تاریخ انتشار: ۹ بهمن ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
آینده ایران از نگاه روشنفکران -1؛ گفت و گو با ماشاالله شمس‌الواعظین:

حکومت‌ها، مهمان تاریخ هستند

مجتبا پورمحسن
[email protected]

Download it Here!

در سال‌های اخیر، فراتر از هر اتفاقی که در جامعه ایران رخ داده، نا‌امیدی عمومی، بیش از هر چیز مشهود است. در آستانه‌ی بیست و نهمین سالگرد انقلاب اسلامی سال ۵۷، قصد داریم در برنامه‌ای به نام، روشنفکران و آینده، با روشنفکران و اندیشمندان ایرانی درباره‌ی علت پیدایش بی‌آیندگی در جامعه‌ی ایرانی، گفت‌وگو کنیم.

ماشاء‌الله شمس‌الواعظین، روزنامه نگار و روشنفکر، میهمان اولین قسمت از برنامه‌ی روشنفکران و آینده است. شمس‌الواعظین در دهه‌ی شصت در روزنامه‌ی کیهان فعال بود وتا سال ۷۶، سردبیری نشریه‌ی روشنفکری کیان را برعهده داشت. او سردبیر چهار روزنامه‌ی توقیف شده جامعه، توس، نشاط و عصر آزادگان هم بود. شمس‌الواعظین، هم اینک سخنگوی انجمن دفاع از آزادی مطبوعات است. گفت‌و گوی رادیو زمانه را با وی بخوانید:

آقای شمس‌الواعظین، یکصد سال پس از انقلاب مشروطیت و حدود سی سال پس از انقلاب اسلامی، شما به عنوان یک روشنفکر و روزنامه نگار ایرانی، نگاه امیدوارانه‌ای به آینده دارید؟
ببینید طبیعی است که روشنفکران، با امید، زنده هستند یعنی همانطور که اشاره کردید، از یکصد سال قبل، از انقلاب مشروطه به بعد و ایستگاه‌های مختلف، یعنی شهریور ۱۳۲۰، حوادث سال ۱۳۳۲، ملی کردن صنعت نفت و انقلاب اسلامی ایران؛ در همه‌ی اینها، به نظر می‌رسد روشنفکران، جلودار و پیشتاز حرکت‌های ملی بودند. این نشان می‌دهد که روشنفکران با امید و نگاه مثبت به آینده، نقش خودشان را ایفا کردند و بنابراین وقتی در این ایستگاه‌ها با موانعی که مواجه می‌شدند با صبوری و شکیبایی و گاهی هم به کمک مقاومت و بسیج مردم عمل می‌کردند. پس چشم‌انداز آینده‌شان را مثبت می‌دیدند که در صحنه حضور داشتند.

آنچه که به نام مانع فرا‌روی روشنفکران در طول تاریخ یک سده‌ی اخیرقرار دارد، موانعی است که روشنفکران از آن عبور می‌کنند و تاکنون هیچ یک از بن‌بست‌های ناشی از عوامل ایستگاه‌های تحولات محوری ایران، نتوانسته مانع از پرش آنها به سوی افق آینده و به سوی بهتر زیست کردن جامعه‌ی ایران باشد. دلیل عمده‌ی آن هم این است که در تاریخ یکصد سال اخیر، هر ایستگاهی از تحولات محوری را که می‌بینید‌، مردم ایران یک گام به سمت دموکراسی برداشتند و نزدیک‌تر شدند. رفتار آنها منضبط شده، سطح سواد و آموزش آنها بالاتر رفته و نگاه و توقعات و انتظاراتشان از سبک‌ها و مدلهای زندگی افزایش پیدا کرده است، به گونه‌ای که اینک ملت ایران در میان ملل جهان، به عنوان ملتی باهوش، با فرهنگ و باتمدن شناخته می‌شود و شناسنامه‌ی مردم ایران در این زمینه، شناسنامه‌ی نسبتاً موفقی است. طبیعی است که روشنفکران در کارنامه‌ی این ملت، نقش به سزایی داشتند و در تنظیم این کارنامه، اثر‌گذار و مثبت عمل کردند.


اما به نظر می‌رسد یک نوع حس بی‌آیندگی و نا‌امیدی در میان جامعه وجود دارد. اینطور نیست؟
چرا. کاملاً صحیح می‌فرمایید. این موضوع تازگی ندارد. این یاس و نا‌امیدی که هم‌اکنون طبقه‌ی روشنفکر و طبقه جوان را فرا گرفته، در تاریخ ایران سابقه داشته است. در چهار ایستگاه را می‌توانیم اوجگیری این موج را ببینیم. موجی از ناامیدی که هم روشنفکران و هم طبقات مختلف اجتماعی را دربرگرفته. اما در موج نا‌امیدی و یاس است که ناگهان گشایش‌هایی صورت می‌گیرد و این گشایش‌ها می‌تواند امید به آینده را در میان روشنفکران افزایش بدهد.

انقلاب اسلامی ۵۷، یک انقلاب ایدئولوژیک بود. شعارهایی هم داشت؛ از جمله بهبودی زندگی مردم در تمام سطوح. اما بعد از گذشت حدود سی سال، به نظر می‌رسد مردم از نظر اجتماعی دچار نوعی سرخوردگی و نا‌امیدی هستند. به نظر شما ریشه این یاس در کجاست؟
اول بگویم که انقلاب ایران، انقلاب ایدئولوژیک نبود. از روی شعارهای آن هم معلوم است. استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی، یعنی رکن جمهوری به مفهومِ مشارکت مردم در تعیین سرنوشت و اسلامی آن هم به دلیل دینداری مردم ایران، پسوند این حکومت قرار گرفت. آنچه که روحانیون به ما وعده‌ی آن را داده بودند؛ آن چیزی نیست که الان می‌بینیم. روحانیون وعده‌ی یک جامعه‌ی باز، دموکراتیک با رعایت حقوق انسان و شانِ بشر و رعایت بسیاری از اصول انسانی مطابق با منشور سازمان ملل متحد در زمینه‌ی حقوق بشر را دادند. قرارداد اجتماعی بین ملت و حکومت بر اساس این وعده‌ها، بعد از انقلاب ایران بسته شد. به میزانی که حکومت یا روحانیون از این وعده‌ها فاصله گرفتند، مردم نیز از آنها فاصله گرفتند و نا‌امید شدند. این نا‌امیدی در مجموع یا به تصحیح رفتار و سلوک حکومت‌گران و روحانیت منتهی خواهد شد و یا به یک شکاف و بن‌بست بین ملت و دولت ایران منتهی می‌شود که این به سود حکومت نخواهد بود.

در نتیجه من می‌خواهم برگردم به نکته‌ی نا‌امیدی و بگویم در نومیدی بسی امید است. یعنی چه؟ یعنی اینکه مردم وقتی نا‌امید می‌شوند، انگیزه‌های رفع آن نا‌امیدی در آنها افزایش پیدا می‌کند. چرا می‌گویند که ملت ایران در میان ملل جهان، ملتی بالنده‌ و سرزنده و پر تلاش و پر کوشش هستند؟ برای اینکه زندگی نُرمِ عادی، کاذب و باسمه‌ای ندارند. مردم ایران، نسبت به سرنوشت خود حساس هستند. مردم ایران نسبت به آینده خود نگران هستند و خود این نگرانی، موجب تقویت انگیزه‌ها برای بهبود اوضاع فعلی آنها، بهتر نگریستن به آینده و گزینش راه‌های برتر برای دستیابی می‌شود. اما آن چیزی که شما می‌گویید، این امواج نا‌امیدی در طول تاریخ وجود داشته، بله دلیلش حاکمیت استبداد بوده. می‌دانیم که بخش منفی‌تر استبداد، در فرهنگ‌سازی آن است. یعنی فرهنگِ استبداد در مردم تقویت شده و ریشه دوانده است. شما صرف نظر کنید از حکومت‌ها، می‌بینید در فرهنگ‌ ما، دگرپذیری دشوار است و مردم به زندگی منضبط علاقمند نیستند؛ خود اینها موجب می‌شود که کار روشنفکرها، برای آنکه روح همدلی و روح دگرپذیری افزایش پیدا کند، دشوار بشود و به این سبب است که روشنفکران رسالت دشواری را پیش روی خود تصویر می‌کنند. خود این موضوع، عاملی می‌شود برای کاهش امیدواری‌ها نسبت به آینده.

یکی از مسائلی که همیشه سران حکومت ما به آن پرداخته‌اند، این است که در کشورهایی که حکومت سکولار دارند و انسان‌محوری تفکر غالب آنها است، مردم بی‌آینده هستند. اما در کشور ما که نظام اسلامی است و نظام اسلامی آینده محور است، مردم آینده بهتری خواهند داشت. اما الان ما شاهدیم که نا‌امیدی، در بطن جامعه‌ی ایرانی رسوخ کرده و شاید بشود گفت که مثلاً یک جوان بیست ساله‌ی غربی، نگاه آینده‌نگرانه‌تر و امیدوارانه‌تری نسبت به یک جوان ایرانی دارد. جوان ایرانی، به نظر می‌رسد مضطرب است. فکر می‌کنید دلیل این تفاوت چیست؟
اگر حکومتی مدعی شود که در رفتارش انسان‌محوری ندارد، خیلی عجیب است. حکومت‌ها، نظام‌های سیاسی، حتا مذاهب و ادیان، انسان‌محورند. یعنی برای انسانیت آمده‌اند. مذاهب، برای انسان آمدند، برای اکسیژن که نیامده‌اند یا برای صحراها و نجوم و سایر عناصر طبیعی که بوجود نیامدند. دین یا دینداری آمده است تا بشر را رستگار کند. محور و اصالت آن معطوف به زندگی انسان و شان اوست. ما در اسلام نکته‌ای داریم که فراموش کردیم. انسان و کرامت انسانی، صرف نظر از گرایش نژادی و قومی و ایدئولوژیک و مذهبی و دین وی، مورد احترام است. رژیم‌ها اگر انسان‌محور نباشند، باید خودشان را ورشکسته اعلام کنند. اما وقتی انسان‌محور شدند، نسبت به آینده‌ی این انسان و زندگی بهتر و مسایل او نیز باید دوراندیشی و برنامه ریزی کنند. در غیر این صورت، ملت‌ها ازاین حکومت‌ها، نا‌امید خواهند شد و راه دیگری را برای زندگی مستقل از حکومت، برخواهند گزید. مثل آنچه که الان می‌بینیم.

بنابراین اگر ما اینگونه نگاه کنیم و این شکاف و رویگردانی مردم از حکومت، همینطور بخواهد ادامه پیدا کند و دولت‌ها در جمهوری اسلامی، بخواهند مستقل از مردم به راه خودشان ادامه بدهند، روزی به هر حال این شکاف و فاصله، پاسخ خواهد داد و مردم این سیستم واین الگوها را پس خواهند زد. این طبیعت ملت‌هاست. ما نه اولین انقلاب را بوجود آوردیم و نه آخرین آن را، ما در سیر تکاملی بشر بخشی از ملت‌های جهان هستیم. بنابراین حکومت‌ها نخواهند توانست در عصر ارتباطات و در عصر جهانی شدن، ملت ایران را برای همیشه منزوی کنند و آنها را به حاشیه برانند و خود بر آنها مسلط شوند بلکه باید انسان محور باشند و نیازهای انسان و رسالت و آرمان‌ها و امیدهای انسان و آینده را تقویت کنند. در غیر این صورت، رودر روی مردم قرار خواهند گرفت و مردم آنها را به حاشیه خواهند برد. تاریخ نشان داده که حکومت‌ها همواره میهمانان تاریخ هستند و ملت‌ها میزبانان تاریخ بودند.

نظرهای خوانندگان

آری حکومت ها مهمان تاريخند، ولی حکومتهای مهمان ناخوانده هم فرواوانند. حکومتهای غاصب، حکومتهای واپسگر، حکومت های آزادی کش. و اگر بيشتر بنويسم سايت زمانه آنرا منتشر نخواهد کرد.

-- پروانه دانشجو از تهران ، Jan 30, 2008 در ساعت 02:10 PM

همیشه انتقادهای با مورد و بی مورد می کنیم و هیچگاه یا خیلی کم راهکار ارائه می دهیم و اگر هم می دهیم به آن عمل نمی کنیم.......... تنبلی که نتیجه بی تدبیری است مشکل ماست.

-- [email protected] ، Jul 24, 2008 در ساعت 02:10 PM

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)