تاریخ انتشار: ۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۷ • چاپ کنید    

فمینیسم، مهم‌ترین بازمانده ۱۹۶۸

آنتونی گیدنز
ترجمه: نینا وباب

می ۱۹۶۸ است. من در پاریس نیستم. اما استاد جوانی هستم در فاصله‌ی شش هزار مایلی پاریس، در کالیفرنیا و در دانشگاه یو‌سی‌ال‌ای مشغول کار هستم. وقتی به ونیز، شهری ساحلی که آپارتمانی در آنجا اجاره کرده‌ام، می‌رسم؛ صحنه‌ای را می‌بینم که شاید از عهد عتیق تابه حال اتفاق نیفتاده بود.

تا ‌آنجا که چشم کار می‌کند، ساحل پر از آدم‌هایی است که ردایی بلند و رنگی، اما کهنه و نامرتب پوشیده‌اند. بوی ماری‌جوانا همه جا پیچیده است. پشت‌سرشان، در پیاده‌رو، ماشین‌های پلیس صف کشیده‌اند و سر تفنگ هر افسری از شیشه بیرون زده است. فضای خوف‌انگیزی است. تا آن روز نه برخوردی با ماری جوانا داشتم و نه کلمه‌ی «هیپی» را شنیده بودم. آن روزها، این کلمه در بریتانیا متداول نبود.

در اروپا، رادیکال‌ها بسیار بودند. آن‌ها دانشجویانی بودند که دست به وحشی‌گری زده بودند و افراط‌گرایی‌شان عمق چندانی نداشت. در حالی‌که یک آدم رادیکال در کالیفرنیا می‌بایست در همه چیز رادیکال می‌بود.

یک پروفسور ریاضی می‌شناختم که آدم جزم‌اندیشی بود. پیراهنی می‌پوشید که دکمه‌‌های تا آخر بسته بود، موهایش آراسته بود و سر و همسری داشت. او چند ماهی از محوطه‌ی دانشگاه ناپدید شد.

وقتی یک روز داشتم پیاده به کلاس می‌رفتم، یک نفر مسیح‌وار از بالای تپه ظاهر شد. موهای بوری داشت که تا شانه‌هایش می‌رسید، ریشش بلند بود و ردای شل و ولی پوشیده بود. تا وقتی که شروع به حرف زدن نکرده بود، نشناختمش. ریاضی و دانشگاه را کنار گذاشته بود، همسر و بچه‌هایش را ترک کرده بود و رفته بود به بیابانی در نیومکزیكو و به عنوان صنعت‌کار در یک ده مشغول کار بود.


آنتونی گیدنز، جامعه‌شناس مشهور انگلیسی

آن روزها، دوران جنبش‌های متعدد اجتماعی هم بود. خاستگاه جنبش‌ ۱۹۶۸، جنبش حقوق مدنی در جنوب، که چند سال قبل شروع شده بود، و جنبش آزادی بیان در برکلی بود. این حرکت‌ها با جنبش ضد جنگ ویتنام که واسطه‌ای کاتالیزور برای بسیاری از رادیکال‌ها بود، همگرا شدند. آن‌ها اشتراکاتی با هیپی‌ها هم داشتند، اگر‌چه بیشتر هیپی‌ها مخالف قدرت و نیروی سیاسی بودند. مائوئیستی‌هایی هم بودند که البته در آمریکا نسبت به اروپا نفوذ کمتری داشتند. جنبش حقوق سیاهان و دیگر گروه‌های سیاه مخالف که بعضی‌شان مسلمان شده بودند، هم در زمره‌ی جنبش ۱۹۶۸ محسوب می‌شدند.

البته فمینیسم هم بود. و البته فمینیسمی بود که نسبت به آن‌چه قبل از ۱۹۶۸ وجود داشت، جامع‌تر بود و بیشتر از آن‌که جزیی از جنبش ۱۹۶۸ باشد، انشعابی از آن بود. تعدادی از فمینیست‌های جدید تحت تاثیر انقلابی‌های ۶۸، رادیکال شده بودند. آن‌ها اعتقاد داشتند که انقلاب به وسیله مردان و برای مردان رخ داده بود.

۱۰ سال بعد نامه‌ای از پروفسور آن ریاضی، کسی که تغییرات آن روزها را تجربه کرده بود، دریافت کردم. او برگشته بود پیش به همسرش‌، با مدل موی قدیمی و لباس اتو کشیده، به خانه‌ی قدیمی‌اش برگشته بود. و در همان دپارتمان دانشگاه دنبال شغلی می‌گشت. چطور آن همه رادیکالیسم و آرزوهای والای ۱۹۶۸، به همان سرعتی که به وجود آمد، ناپدید شده بود؟

دلایل به اندازه‌ی خود پدیده متنوعند. پایان جنگ ویتنام دلیل بزرگی برای بروز اختلاف بود. به هر طریقی که شده جنبش حقوق سیاهان توسط صاحبان قدرت پراکنده شدند. اما در مورد هیپی‌ها، بسیاری از خواسته‌های فردی و اجتماعی‌شان منحرف شد.

بهره کشی جنسی، جای آزادی جنسی را گرفت.مواد مخدر که قرار بود راهی برای رهایی روح باشد، منشای اعتیاد شد.

علاوه بر این، جنبش ۱۹۶۸ بعضی چیزها را که هر جامعه‌ی مطلوبی به آن نیاز دارد به چالش کشید. آن‌ها علیه بوروکراسی بودند، اما هر جامعه‌ای، تا اندازه‌ای به بوروکراسی همراه با نظم نیاز دارد و هیچ جامعه‌ای نمی‌تواند تنها بر‌اساس حقوق عمل کند.

فمینیسم، مهم‌‌ترین چیزی بود که از جنبش ۱۹۶۸ باقی ماند. زیرا به‌جای آن‌که مستقیماً بخشی از آن باشد، به وسیله‌ی ۱۹۶۸ برانگیخته شد.

در ‌ ‌واقع خود جنبش‌ ۱۹۶۸مهم نبود، بلکه اهمیت ۱۹۶۸ در تغییرات وسیعی بود که که در اواخر دهه‌ی ۵۰ ، زیر‌پوستِ جامعه بود آغاز شده بود و این جنبش‌ها بازتاب آن بودند. ما امروز، طنین زنگ‌دار آن دگرگونی‌ها را احساس می‌کنیم و هنوز هم تقلا می‌کنیم تا از عهده‌شان برآییم.

این دگرگونی‌ها شامل موارد زیرند: تغییراتی در اصل خانواده، با كم كردن ارزش ازدواج و تاكید بر كیفیت روابط (و سكس)‍؛ اضافه شده تعداد قابل توجهی از زنان به بازار کار؛ کاهش میزان تولد و رسیدن به ایده‌ی «فرزند دردانه»؛ اصلِ انتخاب شیوه‌ی زندگی به‌جای به ارث بردن آن؛ شكل‌گیری برابری سیاستمداران، زوال ملاحظه‌كاری و قدرت غیر‌ارادی كه از سوی مردم یا سازمان‌ها طلب می‌شد.

منطقی به نظر نمی‌رسد كه این تغییرات را به انقلابی‌های ۱۹۶۸ كه اساساً بر گذشته تکیه داشتند، نسبت دهیم. حالت اسرار‌آمیزی به ۱۹۶۸ داده شده كه سزاوار آن نیست. راست‌هایی كه اتفاقاتِ سال ۱۹۶۸ را دلیل مشکلاتِ ما می‌دانند هم همانقدر در اشتباهند‌. تاكنون نتوانسته‌ام جزو گروهی باشم که انقلابی‌های ۱۹۶۸ را تحسین می‌کنند. آزادی‌شان جعلی بود، اما جنبش ۶۸‌، به خلاقانه‌ترین شكل ممکن، مسایلی را كه ما بدیهی می‌پنداشتیم، به پرسش كشید.

منبع:

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

فوق العاده مطلب جالبی بود

-- بدون نام ، May 20, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)