May 2008


ناگفته‌هايی از زندگی دوريس لسينگ

مجله «جهان کتاب» در آخرين شماره خود متن مصاحبه‌ای طولانی با دوريس لسينگ را با ترجمه خسرو ناقد و همچنين مقدمه‌ای از او در معرفی لسينگ منتشر کرده است. این برنده جایزه نوبل ادبیات می‌گوید: «خلق آثار ادبی با نوشتن هجونامه‌ی سياسی تفاوت دارد. من به «ادبيات متعهد» آن هم از نوع ژان پل سارتری آن، هيچ اعتقادی ندارم.»



نگاهی به «سیزده ساعت» اثر آرش گیتو
ساعت ۱۳

سام واثقی: گرچه زمینه بارز بیشتر کوتاه‌نویسی‌های «سیزده ساعت» حول و حوش مهاجران ایرانی است، اما تلاش آرش گیتو، نویسنده جوان و امیدوارکننده ما با انتخاب شخصیت، روایت‌گر یا نویسنده اول‌شخص مجرد آغاز می‌شود. او در داستانی با عنوان «مهمانان جمعه» می‌نویسد: «می‌ترسم. از بی‌پروایی آن‌ها که ظرف‌هایشان را به دست ماشین ظرف‌شویی می‌سپارند، می‌ترسم. مگر می‌شود ظرف‌‌ها را توی ماشین ظرف‌شویی چپاند و بعد با آسودگی دندان‌ها را شست و به‌ رختخواب رفت؟ دست‌هایشان چه چیز را نوازش‌گر است؟»



نگاهی به «غلام یا گلم - به روایت فریدون مقدس» اثر فریدون معزی مقدم
«گُلِم» بیدار می‌شود!

سام واثقی: «غلام یا گُلِم - به روایت فریدون مقدس» اثر فریدون معزی مقدم، دومین کتابی است که از این نویسنده و منتقد فرهنگی و اجتماعی سرشناس در گروه انتشارات آزاد ایران منتشر شده است. او در سفری ماجراجویانه، با شوق و خستگی‌ناپذیریِ باستان‌شناسی از رده‌ی هُوارد کارتِر، نه به کاوش راز یک مومیایی چند ‌هزار ساله‌ در اعماقِ خاک، بلکه به کشفِ اسرار چند ‌هزار ساله‌یِ انسان‌مانه‌ای خاکی در اعماق آرزو‌های نهفته و ذاتیِ «انسان‌» می‌پردازد.



تاملی بر چیستی ادبیات زنان ایران
شهرزاد و ديگران

شاهرخ تندرو صالح: یکی از خوش‌شانسی‌های قرن بیستم برای ادبیات ایران، ظهور و شکوفایی نهال ادبیات زنان است. ادبیاتی که توانسته با عرضه‌ی آثاری قابل قبول، اعتبار لذت مطالعه را به خوانندگان خود هدیه دهد و اندکی تلخی سرخوردگی ایشان از ویترین آثار ادبی ایرانی را بزداید. آنچه که امروز از آن به عنوان کارنامه‌ی ادبیات زنان ایران نام برده می‌شود حاصل حداقل نیم قرن تلاش در حوزه‌ی فرهنگ و اندیشه است که نتیجه‌ی آن را می‌توان در متون شعر و نثر دید.



بخش دوم و پایانی
نامه‌ای به شاهرخ مسکوب

ناصر زراعتی: به هر حال، آدم می‌خواهد زندگی کند و در این چهار صباح، آبِ خوشی شاید از گلویش برود پایین (آن‌هم اگر بگذارند که نمی‌گذارند!) من هم اگر می‌خواستم چنین کتابی چاپ کنم، شاید خیلی اسم‌ها را نمی‌گذاشتم یا عوض می‌کردم. (همین الان یادم افتاد، کاش شما هم همین‌کار را می‌کردید و اسم‌ها را عوض می‌کردید. به‌جای این‌که حرف اول اسم و فامیل این و آن را گاه بنویسید و گاه چند نقطه بگذارید... بهتر نبود؟)



بخش نخست
یادی از شاهرخ مسکوب

ناصر زراعتی: فکر کردم نامه‌ای برای‌تان بنویسم و «دست مریزاد»ی بگویم. نشانی و شماره تلفنِ شما را از آقای تقی امینی ـ ناشر کتاب ـ گرفتم. حالا هم این نامه را می‌نویسم تا همراهِ یکی دو کتاب و چند نوشته از خودم برای‌تان بفرستم، به این امید که فرصت کنید نوشته‌های مرا بخوانید و با این آرزو که وقتی خواندید، آن‌ها را بپسندید؛ که اگر شاهرخ مسکوب با آن سلیقۀ والا و دید و نگاهِ دقیق کاری را بپسندد، آن‌کار حتماً ارزش دارد و صاحبِ کار (که در این مورد، منم) باید از شادی، کلاهش را بیندازد هوا!



مجله بخارا برگزار می‌کند
شبی برای فردریش دورنمات در تهران

مجله بخارا که پیش از این در زمینه‌ی معرفی نویسندگان و ادبیات سوئیسی نشست‌هایی را برگزار کرده است، این بار «شب فردریش دورنمات» را در تالار مرکز هنر پژوهی تهران برگزار می‌کند. آثار فردریش دورنمات، نویسنده و نمایشنامه‌نویس سوئیسی در ایران با اجراهای حمید سمندریان معرفی شد و غالب آثار او توسط دکتر عزت‌الله فولادوند و محمود حسینی‌زاد به فارسی ترجمه شده است.