رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۱۵ مرداد ۱۳۸۷
شکوفايی و انحطاط تمدن اسلامی (۳)

عصر طلايی اسلام

نوشتهء فرنان برودل
مترجم: عبدی کلانتری

فايل صوتی
فايل صوتی با سرعت معمولی

به مدت چهار يا پنج قرن، اسلام درخشان ترين تمدن جهان در عصر قديم به شمار می آمد. عصر طلايی، به تقريب از زمان مأمون، سازندهء بيت الحکمت در بغداد (دارای کتابخانه، مرکز ترجمه، و رصدخانهء ستاره شناسی)، آغاز می شود و تا مرگ ابن رشد، آخرين فرد از گروه فيلسوفان بزرگ اسلامی، به پايان می رسد. مرگ ابن رشد به سال ۱۱۹۸ در مراکش در سن هفتاد و دو سالگی رخ داد. اما تاريخ هنرها و علوم تنها کليد عظمت اسلام در اين دوران به شمار نمی رود.

لئون گوتيه، تاريخنگار فلسفهء اسلامی، اشاره دارد که دوران رونق انديشهء اسلامی، «همان اوقات صلح و رونق اقتصادی بود، يعنی دوره ای که ثروت و اقبال [دولت] اجازه می داد که خليفه ای روشن انديش و قدرتمند، حامی [فرهنگ] باشد. خلفای عباسی در شرق در قرون هشتم و نهم، از المنصور تا المتوکل، از اين شمار بودند؛ آنها بی وقفه به مدت صدسال، مشوق گسترش علم و فلسفهء يونانی در جهان اسلام گشتند، تلاشی که به همت مترجمان مسيحی ِ نسطوری انجام می گرفت. . . به همين شيوه، در مناطق غربی، در قرن دوازدهم، خلفای الموحدون (المحاد / Almohad) بر اين عادت بودند که با دکتر يا فيلسوفِ مورد علاقهء خود، بحث های نظریِ طولانی داشته باشند. از سوی ديگر، در دورانی که امپراتوری به جانب بی اعتدالی و تضاد درونی درمی غلطيد، متفکران سنت شکن، اين امکان را پيدا می کردند که در ميان سلاطين رقيب، به حامیِ معتدل تری روی آورند ــ کسی مانند سيف الله امير آلپو (حلب) در نيمهء نخست قرن نهم، که فارابی را تحت حمايت خود گرفت.»

لئون گوتيه اهميت مسأله را به وضوح در تاريخ سياسی جستجو می کند. تمدن از ديد او مديون شاهزادگان و مستبدان روشن انديش است. اما زوال سريع خلافت بغداد به دنبال ناکامی های متعدد، که به چندپارگی های سياسی بی سابقه ای منجر شد، به هيچ وجه گسترش فلسفه را از رونق نينداخت. برعکس، همين چندپارگی باعث آزادی نسبی فکر و انديشه بود، درست به اين دليل که يک انديشمند می توانست از يک دولت يا حامی، به دولت يا حامیِ ديگری در همان نزديکی روی آورد. همين ويژگی، به طور مکرر در ايتاليای عصر رنسانس و اروپای قرون هفدهم و هجدهم به چشم می خورد. اسلام هم بارها و بارها به همين شيوه، فرصت فراهم می کرد.

اما برتری های انديشمندانه به تنهايی [برای شکوفايی فرهنگی] کفايت نمی کنند. امتيازات مادی است که دوام انديشه را توضيح می دهند. حوالی سال ۷۵۰ ميلادی، اسلام از لحاظ جغرافيايی به وسيع ترين حد خود رسيده بود. گسترش بيشتر، با مقاومت از خارج روبرو می شد. قسطنطنيه که در سال ۷۱۸ به محاصره درآمده بود، به يمن دليری امپراتور لئوی سوم، اهل ايسورا [جنوب آسيای صغير، ترکيهء کنونی]، و شور و تهور يونانی [از گزند حملهء اسلام] نجات پيدا کرد؛ مناطق غربی و خطهء گال (Gaul) نيز با پيروزی شارل مارتل در نبرد تور يا پوآتيه در سال ۷۳۲ يا ۷۳۳، و شورش همزمان در مغرب [مراکش، در شمال آفريقا]، نجات پيدا کردند.

در نتيجه، در مناطق مرزی امپراتوری اسلام، درجه ای از ثبات به وجود آمد، درحاليکه در درون اين مرزها، يک سيستم اقتصادی پهناور ريشه دواند، رشد کرد، و ثمر داد.

اين رشد [اقتصادی] مربوط به استقرار اقتصاد بازار بود؛ اقتصادی مبتنی بر پول و «تجاری شدن» روزافزون ِ محصولات کشاورزی که همه يکجا در محل توليد خود به مصرف نمی رسيدند بلکه اضافه توليد آن در شهرها فروخته می شد و به رونق عمومی اين نظام ياری می رساند. تجارت خرما هرساله، صدهزار بار شتر را به حرکت درمی آورد. بازارچه های شهرها به نامهايی چون «خانهء خربزه [و هندوانه]» شهرت می يافتند. اين ميوه جات که از شهر مرو در ماوراء النهر [آسيای مرکزی] می آمدند، به ويژه مشتريان بسيار داشتند. همين ميوه ها به شکل خشکبار در محموله های بسيار بزرگ و از مسيرهای بسيار طولانی، به غرب صادر می شدند؛ ميوه های تازه را، در محفظه های مخصوص چرمی و در ميان يخ، طی چندمرحلهء انتقالی، به بغداد می فرستادند. کشت نيشکر نيز صنعت خاص خود را به وجود آورد. در رابطه با صنايع غذايی، آسياب کردن آرد نيز توسعه پيدا کرد. به سال ۹۴۷، آسياب های آبی در نزديکی بغداد و آسياب های بادی در سيستان به کار مشغول بودند. در شهر بصره، جريان آب دجله برای به کار انداختن چرخهای آسيا مورد استفاده قرار می گرفت.

Nilgoon Image: The Golden Age of Islam

اين اقتصاد پر رونق باعث توسعهء صنايع متعددی شد، از جمله آهن، چوب، و پارچه (کتان، ابريشم، پنبه بافت، و اجناس پشمی)؛ مزارع پنبه نيز در شرق توسعه پيدا کردند. قالی های بخارا، ارمنستان، و ايران شهرت بسيار داشتند. شهر بصره، واردکنندهء مقدار عظيمی کرم قرمز [بدن کرم خشک شده برای رنگ کردن] و نيل بود تا با آنها پارچه ها را به رنگ سرخ و آبی درآورند. نيل هندی که از مسير کابل می آمد، بر همين محصول از مصر عليا، برتری کيفی داشت.

اين فعاليت های اقتصادی، خود برايندهای سياسی و اجتماعی داشتند. اقتصاد پولی، پايه های جامعه ای را که از اربابان و روستاييان تشکيل می شد، به شدت تکان داد. اغنيا، غنی تر و متکبرتر، و محرومان بازهم محروم تر می شدند. رشد تکنيک های آبياری باعث افزايش تقاضا برای نيروی کار بردگان کشاورزی می شد؛ و ثروت اسلام اين امکان را می داد که در برابر رقيبان، پنج تا شش برابر قيمت رايج، برای خريد اين نيرو پرداخت شود. ناآرامی های اجتماعی نتيجهء اين وضعيت بود. ثروت و نعمت اسلامی تنها عامل ناآرامی نبود اما به ميزان زيادی در رشد آن دخيل بود. فضايی از تحريکات انقلابی و يک سلسله شورش های بی وقفهء شهری و روستايی به وقوع پيوست که می توان آنها را با جنبش های ملی گرای آنزمان پيوند داد، نظير فتنه هايی که در ايران بالا گرفت. نوشته های اين دوره به راحتی کاربرد اصطلاحات و مفاهيم امروزينی چون ناسيوناليسم، سرمايه داری، و مبارزهء طبقاتی را امکانپذير می کند. [توضيح مترجم: تعريف فرنان برودل از نظام سرمايه داری، نقش عنصر سرمايهء تجاری ِ اوليه، و زمانبندی آغاز وجه توليد سرمايه داری مدرن، از سوی برخی از تاريخدانان مورد انتقاد قرار گرفته است. مطالعات معروفی که با عنوان «بحث گذار» ــ گذار از فئوداليسم به سرمايه داری در اروپا و دلايل، چگونگی، و زمان آن ــ در ميان تاريخنگاران بريتانيايی درگرفت، از جمله مباحث مربوط است.]

برای نمونه، در جزوه ای که توسط نويسنده ای به نام الافريقی حوالی سال ۱۰۰۰ تحرير شده، چنين آمده، «هرگز! بی ترديد تا وقتی که چنين دست تنگ و فقير بمانم، نزد خدا دعا نخواهم کرد. بگذار شيخ دعا بخواند، همان که فرماندهء نظام است و انبارهای اش لبريز از مايحتاج. چرا دعا بگزارم؟ مگر توانمندم؟ يا مگر قصری دارم با اسب های بسيار و پوشاک مرغوب و کمربندی از طلا؟ این رياکاری است که من دست به دعا بردارم درحاليکه حتا يک وجب خاک به من تعلق ندارد.»

از آنجا که همه چيز به يکديگر مربوط است، جنبش های بدعت آميز، يا الحادی در اسلام که طی اين قرون ِ پرتلاطم پديدار شدند همه، نظير جنبش های الحادی قرون وسطا در اروپا، ريشه های اجتماعی و سياسی داشتند. پيدايش و گسترش يک فرقهء انشعابی و شکلی که به خود می گيرد تابع شرايط مساعد يا شرايط سخت و پيگردهای شديد است. تاريخ تفکر اسلامی پيوند تنگاتنگی با رشد اين دستجات متنوع و چندشاخه دارد.

يک تاريخنگار به نام «آ. مِتز» برای توصيف عصر طلايی اسلام از واژهء چندمعنايی «رنسانس» استفاده کرده است. کار او به اين معنی است که برجستگی تمدن اسلامی در اين دوران را تنها می توان با رنسانس پرشکوه ايتاليا مقايسه کرد. حُسـن اين مقايسه آن است که واقعيتی را مؤکد می کند: اينکه همانند ايتاليا در قرن پانزدهم، در شکوفايی تمدن اسلامی نيز، ثروت و رونق مادی و فکری هردو نقش داشتند. هردوی اين تمدنها متکی بودند بر جوامعی شهری که از رونق تجاری و ثروت مالی بهره می گرفتند. هردوی اين تمدنها، ثمرهء تلاش حلقه های کوچک اما درخشان ِ افرادی استثنايی بودند که از تمدن باستان تأثيری عميق گرفته بودند، تمدنی که آنرا ستايش کرده، به تجديد حيات آن کمر بستند؛ افرادی که قرنها از مردم همعصر خويش جلوتر بودند. همچنين، هردوی اين تمدنها از سوی قبايل غير متمدن فراسوی مرزهای خود، در معرض تهديد قرار می گرفتند.

تهديدی که متوجه ايتاليا در پايان قرن پانزدهم ميلادی بود از سوی کوه نشينان غيرمتمدن ِ سوئيس، آلمانی های شمال تنگهء برِنـِر (Brenner Pass)، فرانسوی ها، اسپانيايی های چابک پا، يا ترکان (که «اوترانتو» را در سال ۱۴۸۰ تسخير کردند)، می آمد. تهديدی که متوجه تمدن اسلامی ِ عصر ابن سينا و ابن رشد می شد، از طرف ترکهای سلجوق، بربرها [ی شمال آفريقا]، صحرانشينان ِ همان خطه، و صليبيون ِ غربی بود. بيشتر اوقات، مردمان غيرمتمدن دعوت می شدند تا از آنها در امور داخلی استفاده شود ــ همانطور که بعدها در ايتاليا مرسوم شد. از همان نخستين روزهای خلافت بغداد، برای بردگان و مزدوران ترک، تقاضا وجود داشت. اين بردگان توسط والدين خود، به فروش می رسيدند تا «آيندهء آنها تضمين شود.» در اسپانيا تا مدتها، با چند سکهء طلا می شد مهاجمان مسيحی شمال را بازخريد کرد و به کشور خودشان عودت داد. اما به ناگهان، جنگ مغلوبه شد! المعتمد پادشاه سويل [اشبيليه] برای آنکه از تهاجم مسيحيان جان سالم به در برد، دست به دامن قبايل غيرمتمدن المراويدی [مرابطون] از شمال آفريقا شد.

هرچند ممکن است اين گفته متناقض به نظر رسد اما تمدن اسلامی بر روی هم، از سال ۸۱۳ تا ۱۱۹۸ ميلادی، هم تمدنی واحد بود و هم متکثر؛ هم جهانشمول (يونيورسال) و هم از لحاظ محلی متنوع. آنچه دربارهء وحدت جهان اسلام می توان گفت اين هاست: اسلام در همه جا دست به ساختن مساجد و «مدرسه» هايی زد که تزيينات داخلی آنها عمدتاً و به طور يکپارچه «انتزاعی» (آبستره) بود. همه متحدالشکل بودند: يک حياط مرکزی، طاقها و ستونهای يکدست، حوضی برای وضو، يک محراب برای جهت قبله، يک منبر در شبستان يا صحنی که توسط ستونها حفظ می شد، و يک مناره. همه از همان ذخاير معماری مشابه اخذ شده بودند: ستونها و سرستونهای مشابه، طاقهای متعددالشکل (موّرب، سبک مغربی [به شکل نعل]، شـبدری [سه پر]، چندضلعی، طاق رومی، سبک استالاکتيکی [تو در تو با هلالها، زوايای موّرب، و ساختارهای کندو مانند و قنديل مانند]، گنبدهای راه راه، انواع موزاييک و سراميک، و دست آخر هنر خطاطی که با خطوط عربی، احساسات را برمی انگيخت.

در همه جا اسلام توليد کنندهء شعری بود که بر اصول واحد و عبارات مألوف و مشابه متکی بود. اين شعر، به ستايش خدا («گل سرخ بدون نقص خداست»)، طبيعت، عشق، رشادت، نژاد پاک، اسب، شـتر («به عظمت کوه . . . که رد پای آن کمربندی برای زمين می سازد»)، دانش، لذات منع شدهء شراب، و انواع گلها می پرداخت. به همين شيوه، تمام دنيای اسلام، از قصه های فولکلور واحدی تغذيه می کرد که در اصل از هند آمده بودند و ما امروزه آنها را با عنوان «شبهای عربی» [هزار و يک شب] می شناسيم، که پس از دوران طولانی نقل سينه به سينه، در قرن چهاردهم ميلادی به شکل کتبی جمع آوری شدند.

در همه جا، فلسفهء اسلامی بر اساس فلسفهء ارسطو و مشائيان يونان پی ريزی شد؛ اين فلسفه تلاش بسيار ورزيد تا خدا را در عالمی جايگزين کند که، به تأسی از يونانيان، آنرا جاودانی می پنداشت و در نتيجه تصور «خلقت» را منتفی می کرد.

در همه جا، تکنيک ها، صنايع، اشياء صنعتی و مبلمان مشابهی به کارگرفته می شد، چنانچه از حفاری های مدينه الصحرا، در نزديکی کوردوبا [قرطبه] مشهود است. در همه جا، مُدهای شبيه به هم که نسخهء مشابه سليقهء بغداد بود به چشم می خورد. اسپانيا، آخرين ايستگاه اين واردات ِ دنيای شرق محسوب می شد که تأثيرات تدريجی ِ آنها را در سراسر اين کشور می توان مشاهده کرد: عادت به استفاده از اسم مستعار يا تخلـّص که از شعرای معروف شرق وام گرفته شده بود، رسم پوشيدن ردای کلاهدار پس از ورود خاندان المراويد [مرابطون / مرابطيان]، برخی بازمايه های مکرر ادبی، نسخه های دارويی معيّن، و نظاير اينها.

همه جا، از ايران تا آندالوس، صحنه گردانهای دوره گرد به سرگرم کردن مردم مشغول بودند. بيشتر آنها از مصر می آمدند اما در ميان آنها دختران رقصنده و خوانندگانی که در مدينه يا بغداد تعليم ديده بودند نيز حضور داشتند، که لباس شان در شرق به رنگ زرد و در غرب به رنگ قرمز بود. همه شاعران وصف اينان را کرده اند. سرانجام، در همه جا مسلمانان شطرنج بازی می کردند و همچنين بازی ای به نام kurag که با اسب های چوبی زره دار انجام می گرفت و طرفدار بسيار داشت. اين يک بازی بسيار سرگرم کننده بود: «ابن مرطان سردار خليفه المعتمد، در حاليکه به اين بازی سرگرم بود، از سوی يکی از رستگان سپاه دشمن در شهر کوردوبا [قرطبه] مورد شبيخون قرار گرفت.»

دو نمونهء ديگر را می توان در اثبات يکپارچگی اسلام ذکر کرد. يکی، وزير و نايب السطنهء خراسان در خطهء ايران بود که در ابتدای قرن دهم، «هيأتهايی را به کشورهای گوناگون گسيل داشت تا نسخه ای از آداب و رسوم دربارها و وزارتخانه ها در هرکشور، در امپراتوري يونان، در ترکستان، در چين، در عراق، در سوريه، در مصر، در زنجان، زابل، و کابل فراهم کنند . . . اين وزير، اين نسخه ها را با دقت مطالعه کرد و بهترين آنها را برگزيد» تا در بخارا، در دربار و ادارهء دولت به کار گيرد. نمونهء ديگر، به طور اخص در درون مرزهای اسلام، حـَکـَم دوم، خليفهء کوروبا بود که همهء کتابهای نوشته شده در ايران و سوريه و نقاط ديگر را به محض انتشار می خريد. او، به گفتهء ارنست رُنان، «هزار دينار به شکل طلای ناب برای ابوالفرج اصفهانی فرستاد تا نخستين نسخهء منتخبات معروف او را ابتياع کند.»

اما اين وحدت فرهنگی باعث نشد که خصوصيات زندهء محلی از ميان برود. در قرن دهم، هنگامی که امپراتوری اسلامی شکاف برداشت، هرقسمت آن تا اندازه ای استقلال خود را احيا کرد و فضايی برای تنفس به دست آورد تا در آن شخصيت ويژهء خود را دوباره به نمايش بگذارد، شخصيتی که در همهء اين دوران، علارغم بده بستان با اسلام به عنوان يک کليت، آنرا با عزم راسخ حفظ کرده بود.

اسپانيای مسلمان، در پاسخ به تأثيرات مکرر بيرونی و پذيرش آنها، به تدريج کاراکتر خاص اسپانيايی خود را کسب کرد ــ شخصيتی که درتاريخ بارها متجلی شده بود. ايران نيز فرديت خود را با قدرت و زور بيشتری بر کرسی نشاند. ايران با خلافت بغداد انرژی و سبک و سياق خود را احيا کرد. بغداد يک شهر ايرانی محسوب می شد. دوران عباسی شاهد موفقيت بيش از پيش سفالينه های ميناکاری شده بود که در اصل به ايران تعلق داشت، و نيز رونق يکی ديگر از گنجينه های ايرانی، يعنی کوزه گری با رويهء فلزی. ايوانهای ايرانی، يادآور قصرهای خسروان بودند. زبان عربی همچنان زبان اصلی به شمار می آمد اما فارسی نيز ــ که حالا با خط عربی نوشته می شد ــ دومين زبان مهم ادبی به حساب می آمد که به نقاط دوردست راه پيدا کرد، از جمله به هند (و بعدها به امپراتوری عثمانی). فارسی، به عنوان زبانی نيمه مردمی (دموتيک / demotic) اين قابليت را داشت که به ميان تودهء کثير مردم راه پيدا کند، و ناپديد شدن کامل زبان يونانی نيز به اين رونق کمک کرد. در پايان قرن دهم ميلادی، فردوسی شاهنامه اش را در تجليل از ايرانيان باستان سرود. از قرن يازدهم ميلادی به بعد، زبان فارسی به طور روزافزون در نوشتن کتابهای علمی به کار گرفته شد.

ايران قطعاً يک تمدن ملی با شخصيت قوياً منحصربه فرد خود بود ــ اما از اين تاريخ به بعد در درون تمدن گستردهء اسلامی رشد می کرد. نمايشگاه بزرگ هنر ايرانی در پاريس به سال ۱۹۶۱ در اين رابطه بسيار روشنگر بود. اين نمايشگاه نشان می داد چقدر دوران پيش از اسلام با دوران اسلامی متفاوت است، اما تداوم را نيز ميان اين دو آشکار می کرد.

اين قطب بندی ميان جهانشمولی و محلی گرايی در تمام تاريخ اسلام وجود داشته است. موارد کاملاً مشخص آن را می توان در هند مسلمان، اندونزی مسلمان، و آفريقای سياه مشاهده کرد که اسلام در آنها عميقاً نفوذ کرد اما آنها همزمان شخصيت تاريخی شان را هم نگه داشتند.

در هند، کنش و واکنش ميان دو تمدن باعث پيدايش هنر ناب هندی ـ اسلامی شد که اوج آنرا در قرن دوازهم و به ويژه در قرن سيزدهم می بينيم. در شهر دهلی، نمونه های شگفت انگيزی از اين هنر هنوز برجا مانده است. اعجابی که از ديدن آن به دست می دهد ناشی از التقاطی بودن اين هنر است. برای مثال، مسجد بزرگ شهر دهلی که تاريخ آن به سال ۱۱۹۳ باز می گردد، توسط مسلمانان طراحی شد اما ساختمان آنرا معماران و پيکرتراشان هندی به اتمام رساندند. اين ساختمان مخلوطی است از سبک هندی ِ همسان با طومار مزين به نقش گل، همراه با تزئينات خط عربی. به اين شيوه، يک هنر تماماً تازه پديد آمد که بسته به زمان و مکان گاه به طور عمده اسلامی بود و گاه ويژگی هندی در آن غلبه داشت. سرانجام، وقتی که به قرن هجدهم ميلادی مي رسيم، اين دو شاخه چنان در هم سرشته شده اند که تميز هريک از ديگری ناممکن می شود.

عصر طلايی تمدن اسلامی در سطوح بالاتر خود، هم شامل موفقيت بی نظير علمی بود و هم تجديد حيات استثنايی فلسفهء باستان؛ و در کنار آنها ادبيات نيز از دستاوردهای بزرگ اين دوران است، گرچه دوتای اول بود که سرآمد پيروزی های ديگر به حساب می آيد.

بخش بعدی ـ علم و فلسفه در تمدن اسلامی

نظرهای خوانندگان

آقای عبدی تعجبم که نويسنده از دوران زمامداری مسلمانان در اندلس که حدوداً هفت قرن بود و عصر شکوفايی فرهنگ و هنر بود اسمی نبرده! همين امروز مقاله ای از خسرو ناقد در بی بی سی میخواندم که از جمله نوشته:
"از این دوران به‌عنوان "اعجاز اندلس" یاد می‌شود. در همین دوران بود که نخستین دارالترجمه در شهر طلیطله (تولدو) تأسیس شد و در سده‌های ۱۲ و ۱۳ میلادی بخش عظیمی از دانش و فلسفه و ادبیات یونان باستان ترجمه و بعدها به اروپای غربی انتقال یافت. آثار باارزشی از "دوران درخشان" زمامداری مسلمانان در اندلس اسپانیا به‌یادگار مانده است که پیروان سه دین ابراهیمی – یهودیان و مسیحیان و مسلمانان - بیش از هفت قرن در کنار هم همزیستی مسالمت‌آمیز داشتند و در شکوفایی فرهنگ و هنر و دانش‌های گوناگون سهیم بودند."
در ضمن نوشته ناقد در مورد رويکرد متفاوت غرب به اسلام و مسئله فيلم ضد اسلامی هستش و فقط اشاره ای به اين دوراه داره

www.bbc.co.uk/
persian/arts/story/2008/04/080402_an-kn-fitna.shtml

-- جلال ، Apr 3, 2008 در ساعت 07:35 PM

سوالی که همیشه برای من مطرح بوده در اینجا نیز همچنان بدون پاسخ باقی می ماند و آن این که رابطه تمدن اسلامی که در بالا به آن اشاره شده است با خود اسلام و دستوارت دینی آن و آنچه به طور خلاصه ما تحت نام دین اسلام می شناسیم چیست؟ برای مثال در بالا می خوانیم که: خلفای عباسی در شرق در قرون هشتم و نهم . . . بی وقفه به مدت صدسال، مشوق گسترش علم و فلسفهء يونانی در جهان اسلام گشتند، تلاشی که به همت مترجمان مسيحی ِ نسطوری انجام می گرفت. در واقع آنها می بایست به علم و فلسفه ادیان توحیدی پیش از خود مراجعه می کردند و نه به اندیشه های کفرآمیز یونانی ها. به دیگر سخن تفاوتی میان تمدن اسلامی و تمدن های پیش و پس آن وجود ندارد. حال آنکه تمدن اسلامی که به باور ما مسلمان ها مبتنی بر کامل ترین دین در جهان است می بایست تافته جدا بافته ای باشد و برای همیشه در عصر طلایی خود ادامه یابد چرا که با مرکز خلقت به طور مستقیم در ارتباط است.

-- علی محمد طباطبایی ، Apr 3, 2008 در ساعت 07:35 PM

حالا که صحبت از فیلم فتنه شد سومین مقاله در رابطه با این فیلم به ترجمه من در وبلاگم منتشر شد که دوستان در صورت تمایل می توانند مطالعه کنند: http://roushangari.blogfa.com

-- علی محمد طباطبایی ، Apr 3, 2008 در ساعت 07:35 PM

آقای طباطبایی
من هم مانند شما مدتها به رابطه اسلام و تمدن اسلامی فکر کرده‌ام و همیشه از خود پرسیده‌ام آیا واقعا تشکیل مدنیت و شکوفایی علم و فلسفه میان مسلمانان رابطه‌ای درونی با نفس اسلام و احکام و دستوراتش دارد یا اسلام چونان اسلام در ایجاد این تمدن نقشی نداشته و حتی مانعی بوده است. بعبارت دیگر تمدنی به برکت اسلام یا برغم اسلام؟
.
از مجموع تمام منابعی که من توانسته‌ام مطالعه کنم چنین بر می‌آید که هیچ رابطه درونی بین دین اسلام و تمدن اسلامی وجود نداشته است. دین اسلام فقط توانست قبایل عرب را متحد کند و از این عمدتا بیابان‌گردان نیرویی عظیم برای حمله و تسلط به مناطقی که بمراتب از آنان پیشرفته‌تر بودند و چپاول و غارت این مناطق بوجود بیاورد. ایران و بخشی از فرمانروایی روم شرقی و مصر مهمترین این مناطق بودند. این امر هم قبل و هم بعد از اسلام مانند و مشابه داشته است.
.
کافی است که به اتحاد قبایل ژرمن و حمله آنان به تمدن روم و یا اتحاد بیابان‌گردان مغول و حمله آنان به منجمله ایران ولی البته همینطور به هند و چین و روسیه فکر کنیم.
.
اسلام البته در اولین دوران آرامش نسبی بعد از دوره فتوحات توانست تبدیل به ظرف عظیمی برای برخورد و تبادل فرهنگی اقوام گوناگون شود. امکانات عظیم مادی و زبان واحد و عقاید مذهبی در اصول مشترک به این امر کمک بسیار کرد. تساهل نسبی خلفایی که دغدعه اصلی آنها حفظ وگسترش قدرت بود و روشن بینی برخی از آنان که همه هم عباسی نبودند باعث انتقال علوم و فنون تمدنهای پیشرفته آن عصر که سرآمد آن تمدنهای یونانی ورومی و هندی و ایرانی بودند به حوزه تمدن اسلامی شد. این خلفا نپنداشتند که قران معدن تمام علوم و فنون است و فروتنانه به آموختن از تمدنهای برتر عصر گردن نهادند و در این راه تصعب دینی بخرج ندادند. فقط آن بخش از تمدنهای برتر که با ارزشها و اصول دینی مغایرت آشکار داشت مانند ادبیات شکوهمند یونان و روم را حذف کردند. برای مثال ما می‌دانیم که بزرگترین مترجم البته مسیحی دنیای اسلام اسحاق ابن حنین در جوانی بخش بزرگی از هومر را به زبان اصلی از بر بود ولی هیچ یک از آثار ادبی یا تاریخی عظیم یونان و روم به جهان اسلام منتقل نشد چون خلفا خریدار آن نبودند و زمینه ترجمه آنها را فراهم نمی‌کرند. در اینجا بخوبی می‌بینیم که دین اسلام همچون اسلام صدمه بسیار بزرگی به گسترش ادبیات و تاریخنویسی زده است. درست مانند امروز خلفا برای حفظ قدرت به خرد تکنولوژیک مشرکین روی آوردند و خرد دمکراتیک را وقعی ننهادند و حذف کردند. فلسفه و منطق تا آنجا که هنوز تضادش با دین عیان نشده بود و تا آنجا که برای ایجاد فقه و کلام اسلامی لازم بود تحمل و آموخته شد ولی خیلی زود از جهان اسلام حذف و از همانجا نیز انحطاط تمدن اسلامی آغاز شد.

-- Shahin ، Apr 3, 2008 در ساعت 07:35 PM

آقای کلانتری سوالی نسبتا کلی از جنابعالی دارم و آن اینکه شما خودتان را لیبرال می دانید یا چپ؟

-- احسان ، Apr 6, 2008 در ساعت 07:35 PM

در پاسخ آقای احسان ــ چپ ، صد در صد! در مواردی هم «بورژوا ـ دکادنت»! آتئيست، مارکسيست، با خلق و خوی آريستوکراسی ورشکسته. /// ع. ک.

-- عبدی کلانتری ، Apr 7, 2008 در ساعت 07:35 PM

آقای کلانتری!
موضعی نسبت به لیبرالیسم ندارید؟!

-- احسان ، Apr 7, 2008 در ساعت 07:35 PM

در پاسخ آقای احسان ــ نظامهای سياسی ليبرال بهتر از نظامهای سياسی غير ليبرال هستند. در اولی، منتقدان ليبراليسم، آزايخواهان، دموکراتها، فعالان حقوق بشر، اتحاديه های صنفی، اقليت های دينی و مذهبی، حتا کمونيست ها و مخالفان سرمايه داری، می توانند از حق آزادی بيان، انجمن، تحزب، و فعاليت سياسی بهره مند شوند (مثل کشورهای اروپايی و آمريکا)، اما در دومی، يعنی نظامهای غيرليبرال، چنين حقوقی وجود ندارد، و هرنوع انتقادی به عنوان دشمنی با نظام سرکوب می شود. در نظامهای ليبرال چپ ها جان سالم به در می برند اما در نظامهای غيرليبرال سرشان برباد می رود! ليبراليسم اقتصادی داستان ديگری است: هرچه از مداخلهء دولت در امور مربوط به رفاه اجتماعی، بيمه ها، بهداشت و درمان، دستمزدها، ماليات، و حداقل شرايط تأمين معاش کاسته شود و اين خدمات به دست بازار آزاد و منفعت خصوصی سپرده شود، شکافهای طبقاتی بيشتر شده و بی عدالتی اقتصادی هم افزايش مي يابد. به همين دليل در ايالات متحده، برخلاف اروپا، امنيت اقتصادی پايين تر است. /// عبدی کلانتری

-- عبدی کلانتری ، Apr 7, 2008 در ساعت 07:35 PM

نظر شخصی:
متن نویسنده اگر علمی باشد میباید مستقل از نگاه یا موضع او باشد که بنظرم اینجا اینچنین نیز هست. متن های نیلگون جهت تبلیغ موضع شخصی نوشته نمیشوند بلکه به بررسی پدیده ای با دید تاریخی یا جامعه شناسی فرهنگی می پردازند، برعکس متن هایی با بافت مذهبی و دینی . درین میان اینکه موضع نویسنده چیست کاملن بی اهمیت است وقتی متن جایگاه علمی و انتقادی خود را حفظ کرده است. این یک سوال کاملن شخصیست که ایا شما مارکسیست هستید یا چپ یا لیبرال؛ و بی ارتباط با مقاله. ولی از انجا که بررسی جامعه شناختیی میتواند از موضع چپ باشد، خواننده را به تقسیم بندی و توجه ظاهری به موضعگیری نویسنده هم میتواند معطوف کند. بنظرم این اشتباهست، چون هر موضع چپ در اصل رو یکردی با اندیشه ی انتقادی باید باشد، در حالیکه نویسنده ای دینی فاقد ان رویکرد است زیرا در مرز و محدوده ی جزمگرایی مانده و ما را متوجه ی محدودیت غیر انتقادی نویسنده اش می کند. چنین پدیده ای اینجا بنطرم دیده نمیشود مگر اینکه خود جزمگرایانه، به علت عدم اشنایی با اندیشه انتقادی، بخواهیم انرا اینگونه ببینیم. ازین نظر بنظرم این پرسشی کاملن شخصیست و بی ارتباط با چنان متنی که بخواهیم موضع گیری شخصی نویسنده ( عبدی کلانتری را) مؤکد نماییم. یا حداقل من اهمیت انرا درک نمی کنم. مگر اینکه بخواهیم مصاحبه ای بیوگرافیک داشته باشیم که مطلب دیگریست.
موفق باشید

-- علیرضا ، Apr 8, 2008 در ساعت 07:35 PM

آقای کلانتری!
راستش را بخواهید وقتی شما گفتید که من صد در صد چپم ، خیلی شوکه شدم...با توجه به شناختی که از اثارتان بدست آورده بودم و همواره بدون استثنا لذت کافی و وافی برده ام با شنیدن این مساله -چپ بودنتان -بالکل دگرگون شدم.
به نظر من شما یک لیبرال سیاسی - فرهنگی هستید که دیدگاه های اقتصادی چپ دارید.
البته من کارشناس اقتصادی نیستم و بیشتر یک روزنامه خوانم تا صاحب نظر.اما فکر نمی کنید در نظام اقتصادی امریکا که یک اقتصاد کاملا آزاد است زمینه خلاقیت در شرکت های عظیم IT ، خودرو سازی ، صنایع غذایی و...بوجود آمده و در سایه همین آزادی اقتصادی است که باعث شده بخش عظیمی از بدنه جامعه به اصطلاح "صاحب شغل" شوند؟

-- احسان ، Apr 10, 2008 در ساعت 07:35 PM

در پاسخ آقای احسان ــ آنچه شما در مورد اقتصاد آمريکا می گوييد درست است اما مباينتي هم با گفته هاي من ندارد. تا اين تاريخ اقتصاد آمريکا در زمينهء علوم و تکنولوژی سرآمد بوده، در فهرست پانصد دانشگاه اول دنيا، نام دانشگاههای آمريکايی در صدر است. اقتصاد آمريکا قوی ترين در جهان بوده، واحد پولی دلار (که هيچ پشتوانه ای ندارد به جز خود «عملکرد» اقتصاد آمريکا) تا همين اواخر قوی ترين ارز جهان بود، و هرچند تمايل به سمت مونوپولی و کارتل سازی يک گرايش دائمی در اين اقتصاد بوده، اما «رقابت» نيز هرگز از بازار آن رخت برنبسته، به همين دليل هنوز مهاجران جديد (مانند چينی ها، کره ای ها، و ايرانی ها) می توانند در مقياس کوچک (سمال بيزنس) شروع کنند و به تدريج بزرگ تر شوند. اما، درست به همين دلائل، اقتصاد آمريکا، به شدت خشن و رقابتی است، هم در زمينهء بازار کار و هم سرمايه. هرساله دهها هزار «بيزنس» ورشکست مي شوند، ميليونها نفر کارشان را از دست می دهند و بايد به دنبال کار کم درآمدتر باشند، ناامنی شغلي و هراس از آينده به مراتب از کشورهای اروپايی بيشتر است. وضع اتحاديه های صنفی در مقايسه با اروپا اسفناک است. دو مسألهء بيمه های اجتماعی و بهداشت و درمان برای اکثر مردم يک کابوس وحشتناک است که هرهشت سال يکبار در انتخابات رياست جمهوری برجسته می شود و دوباره فراموش می شود (به خاطر قدرت لابی شرکتهای داروسازی و تنباکو و سيگار)، و سرانجام اينکه از لحاظ شکاف طبقاتی، و فاصلهء درآمدهای بالا و پايين، آمريکا يکی از نابرابر ترين ها در ميان کشورهای صنعتی پيشرفته است. نوعی نژادپرستی پنهان نيز در آن نهادی شده است. با همهء اين اوصاف، اکثر مردم دنيا، از جمله خود من، اگر حق انتخاب می داشتند، آمريکا را برای زندگی برمی گزيدند، زيرا با همهء اين گرفتاريها، در مسايل چون سطح متوسط رفاه و آسايش و آزادی انتخاب و آزادی رفتار و اخلاقيات و عقيده و دين و ساير آزادی ها و حقوق مدنی، هنوز ايالات متحده برهمه جا مزيت دارد. ايالات متحده هرساله بيش از يک ميليون نفر مهاجر قانونی می پذيرد.
.
ما هنوز فورمولی برای «اقتصاد سوسياليستی» نداريم، اما اگر فورمولی وجود می داشت که در کشوری با اينهمه منابع غنی و استعدادهای سرشار و قدرت تمدنی، آن جنبه های منفی را تعديل می کرد يا از ميان می برد و فوائد جنبه های مثبت را به نحو عادلانه تری ميان مردم تقسيم می کرد، آنوقت همان چيزی می شد که آرمان «چپ» است. من در اينجا به عمد صحبتی از نقش سياست خارجی آمريکا و خصلت امپرياليستی اقتصاد و سياست آن نکردم زيرا در جاهای ديگر به آن پرداخته ايم. /// عبدي کلانتري

-- عبدی کلانتری ، Apr 10, 2008 در ساعت 07:35 PM

آقای کلانتری متشکرم...
تقریبا قانع شدم.
سوال دیگری که در مبانی اومانیسم به ذهنم خطور کرده است این است که اگر نگرش های صرف فلسفی سوسیالیسم و لیبرالیسم را مد نظر قرار دهیم کدامیک اومانیسم را محقق می کند.
و اگر بخواهیم مبنای عملمان را تجارب سیاسی این دو مکتب قرار دهیم مساله چونه حل می شود
آیا عنوان اومانیسم لیبرالی امکان تحقق دارد؟

-- احسان ، Apr 11, 2008 در ساعت 07:35 PM

آقای احسان عزيز، منظورتان را از «محقق کردن اومانيسم» نمی فهمم.

-- عبدی کلانتری ، Apr 12, 2008 در ساعت 07:35 PM

با سلام و احترام به همه دوستان
من خيلي علاقه مند به مطالعه تاريخ عصر طلايي اسلام مي باشم تاريخ علمي اسلام .خيلي ممنون مي شم به من سايت هايي در اين زمينه معرفي كنيد.

-- مرتضي ، Aug 5, 2008 در ساعت 07:35 PM