رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۱۷ مهر ۱۳۸۷

کذب در کلام وحیانی

آرش نراقی

۱
دین‌باوران در سنت ادیان توحیدی غالباً متن مقدس خود را صورتی از وحی می‌دانند. وحی در این معنای خاص، پدیده‌ای زبانی و پیامی است که در قالب یک نظام نشانه‌شناختی زبانی خاص، از سوی خداوند به انسان‌ها – یا دست‌کم گروه خاصی از انسان‌ها – فرستاده می‌شود تا از این طریق، معنای معینی میان فرستنده و گیرنده پیام مبادله گردد.

وظیفه‌ی مخاطبان وحی، آن است که به فهم درستی از معنای پیام دست یابند.
بنابراین، در فرآیند فهم متن مقدّس، مفهوم «صدق» نقش مهمی ایفا می‌کند.

در این میان خصوصاً ویژگی‌هایی که پیروان ادیان توحیدی برای خداوند قائل هستند، بر پیچیدگی‌های فرآیند فهم متن مقدّس و کشف «معنای درست» آن متن، می‌افزاید.

در سنّت این ادیان، فرض بر این است که خداوند، در کنار سایر اوصافی که دارد، خیر محض و عالم مطلق است.

به نظر می‌رسد که یکی از پیامدهای مهّم خیریت و علم خداوند، گزاره زیر باشد (بگذارید آن را آموزه‌ی «شرط صدق» بخوانیم):

آموزه‌ی شرط صدق: اگر متن «الف» از جانب خداوند باشد، آن‌گاه، هیچ کذبی در آن وجود نخواهد داشت.

زیرا فرض بر این است که وجود گزاره‌های کاذب، حکایت از آن می‌کند که یا خداوند از حقیقت بی‌خبر بوده است و لذا عالم مطلق نیست و یا چندان پروای گمراه شدن انسان‌ها را نداشته که پیام خود را از کذب بپیراید و لذا خیر محض نیست.

بنابراین، فقدان گزاره‌های کاذب در متن، شرط لازمِ انتسابِ آن متن به خداوند است.

اگر معلوم شود که در متن «الف» گزاره یا گزاره‌های کاذبی وجود دارد، آن‌گاه می‌توان نتیجه گرفت که آن متن، از جانب خداوند نیست.

به بیان دقیق‌تر، در اینجا استدلالی نهفته است که می‌توان آن را به صورت زیر صورت‌بندی کرد:

۱- خداوند خیر محض و عالم مطلق است (مطابق تعریف ادیان توحیدی از خداوند).

۲- اگر خداوند خیر محض و عالم مطلق باشد، آن‌گاه اگر خداوند پیامی برای انسان‌ها بفرستد، آن پیام متضمن هیچ گزاره‌ی کاذبی نخواهد بود (آموزه‌ی «شرط صدق»).

۳- بنابراین، اگر خداوند پیامی برای انسان‌ها بفرستد، آن پیام متضمن هیچ گزاره‌ی کاذبی نخواهد بود (نتیجه‌ی حاصل از «۱» و «۲»).

۴- پیام «الف» متضمن گزاره‌های کاذب است (مقدمه).

۵- بنابراین، پیام «الف» از جانب خداوند نیست (نتیجه‌ی حاصل از «۳» و «۴» در خصوص وثاقت متن یا پیام الف).

برای مثال، فرض کنید که کسی مایل است نشان دهد که قرآن، کلام خداوند نیست. دراین صورت یک راه روشن برای اثبات این امر این است که نشان دهد متن قرآن، متضمن گزاره یا گزاره‌های کاذب است (مثلاً پاره‌ای از گزاره‌های علمی، فلسفی یا اخلاقی آن کاذب است).

اگر قرآن، واجد گزاره یا گزاره‌های کاذب باشد، مطابق استدلال فوق، لاجرم باید نتیجه بگیریم که آن متن، از جانب خداوند نیست.

آیا این استدلال، معتبر است؟

آیا برمبنای این استدلال، می‌توان ادعا کرد که برای مثال، قرآن، کلام خداوند نیست؟

استدلال فوق صورتاً معتبر است، یعنی اگر مقدمات آن صادق باشد، نتیجه، بالضروره حاصل می‌شود.

بنابراین، صدق نتیجه‌ی این برهان (گزاره‌ی «۵») در گرو صدق مقدمات آن (گزاره‌های «۱»، «۲» و «۴») است.

آیا این مقدمات صادق است؟

گزاره‌ی «۱» از مفروضات مهّم الهیات توحیدی است، و به نظر می‌رسد که باید آن را (دست‌کم) بنا به تعریف، صادق فرض کرد.

درباره‌ی گزاره‌ی «۴» چه می‌توان گفت؟

اگر متن یا پیام الف را در این مقدمه‌ی قرآن فرض کنیم، دراین صورت پرسش این است که آیا در قرآن، گزاره‌های کاذب وجود دارد؟

منتقدان قرآن مدعی هستند که پاسخ این پرسش، آشکارا مثبت است.

در قرآن، گزاره‌های بسیاری آمده است که با فرض علوم جدید، آشکارا کاذب است. به گمان من، صرف‌نظر از آن‌که کدام گزاره‌های قرآن را کاذب بدانیم، اصل این ادعا که «در قرآن گزاره‌های کاذب آمده است»، حتّی از منظر مؤمنانه هم کاملاً پذیرفتنی است.

برای مثال، در قرآن این عبارت فرعون آمده است که «من پروردگار برتر شما هستم».

مؤمنان بر این باور هستند که فرعون، پروردگار این عالم نیست، و لذا از منظر ایشان، «این گزاره کاذب است». بنابراین، احیاناً می‌توانیم (دست‌کم) برای پیش‌برد بحث، گزاره‌ی «۴» را نیز صادق فرض کنیم.

به نظر من، مشکل اصلی این استدلال، در گزاره‌ی «۲» یا آموزه‌ی «شرط صدق» است.

چرا باید فرض کنیم «پیام خدای عالم مطلق و خیر محض»، باید از هرگونه کذبی پیراسته باشد؟

به نظر می‌رسد که قائلان به گزاره‌ی «۲» یا آموزه‌ی «شرط صدق»؛ این سه مفهوم را با یک‌دیگر خلط کرده‌اند: کذب، خطا و دروغ.

«کذب» عبارت است از گزاره‌ی کاذب، یعنی گزاره‌ای که محتوای آن منطبق بر واقع نیست.

«خطا» عبارت است از گزاره‌ی کاذبی که به قصد اصابت به واقع، بیان شده است، اما به آن هدف، اصابت نکرده است.

«دروغ» عبارت است از گزاره‌ی کاذبی که به قصد فریب، بیان شده است.

بنابراین، هر خطا و دروغی کذب است، اما هر کذبی، خطا و دروغ نیست.

برای آن‌که از کذب به خطا برسیم باید به آن گزاره‌ی کاذب، نیّت یا قصد اصابت به واقع را بیفزاییم، و برای آن‌که از کذب به دروغ برسیم باید به آن گزاره‌ی کاذب، نیّت یا قصد فریب را اضافه نماییم.

آن‌چه با خیریت خداوند ناسازگار است؛ قصد فریب و آن‌چه با علم او ناسازگار است؛ قصد اصابت به واقع و ناکامی در آن است.

بنابراین، آموزه‌ی «شرط صدق» را باید به شرح زیر، مورد تجدید‌نظر قرار داد:

صورت تصحیح شده آموزه‌ی «شرط صدق»: اگر متن «الف» از جانب خداوند باشد، آن‌گاه، هیچ خطا و دروغی در آن وجود نخواهد داشت.

پس، کاملاً می‌توان فرض کرد که خداوند در پیام خود پاره‌ای گزاره‌های کاذب را گنجانیده، اما قصد وی، بیان ناکام حقیقت یا فریفتن مخاطبان نبوده است.

دراین صورت وجود آن گزاره‌های کاذب، لزوماً با خیریت و علم باری، ناسازگار نخواهد بود، و این بدان معناست که مقدمه‌ی «۲» کاذب است1.

بنابراین، منتقدانی که مایل هستند برمبنای برهان فوق، نشان دهند که قرآن، کلام خداوند نیست، باید نشان دهند گزاره‌های قرآنی که به زعم ایشان کاذب است، به قصدِ اصابت به واقع یا به نیّت فریب مخاطبان، بیان شده است. و صرف نشان دادن کذب آن گزاره‌ها، به تنهایی، به نتیجه‌ی مورد نظر ایشان نخواهد انجامید.

***

۲
اما چرا در پیام خداوند، گزاره‌های کاذب وجود دارد؟

قصد خداوند از گنجانیدن گزاره‌های کاذب در متن وحیانی چیست؟

به احتمال زیاد، ما هرگز نمی‌توانیم با اطمینان از دلایل یا قصد واقعی خداوند در این باره پرده برداریم. اما به نظر می‌رسد که دست‌کم می‌توانیم پاره‌ای دلایل ممکن را برای این پدیده پیشنهاد نماییم.

به گمان من یکی از دلایل ممکن و خردپسند به قرار زیر است:

در پاره‌ای موارد، گوینده پیام خود را با استفاده از مفروضات و باورهای مخاطبان، بیان می‌کند، هرچند که خود، لزوماً به آن مفروضات باور ندارد.

در این موارد، فرض گوینده آن است که محتوای آن پیام در قالب مفروضات مخاطبان، به نحو مؤثرتری نزد ایشان مفهوم و مقبول می‌افتد.

برای مثال، فرض کنید که من به همراه دوستی به یک مجلس میهمانی می‌روم. دوست من از سرزمینی آمده که در آن سرزمین، هیچ‌کس هیچ‌چیزی درباره‌ی میوه کیوی نمی‌داند، اما او در مزرعه‌اش سیب‌زمینی‌های کوچکی می‌کارد که بسیار شبیه به کیوی است.

ناگهان من در گوشه‌ای از مجلس، فرد بسیار خوش سیمایی را می‌بینم که درحال خوردن کیوی است، و مایلم توجه دوست همراهم را نسبت به آن فرد جلب کنم.

بنابراین رو به وی می‌کنم و می‌گویم: «فردی که درحال خوردن سیب‌زمینی است بسیار خوش سیما است.»

دوست من به آن گوشه‌ی مجلس نظر می‌کند و فردی را که مورد اشاره‌ی من است تشخیص می‌دهد، و زیبارویی وی را تصدیق می‌کند.

آیا گزاره‌ای که من بیان کرده‌ام صادق است؟

مطابق یک تحلیل2، آن گزاره (یعنی، «فردی که درحال خوردن سیب‌زمینی است بسیار خوش سیما است») منطقاً کاذب است، زیرا، آن گزاره را می‌توان به صورت گزاره‌ی عطفی «الف» تحلیل کرد:

گزاره‌ی الف: «۱» فردی درحال خوردن سیب‌زمینی است، و «۲» آن فرد بسیار خوش سیما است.

در این ترکیب عطفی، یکی از سازه‌ها یعنی گزاره‌ی «۱» کاذب است (زیرا آن فرد درحال خوردن کیوی است نه سیب زمینی).

بنابراین، کلّ ترکیب عطفی، یعنی گزاره‌ی الف، به تبع کاذب خواهد بود.

اگر این تحلیل را بپذیریم، لاجرم باید تصدیق کنیم گزاره‌ی «فردی که درحال خوردن سیب‌زمینی است بسیار خوش سیما است»، کاذب است.

اما آیا بیان این گزاره، حکایت از جهل، خطا یا فریبکاری من می‌کند؟
به نظرم پاسخ، آشکارا منفی است.

در گزاره‌ی عطفی الف، قصد من از بیان گزاره‌ی «۱»، متمایز کردن فرد مورد اشاره‌ام از سایر میهمانان مجلس بوده است، و قصد من از بیان گزاره‌ی «۲»، توصیف یک واقعیت درباره‌ی آن فرد (یعنی خوش سیما بودن وی) بوده است.

این درست است که گزاره‌ی «۱»، کاذب است، اما با توجه به میزان آگاهی دوست من، این گزاره بسی بهتر از گزاره‌ی «فردی که در حال خوردن کیوی است»، می‌تواند فرد مورد اشاره مرا برای او، از سایر میهمانان مجلس متمایز کند.

هم‌چنین از آن‌جا که قصد اصلی من از بیان گزاره‌ی الف، بیان واقعیتی درباره‌ی آن فرد میهمان است، نه آموزش علم میوه‌شناسی به دوست همراهم، بکارگیری آن گزاره‌ی کاذب، کاملاً موّجه و بدون اشکال به نظر می‌رسد، و در آن شرایط بر بکارگیری گزاره‌ی صادق بدیلش (یعنی «فردی که در حال خوردن کیوی است، بسیار خوش سیما است») عملاً رجحان دارد.

بنابراین، کاملاً می‌توان فرض کرد که ورود پاره‌ای گزاره‌های کاذب در متن کلام وحیانی، از آن جهت است که خداوند، پاره‌ای مفروضات قوم در عصر تنزیل وحی (مثلاً بخشی از جهان‌شناسی ایشان) را برای بیان مؤثرتر پاره‌ای حقایق به کارگرفته است.

دراین صورت، وجود این گزاره‌های کاذب را می‌توان کاملاً موجه و بدون اشکال تلقی کرد، و حتّی بکارگیری آن‌ها را عملاً بر بکارگیری گزاره‌های صادقِ بدیلشان برتر دانست.

***

۳
بنابراین، در مقام تبیین وجود یک گزاره‌ی کاذب در متن کلام وحیانی، فرد دست‌کم با سه نظریه‌ی تببین‌گر رقیب روبرو است:

۱- آن گزاره «خطا» است

۲- آن گزاره «دروغ» است

۳- آن گزاره، دست‌کم در زمینه‌ی عصر تنزیل وحی، بستر مناسب‌تری برای فهم و پذیرش مراد اصلی فرستنده پیام، فراهم می‌آورده است.

البته بدون تردید برای فرد مؤمنی که خداوند را عالم مطلق و خیر محض می‌داند، نظریه‌های اوّل و دوّم، بهترین تفسیر ممکن آن پدیده نیست، و هیچ الزام منطقی‌ای، دست‌کم دربادی نظر، او را به انتخاب آن دو گزینه، ملزم نمی‌کند.

گزینه‌ی سوّم، با اقتضای منطق و ایمان، به خوبی سازگار است، و در حدّی که من درمی‌یابم، این گزینه، کاملاً بر مؤمنان خردورز گشوده است، مگر آن‌که به واقع دلیل استواری برخلاف آن اقامه گردد.


پاورقی‌ها:

۱- البته به بیان دقیق‌تر، شرط اعتبار آن برهان این است که گزاره‌ی «۲» ً ضرورتاً (یعنی در جمیع جهان‌های ممکن) صادق باشد، و استدلال فوق نشان می‌دهد که این گزاره، مطلقاً صدق ضروری ندارد. اما به نظر من مؤمنان می‌توانند به نحو موجه‌ی فرض کنند که گزاره‌ی «۲»، نه فقط ضرورتاً صادق نیست، بلکه اساساً کاذب است.

۲- این تحلیل، مطابق مشرب برتراند راسل است.

برای آشنایی با شیوه وی، نگاه کنید به:

»On Denoting«, Bertrand Russell, Mind 14 (1905): 479 -493.

هم‌چنین برای آشنایی با نمونه‌های دیگر، که مشابه مثال مورد اشاره در متن است، نگاه کنید به:

»Refence and Referents«, L. Linsky, In C. Caton (ed.), Philosophy and Ordinary Language, Urbana, IL: University of Illinois Press, 1963.

Also, “Reference and Definite Descriptions”, Keith Donnellan, Philosophical Review, 1966, 75: 281-304.


در همین زمینه:
متدولوژی تثبیت مدعای کلام الله بودن قرآن

نظرهای خوانندگان

از نظر شما دروغ از خدای خیر مطلق ممکن نیست زیرا نیت فریب در آن هست، و نیت فریب را در تضاد با خیر بودن مطلق دانسته‌اید.
اما خدای قرآن نیت فریب را انکار نمی‌کند و حتی به عمل آن تصریح می‌کند - از وصف‌های او در قرآن «گم‌راه‌کننده‌ی افراد بسیار» و «ماکر» است - اگر چه نیت فریب را لزوماً با کلام دروغ عملی نکند.
بنابراین اگر زشتی دروغ تنها به دلیل نیت فریب‌کاری باشد، منطقاً دروغ‌گویی از خدای قرآن بعید نیست.

-- امین ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PM

با توجه به این استدلال چطور میتوان گفت که قران کتابی است برای همه زمان ها.


سیما

-- بدون نام ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PM

Instead of assuming the holy text is engaged with its cultural surrounding, why not assume it is a product of it? This would make a whole lot more sense. M

-- محمد ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PM

«بنابراین، کاملاً می‌توان فرض کرد که ورود پاره‌ای گزاره‌های کاذب در متن کلام وحیانی، از آن جهت است که خداوند، پاره‌ای مفروضات قوم در عصر تنزیل وحی را برای بیان مؤثرتر پاره‌ای حقایق به کارگرفته است.»
مشکلی که این‌جا به‌نظر پیش می‌آید، ازلی و ابدی بودن قرآن است که با این نتیجه یا اصل سوم تضاد دارد و جالب ابن‌که در متن قرآن صراحتاً به ابدی بودن آن اشاره شده، پس این‌جا به‌قول شما از کذب به دروغ می‌رسیم!
یک گونه دیگر از خطا که ربطی به اصل سوم ذکر شده ندارد، تضاد بینِ گزاره‌های خود قرآن است؛ یعنی دو گزاره که دو مفهوم نه متفاوت بلکه متضاد را ارائه می‌دهد، که این ارتباطی با شرایطِ زمانی ندارد و از نظر منطقی خطا به‌حساب می‌آید.

-- خاطره‌ها ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PM

درود آقای نراقی

در استدلال شما مشکلاتی وجود دارند که بطور خلاصه عرض می کنم.

اول اینکه در تقسیم بندی خود از انواع کذب نوع چهارمی را قائل نشده اید. به جز «خطا» و «دروغ» و «کذب عامدانه در جهت فهم و پذیرش مراد اصلی فرستنده پیام» دلیل دیگری نیز بر کذب بودن یک گزاره می توان ارائه کرد و آن عدم وجود دانش کافی یا «نادانی» است. منتقدان الهی بودن قرآن با نشان دادن غیر علمی بودن و عقب افتادگی و حتی تضاد چنین گزاره هایی در مقابل علم و دانش بشری ادعای از جانب خدا بودن آنان را رد می کنند. از دید آنان گزاره های مبتنی بر نادانی نه به قصد فریب و نه با نیت درست و نتیجه خطا بیان شده اند بلکه این گزاره ها صرفا بر پایه داده های نادرست و یا ناکامل شکل گرفته اند.

گذشته از این تعبیری که شما به صورت زیر بیان فرمودید:

«آن گزاره، دست‌کم در زمینه‌ی عصر تنزیل وحی، بستر مناسب‌تری برای فهم و پذیرش مراد اصلی فرستنده پیام، فراهم می‌آورده است.»

با پیش فرض شما مبنی بر اینکه «خداوند خیر محض و عالم مطلق است» مغایرت دارد چرا که خداوند خیر مطلق پیام خود را تنها برای فهم مردم عصر وحی نمی فرستد و محتوای این پیام را تنهابرای سطح فهم آنان - تا سرحد به کار گیری گزاره های کاذب در جهت ایجاد «بستر مناسب‌تری برای فهم و پذیرش مراد اصلی» - تنظیم نمی کند بلکه پیام خود را خارج از چارچوب زمان و مکان می فرستد تا تمام انسانها به درستی هدایت شوند. به بیان دیگر شیر فهم کردن اعراب جاهلی را بر دچار سو تفاهم شدن مردم دوران های بعد و چنان که شاهد هستیم سو استفاده از کلام خود توسط افراطیون و سیاستمداران ترجیح نمی دهد. خداوند قادر مطلق و دانای به همه چیز می توانست پیام خود را به صورت فردی و در درون هر کس با او درمیان بگذارد و به زبان خود او با وی سخن بگوید و بدون شک آمار به راه راست هدایت شدگان افزایش می یافت واینکه گروه کثیری از مردمان به دلایل زبانی و زمانی و مکانی پیام هدایت را درک نکنند با عدالت فرض شده برای خدا نیز در تناقض است.

و نکته آخر اینکه تمام استدلال های مخالفین کلام الله بودن قرآن بر پایه برهان خلف نیست بلکه بسیاری از این منتقدین را بی خدایان و بی دینان تشکیل می دهند که وجود خداوند را نیز بدون دلیل مستدل نمی پذیرند و یا به آن مشکوکند و اثبات وجود یا عدم خداوند را در ظرفیت انسان نمی دانند. در این حالت پیش فرض وجود خداوند و آموزه‌ی شرط صدق از اساس در نظر آنان مستدل نیست و قبل از اینکه به عنوان اصل موضوع بکار گرفته شود نیاز به اثبات دارد.

-- شبیر ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PM

آقای نراقی در بحث آقای گنجی به نکته سومی هم اشاره شده و آن اینست که باید برای خدا صفت سومی را هم قایل بود یعنی قادر مطلق. شما نمیتوانید به دوستتان تفاوت سیب زمینی و کیوی را تفهیم کنید. اما این کار برای قادر مطلق چیز مهمی نیست٠ من نمیدانم این همه مغالطه برای چیست٠ چه مشکلی پیش می آمد اگر الله وحی میفرمودند که از خلقت جهان ١٤ میلیارد سال گذشته و نه ٦ شبانه روز! آیا غیر از این بود که اکنون جهانیان به حقانیت قرآن پی می بردند. حتما نگفته چون باز هم حکمتی در کار بوده!!!!!

-- سهراب ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PM

جناب نراقي ، درود بر شما
با فراغت از صدق و كذب و درستي و نادرستي و مقدمات و نتايجِ جنابعالي ، اميدوارم متد شما سر مشق من و ما و تقي و نقي و اصغر و اكبر قرار گيرد .

اما :
1- اگر گزاره هاي يك زبانِ خاص ، مدعي فرا زماني بودن خود باشند آن گاه : مفاهيم ِ كذب و خطا و دروغ بر هم منطبق خواهند شد . يعني تنها در پرتو يك معرفت انساني و نسبي و زماني و تاريخي است كه "كذب بودن " و"دروغ گفتن" و " خطا كردن " تفاوت دارند .

2-پرسش بنيادي تري از مفهوم صدق و شرط صدق وجود دارد كه اين نوشتار با ارزش شما تنها آن را انتقال داده است . مادام كه مفهوم "خدا" در آموزه ي شرط صدق وجود دارد پس محك زدنِ مفهوم صدق خطاست .

3- بنابراین، در مقام تبیین وجود یک گزاره‌ی کاذب در متن کلام وحیانی، فرد تنها با دو نظریه‌ی تببین‌گر رقیب روبرو است نه سه نظريه !

4- اساساً در زبانِ رايجِ ديني ، پذيرش مفاهيم " وحي " و "كلام وحياني " مفهومي پيشيني تر از صدق و كذب است .

5- در صورت تمايل اين رسانه، بنده آمادگي نقد منطقيِ گزاره هاي بنيادين اين نوشتارِ منطقي را خواهم داشت .

-- طاها ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PM

فلسفه بافی های آرش نراقی مرا به یاد آیه 26 سوره بقره می اندازد که می فرماید:
"همانا خدای شرم نمی دارد از اینكه مثال آورد به پشه ای و آنچه فراتر از آن باشد.
اما آنها كه ایمان آورده اند می دانند كه: آن حقی است از جانب پروردگارشان.
ولی آنها كه كافری كردند می گویند:
"اراده ی خدا به این مثال چیست؟"
(الف): آیا به آن بسیاری را گمراه می كند؟
(ب): و یا به آن بسیاری را هدایت می كند؟"
(ج): و به آن گمراه نمی كند مگر «فاسقان‌» را".

از قرار معلوم رادیو زمانه شده پایگاه آنهایی که جزو طبقه جیم قرار دارند. آنهایی که با قرآن کلام خدا دشمنی دارند.
جل الخالق ...

-- حسین میرمبینی ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PM

آقای امین! کجای قرآن خداوند فرموده است که من این عبارات را برای فریب شما فرستاده ام؟! سخن آقای نراقی، اگر من درست فهمیده باشم این است که شما نمی توانید به صرف اینکه فلان گزاره در قرآن به نظرتان کاذب می آید منطقا نتیجه بگیرید که پس این کتاب از خدا نیست مگر اینکه ثابت کنید مثلا قصد خداوند از آن عبارت فریب دادن خوانندگان بوده است. ادعای شما که خدا خودش را "مکار" خوانده چه ربطی به حرف نراقی دارد. در ضمن معنایی که مفسران قرآن از "مکار" بودن خداوند می دهند با مفهوم فریب اخلاقی که به قصد اضرار است هیچ ربطی ندارد.

-- احسان ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PM

مقالهاي شما قابل قياس با خدا نيست كه وحي را صادر مي كند شما ابتدا موجوديت فرد را اعتراف مي كنيد كه هر دو به آن معترفيد جون موجود است بعد مي توانيد به آن هر نسبتي بدهيد شما براي اثبات خدا به همان مشكلي برخورد مي كنيد كه ديكران نيز با آن مشكل داشته اند ابتدا به خدا موجوديتي مي دهيد كه خود همين نياز به اثبات دارد و براي اثبات هم به يك مثال كه خودش موجود است و از موجود شما سعي مي كنيد وجود را توضيح دهيد و دوباره به يك دور باطل مي رسيد كه نتايج باطل هم نسيب شما مي شود . مشكل فلسفه هاي ديني اينست كه خداي آنها داراي نيروي مادي ست كه خير و شر را بايد در جهان مادي تنظيم كند و نظرات علمي هم مغاير با اين انديشه ها قرار مي كيرند زيرا نيرو يك ماديت است كه اثرات آن هم مادي ست به همين دليل خدا ي شما يا بايد مظهر نيكوئي باشد و يا مظهر شر زيرا نمي تواند بر اساس قول شما وحدت ضدين دوام داشته باشد يا مجبوريد خداي نيكو و خداي شر درست كنيد كه وحدانيت خدا را زير سئوال مي بريد شيطان كه مظهر شر است كه آفريده ؟ خدا يس شيطان جزئي از خداست زيرا موجوديت خود را از وجود باريتعالي دارد يس خدا شر و فاسد ,و.... همه ي جيزهائي ست كه در خدا وجود دارد و جرا خدا موجود شر را آقريد و يا جرا خداي شر وجود دارد و خداي نيكي وجود ندارد خدا نمي تواند هم من را به نيكي هدايت كند و هم به شر و همينطور است كه انسان نيز مجاز نيست هم شر و هم نيكي را در خود داشته باشد اكر خداي مسلمانان را هم موجد شر و هم موجد نيكي بدانيم ميزان از دست مي رود و عدالت به نفع يكي غلبه ييدا مي كند و خدا شيطان را آفريد تا مثل احمدي نزاد تقصير همه جيز را به كردن مافيا بيندازد اما خداي نيكي نيافريد جون خودخواه است و خوبي را از آن خود مي داند زيرا حضرت محمد نيز همينطور فكر مي كرده و خدايش نيز مانند اميال نهفته ي خودش است . مشكل ديكر فلسفه ي ديني بازي با كلماتي انتزاعي است كه مفهومي عملي ندارند وحي اكر يك كفته است يعني بايد انرزي مصرف كند تا صدا ايجاد كند زيرا ييامبران فقط از كوششان بايد مي شنيدند و شايد بعضي بكويند نه از جاي ديكري اين كلامها را در مي يافتند از كجا ؟ و خدا مجبور بوده در قالب كلام بياورد زيرا يكي از دلائل وحياني بودن همين بوده كه ييغمبر سواد نداشته و به او سواد هم آموخته تا بتواند اين وحي را درك كند و براي آموخنن هم باز همين مشكل است يس براي اينكه خدا بتواند وحي را به ييامبران منتقل كند مجبور بوده كه شكل مادي ييدا كند و بدون ماديت يافتنش امكان ارتباط با وحي كيرنده را ندارد يس خدا ساخته ي ذهن ماليخوليائي افراد است و قدرت توهم انسان است كه اجزاء مادي را منتزع مي كند و در انتزاع اميال شخصي خودش را توضيح ميدهد يس خدا از زماني كه حاصل انتزاع ذهن باشد انتزاعات تكرار مي شوند تا موجودي بسازند كه خودش هم نمي داند كيست و يا جيست زيرا كيستي و جيستي هم بايد ماديت يابد تا موجود شود و لاغير امكان حضور نخواهد داشت به همين دليل است كه ييامبران خدا را در انساني خارق العاده مي بينند كه بنا بر ذهن و تمايل همان دوره ايجاد شده است و به همين دليل است كه خداي ييامبر با خداي آقاي آرش و كنجي و مهاجراني و سروش و خامنه اي و احمدي نزاد و .... با هم متفاوت است زيرا ييامبر اسلام يكي بوده و يك حرف زده خواه غلط و خواه درست يك تعبير درست است اما خداي كداميك از بيش از شش ميليارد انسان مثل هم است ؟ جرا هر دوره خداي خاصي توضيح داده ميشود فرق خداي زرتشت و بودا با نوح و محمد در جيست ؟ در اينكه دوره هاي منفاوتي زندكي مي كردند و با خصلتهاي زندكي عملي انسان آن زندكي مورد نظرشان بوده . جرا خداي شيخ فضل الله نوري و خداي بهبهاني و طباطبائي و خميني فرق مي كند در حالي كه هر دو از يك منبع تلمذ كرده اند ؟ ...

-- فرهاد-فرياد ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PM

اگر خدا بخواهد با ما انسانها در قالب زبان حرف بزند باید محدودیتهای زبان بشری را رعایت کند. بنابراین، درست است که خداوند متعال قادر مطلق است (یعنی فاعلیت او تام است)، اما زبان و فهم بشر محدود است (یعنی قابلیت قابل تام نیست). بنابراین، خدا می تواند قادرمطلق باشد اما به علت محدودیتهای زبان و فهم انسانها مقصود خود را فقط بتواند به بهترین نحوی که ظرفیتهای زبان و فهم بشری اجازه می دهد بیان کند. بنابراین فاعلیت فاعل نقصی ندارد قابلیت قابل است که ناقص است.

-- مجتبی رضایی ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PM

6- آقاي نراقي آورده اند :
برای مثال، فرض کنید که من به همراه دوستی به یک مجلس میهمانی می‌روم. دوست من از سرزمینی آمده که در آن سرزمین، هیچ‌کس هیچ‌چیزی درباره‌ی میوه کیوی نمی‌داند، اما او در مزرعه‌اش سیب‌زمینی‌های کوچکی می‌کارد که بسیار شبیه به کیوی است.
ناگهان من در گوشه‌ای از مجلس، فرد بسیار خوش سیمایی را می‌بینم که درحال خوردن کیوی است، و مایلم توجه دوست همراهم را نسبت به آن فرد جلب کنم.
بنابراین رو به وی می‌کنم و می‌گویم: «فردی که درحال خوردن سیب‌زمینی است بسیار خوش سیما است.»
دوست من به آن گوشه‌ی مجلس نظر می‌کند و فردی را که مورد اشاره‌ی من است تشخیص می‌دهد، و زیبارویی وی را تصدیق می‌کند.
و آقاي نراقي پرسيده اند :
آیا گزاره‌ای که من بیان کرده‌ا" صادق است؟ "

و آقاي نراقي اين گونه تحليل كرده اند :

مطابق یک تحلیل2، آن گزاره (یعنی، «فردی که درحال خوردن سیب‌زمینی است بسیار خوش سیما است») منطقاً کاذب است، زیرا، آن گزاره را می‌توان به صورت گزاره‌ی عطفی «الف» تحلیل کرد:
گزاره‌ی الف: «۱» فردی درحال خوردن سیب‌زمینی است، و «۲» آن فرد بسیار خوش سیما است.
در این ترکیب عطفی، یکی از سازه‌ها یعنی گزاره‌ی «۱» کاذب است (زیرا آن فرد درحال خوردن کیوی است نه سیب زمینی).
بنابراین، کلّ تركيب عطفي يعنی گزاره‌ی الف، به تبع کاذب خواهد بود.
اگر این تحلیل را بپذیریم، لاجرم باید تصدیق کنیم گزاره‌ی «فردی که درحال خوردن سیب‌زمینی است بسیار خوش سیما است»، کاذب است.

اما جواب و تحليل آقاي نراقي بزرگوار ، اشتباه است . چون :
در زباني كه ما با آن دوست صحبت مي كنيم به ميوه اي كه خورده مي شود " سيب زميني " مي گويند و كلمه "كيوي" فاقد تصوير در واقعيت است و همان گونه كه خود آقاي نراقي گفته اند : "کاذب، یعنی گزاره‌ای که محتوای آن منطبق بر واقع نیست " ( نظريه تصويري زبان را خود ايشان پذيرفته اند ) پس دو جزء گزاره عطفي صادق اند و خود گزاره هم صادق خواهد بود .

7-پس مهم اين است : ايا ابر زبان فرا زماني و فرامتني وجود دارد ؟ آيا موجودي واجد اين زبان هست يا نه ؟

سپاس

-- طاها ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PM

تحلیل ارایه شده به صورت جانبدارانه و به منظور تحریف عقاید انجام شده است. مثال بیان شده برای کذب از قول فرعون در واقع اصلا کذب نیست(نقل قول از فرعون در صورتی کذب است که فرعون چنین ادعایی، یعنی ادعای خدایی، را نکرده باشد). مثال ارایه شده ایراد دارد بقیه بماند. اگر گذاره های قرآنی کاذب باشند (کاذب به معنای عدم انطباق با واقعیت) عامدانه بودن (دروغ) یا سهوی بودن آنها چه فرقی می کند؟ خداوند به عنوان دانای اعظم اصلا حق هیچ اشتباهی ندارد، کتاب خداوند جای کوچکترین خطایی نیست. کوچکترین اشتباه کل قرآن را زیر سئوال خواهد برد.

-- پیمان ، Oct 6, 2008 در ساعت 01:12 PM

جناب دکتر نراقی
1-انجیل را عیسی هرگز ادعا نکرده که وحی خداوند است.بلکه این کتاب توسط پل یکی از حواریون نگاشته شده است و مسیحیان هم به اتفاق بر این قول اند.

2- تورات هم همینطور. فقط ده فرمان است که از طرف خدا به موسی خطاب شده است.

3- فقط قرآن است که از ابتدا تا انتها توسط خداوند گفته و دیکته شده و پیامبر هم صادقانه آن را به اطلاع عموم رسانیده اند. خداوند در این کتاب به مسائل آداب ازدواج و خرید و فروش همه چیزها از جمله برده و رفتار با زنان و دیگر مسائل جزئی خانوادگی پرداخته اندو بارگاه الهی فکر همه این چیزها را کرده و تدبیر و چاره را هم پیش پای بشر نهاده است که تا ابدیت و حتی در پیشرفته ترین جوامع علمی و تکنولوژیکال بشری مورد استفاده قرار بگیرد. به همین سادگی.

-- شیرین ب ، Oct 7, 2008 در ساعت 01:12 PM

با سلام،جناب نراقی عزیز نمیدانم این مقاله با چه قصد وغرضی نگاشته شده ، وبه بیان دیگر به جدی بودن این مقاله مشکوکم، از این میگذرم و فرض میکنم نمیدانم نویسنده کیست ، من نظرم رامیگویم. اولا گمان نمیکنم با چنین استدلالی بتوان ادعای بزرگ/ کلام خدا بودن قران/ را اثبات و توجیه کرد. فهم من از این مقاله این بود که دروغ مصلحتی از جانب خدا اخلاقا رواست. خب ، حتا با فرض قبول این ادعا ، چه نتیجه ای حاصل میاید؟ الهی بودن قران چه ربطی با این ادعا دارد؟ به گمانم هیچ. بگذریم که خود ادعا قابل خدشه است، مثلا میتوان گفت یعنی خداوند اینقدر الکن است و ادبیات ضعیفی دارد که مجبور شده دروغ وتمثیل بگوید و ادمیان عادی که هیچ ، مفسران هم قادر نیستند رای واحد و قاطعی برای محکمات و متشابهات اتخاذ کنند ، چرا خداوند باید ادمیان را با محکمات و متشابهات و بقول شما اکاذیب گیج کند . مگرنه انکه ادعای فقیهان مبنی بر فصاحت وبلاغت قران گوش فلک راکر کرده. از استدلال شما بطور ضمنی میتوان این نتیجه را گرفت که سراینده قران ، چندان هم صاحب فصاحت و بلاغت نبوده. بعد هم فرض کنیم اصلا سخن کاذبی در قران نیست ( که هست) و باز فرض کنیم هیچ گزاره و فرمان غیر اخلاقی در قران نیست ( که هست ، تایید و صحه گذاشتن بر بردگی ، تجاوز و تصاحب زنان در جنگ ، قتل و جنگ با کسانی که اسلام نمیاورند و....) ، اما ایا اینها میتوانند مقدمه و دلیل شوند بر اینکه قران کلام خداست؟ نه نمیشود! و اما مایلم بگویم که محمد بماهو محمد برای من عزیز است و با لحاظ کردن دید تاریخی و شرایط مکانی/ زمانی میتوان اشتباهات وی را توجیه کرد و بیشک محمد از ارواح ملکوتی عالم است . ضمنا اضافه کنم سخن دو پهلوی سروش راهکار خوبی است برای کسانیکه به هر دلیلی نمیخواهند رشته خود را از دین و متدینین کاملا بگسلند. و در پایان باید بگویم نگارش این سطور با اکراه توام بود چرا که بسیار دوستتان دارم و به نظر من درک و دریافت شما از مسائل اگزیستانسیالیستی بسیار عمیق و دقیق است ، درد اصلی همین دردهای وجودی است و به نظرم غیر از شما( و تا حدی ملکیان و عبدالکریمی) که چنین دغدغه های دارید ، اندیشه وران ایرانی در این زمینه چندان متامل و کاوشگر نیستند. و به نظرم باید باب گفتگو در این زمینه باز شود و قطعا بی خیر نخواهد بود. گفتگو در باره بودن یا نبودن، امکان زیست معنادار ، امکان عشق، امکان رابطه معنادار انسانی ، امکان شادی، امکان زیست عارفانه و ...

-- منوچهر ، Oct 7, 2008 در ساعت 01:12 PM

خانم شیرین ب شما می گویید:"1-انجیل را عیسی هرگز ادعا نکرده که وحی خداوند است.بلکه این کتاب توسط پل یکی از حواریون نگاشته شده است و مسیحیان هم به اتفاق بر این قول اند.

2- تورات هم همینطور. فقط ده فرمان است که از طرف خدا به موسی خطاب شده است."
در بند 3 شما نشاند دادید که به راستی قرآن اعتقاد دارید. آیا شما نمی دانید که در 12 آیه در قرآن از کتاب انجیل به عنوان کتاب نازل شده بر عیسی و در 16 آیه از قرآن از کتاب تورات به عنوان کتاب نازل شده بر موسی یاد شده است.

-- مهدی ، Oct 8, 2008 در ساعت 01:12 PM

فرض کنید بعضی از گزاره های کاذب در قرآن وجود داشته باشد:

نباید برای هر رطب و یابس به قرآن رجوع کرد، چون امکان دارد که آن گزاره هدف اصلی قرآن نبوده و حتی کاذب هم بوده باشد. حتی این ادعا در قران که "قرآن کلام خداست".

از کجا باید بفهمیم که از کلیه گزاره های قرآن کدام کاذب است و کدام کاذب نیست؟ آیا جهنم در قرآن همان سیب زمینی و کیوی است یا یک واقعیت است؟ و ا... چه؟

اگر قرار است تک تک گزاره های قرآن را بررسی کنیم و درست یا نادرست بودن آنها را با عقل و تجربه خود دریابیم و گزاره های درست را بپذیریم و گزاره های نادرست را نپذیریم دیگر چه نیازی به قرآن داریم وقتی عقل را داریم؟

-- مهدی ، Oct 8, 2008 در ساعت 01:12 PM

فکر میکنم این بحث ها تا حدودی بیراهه رفتن و اتلاف وقت است. قرآن کتاب مقدس دین اسلام است و تقدس آن مثل هر کتاب مقدس دیگر به خاطر یک میلیارد پیرو مؤمن معتقدست. کتاب مقدس از این گونه بحث ها مبراست حالا چه قرآن باشد و چه تورات یا انجیل یا اوستا و غیره. از این نظر بلاتشبیه مثل قانون اساسی است که یک شهروند باید اطاعت کند نه مخالفت. قرآن نه کتاب علم است که بخواهید به چالش بکشید و نه متن ادبی که بخواهید از نثر بعضاً ناخوشایند آن انتقاد کنید. هر آدم عرب یا عربی دان که در 1400 سال گذشته این کتاب را خوانده می فهمیده که عبارتی مثل "ولهم اعمال من دون ذلک هم لها عاملون"! (آیه 63 سوره مؤمنون) چه قدر از نظر نثر ضعیف است یا آیه 127 سوره نساء "یستفتونک فی النساء قل الله یفتیکم فیهن و مایتلی علیکم فی الکتاب فی یتامی النساء التی لاتؤتونهن ما کتب لهن و ترغبون ان تنکحوهن و المستضعفین من الولدان و ان تؤتوالیتامی بالقسط" اصلاً معلوم نیست راجع به چی حرف می زند و بیشتر مثل یک فهرست مسائل است که جوابش معلوم نیست (آن هم در کتابی که به ادعاء خود کتاب مبین و روشن و آشکارست و مبوب و مشخص است تا خواننده فوراً مطلب را درک کند). ولی همه این عربها و عربی دانها همین کتاب را 1400 سال روی سر گذاشته و در راهش فداکاری کرده اند. دو راه بیشتر ندارید یا این کتاب را به کلی کنار بگذارید و عطای اسلام را به لقایش ببخشید و یا سر تسلیم فرود بیاورید و مثل آقای آیت الله جوادی بگوئید اگر علم چیز دیگری گفت غلط گفته. به قول شاعر همین است معنی توحید و بس.

-- کریم ، Oct 8, 2008 در ساعت 01:12 PM

آقای احسان،
من یکی از فرض‌های مقاله را (که از آن به عنوان «آموزه‌ی شرط صدق» نام برده‌اند) - در هر دو حالت اولیه و تصحیح‌شده‌اش - بر خلاف ظاهر آیات قرآن دانسته‌ام.
آقای نراقی نوشته‌اند:
«رای آن‌که از کذب به خطا برسیم باید به آن گزاره‌ی کاذب، نیّت یا قصد اصابت به واقع را بیفزاییم، و برای آن‌که از کذب به دروغ برسیم باید به آن گزاره‌ی کاذب، نیّت یا قصد فریب را اضافه نماییم... آن‌چه با خیریت خداوند ناسازگار است؛ قصد فریب و آن‌چه با علم او ناسازگار است؛ قصد اصابت به واقع و ناکامی در آن است.»
آقای نراقی در واقع خیریت خداوند را با قصد فریب ناسازگار دانسته‌اند. در حالی که از ظاهر آیات بسیاری از قرآن بر می‌آید که خداوند به واسطه‌ی قرآن یا مثل‌های قرآنی بسیاری از افراد را گمراه می‌کند و فریب می‌دهد، و این فریب دادن البته منحصر است به فاسقان (کسانی که عهد خود را با خداوند شکسته باشند).
بنابراین تعارضی که آقای نراقی بین نیت فریب و خیریت مطلق خداوند می‌بینند، در خود قرآن نیست.

-- امین ، Oct 8, 2008 در ساعت 01:12 PM