تاریخ انتشار: ۱۲ مرداد ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
گزارش يك زندگى- بخش بيست‌وسوم

رفتار بيابانی عليه زنان

بيست‌وسومين بخش از خاطرات شهرنوش پارسی‌پور را از «اینجا» بشنوید.

در كش‌وقوس نوشتن بودم كه خبرى را در رايانه خواندم كه سخت مرا اندوهگين كرد. در جايى در كشور عربستان دختر يا زن جوانى با مردى قرار ملاقات داشته است. ظاهراً اين ملاقات ساده‌اى بوده و از حدود حرف زدن تجاوز نكرده. هنگامى كه آنها در حال بازگشت از سر قرار بوده‌اند مورد هجوم دسته‌اى اوباش قرار مى‌گيرند. دختر را به كشتزارى مى‌برند و 14نفر به او تجاوز مى‌كنند. پنج نفرى از اين گروه دستگير مى‌شوند و به زندان‌هاى پنج ماه تا پنج سال محكوم مى‌شوند. اما مسأله جالب اين است كه قاضى دادگاه دختر را نيز محكوم به 90ضربه شلاق مى‌كند. دليل اين امر اين است كه چرا به ديدار مردى رفته كه با او خويشاوند نزديك نبوده است.

مسأله بسيار شگفت‌انگيز است. البته مى‌دانيم كه هر نوع رابطه‌اى ميان زن و مرد در اين كشور ممنوع است. آن بخش از اعرابى كه دستشان به دهانشان مى‌رسد براى تفريح و گردش به كشورهاى اروپايى و امريكايى و يا كشورهاى هم‌جوار مى‌روند. اما باقى مردم كه اكثريت جامعه را تشكيل مى‌دهند ظاهراً كارى ندارند جز آن كه بنشينند و زاغ سياه يكديگر را چوب بزنند.

سال‌ها پيش دوستى از اعراب خوزستان براى بازاريابى بعضى از اجناس به عربستان سفر كرده بود. او موظف بود به در خانه‌ها رفته و براى يك نوع روغن تبليغ كند. در مسير حركتش متوجه مى‌شود كه در بسيارى از خانه‌ها از بيرون و با زنجير قفل است. پس از مدتى پيگيرى متوجه مى‌شود كه مردان اين خانه‌ها هنگام خروج از خانه در را از بيرون و با زنجير قفل مى‌كنند تا همه همسايه‌ها بدانند كه زنان اين خانه قادر به خروج از آنجا نيستند. اين علامت بدى‌ست و نشانه آن است كه احساس اعتماد و اطمينان نسبت به يكديگر در اين جامعه به حد قابل تأملى تنزل پيدا كرده است. حرفى نبود اگر كه به زنجير كشيدن زنان مى‌توانست سبب‌ساز فعاليت و كنش سودمندى بشود. اما آيا واقعاً كار علمى وهنرى قابل تأملى در عربستان به انجام مى‌رسد؟ و اصولاً آيا انجام كار علمى و هنرى بدون مشاركت زن‌ها ممكن است؟ يا نه، ممكن نيست؟

روح علمى وهنرى هميشه جنبه‌اى زنانه دارد. ذهن انسان بايد آبستن مطلبى بشود تا تراوش علمى و هنرى و فلسفى ممكن شود. اما چنين به نظر مى‌رسد كه در بعضى از كشورها اين روح كاملاً به اسارت درآمده. هنگامى كه ما زن‌ها را اسير مى‌كنيم در حقيقت خرد زنانه خود را نيز به اسارت مى‌كشيم. درست است. خرد ما حداقل دو گونه بازتاب دارد. وجهى از حضور ما، اعم از اين كه مرد يا زن باشيم نمودى مردانه دارد. در آنى كه من به قصد رفتن به ميدان جنگ و يا به‌سادگى براى انجام كارى در آشپزخانه حركت مى‌كنم در حال انجام يك "حركت مردانه" هستم. هر نوع كنشى كه نياز به تحرك و پويايى دارد كنشى مردانه و نرينه‌خوست.

اما در هنگامى كه نشسته‌ام و به يك قطعه موسيقى و يا يك سخنرانى گوش مى‌دهم داراى حالتى پذيرا و جذب‌كننده هستم. طبيعتاً چنين حالتى زنانه و مادينه‌خوست و روشن است كه من به عنوان زن يا مرد مى‌توانم شنونده باشم و در اين حالت دارم "رفتارىزنانه" انجام مى‌دهم. روشن است كه اگر من بخواهم در زمينه دانش يا هنرى اطلاعاتى به دست بياورم بايد اجازه بدهم تا آن دانش و يا هنر در من نفوذ كند. از لحظه پس از اين نفوذ است كه ذهن من شروع به انديشيدن مى‌كند و قادر مى‌شود چيزى خلق يا ابداع كند. اين عمل شباهت بسيارى به زايش زنانه دارد. در زايش زنانه من كودكى به دنيا مى‌آورم، و در زايش علمى يا هنرى ارزشى علمى و هنرى را به دنيا مى‌آورم.

البته درك اين حالت اندكى دور از ذهن است، اما مى‌توان مثال‌هاى ديگرى زد تا مسأله روشن شود. فرض كنيم كه ما يك كاراته‌باز هستيم. ما بدن و دست‌هاى خود را به گونه‌اى ورز داده‌ايم كه از يک سو مى‌توانيم با ضرب يک دست آجرى را به دو نيمه بكنيم، و در همان حال بدن ما قادر است ضربات شديد را تحمل كند و سالم بماند. آيا رسيدن به اين مرحله صرفاً با انجام حركات مردانه ممكن است؟ و يا بايد در رفتارى توأمان مردانه و زنانه به اين مرحله رفتارى رسيد؟

واقعيت اين است كه هنگامى كه من در يك حركت كاراته دست خود را بالا مى‌برم دارم يك حركت مردانه انجام مى‌دهم، اما هنگامى كه براى ضربه زدن دستم را فرود مى‌آورم دارم يك حركت زنانه مى‌كنم. تمامى حركاتى كه ما در طى روز و شب انجام مى‌دهيم ميان اين دو معنا در نوسان است. البته بهتر است به جاى استفاده از واژه‌هاى زنانه و مردانه از واژه‌هاى نرينه و مادينه استفاده كرد. چراكه حركات ما نه زنانه و مردانه، بلكه ميان دو قطب مثبت و منفى در نوسان است. در جامعه‌هايى همانند جامعه چين كه به هر دو قطب منفى و مثبت، مادينه و نرينه بها مى‌دهند امر حركت و پيشرفت با سهولت بيشترى به انجام مى‌رسد. يك چينى به خوبى مى‌داند كه بايد قواى جسمانى و عقلانى‌اش را به گونه‌اى پرورش دهد كه ميان دو قطب مثبت و منفى در نوسان و حركت باشد. هيچ نوع پيشرفتى ميسر نمى‌شود مگر آن كه قادر باشيم ميان دو قطب مثبت و منفى وجودمان توازن برقرار كنيم.

بدبختانه ديده مى‌شود كه در برخى از جامعه‌ها تمايل به حذف نيروى زنانه تا آنجا قوى‌ست كه به كلى منكر حضور زنانه مى‌شوند. در نگاهى دقيق به اين جوامع متوجه مى‌شويم كه هيچ نوع حركت علمى، هنرى و فلسفى در آنجا نه ميسر است و نه ممكن. بلكه مردم، يا به بيان ساده‌تر مردان در دايره معينى از رفتار مى‌چرخند بى آن‌كه خلاقيتى در آنها ديده شود. مثلاً اگر مغازه‌اى دارند به مدت پنجاه سال آن را به همان‌گونه كه در روز نخست اداره مى‌كرده‌اند اداره مى‌كنند.

باور دارم كه آب و هوا در ايجاد چنين شرايطى نقش دارد. به‌طور معمول در مناطق بيابانى زنان در شرايط ذلت به سر مى‌برند. تو گويى انسان منطقه بيابانى انتقام سترون بودن زمين را از حضور زنانه مى‌گيرد. رفتارى كه در عربستان نسبت به اين زن انجام شده نمونه روشنى از يك رفتار بيابانى‌ست. بيابان بزرگ و باز و وسيع است. مى‌توانيد روى شترى بنشينيد و در متنى بدون درخت و علف منطقه وسيعى را ببينيد. اگر مرد و زنى در اين متن حركت كنند از چشم شما پوشيده نخواهد ماند. روشن است كه در اين حالت تجاوز كردن به يك زن كار ساده‌اىست، و روشن است كه پس از مدتى جامعه زنان را به پشت پرده‌ها مى‌راند و در پشت درهاى بسته حبس مى‌كند تا كيان خانواده محفوظ بماند.

اما به همراه اين رفتار روح زنانه نيز به شدت آسيب مى‌بيند. روشن است زنى كه هيچ چيز نمى‌داند نمى‌تواند چيزى به فرزندانش بياموزد. او نمى‌تواند هيچ ارزشى را به فرزندانش تزريق كند. امر تربيت پسران جامعه بر عهده پدر قرار مى‌گيرد، كه او نيز به نوبه خود آداب سلحشورى را به پسرانش مى‌آموزد. پس پسر شجاع و دلير مى‌تواند در يك جبهه جنگ دست به عمل بزند، اما همين پسر قادر نيست در يك آزمايشگاه علمى كار باارزشى ارائه دهد، چون احساس پذيرش و جذب دانش را كه حالاتى زنانه هستند كسى به او نياموخته است. در نتيجه در اين نوع جامعه‌هاى بيابانى هيچ كار علمى و هنرى انجام نمى‌شود. تنها ارزش ممكن جنگيدن است و يا فروختن كالا و البته اندكى بازرگانى.

چنين به نظر مى‌رسد كه اين حالت جامعه‌هاى ديگر را بى‌قرار و عصبى مى‌كند. مردان اين نوع جامعه‌ها كه زن را نوعى كالا تلقى مى‌كنند به جامعه‌هاى مجاور يا دوردست‌تر رفته و كالايى به نام زن را به صورت مقطعى تصاحب مى‌كنند. زنانى كه به صورت كالا در اين بازار رد و بدل مى‌شوند توان علمى و هنرى محدودى دارند و اين تصور را در اين مردان تقويت مى‌كنند كه زن هيچ چيز نيست جز يك كالا.

روشن است كه مرد اين جامعه نمى‌تواند اجازه بدهد كه زنان جامعه او را به عنوان كالا تصاحب كنند. پس رفتار با زنان درون جامعه خشن مى‌شود و از اين خشونت حالتى مى‌زايد كه منجر به سترون شدن جامعه مردانه از نظرگاه علمى، هنرى، و فلسفى مى‌شود. عشق ممنوع است، چون به يك كالا نمى‌توان عشق ورزيد. اما جنگيدن آزاد است چرا كه ارزش والايى به شمار مى‌آيد. پس عشق ناپديد مى‌شود و آن روى سكه عشق، يعنى نفرت، رشد مى‌كند و به هيولايى تبديل مى‌شود.

من به‌راستى نمى‌دانم چگونه مى‌توان به زنان اين جامعه‌هاى بيابانى فرصتى عطا كرد تا بتوانند ميدان رفتارى گسترده‌تر و قابل تأمل‌ترى داشته باشند. اگر بنا باشد هربار كه زنى با مردى ملاقات مى‌كند مورد تجاوز قرار گيرد و 90ضربه شلاق بخورد، شك نيست كه الكن و گنگ مى‌شود. ما در عصرى هستيم كه جهان نمى‌ايستد تا ببيند ما چگونه خود را الكن كرده‌ايم. جهان چه حق داشته باشد و چه نداشته باشد، به دليل شتاب رشد علمى و تكنولوژيكى ما را زير دست و پا له مى‌كند.

و بالاخره در انتهاى برنامه به اين آرزو اشاره مى‌كنم كه آيا روزى خواهد رسيد كه در منطقه خاورميانه احساس محبت و عطوفت ميان جامعه‌هاى مختلف برقرار شود؟ آيا روزى خواهد رسيد كه كسى به كسى تجاوز نكند؟

مطلب پیشین: مبصری با کفشِ پاره

------------------------------------
دیگر خاطرات شهرنوش پارسی‌پور

نظرهای خوانندگان

خانم پارسی پور در تایید صحرت شما فرهنگ بدوی اعراب با دین آغشته شده و این از نظر جامعه شناسی کاملا طبیعی است ولی جای تاسف است که ما هم بعد از گذشت 1400 سال اگر می خواهیم انسانهای دینداری باشیم(به معنای واقعی دین) باید فرهنگ بدوی انها را هم زاپاس بکشیم اگرنه متهم به هزارتا بی ناموسی میشویم.

-- وغ وغ صاحاب ، Aug 13, 2007 در ساعت 06:42 PM

Mrs Parsipour:

I should apologize that I cannot type farsi and I cannot write my comment in our language.
I met you one time in Narejestan Program, back in LA, and as I told you that time, we need writers like you to create better generations. I always admires your job and the way you write about women problem. I learn to put my feet in women shoes with your novels, please never give up. we need a lot of time and effort to change our society social mentality approach. Your writings do make a lot of changes.

-- Tanyer ، Aug 19, 2007 در ساعت 06:42 PM


با توجه به این مقاله که به نظر من مبحث بی نظیری است و ضرورت نگاهی دوباره به تمامی مباحث فمنیستی را میرساند. آیا با کلمات و زبانی که ما می اندیشیم و دانشی که در خود داریم توانسته ایم بارمردانه نهفته در آن را که طی قرون انباشته شده است در زمانی کمتر از یک قرن واندی وبگونه ای اراده گرایانه بزوداییم؟
از طرفی دیگر اگر پذیرش امری زنانه است بخصوص در زمینه دانش پژوهی آیا باید این را که 70% از ورودی های دانشگاه سال گذشته در ایران دختران بودند را بفال نیک گرفت و دورنمایی روشن را برای آن پیش بینی کرد؟ باید ممنون شرایط موجود باشیم! آیا این برآمده از نابرابری موجود زن ومرد در ایران بوده است؟ در صورتی که پیش بینی میشود که این امر عواقب ناگواری بدنبال خواهد داشت وباعث سیرنزولی آمار ازدواج می شود و ضرباتی ناگوار براستحکام خانواده ها خواهد زد...

-- mahtab ، Aug 23, 2007 در ساعت 06:42 PM

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)