تاریخ انتشار: ۲۲ آذر ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
به روایت شهرنوش پارسی‌پور، شماره ۶۵

«خاطرات یک گیشا»

http://www.shahrnushparsipur.com

‌ ‌ ‌

خاطرات یک گیشا را به روایت شهرنوش پارسی‌پور از این‌جا بشنوید.

‌ ‌

این بار در مورد کتابی می‌خواهم با شما صحبت کنم که به نظرم می‌آید نباید به زبان فارسی ترجمه شده باشد، و اگر ترجمه شده، در خارج از کشور چاپ شده است. اسم این کتاب «Memoirs of a Geisha» یا «خاطرات یک گیشا» است؛ نوشته‌ی آرتور گلدن.


طرح جلد کتاب «خاطرات یک گیشا» اثر آرتور گلدن

البته من معمولاً از ادبیات فارسی برای شما صحبت می‌کنم؛ ولی گاهی به مناسبتی چنین به نظرم می‌رسد که بد نباشد راجع به یک اثر ادبی غربی برای شما صحبت کنم و شاید از این به بعد هم برنامه را یک کمی تفکیک کنم بین ادبیات فارسی وادبیات غربی.

اما به طور اتفاقی در جریان یک سفری که من می‌رفتم، در کتاب‌خانه‌ی دوستی، این کتاب را به زبان انگلیسی پیدا کردم. سال‌های بسیار پیش این کتاب چاپ شده؛ فیلمی هم از آن ساخته شده که احتمالاً ایرانی‌ها فیلم را باید دیده باشند. دلیلی که من به خودم اجازه می‌دهم این برنامه را وقف این کتاب بکنم، این است که راجع به این نوع روابط در ایران کتابی نوشته نمی‌شود.

در جمهوری اسلامی فرض بر این است که زن روسپی وجود ندارد و زن گیشا هم که به طریق اولی وجود ندارد. ما می‌دانیم که در ژاپن ما به دو دسته زن برخورد می‌کنیم که خانه‌دار نیستند. در ژاپن سنتی منظورم است. چون ژاپن امروز پر است از خانم‌هایی که در رشته‌های مختلف علمی، فنی، هنری و ... کار می‌کنند. ولی در جامعه‌ی سنتی ژاپن، در جوار برخی از کارها که زن‌ها انجام می‌دادند، سه نوع زن هم به وجود می‌آمد.

یکی زن خانه‌دار که شوهر می‌کرد و در خانه‌ی شوهر زندگی می‌کرد. دسته‌ی دوم زنان روسپی که با گرفتن پول به هم‌آغوشی با مردان روی می‌آوردند و دسته‌ی سوم زنانی به نام «گیشا» که این زنان گیشا علناً نمی‌شود آن‌ها را جزو روسپیان طبقه‌بندی کرد و در عین حال در میان زنان خانه‌دار هم نمی‌شود طبقه‌بندی‌شان کرد.

این‌ها دختران زیبایی هستند که معمولاً از خانواده‌های فقیر برمی‌خیزند و بعد می‌برندشان در مدارس مخصوصی تربیت‌شان می‌کنند؛ بهشان موسیقی می‌آموزند؛ آثار ادبیات می‌آموزند؛ فلسفه می‌آموزند؛ آن‌ها را با هنر رقص آشنا می‌کنند و این زنان به صورت یار و دوست مردانی در می‌آیند که به طور معمول ثروتمند هستند و می‌توانند در جوار همسرشان، یک محبوب یا معشوق هم داشته باشند.

البته آداب هم‌خوابگی با این زن‌ها بسیار مشکل است. یعنی به این سادگی نیست که به راحتی به رخت‌خواب کسی بروند؛ بلکه در عوض می‌شود گفت بیشتر هم‌نشین هستند. کلمه‌ی «گیشا» را می‌شود «هنرگر» یا «هنرمند صنعت‌گر» ترجمه کرد. به حساب، شخصی که آداب معاشرت می‌داند که این مفهوم پشت این کلمه است.

اما ما در ایران چنین نوع زنی در فرهنگ معاصرمان نداریم. فرهنگ معاصر که می‌گویم، یعنی در طی این چند سده‌ی اخیر ما رد پایی از این نوع زن را نمی‌بینیم. من برایم جالب بود؛ چون در هنگام خواندن این کتاب برخی مطالب به ذهنم می‌آمد، از جمله این‌که بایستی برای شما بگویم در ایران باستان نوعی زن وجود داشته که به او می‌گفتند «چاکرزن»

این زنان شاید به یک نحوی با زنانی که صیغه می‌شوند، قابل مقایسه باشند. نگاه کنیم ببینیم فرهنگ دهخدا چی درباره‌ی این زنان می‌گوید: «چاکرزن، یکی از طبقات چهارگانه‌ی زنان در عهد ساسانیان که عنوان خدمتکاری داشتند و ظاهراً کنیزان زرخرید و زنان اسیر جزو این طبقه محسوب می‌شدند.»

مؤلف کتاب «ایران در زمان ساسانیان» درباره‌ی حقوق قانونی این نوع زنان می‌نویسد: «اما زوجه‌هایی که عنوان چاکرزن داشتند، فقط اولاد ذکور آنان در خانواده‌ی پدری پذیرفته می‌شده است.» جای دیگر می‌نویسد: «چون مردی می‌مرد و فرزندی باقی نمی‌گذاشت که جانشین او شود و ریاست خانواده را به عهده بگیرد، صغار میت را به قیم می‌سپردند. اگر میت توانگر بود، بایستی شخصی به عنوان پسرخوانده قائم‌مقام او شده، ترکه‌ی او را اداره کند. و اگر آن مرد زنی ممتاز داشت، آن زن به عنوان پسرخوانده، مدیر ماترک او می‌شد.

ولی زوجه‌ای که چاکرزن بود، نمی‌توانست به این سمت نصب شود و بایستی او را مثل صغار دیگر به قیم بسپارند. در این صورت پدر آن چاکرزن، قیم محسوب می‌گردید و اگر قیم وفات می‌یافت، برادر چاکرزن یا برادری که در میان چند فرزند مقام ارشدی داشت یا یکی از خویشاوند نزدیکش قیم او می‌شد.» (رجوع شود به فصل هفتم کتاب «ایران در زمان ساسانیان» تألیف پرفسور آرتور کریستینسن)

فرهنگ دهخدا از مقامات چهارگانه، یعنی طبقات چهارگانه‌ی زنان صحبت می‌کند. من متأسفانه نمی‌دانم دقیقاً این چهارطبقه چه کسانی بوده‌ند؛ ولی این چاکرزن به نحوی از انحا با همسر صیغه‌ای قابل مقایسه است.

البته صیغه تفاوت می‌کند. صیغه زنی است که معمولاً (البته زن، نه دختر) که به همسری مردی در می‌آید به صورت موقت. حالا برای یک ساعت یا یک زمان درازتری، حتی ۹۹ سال. به طور کلی تا جایی که من می‌دانم، پادشاهان قاجار همسرانشان را عقد نمی‌کردند؛ بلکه همه‌ی زن‌ها صیغه‌ای بودند؛ ولی صیغه‌های ۹۹ ساله.

اما چاکرزن ظاهراً با این مفهوم تفاوت دارد. در فرهنگ دهخدا شرح داده می‌شود که چاکرزن جزو زنان اسیر یا کنیزان زرخرید باید باشند. کنیز می‌دانید که الزاماً از طبقه‌ی پایین اجتماعی نیست؛ بلکه می‌تواند مثلاً در یک جنگی به اسارت گرفته بشود. ممکن است بانوی بسیار فرهیخته‌ای باشد و از طبقات بالای اجتماع که به کنیزی برده‌اندش. در نتیجه خیلی طبیعی است که قدرش را می‌دانند و می‌دانند که او زن معمولی نیست؛ زنی است برتر. پس شاید چاکرزن را در ایران باستان بتوانیم «گیشا» بدانیم.


پوستر فیلم «خاطرات یک گیشا» اثر راب مارشال

من این‌جا می‌خواهم یک ادعای بزرگی بکنم که ممکن است خیلی‌ها را به خنده بیندازد. ولی بین این گیشاها و چاکرزن‌ها باید یک ارتباط تاریخی وجود داشته باشد. اشاره می‌کنم به کلمه‌ی روسپی در زبان فارسی که به روسپیان اطلاق می‌شود. در فرهنگ دهخدا می‌گوید به طعنه به این زنان روسپی گفته می‌شود.

ولی من تصور می‌کنم در جهان قدیم ایران، زنانی که در نقش گیشا ظاهر می‌شدند، زنانی که خواننده بودند، رقاصه بودند، هم‌نشین مردان بودند و در عین حال ممکن بود ارتباط جنسی هم با آن‌ها برقرار کنند، چاکرزن تلقی می‌شدند. این تصوری است که من دارم و شاید احتیاطاً صورتشان با ماده‌ای مثلا سفیدآب سفید می‌کردند تا به این ترتیب از زنان دیگر ممتاز می‌شدند.

حالا ممکن است به من بگویید، آخر ژاپن به ایران چه ربطی دارد و چطور ممکن است این دو تا با هم قابل مقایسه باشند یا از یک ریشه باشند؟ من به کتابی شما را ارجاع می‌دهم به نام «یادداشت‌های سفر اتابک اعظم» که البته مهدی‌قلی‌خان هدایت که منشی و مترجم و وقایع‌نگار اتابک اعظم بوده، آن را نوشته است.

اتابک اعظم در زمان قاجار از صدارت مغضوب می‌شود و او برای یک سال به قصد زیارت مکه از کشور خارج می‌شود. ولیکن جریان سفر عجیبی برای خودش درست می‌کند. یعنی از مسکو به پکن، از پکن به ژاپن، از ژاپن به سانفرانسیسکو و از سانفرنسیسکو به آبشار نیاگارا و نیویورک و بعد از آن‌جا به فرانسه و بعد به مصر و از آن‌جا به مکه و سفر عجیبی است.

من حالا کاری به این کتاب ندارم؛ فقط به یک نکته‌اش اشاره می‌کنم که در ژاپن، ژاپنی‌ها به اتابک می‌گویند که از شکم یک بودا در یکی از شهرهای ژاپن، طوماری به دست آورده‌اند که نشان می‌دهد در زمانی که اسکندر به ایران حمله کرده، یک شاهزاده‌ی ایرانی از ایران با همراهانش خارج شده، شاید به قصد گرفتن کمک تا ژاپن رفته. باز البته امکان کمک‌گیری نبوده و در همان جا ماندگار شده و با خاندان پادشاهی ژاپن وصلت کرده.

بنا بر گفته‌ی طومار و بنا بر عقیده‌ی ژاپنی‌ها خاندان سلطنتی ژاپن با این شاهزاده‌ی ایرانی نسبت دارند. اگر این حرف درست باشد (كه قطعاً درست است) چون خود ژاپنی‌ها به ایرانی‌ها گفتند و اتابک و همراهانش از جمله مهدی‌ قلی‌خان هدایت اظهار بی‌اطلاعی کردند از این واقعیت، پس در نتیجه یک سلسله از آداب و سنت‌های ایرانی باید به ژاپن منتقل شده باشد؛ در مقطع ۲۳۰۰ سال پیش؛ یعنی در همان زمانی که اسکندر به ایران حمله کرده.

از جمله ممکن است این مفهوم چاکرزن هم به ژاپن منتقل شده باشد و این کلمه را من به این دلیل می‌گوییم که گیشایان رویشان را سفید می‌کنند و ما به زنان فاحشه می‌گوییم روسپی. بنابراین این روسپی یا روسپید بایستی یک معنایی داشته باشد. به این مفهوم نیست که ما داریم یک زن را تحقیر می‌کنیم؛ بلکه ما داریم زنی را مشخص می‌کنیم با این جمله که روی‌اش را سپید می‌کند.

ممکن است ریشه‌ی این رفتار به سومر ایران بازگشت کند و از آن‌جا به ایران ارث رسیده باشد. برای من روشن نیست. چون درباره‌ی این مسأله ظاهراً تحقیقی تا به حال نشده؛ بنابراین من هم نمی‌توانم حرف زیادی در این باره بزنم. ولی تصور می‌کنم بایستی ارتباطی باشد بین این چاکرزن و گیشا.

یعنی تصور من در این است که در ایران قدیم، همچنین در سومر قدیم که در همسایگی ایران بوده و این دو فرهنگ روی هم تأثیر زیادی گذاشته‌اند، نوعی زن وجود داشته که هم احترام اجتماعی داشته، چون در یک مقطعی در ایران رقص و آواز و هنرمن دبودن جزو ارزش‌های اجتماعی محسوب می‌شده است. بگذریم که بعد از اسلام، رقص و آواز مکروه شناخته می‌شود و حرام می‌شود و کسانی که این کارها را انجام می‌دهند پست تلقی می‌شوند. ولیکن در یک مقطعی این طوری نبود و رقصان و نوازندگان از مقامی برخوردار بودند.

چاکرزن‌ها احتیاطاً بایستی در این رابطه شکل می‌گرفته‌اند؛ یعنی زنانی که هم‌نشین مردان بودند، با آن‌ها بحث و گفت‌وگو می‌کردند و در عین حال ممکن بود که همسر آن‌ها هم به صورت موقت یا برای زمان معینی باشند.

این برنامه جای بحث بیشتری در این باره را ندارد. ولی کتاب «خاطرات یک گیشا» من را به فکر انداخت که شاید ارتباطی بین ایران و ژاپن و زنان ایران و ژاپن در یک مقطعی از قدیم وجود داشته، یعنی مفاهیمی که در ایران بوده به ژاپن منتقل شده و ژاپن این سنت را گرفته و به صورت زیبایی گسترش داده است.

آیا این ادعا واقعیت دارد؟ آیا ما می‌توانیم بگوییم واقعیت دارد؟ من نمی‌دانم. این بر عهده‌ی دانشمندان است که در این زمینه تحقیق و مطالعه بکنند. در هر حال من به انتهای برنامه رسیدم و موفق نشدم حرف‌هایی را که در این زمینه می‌خواستم بزنم، در زاویه‌های مختلف، برای شما بیان کنم. ولی اشکالی ندارد. بعدها شاید باز هم صحبت کنیم.

‌ ‌


ناشران و نویسندگانی که مایل هستند برای برنامه خانم پارسی‌پور، کتابی بفرستند، می‌توانند کتاب خود را به صندوق پستی زیر با این نشانی ارسال کنند:

Shahrnush Parsipur
C/O P.O. Box 6191
Albany CA 94706
USA

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

این کتاب به فارسی ترجمه شده است.

-- ایمان ، Dec 13, 2007

برنامه های خانم پارسی پور بسیار شنیدنی و جالبند. واقعا از همه ی دست اندر کاران رادیو زمانه و خانم پارسی پور سپاس گزارم که چنین برنامه های شنیدنی و جالبی رو به جامعه ی فارسی زبان هدیه می دید.
تئوری مطرح شده در این برنامه خیلی برام تازه بود. تا به حال نشنیده بودم که ایران و ژاپن در زمانی باهم چنین رابطه و ادغامی داشته اند. ای کاش برای فرهنگ و گذشته ی ایرانیمون ارزشی در خور ارجمندی و عظمتش قائل بودیم و تحقیقات می کردیم.

-- شهرزاد ، Dec 13, 2007

خانم پارسی پور ,
با تمام احترامی که برای شما قائل هستم , بعد از مدتها دندان به جگر گذاشتن در هنگام خواندن این صفحه و مطالب قبلی اینجا به هکذا از جمله خاطراتتان , به نظرم رسید که چیزی بنوسم و قال قضیه را برای خودم هم که شده بکنم ...
شما ذهن پویائی در تخیل و فانتزی دارید . می توانید از این ذهن پویا در جهت خلق آثار تخیلی و فانتزی استفاده بهینه کنید . همانطور که در زنان بدون مردان کردید و مقبول افتاد . البته نمی توانم ادعا کنم که اگر بخواهید می توانید مثلن یک جی-کی - رولینگ دیگر باشید . چون او از چنان تحیل نابی برخوردار است که دنیائی کاملن خیالی را به واقعیت پیوند میزند . اما باز کارشما هم بد نیست که در دنیای واقعی به سفر تخیل میروید ... ولی شما را به هر چه می پرستید قسم , چه اصراری دارید که این تخیلات را به اسم واقعیت به خورد مردم بدهید ؟ یعنی متوحه نیستید که با این کار اسباب مضحکه خود را فراهم میاورید ؟ تخیل بد نیست . فنتزی ذهنی هم به همچنین . اما گمانم شما در مرز این دو سرگردان شده اید . نمی دانم که چیز هائی که می نویسید همان است که واقعن به آن معتقدید یا خواننده را به بازی گرفته اید ؟ هرچه بیشتر می گذرد با خواندن نوشته های شما به شک می افتم . حال نمی دانم باید به سلامت عقلتان شک کنم یا به صداقت قلمتان ...

-- آذر ، Dec 14, 2007

اين كتاب در ايران ترجمه و منتشر شده. 7500
تومن!

-- بدون نام ، Dec 14, 2007

Thanks a lot Mrs. Parsipoor. Please write more and free. Don't be afraid of impolite and illiterated (I used Illiterated intentionally) people..

-- Farzin ، Dec 15, 2007

خدائی بد بود.

-- ليلا ، Dec 15, 2007

به بانو پارسى پور درود مى فرستم . نياز آمد كه درباره ى چاكر زن شرحى به عرض برسانم :
در دوره ى ساسانى اگر بانويي بيوه دوباره ازدواج مى كرد اين پيوند زناشويي به نام چاكر زن نامور بود. چاكر زن از نظر حقوقى در خانه مقام كدبانويي راداشت . آنچه را كه استاد دهخدا نوشته اند ، شوربختانه نادرست است .درميان زرتشتيان تعدد زوجات و صيغه وجود نداشته و ندارد.

-- دكتر تورج پارسي ، Dec 15, 2007

با سلام
من شخصا با نظر خانم آذر مخالف هستم .
چه بسیار واقعیت هایی که در پشت خیال وجود دارند و در نگاه اول غیر منطقی به نظر می ایند.

اما خانم پارسی پور
بنده فکر می کنم چاکرزن در عهد ساسانیان وجود داشته نه در زمان هخامنشیان و طبعا نه در زمان حمله اسکندر که اگر ما حضور این شاهزاده رو درزمان حمله اسکندر بگیرم چیزی از فرهنگ ایرانی نباید در فرهنگ ژاپنی موجود باشه و به اصطلاح در اون فرهنگ ذوب شده...
اما دلیل من :
http://www.persianblog.ir/posts/?
weblog=japan.persianblog.ir&postid=6697474

-- نعیم ، Dec 16, 2007

گویا لینک باز نمی شه و مجبورم مطالب اون وبلاگ رو اینجا کپی کنم .
در ضمن شاهزاده ایرانی در زمان ساسانی و به خاطر حمله اعراب به ژاپن رفته نه در زمان هخامنشیان!

((اوايل بهار 1380 از رايزنى فرهنگى ايران در ژاپن آگاهم كردند كه خانمى از خانواده‏هاى اصيل ژاپنى و پويا در عرصه ادب و هنر باآنها تماس گرفته و خود را از خاندانى كهن از نجباى ژاپن و از تبار شاهزادگان ساسانى كه در روزگار باستان به اين سرزمين آمدند شناسانده ‏و خواسته است كه با يكى از ايرانيان دانشگاهى در اينجا آشنايى يابد تا مگر در كار تحقيق وى يارى‏رسان باشد، و نام و نشان مرا داده‏اند.سخنى شگفتى آور و شوق‏انگيز بود، چرا كه ساليانى است كه بيشتر اهل تحقيق ژاپن دنبال گرفتن اين رشته پر رمز و راز را كه كم و بيش ازيكصد سال پيش اذهان را به خود داشته بود و يك سر در ژرفاى پر مه و غبار تاريخ دور و دير دارد، از دست نهاده‏اند.

و اينك تازه شدن‏اين سخن از سوى يكى از چهره‏هاى ادب و هنر سرزمين آفتاب مى‏تواند اين قصّه را باز بر سرِ زبانها آوَرَد و بسا كه بكوشايى شمارى ازاهل تحقيق و يارى اسناد تازه يافته داستانها و افسانه‏ها به گستره تاريخ در آيد و برگى ديگر از دفتر تمدّن و فرهنگ جهانگير ايرانزمين‏چهره از غبارِ روزگار بشويد و چشم و دلِ اهل معرفت را روشنايى دهد.

گفتند كه خانم هيروكو نيشى زاوا Hiroko Nishizawa كه اكنون 73 سال دارد، به گواهى اسناد خانوادگى، خود را نسل پنجاه و سوم ازتبارِ شاهزادگان ساسانى كه در سده هفتم ميلادى و در پىِ ويران شدن تيسفون به خاور دور آمدند، مى‏داند و كتابى هم، داستانوار، با نام"از تبارِ ايرانى" منتشر ساخته كه مجلّد يكم از چند دفترى است كه درباره خاندان خود در دستِ نگارش دارد. خانواده وى از دير باز درناگونو، ايالتِ كوهستانى در ميانه جزيره اصلى ژاپن، هونشوُ، مقيم بوده‏اند، اما او اكنون در شهر مركزى توكيو زندگى مى‏كند))

-- نعیم ، Dec 16, 2007

به اطلاع شما می رسانم که نقد کتاب خاطرات گیشا توسط خانم پارسی پور ابتدا برای فصل نامه ره آورد شماره ۸۱ فصل زمستان نوشته شده است که تازه برای مشترکان فرستاده شده است. ممنون خواهم شد اگر این را در بخش خانم پارسی پور اعلام فرمایید و ایشان اشتباها به اظهار خودشان برای شما فرستاده اند. احترام همکاری نشریات ملتزم این نکته می باشد. با سپاس فراوان و آرزوی موفقیت هر جه بیشتر شما. ضمنا آدرس خود را بدهید که ره آورد را برایتان بفرستم. ره آورد توسط حسن شهباز در سال ۱۹۸۲ در لوس انجلس شروع به جاپ شد و بعد از فوت وی من همسرش راه او و ره آورد را ادامه داده ام. اگر خواستید مطالبی از ره آورد را در سایت خود بیاورید هیچ اشکالی ندارد فقط با ذکر منبع که ره آورد میباشد. همین طور گفتگوی آقای ایرج گرگین و ماندانا زندیان که در رادیو زمانه آمد برای فصل نامه ره آورد نوشته میشود که اگر خواستید ادامه دهید ذکر فرمایید گرفته شده از فصل نامه ره آورد.

-- شعله شهباز سردبیر و ناشر فصلنامه ره آورد در لوس آنجلس ، Dec 27, 2007

While you are my favorite Iranian writer, in this case I must agree with the other commentator; it is fine to let the imagination wonder about the history and maybe such questions motivate real historical investigations however without putting it in the context of a fiction story you are really going too far in making up theories without any facts to back them up. As a scientist I really enjoyed the deduction: "ke ghataan dorost ast chon... ":it certainly is true since the Japanese told Iranians!:)

-- Ghazal ، Jan 2, 2008

khanoome azar shoma sai konid khodetoon badab bashid va khanoome pasripoor ro be doostdaraneshoon besporid; age nakhad chizi ro bokhore oon yeki nemitoone be khordesh bede!!!

-- malile ، Jan 26, 2008

بهتره هر چیزی روکه دلمون خواست به گذشته ی پر افتخارمون وصل نکنیم

-- چه فرقی میکنه ... ، Feb 4, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)