خانه > شهرنوش پارسی پور > بررسی و معرفی کتاب > سه کتاب از سه نویسندهی زن | |||
سه کتاب از سه نویسندهی زن
برنامهی این هفتهی معرفی کتاب اختصاص دارد به سه کتاب از سه نویسندهی زن. من این سه نفر را با هم جمع زدم، به دلیل اینکه فکر میکنم بررسی کارشان را باید به عهدهی خواننده بگذارم. فقط بهعنوان خواننده به خودم اجازه میدهم که این کتابها را به شما معرفی کنم؛ با تفسیر بسیار محدود. کتاب اول اسمش «شهرآشوب» است و خانم مریم جعفری در سال ۱۳۸۴ آن را منتشر کرده. کتاب شرح احوال «فروغ فرخزاد»، شاعرهی معاصر ایرانیست. میدانید که فروغ زندگی نسبتا جنجالیای داشت؛ البته در چارچوب زندگی ایرانی. در متن سنتی فرهنگ ایران ما فقط دو دسته زن داریم: زن نجیب خانهدار و زن روسپی. ما شکل دیگری از زن نداریم. بنابر این، حضور زنهایی نظیر «قرةالعین قزوینی» یا «فروغ فرخزاد»، که در چارچوبهای سنتی نمیگنجند، همیشه جنجالبرانگیز است. از موارد جالب در فرهنگ ما، مثلا شاعری داریم مثل «پروین اعتصامی» که شاعر بسیار درخشانیست، اما اشعار او بسیار متین، موقر، سنگین است و تازه خود شاعره وقتی با پدرش زندگی میکرده، اجازهی معاشرت با هیچ مردی را نداشته و همیشه پدر مراقب بوده که مبادا در بارهی دخترش که شاعر است بحث و گفتوگویی پیش بیاید. در مورد «فروغ فرخزاد» شایعات و مسایل زیادی بر سر زبانها بود و واقعیت این است که فروغ در چارچوب زندگی ایرانی نمیگنجید. خانم مریم جعفری در این رمان بلند، نزدیک به ششصد صفحه که با خطوط ریز هم چاپ شده است، از آغاز زندگی فروغ شروع میکند و میرود جلو. یکی از ویژگیهایی که در این کتاب به چشم میخورد، واژهی «گریه» است. من فکر میکنم حتما در کامپیوتر این امکان هست که ببینیم یک واژه چند بار تکرار شده است. تقریبا در هر صفحهی این کتاب واژهی «گریه» تکرار شده یا در هر دو صفحه یکبار. شخصیتهای این کتاب، از جمله خود فروغ فرخزاد، بهمناسبتهای مختلفی بهعلت و بیعلت در حال گریهکردن هستند. یعنی فروغ، مادرش و حتا پدرش و برادرهایش، دوستانش و شوهرش همه به نحوی و در هرحالتی دارند یکبار گریه میکنند. یا گریه میکنند برای اینکه چیزی را بهدست بیاورند، یا گریه میکنند برای اینکه خودشان را توجیه کنند. البته فروغ در بعضی از اشعارش راجع به گریه صحبت میکند اما این کلمهی گریه در این نوشته، در حقیقت پوشانندهی آن چیزیست که نویسنده میبایستی درباره مسایل زندگی فروغ میگسترانده. میشود گفت که نویسندهی این کتاب داستانش را با خودسانسوری نوشته و سعی نکرده مسایل و جنبههای زندگی فروغ را باز کند؛ در عینحال به نظر نمیآید نویسنده توان آن را داشته که در مورد ویژگیهای ذهنی فروغ چیزی اضافه کند. ما سطح رویین زندگی فروغ را میبینیم و حرکاتش را (که میرود، میآید، شوهر دارد... هرچند به آن صورت خانهدار نیست و زندگی بهاصطلاح هنری میکند)، ولی اینکه فروغ چه جوری میاندیشیده، عمق فکری و فضای ذهنیاش چی بوده، چگونه شده که فروغ فرخزادِ اشعار اولیه تبدیل میشود به فروغ فرخزادی که «تولد دیگر» را منتشر میکند، اینکه چطور در عرصهی ادبیات معاصر فارسی شعر او درخشان، واحد و منفرد و تازه باقی میماند، تمام این نکات در این کتاب متأسفانه بهدست فراموشی سپرده شده است. البته شاعر در هرجا به مناسبتی شعری از فروغ را میآورد و میشود گفت کتاب مجموعهای از اشعار فروغ را هم در برمیگیرد. ولی من از کلمهی «گریه» در این کتاب خیلی کلافه میشدم و احساس میکردم این خانم مریم جعفری بسیار زحمت کشیده، منابعی جمع کرده، در مورد زندگی فروغ بررسی کرده، تحقیق کرده و خیلی جاها برای اینکه شاعر را دچار گرفتاری و مصیبت خاصی نکند، خودسانسوری کرده و خیلی چیزها را ننوشته است، ولیکن با به کارگیری مدام «گریه» خواننده را کلافه میکند. در نهایت کتابیست که برایش زحمت کشیده شده و میشود گفت که نویسنده در چیزی که میخواسته بگوید موفق است. کدام قله، کدام اوج البته شعر بهطور کامل در کتاب ضبط نشده و تا همینجا آمده، من هم تا همینجا میایستم. چون هدف تهیه برنامهای راجع به فروغ فرخزاد نیست. شاید در آینده اگر فرصتی باشد، من این کار را انجام دهم و برنامهی ويژهی فروغ داشته باشیم. اما نویسندهی دومی که میخواهم به شما معرفی کنم، نویسندهایست به نام پوران مهدیزاده، از نویسندگان مقیم آمریکا. نام کتابی که منتشر کرده، مجموعه داستانیست بهنام «سنگسار». در این «سنگسار» شماری داستان بهچاپ رسیده است. البته پوران مهدیزاده قبلا آثار دیگری منتشر کرده است. «در سوگ آفتاب» رمانیست که از ایران آغاز و به آمریکا کشیده میشود. پوران مهدیزاده در این رمان میکوشد با یک ادبیات داستانی پر از هیجان و به اصطلاح ماجراجویی مسألهی مهاجرت را در مقطع انقلاب مورد بررسی قرار بدهد. مجموعه داستان دیگری هم دارد بهنام «تنها» که آن هم در آمریکا منتشر شده است. این مجموعهی سوم، «سنگسار»، از داستانی بهنام «سنگسار» آغاز میشود و بعد به داستانی میرسد بهنام «انزوای بیخطر پلکها». در این داستان دوم نویسنده، راوی داستان در پایین یک تپه ایستاده و به تپهای دیگر که در بالایش یک کلبه قرار دارد نگاه میکند. در یک سفر روانی و درونی خودش را به بالای تپه میرساند و در آنجا از طریق سگ کوچکی که راهنمای اوست، جسدوارهای را در یک رختخواب کشف میکند. متحیر است که او کی هست و به او فکر میکند. کمکم درک میکند که این درحقیقت خود درونی اوست که به دلیل عدم توجه و مراقبت، به دلیل بیتوجهی راوی به خودش به سبک بیمارگونه در بستر افتاده است. البته راوی میآید که در یک دشت شقایق اسیر شقایقها بشود که با کمک همین «من» بیمار دوباره نجات پیدا میکند. در حقیقت این داستان سفریست به درون و کشف خود. داستانهای دیگری هم در این مجموعه هست. کتاب را «انتشارات فروغ» در کُلن آلمان به چاپ رسانده است. مجموعهی سومی که به شما معرفی میکنم «چشمهای سبز سبز» نام دارد. این مجموعه را خانم زهره واعظیان منتشر کرده است و تا آنجایی که به نظر میرسد، نخستین کتاب این نویسنده محسوب میشود. داستانهای کوتاهی در این کتاب هست. یکی از آنها بهنام «صندوق» را من در اینجا برای شما بهطور خلاصه بیان میکنم: راوی صندوقی دارد و همیشه با فکر این صندوق در خواب و بیداری میگذراند. صندوق پر از اثاثه است و جای جدیدی برای چیزی ندارد و او همینطور این صندوق را که با خودش، یعنی در حقیقت با راوی حرف میزده و گفته که مرا بخر و با خودت ببر به خانه، برده و با آن زندگی میکند. اما صندوق پر شده است؛ پراز اثاثهی بیفایده و بیهودهایست که نویسنده، یا همان راوی و قهرمان داستان، را آزار میدهد. او یک روز سعی میکند خودش را از شر این صندوق نجات دهد و صندوق دیگری بخرد. صندوق را از پنجره پرتاب میکند پایین، یعنی از خانهاش بیرون میبرد. صندوق نیمهشکسته میشود. او ناگهان کشف میکند که نه! این صندوق بیشتر از آنچه فکر میکرده با ارزش است و باید حفظش کند. فقط باید خالیاش کند از چیزهای زاید و ناراحتکننده. دوباره صندوق را به خانه برمیگرداند و با مراقبت از آن نگهداری میکند. این داستان سعی میکند نشان دهد که چطور یک انسان با درون خودش سعی میکند دوست باشد و با خاطرات خودش، با خاطرات ناهماهنگ و آن چیزهایی که او را آزار میدهد زندگی بکند. من در اینجا از تذکر این نکته غافل نمیشوم که تعداد نویسندگان زن ایرانی روزبهروز بیشتر میشود. این زنها در گونههای مختلف ادبیات خودشان را ورز میدهند. بعضیها میروند دنبال ادبیات مدرن و میکوشند نوعی از نثر جدید یا محتوای جدید فکری را عرضه کنند؛ برخی دیگر در زمینههای سنتی کار میکنند؛ و بعضیها به شرح احوال میپردازند. مسألهی جالبی که من اخیرا در جایی خواندهام ابن است که ما بیش از پنجاه نویسندهی زن در خارج از کشور داریم. این درحالیست که در داخل کشور شمار نویسندگان بسیار بیشتر از این رقم است و همه مشغول چاپ و فعالیت هستند. به نظر من آیندهی بسیار خوبی برای زنان ایران پیشبینی میشود. اگر توجه کنیم، اولین شاعر جهان «انهدوانا» در چهارهزار و پانصدسال پیش در منطقهی خاورمیانه زندگی میکرده، در عراق جنوبی فعلی؛ و بعد یک دوران سکوت آغاز میشود. دورانی که برای هزاران سال زنها در یک خفقان روحی باقی میمانند و اثری عرضه نمیکنند. اما ادبیات معاصر ما نشان میدهد که بعد از هزارهها سکوت، زنان به میدان آمدهاند و با زبانهای مختلف، گاهی الکن و گاهی بسیار رسا و گویا، مشغول عرضهی آثار هستند. در برنامهی آینده سعی میکنم باز نویسندگان زن دیگری را به شما معرفی کنم.
|
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
bakhsi ke dar morde janjali budane zendegi furgh hast behtarin tasviri ke mitunest kasi az yek zane irani erae bede ro shoma eraie dadin ke zan tuye sonate iran ya najib o khane dar hast va ya ruspi!
-- sun ، Aug 14, 2007 در ساعت 06:16 PMi like this explanation!