تاریخ انتشار: ۱۸ خرداد ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
نقدی بر کتابِ «تاکسی‌نوشتِ دیگر»، نوشته‌ی ناصر غیاثی

تاکسی‌رانی با عقاید دکارتی

مجتبا پورمحسن
[email protected]

پس از آن‌که مجموعه‌ی«تاکسی‌نوشت»، نوشته‌ی ناصر غیاثی مورد استقبال واقع شد و به چاپ سوم رسید، این نویسنده، اخیراً مجموعه‌ی دیگری را با نام «تاکسی‌نوشت دیگر» منتشر کرد.

کتاب«تاکسی نوشت دیگر» مجموعه‌ی ۱۸ قطعه است که ویژگی متفاوتی نسبت به کتاب«تاکسی نوشت» ندارد که بتوان آن را کاری جدید تلقی کرد و در بهترین حالت ادامه‌ی کتاب قبلی محسوب می‌شود.

راننده‌ی تاکسی یا فیلسوف؟

به نظر من قطعه‌های «تاکسی‌نوشت دیگر» نسبت به «تاکسی‌نوشت» به مراتب ضعیف‌تر هستند. و اتفاقاً این ضعف، نتیجه‌ی ارتقای دانشی (و نه بینشی) راوی است.

راوی«تاکسی‌نوشت»، یک راننده‌ی خوش‌مشرب و طناز و نکته سنج بود که از دل حوادث کم اهمیت، فضای تامل برانگیزی را پدید می‌آورد. اگرچه ظرافت طبع راوی قطعات «تاکسی‌نوشت» نشان از نظرگاه کسی می‌داد که فراتر از موقعیت شغلی‌اش می‌اندیشد؛ در کتاب«تاکسی‌نوشت دیگر»، راوی به عناوین مختلف با مطرح کردن اظهارنظرهای کارشناسانه درباره‌ی مسایل فلسفی و روانشناسی و... دانش خود را به رخ می‌کشد.

حتی در یکی از قطعات، راوی تبدیل به خود نویسنده می‌شود و آقای ناصر غیاثی، مجموعه داستانش را برای یک همکار «سوغاتی» می‌برد. در «معامله» راوی به تحلیل روانکاوانه‌ی شخصیت یورگن می‌پردازد.

هر چند در هر داستانی، به هر حال نویسنده درباره‌ی دنیای فکری شخصیت‌هایش تصمیم می‌گیرد. اما هنر نویسنده‌ی ادبی در این است که بلد است سر مخاطبش کلاه بگذارد و چنان این کار را با مهارت انجام دهد که مخاطب، منتظر «دروغ‌های شیرین» دیگری از او باشد اما تحلیل راوی - نویسنده‌ی قطعات«تاکسی‌نوشت دیگر» از شخصیت‌ها، بسیار عیان و «توضیحی» است.

این‌که چرا در این گزاره، نویسنده و راوی را یکی دانستم، به همان دلایلی است که چند سطر پیش ذکر کردم. نمی‌شود که در یک قطعه راننده تاکسی، آقای ناصر غیاثی باشد و در قطعه‌ی دیگر مخاطب همچنان باور کند که راوی، همان راننده تاکسی نکته‌سنج«تاکسی‌نوشت» است.

تخیل و تاکسی

از خارج از ایران خبر ندارم، اما در ایرانِ امروز ما که طبقه‌ی متوسط وسیعی شکل گرفته که در آن افراد با شغل دوم و سوم سعی می‌کنند از خط فقر جدا شوند و به درجه‌ی رفیع متوسط (!) برسند؛ راننده‌های تاکسی (مخصوصاً تاکسی‌تلفنی‌ها) منبع پرمایه‌ی تخیل‌های عجیب و غریبی هستند.

آن‌ها وقتی با مسافر ناشناس خود حرف می‌زنند، با خیال راحت، خودِ آزاردهنده‌شان را کنار می‌گذارند و در قالبی دیگر ظاهر می‌شوند.


تصویر جلدِ کتابِ «تاکسی‌نوشت دیگر» نوشته‌ی ناصر غیاثی

تعداد راننده‌‌هایی که ادعا می‌کنند رانندگی شغل اصلی‌شان نیست و به دلیل بیکاری با مدرک لیسانس و فوق‌لیسانس و حتا دکترا در خیابان‌ها دنده می‌زنند؛ کم نیست. گوش مسافران پر است از داستان‌هایی شبیه این. افرادی که گاه فکر می‌کنند در ادامه‌ی پدیده‌ی فرار مغزها، آن‌ها هم استعدادهای سرکوب شده‌اند.

بسیار اشتباه خواهد بود که تخیلاتِ اینچنینی را «دروغ» یا «وهم» بدانیم. شوفرتاکسی‌های امروز ایران، به همان عارضه‌ای مبتلا هستند که بسیاری از مردم ما دچارش هستند. این‌که اکثر ایرانی‌ها احساس می‌کنند مورد ظلم واقع شده‌اند و حقشان بیش از آنی است که دارند، برخاسته از آنارشیسمی است که در جامعه‌ی ما جاری شده است. اگر راننده‌های تاکسی راحت‌تر غرقِ این نوع خیالات می‌شوند دلیلش این است که به‌راحتی افراد ناشناس را در دنیایی مجازی به نام اتاق ماشین، در کنار خود می‌بینند.

این مقدمه‌ی نسبتاً طولانی را گفتم تا به یکی از نقاط ضعفِ قطعاتِ «تاکسی‌نوشت دیگر» اشاره کنم. اگر در کتابِ «تاکسی‌نوشت» با راننده‌ای روبه‌رو هستیم که بلد است دنیای خیالی خود را جوری تعریف کند که باورپذیر به نظر برسد، در کتابِ تاکسی‌نوشت، شکل تصنعیِ راویت‌ها، باورپذیری را خدشه‌دار می‌کند.

البته در چند قطعه‌ی اول، غنای داستانی ماجرا باعث شده که کار جذاب شود. به‌طور مثال می‌توان به دو قطعه‌ی «دیتر» و «ماموریت ویژه» اشاره کرد. مخصوصاً در «ماموریت ویژه»، راوی کم و به موقع حرف می‌زند و زیاد اظهارفضل نمی‌کند. اگر هم چیزی می‌گوید یا چیزی از ذهنش می‌گذرد، هیچگاه به قطعیت نمی‌رسد.

در واقع تردید‌های راوی، داستان را گسترش می‌دهد. اما در قطعاتِ نیمه‌ی دوم کتاب، جنسِ حرف‌های راوی شبیه همان‌هایی است که در ایران خودمان از رانندگان تاکسی می‌شنویم. و لابد طبیعی است مخاطبی که شکلِ خامِ تخیلاتی اینچنین را بارها و بارها تجربه کرده، از نویسنده انتظار دارد نگاه متفاوتی داشته باشد.

تاکسی‌رانی با عقاید دکارتی

این طبیعی است که وقتی یک شهروند غربی به کشوری شرقی مسافرت کند، دائماً به مقایسه‌ی رفتارها و جغرافیای جهان شرق با جهان غرب بپردازد. عیناً طبیعی است که حتا وقتی یک شهروند غربی، برای ادامه‌ی زندگی، کشوری شرقی را انتخاب کند، نه به غلظت زمانی که مسافر شرق است، اما لحظاتی از زندگی‌اش به مقایسه‌ی دو جهانِ متفاوت اختصاص داشته باشد. تمام این معادله از آن سو، یعنی زمانی که یک‌ شهروند شرقی به کشور غربی می‌رود هم صادق است.

اما نویسنده یا هنرمند مدرن، در جهانِ شخصیت‌ِ مخلوق‌اش چیزهایی فراتر از این قیاس‌های دکارتی می‌بیند. شخصیتِ مخلوقِ داستانِ مدرن در گستردگی جهانِ «این» و «آن» تا حد یک توریست تقلیل داده نمی‌شود. این یکی از نقاط قوت مجموعه‌ی تاکسی‌ نوشت بود که متاسفانه در کتابِ «تاکسی نوشت دیگر»، مقایسه‌های دکارتی شرقی و غربی، مثبت و منفی و... به‌طرز آزاردهنده‌ای تکرار می‌شود. مطمئناً برای مطالعه‌ی این‌گونه قیاس‌ها می‌توان به سراغ سیاحت‌نامه‌های متعدد رفت. بگذریم از این‌که در جهان امروز با توسعه‌ی وسایل ارتباطی و حتا سهولت مسافرت، فرد ترجیح می‌دهد تجربه‌ای شخصی داشته باشد.

معلوم نیست چرا ناصر غیاثی در قطعاتِ «تاکسی‌نوشتِ دیگر» این‌قدر به خط‌کشی آدم‌ها براساس ملیت‌شان می‌پردازد. تاکید بر فلان خصوصیتِ آلمان‌ها برای ایجاد طنز و پیشبرد داستان، نه تنها زننده نیست، بلکه به جذابیت اثر می‌افزاید. اما تاریخ مصرفِ جهان‌های داستانی مبتنی بر ثنویت‌گرایی دکارتی مدت‌هاست گذشته است. این نگاهِ دکارتی غیاثی حتا در قطعه‌ای که در آن کوشیده نگاهی جهان‌وطنانه داشته باشد هم مشهود است. در قطعه‌ی «دگردیسی»، آلمانی مسلمان شده به دیدار «شرق» و «مولانا» می‌رود. نمی‌توان پذیرفت که در لابلای سطرهای «دگردیسی» راوی به خط‌کشی خوب و بد شرق و غرب نپرداخته است.

خواب خوبی نبود

اولین قطعه‌ی کتاب با عنوان «امروزها» با این سطرها به پایان می‌رسد:

«الان می‌روم مسواک بزنم، بروم زیر پتو، کمی کانال‌های تلویزیونی را عوض کنم، تا چشمم گرم شود و بخوابم: خوابی در سکوت و تاریکی، برای تازه شدن. خدا کند رویای خوشی داشته باشم.» (صفحه‌ی ۸)

و البته پایانِ قطعه‌ی آخر، «دیروزها» با این جمله است:

«کاش امشب خوب بخوابم» (صفحه‌ی ۷۱)

من خواب‌های ناصر غیاثی را در کتابِ «تاکسی‌نوشت» خیلی دوست داشتم. اما فکر نمی‌کنم درفاصله‌ی امروز و دیروز و در کتابِ «تاکسی‌نوشتِ دیگر»، آقای راننده تاکسی خواب راحتی داشته باشد.

در همین زمینه:
گفت و گو با ناصر غیاثی

نظرهای خوانندگان

حتمن می خوانمش . البته با پیش زمینه ای که ایجاد شد پس از خواندن این مطلب خوب شما.

-- مه رو ملالی ، Jun 7, 2008 در ساعت 07:03 PM

تاکسیرانی و نقد ادبی؟
به گمانم این کتاب به عنوان "کتاب طنز سال" برگزیده شده بود، مگر با هم هماهنگ نکرده اید؟ حالا چطور تاکسیرانی شد و عقاید دکارتی؟ و یا دو کارتی؟

-- همایون ، Jun 7, 2008 در ساعت 07:03 PM

من هم - متاسفانه - موافقم كه:
راوی«تاکسی‌نوشت»، یک راننده‌ی خوش‌مشرب و طناز و نکته سنج بود که از دل حوادث کم اهمیت، فضای تامل برانگیزی را پدید می‌آورد. اگرچه ظرافت طبع راوی قطعات «تاکسی‌نوشت» نشان از نظرگاه کسی می‌داد که فراتر از موقعیت شغلی‌اش می‌اندیشد؛ در کتاب«تاکسی‌نوشت دیگر»، راوی به عناوین مختلف با مطرح کردن اظهارنظرهای کارشناسانه درباره‌ی مسایل فلسفی و روانشناسی و... دانش خود را به رخ می‌کشد.
بهتر بود به جاي "نقدی بر کتابِ «تاکسی‌نوشتِ دیگر»، نوشته‌ی ناصر غیاثی" بنويسيد "مقايسه ... " چون تقريبن نقد مستقلي بر تاكسي نوشت ديگر ننوشته ايد بلكه مقايسه اي بين تاكسي نوشت ها و تاكسي نوشت ديگر انجام داده ايد كه البته مقايسه ي خوبي هم از آب در آمده.
موفق باشيد.

-- ميلاد ، Jun 8, 2008 در ساعت 07:03 PM

البته بگذريم که نه کتاب اول و نه کتاب دوم را نمی توان جزو ژانر ادبی محسوب کرد. بيشتر خاطره نويسی است. عيبی هم ندارد. اين نوع کتاب های خاطره نويسی هم خواننده خودش را دارد. عيب آنجا بروز می کند که اين خاطره نويسی ها را "ادبيات داستانی" بينگاريم. به نظرم اين نکته از ديد ناقد پنهان مانده است.

-- محمود ، Jun 8, 2008 در ساعت 07:03 PM

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)