تاریخ انتشار: ۳۰ مهر ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
قرآن محمدی - ۱۳

هویت تاریخی دین – بخش دوم

اکبر گنجی

۲- اسطوره‌ی قوم لوط

داستان قوم لوط، یکی از اسطوره‌های یهودی – مسیحی رایج در منطقه‌ی جزیرة‌العرب بود. پیامبر گرامی اسلام هم از این اسطوره برای مقاصد هدایتی – تربیتی خویش استفاده کرد و به این ترتیب، این اسطوره به قرآن راه یافت.

«قرآن محمدی» از همان ابتدا گوش‌زد کرد که مفسر، باید پیشاپیش تکلیف خود را با واقع‌گرایی و ناواقع‌گرایی در فهم و تفسیر متن روشن کند.

«قرآن محمدی» مدعی بود که تفسیر نمادین (سمبلیک) قصص تاریخی قرآن، گره‌گشای بسیاری از مسائل است و تفسیر واقع‌گرایانه، مومنان را با مسائل و معضلات عدیده و لاینحلی مواجه خواهد کرد.

برای تعیین محل نزاع، بهتر است یک بار دیگر از موضع واقع‌گرایانه به داستان لوط بنگریم.

قوم لوط، مردمانی متجاوز بودند که با استفاده از زور، دیگران را مورد تجاوز (لواط) قرار می‌دادند. خداوند دو فرشته را که به صورت نوجوانانی زیبارو درآمده بودند، برای مجازات همه‌ی مردم این قوم، به آن‌جا اعزام می‌کند.

لوط از آمدن جوانان زیبارو ناراحت می‌شود. چون می‌داند آن‌ها، جوانان زیبارو را دوست دارند و آنان را مورد تجاوز قرار می‌دهند. قوم لوط وقتی از آمدن میهمانان لوط آگاه می‌شوند، برای تجاوز به آن دو نفر، هم‌دست می‌شوند. لوط هم برای نجات میهمانان خود از چنگ متجاوزان، دخترانش را به جای آن میهمانان به متجاوزان پیشنهاد می‌کند.

اما قوم متجاوز، این پیشنهاد را رد کرده و می‌گویند که ما قصد دیگری داریم. جبرییل (یکی از نوجوانان زیبارو) مشتی خاک برمی دارد و به صورت متجاوزان می‌پاشد و همه‌ی آن‌ها کور می‌شوند.

آن‌گاه، خداوند در طلوع فجر روز بعد، تمام مردم آن قوم، از جمله همسر لوط ، را به وسیله‌ی سنگباران (سجیل) یا باران آتش و گوگرد، مجازات و نابود می‌کند.

به گفته‌ی برخی از مفسران، جبرییل، آن سرزمین را بلند کرده و سپس به صورت پشت رو به زمین می‌کوباند.

در اثر سنگباران، همه‌ی مردم آن سرزمین از بین رفتند و در اثر زیر و رو شدن (جعلنا عالیها سافلها)، کل آن سرزمین از بین رفت.

تفسیر واقع‌گرایانه‌ی این قصه، مسائل مختلفی در سطوح گوناگون پدید می‌آورد.

۱-۲- سطح اول: مسأله‌ی اخلاقی

اگر گفته شود لوط دخترانش را برای ازدواج به قوم پیشنهاد کرد، باید به این پرسش پاسخ گفت: آیا لوط به تعداد قوم دارای دختر بود که چنان پیشنهادی ارائه کند؟

به همین دلیل مفسری، پیشنهاد لوط را پیشنهاد زنا نامیده بود. اگر این تفسیر آن‌چنان نابخردانه نبود، طباطبایی مجبور نمی‌شد در المیزان دوباره نظر آن مفسر را طرح و بدان پاسخ گوید.

طباطبایی حدیثی از امام رضا نقل می‌کند که جماع با همسر از پشت مباح است، مستند امام رضا هم داستان قوم لوط است.

امام می‌فرماید: قوم لوط به فرج زنان علاقه‌ای نداشتند. لذا لوط، دخترانش را برای انجام همان عمل به قوم‌اش پیشنهاد کرده است.

حال فضای واقع‌گرایانه‌ی مدعیان را در نظر بگیرید، قوم متجاوز با دو دختر مواجه هستند که باید از پشت (نظر امام رضا) یا از جلو ( رای ازدواجیون) مشکل خود را حل کنند.

پرسش این است: پیشنهاد حل مشکل جنسی یک قوم متجاوز (لواط کار) با دو دختر، پیشنهاد ازدواج است یا چیزی دیگر؟

۲-۲- سطح دوم: مسأله‌ی علمی

قصص متون مقدس دینی، بوسیله‌ی هیچ منبع مستقلی تایید نشده‌اند. تنها منبع این قصص، خود متون مقدس دینی هستند. یعنی ما با «خبر واحد» مواجه هستیم.

عقلانیت نظری یعنی تناسب دلیل و مدعا. هرچه مدعا خارق‌العاده‌تر باشد (مانند داستان لوط و داستان حامله شدن مریم)، دلیل یا دلایل تأیید صدق مدعا هم باید بیشتر و قوی‌تر باشد.

وقتی هیچ قرینه و شاهد مستقلی این قصص را تأیید نمی‌کنند، و این قصص از زوایای گوناگون با علم تجربی تعارض دارند، چگونه می‌توان صدق آن‌ها را مدلل کرد؟

طباطبایی در نقد یکی از احادیث همین قصه، به نکته‌ی مهمی اشاره می‌کند.

وی می‌گوید: «سنت الهی براین جریان یافته که معجزات و کرامات را بر مقتضای حکمت جاری سازد... بعضی از مفسرین در توجیه آن گفته‏اند: ممکن است این عمل خارق‌العاده و عجیب خود لطفی بوده باشد برای اینکه خبردار شدن نسل‌های آینده از طریق معصومین، مؤمنین آنان را به اطاعت خدا و دوری از نافرمانی او نزدیک‌تر سازد.

لیکن این سخن مورد اشکال است، برای اینکه پدید آوردن حوادث عظیم و شگفت‏آور و خارق‌العاده به این منظور که ایمان مؤمنین قوی شود و اهل عبرت از دیدن آن حوادث عبرت گیرند، هرچند خالی از لطف نیست،

لیکن، وقتی این کار لطف خواهد بود که خبردار شدن از آن حوادث به طریق حس باشد و مردم خودشان آن امور را ببینند تا مؤمنین ایمان‌شان زیادتر گشته و اهل معصیت عبرت بگیرند و یا حداقل اگر به چشم خود ندیده‏اند به طریق علمی دیگری آن را کشف کنند ،

اما .... یک خبر واحد و یا ضعیف السند، هیچ‌گونه حجتی ندارد و به هیچ‌وجه قابل اعتناء نیست. معنا ندارد که خدای تعالی اموری عجیب و غریب و خارق‌العاده پدید بیاورد تا نسل‌های آینده از طریق چنین خبری آن را بشنوند و عبرت بگیرند و از عذاب او بهراسند10

داستان قوم لوط ، یکی از مصادیق خبر واحد است. هیچ منبع مستقلی آن را تأیید نمی‌کند. هیچ روش علمی‌ای هم برای تأیید این مدعا وجود ندارد.

وقتی قومی به کلی نابود شده‌اند، وقتی تمام سرزمین آن‌ها هم زیر و رو شده و هیچ نشانی از آن، حتی در زمان وقوع حادثه وجود نداشته، هیچ مورخی قادر به موجه کردن صدق این مدعا نخواهد بود.

۳-۲- سطح سوم: مسأله‌ی فلسفی

موجودات غیرمادی چگونه به موجودات مادی تبدیل می‌شوند؟

در قصه‌ی حامله شدن مریم باکره، طباطبایی که دست به گریبان این معضل فلسفی بود، راه‌حل جالبی پیشنهاد کرد. او گفت، جبرییل به موجود مادی (یک مرد ) تبدیل نشد، بلکه آن‌چه مریم دید، صورت خیالیه‌ای بیش نبود.

بنابر این تفسیر، پیامبر گرامی اسلام هم که جبرییل را می‌دید، صورت خیاله‌ی بازتولید خود را می‌دید.

در قصه‌ی لوط هم بنابراین مشرب، لوط و قومش، صورت خیالیه را مشاهده می‌کرده‌اند، نه موجودات روحانی مبدل به جوانان زیباروی را.

طباطبایی در روایاتی که در ذیل آیات سوره‌ی هود دراین باره نقل کرده، حدیثی از امام جعفر صادق نقل می‌کند، که امام به صراحت گفته‌اند:

فرشتگان اعزامی، جبرییل و میکاییل و اسرافیل بودند که به صورت سه نوجوان زیبارو به منزل لوط اعزام شدند. جبرییل بر مریم به صورت یک مرد تنومند ظاهر می‌شود.

در داستان لوط به صورت نوجوان زیبارو و بر پیامبر گرامی اسلام به صورت موجودی عظیم الجثه با بال‌های بسیار بزرگ که پیامبر اسلام را به معراج جسمانی – روحانی می‌برد.

طباطبایی تبدیل غیرمادی به مادی را ناممکن می‌داند. بنابر رأی فلسفی او، فرد فقط با صورت ممثل مخلوق خود رویارو می‌شود.

۳- تبدیل یهودیان به میمون

مطابق باور یهودیان، خداوند عالم را در شش روز آفرید و در روز هفتم به استراحت پرداخت.

روز سبت (روز شنبه)، کارهای دنیوی ممنوع است و این روز خاص استراحت و عبادت است. بنابر روایت قرآن، ماهی‌گیری در روز شنبه، یکی از نافرمانی‌هایی بوده که یهودیان مرتکب می‌شدند.

مطابق روایت قرآن، خدای متشخص انسان‌وارسلطانی اعتبارساز، یهودیان نافرمان را به میمون تبدیل کرد.

می فرماید:
وسلهم عن القریه التی کانت حاضره البحر اذ یعدون فی السبت اذتاتیهم حیتانهم یوم سبتهم شرعا و یوم لایسبتون لاتاتیهم کذلک نبلوهم بما کانوا یفسقون. و اذا قالت امه منهم لم تعظون قوما الله مهلکهم اومعذبهم عذابا شدیدا قالوا معذره الی ربکم و لعلهم یتقون. فلما نسوا ما ذکروا به انجینا الذین ینهون عن السوء و اخذنا الذین ظلموا بعذاب بئس بما کانوا یفسقون. فلما عتوا عن ما نهوا عنه قلنا لهم کونوا قرده خاسئین:

و از ایشان درباره‌ی [اهالی] شهری که در کنار دریا بود بپرس که در روز شنبه که باید حرمت [سبت] را نگه می‌داشتند، برایشان ماهی‌های‌شان [بر روی آب] پدیدار می‌آمد، تجاوز می‌کردند [و حرمت سبت را می‌شکستند] و [برعکس] روزی که سبت نمی‌داشتند برایشان [ماهی روی آب] نمی‌آمد.

بدینسان ایشان را به نافرمانی‌شان می‌آزماییم. و چون گروهی از ایشان گفتند چرا قومی را پند می‌دهید که خداوند هلاک کننده یا عذاب کننده آنان به عذابی شدید است؟

گفتند این [در حکم] معذرتی به درگاه پروردگار شماست و باشد که پروا پیشه کنند. و چون پندی را که به ایشان داده بودند، از یاد بردند، کسانی را که ناهیان از منکر بودند نجات دادیم و ستمکاران را به عذابی شدید گرفتار کردیم چرا که نافرمانی کرده بودند.

و چون در برابر آن‌چه از آن نهی شده بودند، گردن‌کشی کردند، فرمودیم‌شان که بوزینگان مطرود باشید (اعراف، ۱۶۶-۱۶۳).

این واقعه در سوره بقره هم بازگو شده است:
و لقد علمتم الذین اعتدوا منکم فی السبت فقلنا لهم کونوا قرده خاسئین. فجعلنها نکلا لما بین یدیها و ما خلفها و موعظه للمتقین:

و شناخته‌اید آن گروه را که در آن روز شنبه از حد خود تجاوز کردند، پس به آن‌ها خطاب کردیم بوزینگانی خوار و خاموش گردید. و آن‌ها را عبرت معاصران و آیندگان و اندرزی برای پرهیزگاران گردانیدیم (بقره، ۶۶-۶۵).

در تفسیر قمی (ج ۱، ص ۲۴۴) از حضرت علی نقل می‌کند که نجات یافتگان، فردا به شهر مراجعه کردند تاببینند چه بر سر نافرمانان آمده است. مردی از میان خود را به بالای نقطه‌ای مشرف بر شهر فرستادند:

«آن مرد وقتی نگاه کرد گروهی میمون دم‌دار را دید که صدا به صدای هم داده بودند، وقتی برگشت و آن‌چه دیده بود بازگفت، همگی دروازه‌ها را شکسته و وارد شهر شدند، میمون‌ها، همشهری‌ها و بستگان خود را شناختند و لکن انسان‌ها، افراد میمون‌ها را از یکدیگر تشخیص نداده و بستگان خود را نشناختند، وقتی چنین دیدند گفتند: شما را نهی کردیم و از عاقبت شوم زنهار دادیم11

آیت الله جوادی آملی در تفسیر خود، برمبنای تفسیر واقع‌گرایانه‌ی متن، این قصه‌ی اسطوره‌ای را حقیقت محض تلقی می‌کند. چرا؟

وی دو دلیل برای این رویکرد ارائه می‌کند.

اول) «قرآن کریم که مصون از هر کذب خبری و نیز رسول گرامی اسلام که منزه از هرگونه کذب مخبری است، صریحاً چنین داستانی را اعلام داشتند و در مکه ضمن سوره اعراف و در مدینه ضمن سوره بقره، آن را به طور رسمی بازگو کردند12

دوم) «ظاهر جمله کونوا قرده خاشئین این است که متجاوزان روز سبت، حقیقتاً به بوزینه تبدیل شدند، چنان‌که برخی آیات دیگر قویاً در چنین معنایی ظهور دارد:

قل هل انبئکم بشر من ذلک مثوبه عندالله من لعنه الله و غضب علیه و جعل منهم القرده و الخنازیر، و بی‌تردید اگر جمله‌ای از قرآن یا حدیث در معنایی ظهور داشت و دلیل معتبری به عنوان مخصص لبی متصل یا منفصل یا مخصص لفظی متصل یا منفصل، برخلاف آن ظاهر اقامه نشد، ظهور آن معتبر و حجت است13

به نظر جوادی آملی، این مجازات قابل تکرار است، یعنی اگر عمل مشابه (نافرمانی از فرمان خدا) صورت پذیرد، امکان تکرار همین مجازات وجود دارد:

«چنان‌که در سوره نسأ همین نکته را به اهل کتاب عصر نزول قرآن گوش‌زد کرده می‌فرماید: اگر ایمان نیاورید، ممکن است به کیفر پیشینیان مبتلا شده، به صورت بوزینه در آیید:

یا ایهاالذین اوتوا الکتاب امنوا بما نزلنا مصدقا لما معکم من قبل ان نطمس وجوها فنردها علی ادبارها او نلعنهم کما لعنا اصحاب السبت14

تفسیر واقع‌گرایانه‌ی این قصه، مسائل لاینحلی پدید می‌آورد:

۱-۳- سطح اول: مسأله‌ی تاریخی

هیچ منبع مستقلی، این واقعه‌ی خارق‌العاده را گزارش نکرده است. چگونه است که آدمیانی که صبح تا شب دنبال چیزهای باور نکردنی می‌گردند، این واقعه‌ی عجیب را دیدند و آن را در هیچ متنی ننوشتند.

۲-۳- سطح دوم: مسأله‌ی علمی

آیا تبدیل دفعی انسان‌ها به میمون امکان پذیر است؟ این قصه با علم تعارض دارد.

۳-۳- سطح فلسفی

آیا دخالت مستقیم خدای متشخص انسان‌وار در تاریخ، برای مجازات گروهی انسان نافرمان، قابل بازسازی عقلانی است؟

چرا تمام دخالت‌های خدای متشخص انسان‌وار در تاریخ، متعلق به اعصار گذشته است و در چهارده قرن گذشته دیگر شاهد دخالت مستقیم خدا در تاریخ نبوده‌ایم؟

می‌دانیم که الهیات جدید، الهیات «غیبت خدا» از تاریخ است.

۴-۳- سطح اخلاقی – حقوقی

آیا تبدیل بندگان نافرمان به میمون، مجازاتی عادلانه و منصفانه است؟

مگر نباید مجازات با جرم تناسب داشته باشد؟

آیا تبدیل آدمیان به میمون، به دلیل ماهی‌گیری در روز شنبه، مجازاتی متناسب با جرم ارتکابی است؟

مسأله‌ی مهم‌تر: آیا خدای متشخص انسان‌وار، در روزهای شنبه بی‌کار است، که بندگانش هم باید در روز شنبه بی‌کار باشند؟

آیا کار کردن در روز شنبه، جرم است؟

چگونه خدایی که بنابر فلسفه‌ی فیلسوفان مسلمان، یک آن بی کار نیست، بندگانش را به دلیل کار کردن در روز شنبه به میمون تبدیل می‌کند؟

۴- قصه‌ی آدم و حوا و حرام زاده شدن کل ابنای بشر

داستان خلقت آدم و حوا، فریب دادن آن دو بوسیله‌ی شیطان، اخراج آن‌ها از بهشت و آمدن‌شان به زمین و ماجراهای فرزندان آنان، را عموم مفسران واقع‌گرایانه تفسیر کرده‌اند.

بهاءالدین خرمشاهی، جن (وشیطان) را یکی از باورهای کاذب اعراب جاهلی می‌داند که آگاهانه و عامدانه وارد قرآن شده است. اگر این‌گونه باشد، این قصه مخدوش خواهد شد، بنابر این کل آن را باید نمادین فرض کرد.

علی شریعتی هم این داستان را نمادین فرض می‌کرد. اما طباطبایی، این داستان را حقیقت محض تلقی می‌کرد و می‌گفت تمام بشریت فرزندان آدم و حوا هستند.

به این ترتیب او با یک مسأله‌ی لاینحل روبرو می‌شد: چگونه فرزندان آدم و حوا با یک‌دیگر ازدواج کرده‌اند؟

آیا این عمل خلاف طبیعت و فطرت و شرع نمی‌باشد؟

طباطبایی نظر خود را دراین خصوص دقیقا شرح داد است.

او در تفسیر آیه اول سوره نسأ می‌نویسد:
«از آیه شریفه برمی‌آید که نسل موجود از انسان منتهی به آدم و همسرش می‌شود و جز این دو نفر، هیچ‌کس دیگری در انتشار این نسل دخالت نداشته است (نه حوری بهشتی و نه فردی از افراد جن و نه غیر آن دو) ...

ازدواج در طبقه‌ی اولی، بعد از خلقت آدم و حوا یعنی در فرزندان بلافصل آدم و همسرش بین برادران و خواهران بوده و دختران آدم، با پسران او ازدواج کرده‌اند، چون آن روز در تمام دنیا نسل بشر منحصر در همین فرزندان بلافصل آدم بوده (در آن روز غیر از آنان، نه دخترانی یافت می‌شده است که تا همسر پسران آدم شوند و نه پسری بود که همسر دخترانش گردند)،

بنابراین هیچ اشکالی هم ندارد (اگر چه در عصر ما خبری تعجب‌آور است و لیکن) از آن‌جایی که مسأله یک مسأله‌ی تشریعی است و تشریع هم تنها و تنها کار خدای تعالی است و لذا او می‌تواند یک عمل را در روزی حلال و روزی دیگر حرام کند15

تفسیر واقع‌گرایانه‌ی طباطبایی از داستان آدم و حوا، به ناچار منتهی به ازدواج فرزندان آدم و حوا (خواهران با یک‌دیگر) می‌شود.

طباطبایی اعتراف می‌کند که پذیرش این باوردر دوران مدرن تعجب‌آور است. اما او راه‌حلی برای این مسأله در پیش‌فرض‌های خود دارد.

به گفته‌ی او: شارع کسی جز «خدای متشخص انسان‌وار اعتبارساز» نیست. او بنابر باور اشاعره، پرسش ناپذیر است. به این ترتیب می‌تواند عملی را، یک روز حلال و روز دیگر حرام اعلام کند.

در آغاز خلقت بشریت، خدا ازدواج خواهر و برادر را حلال می‌دانست. اما بعدها، خدا آن را حرام اعلام کرد. خواننده‌ی آگاه می‌داند که بنابر رأی فیلسوفان مسلمان و طباطبایی، رابطه‌ی خدا با هستی، رابطه‌ی حقیقی است، نه اعتباری. لذا، خدای اعتبارساز (فقه و حقوق و...)، با فلسفه‌ی فیلسوفان مسلمان تعارض دارد.

طباطبایی در ادامه می نویسد:
«اما اینکه چنین ازدواجی در اسلام حرام است و به طوری که حکایت شده در سایر شرایع نیز حرام و ممنوع بوده ضرری به این نظریه نمی‌زند، برای اینکه تحریم حکمی است تشریعی که تابع مصالح و مفاسد است، نه حکمی تکوینی (نظیر مستی آوردن شراب) و غیرقابل تغییر و زمام تشریع هم به دست خدای سبحان است، او هر چه بخواهد و هر حکمی بخواهد می‌راند، چه مانعی دارد که یک عمل را در روزی و روزگاری جایز و مباح کند و در روزگاری دیگر حرام نماید.

در روزی که جز تجویزش چاره‌ای نیست تجویز کند و در روزگاری دیگر که ضرورت در کار نیست تحریم کند، ازدواج خواهر و برادر را در روزگاری که تجویزش باعث شیوع فحشأ و جریحه‌دار شدن عفت عمومی نمی‌شود تجویز کند و در روزگاری دیگر که باعث این محذور می‌شود تحریم کند.

خواهی گفت که تجویز چنین ازدواجی هم مخالف با فطرت بشر و هم‌چنین مخالف با شرایع انبیأ است که آن نیز طبق فطرت است...

در پاسخ می‌گوییم: این سخن که ازدواج خواهر و برادر منافی با فطرت باشد درست نیست و فطرت چنین ازدواجی را صرفاً به خاطر اینکه ازدواج خواهر و برادر است نفی نمی‌کند و از آن تنفر ندارد بلکه اگر نفی می‌کند و اگر از آن تنفر دارد برای این است که باعث شیوع فحشأ و منکرات می‌شود و باعث می‌گردد غریزه‌ی عفت باطل گردد و عفت عمومی لکه دار شود.

و پر واضح است که شیوع فحشأ بوسیله‌ی ازدواج خواهر و برادر در زمانی است که جامعه‌ی گسترده‌ای از بشر وجود داشته باشد و اما در روزگاری که در تمامی روی زمین غیر از چند پسر و دختر از یک پدر و مادر وجود ندارند و از سوی دیگر، مشیت خدای تعالی تعلق گرفت که همین چند تن را زیاد کند و افرادی بسیار از آنان منشعب سازد، دیگر بر چنین ازدواجی منطبق و صادق نیست.

پس اگر انسان امروز از چنین تماس و چنین جماعی نفرت دارد به خاطر علتی است که گفتیم نه اینکه به حسب فطرت از آن متنفر باشد، به شهادت اینکه می‌بینیم مجوسیان در قرن‌های طولانی (بطوری که تاریخ ذکر می‌کند) ازدواج بین خواهر و برادر را مشروع می‌دانستند و از آن متنفر نبودند و هم اکنون به طور قانونی در روسیه (بطوری که نقل شده) و نیز به طورغیرقانونی یعنی به عنوان زنا در اروپا انجام می‌شود.

یکی از عادات که در این ایام در ملل متمدن اروپا و آمریکا معمول است این است که دوشیزگان قبل از ازدواج قانونی و قبل از رسیدن به حد بلوغ سنی ازدواج بکارت خود را زایل می‌سازند و آماری که دراین باره گرفته شده به این نتیجه رسیده که بعضی از این افضاها از ناحیه‌ی پدران و برادران دوشیزگان صورت می‌گیرد.

بعضی‌ها گفته‌اند: این‌گونه ازدواج با قوانین طبیعی یعنی قوانینی که قبل از پیدایش مجتمع صالح در بشر به منظور سعادت‌اش در انسان‌ها جاری بوده نمی‌سازد، زیرا اختلاط و انسی که در بین یک خانواده برقرار است غریزه‌ی شهوت و عشق‌ورزی و میل غریزی را در بین خواهران و برادران باطل می‌کند و به قول منتسکیو حقوق‌دان معروف در کتابش روح القواانین:

علاقه‌ی خواهر برادری غیر از علاقه‌ی شهوانی بین زن و مرد است لیکن این سخن درست نیست.

اولاً: به همان دلیلی که خاطر نشان کردیم و ثانیاً: به فرض هم که قبول کنیم منحصر در موارد معمولی است نه در جایی که ضرورت آن را ایجاب کند یعنی قوانین وضعی طبیعی نتواند صلاح مجتمع را تأمین کند که در چنین صورتی چاره‌ای جز این نیست که قوانین غیر طبیعی مورد عمل قرار گیرد و اگر قرار باشد به طور کلی جز قوانین طبیعی پذیرفته نشود باید بیشتر قوانین معمول دایر در زندگی امروز هم دور ریخته شود16

گویی خدای متشخص انسان‌وار قادر مطلق، ناتوان از خلق چند انسان دیگر بوده است. بنابراین، از سر ناچاری، ازدواج خواهر و برادر را حلال اعلام کرده است. اما پس از اینکه «ناچاری» خدا رفع شد، ازدواج خواهران و برادران را حرام اعلام کرد.

طباطبایی برای اثبات خلاف فطرت نبودن ازدواج خواهر و برادر، دو تجربه را عرضه می‌دارد.

اول) ازدواج قانونی خواهران و برادران در روسیه‌ی کمونیستی (مدعای کاذب)

دوم) رابطه‌ی غیرقانونی برادران و پدران با خواهران و دختران خود در اروپا و آمریکا

پیش‌فرض طباطبایی این است که هر عملی که در بخشی از زمان یا مکان رایج باشد، خلاف فطرت نیست.

به تعبیر دیگر، طباطبایی سعی نمی‌کند تا از پیش‌فرضی فلسفی درباره‌ی ماهیت فطرت آدمیان، اصلی علمی – تجربی درباره‌ی واقعیت آدمیان استنتاج کند. بلکه به درستی به تجربه‌ی بلند آدمیان در تاریخ می‌نگرد و براساس تاریخ آدمیان، فطری و غیرفطری را تعریف می‌کند.

به این ترتیب، زنا، لواط، همجنس‌گرایی، تجاوز به عنف، قتل، جنایت، شکنجه و... هم خلاف فطرت نیست، چرا که انسان‌ها در طول تاریخ همه‌ی این اعمال را انجام داده‌اند.

از همه‌ی این‌ها مهم‌تر، متکلمان و مفسران و مومنان مسلمان، همیشه تأکید کرده‌اند که «انسان فطرتاً خداباور است».

برمبنای پیش‌فرض نامدلل طباطبایی، چون بسیاری از آدمیان در طول تاریخ خداناباور بوده‌اند، پس خداناباوری خلاف فطرت نیست.

مشکلات تفسیر واقع‌گرایانه قصه‌ی آدم و حوا روشن است. با این همه، جوادی آملی هم این داستان را حقیقت محض تلقی می‌کند.

وی می‌نویسد:
«آن‌چه سهم موثری دارد تا قصه‌ی آدم از قضیه‌ی شخصی به داستان واقعی نوعی، متکامل گردد و از سراب نمادین در مسرب اسطوره‌سرایی تنزیه و تبرئه شود و هماره واقعیت خود را به عنوان انسان کامل حفظ کرده، جاوید بماند، در درجه‌ی اول روایات درایت آموز عترت طاهرین و در درجه‌ی دوم مجاهدت‌های نکته‌آموز اهل معرفت بود17

جوادی آملی درباره‌ی داستان آموختن اسمأ به آدم و برگزیدن او به مقام خلیفةاللهی، همین پرسش را دوباره مطرح کرده است.

او می‌پرسد این داستان تمثیلی است یا واقعی؟

تمثیلی بودن از نظر وی، یعنی «حقیقتی معقول و معرفتی غیبی که وقوع عینی یافته به صورت محسوس و مشهود بازگو» شده است، اما تمثیل به معنای «قصه‌ای ذهنی که اصلاً مطابق خارجی و واقعی نداشته و به صورت داستانی نمادین ارائه گردد»، از نظر وی اصلاً در قرآن جایگاهی ندارد.

او سپس نظر صاحب المنار را درباره‌ی داستان آدم نقل می‌کند که گفته است:

«در این که مواردی که ظاهر نقل با حکم قطعی عقل مخالف است باید دست از ظاهر نقل برداشت و آن را توجیه کرد، بر طریقه‌ی خلف هستم18

آن‌گاه نظر وی را در این خصوص نقل می‌کند:
«سنت خداوند بر این قرار گرفته که امور معنوی را در قالب عبارات لفظی، آشکار سازد و معارف معقول را از طریق صورت‌های محسوس تبیین کند تا بهتر قابل فهم شود و از همین قبیل است قصه‌ی محل بحث که خداوند با بیان عباراتی که برای تبیین آن به کار گرفته ارزش انسان و سرمایه‌های ذاتی او را به ما شناساند، سرمایه‌هایی که بر اثر آن برسایر مخلوق‌ها امتیاز یافت19

اما تفسیر واقع‌گرایانه‌ی جوادی آملی از داستان آدم، هم‌چون داستان تبدیل یهودیان به میمون، جالب توجه است.

او می‌گوید: «داستان آدم از صدر تا آستان آن همراه با حقیقت است و هیچ‌گونه مجاز، افسانه، اسطوره، سراب و مانند آن در آن راه ندارد20

اما جوادی آملی هم بخش دیگری از قصه‌ی آدم را نمی‌تواند واقع‌گرایانه تفسیر کند، لذا آن را تمثیلی به شمار می‌آورد.

دستور سجده آدم و تخلف ابلیس از این دستور، از نظر وی حقیقی نیست. برای اینکه این دستور از دو حال خارج نیست، یا امر تکوینی است، یا امر تشریعی و مولوی.

«محذور امر تکوینی این است که قابل عصیان نیست و پیوسته با اطاعت همراه است، چون چیزی را که خدای سبحان تکویناً اراده کند ایجادش حتمی است... محذور امر تشریعی نیز این است که فرشتگان اهل تکلیف نیستند و برای آن‌ها وحی، رسالت، امر و نهی مولوی، وعده و وعید و بهشت و جهنم و بالاخره اطاعت در مقابل عصیان تصور نمی‌شود21

نتیجه

تفسیر ناواقع‌گرایانه‌ی این اسطوره‌ها، قطعاً مسائل کمتری پدید می‌آورد. در «قرآن محمدی، بخش هفتم»، نوشتم که از نظر ناواقع‌گرایان، «تمام قصص قرآنی روایات تاریخی اسطوره‌ای هستند که احتمالاً هسته‌ای واقعی داشته‌اند.»

پیامبر گرامی اسلام هم از داستان‌های رایج عصر، برای بیان اهداف خود استفاده کرده‌اند. دین تاریخی، در اسطوره‌های تاریخی رایج در همان منطقه ظاهر شده است.

گذشتگان با این قصص مشکل چندانی نداشته‌اند. احتمال دارد که آنان این قصص را حقیقت محض تلقی کرده باشند. اما برای آدمیانی که در دوران سیطره‌ی اندیشه‌ی تجدد (عقلانیت انتقادی) زندگی می‌کنند و با مکاتب رقیب سرسختی روبرو هستند، دفاع واقع‌گرایانه و خردپذیر از این قصص، کار بسیار دشواری است.

در گذشته، شکم آدمی، مرکز علم و دانش فرض می‌شد. برای آدمیانی که قلب و شکم را محل دانش، صلب و ترائب مرد را مرکز آب جهنده تلقی می‌کردند، پذیرش حامله شدن مریم از طریق فوت کردن، تبدیل یهودیان به میمون و نابودی همه‌ی قوم لوط از طریق سنگباران آسمانی چندان دشوار نبود.

بشر امروز در جهان دیگری زندگی می‌کند. زیست جهان انسان مدرن، مفسر دین‌دار را مجبور به تفسیر ناواقع‌گرایانه‌ی آیات می‌کند. اگر مومنان خود را مکلف به سازگار کردن دین با عقلانیت مدرن (علم و فلسفه و...) نمی‌دانستند، نیازی به مجازی یا ناواقع‌گرایانه تلقی کردن باورهای دینی نمی‌افتاد.


پاورقی‌ها:

۱۰-طباطبایی، المیزان، ج ۱۰، ص ۵۲۳.

۱۱- طباطبایی، المیزان، ج ۸، ص ۳۹۳.

۱۲- آیت الله جوادی آملی، تنسیم، تفسیر قرآن کریم، جلد پنجم، انتشارات اسرا، ص ۱۲۶.

۱۳- پیشین، ص ۱۳۱.

۱۴- پیشین، ص ۱۲۳.

۱۵- طباطبایی ، المیزان، جلد ۴، صص ۲۱۷-۲۱۶.

۱۶- طباطبایی، المیزان، صص۲۳۰- ۲۲۹.

۱۷- آیت الله جوادی آملی، تنسیم، تفسیر قرآن کریم، جلد سوم، ص ۱۳۸.

۱۸- المنار، ج ۱، ص ۲۵۲.

۱۹- المنار، ج ۱ ، ص ۲۶۴.

۲۰- جوادی آملی، تنسیم، جلد سوم، ص ۲۲۹.

۲۱- پیشین، صص ۲۸۷- ۲۸۶.


بخش‌های پیشین:
بخش ششم: خدای سخن‌گو و پیامبر نامه‌رسان
بخش هفتم: پیامبر راست‌گو و صدق مدعیات
بخش هشتم: عدم صدق گزاره‌های وحیانی
بخش نهم: ناسازگاری‌های درون متنی
بخش دهم: سرشت تجربه‌ی وحیانی
بخش یازدهم: دل‌های پاک مولد مثنوی و قرآن
بخش دوازدهم: هویت تاریخی دین - ۱

نظرهای خوانندگان

چون مگس تنها روی زخم ننشینیم،والسلام

-- علی رفیع ، Oct 21, 2008

چرا آقای گنجی فقط دوست دارند به نظر بزرگان جواب دهند و ما خوانندگان گمنام را آدم حساب نمی کنند؟
یک بار دیگر پرسشم را تکرار می کنم:
آیا جامعه ی آمریکا دیندار است ؟ جامعه ی اسراییل چه طور؟
آیا انجیل و تورات عقلانی تر از قرآن است؟

-- آرش کرامتیان ، Oct 21, 2008

با سلام. من واقعا نمیدانم استراتژی آقای گنجی در نوشتن این مقاله ها چیست؟ با آوردن مثال های دیگری در صدد چه اثبات چه مدعایی هستند؟ به گمان من بهتر است بطور خلاصه به اصل مطلب بپردازند. دانشمندان و اندیشمندان حاصل پژوهش سالیان دراز خود را گاهی در یک پاراگراف خلاصه می کنند. اگر آقای گنجی قادر نیست چکیده مدعای خود را و آن هم "کاربردی" بیان کند؛ جدا باید دنبال حلقه مفقوده ای باشد. از مونتاژ کردن حرف های دیگران (مثلا دین 1و 2و 3 استاد ملکیان) چیزی در نمی آید.

تفسیرهای متفاوت نتیجه روش های نادرست است. مثلا کامل نخواندن یک آیه و استناد کردن به دو کلمه از یک آیه... عدم درک ساختاری قرآن در اثر نخواندن همه قرآن... و یا تدوین نادرست و درهم برهم قرآن توسط مردمی کم سواد آن هم با رقابت های قبیله ای... تفسیر بر مبنای حدیث و روایت آن هم گذشتگان با سطج دانش بسیار اندک در مقایسه با حال... جایی که طبق آیه های صریح قرآن سخنان حضرت محمد، صحابه و امامان جنبه قدسی ندارد و ازاین منظر اصلا قابل استناد نیست.

روش نگارنده اول از همه بین "آیات" و سخنان پیامبر فرق می گذارد. این که سخن اولیای خوب خدا همان سخن خداست (مثلا رویکرد دکتر سروش، غیر علمی، شاعرانه و در عمل ماست مالی کردن صورت مساله است). "آیاتی" که نازل شده (با هر مکانیزمی) در دسته بندی کاملا متفاوتی قرار می گیرد و از همان اول بسیاری از منابع خطا را سرند می کند زیراکه:

برخی این آیات خود تکلیف بسیاری از آیات دیگر را روشن می کند. هیچ مدعای فردی خارج از محدوه وحی (قرآن) را، از پیامبر نمی پذیرد تا چه رسد "نقل" های قاراش میش تاریخی از هر کس و ناکسی را... همچنین برخی آیات به تفکر و تعقل در آیاتی خارج از قرآن ارجاع می دهد. من نمی فهم چرا این رویکرد به این سادگی و روشنی و با فواید فراوان (کاربردی) قابل درک نیست؟؟؟

متن قرآن کاملا تاریخی است. اما این بدان معنا نیست که به موضوعات فرازمانی-مکانی نپرداخته است. مثلا رشد و کمال "انسان" (در مقایسه با سایر جانداران) اصل ثابت دین قیم است. اما روش تعلیم و تربیت ساکنان مکه و مدینه آن زمان برای قرار دادن آنها در مسیر رشد، کاملا زمانی-مکانی است. رسالتی که خداوند به عهده حضرت محمد گذاشت و این پروسه در قرآن تبلور یافت.
خب آیا برای بشر امروز آموزه ای دارد؟ بله. این که تاییدی است بر اصل موضوع رشد و تکامل انسان (فراتاریخی) ، و دیگر این که داستان رشد مردمی بدوی که بزرگترین امپراطوری زمان را به خاک ذلت نشاندند عبرت آموز است (تاریخی)!

-- آرش ، Oct 21, 2008

جناب علی رفیع... خرافه بیداد میکند. زخمها تنمان را گرفته و عفونت کرده. اگر علت عفونت را نیابیم مرگ حتمی است. نگاه دیگر چون طبیب بر زخم نگریستن است.

-- کاظم ، Oct 21, 2008

"برخی این آیات خود تکلیف بسیاری از آیات دیگر را روشن می کند. هیچ مدعای فردی خارج از محدوه وحی (قرآن) را، از پیامبر نمی پذیرد تا چه رسد "نقل" های قاراش میش تاریخی از هر کس و ناکسی را... همچنین برخی آیات به تفکر و تعقل در آیاتی خارج از قرآن ارجاع می دهد"
خب جناب آقای آرش همین ها را مشخصن لطف کنید و در مقاله ای ارائه کنید تا استفاده کنیم.

-- شرافت ، Oct 21, 2008

به نام او
آقای گنجی اگر روشن تر سخن بگویند احتمالا داستان های قرآن را جزو خرافات حساب خواهند کرد چرا که واقعیت تاریخی ندارند . همچنین جن و پری و جبرئیل و ... و شاید هم در نهایت خدای متشخص انسان وار و یا به عبارتی روشن تر خدای دینداران هم باز چون واقعیت عینی و علمی ندارد را جزو خرافات خواهند دانست.
اما غافل اند از اینکه اسطوره و خیال و خرافه نیاز بشر است. ظاهرا به گفته ی ابن عربی ، جهان خیال ، از بزرگترین جهان هاست. مولوی هم جهان خیال را بالاتر و بزرگ تر از جهان واقعی می داند.از این منظر می بینیم تئوری های خیالی و علوم ذهنی مانند ریاضی چگونه جهان واقعی را دگرگون می کنند. بنیان مذاهب هم بر حواس درونی بنا نهاده شده است. شاید در قرن ما نیاز به مذاهب عینی و واقعی داشته باشیم و خدای این مذاهب یک خدای ذهنی نباشد بلکه بر عکس به جز خدا همه چیز ذهنی باشد. به فرموده ابن عربی:
«خدای تعالی در عالم آشکارست و عالم پنهان و در ذهن است. اما مردم کورند و عالم را آشکار و خدا را معقول می بينند.»
وقتی خدای پنهان به خدای پیدا تبدیل شود خدای باطن به خدای ظاهر مبدل شود ، به طور طبیعی ادیان گذشته همگی باطل می شوند و بشر از خدا و ادیان خیالی به خدا و ادیان واقعی تر می رسد. آنگاه کتاب و کلام خدا هم عوض خواهد شد و طبیعت و واقعیت عینی آیات و اسماء کتاب او خواهند بود و قرآن و انجیل و تورات و .. کتب مجازی و سمبلیک و کوچک خواهند بود.
نتیجه: خدای متشخص اعتبار ساز یا خدای ادیان موجودی ذهنی و پنهانی و غیر واقعی و غیر آشکار است و شاید نیاز به خدای عینی و آشکار داشته باشیم و بشر امروز از هوالباطن به هوالظاهر برسد و پنهان ، پیدا شود و ادیان غیر واقعی و غیر علمی به ادیان واقعی و علمی تبدیل شوند .

-- محسن ، Oct 21, 2008

من هم معتقدم خداوند در داستانهای آدم و حوا و نیز لوط و غیره به انسان آموخته تا در شرایط گوناگون خرد را به کار گیرد

-- Ali ، Oct 22, 2008

در خصوص تشکیک در عذابهای الهی و بیان این که با علم در تعارض است باید گفت:عذاب روی دیگر معجزه است.اگر تبدیل دفعی انسان به میمون با علم تعارض دارد.پس باید ید بیضا و سایر معجزات پیامبران از جمله مرده زنده کردن حضرت عیسی را به دلیل تعارض با علم رد کرد.بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم.

-- مهدی ، Oct 22, 2008

آقای گنجی
اگر من از کتب معتبر تاریخی غرب برای شما شاهد بیاورم که در روز عاشورا سال 61 هجری قمری مقارن با روز شهادت حسین بن علی، در انگلستان، بیت المقدس و آفریقا باران خون باریده است(چیزی که در روایات هم آمده و ما برحسب روشنفکرنمایی آنرا به تمسخر می گیریم) آنوقت اعتراف می نمایید "خداوند در هزار و چهارصد سال گذشته در طبیعت و تاریخ دخالت مستقیم هم داشته است". آقای گنجی شما خیلی چیزها هست که هنوز باید درباره دین اسلام یاد بگیرید.جالب است که این مردم پاک و بی ادعا به حرفهای سطحی شما پاسخ های بسیار عمیق و پرباری می دهند و همین خود یکی از نشانه های کلام خدا بودن قرآن است زیرا در قرآن وعده داده شده که خداوند دینش را حفظ خواهد کرد. آقای گنجی، "دخالت مستقیم خداوند در طبیعت" سنتی الهی است که هنگام حضور اولیای حقیقی خداوند همچون پیامبران و امامان، جاری می شود تا نشانه حقانیت دعوت آنان باشد.این چیزی است که در انجیل با نام "برقراری ملکوت خداوند" از آن یاد شده است. اگر مایل هستید این سنت الهی را به چشم ببینید دعا کنید ظهور آخرین ولی خدا زودتر اتفاق بیفتد، چون مطابق روایات، نزدیک ظهور پدیده های غیر طبیعی زیادی اتفاق می افتد که برای مردمی که سالهاست اینگونه وقایع غیر طبیعی را ندیده اند بسیار وحشت ایجاد می کند.

-- مظفر ، Oct 22, 2008

یکی دیگر از سوالاتی که آقای گنجی می توانند مطرح کنند اینست که هدف خداوند
از تبدیل و تمثیل فرشتگان مقرب درگاهش به مردان جوان و زیبا رو و فرستادنشان با آن شکل و شمایل در نزد مردان قبیله ای که اشتیاق فراوان به تماس جنسی با چنین مردانی داشته اند چه بوده ؟چرا خداوند خواسته بر آتش میل و هوس جسمانی آنان دامن
بزند؟چرا خداوند مهربان به جای نابودی این قوم با قدرت قهاری که دارد سرشت مردان قوم لوط را به مردانی که مشتاق زنان باشند تغییر نداد؟مگر نه اینست که امام علی می گوید من خدا را نشناختم مگر با قدرتی که در تغییر اراده انسانها و افراد دارد؟چرا خداوند در آیات متعدش در قران انسان را موجودی ناسپاس و نادان و ضعیف و طغیانگر
که گاهی از حیوانات پست تر می شود می داند.. آیا انسان محصول و ساخته همین خداوند نیست و آیا منطقی است که ساخته خود را ناقص و بد بداند؟اگرانسان دارای چنین ضعفهایی هست چرا در جایی دیگر او را اشرف مخلوقات می داند اگر بگوییم با تمسک به صفات الهی می توانیم اشرف مخلوقات شویم
چند در صد از انسانها توانسته
اند واقعاخدا گونه با این مفهوم شوند که جلوی اشتیاقهای و امیال جنسی یا به قول مذهبیون هواهای نفسانی خود را بگیرند؟ اگر درصد کمی موفق به اینکار شده اند پس تکلیف این ادعا که دین جامع و کامل است و برای همه انسانها آمده چیست.. و چرا تنها شاید معدودی از انسانها موفق با این شوند که دست از تمایلات دنیوی بکشند؟اگر بپذیریم که میلیاردها انسان از موهبت مسلمان شدن و رسیدن با معنویات خاص مسلمین و بهشت اخروی محرومند آیا این در تعارض با عدالت خداوندی نیست؟

-- بدون نام ، Oct 22, 2008

دوست عزيز آرش
آيا مقصود شما را از پاراگراف اخر نوشته تان درست درك كرده ام؟ منظور شما از قوم بدوي اعراب شبه جزيره ي عربستان هستند و مرادتان از بزرگترين امپراطوري تاريخ ،ايران است؟ و شما از اضمحلال اين بزرگترين امپراطوري كه با همه ي كاستي ها داراي فرهنگي عميق بود وشعر و معماري و موسيقي را به حد اعلاي خود رسانده بود، به دست اعراب بيابانگرد بي فرهنگ بدوي شادمانيد و ان را نشانه ي رشد و پيشرفت متجاوزان فرومايه ي گرسنه اي به سرزمين كهن خود ميدانيد؟
زهي سعادت، زهي رستگاري، زهي ميهن دوستي
آقاي گنجي به باز گشودن قران ادامه دهيد. تا به حال مخالفان متعصب شما هرگز دليلي براي رد عالمانه ي نضرات شما نيافته اند وچنان كه مينمايد، هرگز نخواهند يافت.

-- بدون نام ، Oct 22, 2008

درباسخ جناب آرش، سخنان و گزاره های اخلاقی کلی در خصوص تکامل انسان از کنفسیوس و بودا نیز به فراوانی نقل شده است، در خصوص شکست دادن امبراتوری ها مغولها بر همه اقوام برتری دارند. همچنین باید سوال کرد انصافا مسلمانها از سایر متدینان دیگر ادیان ، اخلاقی ترند؟

-- ملا نقطی ، Oct 22, 2008

خدمت جناب آقاي آرش عزيز
سلام
بنده نيز با ديدگاه شما در خصوص اشاره به كنايه قرآن به رشد و تكامل تدريجي و تكويني انسان موافقم. ولي لزوما" همه انسانها رشد و تكامل نمي يابند و انسان در اين مسير انتخاب گر و مختار است. كه رشد يافته و سعادتمند باشند و گامهاي تعالي را طي كنند و يا در مسير تباهي و گمراهي گام بردارند و به يك نوع عنصر متوقع، مصرفي ، گمراه كننده، مبدل شوند.
به عقيده بنده انسانها بر مبناي كاركرد هاي تاريخي خود در مسير تكامل در عرصه هاي مختلف زندگي در دو سوي تعالي و يا پسروي صواب و عقوبت مي بينندو پاداش و اجر و يا عقاب انان محاسبه و نوشته مي شود.
براي تفكيك محكمات از متشابهات قرآن كامنت بنده را در خصوص مقاله وجود كذب در قرآن به قلم اقاي نراقي ملاحظه فرماييد.

-- ادريسي- ، Oct 22, 2008

سلام بر همه.

پاسخ به چند کامنت دوستان گرامی (بدون نام، شرافت، ادریسی و ملانقطی) و باتشکر از آن ها:

1) بیان یک واقعیت تاریخی به معنای شادمانی از آن رخداد نیست. ببینید یک فرد بیسواد با همین کتاب ( خرافی و مورد اعتراض آقای گنجی) و آموزه های آن؛ در یک جامعه بدوی قبیله ای چنان تحولی ایجاد کرد و قدرتی ساخت که تنوانستند اجداد ما را به بردگی بگیرند. حمله آن ها به سرزمین های دیگر عرفی بوده چون جنگ های دیگر که در طول تاریخ اتفاق افتاده و جنبه قدسی ندارد. طبق قرآن برای هر قومی پیامبری به زبان آن قوم آمده است. حضرت زرتشت که سلام بر او باد پیامبر ایراینان در عصر خودش بوده است. همانطور که حضرت محمد پیامبر آن عصر اهالی ام القری و اطرافش بوده است.
2) رشد مورد نطر رشد و تکامل نوع انسان (در مقایسه با سایر جانداران) بوده است. اما روی رشد انسان و Cognitive Development ار بدو تولد و مراحل مختلف آن توسط دانشمندان کار زیادی شده است!

....

-- آرش ، Oct 22, 2008

آن یار كزو گشت سرِ دار بلنـد جرمش آن بود كه اسرار هویدا می‌كرد .
بحث ها ی این چینینی جدای از درست یا غلط بودن نوعی بحث تخصصی و آکادامیک است . و متخصین بایستی گفتگو ومباحثه و گواه بیاورند . تا در انتها تضارب آرا نتایجی ملموس برای خوانندگان تخصصی این مطالب به بار بیاورد. در مکانهای مانند رادیو زمانه و یا امثالهم که اقشار مختلف دسترسی دارند. تنها نتایج حاصله اعلام ارتداد وانزجار از طرف مومنان و اعلام تایید است وبوق کرنا از سوی ملحدان عوام
فلذا تاثیری عمیق نخواهد داشت به جز اینکه مومنان بگویند دیدید که جمهوری اسلامی حق داشت فلانی را در بند کشید. و بلاعکس
اینگونه مباحث پرگتیکال وعملکرایانه نیست . وباعث ایجاد پشتوانه برای تئوریزه کردن حکومت وسیاست و قدرت نمی شود مگر آنکه در جای خودو با زبان تخصصی تر بیان شود مانند اساتید عظام سروش و مجتهد شبستری و الخ
بنابراین از جنابعالی آقای گنجی عزیز درخواست می شود بازبانی تخصصی تر و درجای خود مانند مجلات و یا سایتهای مرتبط به این مباحث بپردازید و تمامی پاسخ ها را نیز در همانجا مسجل کنید تا خوانندگان تخصصی به نتایج مورد نظر نائل شوند وچه بسا این تضارب آرا منجر به تغییر آرای جنابعالی گردد. ( چه بسا رادیکال ترو یا تعدیل یابند )
گواه تاریخ تاییدی برهمین مدعا است کافی است حلاج را بنگرید و نتایج زمانه اورا

-- حامد ، Oct 22, 2008

man nemidoonam etefaghati ke bazan behesh eshare mishe mesle "barane khoone"aghaye Mozafar ghedmate bishtar az 1000 sal daran va chera een rooza abrha ghabeliate tabdil shodan be maghze ostokhano nadaran.

-- بدون نام ، Oct 22, 2008

‫پا سلام په ‫گنجی عزیز
‫خفته حقیقی په کوچکترین صدایی برخیزد ولی انکه خود را به خواپ زده را باهزار سیلی و لگد بیدار نتوان نمود. در کتاپ عهد عتیق امده که پعد از انکه ادم و حوا از میوه دانش میخورتد از ترس عذاپ الهی پنهان میشوند. خداوند قادر و دانا میرسد و هر چه میگردد انها را نمیابد، بالاخره با خواهش و التماس از انها میخواهد که خود را نشان دهند. پعد از دیدن انان خداوند بر همه چیز اگاه با لحنی سوالی از ایشان میپرسد، نکنذ شما ازمیوه مهنوعههخورده باشید. داستان په قدری ساده و پچهگانه است که هر انسان عاقل و منصفی در خدایی پودن کلام شک میکند. متاسفانه خوانندگان مقالات روشنگرانه شما بیشتر از بیداران و خود به خواپ زدگانند وخفتگان حقیقی را دسترسی به این گنج کمتر میسر. مثلا اقای مظفر میخواهد با نقل از اخپارات کیهانی و زن روزی وقوع معجزه را اثبات نمایند. سوال من این است که چرا خداوند معجزه بهتری نکرد و مثلا لشکر شمر را با صاعقهای از بین نبرد. چرا باریدن خون از اسمان را په شهاذت حضرت امام حسین نسبت میدهید و نه مرگ هزاران انسان دیگر در سایر نقات دنیادر ان زمان، ایا باران سیاهی که در تهران بارید معجزه برای که و چه بود، چرا خداوند خود را همیشه به کوچه شهید علی چپ میزند و مستقیما در رابطه معجزه نمیکند. اتفکرو یا اولاابصار.

-- h ، Oct 23, 2008

شاید این نوشته ارتباط خیلی مستقیمی به گفتار آی گنجی نداشته باشد ولی محض اطلاع دوستان و علاقمندان مایلم آخرین دست آورد های بشری در ارتباط با موضوع تحول انسان و ارتباط وی با دیگر گونه ها را بر اساس آخرین تحقیقات علمی بنویسم. هر چند شاید بسیار ی از دوستان از این دستاورد ها باخبر باشند. این گفتار به صورت بسیار خلاصه خواهد بود دوستان می توانند به سادگی به نشریاتی مروبطه که در آخر این نوشته می آید رجوع کنند.
بر اساس آخرین مدارک علمی گونه بشر امروزی که به نام هومو ساپینس خوانده می شود بین 6 تا 5 ملیون سال پیش یعنی دوره پلیوسن از اجداد مشترک خود با شامپانزه ها جدا شده اند. مکان این روی داد در مناطق جنب استوایی افریقا بوده است. این بدین معنی است بنیاد انسان اولیه در آفریقا بوده و در سایر قاره ها علارغم اینکه موجودات زنده دیگر می زیسته اند اما انسان ریختی شکل نگرفته بود. جمعیت انسانی مزبور تا حدود دو ملیون سال پیش کماکان در افریقا بوده و سپس از منطقه ای که همینک به نام لوانت خوانده می شود وارد قاره آسیا شدند. لوانت محل اتصال قاره آسیا به آفریقا از طریق خشکیست. در این میان اتفاقات بسیاری روی داده که در این مجال نمی توان به آنها برداخت.در حدود 100 هزار سال پیش نیز انسان موسوم به هومو ساپینس یا انسانهای مدرن در منطقه آسیا شکل گرفته اند. این گونه ها در واقع نواده انساناهی پیشین خود هستند و تغییرات محیط موجب تغییر و تحول در فیزیک اندام و رفتار وی بوده است. در طول این 100 هزار سال،آنان در تمامی قارههای دنیا پخش شده است. مسایلی چون فرهنگ، مذهب و غیره که در حال حاضر در میان جوامع انسانی رواج دارد در واقع حاصل این صد هزار سال تحول فرهنگی و ذهنی انسان در طبیعت بوده است. با مطالع ساده جوامع مختلف دانشمندان انسان شناسی دریافته اند که در میان فرهنگ ها و زبانها اشتراکات بسیار فراوانی دیده می شود که تاییدی است بر مطالب بالا.هر چند در ارتباط با جزییات این سخنان بین دانشمندان توابق کامل وجود ندارد اما کلیات آن کالما در بین انسا شناسان جسمانی و فرهنگی پذیرفته شده و مشکلی وجود ندارد.نتیجه:
1. انسان امروزی در طول چندین ملیون سال حاصل تطور از احداد مشترک خود با شامپانزه ها چدا شده اند.
2. تغییرات بسیار آرام روی داده و انسان به خودی خود متوجه آن نحواهد شد مگر بواسطه مطالعه فسیل های بحای مانده.
3. مطالعه مذهب، فرهنگ زبان و... تنها به کمک علم ممکن است و نمی توان به واسطه نوشتار و یا گفتار احساسی به آنها پرداخت.

-- سامان ، Oct 23, 2008

گقتگوی علمی ما با اندیشمند و مبارز کبیر آقای گنجی، به منزله فراموش کردن رشادت ها و فداکاری های ایشان نیست. بد نیست شعری را که در زمان (۱۳۸٤/٤/٢٩) اعتصاب غذای ایشان در زندان برای ایشان نوشته شده اینجا بیاورم:

اکبر گنجی

البرز سر فراز/
دماوند بلند قامت تو مگر چه نجوا می کند در گوش آسمان هر شب/
که تا به صبح میعادگاه عطر و ترانه و نور است/
و میزبان هزاران ستاره بی بدیل./
شکیبانه ایستاده در نوبت تطهیر/
در آبفشان این قله کبیر.//


البرز سر فراز/
کوهنوردان جسور تو مگر کدامین قله را می جویند/
که تا غروب راهیان عطر و ترانه و نورند/
و شب هنگام خود ستاره ای بر بامِ مادرِ تن خسته وطن/

: که دختران و پسرانش همه بوی عطر عشق می دهند/
ترانه رهایی می خوانند/
و مشعل دست هایشان مرگ دیوی است که دماوند را به بند کشیده است.//


البرز سر فراز/
این قله بلند ذره ذره آب می شود..../

در ضمن این گرافیک زیبا که عکس آقای گنجی را(هنگام اعتصاب غذا) در ستاره Nebula نشان می دهد اینجا ببینید:

http://doust114.persianblog.ir/post/37/
عکس بالا يک گل سرخ نيست
ستاره ای است در حال مرگ
مشهور به "Cat's Eye Nebula"!
عکس پایین يک گل سرخ نيست
ستاره ای است در حال مرگ
اسمش اکبر گنجی است!

-- آرش ، Oct 23, 2008

مطلب جدا از صحت و یا کذب کمی مشمیز کننده است.

-- پیروز ، Oct 23, 2008

اگر یک نفر در مقابل چشمان من همه مردگان تاریخ را زنده کند و یا ماه و خورشید را به دو نیم کند و یا از اسمان باران خون بباراند و بعد از من بخواهد به خدای او ایمان بیاورم هرگز من چنین کاری نخواهم کرد.به سه دلیل

1-اینکه فردی بتواند کار محیرالعقولی انجام دهد دلیل راستگو بودن او نیست.این فرض که هر کس معجزه کرد حتما فرد راستگوئی هم هست از کجا آمد؟

2-ممکن است آن فرد مبعوث موجودی بالاتر از انسان و پائین تر از خدا باشد.این فرض که هر موجودی بالاتر از انسان بود حتما آن موجود خدا است از کجا آمد؟

3-بسیاری از کارهائی که من اکنون انجام میدهم برای گذشتگان حکم معجزه را دارد اما در حقیقت محصول پیشرفت علم بشر است.بنابراین تا انسان و توانائی های او و جهان اطراف او به طور کامل شناسائی نشود نمیتوان گفت چه چیزی معجزه هست و چه چیزی معجزه نیست.این فرض که هر کس کار خارق العاده ای انجام داد خدا ان کار را به او یاد داده از کجا آمد؟

-- razi ، Oct 23, 2008

منظومه باور ديني (قسمت اول )

1)باور داشتن يك فعاليت نيست . يك آمادگي است . آمادگي براي گفتن آري يا نه .
2)خزانه باورهاي هر كس در هر لحظه از بيداري تغيير مي كند . پاره اي از باورها را حفط مي كنيم ، پاره اي از آنها تغيير مي يابند و پاره اي به متضاد خود تبديل مي شوند .
3)انكار كردن نوعي باور است . انكار يك جمله ، باور به صدقِ نقيضِ آن جمله است .
4)ناباوري حالت تعليق حكم است . ناباوري فقدان راي است و نبايد با انكار اشتباه گرفته شود .
5)معرفت نوع خاصي از باور است . معرفت ، باورِ صادقِ موجه است . آنگاه كه متعلق باور در واقع صادق باشد و باور كننده به دلايل كاملاٌ قابل اعتمادي به نفع باورش آگاه باشد، مي گوييم شخص به امر باور شده معرفت دارد .
6)حدس و گمان كرانِ پايين و معرفت ، كران بالايي باورهاي ما هستند و در اين ميان طيف باورهاي ما جريان دارند .
7)ايجاد يك باور در يك فرد ممكن علت داشته باشد يا دليل .
8)ترس ها ، اميدها و احساس هاي بي دليل از رايج ترين علت ها هستند .
9)آزمون روشني كه يك دليل بايد از سر بگذراند اين است : اگر همه انگيزه هاي ميل به صدق يك باور را كنار بگذاريم ، آيا باز هم دليلي ، باور مذكوررا تاييد مي كند ؟
10)علتِ ايجاد و يا شدتِ رسوخ يك باور، نمي تواند دليل مويد يك باور باشد .يعني ممكن است براي باوري كه بدان اعتقاد راسخ داريم پشتوانه اندكي داشته باشيم .
11)مادام كه ديگران در باوري كه علتش مشخص نشده است مناقشه نكرده اند و يا آن باور تعارضي را با باوري ديگر سبب نشده است ، تداوم آن باور رويه اي معقول است، چون زمان محدود است .
12)وقتي مجموعه اي از باورها با يكديگر ناسازگارند يك انتخاب پيش رو داريم : بايد مجموعه باورهاي خود را" تعديل" يا" تنظيم" كنيم .
13)تعديل، يعني هر باور از اين مجموعه حفظ شود يا به انكار تبديل شود و تنظيم يعني هر باور صرفاً جاي خود را به ناباوري واگذارد و حكم مربوط به آن معلق شود .
14)اينكه يك مجموعه باور ناسازگار را بخواهيم تنظيم و يا تعديل كنيم مبتني بر اين است كه ابتدا بدانيم چه اميدهايي درباب اصلاح آن در سر مي پرورانيم وسپس به داوري در باب شواهد خود بپردازيم تا بفهميم در جايي مي توان نا باوري را به باور يا انكار ارتقاء بخشيم يا خير ؟
15) مادام كه منظومه اعتقادي هر فرد مسلمان در خصوص مسائل ديني مجموعه اي از باورهاست .كسي كه بخواهد در صدد اصلاح و تغيير در اين مجموعه باور بكوشد بايد :
- ابتدا ثابت كند منظومه اعتقادي مسلمانان ناسازگار است . يعني حاوي باورهايي است كه با هم سازگار نمي افتد .
- سپس مشخص كند : آيا اين مجموعه بايد تعديل شود يا تنظيم ؟ اگر قرار است تعديل شود چه باورهايي بايد حذف شوند و اگر قرار است تنظيم شود چه باورهايي بايد به ناباوري مبدل شوند تا سازگاري و انسجام برقرار شود .
- و در نهايت بايد شواهد خود را براي هر كدام از موارد فوق نشان دهد .
16 ) در مجموعه باور مسلمانان دو مولفه اصلي به نام " خداوند و آخرت " وجود دارند . اين دو مولفه مولفه هايي مستقل از زمان و مكان اند . يعني حصر هر گونه" باور" به اين دو مولفه ، در قالب زمان و مكان منجر به تغيير ماهوي اين دو مفهوم مي شود و تغيير ماهوي اين دو مولفه ممكن است منجر به تغيير در ماهيت خود مجموعه شود . مادام كه اين اتفاق بيافتد اصلاحي در مجموعه باورها اتفاق نيافتاده است بلكه تعريف مجموعه مذكور عوض شده است .

يادآوري مهم : ( عمده تعاريف اين نوشته را از كتاب The Web of Belief نو شته Quine برگرفته ام )

طاها شريفي / تهران

-- طاها شريفي ، Oct 23, 2008

خداییکه خارج از زمان ومکاناست چهگونه مکان وزمان را بوجود اورد ان هم در شش روز شمسی ویک روز را تعطیل کرد به اسمه شنبه

-- [email protected] ، Oct 23, 2008

لطفا اقایون مخالف که این همه گنجی را تخطئه می کنند نظرشان را در مورد بازتولید رفتا رهای بردگی جنسی که نمونه ان در روابط روحانی ذیل به وضوح مشاهده میشود بگویند. ایا این همان چیزی نیست که روشن فکری اگاه مثل گنجی می خواهد برای تودهای در بند ایران روشن گرداند ؟؟

جة السلام والمسلمین حسن گلستانی رئیس ستاد اقامه نماز شهرستان تویسرکان و از اعضای هیات امنای ستاد ائمه جمعه و جماعات استان همدان (نهادی که منصوب مستقیم مقام رهبری است ) در هفته گذشته به یکی از خبر سازترین روحانیت کشور تبدیل شده است ——————————- پخش فیلم ِ رابطه ی ِ جنسی یک روحانی با یک زن، که ظاهرن هر دو متاهلند، باعث ِ ناخشنودی ِ سران ِ مملکتی شده است؛ و از آن جا که طبق ِ قوانین ِ کیفری ِ ایران، مجازات ِ زنا کنندگان، سنگسار و اعدام است، قوه ی ِ قضاییه برای ِ از سر گذراندن ِ این بحران، با چالشی جدی رو به رو خواهد بود. حجه السلام والمسلمین حسن گلستانی رئیس ستاد اقامه نماز شهرستان تویسرکان و از اعضای هیات امنای ستاد ائمه جمعه و جماعات استان همدان (نهادی که منصوب مستقیم مقام رهبری است ) در هفته گذشته به یکی از خبر سازترین روحانیت کشور تبدیل شده است بعضی از پایگاههای اینترنتی انرا به یک بمب خبری در تویسرکان تشبیه کرده اند. شهر”تویسرکان” جمعیتی با لبغ بر۴۵هزار نفرد, ر جنوب کوه الوند و شهر همدان واقع شده‌است.

-- سارا ، Oct 23, 2008

aghaye Hamid , ba in peshnahad shama me khahid merdom ra az fez mektob ha akber agha mahrum konid. newisandah hoshayar dar in zamaneh mektob haye khod ra dar rooznameh haye chap me kunad ka merdom az hamah ferqa ha on ra ba khanand wa ba etela shawand.man ka sary ba rooznameh ha me zanam az aqaye haj Abdul Karim Sarosh ta hal nawashtahye nadidah am ta bakhanam ! in ka aqaye Sarosh nawashtah hayesh ra dar koja chap me konad bah goftah shama ajenah me danad ? shama me khahed akber aqa ra ham ba sarnawasht Shabastery wa Sarosh mobtela sazed wa az dast ash khod ra khelas namayed. aqaye Ganjy khod shan me danad wa ehtayajy ba rahnamaye nadarand,baz ham az roye kher beny in mektob ra benawashtam. nawashtaye khob on ast ka hamah merdum on ra ba khanand agar motakhases and ya yek kargar. motekhases ha nawashtah haye shan ra bogozarand mosh ha bekhorand. motekhases kasy ast ka berye merdum benawesad, manand aqaye Ganjy

-- Gol Andam ، Oct 23, 2008

اقای گنجی درود بر شما
من واقعن از خوندن مقالهای شما بسیار لذت میبرم و تا حال ندیدم کسی جوابی منطقی به پرسشهای طرح شده بدهد راستش پاسخی ندارند خودشان هم میدانند در دین منطق کار نمیکند . پرسش من از دینداران این است چطور خدا یک مشت انسانها را که برای پر کردان شکم خود و زنو بچه هایشان ماهیگری میکنند برای تفریح که ماهیگری که نمیکرند به میمون تبدیل میکند ولی امروزه اینهمه جنایتکار و ستمکار وجود دارد ولی هیچکس به میمون تبدیل نمیشود اینجا دینداران حتمن خواهند گفت به دوزخ میفرستد پس چطور برای ماهیگری سریع به میمون تبدیل میشود ولی برای عملی مثل جنایت نه. همانطور که اقای گنجی هم مطرح کردن تناسب مجازات برای خدا چیست اقای گنجی امیدوارم ادامه بدهید

-- kia ، Oct 23, 2008

جناب آقای گنجی اگر میتوانید کتابی همچون آن بیاور تا مشخص شود یا اگر قدرت نداری کتابی در تاریخ پیدا کن که هم شان آن باشد.
چگونه است ممکن است بر اثر زلزله 100 هزار انسان ظرف کمتر از چند ثانبه تلف شوند یا بر اثر بمباران اتمی همینگونه ولی خالقی که این هستی را که همه چیز را از هیچ (تاکید میکنم از هیچ) آفریده قادر نیست چنین کند.
چنان از علم امروز صحبت میکنی که گویا علم به قله خود رسیده و همه مجهولات عیان گشته. علم هنوز راه درازی در پیش دارد. میگویند عالم وقتی به جایی میرسد تازه متوجه میشود که جاهل است و علم امروز هنوز بدین جا نرسیده. شما تصور نمیکنی که 100 سال دیگر به استدلالات شما بخندند و آن را مهملات تصور کنند. راستی مگر علم امروز میتواند مرگ را درمان باشد. ده ها سال است که از کشف راه مقابله با موجودی که با چشم هم قابل مشاهده نیست (HIV) ناتوان مانده و...
فرموده ای در مورد قوم لوط و یهود و... که هیچ دلیل علمی وجود ندارد. مگر در مورد سایر اتفاقات تاریخی میتوان دلیل علمی آورد؟
شما بیش از حد در مفاهیم غرق شده ای و از دنیای واقعیت جدا گشته اید. لحظه ای به زندگی بازگردید قطعا دیدتان تغییر خواهد کرد.

-- سلام ، Oct 24, 2008

آقای گنجی فراموش کرده اند که تنها چند فرشته بوده اند، و قرار نبوده است آنها برای تمام روز و تمام قوم لوط مورد تجاوز قرار بگیرند. این امر برای دختران لوط نیز هست.

-- بدون نام ، Oct 27, 2008

بسیاری از این نظرات به دلیل اسم نگارنده مطرح می گردد.اسم آقای گنجی از این مقالت حذف شود نظرات هم تغییر می کند.این یک عادت است.اول به اسم گوینده توجه می کنیم بعد به خود متن.

-- مرتضی ، Nov 12, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)