تاریخ انتشار: ۱۴ اسفند ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
‌نامه‌هایی به فیدل کاسترو- ۱

۱۹۸۴: نامه هایی به فیدل کاسترو

فرناندو آرابال
ترجمه: شهرزاد سامانی

اولین روز سال ۱۹۸۴
و آخرین روز از اولین نیم قرن حکومت کاسترو

آقای دن فیدل کاسترو روز1

کوبا

آقای بسیار عزیز!
با همان احساسات سرشار، با همان ترسی که دیروز در دلم بود

زمانی که برای ژنرال فرانکو می‌نوشتم

روی صحبتم امروز با شماست، کائودلیوس!2

به این صدای شکننده لرزان گوش بدهید

هیچ نوازشی قلبتان را لبریز نمی‌کند، دلایل منطقی خطاهایتان را نمی‌پوشاند

صدای اعتراضم را از میان هیاهوی خادمان‌تان، بازبشناسید

باید دید خادمان‌تان با نوکر صفتی‌شان، شما را به کدام سو سوق می‌دهند؟

از سپیده تا غروب، پشت چهره یک چریک پنهان شده‌اید

ظاهرتان گویای همه چیز است و همه چیز را در اختیار گرفته‌اید

باری، این لشگر است که فرمانده را می‌آفریند

غرق در خشونت زندگی می کنید، هرگز راضی نمی‌شوید

حتی زمانی که رهسپار جنگ می‌شوید

گویی نفرت و فرافکنی همراه همیشگی‌تان است

اسبِ نیمه کرو از نفس‌افتاده ای را می‌مانید که دیگر نرمخو نیست

اسبی که از چشمه‌ای زهراگین نوشیده است

اجازه دادید

به قتل برسانند

"موش‌های روشنفکر" را

و به آتش بکشند

"همه قاره آمریکا" را

آنان موجوداتی مصرف‌گرا بودند

آیا رنج‌تان به همین بزرگی است؟

وجودتان تا این اندازه غم‌انگیز است؟

گویی کاری جز قتل و قصابی بلد نیستید؟

چه بر سر آن کره اسب ترسو آمد که سپیده دمان را مژده می‌داد؟

چه بر سر آن کسی آمد که قبل از رسیدن به قدرت، نجوا می‌کرد

"هر کس باید اول محبت مردم را جلب کند و بعد گمان کند که آنها همیشه

دوستش داشته‌اند؟"


فیدل کاسترو، رییس‌جمهور کوبا که به تازگی کناره‌گیری کرد

دیروز، یک کوبایی بخشنده
بدون تاج و تخت، با پای برهنه

بی‌آلایش، بدون ریش،نوشت

"احساسات مثل الماس خالص، نابود شدنی نیست."

اما چند سال بعد، بر تخت نشست،

هبرتو پادیلا3 را چنان شکنجه کرد که مجبور شد تحقیر‌آمیز‌ترین اعترافاتی را

به نمایش بگذارد که از دوران تفتیش عقاید تا به امروز کسی به زبان

اسپانیولی، بر زبان نیاورده بود.

شاعر، با قدرت مشت‌ها

و ظرافت شکنجه‌هایتان، آشنا شد

هبرتو پادیلا

وقتی برای موعظه، وارد سلول‌اش شدید

محبوس دست بند زده بود

‌خونین و مالین

در سالن‌های قدرت توتالیتر، پست فطرتی را هم می‌آموزیم

چقدر دادگاه‌هایتان، که از هر جا سر بر داشته، نخوت‌انگیزند!

امروز در اولین روز از سال ۱۹۸۴
وارد "۱۹۸۴" اورول می شویم

رمان، یک پیشگویی است؛ می‌بینم که بعد از "هفته نفرت" که در کتاب آمده است

نمایشگاه "نفرت از دشمن" در هر گوشه کوبای امروز

در هر لحظه

به دستور شما برپا می‌شود

خوزه رامون فرناندز4، وزیر تعلیم و تربیت، می‌گوید

«‌نفرتِ بی‌پایان نسبت به دشمن، بذرِ سوسیالیسم است»

اما در جزیره، دیگر گل نمی‌روید

در عوض همه جا پر است از مقوا های بی‌احساس

تصویری واضح از عقل سلیم و بی‌احساس شما

کوبا دیگر با اصطلاح زبان جدید، آشنا شده است

اوورول تصور کرده بود

وزارت رفاه، "و.ر"5، نامیده شود، وزارت صلح "و.ص"6،وزارت حقیقت،"و.ح"

7

همانطور که در امروز در جزیره

‌وزارت بهداشت عمومی، و.ب.ع8،وزارت کشور، و.ک9، و یا نیروهای

مسلح، ن.م10، نامیده شده‌اند

عجیب است، ترجیع‌بندهایم بیشتر بی‌پرواست تا محتاطانه
با رغبت می‌نویسم، اما محکم و استوار

نگاهم به شما از سر تحقیر است، اما با احترام

چرا که آدمی حق دارد به بصیرت برسد

حتی اگر نتواند بر بلهوسی‌هایش چیره شود

امروزاولین نیم قرن حکومت را جشن می‌گیرید
باید به سن و سالتان احترام گذاشت

آه، بله! دارید به شصت سالگی می‌رسید

شهرت "قهرمان اتحاد جماهیر شوروی" را کسب کردید

بطور رسمی در کوبا، مدت‌هاست که اسطوره "جوان شورشی" هستید.

برادر بزرگ11 رمان اورول

این لقب، لقبی است که در قاب کارهایتان بهتر می‌گنجد

لقبی که توانستید بدون شکنجه و با فروتنی از خود بکنیدش

"پیشوای بزرگ"

اگر خادمان‌تان بدانند این لقب، در رمان اورول ترجمه‌ای آزاد است از کلمه

دیکتاتور،

از بکار بردن آن پشیمان خواهند شد

در کوبای امروز

اگر تحسین و ستایش با واژه‌های عجیب و غریب و فرومایگی درنیامیزد

به نظر هجو و بی‌احترامی می‌رسد


فرناندو آرابال، نمایشنامه‌نویس و فیلمنامه‌نویس اسپانیایی

کابوس یک عنکبوت که دور جزیره‌ای، تاری شوم تنیده است
زمانی شما جوانی برازنده بودید که رویایش لغو کردن امتیازها و مصونیت

سیاسی بود

ولی امروز او شایسته حکومت کوبا نیست

مردی که دوست دارد انواع نشان‌ها و القاب را مثل پیاز روی سینه‌اش بکارد

افتخارات را در زندگی‌نامه‌اش وصله پینه کند

مدال‌های شکلاتی، نشان‌ها والقاب افتخاری

که فقط امپراطور دیکتاتور آفریقای مرکزی، بوکاسا، آرزوی داشتنشان را دارد

- قهرمان کوبا درماهیگیری در دریای آزاد

- بازیکن افسانه‌ای بسکتبال

- اولین توپچی تانک جهان: او توانست تنها با یک شلیک ناو " ‌هیوستن"12 را غرق کند

- برنده جایزه همینگوی

- تنها دارنده نشان نظامی که بطور اختصاصی برای خود او طراحی شده بود

- دکترای افتخاری در علم مارکسیسم

- و غیره و غیره و غیره و غیره...

اورول گفت "برادر بزرگ" شکست‌ناپذیر است

همه موفقیت‌ها، همه دستاورد‌ها

همه پیروزی‌ها، همه کشفیات علمی

همه معلومات کسب شده، همه خردمندی‌ها

همه خوشبختی‌ها، همه فضیلت‌ها

تحت نظارت مستقیم و با الهام گرفتن از شما بدست آمده است

بحث بی‌پایان خادمان‌تان در جهانی که اصول شما در آن ریشه‌کن شده است،

در زیر خاکستر و دود محو می‌شود

القاب شما، مضحک است

القاب‌تان همچون منشوری رنگارنگ13

تصویر‌تان را از یک آئینه به یک آئینه دیگر منتقل می‌کند و آن را از ریخت

می‌اندازد

شما برای اینکه تبدیل به یک غول بشوید، از این القاب استفاده می‌کنید

اما غولی که نه، به چشم کوتوله‌ای را می‌مانید

درست مثل آن شاه اسپانیایی که به طنز گفته می‌شد که مثل چاه ویل

است

هرچه سرزمین‌های بیشتری را از دست می‌داد

افتخارات بیشتری را کسب می‌کرد

شما نیز به عنوان رییس دولت کوبا

هرچه القابِ افتخاری بیشتری بدست می‌آورید، بی‌آبرو‌تر می‌شوید

القاب! پولک‌های زیادی برای دستاورد‌های پوچ‌تان، به آن افتخار می‌کنید!


فیدل کاسترو

آنچه می‌کنید خشمی می‌آفریند
آنگاه خنده‌ای

و سرانجام دردی و رنجی

شما را چنین تصور می‌کنم

تنها

تهدید شده

محتاط و شکاک

آن که از خودش می‌پرسد مرز بین پارسایی مفرط و توهین زننده، کجاست؟

مردم بدگمان امروز و فردا به کسانی که با خود تو و دم شیر بازی می‌کنند

او پشت بیشترین تعداد محافظان شخصی دنیا، پنهان شده است
او آسیب‌ناپذیر است

و به دنبال القابی است که مثل قلعه‌های شنی

با وزش اولین نسیم آزادی، فرو می‌ریزد

افتخاری احمقانه، یا شاید بهتر باشد بگوییم یک ضعف مسلم و سرگیجه‌آور

زیرزمینی مسدود که پر است از ویرانه‌های براق

اما بگویید

این لقب، به چه دردتان می‌خورد؟

" ناظر وزارت کشور با قدرت برتر نسبت به وزیر استیضاح شده"

شما که پیش از این به القاب افتخاری والا‌تری دست پیدا کرده بودید

- رییس‌جمهور

- نخست‌وزیر

- دبیرکل حزب کمونیست کوبا

- رییس دولت

- رییس شورای وزیران

- فرمانده کل قوای مسلح

- و غیره و غیره و غیره و غیره...

با نرده‌های پولادین و با شکوه، پارازیت می‌اندازند
و شما را در بیماری توهمی که دارید، باقی می‌گذارند

شما با پول مملکت که به ارث برده‌اید، در تلویزیون ظاهر می‌شوید.

موجودی مضحک و رقت‌آور!

در مخفیگاه در بسته‌تان از تعداد مجالس ترحیم و تظاهرات دانشجویی که دراعتراض به اعمال شما صورت می‌گیرد، بی‌خبرید

از همان جاست که صدای پادوهای مالیات دهنده را چنان از نزدیک می‌شنوید

که قادر به تشخیص هویت‌شان نیستید

کدامیک از آنها قادر است مثل خروشچف، جنایات‌تان را محکوم کند؟

شاید کارلوس رافائل فرناندز14، وزیر شما و وزیر باتیستای دیکتاتور، بتواند؟

آیا ضد‌کاسترویسم بودن

به خط قرمز ضد‌استالینیسم خروشچف و خط زرد ضد‌مائوئیسم بودن پکن،

خواهد رسید؟

چند میلیون کشته دیگر باید در گورستان شما دفن بشوند تا قفل دهانتان تا

ابد بسته بشود؟

مردم بخشنده کوبا، بعد ار سقوط باتیستای دیکتاتور، بر سردر خانه‌هایشان
نوشتند:

فیدل، اینجا خانه توست

و شما وارد خانه‌هایشان شدید تا فریبشان بدهید

تا اینکه همه را رام کردید

از چهاردیواری‌شان مقر نظامی ساختید

یک چهارم مردم کوبا را فراری دادید؛ رفتند تا بردگان شما نباشند

زمانی که شما به قدرت رسیدید، جمعیت کوبا شش میلیون نفر بود

تقریباً دو میلیون نفرشان، آزادی را انتخاب کردند

فیدل، همه جزیره مال تو باشد

همه‌اش مال خودت

اگر ناو جنگی‌تان، سدی را که مردم را با آن رام کردید از میان بردارد

‌مروارید جزیره آنتیل، تبدیل به جزیره رابینسون کروزوئه15 می‌شود

آن روز، همان یکشنبه‌ای خواهد بود که مسیح دوباره زنده شد!

اما پیدا کردن "جمعه" در این جزیره کروزوئه، کار دشواری خواهد بود

آسمان و امید فراوان، زمان درون ساعت ها می‌گندد

امروز، فقط اقلیتی هنوز جرات دارند که "افراطی شدن" کمونیسم در کوبا، که
برای رسیدن شما به "آرزوهایتان" صورت گرفته است را کم‌ارزش بشمارند.

اینان، به شکلی نا معلوم، آنچه را که برای کوبا قابل پذیرش و آنچه را که برای

خودشان غیر‌قابل پذیرش است را تشخیص داده‌اند

آنها به مردم کوبا که نه جرات و نه فرهنگ و نه اجازه آزادیخواهی را دارند،

توهین می کنند و از این موضوع، فقط خودشان لذت می‌برند.

آنچه می‌گویم

نه نژاد پرستی و نه انتقاد به حماقت آدم هاست

این را از زبان یک سوئدی شنیدم که زمانی که به تماشای کوبا نشسته بود

- خودش را به خریت می‌زد...

کوبای ۱۹۵۹ از نظر موسیقی، رمان، شعر، شطرنج، راه‌آهن و تلویزیون از

سوئد بهتر بود.

اگر کوبایی‌ها بعد از آن سال دچار استبداد، شکنجه و خفقان شدند

در عوض سوئدی‌ها مستحق، ظلم، گردن زدن و زندان، بودند

چگونه است که قطب نمایی که سوئد را به سوی پیشرفت هدایت کرد

نتوانست باعث پیشرفت کوبا که خالق رقص رومباست، بشود؟

از آتش سوزی‌ها و هق هق گریه‌ها، تنها تاج‌های سوخته و اشک دیده
می‌شود

امروز، پیروزی معنا ندارد، اگر زیر سایه شما اتفاق نیفتاده باشد

برای ماموران تبلیغاتی شما در جهان، بهشت برزخ است

و آینده‌ای که هدفشان بود، اتفاق افتاده است

آنها عزم شان را جزم کرده‌اند که با آیین گرامی شمردن "آموزش" و "بهداشت"

بی‌اعتمادی عمومی را معامله کنند

آنها اطمینان می‌دهند که کوبا

قدم‌های غول آسایی برداشته است

گام‌های بزرگ بهداشتی، گام‌های بزرگ آموزشی

به گمان من، این قدم‌های برداشته شده، غول‌آسا نیست

که حتی کوتوله‌وار هم نیست

قدم‌هایی است خرچنگ‌وار

زیرا که خرچنگ‌ها عقب، عقب حرکت می‌کنند



***


فرناندو آرابال

درباره آرابال
فرناندو آرابال تران، در ۱۱ اوت سال ۱۹۳۲ در ملیلای اسپانیا به دنیا آمد. او نمایشنامه‌نویس، فیلم نامه نویس، کارگردان، داستان نویس و شاعر اسپانیایی است. آرابال از سال ۱۹۵۵ در فرانسه زندگی می‌کند. او در سن ده سالگی جایزه ملی "کودکان استثنایی" را دریافت کرد. آرابال در دانشگاه مادرید تحصیل کرد. پدرش که افسر ارتش بود، در آغاز جنگ‌های داخلی اسپانیا، توسط ژنرال فرانکو به اعدام محکوم شد. این حکم به حبس ابد با اعمال شاقه تقلیل پیدا کرد و به زندان‌های مختلفی منتقل شد که در نوامبر سال ۱۹۴۱، در جریان این نقل و انتقالات، فرار کرد و برای همیشه مفقود شد؛ به همین دلیل آرابال در کودکی، رنج زیادی کشید.

آرابال، هفت فیلم بلند را کارگردانی کرده است. بیش ار صد نمایشنامه، هفت مجموعه شعر، تعداد زیادی مقاله و نامه‌ای معروف به ژنرال فرانکو نوشته است. در سال ۱۹۶۲، فرناندو آرابال، در کنار رولند توپر و الخاندرو خودروفسکی، جنبش تئاتر پانیک (هراس) را بنیان گذاشت.
فرناندو آرابال، جوایز متعددی گرفته است که به جایزه ناباکوف برای رمان، جایزه اسپازا، جایزه ملی تئاتر اسپانیا، جایزه ملی ادبیات اسپانیا، جایزه ویتگشتاین و مدال طلایی جشنواره آوینیون و نشان لژیون دونور فرانسه می توان اشاره کرد.

آرابال قرار بود در سال ۱۳۸۶به ایران بیاید.


پا‌نوشت:
1. Fidel Castro Ruz نام کامل فیدل کاسترو

2. Caudillo

کائودیلو اصطلاحی است که در زبان اسپانیولی، به رهبران نظامی دیکتاتور اطلاق می‌شود.

3. Heberto Padilla

شاعر کوبایی که در آغاز طرفدار کاسترو بود، اما در اواخر سال های شصت، شروع به انتقاد از کاسترو کرد. این کار منجر به زندانی شدنش شد. او در سال ۱۹۸۰ آزاد شد و به آمریکا رفت و در دانشگاه پرینستون تدریس کرد. آخرین کتاب پادیلا درباره زندگی نویسندگان در کوباست. وی در سال ۲۰۰۰ در آلابامای آمریکا، درگذشت.

4. José Ramon Fernandez

5. MINABBON

6. MINIPAX

7. MINIVER

8. MINSAP

9. MINITER

10. MINFAR

11. Big Brother

12. Houston

13. Caleidoscop

استوانه‌ای مجهز به عدسی و سه آئینه با زاویه ۴۵ درجه که در آن دانه‌های رنگین می‌ریزند تا تصاویری زیبا ایجاد کنند.

14. Carlos Rafael Rodriguez

15. Robinson Crusoe


نظرهای خوانندگان

بسیار زیباست. آفرین!
حکایت سرزمین ما هم هست.

-- آرش ، Mar 4, 2008 در ساعت 02:54 PM

زیباترین رمان او که خودش هم آن را به به فیلم درآورده (وفیلم نسبتا نزدیکی به رمان هست) زنده باد مرگ است که جذابیت زیبانی خیره کننده ای دارد

-- بدون نام ، Mar 5, 2008 در ساعت 02:54 PM

نامه های جالبی است هرچند خیلی تازه نیست. ترجمه به نظر من ناشیانه و تحت اللفظی است و به ویرایش اساسی نیاز دارد چون اصلا روان نیست و تمام رمق و احساس نیرومند نامه ها نابود شده است. بهرحال دست شما درد نکند! مهران

-- مینو ، Mar 6, 2008 در ساعت 02:54 PM

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)