ حسی از هم‌زادپنداری به بیننده منتقل نمی‌کند و وی را در حد یک ناظر ماجرا نگاه می‌دارد. هر چند که با حذف فصل‌های حاشیه‌ای کتاب تلاش در کوتاه کردن فیل‌منامه شده؛ ولی هم‌چنان این ظرف ۹۰ دقیقه‌ای برای این همه اتفاقات، کوچک به نظر می‌رسد.

پرسپولیس با طنز ظریف و زیرکانه خود مشاهدات مرجان را از جامعه ایران و اتریش، زیر ذره‌بین می‌گذارد تا تماشاگر را به سیر مسایل غیرعادی و اختلاف دیدگاه این دو جامعه ببرد. این طنز گاه سرگرم‌کننده است، از این دید که مخاطب را تا پایان همراه خود بکشاند - خصوصاً مخاطب غربی که با ریشه‌های مسایل ایران آشنا نیست و چندان هم علاقه‌ای به دانستن مطالبی که ظاهراً به او مربوط نمی‌شود، ندارد - و گاه با استفاده از کلیشه‌های سینما، راهی است برای فرار از عبور از گره داستانی.

به عنوان مثال جایی که شخصیت اصلی داستان پس از یک خودکشی نافرجام تصمیم به شروع دوباره می‌گیرد، فیلم که تا این لحظه به شیوه‌ای نئورئالیستی روایت می‌شود، به طرز ناگهانی و با نواخت موسیقی فیلم راکی ۴ در قالب هالیوود می‌رود و با قهقهه سالن، شخصیت را از این گره - البته باز بدون پرداخت داستان و درگیر کردن تماشاگر - رهایی می‌دهد.

پرسپولیس با تمام وجوه و مشخصاتش، روایتی ایرانی است که به زبان غربی بازگو می‌شود. فیلمی است که برای ایرانیان، آن‌چه را دیده‌اند، دوباره تصویر می‌کند؛ و برای غربیان، چیزی را که هرگز از ایران ندیده‌اند. تلاشی است برای رساندن آن‌چه که دوربین Fox News و CNN ضبط نمی‌کند و تلاشی است برای اعاده شخصیتی که «بدون دخترم هرگز»ها ویران کرد.


مطالب مرتبط:
گفت‌وگو با مرجان ساتراپی کارگردان پرسپوليس
پرسپوليس و دوگانه‌ی مردم فرهيخته / دولت شيطانی
رازهای موفقیت «پرسپولیس» در فرانسه
«پرسپولیس» و پارادوکس اخلاقی مرجان ساتراپی
پرسپولیس بحث‌انگیز
اثری میهن پرستانه

نظرهای خوانندگان

بحث منتقد زمانه(؟)در عدم ارتباط صد در صد ماجراهاي فيلم با چهار جلد کتاب خانم مرجان ساتراپي و اشاره هاي ديگري از همين قبيل --انگار که خانم ساتراپي در داستاني نوشته منتقد محترم دست برده باشد -- با تعصبي بيهوده اظهار نظر کرده اند که « فيلم روايتي ايراني است که به زبان غربي باز گو مي شود» _که من نفهميدم يعني چه_ و اضافه کرده اند « تلاشي است براي اعاده شخصيتي که "بدون دخترم هرگز" ها ويران کرد. آقا! کتاب « بدون دخترم هرگز » آيينه اي بود که جلو ما گذاشته شد و ما را به خودمان نشان داد .و اگر نمي پسنديد : خود شکن آيينه شکستن خطاست.

-- شاهد ، Dec 22, 2007 در ساعت 05:20 PM

به نظر من نقد بسیار منصفانه و خوبی بود. من هم معتقدم که زمان برای شخصیت پردازی ها کم بود.
برای من به عنوان بیننده ایرانی در بعضی جاها به دلیل شناخت از مردم جامعه و شناخت از نیروهای چپ در آن زمان رابطه برقرار کردن سخت نبود ولی مطمئنا برای بیننده غربی این چنین نبوده.
در هر حال آقای امیر کیانی خسته نباشید
اختر

-- اختر ، Jan 4, 2008 در ساعت 05:20 PM

salam besyar motshaker az naghde hazratali ke niyaz bood ama mitavanest jame tar ham bashad ta herfeha lezat bishtar bebarand.dar barcelon dokhtarakan javan dar dasteshan in ketab ra darand va kife puleshan ham naghashi in kar ra darad in yani movafaghiyat dar bargharari ertebat va har kas mifahmad irani hasti miporsad prspolis ra didehee?man dideam kili jaleb bood! va fekr mikonam bargharari ertebat ba mokhatabe na ashena besyar haeez ahamiyat ast va hamantor ke goftam marjan aziz dar in kar movafagh boodeh ast .ama ma iranian ka kam niyaz darim az ghasre ag khod paein amadeh va bedanim sarvar donya nistim va bekhater kam kari besyar aghab mandeim kam kari farhangi va ejtemaee va hefze asrar magou!
behar hal niyaz ast zarfiyat naghde khod ra bala bebarim va agar savad nadarim sokot konim ta anke harfe dorstari nesbat be ma darad harfash ra bezanad rooye sohbatam ba jebhe gireehaye motasebaneh nesbat be mozuat mokhtalef matrah shode ast dar radio zamaneh aziazn radio zamaneh hame ra dar maraz omoum gharar midahand ama dare dizi baz ast hayae gorbe koja rafte.be har hal khanom satrapi rahi baraye bayan yafte va in jaye tahsin darad va hich eshkali ham nadarad ke motabegh salighe barkhi az afrade khod pasand va alaghemand be hefz oyube gharar nemigirad kam kam be in ke naghd haghi ra bepazirand va azadi bayan ra adat mikonand yani rahi joz in vojod nadarad nemitavanand ba hame donya va hameye honarmandane irani dakhel va khareje iran bejangand roozi taslim khahand shod va roy negaheshan ra be jahat dorost yani fahme matlab zekr shodeh va talash baraye sakhtan va rafe eyb va behboudi khahand kard . be omide an rooz. be onvan yek irani az khanom satrapi sepasgozaram

-- shirin ، Mar 6, 2008 در ساعت 05:20 PM

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)