سفرنامه فروغ فرخزاد


خاطرات سفر «فروغ فرخزاد» به ایتالیا
با «فروغ» در انتهای راه

اهمیت «سفرنامه ایتالیا» که برای اولین بار به شکل گفتاری در پانزده برنامۀ به‌هم پیوسته در «رادیو زمانه» پخش و ارائه شد، در امکان آشنایی بیشتر ما با روحیه و نگرش «فروغ» به پدیده‌ها، زندگی، هنر و اجتماع پیرامون خود بود. آنچه که بعدها از او «فروغ فرخزاد» شاعر و فیلمساز را ساخت



خاطرات سفر «فروغ فرخزاد» به ایتالیا
با «فروغ» به تماشای زن مو سرخ

در آخرین بخش از این یادداشت‌ها، با «فروغ» به تماشای زنی به‌خواب رفته که گیسوانش هنوز رنگ سرخ خود را حفظ کرده و وقتی آدم به دست‌هایش که روی سینه برهم قرار گرفته چشم می‌دوزد، بی‌اختیار غمگین و متاثر می‌شود، می‌رویم.



خاطرات سفر «فروغ فرخزاد» به ایتالیا
با «فروغ» در اپرای شهر «رُم»

در کنار این در و دیوارهای قدیمی اما، «فروغ» مردم زنده و روز را می‌بیند. با خلقیات و رفتارهای متفاوت‌شان، با تبختر و خود بزرگ‌بینی‌هایشان و با ژست گرفتن‌های روشنفکرانه‌ای که گویا در آن زمان نیز نوعی فضیلت به‌شمار می‌رفت.



خاطرات سفر «فروغ فرخزاد» به ایتالیا
با «فروغ» و ترانه‌های او

«فروغ فرخزاد» را می‌دانیم که ترانه‌سرا نبود و شعری برای اجرا به‌ شکل ترانه نسرود. آنچه که تا به‌حال توسط خوانندگان مختلف خوانده شده، همه بعد از مرگ او و برگرفته از اشعاری‌ست که در دفترهای این شاعر به‌چاپ رسیده است. تعداد این ترانه‌ها آنقدر هست که بتوان از مجموعۀ آن آلبومی شنیدنی فراهم کرد. شما ترانه‌های دیگری سراغ دارید که شعرش از «فروغ» باشد؟



خاطرات سفر «فروغ فرخزاد» به ایتالیا
با «فروغ» در ازدحام کوچۀ خوشبخت

«هنوز هم هنوز است وقتی اوائل پاییز هر سال مادرم لباس‌های زمستانی بچه‌ها را از صندوق‌ها بیرون می‌آورد تا به‌قول معروف «آفتاب بدهد»، دیدن لباس‌های کودکی‌ام که مادرم به حفظ آنها علاقه دارد، جستجو در جیب‌های آنها و پیدا کردن نخودچی یا کشمش گندیده‌ای که غالبا در ته جیب‌های آنها وجود دارد در من حالت عجیبی ایجاد می‌کند. ناگهان خودم را، همچون دوران کودکی‌ام، کوچک و معصوم و بی‌خیال می‌بینیم و چند دانه گندم و شاهدانه که با کرک‌های ته جیب مخلوط شده مرا به گذشتۀ خیلی دوری برمی‌گرداند و احساسات لطیف و شاد کودکانه را در من بیدار می‌کند.»



خاطرات سفر «فروغ فرخزاد» به ایتالیا
با «فروغ» در خیابان‌های «رُم»

نگاه «فروغ» از بلندای ساختمان مدرن ایستگاه راه‌آهن شهر «رم»، به سنگفرش سادۀ قدیمی کف خیابان قطع می‌شود و در این میان «مردم» را می‌بیند. مردم عادی کوچه و خیابان را. و این مردم، در چشم «فروغ» همان مردمی‌اند که «می‌فهمند». اظهار فضل و افاده‌های دوستان هنرمند و روشنفکر ایتالیایی‌اش برای او چندان پذیرفته نیست.



خاطرات سفر «فروغ فرخزاد» به ایتالیا
با «فروغ» در پختگی سفر

از قدیم شنیده‌ایم و گفته‌اند: «بسیار سفر باید تا پخته شود خامی». اما به‌راستی در جوهر سفر چیست که خام را پخته می‌کند؟



خاطرات سفر «فروغ فرخزاد» به ایتالیا
با «فروغ» در راه «رُم»

در این بخش از خاطرات، باز «فروغ» را در دام رندان فرصت‌طلب می‌بینیم. «فروغ» هنوز همان سادگی ذاتی را با خود دارد. اما این‌بار قضاوتش در بارۀ آنهایی که او را به ترفندی فریب می‌دهند از نوع دیگری است.



خاطرات سفر «فروغ فرخزاد» به ایتالیا
«فروغ» و بچه‌های زبل بندر «بریندیزی»

«فروغ» اما مهربان است و در آغاز سفری که قرار است او را پخته و صاحب تجربه کند. خام بودن او ـ بهتر است بگوییم سادگی صمیمانۀ او ـ را هم در رفتاری که این جمع از پسربچه‌های «غریب گیر آورده» با او دارند، از لابلای سطور و پشت کلمات پیداست.



خاطرات سفر «فروغ فرخزاد» به ایتالیا
تنها صداست که می‌ماند

از «فروغ فرخزاد» جز صدای گفتار متن فیلم «خانه سیاه است»، و همچنین نوار مصاحبه‌ای که «ایرج گرگین» به سال 1343، در معرفی «فروغ» به‌عنوان شاعری نوپرداز، برای رادیو ایران انجام داد، صداهای بیشتری به‌جا نمانده. صدای شاعری که می‌گفت: «تنها صداست که می‌ماند».



خاطرات سفر «فروغ فرخزاد» به ایتالیا
«فروغ» و آن مردک آمریکایی!

از جمله همسفران «فروغ» در این سفر، پیرزنی آلمانی، و مردی آمریکایی است. همان‌ اندازه که نگاه «فروغ» به پیرزن آلمانی، نگاهی دردمندانه و همدلانه است، برعکس به مرد آمریکایی رنگ و شکلی طعنه‌آمیز، تحقیر کننده و جانبدارانه دارد



خاطرات سفر «فروغ فرخزاد» به ایتالیا
با «فروغ» در ساحل مدیترانه

این شکل و شیوۀ زندگی و برخورد اما، ظاهری بود که دیگران از «فروغ» می‌دیدند و یا او خود به دیگران نشان می‌داد. با خواندن یادداشت‌های این سفر، با «فروغ» درد کشیده و عاجزی آشنا می‌شویم که لطافت روح و ظرافت احساس او، با رفتار هنجار شکن اجتماعی او، مصداق اصطلاح «پوست شیر و قلب پرنده» است.



خاطرات سفر «فروغ فرخزاد» به ایتالیا
با «فروغ» بر فراز بیروت

«فروغ» در این سن، آن «فروغ» سرایندۀ اشعار «تولدی دیگر» نیست. هنوز ـ حتی ـ یکی دو سالی مانده تا «دیوار» و «عصیان» را از او ببینیم، و هفت سالی تا انتشار «تولدی دیگر». اما، درست در همین سن و سال و سفر است، در همین شب گرم و تب‌دار بیروت است که یکی از زیباترین سروده‌های او، «پنجره» در ذهنش نطفه می‌بندد. شعری که هفده سال بعد در مجموعۀ «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» به‌چاپ می‌رسد و منتشر می‌شود.



خاطرات سفر «فروغ فرخزاد» به ایتالیا
«فروغ»: شاعر، فیلم‌ساز و نقاش

گاه در توصیف محیط ـ انگار که روی بوم نقاشی ـ تصویری را ترسیم می‌کند که بیشتر دیدنی‌ست تا گفتاری و شنیداری. نمونه‌اش در همین بخش از خاطرات او، آنجا که هواپیما برای پرواز، از روی باند فرودگاه برمی‌خیزد.



با «فروغ» در راه ایتالیا

از تاثیرگذارترین صحنه‌های این بخش، یکی هم آنجایی‌ست که «فروغ»، در آخرین ساعات قبل از پرواز، پسر خردسالش «کامیار» را که استثنا برای دیدار و بدرود نزد مادر آورده‌اند، در آغوش می‌کشد، می‌بوسد و وداع می‌گوید.



خاطرات «فروغ» از سفر ایتالیا

فروغ، در زمان اين سفر [تير ماه 1335]، بيست و دو سال دارد. سفر او با هواپيمايي باري که محموله‌اي از جعبه‌هاي حاوي روده را از تهران به بيروت مي‌برد شروع مي‌شود و بعد، پرواز به بندر برينديزي در جنوب ايتاليا و در ادامه با قطار تا شهر رم.