رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۱۶ اسفند ۱۳۸۶
خاطرات بونوئل ـ فصل پنجاه و دوم

بازگشت به سینمای فرانسه

برگردان: علی امینی نجفی

در سال ۱۹۶۳ سرژ سیلبرمن تهیه‌کننده فرانسوی که دنبال من می‌گشت به مادرید آمد و آپارتمانی اجاره کرد و به جستجوی من پرداخت و کشف کرد که من تصادفا در همان ساختمان درست روبه‌روی آپارتمان او اقامت دارم. زنگ خانه را زد و ما نشستیم و با هم ته یک بطری ویسکی را بالا آوردیم و همان جا پیوند مودتی میان ما بسته شد که تا امروز دوام داشته است.

سیلبرمن پیشنهاد کرد که برای او فیلم بسازم و ما بر سر رمان "خاطرات یک کلفت" اثر اوکتاو میربو1 که آن را از قدیم می‌شناختم، به توافق رسیدیم. به دلایل گوناگون تصمیم گرفتم زمان داستان را به دوران معاصر بیاورم و به اواخر دهه ۱۹۲۰ نزدیک کنم، یعنی دورانی که خودم به خوبی با آن آشنا بودم. بدین ترتیب این فرصت هم پیش آمد که به یاد فیلم "عصر طلایی" تظاهرکنندگان دست راستی در صحنه پایانی فیلم، فریاد "زنده باد شیاپ"2 سر بدهند.


لوییس بونوئل در زمان کارگردانی فیلم خاطرات یک کلفت

اولین بار این لویی مال بود که در فیلم "آسانسور به قتلگاه"3 طرز راه رفتن ژان مورو را به ما نشان داد. من در زن‌ها همیشه نسبت به دو چیز حساس بوده‌ام: گام برداشتن آنها و نگاه کردنشان. موقع فیلم‌برداری صحنه نمایش چکمه‌ها در فیلم "خاطرات یک کلفت" از گام برداشتن ژان مورو کیف می‌کردم. وقتی او قدم بر می‌دارد پای او روی پاشنه کفش لرزش خفیفی دارد و نوعی تزلزل نگران‌کننده را القا می‌کند.

ژان مورو بازیگر ورزیده‌ایست و من موقع کارگردانی تنها حرکاتش را دنبال می‌کردم و به تصحیح بازی او چندان نیازی نداشتم. او در نقش خودش نکات تازه‌ای پیدا کرده بود که من به آنها نرسیده بودم.

با کارگردانی این فیلم که در پاییز سال ۱۹۶۳ در پاریس و حوالی می‌یی‌لافوره فیلم‌برداری شد، با همکاران فرانسوی‌ام آشنا شدم که از آن پس دیگر از آنها جدا نشدم. دستیارم پیر لاری4، منشی صحنه بی‌نظیرم سوزان دورامبرژه5 و فیلمنامه نویسم ژان کلود کاریر که در این فیلم نقش کشیش را هم ایفا می‌کرد.

فیلم‌برداری در محیطی آرام، هماهنگ و دوستانه انجام گرفت. با همین فیلم بود که من با خانم مونی6 برخورد کردم که مثل طلسمی است که فیلم‌های من انگار بدون او ممکن نیست. از شخصیت یگانه و منش بسیار ویژه این هنرپیشه خوشم می‌آید. او در فیلم "خاطرات یک کلفت" نقش کم اهمیت‌ترین مستخدمه خانه را ایفا می‌کند و یک جا با پیشکار فاشیست فیلم گفتگوی جالبی دارد:

- آخر شما چرا همیشه از کشتار یهودی‌ها حرف می‌زنید؟
پیشکار می‌گوید: مگر شما وطن خودتان را دوست ندارید؟

کلفت جواب می‌دهد: چرا.

- خوب، پس دیگر چه می‌گویید؟


لوییس بونوئل با ژان مورو، پشت صحنه فیلم خاطرات یک کلفت

پس از فیلم "خاطرات یک کلفت"، فیلم "شمعون صحرایی" را کارگردانی کردم که آخرین فیلم مکزیکی من است. پس از آن سیلبرمن و شرکای او پیشنهاد کردند که فیلم دیگری برای آنها بسازم.

برای فیلم بعدی نخست داستان "راهب" نوشته مانیو لویس7 را انتخاب کرده بودم که یکی از مشهورترین نمونه‌های رمان سیاه انگلیسی است. سوررئالیست‌ها برای این رمان که آنتونن آرتو آن را به فرانسوی برگردانده بود ارزش فوق‌العاده‌ای قائل بودند.

پیش از آن چند بار جهد کرده بودم که رمان "راهب" را به فیلم برگردانم. چند سال پیش‌تر که قرار بود فیلمی با ژرار فیلیپ بسازم، هم درباره این رمان و هم درباره داستان زیبای "سواره نظام بر پشت بام" با او صحبت کردم. داستان اخیر را ژان ژیونو8 نوشته و من در آن علاقه کهنه خود را به تمام طاعون‌ها و بلاها بازیافته بودم. ژرار فیلیپ پیشنهادهای مرا با علاقه گوش کرد اما روشن بود که او فیلمی سیاسی را ترجیح می‌دهد. به این ترتیب ما فیلم "تب در ال‌پائو بالا می گیرد" را ساختیم. موضوع این فیلم جالب و ساختمان آن مناسب است، اما من درباره آن حرفی ندارم.

رمان "راهب" به دلایلی کنار گذاشته شد. (چند سال بعد آدو کیرو9 فیلمی بر پایه این رمان ساخت.) در سال ۱۹۶۶ برادران آکیم10 پیشنهاد کردند که بر اساس داستان "بل‌ دو ژور" نوشته ژوزف کاسل11 فیلم بسازم. این داستانی بود بود بسیار سوزناک اما خوش پرداخت. به علاوه این فرصت را هم فراهم می‌کرد تا برخی از رؤیاهای سورین12 زن اصلی داستان را به تصویر برگردانم و چهره یک زن بورژوای خودآزار را نشان دهم.

در این فیلم این امکان را نیز پیدا کردم که چند مورد از نابهنجاری‌های جنسی را به طور دقیق نشان دهم. از اولین صحنه فیلم "ال" و صحنه نمایش چکمه‌های زنانه در فیلم "خاطرات یک کلفت" به سادگی می‌توان به علاقه من به شیئی‌پرستی (فتی‌شیسم) پی برد. همین جا باید تأکید کنم که کشش من به نابهنجاری‌های جنسی صرفا جنبه عینی و نظری دارد. خودم از نظر جنسی کاملا عادی و از هرگونه انحرافی دور هستم، و جز این هم نمی‌تواند باشد زیرا گمان می‌کنم کسانی که به نوعی انحراف جنسی مبتلا هستند، از گفتگو درباره آن (که راز زندگی آنهاست) خودداری می‌کنند.


لوییس بونوئل با کاترین دونوو، در فیلم بل دو‌ژور

در مورد فیلم "بل‌ دو ژور" از یک بابت متأسف هستم. اولین صحنه فیلم را قصد داشتم در رستوران ایستگاه گاردولیون فیلم‌برداری کنم اما صاحب رستوران اجازه نداد. هنوز هم خیلی از اهالی پاریس از وجود چنین مکانی بی‌خبر هستند در حالیکه به نظر من یکی از زیباترین جاهای دنیاست. در حوالی سال ۱۹۰۰ عده ای از نقاشان، پیکرتراشان و دکورسازان در طبقه اول عمارت ایستگاه به افتخار قطار و کشورهایی که به شبکه راه آهن وصل شده بودند، یک سالن اپرا ساختند. بیشتر وقت‌هایی که در پاریس هستم به این رستوران می‌روم و گاهی تنها در گوشه دلخواهم می‌نشینم و به ریل‌های راه آهن نگاه می‌کنم.

در "بل ‌دو ‌ژور" باز مثل ناسارین و ویریدیانا با فرانسیسکو رابال کار کردم. هم هنر بازیگری و هم شخصیت انسانی او را دوست دارم. او مرا "عمو" صدا می‌کند و من هم به او "برادرزاده" می‌گویم.

من هیچ روش خاصی در هدایت بازیگران ندارم. همه چیز به استعداد خودشان بستگی دارد و مایه‌ای که از خود نشان می‌دهند. اگر برای نقش‌هاشان بد انتخاب شده باشند ناچارم با زحمت و تقلای بیشتری از آنها بازی بگیرم. به هرحال هدایت هنرپیشه‌ها همیشه به دید شخصی کارگردان مربوط می‌شود، که همیشه هم قابل توضیح نیست.


لوییس بونوئل، در حال راهنمایی کاترین دونوو برای صحنه ای از فیلم بل دو ژور‌

بابت صحنه‌هایی از فیلم که به نحوی احمقانه سانسور شد، متأسف هستم؛ به خصوص صحنه‌ای که میان ژرژ مارشال و کاترین دونوو می‌گذرد: بعد از مراسم عبادی مس که در زیر کپی بزرگی از تابلوی مسیح اثر گرونوالد13 برگزار می‌شود، زن را می‌بینیم که در یک نمازخانه خصوصی در تابوتی دراز کشیده و مرد او را با لفظ "دخترم" صدا می‌کند. (بدن شکنجه دیده مسیح در تابلوی گرونوالد همیشه سخت مرا متأثر کرده است). اگر از این صحنه، مراسم مس را حذف کنیم فضای آن به کلی دگرگون می‌شود.

از من چیزهای زیادی راجع به فیلم‌هایم سوال می‌کنند و یکی از تکراری‌ترین و چرندترین سؤال‌ها راجع به صندوقچه اسرارآمیزی است که یک مشتری آسیایی با خود به فاحشه‌خانه فیلم بل‌دو‌ژور می‌آورد. او در جعبه را باز می‌کند و توی آن را، که از دید ما پنهان است، به یکایک فاحشه‌ها نشان می‌دهد. همه جیغ‌زنان خود را عقب می‌کشند، غیر از سورین شخصیت اصلی فیلم که با اعجاب و کنجکاوی به درون جعبه چشم می‌دوزد. تماشاگران فیلم، به خصوص خانم‌ها، هزار بار از من سؤال کرده‌اند که: "توی این صندوقچه چیست؟" و من همیشه چون جوابی نداشته‌ام، گفته‌ام: ”هرچه شما دلتان بخواهد“.

این فیلم در استودیوی سن‌موریس فیلم‌برداری شد که امروزه دیگر اثری از آن نمانده است. (این عبارت به صورت ترجیع‌بند این کتاب در آمده است.) همزمان با تهیه فیلم "بل ‌دو ‌ژور" در یک سالن دیگر همان استودیو لویی مال فیلم "دزد" را فیلم‌برداری می‌کرد و پسرم ژان لویی دستیار او بود.

فکر می‌کنم که فیلم "بل‌ دو ‌ژور" پرفروش‌ترین فیلم من بوده است، اما من این موفقیت را بیشتر به فاحشه‌های فیلم مربوط می‌دانم تا به کار سینمایی خودم.

------
پانوشت‌ها:

1 O. Mirbeau (۱۸۴۸- ۱۹۱۷) نویسنده فرانسوی

2 J. Chiappe (۱۸۷۸- ۱۹۴۰) سیاستمدار دست راستی

3 Ascenseur pour l’échafaud محصول ۱۹۵۷، اولین فیلم بلند لویی مال

4 P. Lary

5 S. Durremberger

6 Muni

7 M. G. Lewis (۱۷۷۵- ۱۸۱۸) نویسنده و شاعر انگلیسی

8 J. Giono (۱۸۹۵- ۱۹۷۰) نمایشنامه نویس فرانسوی

9 Ado Kyrou (۱۹۲۳- ۱۹۸۵) کارگردان یونانی تبار فرانسوی

10 Hakim تهیه کنندگان فرانسوی با تبار مصری

11 J. Kassel (۱۸۹۸- ۱۹۷۹) نویسنده و روزنامه نگار فرانسوی

12 Séverine

13 M. Gruenewald نقاش آلمانی که در سال ۱۵۲۷ درگذشته است.