رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۹ بهمن ۱۳۸۶
نشانه های اپیدمی سانسور - بخش یکم

سانسور ما را بیمار کرده است

علی اصغر رمضان پور

وبلاگ زمانه در تقریبا 18 ماهی که از عمرش می گذرد بازگوکننده فلسفه کاری زمانه بوده است و عمدتا حاوی نوشته هایی که موضع زمانه را نشان می داده است. در این دوره البته به مناسبت، مقالات و یادداشتهای نویسندگان دیگری هم در این صفحه منتشر شده است چنانکه گزارش نظرسنجی ها و آنچه به زمانه و مخاطبانش مربوط می شده است. این ویژگی همچنان بخشی از کارکرد وبلاگ زمانه خواهد ماند، اما از سال نو میلادی وبلاگ زمانه به روی دوستان روزنامه نگار و رسانه اندیش باز خواهد بود تا طیفهای مباحث رسانه ای مدرن را نشان دهد و پایگاهی برای بحث نه تنها در باره زمانه به طور خاص که در باره رسانه به طور عام باشد. آسیب شناسی سانسور نخستین بحث در دوره جدید است که نگاهی تازه به مساله سانسور را برحسته می سازد. - مهدی جامی
-------------------------------------------------------

خوگرفتن با سانسور
سانسور شدید و چند جانبه را می توان با یک بیماری همانند دانست که شیوع یافته و به اصطلاح به یک اپیدمی تبدیل شده است. نشانه های این بیماری را می توان در سانسورگر، سانسور شده و هرکس که با سانسور در ارتباط بوده است پیدا کرد.

رسانه تحت سانسور هم یک رسانه بیمار است: نشانه های بیماری را می توان در پیام و ساختار و گردانندگان رسانه دید: پیام مخدوش است، ساختار رانتی است و گردانندگان با سانسور خوی گرفته اند.
اگر سانسور را طیفی از اقدامات سازمان یافته و ارادی برای جلوگیری از ابراز نظر و اقدام دلخواه فرد یا رسانه درچارچوب حقوق بشر بدانیم، بیماری سانسور سامانه ای از واکنش های جبرانی است که فرد یا رسانه انجام می دهند تا ناتوانی خود را در بیان حقیقت مورد نظر خود بپوشانند. هرچه سانسور گسترده تر و عمیق تر باشد طیف واکنش های جبرانی نیز وسیع تر و عمیق تر است.

اپیدمی سانسور
اگر بپذیریم که سانسورگر خود به کاری که می کند آگاه است آنگاه باید بپذیریم که او نیز نیازمند سازوکار درونی و بیرونی برای دفاع از خود است. مثلاً باز تولید ایدئولوژی سانسور نوعی واکنش دفاعی است. هم به معنای درونی و هم بیرونی.

آن که از رسانه سانسور شده بهره می گیرد هم در دو مرحله بیمار است. در مرحله اول وقتی از سانسور آگاهی ندارد؛ در این مرحله او دچار اطلاعات و آگاهی مخدوش است. در مرحله دوم هنگامی که از سانسور آگاهی دارد؛ در این مرحله او شروع می کند به بازسازی آنچه می پندارد سانسور شده است در دنیای ذهنی و بدون اطلاعات؛ و یا در حالت دفاعی دیگر سعی می کند خود را با بخشی از حقیقت که می داند - ودر واقع ناحقیقت است- همسازی دهد و شروع کند به نادیده گرفتن همه شواهدی که آرامش او را بر هم می زند و در این راه به ساز و کار دفاعی مانند سانسورگر مسلح می شود.

به این ترتیب اپیدمی سانسور یک نظامواره فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و پاتولوژیک را بازسازی می کند. نظامواره ای که مناسبات و کارویژه های خود را بر هرکس که در آن به سر می برد تحمیل می کند.

سانسور مرز فکری دارد تا جغرافیایی
به سر بردن در سانسور تنها به سر بردن در زیر مرز های سیاسی و جغرافیایی تحت اقتدار سانسورگر نیست بلکه هر جایی است که فرد یا رسانه در درون نظامواره سانسور قرار دارد بنابر این می توان پرسید آیا رسانه هایی که در خارج از ایران هستند از مناسبات سانسور هم خارج اند؟

پیش از ادامه بحث شاید بهتر باشد نکته ای را در نظر آوریم که گاه به بدفهمی سانسور یا توجیه آن می انجامد. منظور از نفی سانسور نادیده گرفتن همه قواعدی نیست که فرد و رسانه را در ابراز نظر و کنش خود محدود می سازد. چنین قواعدی در زندگی اجتماعی موردپذیرش همگانی است و نادیده گرفتن آن را به آنارشیسم تعبیر کرده اند. اما معیار در روایی یا ناروایی این قواعد، حقوق بشر است. سانسور بر اساس نادیده گرفتن حقوق بشر سازمان می گیرد. قواعد کنترلی را که در چارچوب الزامات حقوق بشری فرد و رسانه می پذیرند نباید سانسور دانست. مراد ما از شمول دامنه سانسور به فرد و رسانه ای که خارج از ایران زندگی می کند آن گونه از قواعد کنترلی نیست که در چارچوب قوانین نامغایر با حقوق بشر – و ایضاً دموکراسی- اعمال می شود، بلکه مراد ادامه یافتن نشانه های سلبی و ایجابی سانسور حاکم بر ایران در رسانه هایی است که برای مخاطب ایرانی سازمان یافته است. یا فردی که هنوز در ارتباط با ایران زندگی می کند.

التیام سانسور یا درمان آن؟
وقتی سانسور به درازا می انجامد و یا هنگامی که پایدار جلوه می کند مثل هر بیماری دیگری که علاج ناپذیر می نماید به مثابه واقعیتی که باید با آن کنار آمد، نمود می یابد و اهمیت خود را به عنوان یک آسیب یا ناهنجاری از دست می دهد و بیشتر اقدامات در برابر آن اقدامات التیامی می شود تا اقدامات درمانی. به تعبیر دیگر، مقاومت در برابر سانسور جای خود را به مجموعه ای از اقدامات برای سازگار شدن فرد و رسانه با مناسبات سانسور می دهد. اما تا رسیدن به این مرحله و برای پاسداری از این شرایط، سانسورگر همواره نیازمند نمایش خشونت است تا از اکثریتی که تن به مناسبات سانسور داده اند در برابر اقلیتی که واقعیت سانسور را نادیده می گیرند دفاع کند و راه اعمال تردید در نظامواره سانسور را ببندد. از این منظر خشونت همزاد سانسور است و سانسور همواره برای توجیه خشونت سازمان می یابد. این بحث ما را به رابطه سانسور و تروریسم می کشاند که باید در نگاهی دیگر آن را مرور کرد.

بر اساس مدل شبیه سازی سانسور بر اساس بیماری، خشونت، شبیه نحوه عمل بیماری هایی نظیر ایدز است که سازوکار دفاعی بدن را به طور فیزیکی حذف می کند. همان طور که مداوای ایدز مبتنی بر شناخت سازو کار بیماری است، رها شدن و دیدبانی سانسور نیز نیازمند شناخت دقیق سازو کار آن است.

نظرهای خوانندگان

نویسنده محترم به درستی بحثی را مطرح کرده اند که نیاز به بررسی هرچه بیشتر دارد. این که سانسور یا ممیزی به بیماری شباهت دارد نکته جالبی است که باید بر آن تاکید کرد. چه هرگاه این قبیل موضوعات را به این ترتیب ننامیم در پی درمان آن هم نخواهیم بود. حتا می توان گفت که سانسور در ایران از مرزهای فاجعه هم گذشته است. برای نمونه کافی است به تیراژ مطبوعات نگاه کنید.
ساختار رانتی که نویسنده به آن اشاره کرده است نیز یکی از عوامل مهم سانسور در ایران است. رانت ها را هم یا دولت اعمال می کند و یا بنگاه های اقتصادی که هزینه های تبلیغاتی خود را می پردازند.
بحث دولتی این قبیل رانت ها که جداست و خوب است که با عدد و رقم به آن پرداخت، اما یکی از این نمونه ها که نویسندگان مطبوعات را دچار عواقب نامطلوب خود کرده است را می توان در رسانه های اقتصادی جستجو کرد.
اغلب بانک ها، بیمه ها نه تنها موجب شده اند تا گروهی از بازاریابان مطبوعاتی نیز تعریف و تمجیدهای خود را از صاحبان آگهی به مثابه مطالب اقتصادی در نشریات به چاپ برسانند؛ بلکه مانع از نقد صحیح اوضاع اقتصادی در کشور شده است.
حیات رسانه های اقتصادی به این آگهی ها بسته شده چرا که تقریبا در ایران تک فروشی نشریات و یا روزنامه های کثیرالانتشار به استثنای چند روزنامه که تعداد آن ها انگشت شمار است، دیگر معنایی نداردو می توان آن را از دلایل بروز علایم حاد بیماری سانسور دانست. لاجرم چشم گردانندگان به آگهی است و موسسات مالی از این موضوع به نحو مطلوب بهره گرفته و اجازه روزنامه نگاری را به روزنامه نگاران واقعی نمی دهند.
از این دست مطالب بسیار است که شروع این بحث می تواند در آسیب شناسی آن مفید واقع شود. اما بیاییم و سانسور را همچنان که در نوشته آقای رمضانپور آمده به صورت یک بیماری حاد و فاجعه آمیز ببینیم تا به یادآوریم که این مشکل تا چه حد توان حرفه ای ما را در مطبوعات آسیب پذیر کرده و همچون ویروسی وجودمان را در معرض نابودی قرار داده است.

-- فرج بال افکن ، Jan 19, 2008 در ساعت 12:45 PM

حتی اگر صرف این تشبیه سانسور به یک بیماری برای نشان دادن اهمیت تلاش برای درمان آن کافی نباشد؛ خوب است توجه داشته باشیم که قرار گرفتن در معرض این پدیده عوارض - عمدتاً روانی - مهمی دارد که به حق می‌توان آنها را بیماری انگاشت. عوارضی نظیر خودسانسوری یا استرس و عدم احساس امنیت دائمی.
شخصی که تحت تاثیر سانسور قرار می‌گیرد، بیشتر تحت تاثیر خشونت "همزاد سانسور"، آرام آرام گفتار خود را با آنچه خواسته‌ی سانسورگر می‌داند تطبیق می‌دهد. با گذشت زمان، این خودسانسوری در تفکرات وی نفوذ کرده و به امری درونی مبدل می‌شود. از این رو، حتی اگر این تغییر آگاهانه و برای کاهش فشار سانسورگر باشد، این شخص حتی پس از رهایی از قیدهای سانسورگر نیز عواقب آن را متحمل خواهد شد.
اینها از عوارض سانسور در آنچه نویسنده "مرحله‌ی دوم بیماری" می‌خواند هستند. اما مشکلاتی مشابه در "مرحله‌ی اول" نیز به چشم می‌خورد. مواجه شدن با اطلاعات نادرست و جهت دادهشده برای زمانی طولانی می‌تواند به ایجاد باورهایی منجر شود که از نظر سایر جامعه قابل قبول نیست و بعضاً به رفتارهایی منجر شود که از نظر سایرین قابل پذیرش این نیست. چنین رفتاری، طبق تعریف، یک بیماری به حساب می‌آید. این موضوع مخصوصاً در بحث مربوط به ارتباط میان سانسور و تروریسم اهمیت بسیاری دارد.
در نهایت، باید بر این نکته تاکید داشت که تاثیرات سانسور، نه تنها در سانسور شده، بلکه در سانسورگر نیز مشاهده می‌شود. سانسورگر، که ممکن است خود را موظف به "حفاظت" جامعه در مقابل اطلاعات و "عقاید ناسالم" بداند، به هنگام روبرویی با مطالبی در رسانه‌ها بر خلاف دیدگاه خود است؛ نگران تاثیر آن بر جامعه خواهد شد و در نتیجه درصدد سانسور و مقابله با آن بر می‌آید. این پدیده در روانشناسی "اثر سوم-شخص" (third-person effect) نامیده می‌شود. آدام تیرر (Adam Thierer) در مقاله‌ای در این باره می‌گوید "این پدیده توضیح خوبی برای محرک کوته‌فکری عامل واکنش‌های شدید نسبت به رسانه‌ها را نشان می‌دهد ... فرضیه‌ی موجود در این زمینه، که اولین بار توسط و. فیلیپس داویسون (W. Phillips Davison) نقل شد، پیش‌بینی می‌کند "که افراد معمولاً نفوذ ارتباطات جمعی بر رفتار سایرین (نسبت به رفتار خودشان) بیش از حد می‌انگارند""

-- محسن رمضانپور ، Jan 20, 2008 در ساعت 12:45 PM

اگر حقوق بشر گزینشی نیست و شامل سانسور نمیشود شایسته هست که این خبر را هم اطلاع رسانی کنید. جوانان کافی نیست از صدور احکام سنگین برای مادران و پدران پیر و دردکشیده هم نمی گذرند. لینک اطلاعیه رسمی سازمان مجاهدین خلق هست و از این بابت اطلاع داده و لینک میگذارم که به جز خبرسازیهای منفی اخبار سازمان مجاهدین مدتهاست شامل سانسور عامه رسانه ای است و واضح است که جزو منابع چک خبر شما هم نیست. دیگر خود دانید.
http://www.mojahedin.org/
pages/newsdetails.aspx?newsid=24575
----------------------------
زمانه: اعتبار هر سایت خبری به شیوه خبررسانی خود آن سایت بر می گردد و طبیعی است که اگر شیوه کارش قابل اعتماد نباشد نتوان از خبرهای حقوق بشری آن استفده کرد. با این حال اگر منابع مستقل دستگیری خانواده اعضای مجاهدین را تایید کنند جداگانه به آن خواهیم پرداخت. حقوق بشر برای ما مرزبندی ندارد.

-- علي ، Jan 20, 2008 در ساعت 12:45 PM

به نظر می رسد این هم از نشانه های اخلاق خو گرفته به سانسور باشد که سانسور شده برای خود حقوقی را قائل می شود که تحت سانسور بودن را مجوز احقاق این حقوق می داند مثلاً مظلوم نمایی . و یا این که اعمال خشونت را برای خود مجاز می داند یا این که اعتراف به اشتباه را جایز نمی داند . در چنین شرایطی استناد به حقوق بشر هم بیشتر در حد یک ابزار مجاب کردن طرف به کار می رود. و به هر حال به اصل بحث کاری ندارند

-- علی اصغررمضانپور ، Jan 21, 2008 در ساعت 12:45 PM

يكي از معضلات اصلي سانسور دادن اطلاعات غير دقيق به افرادي است كه در نظام تصميم سازي قرار دارند.( سياسي ، فرهنگي يا اقتصادي) و جالب اين كه گاه همين اطلاعات غلط و سانسور شده خود پايه اي مي شود براي تحليل و تصميم گيري.نمونه هاي اين گونه تصميمات در عرصه هاي مختلف فكر و فرهنگي و يا سياسي واقتصادي را در چند سال اخير به وفور ديده ايم.
اگر بپذيريم كه يك نظام تصميم سازي بايد براي سرعت در تصميم گيري به اطلاعات دقيق و سريع نياز داشته باشد، سانسور زير مجموعه يك سيستم را به سمتي هدايت مي كند كه آن اطلاعاتي را به مديران انتقال دهند كه آنها علاقه مند به آننند و نه واقعيت آنچه كه اتقاق افتاده است.
پس سانسور در مرحله اي خود به شبكه اي براي شجاعت ستاني تبديل مي شود و انتقال اخبار به صورت غير دقيق و مثله شده ، سبب مي شود كه سامانه تصميم سازي نيز در سراشيبي تصميماتي قرار بگيرد كه برخواسته از اطلاعات غلط است.

-- سيد ابوالحسن مختاباد ، Jan 23, 2008 در ساعت 12:45 PM

طبیعی است که یکی از قوی ترین اهرم های حکومتهای توتالیتر برای تداوم تکیه بر مسند قدرت،سانسور است. از همه جانبه ترین اقسام سانسور،سیاقی بوده که تحت سوسیالیسم اعمال می شده و به نظر می رسد که سانسوری که در ایران انجام می شود تا اندازه زیادی ملهم از همین سیاق باشد.اما ادامه این مطلب خوب ،به ویژه اگر به نمونه های عینی تجربه شده نویسنده آن آراسته شود، همچنان خواندنی خواهد بود.نویسنده ای که به سبب مسئولیتش، به ناگزیر ابعاد این بیماری را به غایت حس کرده و به قربانی شدن زیر تیغ سانسور و تحمیل سانسور به نویسندگان کشورش تن نداده...

-- مهرناز صمیمی ، Jan 25, 2008 در ساعت 12:45 PM

در رابطه با موضوع سانسور يك نكته به نظرم رسيد و آن اينكه سانسور در ايران توليد كننده چيزي به نام ترس و سايه هيولاي آن بر سر انديشه هاست . ترس از خود و ترس از ديگري بيماري هايي است كه جامعه امروز ايران با آن سر در گريبان است . از طرفي همين ترس آن چنان بر بند بند رسانه ها حكمراني مي كند و سايه گسترده است كه خود مي تواند موضوع مستقلي براي برنامه هاي شما باشد .
ترس در رسانه ها
ترس در متن
مكانيسم ترس در توليد متون ادبي - انديشه اي همان چيزي است كه امروزه شما مي توانيد هراس زايي آن را در ويترين ادبيات و هنر و فرهنگ ايران ببينيد .
از طرف ديگر با بهره گيري دولت و دولتيان از مكانيسم ترس شخصيت زدايي , فرديت ستيزي , گستردگي چيزي به نام ميان مايه گي نيز مشهود تر خواهد شد . با نيم نگاهي به رسانه ها و در راس آن ها مطبوعات ايران امروز مي توانيد كاركرد ترس در زايش مميزي را دنبال نمود . ناشران ايران به راحتي آب خوردن نويسنده را در چنبره ميان مايه گي و ترس گرفتار مي كنند و آن چه را كه دولت فرهنگ و فرهنگ دولتي مي خواهد توليد مي كنند .اين را لطفا از زاويه بدبيني دنبال نكنيد .( به قول فرهيخته اي آزاد انديش : نقل كفر است نه كفر است بر آن خرده مگير !)
از اين دست تاثيرات سانسور مي توان شاهد مثال هاي بسياري را بر شمرد .
در روشنگري موفق باشيد

-- شاهرخ ، Jan 29, 2008 در ساعت 12:45 PM