تاریخ انتشار: ۲۸ تیر ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
از این ستون به آن ستون– برنامه‌ی سيزدهم

اگر انگلیسی بلد بودم پیام مرا دنیا می‌فهمید

برنامه‌ی سیزدهم را درباره‌ی 18 تیر از «اينجا» بشنويد و در «اينجا» ببينيد.

خبرهای این هفته را با صدا و تصویر علی‌اصغر، مدیر جدید واحد خبر از این ستون به آن ستون، می‌شنوید و می‌بینید و می‌خوانید.

با سلام، اینجانب علی‌اصغر، خبرهای هفته گذشته را از دگولس پرس به اطلاع شما می‌رسانم.

مراسم 18 تیر که چند سال پیش ریختن سرویس کاری دانشجویان عزیز و خائن نمودن، قرار بود برگزار شود که همه‌شان را گرفتند. چند تن از آنان که ننه‌شان نیز در آنجا مستقر بود، ننه آنان نیز به دلیل روابط مشکوک با استکبار جهانی، که احتمالاً بابای آنان بود، دستگیر شدند. قرار است از سال آینده در مراسم 18 تیر دانشجویان عزیز را به گاری ببندند.


هجدهم تيرماه

بنا به گزارش چند نفر که نمی‌دانیم کی هستند، یک بچه «ماموت»، از آن جانوران گنده، در سیبری که خیلی سرد است پیدا شد. این بچه ماموت خیلی چیز عجیب و غریبی بود و از ده‌هزار سال قبل همین‌جوری باقی مانده بود، تازه‌تازه، آجری‌آجری، مامان، بیسکویت! آیت‌الله احمد جیغ، عضو نگهبان، اعلام کرد که من وقتی بچه بودم موقع رفتن به مدرسه این بچه ماموت را که داشت می‌دوید دیده بودم، ولی دیگر از آنجا رفتم و ندیدیم.

یک نفر آقا که هفده سال زندانی بود، سنگسار شد. آقا حسین درخشش‌مداری اعلام کرد که این آقا سنگسار نشده بلکه به مسافرت رفته است. اوی حسین! چرا چرت و پرت می‌گی؟ سنگسار شده دیگه، چی می‌گی رفته مسافرت؟ اما رئیس اداره چکش و ترازو گفت: ما اون را سنگسار کردیم. یک نفر از مأموران گفت: چون چند سال بود حقوق بشر، همون خارجی‌ها که دیده‌بانی دارن، گیر حسابی نمی‌داد، ما خیلی ناراحت بودیم، واسه همین این کار را انجام نمودیم. وی در پاسخ به این سؤال که کار شما عاقلانه نبود، گفت: عاقلانه چی هست؟ آقا شاهرودی، رئیس کل چکش ترازو، شرایط مربوط به سنگسار نکردن را اعلام کرد و از ترس قاضی فرار کرد.

420 نفر از فعالان سیاسی، همین‌هایی که هر روز می‌رن زندان، خواستار آزادی دانشجویان زندانی شدند. رئیس اداره چکش و ترازو اعلام کرد که این لیست 420نفره را بررسی کرده و در حال پیدا کردن جای مناسب در زندان برای آنهاست. همچنین هزار نفر دیگر در یک بیانیه از آن 420 نفر حمایت کردند. اما رئیس زندان گفت که برای هزار نفر الآن جا نداریم، خودتون 100 یا 150 نفر از لیست رو خط بزنین که ما اینجا گرفتار نشیم، وی گفت: زندان که الکی نیست، همین جوری سرت رو بندازی بری توش!

آقا منصور اصانلو هفته پیش بعد از دو، سه سال که هر ماه یک بار آزاد و دوباره دستگیر می‌شد، برای اینکه یک تنوعی در زندگی‌اش به‌وجود بیاید، ربوده شد.

حزب دموکرات آمریکا، همون که رئیس‌اش بیل کلینتون بود و با اون خانومه سیگار برگ کشیده بود و آمارش رو داریم، با حزب جمهوری‌خواه در مورد حمله به گل‌بلستان توافق کرد. یکی از کارشناسان گفت: در این رابطه اوضاع کیشمیشی است، اما یکی دیگر از کارشناسان گفت: درست حرف بزن، کیشمیشی یعنی چی؟ اینجا رادیوئه، بگو اوضاع ناجور است.

کنگره جهانی شعر زنان در سوئد برگزار شد... ولی چون نازلی خانوم پرانتز معصومه مستشار ممکنه از این خبر سوءاستفاده کنه، بقیه این خبر رو نمی‌خونیم.

دیگه خبرها تموم شد، رادیو، تلویزیون‌ها را خاموش کنید و برید تا هفته بعد.

تغییرات در برنامه‌ی ما

برنامه‌ی ما با کمی آشفتگی همراه بود. دکتر ووپی معروف به دکتر سی‌بی‌اس، کارشناس برنامه‌سازی تلویزیونی، که از کانادا آمده است، به من کمک کرد تا برنامه را اصلاح کنیم. اولاً قرار شد تصویر نازلی احساس با شعرهای خودش از برنامه پخش شود، دوماً قرار شد علی‌اصغر که تا به حال فقط صدایش را می‌شنیدید، جلوی دوربین ظاهر شود. و قرار شد که من از گفتارهای جدی و مهم و تکان‌دهنده‌ای که هر هفته همراه با فس‌فس و ناله و دیگر افکت‌های صوتی ارائه می‌کنم، موقتاً دست بردارم و تلاش کنم تا مهمانانی را به برنامه دعوت کنم تا برنامه از این تک‌صدایی بودن خارج شود. با این کارها قصد داریم که برنامه را هم تلویزیونی‌تر و هم رادیویی‌تر کنیم، البته خودمان می‌دانیم که انجام این دو کار با هم ممکن نیست، ولی مثل همه ایرانی‌ها که می‌دانند کاری موفق نمی‌شود ولی با اصرار آن را انجام می‌دهند، ما هم آنقدر این تغییر را دنبال می‌کنیم که یا موفق شویم یا بمیریم.

18 تیر؛ آنچه اتفاق افتاد، یا آنچه ما می‌گوئیم؟

یک بار با مسعود بهنود، دوست عزیز و دوست‌داشتنی، در یک برنامه گفت‌وگوی دونفره در محل نمایشگاه کتاب در تهران، جلوی جمعیتی نشسته بودیم. بهنود یک هفته قبل از آن در دانشگاه علم و صنعت سخنرانی کرده بود و داشت می‌گفت «دو روز قبل در سخنرانی‌ام در دانشگاه امیرکبیر فلان نکته را گفتم.» به او گفتم: مرد حسابی! تو که به واقعه‌ای که یک هفته قبل برای خودت اتفاق افتاده، رحم نمی‌کنی، ببین با قوام‌السلطنه که پنجاه سال قبل بود، چه می‌خواهی بکنی؟ البته این شوخی بود، یک شوخی که در تاریخ ما همیشه باید مورد توجه باشد. می‌خواهم بگویم که ما معمولاً روایت خودمان را از گذشته و از تاریخ ارائه می‌کنیم، در خیلی از موارد این روایت هیچ ربطی به آنچه واقعاً رخ داده است، ندارد. گاهی هم می‌شود گفت که روایت ما با آنچه در گذشته رخ داده است، تضاد دارد.


احمد باطبی

هفته گذشته سالگرد 18 تیر قرار بود برگزار شود. البته که چنین نشد. دولت شش دانشجوی شورای تحکیم را که برای اعتراض به دستگیری دیگر دانشجویان جلوی دانشگاه اجتماع کرده بودند، دستگیر کرد. یکی از خبرنگاران اصولگرا که طبعا در این موارد دانشجوی سابق هم از کار درمی آید اعلام کرد که ستاد حرکت ضدانقلابی روز 18 تیر در دفتر نشریات زنجیره ای تشکیل می شد و در روز 18 تیر عده ای که دانشجو هم نبودند به اتوبوس ها حمله کردند و بانکها را غارت کردند و چنین و چنان. در مقابل یکی از نویسندگان اپوزیسیون خارج از کشور هم نوشت که 18 تیر آغاز جنبش نافرمانی مدنی بود. در هفته گذشته هم یکی از شبکه های تلویزیونی پر بیننده خارج از ایران از قول سه نفر از کسانی که اعلام می شد رهبران جنبش دانشجویی 18 تیر بودند، یعنی آقای منوچهر محمدی، فخر آور و حسن زارع زاده اردشیر، اعلام کرد که 18 تیر یک جنبش عظیم دانشجویی بود که توسط خاتمی سرکوب شد. چنان گفته شد که انگار 18 تیر جنبشی علیه خاتمی بود که توسط او سرکوب شد. آیا واقعیتی که هشت سال قبل رخ داد همین بود؟
در این میان کسی نگفت که 18 تیر نه یک قیام بود و نه یک جنبش عظیم، فقط روزی بود که گروهی لباس شخصی و نیروهای انتظامی شبانه به خوابگاه دانشجویان حمله کردند و باعث شدند که یک اعتراض آرام بتدریج گسترده شود و اصلا در روزهای 21 و 22 تیر حرکتی که رخ داد و بعدا منجر به سرکوب نیروهای دانشجویی شد، حرکتی کاملا مشکوک و انحرافی بود. حرکتی که سازمان داده شده بود تا بهانه سرکوب یک اعتراض منطقی شود.

دقت کرده اید که ما حتی تاریخ ده سال قبل یا پنج سال قبل مان را هم چنان روایت می کنیم که دوست داریم؟

گفت‌وگو با منوچهر محمدی

گفت‌وگو را از «اينجا» بشنويد.

دلم می خواست برای حرف زدن در مورد 18 تیر به‌سراغ آفرینندگان این واقعه می رفتم، ولی واقعیت این بود که این کار را نکردم، چون آفرینندگان این واقعه لباس شخصی ها و نیروی انتظامی بودند و اگر من سراغ آنها می رفتم، احتمالا یا کتک سختی می خوردم یا زندانی می شدم. به همین دلیل سراغ افراد دیگری رفتم. در روز 18 تیر اسامی مختلفی بر سر زبانها افتاد؛ نام احمد باطبی بر سر زبان افتاد، جوان دانشجویی که بخاطر چهره جذاب و عکسی روی جلد مجله اکونومیست، با پیراهن خونین و سربندی که او را شبیه چه گوارا کرده بود، به جرم خوش تیپ بودن، دستگیر شد، تا پای حبس ابد رفت و همچنان زندانی است. نام مهران عبدالباقی نیز در نشریات خوانده شد که به اتهام شرکت در واکنش اعتراضی 18 تیر به زندان طولانی محکوم شده بود و فعلا آزاد است، و نام چندین نفر از اعضای شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت که امروز پس از هشت سال هر کدام شان یک جای دنیا هستند، یکی در پاریس است و دیگری در واشنگتن و آن دیگری در بوستون یا لس آنجلس. اما من نمی خواستم با این افراد حرف بزنم، می خواستم با همان سه نفری مصاحبه کنم که در این روزها نام شان به عنوان رهبران جنبش دانشجویی مطرح است و همیشه نام آنها را می شنویم؛ می خواستم با امیرعباس فخرآور، منوچهر محمدی و حسن زارع زاده اردشیر مصاحبه کنم. با منوچهر محمدی و زارع زاده اردشیر مصاحبه کردم، اما گفتگوی من و منوچهر محمدی چنان طولانی شد و چنان جذاب که فکر کردم مصاحبه با زارع زاده را بگذارم تا وقتی دیگر. به همین دلیل در این برنامه مصاحبه مرا با منوچهر محمدی می شنوید یا می خوانید.
هر قهرمانی با نشانه ای شناخته شده است، « چه گوارا» با کلاهی کج و پرچمی سرخ و چشمانی مغرور، « احمد باطبی» با سربندی برسر و موهایی آشفته و پیراهنی خونین در دست و چشمانی معصوم، « فیدل کاسترو» با ریشی بلند و سیگار برگی برلب، و « منوچهر محمدی» با کاپشنی زمستانی و ضخیم که آن را در سفر آمریکا خریده بود و در تمام روزهای گرم تابستان سال 1378 لحظه ای هم آن را از تن بیرون نیاورد. مصاحبه مرا با منوچهر محمدی که امروز در کالیفرنیاست می شنوید یا می خوانید.

ابراهیم نبوی: سوال اول من این است که منوچهر محمدی معتقد است که جنبش ۱۸ تیر چه تفکری داشت؟ فلسفه‌ی منوچهر محمدی چیست؟

منوچهر محمدی: ما چیزی به نام رهبری در۱۸ تیر نداریم. از دیدگاه من رهبری مطرود و مردود است. همه‌ی مردم آنجا برای خودشان رهبر بودند. از بس که فشار بر دانشجویان وارد شده است، از بس که مردم در آن شرایط انسداد سیاسی حتی فرصتی برای نفس‌کشیدن را ندارند، حتی نفس‌کشیدن را جرم تلقی می‌کنند، اینها دنبال بهانه می‌گشتند...


منوچهر محمدی

ابراهیم نبوی: یعنی نفس‌کشیدن هم آن موقع جرم شده بود؟ توی آن شرایط خیلی سخت بود، نه؟

منوچهر محمدی: واقعا، ببینید، ما در شرایط سختی هستیم. شما فکر می‌کنید حتی در زمان خاتمی اگر آزادی نسبی وجود داشته، این آزادی نسبی... بله، آزادی بیان وجود داشت، ولی اما آزادی بعد از بیان وجود نداشت.

ابراهیم نبوی: جالب است، من می‌خواهم جوانها با فلسفه ی منوچهر محمدی آشنا بشوند، با اندیشه‌اش، با تفکراتش، با نگاهی که به هژمونی جنبش دانشجویی در راستای انقلاب دموکراتیک دارد. می‌خواهم این را برایمان توضیح بدهی.

منوچهر محمدی: من خشونت‌طلب نبودم، من از بدو می‌گفتم آقا ما به مبارزات مسالمت‌آمیز و دموکراتیک اعتقاد داریم، هرچند می‌دانستم که این مبارزات مسالمت‌آمیز ره به جایی نمی‌برد...

ابراهیم نبوی: خب پس چرا ادامه می‌دادی؟

منوچهر محمدی: بخاطر این که ما به مرور زمان نشان بدهیم که ما خشونت‌طلب نیستیم. ما می‌دانستیم این رژیم اصلاح‌پذیر نیست. اما حتا خاتمی هم که آمد، من خودم دوره‌ی اول به خاتمی رای دادم. اما با توجه به اینکه در دوره‌ی اول وقتی تناقض و دوگانگی را در صحبت‌های آقای خاتمی دیدم، خیلی سریع متوجه شدم و اصلا در داخل زندان هم تعیین کردم. اما یک عده متوجه نشدند و فکر کردند اینکه آقای خاتمی در دوره‌ی اول نمی‌تواند همه حرفهایش را بزند، به این دلیل است که در دوره‌ی دوم رد صلاحیت‌اش کنند. پس دوره‌ی اول یک خرده احتیاط می‌کند که دوره‌ی دوم از سد شورای نگهبان عبور کند و می‌خواهد دوره‌ی دوم کار را تمام کند، یعنی به شیوه‌ی دموکراتیک کار را تمام کند...

ابراهیم نبوی: یعنی چه جوری به شیوه دموکراتیک تمام بکند، چی را تمام بکند؟

منوچهر محمدی: یعنی بیاید از مردم کمک بکند و کار نظام ولایت فقیه را برای همیشه تمام کند و بگوید، آقاجان! مردم نمی‌خواهند.

ابراهیم نبوی: می‌خواهیم ببینیم الان که احمدی‌نژاد رئیس جمهور است،‌ ما باید چقدر وقت‌مان را بگذاریم برای نقدکردن احمدی‌نژاد و چقدر وقت بگذاریم برای نقدکردن خاتمی؟

منوچهر محمدی: اگر واقعا این حرفهایی که من الان می‌زنم پخش می‌شود، رویش کار می‌شود، من جواب بدهم.

ابراهیم نبوی: آره، پخش می شود.

منوچهر محمدی: ببینید! اساسا ما دو دوره‌ی اصلاحات را به اصطلاح دور تسلسل باطل را طی کردیم. این فرصتی بود. حال بازهم می‌خواهیم وقت مردم را بگیریم که آیا بفرض آقای احمدی‌نژاد می‌آید جان ما را نجات می‌دهد، یا بعد از احمدی‌نژاد یک اصلاح طلب دیگری می‌آید و ما را نجات می‌دهد. نه! دیگر تغییرات اصلاحی کاربرد ندارد، بلکه تغییرات ساختاری کاربرد دارد...

ابراهیم نبوی: آیا احمدی‌نژاد از نظر شما اصلاح‌طلب است؟

منوچهر محمدی: نه، نه! او یک دیکتاتور است. باید بفرض این دوره‌ی احمدی‌نژاد را تمام کنیم، یک اصلاح طلب دیگر بیاید، می‌گویند احمدی‌نژاد بفرض جواب نداده، بازهم مثل شیوه‌ی خاتمی یکنفر اصلاح‌طلب دیگر،‌ اما به شیوه‌ی دیگری بیاید. درست است؟

ابراهیم نبوی: به نظر شما دیکتاتور بهتر است یا اصلاح‌طلب؟

منوچهر محمدی: به نظر من اصلاح‌طلب بهتر است، اصلاح‌طلبی که بتواند با قدرت تمام عمل کند.

ابراهیم نبوی: اگر یک اصلاح‌طلب با قدرت تمام عمل نکند، یک دیکتاتور بهتر از آن است؟ منظورت این است؟

منوچهر محمدی: بله، بله. ولی ... همین است. ببینید، زمانی که در نظام یک بحران مشروعیت بوجود آمد، مشروعیت مردمی نداشت، خاتمی آمد تا اندازه‌ای آن سیاهی های جمهوری اسلامی را پاک کرد، یعنی چون خودش هم خوب عمل نکرد.

ابراهیم نبوی: ببینید، فرض می‌کنیم الان احمدی‌نژاد این مشروعیت را از بین برده، درست است؟ حالا مشروعیت نظام از بین رفته، می‌خواهیم چه کارش بکنیم؟

منوچهر محمدی: آهان... من می‌خواستم همین را بگویم.

ابراهیم نبوی: بگو!

منوچهر محمدی: الان یکسری هستند که می‌گویند آقاجان آمریکا نباید حمله بکند به ایران. من هم قبول ندارم که آمریکا نباید حمله بکند به ایران، چون ملت ایران بزرگترین ارتش‌اند. باید برای همیشه استیصال بشود برود کنار، آن هم به شیوه‌ی دمکراتیک.

ابراهیم نبوی: جمهوری اسلامی چه جوری استیصال می‌شود ؟

منوچهر محمدی: آهان، با یک طرحی...

ابراهیم نبوی: ببین، راحت راحت باش. طرحهایت را بگو، بگذار که طرحهایت را مردم بدانند. مردم الان طرح ندارند. طرح تو را باید بدانند. بگو عزیزم.

منوچهر محمدی: دنیای غرب خودش هزینه شده است برای حقوق بشر، بیشترین هزینه شده است، اما امروز به مسئله‌ی حقوق بشر هیچ توجهی ندارد. هروقت جنبش آزادیخواهی و دموکراسی‌خواهی شکل گرفته در ایران، فردا این تیم‌های اقتصادی اروپایی می روند ایران...

ابراهیم نبوی: خب، حالا چه کار باید بکنیم؟

منوچهر محمدی: با این دید می‌روند آنجا. ما می‌گوییم اولا اینها باید این رابطه‌های سیاسی را کاملا قطع کنند. رابطه‌های اقتصادی را قطع کنند.

ابراهیم نبوی: تو می‌توانی بگویی رابطه اقتصادی را غرب قطع کند؟

منوچهر محمدی: همه با هم بگیم. بفرض یک حرکتی می‌شود بیایند تجمع. چرا نباید در خارج از کشور یک تجمع هزارنفری ایجاد شود؟

ابراهیم نبوی: به نظر تو اگر یک تجمع هزارنفری ایجاد بکنیم، غربی ها رابطه‌ با ایران را قطع می‌کنند؟

منوچهر محمدی: بله! شما سالی دوبار بیایید یک تجمع ۲۰ـ ۱۰هزارنفری انجام بدهید.

ابراهیم نبوی: فکر می‌کنی چندسال این کار را بکنیم، غرب رابطه‌اش را با ایران قطع می‌کند؟

منوچهر محمدی: آیا طی ۲۸ سال این کار انجام شده؟ نه! همین مجامع غربی نگذاشتند. آنقدر شایعه انداخته‌اند که اگر بیایند توی تجمع، فیلمبرداری می‌کنند، توی فرودگاه دستگیر می‌کنند و چه می‌دانم،‌ فلان چیز می‌شود...

ابراهیم نبوی: یعنی تجمعاتی باید راه بیندازند بدون فیلمبرداری، بعد اعتراض بکنند.

منوچهر محمدی: اصلا فیلمبرداری باشد، باید مردم نترسند از فیلمبرداری...

ابراهیم نبوی: بله، پس مردم نباید از فیلمبرداری بترسند...

منوچهر محمدی: بله. مردم نترسند. اینها مثلا سالی دوبار می‌روند ایران و ممکن است برایشان مشکل ایجاد بشود. این شایعه‌ای است که انداخته‌اند. این را خود اطلاعات شایعه انداخته است.

ابراهیم نبوی: منوچهر! تو چرا نمی‌روی انگلیس و این حرفها را به خود انگلیسی‌ها بزنی. منوچهر، ببین...

منوچهر محمدی: آقای نبوی عزیز!

ابراهیم نبوی: جان!

منوچهر محمدی: من انگلیسی بلد نیستم. جناب آقای نبوی عزیز...

ابراهیم نبوی: خب آن جا که مترجم هست.

منوچهر محمدی: مترجم، خب شما برای من این کار را بکنید. اگر کسی است که حرف من را بشنوید، با تمام وجود خواهم گفت.

ابراهیم نبوی: هر کسی با یک چیزی شناخته می‌شود. مثلا احمد باطبی با پیراهنی که بالای سرش گرفته بود. همه‌مان یادمان هست. یا اکبر گنجی با زخمی که از بدنش نشان داده بود، یا محسن سازگارا با چهره‌اش. منوچهر محمدی با یک کاپشن زمستانی که از آمریکا خریده بود و همیشه در همه حرکتهای اعتراضی می‌پوشید، شناخته شده است. تصویری که تو از منوچهر محمدی داری چیست؟ تو یادت هست که تابستانها هنوز و همیشه اون کاپشن زمستانی را می‌پوشیدی؟ می‌خواهم بگویم که تو چه تصویری داری از منوچهر محمدی وقتی دارد یک جنبش را پیش می‌برد. تصویر خودت را در یک دقیقه بگو...

منوچهر محمدی: من دروغ نمی‌توانم بگویم. خیلی پاکم، اما کسی پاکی های من را درک نمی کنند. بخاطر جناح‌بندی‌های سیاسی که وجود دارد. خیلی پیام دارم، اما دل من حبسه،‌ دنیا نمی‌تواند صدای من را بشنود. یک: زبان انگلیسی بلد نیستم،‌ دو: بخاطر درگیری‌های جناحی نمی‌آیند به من کمک کنند، آن چیزی که توی ذهن و توی دل من است بیایند بیان کنند و همه را در راستای منافع ملی است.

گفتگوی من و منوچهر محمدی قرار بود هفت دقیقه باشد، اما 25 دقیقه شد، اما مصاحبه چنان جذاب بود که از همین جا می توانید صدای مصاحبه کامل را بشنوید.

زنان و مردان

مردان و زنان موجودات جالبی برای حرف زدن هستند، البته جز این دو موجود دیگری برای حرف زدن در میان انسانها وجود ندارد. مردان نقش مهمی در تاریخ بشر دارند و زنان نیز به نظر می رسد نقش مهم تری در تاریخ بشر دارند. نمی شود از زنان صحبت کرد و خیلی چیزها را گفت و نمی شود از مردان صحبت کرد و خیلی چیزها را نگفت. نوشته های کوتاهی را درباره زنان و مردان بخوانید.


زنان بدون مردان
پشت سر هر مرد بزرگ يك زن بزرگ است و پشت سر هر زن بزرگ يك مرد بي‏عرضه.

زنان و مردان
زنان معمولاً در مورد شوهرشان فاشيستند، اما در مورد شوهر ديگران دموكراتند. البته مردان هم همينطورند.

زنان و شوهران
براساس آمار زنان ده سال پس از مرگ شوهرشان زنده می مانند. و ده سال زندگي آرام پس از مرگ شوهر بزرگترين پاداش طبيعت به رنج‏هاي یک زن برای سالها تحمل یک مرد است.

مرد باهوش
آقای سیاستمدار موفق آرزو کرد ده برابر باهوش شود، یک تاجر موفق شد. آرزو کرد صد برابر باهوش شود، هنرمند بزرگی شد. آرزو کرد هزار برابر باهوش شود، زن شد.

بهشت زنان
بهشت زیر پای مادران است. احتمالا به همین دلیل در بهشت درمقابل هر مرد ده زن وجود خواهد داشت.



مادرقحبه ها به بهشت نمی روند

بهشت زیر پای مادران است، من نمی دانم در مورد مادرقحبه ها چه اتفاقی می افتد.

زنان فیلسوف
در تمام تاریخ فلسفه حتی یک زن را هم نمی توانید پیدا کنید....

واقعا مردها دلشان به همین چیزهای احمقانه خوش است.

عزیزم! بهت نیاز دارم
علت اینکه مردان به زنان نیاز دارند این است که نمی دانند بدون یک زن چطور می شود زندگی کرد. و علت اینکه زنان به مردان نیاز دارند، این است که از جابجاکردن اشیاء سنگینی مثل یخچال و مبل و کمد خوششان نمی آید.

گرایش فلسفی
فقط یک مرد وقتی زنی بداخلاق داشته باشد می تواند فیلسوف بزرگی شود، اما اگر زن خوش اخلاقی داشته باشد مثل آدم زندگی اش را می کند.

عاشقانه ای برای تو
اکثر شاعران مرد برای زنان اشعار عاشقانه می سرایند و اکثر شاعران زن از قول مردانی که برای زنان شعر عاشقانه می سرایند، شعرهایشان را می نویسند.

نازلی و جوراب هایی پر از عشق

بالاخره قرار شد نازلی و علی اصغر از همدیگر کاملا جدا شوند. البته این تصمیم برای برنامه ما گرفته شده است. نازلی از این پس اشعار خودش را می خواند، اشعاری که همیشه بوی عشق و احساس و زنانگی و مردانگی و چیزهای دیگر را می دهد. نازلی می گوید که شعر « جورابهایم کو؟» را با نگاهی آرام به شعر « کفشهایم کو؟» اثر سهراب سپهری ساخته است.


نازلی احساس

جوراب‌هایم کو؟

بوی جوراب تو می آید
تو همین دور و برهایی، می دانم، می دانم، می دانم

و من با بوی جوراب تو آشنا بودم

از زمانی که اولین جوراب با اولین دماغ

آری اولین دماغ

ناقوس عشق شلوار تو بود

در کلیسای دامن من

بوی جوراب های تو می آید
بوی جوراب های تو با تاریخ دماغ من آشناست

بویی که گوئی هزار سال است

احساس مرا به چیز تو گره می زند

من تو را نمی شناسم
وقتی که جوراب هایت در چرخش بی انتهای ماشین های وحشی رختشویی

شسته می شود

من تو را نمی شناسم

وقتی که کفش تازه ای پاهای بزرگ تو را می پوشاند

من تو را نمی شناسم

وقتی که جورابهایت زیر مبل ها ولو نیست

من تو را نمی شناسم،

وقتی که پیژامه راه راه را نمی پوشی

و انگار که دیگر تو نیستی

گویی که کامبیز یا کامران یا کامیار هستی!

و صدای علی اصغر است که می گوید:
اوی! کامیار و کامبیز و کامران دیگه کی ان؟

باید توضیح بدهم....
کامبیز یک شخصیت شاعرانه است

و کامران یک شخصیت شاعرانه است

و کامیار یک شخصیت شاعرانه است

و علی اصغر می داند که اینها به مرگ مادرم

واقعیت ندارد

فقط شعر بود، احساس، فقط همین

احساس

نازلی احساس( معصومه مستشار)

نظرهای خوانندگان

مصاحبه با منوچهر محمدی واقعن عالی بود.
چه خوب است که ما ایرانیان قشنگ بی پرده دیده شویم، نه؟!!

-- صمد ، Jul 20, 2007 در ساعت 08:49 PM

سيد جون!
اين‌جوري، به‌تر نبودي؟
http://i10.tinypic.com/4l7sion.jpg
خيلي مخلص‌ام، اما اين عينك دودي خيلي كليشه‌اي‌ات كرده!

-- ح.ش ، Jul 20, 2007 در ساعت 08:49 PM

مدیر محترم زمانه
نمی دانم اخلاق در اداره زمانه چه جایگاهی دارد اما با شناختی که از آقای جامی داریم قطعاً به این مورد حساس است. من با مواضع آقای منوچهر محمدی موافق نیستم ولی آیا این درست است که با ایشان به طور جدی مصاحبه شود و بعد این مصاحبه در ستون طنز بگنجانند؟ آیا درست است که آقای نبوی در مصاحبه طرف مصاحبه خود را دست بیندازد و اسباب خنده شنوندگان را فراهم کند؟ این آقا مدتهاست اصول اخلاقی را در طنزهای خود کنار گذاشته است ولی آیا درست است که زمانه عرصه ای برای بازی کردن با آبرو و شرافت انسانها برای خنده شنوندگان باشد؟

-- رضا ، Jul 20, 2007 در ساعت 08:49 PM

لطفا برنامه جدید اقای نبوی رو هم بگذارید.

-- mahmood ، Jul 22, 2007 در ساعت 08:49 PM

haj agha , podcast kon ke az itune besheh gosh kardesh , Nik Ahang barnamash podcast hast

-- amin ، Jul 22, 2007 در ساعت 08:49 PM

منوچهر محمدی!
فردی از تبار "هخا"منشیان
منوچهر محمدی را حسین مهری بلند کرد
ابراهیم نبوی بر زمینش زد!
حسین

-- حسین میرمبینی ، Jul 23, 2007 در ساعت 08:49 PM

با اين مصاحبه امثال آقاي محمدي خيلي خوب معرفي مي شوند. ما مي فهميم كه چه كساني جلودار مبارزه با اين رژيم هستند! اين آقا حتي حرف زدن بلد نيست آقاي نبوي به زور هولش مي دهد! واقعا اينها چيزي بارشان نيست كاش بارشان!! بود.
اين مصاحبه واقعا نشان مي دهد كه مخالفين اين سيستم چيزي در چنته ندارند. همان زبان طنزشان كه مردم را بخنداند بهتر از همه است. شما را به انسانيت يكبار ديگر اين مصاحبه را مرور كنيد ببينيد از سخنان يك چهره معروف مخالف، چيزي دستگيرتان مي شود.
جمهوري اسلامي بايد با چنين مخالفاني كلاهش را به هوا بياندازد؛ سيد جان!

-- ظهير ، May 27, 2008 در ساعت 08:49 PM

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)