تاریخ انتشار: ۲۹ دی ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

جايگاه دين در جامعهء مُدرن

جهانی شدن ارزش ها ـ بخش چهارم

نوشتة عبدی کلانتری

براي شنيدن فايل صوتی «اينجا» و در صورت داشتن اينترنت پرسرعت «اينجا» را کليک کنيد.

در ادامهء سلسله بحث هاي نيلگون در بارهء «جهاني شدن ارزش ها» ، اين هفته به موضوع جايگاه دين در جامعهء مدرن مي پردازيم. جوامع مدرن و متجدد، جوامعي «سکولار» هستند. در اين برنامه کلمهء «سکولار» را به معني «غير ديني، غير الاهي، انساني، و اين جهاني» به کار مي بريم.

براي مثال، اگر بگوئيم: «سکولار شدنِ آموزش و پرورش يا سکولار شدنِ اخلاقيات، دين را به عقب نشيني وا مي دارد.» منظورمان اين است که اصول تعليم و تربيت در نظام آموزشي، يا معيار ارزيابي اعمال نيک و بد در نظام اخلاقي، از منابع غيرديني و غيرالاهي گرفته مي شوند ــ نه از شريعت، فقه يا تعاليم عرفاني.

در جوامع مدرن به طور عام اين حکم پذيرفته شده است که سکولار شدن به معني جدائي دين از دولت است. در اين برنامه توضيح خواهيم داد که سکولارشدن فراتر از اين حکم مي رود ونه تنها حذف دين از حوزهء سياست را مي طلبد بلکه به معني محدود شدن نفوذ دين در جامعهء مدني، در فرهنگ، و در وجدان وهويت فردي نيز هست.

فراتر از جدائي دين و دولت
در جوامع اروپائي، کاربردِ مُدرنِ مفهوم جامعهء مدني، در کنار «دولت» و «خانواده» معنا مي شود. روشنفکران اسکاتلندیِ عصر روشنگري ــ کساني همچون آدام فرگوسن، ديويد هيوم، و آدام سميت ــ و سپس فيلسوف آلماني هگل، کل جامعه را به سه حوزهء خانواده، جامعهء مدني، و دولت تقسيم کردند. جامعهء مدني در ميان حيطهء خصوصي خانواده و حيطهء سياسي دولت قرار دارد. جامعهء مدنی، مصون از دخالت دولت، محل فعاليت اقتصادي و فرهنگي ِ شهروندان آزاد، است.

به دنبال روند سکولار شدن، نفوذ دين در جامعهء مدني کاهش مي يابد. عملکرد اقتصاد، آموزش و پرورش، رسانه هاي جمعي، احزاب سياسي و اتحاديه هاي صنفي، نهادهاي فرهنگي و هنري ، تفريحات و سرگرمي ها، به طور آگاهانه از دخالت دين مصون نگهداشته مي شوند. فعاليت هاي مدني تابع قوانين مدني مي شوند نه تابع شريعت يا فقه. هرچه تجدد و مدرنيت بيشتر قوام بگيرد، دين بيشتر از اجتماع به سمت حريم خصوصي رانده مي شود. در پهنهء فرهنگ و جامعه، دين مرکزيت خود را از دست مي دهد.

در کشورهائي چون آمريکا، کانادا، يا مجموعهء کشورهاي اتحاديهء اروپا، فرهنگ جامعه در وهلهء نخست با ويژگي ديني آن تعريف نمي شود. نمي توان به فرهنگ آمريکائي يا فرهنگ اروپائي همزمان صفت فرهنگ ديني يا فرهنگ مسيحي يا يهودي اطلاق کرد. اما در ايران شايد بتوان ادعا کرد که فرهنگ ايراني هنوز به طور غالب فرهنگي ديني است. اين حکم هم از سوي مدافعان سرسخت دين ادعا مي شود و هم از سوي منتقدان فرهنگ اسلامي.

چرا انسان ها به دين نياز دارند؟
بسياري از مصلحان ديني و روشنفکران سکولار که از جدائي دين و دولت استقبال مي کنند، همزمان اعتقاد دارند دين را نمي توان از پهنهء جامعه حذف کرد زيرا دين به يک نياز هميشگي بشري پاسخ مي دهد. اين اعتقاد بر دو پيش فرض فلسفي (انسان شناسي فلسفي) وجامعه شناختي استوار است. يکي اينکه هر فرد براي وجود خود در اين جهان، معني و غايتي مي طلبد. انسانها به طور معمول هستیِ خود را در جهان «بي هوده» نمي دانند. دين حضور انسان را در جهان، بخشي از يک طرح مقدر کيهاني (کازميک) ترسيم مي کند که طراح و خالقي دارد، خالقي که آگاهانه مقصود و غايتي را دنبال مي کند. انسان در اين طرح، جايگاه ويژه اي دارد. انسان به طور طبيعي به رستگاري مي انديشد و خارج از دين راه رستگاري بر او بسته است.

پيش فرض جامعه شناسانه آن است که انسانها براي همزيستي در جامعه به اصول اخلاقي نياز دارند. بهتر گفته باشيم، آنچه جامعه را پابرجا نگه مي دارد نظامي از ارزش هاي مشترک است که همچون سيمان ، همبستگي جامعه را حفظ مي کند. آنچه ما نام «جامعه» روي اش مي گذاريم همين نظام اخلاقي (مورال اُردر) است. دين در عصر مدرن مي تواند به بهترين شکل مواد آن سيمان را فراهم کند. حال اگر جامعهء پيچيده و متنوع مدرن نخواهد تنها به يکي از اديان، جايگاه ويژه ای ببخشد، مصلحان اجتماعي بايد عناصر اصلي دين را گرفته و آن را به شکل يک «دين مدني» (سيويل رليجن) به جامعه عرضه کنند. دين مدنی نظامی اخلاقی در چارچوب ملی است که عناصری از نظام ارزشی دينی را با عناصری از جهان بينی ناسيوناليسم به هم می آميزد. در آمريکا که جامعه اي سکولار است، ايدئولوژي يا تصور «دين مدني» مقام ويژه اي دارد. (در يکی از برنامه های آينده به «دين مدنی» در آمريکا خواهيم پرداخت.)

برجسته شدن کارکرد خصوصي دين در برابر نقش اجتماعي آن
دو پيش فرضي که هم اکنون ذکر کرديم، مورد قبول همهء متفکران عصر مدرن نيست. شاخه هائي از فلسفهء مدرن اعتقاد دارند که کارکرد «معنا بخش» دين تنها براي حفظ انسان ها از گزند ناامني وجودي است. اگر دين يا يک نظام اعتقادي متافيزيکي نباشد، انسان پشتوانه و تکيه گاه خود را در برابر «ناشناخته» و «نامتناهي» از دست مي دهد و از لحاظ روحي بي خانمان مي شود. خلقت خدا توسطِ انسان، عملي است معنا دهنده به جهان؛ جهاني که در اصل فاقد معنا است. «معنائي» که به اين نحو خلق مي شود انسان را از هراس نيهيليسم مي رهاند. نيهيليسم همان آگاهي به بي معنائي غائي جهان و فقدان «طرح و طراح» است. در برابر قطعيت مرگ و نبودن غايت در هستي، دين به ما وعدهء زندگاني جاودان در جهاني ديگر را مي دهد.

در جامعهء مدرن، با وجود آنکه مقام شناخت شناسانه (اپيستميک)ي ادعاهاي دين در برابر قطعيت تئوري هاي علمي رنگ باخته است، اما کارکرد معنادهندهء دين هنوز در وجدانهاي فردي حضوري پرتوان دارد. آيا بايد نتيجه گرفت نياز به رستگاري اخروي در «ذات» انسان نهفته است که حتا تسکينِ دروغين را بر هشياريِ هراس آور ترجيح مي دهد؟ يا اينکه اين «ذات» هم طي تاريخ دگرگون خواهد شد؟ بينش مدرن به «ذات» ها ، «سرشت» ها، و «طبيعت» هاي ازلي و ابدي اعتقادي ندارد.

در مورد پيشفرض جامعه شناسانهء ضرورت يک «نظام ارزشي» در حفظ اجتماع (مکتب اميل دورکيم و جامعه شناسي کارکرد گرا)، منتقدان برآنند که جامعه تنها يک «نظام همبستهء ارزشي» نيست بلکه مجموعه اي اقتصاديـ اجتماعيـ فرهنگي است حاوي تضادها و تناقض ها، حاوي طبقات و منافع گوناگون و «فرهنگ»نيز خود به خرده فرهنگ هاي متفاوت و گاه متضاد تقسيم مي شود. مشروعيت نظامهاي اجتماعي از کارکردهاي اقتصادي و سياسي و ايدئولوژيک آنها نشأت مي گيرد نه از نظامهاي اخلاقي شان.

هويت ديني در مقايسه با هويت هاي مدرن
اين درست است که انسانها بنا بر ضرورتِ باهم بودن، هرگز نمي توانند بدون يک نظام اخلاقي در اجتماع زندگي کنند. اما در جامعهء مدرن ، نظامهاي اخلاقي منحصر به دين نمي شود. نظام هاي اخلاقي ديني ، خود بخشي از يک کيهانشناسيِ متافيزيکي (کاسمولوژي) بزرگ تراند. اگر آن کيهانشناسيِ متافيزيکي براي تعداد زيادي از انسانهاي جامعهء مدرن ديگر معقول و باورکردني نباشد، اعتبار نظام اخلاقي وابسته به آن نيز کاهش مي يابد يا از ميان مي رود. اخلاق مدرن بر نظامهاي فکري عقلي متکی است.

کساني که در کشورهاي صنعتي مدرن زندگي کرده اند مي دانندکه دين و مذهب بخشي اساسي از زندگي روزمره را تشکيل نمي دهد. نه در زبان گفتاري و نه در مراودات اجتماعيِ چهره به چهره و نه در روابط ساختاري يا نهادي شده، دين حضورِ بارز ندارد. يکي از دلايل اين غيبت، آن است که جامعهء مدرن در انسانها، از همان اوان کودکي، ساختاري قوي از فرديت (ايندي ويدوآليتي) و امکان انتخاب آزاد در باورها و عقايد تعبيه می کند. به جای روحيهء طاعت و بندگی و خاکساری، استقلال رأی و اعتماد به نفس تشويق می شود.

شکل گرفتن هويت در جامعهء مدرن به طور بنيادي با شکل گيري هويت در جامعهء ماقبل مدرن تفاوت دارد. فرديت هرگز تحت الشعاع همرنگي با عناصر سنتي، قومي، يا ديني نيست. در جامعهء ماقبل مدرن، توسط مکانيسم هائي چون «احساس گناه» ، «قبول شرم» و «روسياهي» و «تقدير» و «خواست خدا»، هويت و شخصيت افراد کنترل مي شود. در جامعهء مدرن اين قيد و بندها نيست و هويت ها متنوع و تغييرپذيراند. تصور اينکه کسي به خاطر تغيير نظام اعتقادي اش «مرتد» يا «ملحد» خطاب شود، مضحک و بي معني جلوه مي کند.

اگر از زبان تشبيه استفاده کنيم، هويت چندبعدي را مي توان به پوشش انسانها تشبيه کرد. در جامعهء مدرن، زنان و مردان مي توانند از انواع رنگ ها و مدل ها و فابريک ها، با تنوع بي نهايت در بُرش و دوخت، به انتخاب خود بهره گيرند. حال اين را مقايسه کنيد با دوام زماني و يک نواختي چادر يا مانتوي همسان، يا ريش و ردا و سرپوش همسان. يک ساني ظاهري و همرنگي تحميل شده، انعکاسي از هويت قالب گرفته شده است. در جامعهء مدرن، قالب هويت ديني، تنها يکي از لباسهاست در گنجه اي مملو از صدها لباس متنوع ديگر.

پروژهء ناتمام روشنگري درکشور ما
سکولار شدن جوامع در تاريخ جهاني، نخستين بار در اروپا در پايان قرون وسطا و به هنگام گذار جامعه از فئوداليسم به سرمايه داري به وقوع پيوست. جنبش روشنگري و انقلابات علمي و صنعتي در اين دوران آغاز شد که مقارن بود با تضعيفُِ نقش مسيحيت در فرهنگ جامعه.

در ايران ما چنين تحولي نداشته ايم. اما شروع کم رنگ آن را در جنبش مشروطيت و حرکت منورالفکران آن مي بينيم که در اوايل قرن بيستم، به تقليد از اروپا، آغاز شد و سپس در دوران سلطنت خاندان پهلوي به شکل ناقص ادامه پيدا کرد. آشنائي ما با انقلابات علمي و صنعتي اروپائي و با دانش نوين، با استقرار نظام آموزش و پرورش مدرن غربي در ايران آغاز شد. فرهنگ مشروطيت تا همين امروز در کشور ما به شکل پروژهء ناتمام تجدد با موانع بي شمار روبرو بوده؛ فرهنگ ديني از موانع اصلي تکميل پروژهء روشنگري و روشن انديشي در ايران بوده است.

نظرهای خوانندگان

I prefer to see more references probably there are not many people interested in Mr. Kalantari idea. But many people interested in world famous thinkers,who has a logical ground for their ideas.
Thanks for your efforts anyway.

-- بدون نام ، Jan 20, 2007 در ساعت 03:25 PM

به شخصی که پیام فوق را گذاشته:
لابد هرکسی در این شرایط وظیفه ای پیش روی خود دارد.
شما هم به همچنین.

-- بی نام ، Jan 21, 2007 در ساعت 03:25 PM

سلام
لطفا فید نیلگون را فعال کنید.

-- qolang ، Jan 24, 2007 در ساعت 03:25 PM

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)