رادیو زمانه > خارج از سیاست > فرهنگ و هنر > «در دبی گالری میسازند و ما فقط فحش میدهیم» | ||
«در دبی گالری میسازند و ما فقط فحش میدهیم»سمیه مومنیبهمن جلالی، عکاس و پرکاریست که در کنار پرداختن به هنرش، با نگاه انتقادی به اطرافش، حرفه قدیمی و هنرش و هر چیزی که به اینها مربوط باشد، سخن میگوید. با جلالی که حرف میزنی، خیالت میتواند از بابت این چیزها راحت باشد. میتوانی مطمئن باشی که او سنجیده سخن میگوید و به خیلی از موهبتهای غیر الهی آنقدر بینیاز هست که راحت انتقاد کند و نهراسد از اینکه شاید گفتههایش منصبی را از او بگیرند یا مانعی بر سر راه فعالیتهایش ایجاد کنند. جلالی سالهای بسیاری است که در هنر این مملکت حضور دارد و بسیاری از اتفاقات تاریخ معاصر ۳۰-۴۰ سال اخیر ایران با نگاه تیز دوربین او ثبت و ماندگار شدهاند. به بهانه تغییر مدیریت مرکز هنرهای تجسمی وزارت ارشاد و ریاست موزه هنرهای معاصر تهران با او، که چند سالی است قید همکاری مستقیم با این مراکز را زده است، گفت و گو کردم.
درباره تغییر مدیریت مرکز هنرهای تجسمی وزارت ارشاد و ریاست موزه هنرهای معاصر تهران که در روزهای گذشته صورت گرفت، چه نظری دارید؟ با توجه به اینکه شما چند سالی است که با موزه همکاری نداشتهاید. مکانی را که الان اسمش موزه هنرهای معاصر تهران است، من اصلاً موزه نمیدانم. خیلی وقت است که آنجا نرفته ام. زمانی که آقای سمیع آذر ریاست موزه را برعهده گرفتند، تازه آن مکان، شکل موزه به خودش گرفت و در دنیا صاحب اعتبار و ارزش شد. به دلیل همین اعتبار هم بود که هنرمندان صاحبنام دنیا کار میفرستادند، یا به دعوت موزه برای تبادلات هنری و برگزاری نمایشگاه پاسخ مثبت میدادند. در آن زمان تصمیم بر این شد که دوسالانهها در موزه برگزار نشوند و این تصمیم عملی هم شد. موزه با آگاهی به وظیفه خود، درجهت عمل به آنها کار میکرد. پیش از آن، دوسالانه نقاشی، مجسمهسازی، کاریکاتور گرافیک و خلاصه همه دوسالانه در موزه برگزار میشد. بعد دیگر بینالها بین گالریهای مختلف پخش و تکلیف موزه مشخص شد. بعد از رفتن دکتر سمیعآذر، مدیریتهایی بر سرکار آمدند که تعریف موزه هنرهای معاصر را نمیدانستند. اگر میدانستند که این نمایشگاهها را برگزار نمیکردند. خیلیها معتقدند مشکلاتی که در این چند سال اخیر موزه با آنها درگیر بوده، بیش از هر چیز نتیجه مدیریتهای اشتباه است. این تا چه اندازه میتواند درست باشد؟ من این را قبول دارم. یکی از دلایل این نوع عملکرد، تغییر دایم مدیریتهاست. مدیران ما بعد از مدت کوتاهی از ادامه کار باز میمانند. از طرف دیگر خود موزه هم یک برنامه بلندمدت ندارد. همین نبودن برنامههای بلندمدت و وجود مدیریتهای کوتاهمدت باعث شده است که هر کسی سرکار میآید، سلیقههای خودش را اعمال کند. در تمام این سالها با آمدن هر مدیر، سلیقه جدیدی هم وارد موزه شد. تا زمانی که تکلیف خودمان را با موزه مشخص نکنیم و متوجه نباشیم که اینجا موزه هنرهای معاصر است و نه یک گالری، نمیتوانیم به بهبود کار صرفاً به واسطه تغییر مدیریتها امیدوار باشیم. آقای صادقی در دلایل استعفایشان مشکل نبودن بودجه را مطرح کردهاند و اینکه گنجینه موزه به همین دلیل امکان این را نداشته که از هنرمندان خارجی خرید کند، البته ایشان تاکید داشتند که از هنرمندان ایرانی در این سالها بسیار خرید کردهاند. البته که موزه بودجه میخواهد. اما موزه باید بداند که این بودجه را برای چه کاری میخواهد صرف کند. بعد ببینید بعضی از گالریها در بغل گوش ما دارند چطور فعالیت میکنند. دبی زمانی یک صحرای برهوت بود، حالا به یکی از مراکز فرهنگی بزرگ در دنیا تبدیل شده است، اما در مقابل، ما نه تنها با هنرمندان دنیا هیچ ارتباطی نداریم، نه تبادل هنری داریم، نه هنرمندانمان به آسانی این امکان را دارند که با هنرمندان دیگر کشورها ارتباط داشته باشند، بلکه حتی با هنرمندان خودمان هم اتباطی نداریم. موزه بودجه لازم دارد، نمیشود انکار کرد، برای اینکه بتواند نمایشگاه بگذارد، انتشاراتی داشته باشد، برای نمایشگاههایش کاتالوگ چاپ کند، برای گنجینه موزه کار بخرد و همه اینها. اما باید برنامه ای وجودداشته باشد تا بر اساس آن موزه اعلام کند که به این میزان بودجه در سال نیاز دارد. من میخواهم ببنیم موزه هنرهای معاصر تهران در این چند سال، برای کدام برنامهاش بودجه لازم داشته است؟ از روز اولی که آقای صادقی آمدند بودجه نبود، چرا در این مدت برای گرفتن بودجه تلاش نکردند؟ تلاش کردند؟ توانش را نداشتند که بودجه بگیرند؟ برنامهای نداشتند که ارایه و در خواست بودجه کنند؟ نمیتوانیم این مشکل را به عنوان راه فراری برای بی برنامهگیهایمان بیان کنیم. اینکه بگوییم پولی وجود نداشته، بودجهای به ما نداده بودند که نمیشود، باید سوال کرد شما برنامهتان چه بود؟ اگر برنامه ای وجود داشته باشد هنرمندان از آن رییس حمایت میکنند. اما مساله این بود که طرحی که هنرمندان بتوانند از آن استقبال و حمایت کنند، ارایه نشده است. شاید باید به دولت هم حق داد که بودجه را صرف جایی که برایش برنامه ای وجود ندارد نکند. درباره این بحث که از هنرمندان خاص کار خریداری میشود، بیشتر صحبت کنید. موزه کارهای نقاشیاش را از آدمهای خاص میخرد، آنهم به دلایل خاصی که خودشان و همه میدانند. اینکه چرا از همه نمیخرد را هم باید از خودشان پرسید. نمیخواهم از این آدمهای خاص اسم ببرم. یار و یار کشی است دیگر. موزه باید از این بساط بیرون بیاید. باید به خلاقیتها و ارزشهای فنی و تکنیکی کار هنرمند نگاه کند، نه به موضوعی که او برای کارش انتخاب کرده است. نه اینکه بگوید چون این تابلو موضوعش این است و مورد پسند ماست، پس این را می خریم. الان دوسالی هست که موزه روندش این شده است. بیاید اعلام کند که فلان کارها را خریدهایم. این کارها را نمایش بدهد تا همه ببینم چه کارهایی را خریدهاند. یکی دیگر از مشکلاتی که موزه در این چند سال داشت، دور کردن هنرمندان صاحبنام و درجه اول از گردونه برنامهها و نمایشگاههایش بود، این اجتناب هنرمندان از همراهی با مرکز و موزه نتیجه چه بود؟ موزه، تعهدات خود را در قبال هنرمندان انجام نمیداد، نه تعهدات اخلاقی و نه تعهدات مالی اش را. موزه باید برای برگزاری هر نمایشگاهی تمام هزینههای نمایشگاه را به هنرمند بپردازد، همه جای دنیا اینطوری است، حتی برای اینکه اجازه دادهای کارت را برای چند ماه روی دیوار ببرند هم باید هزینهای بپردازند. اما اینجا اینطوری نیست، اول می گویند بله، بیایید ما همه هزینهها را میدهیم بعد همه چیز را فراموش میکنند. من برای پس گرفتن کارم که خودم با هزینه خودم آن را به موزه برده بودم، یک سال و نیم التماس کردم. میگفتند فردا بیایید، پس فردا بیایید. این چه سیستمی است؟ من هم تصمیم گرفتم دیگر حتی یک تکه کاغذم را هم به موزه ندهم. عنان مال خویش به دست غیر مده، که پس گرفتن آن به جز گدایی نیست. حتی جایزهای را هم که خودشان تعیین کردهاند، نمی دهند. یا نصفش را میدهند میگویند برو شش ماه دیگر بیا بقیهاش را بگیر. در کل اینکه بگذارند ما کار خودمان را بکنیم، موزه هم هر کاری دلش میخواهد با نمایشگاههایش بکند. ما را به خیر تو امید نیست، شر مرسان. آیا چنین مشکلاتی در زمان مدیریتهای پیشین هم برای هنرمندان وجودداشت؟ در زمان آقای سمیعآذر از هنرمندان مشورت میگرفتند و به نظر آنها بها داده میشد؛ حتی اگر این نظرات در عمل هم مورد استفاده قرار نمیگرفت، اما هنرمند احساس عزت و احترام میکرد. موزه با بسیاری از مراکز فرهنگی در داخل و در دنیا ارتباط داشت. به هنرمند برای شرکت در نمایشگاههای خارجی کمک مالی میکردند، کارهای بلیت و ویزا و همه اینها را انجام میداند، برای اینکه هنرمندان امکان ارتباط با هنرمندان و گالریهای خارج از کشور را داشته باشند. الان تقریباً همه اینها از بین رفته است. البته این را هم نباید از نظر دور داشت که کلاً برنامهریزی فرهنگی ما به این سمت رفته است که بیتوجه به ارزشهای هنری کار هنرمند، یک سری سلیقههای خاص را بیشتر قبول داشته باشند. این صحبت شما را قبول دارم، اما این یک قضیه کلی است، در تمام مسایل فرهنگی از قبیل مساله کتاب، ترجمه، مجوزانتشار، ساخت و نمایش فیلم و تاتر و همه چیز را در بر میگیرد. اما باید به این مساله توجه کنند که هنرمندی که دارد کار ارایه میدهد سی سال است که در این مملکت کار میکند، اینطور نیست که با محدودیتها و ملاحظات اینجا آشنا نباشد، تازه دیروز که پایش را از آمریکا داخل کشور نگذاشته. او تمام این ملاحظات را لحاظ میکند، و با تمام این ملاحظات، باز هم محدودیتهایی وجود دارد. صحبت کردن درباره این محدودیتها، یک بحث کلی است که خب البته نوع برخورد موزه را هم شامل میشود. تاسف ما از این است که در جایی زندگی میکینم که بیخ گوشمان کشورهایی دارند رشد میکنند که زمانی هیچ چیزی نداشتند. کویت، دبی، ابوظبی و... آنها فهمیدهاند که فقط ساختمان صد طبقه ساختن، کافی نیست. توجه به مسایل فرهنگی هم لازم است. همینطور پشت سر هم در دبی گالری ساخته میشود و ما نشسته ایم داریم به آنها فحش می دهیم. |
نظرهای خوانندگان
خيلي خوب بود اگر همراه گفته ها و اعتراضات آقاي بهمن جلالي چند عکس هم از آثار هنري ايشان ضميمه ميکرديد.آنچه پشت سر ايشان ديده ميشود،عکس است؟نقاشي است؟ويا عکسي از روي نقاشي وخطاطيست؟
-- پيرو ، May 4, 2008 در ساعت 01:46 PMبهمن عزيز مثل هميشه بي پروا واقعيت هاي عيني هنرهاي تجسمي كشور را گفت.
-- داود ، May 4, 2008 در ساعت 01:46 PMواقعا اتفاقي كه چهارشنبه گذشته در حراج كريستي دبي اتفاق افتاد تا صد سال آينده ممكن است كه در ايران هم اتفاق بيفتد ؟
آيا به همين راحتي از خارج مي توانند افراد بياييند و بدون اينكه به حجابشان گير بدهيم خريد ككند و بروند؟
اقای جلالی که این همه از دوران مدیریت آقای سمیع آذر به نیکیو درخشانی یاد می کنند یادشان رفته در آن دوران هم گروه انگشت شماری مقرب درگاه بودند و خرید و برگزاری نمایشگاه هم از همانها صورت می گرفت. سفرهای خارجی هم برای همان گروه اندک بود. چرا نقد منصفانه نمیکنید. شما هم که در همان گروه و جزو مشاوران غیر رسمی موزه بودید. این یار و یار کشی نیست؟ مرگ خوب است ولی برای همسایه؟ آقای جلالی؟
-- سهیل ، May 10, 2008 در ساعت 01:46 PM