خانه > پرویز جاهد > نقد فيلم > معجزه ايمان | |||
معجزه ايمانپرويز جاهد[email protected]شروع فیلم نور خاموش آخرین ساخته کارلوس ری گادس فیلمساز جوان و نوآور مکزیکی انگار ترسیم این شعر منوچهری دامغانی است: شبی گیسو فروهشته به دامن فیلم با پلان سکانسی شش دقیقهای از برآمدن سپیده شروع میشود. پرده سینما تاریک است و صدایی جز صدای جیرجیرکها به گوش نمیرسد. با دمیدن تدریجی سپیده، سیاهی کمکم رنگ میبازد و تصویر دو درخت در جلوی کادر ظاهر میشود. دوربین با حرکتی بسیار آرام جلو میرود و سرخی فلق در دوردست نمایان میشود. صدای پارس سگها، آواز پرندگان و گاوهایی که در دوردست ماق میکشند، نشانههایی از شروع یک زندگی در دهکدهای در شمال مکزیک است.
با چنین سکانس افتتاحیهای، تماشاگر میتواند حدس بزند که با چه نوع فیلمی سر و کار دارد. داستانی بسیار ساده، اما زیبا درباره مردمانی ساده با تصاویری افسونکننده و شگفتانگیز از فیلمسازی که با سومین فیلمش (بعد از فیلمهای موفق جاپون و نبرد در بهشت) نوید ظهور استعدادی درخشان و فیلمسازی مؤلف را در سینما میدهد. هنگامی که کارلوس ری گادس را در برنامه مؤلفان جدید سینما در فستیوال فیلم لندن امسال ملاقات کردم و حرفهایش را در پنلی که جف اندرو منتقد سینما با حضور وی و چند تن دیگر از سینماگران جوان از جمله رامین بحرانی فیلمساز ایرانی اداره میکرد، درباره سینما شنیدم، احساس کردم با فیلمسازی مواجهام که به سینما از زاویهای کاملاً متفاوت نگاه میکند و حرفهایی میزند که دیگران امروز کمتر میزنند. گر چه شخصاً با برخی نظراتش چندان موافق نبوده و نیستم؛ از جمله اینکه به نظر او فیلمهای ده و پنج کیارستمی سینمای او را خراب کرده است (به نظر من سکانس افتتاحیه همین فیلم و نحوه کار ری گادس با صدا و تصویر، تأثیرپذیری او را از فیلم مهتاب کیارستمی نشان میدهد) و یا این حرفش که سینما تا چند سال دیگر تمام میشود و دیگر وجود نخواهد داشت.
اما نور خاموش درباره کشاورز مؤمن و میانسالی به نام یوهان است که با داشتن زن و چند فرزند، عاشق زن دیگری به نام ماریان میشود و این موضوع او را درگیر کشمکشی درونی و سخت میکند؛ چرا که یوهان مسیحی معتقدی است و احساس میکند این عشق، ایمان او را متزلزل کرده است. یوهان متعلق به خانوادهای مذهبی و سنتی از جامعه منونیتهای (Meninintes) مکزیک است. شاخهای از پروتستانهای صلحطلب و از پیروان منو سیمون هلندی که در قرن شانزدهم از ترس آزار مخالفان خود از اروپا گریخته و به روسیه و از آنجا به کانادا رفته و سرانجام سر از مکزیک در آوردند و جمعیت آنان اکنون به بیش از صد هزار نفر میرسد. آنها همانند امیشهای (Amishs) آمریکا، مخالف فنآوری و فرهنگ مدرناند و در اجتماعهای بسته و محدود خود با زبان، آیینها و فرهنگ و سیستم آموزش ویژه خود زندگی میکنند. اما فیلم ری گادس یقیناً فیلمی قومشناسانه (اتنوگرافیکال) درباره فرهنگ، آداب و آیینهای قوم منونیت نیست؛ بلکه او به آنها به عنوان «آرکی تایپ« نگاه میکند. در تمام طول فیلم اصلاً این احساس به تماشاگر دست نمیدهد که با جماعتی مذهبی فناتیک و عقبمانده طرف است که هنوز در قید و بند سنتهای کهنه گذشتهاند و با مدرنیته کنار نیامدهاند؛ بلکه آنان مؤمنان واقعی خداوندند و به او و معجزهاش ایمان دارند. در دهکدهای غمزده و ملالآور، این تنها ایمان به خداوند و عشق به زن است که آنها را زنده نگاه میدارد. در سطح ظاهری فیلم، با یک مثلث عشقی مواجهایم که بین یوهان، استر و ماریان شکل گرفته است. یوهان عشقاش را به ماریان از هیچ کس، حتی همسرش پنهان نمیکند. اما جدال و کشمکش یوهان بیشتر از آنکه با همسرش باشد، با درون خود و ایمان خود اوست. او دچار تردیدی عذابآور بر سر ماهیت این عشق شده است. از نظر پدر یوهان که کشیش دهکده است، عشق یوهان به ماریان، امری شیطانی است؛ اما یوهان احساس میکند که این عشق، آزمونی از سوی خداوند است. قدرت فیلم ری گادس از ساختار روایتی آن بر نمیخیزد؛ بلکه از دقت استتیک آن نشأت میگیرد. از لحن و ریتم زیبا و شاعرانه آن و ترکیببندیهای استادانه و کلوزآپهای سحرانگیزش که نه تنها یادآور کارهای فیلمسازان بزرگ اروپایی مثل درایر، برگمن و تارکوفسکی است، بلکه به اعتقاد من بیشتر متاثر از قاببندیهای سینماگران کلاسیک آمریکایی چون جان فورد و پیتر باگدانوویچ است.
سکوت عنصر مهم فیلم است و در سکوت است که دعا و نیایش یوهان و اطرافیانش معنا پیدا میکند و معجزه تحقق مییابد. هیچ موسیقیای در کار نیست؛ جز افکتهای طبیعت و صدای تیکتیک ساعت در فضای آرام خانگی. با این حال یوهان بعد از مرگ همسرش، احساس گناه میکند. پدر آن را امری مقدر و مربوط به سرنوشت میپندارد؛ اما یوهان خود را مقصر میداند و از این بابت عذاب میکشد. اما هر دو زن آن قدر یوهان را دوست دارند که نمیتوانند عذاب او را تحمل کنند. استر بعد از آنکه به رابطه دوباره یوهان و ماریان پی میبرد و غم و اندوه یوهان را میبیند، میمیرد تا آنها راحتتر زندگی کنند؛ اما بعد از مرگ او، ماریان احساس میکند که یوهان تحمل دوری استر را ندارد و احساس تنهایی میکند. اینجاست که معجزه اتفاق میافتد. ماریان وارد مجلس عزا میشود و از یوهان اجازه میگیرد که جنازه استر را ببیند. بعد بالای سر او میرود و پیشانیاش را میبوسد. بعد از رفتن ماریان، استر انگار از خوابی گران بیدار میشود. معجزه اتفاق افتاده. همانگونه که در فیلمهای درایر و تارکوفسکی اتفاق میافتد و تماشاگر فیلمهای درایر و تارکوفسکی آن را باور میکند. نیازی نیست که حتما آدمی مذهبی باشید تا معجزه پایان فیلم را باور کنید. سکانس اختتامیه فیلم، در واقع معکوس سکانس افتتاحیه آن است. نمایی از غروب خورشید که به تدریج در سیاهی و تاریکی شب فرو میرود. انگار همه این داستان و این زندگی تعبیر این آیه قرآن است که میگوید: نور خاموش فیلمی است که قدرت و قابلیت سینما را در ورود به حوزه معنویت اثبات میکند و به ما میگوید چرا باید هنوز عاشق سینما باشیم. به نظر میرسد کارلوس ری گادس دارد دوباره سینما را کشف میکند. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
درود بر جاهد عزیز.نوشته قشنگ جذابی بود.خسته نباشی
-- بدون نام ، Dec 13, 2007 در ساعت 01:52 PMبا سپاس از جناب جاهد اما يك نكته:
"نیازی نیست که حتما آدمی مذهبی باشید تا معجزه پایان فیلم را باور کنید." شما داور شايسته اي نيستيد زيرا :"انگار همه این داستان و این زندگی تعبیر این آیه قرآن است که میگوید:
«چون آن روز بر مردم پدیدار شود، گویی همه عمر دنیا شبی تا صبح یا روزی تا شام بیش نبوده است.»"
پاينده باشيد
-- ماني جاويد ، Dec 14, 2007 در ساعت 01:52 PMmani e aziz,
-- iran ، Dec 15, 2007 در ساعت 01:52 PMshoma ham monaghed e shayeste tari nistid, chera ke adam lazem nist hatman mazhabi bashad ta az ketabi mazhabi manand e ghor-an ya enjil ya... biamoozad ya mesali biavarad. khoobast betavanim zehneman ra az bavarhaye ghalebi azad konim.
shad bashid