تاریخ انتشار: ۱۶ مهر ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
پاسخ به دومین نقد عطاءالله مهاجرانی – بخش دوم

متدولوژی تثبیت مدعای کلام‌الله بودن قرآن - ۲

اکبر گنجی

۴- تحلیل سیاسی نظریه‌های «وجود خطا در قرآن» و « نازل شدن قرآن، متناسب با سطح دانش زمانه»

آقای مهاجرانی می‌نویسند:
«فشرده سخن نلدکه این است که: قرآن، سخن و کلام پیامبر است. پیامبر، متناسب با دانش و دریافت‌های خود، آیات را تنظیم کرده است. در قرآن خطا وجود دارد.»



به این ترتیب ایشان به صراحت مدعی شده‌اند: هرکس بگوید در قرآن، باورهای کاذب (نامنطبق با واقع) وجود دارد و قرآن، متناسب با دانش مردم زمانه نازل شده است، پیرو نلدکه است.

این «حکم سیاسی – توطئه‌اندیشانه»، قطعاً نادرست است.

موارد زیر، نشان خواهند داد که مدعای آقای مهاجرانی، چه پیامدهای ناپذیرفتنی‌ای دارد:


۴-۱- آیت‌الله طالقانی در تفسیر آیه‌ی؛ الذی یتخبطه الشیطان من المس (سوره بقره)، می‌گوید: «دیوانگی را ناشی از تماس و تصرف جن و شیطان» دانستن، از عقاید اعراب جاهلی بوده و قرآن، به زبان قوم سخن گفته است.

۴-۲- جارالله زمخشری معتزلی نیز همین نظر را، هشت قرن قبل، در تفسیر کشاف بیان کرده است. وی می‌نویسد: «این از عقاید باطل اعراب جاهلی بود که ضربه‌ی دیو، موجب صرع می شود ... قرآن هم برحسب اعتقاد آنان نزول یافت.»

آلوسی در تفسیر روح المعانی نوشته است که این عقیده‌ی همه‌ی معتزلیان است. بنابراین، به گمان معتزلیان، در قرآن، عقاید باطل اعراب جاهلی وجود دارد. و عقاید باطل، مگر همان چیزی نیست که معرفت‌شناسان، آن را کذب (غیرمنطبق با واقع) می‌خوانند.

۴-۳- قرآن شناس معاصر، آقای بها‌ءالدین خرمشاهی، بر این باورند که:

«مقادیری از فرهنگ یا شبه فرهنگ جاهلیت، عالماً و عامداً به صلاح‌دید صاحب قرآن، خداوند سبحان، در کلام الله یا قرآن راه داده شده است...

لذا اگر در قرآن کریم هیات بطلمیوسی یا طب جالینوسی منعکس باشد، نباید انکار کرد و اگر پیشرفت علم، هیات بطلمیوسی یا طب جالینوسی را ابطال کند؛ نباید نتیجه گرفت که احکامی از قرآن را ابطال کرده است. زیرا قرآن، فرهنگ زمانه را بازیافته است و نه لزوماً و در همه‌ی موارد، حقایق ازلی و ابدی را.»

به نظر ایشان، وجود موجودی به نام جن (و طبعاً شیطان، که به صراحت کتاب خدا، یکی از جنییان است) در قرآن، یکی از مصادیق ورود فرهنگ جاهلی به قرآن است. برای اینکه علم جدید، منکر وجود موجودی به نام جن است3.

به این ترتیب، مطابق نظر آقای خرمشاهی، یکی از باورهای جاهلی و کاذب اعراب، آگاهانه و عامدانه، وارد قرآن شده است.


عموم مسلمانان و مفسران به وجود موجودی به نام جن و شیطان باور دارند و عالمان دین دائماً درباره‌ی نقش بسیار مهم شیطان در فریب آدمیان سخن گفته و می‌گویند.

شیطان، آدم و حوا را فریب داد و باعث بیرون راندن آن‌ها از بهشت شد. شیطان، گفت‌وگوهای بسیاری با خداوند داشته و از خدا مهلت می‌خواهد تا آدمیان را فریب دهد. خداوند هم به او مهلت می‌دهد.

بنابراین اگر نظر جناب خرمشاهی صحیح باشد، تمام آیاتی که از موجودی به نام جن و شیطان سخن گفته‌اند، باید خطا محسوب شوند.

آقای مهاجرانی مطمئناً به پیامدهای بی‌شمار رأی جناب خرمشاهی عنایت دارند.

برخی از آیات صریح قرآن در این زمینه عبارتند از:

گروهی از جنیان، به قرآن گوش فرا می‌داده‌اند (احقاف، ۲۹ و جن، ۱)، بعضی از جنیان، مسلمان و برخی از آن‌ها منکر اسلام و ایمان هستند (جن، ۱۴)، خداوند برای جنیان هم پیامبرانی از جنس خودشان فرستاده است (انعام، ۱۳۰)، جنیان، جزو سپاه حضرت سلیمان بوده‌اند (نمل، ۱۷)، تخت بلقیس را یکی از جنیان در عرض چشم برهم زدنی برای او حاضر کرده است (نمل، ۳۹).

نقش شیطان در عالم و زندگی آدمیان، بسیار عظیم تر از بقیه‌ی جنیان است. شیطانی که دائماً آدمیان را فریب داده و به انحراف، فحشا و حرام می‌کشاند، بنابر رأی آقای خرمشاهی، وجود خارجی ندارد، بلکه برساخته‌ی فرهنگ جاهلی اعراب است.

با پذیرش این نظر، داستان آدم و حوا و خروج آنان از بهشت هم که مبتنی بر فریب دادن آن دو نفر بوسیله‌ی شیطان است، کاذب خواهد بود. هم‌چنین همین حکم درباره‌ی گفت‌وگوهای خداوند و شیطان هم صادق است.


۴-۴- محسن کدیور، همان‌گونه که قبلاً هم اشاره کردم، تمام احکام غیرعبادی قرآنیِ معارض با حقوق بشر، عدالت و عقل امروزیان را موقتی دانسته و برخی از همان مجازات‌ها را، «موهن» و «خشن» نامیده که به قول او «مفاسدشان بیش از مصالح‌شان» است4.

موضوع مشخص این است که کدیور، حقوق بشر امروزیان، عدالت و عقلانیت مدرن را پذیرفته؛ و بنابراین، آیات متعارض با این اصول را، موقتی، منسوخ، و در مواردی، موهن، خشن و دارای مفسده خوانده است.

نمی‌دانم در کتاب «نلدکه» چنین تعابیری وجود دارد تا آقای مهاجرانی، روحانی شجاع و دین‌داری چون محسن کدیور را هم پیرو او بخواند؟

۴-۵- قرآن، مطابق با هیات بطلمیوسی است.


علامه شعرانی، علت ورود این نظریه‌ی کاذب به قرآن را چنین برمی‌شمارند:

«خداوند متعال به آن‌چه در آن عصر می‌شناخته‌اند و جزو علوم آن زمان بوده، استدلال کرده است. در عصر رسالت، در نظر مردم معروف بوده که سماوات بر هفت مورد می‌باشد و زمین بر هفت اقلیم است و این اقلیم‌ها، طبقاتی نیستند که هر طبقه بر روی طبقه‌ای دیگر باشد، بلکه تقسیم خود زمین بر هفت قسمت بوده است5

۴-۶- از آقای مهاجرانی می‌پرسم: آیا زمخشری، شعرانی، طالقانی، خرمشاهی و کدیور هم سخنان کهنه‌ی «نلدکه» را تکرار کرده‌اند؟ آیا این اشخاص هم پیرو «نلدکه» بوده‌اند؟ آیا زمخشری و معتزله، که قرن‌ها پیش از «نلدکه» و مستشرقین زندگی می‌کرده‌اند هم پیرو او هستند؟

موضوع این است که «اصل وجود کذب در قرآن»، به زبان‌های مختلف و از سوی افراد مختلف، بیان شده است. منتها این افراد بر این نظر هستند که ورود این «قضایای کاذب به قرآن»، علت داشته است.

به نظر جناب خرمشاهی، خدا عامداً و عالماً، مطابق با سطح شعور مردم زمانه سخن گفته است. مطابق نظر کدیور، احکام اجتماعی قرآن، در زمان نزول، از سطح دیگر ادیان و مکاتب، بالاتر بوده است، اما امروز دیگر چنان نیست و خلاف عقلانیت، عدالت و ارزش‌های انسان مدرن است.

۴-۷- متدولوژی سیاسی آقای مهاجرانی، کار را به بی‌انصافی در حق مومنان می‌کشاند.

قیاس نواندیشان دینی مسلمان با نلدکه، قیاسی نادرست است. درواقع نه تنها نلدکه، بلکه بسیاری از یهودیان و مسیحیان، از ابتدای ظهور اسلام تاکنون، پیامبر گرامی اسلام را، «پیامبر» به شمار نیاورده‌اند و از موضع منکرانه، قرآن را کپی‌برداری از متون «یهودی – مسیحی» قلمداد کرده‌اند.

درحالی که سخنان سروش، شبستری، ملکیان، خرمشاهی و کدیور؛ از موضع مومنانه و به قصد ارائه‌ی قرائتی خردپسند از اسلام عرضه شده‌اند.

نواندیشان دینی مسلمان می‌کوشند تا علل ورود باورهای کاذب به قرآن را تبیین، و دلیلی برای آن عرضه کنند تا موجب دوام ایمان مومنان گردد. مانند این تبیین: مطابق لسان قوم (سطح معرفت و معیشت) سخن گفتن.

نویسنده‌ی «قرآن محمدی» به عنوان یک مسلمان، کسی که سلوک معنوی – اخلاقی را، گوهر دین‌داری تلقی می‌کند، از مقام پرسش‌گر مسلمان، از ابتدا «صدق مدعیات» را از دایره‌ی بحث خارج کرد.

قلمرو «قرآن محمدی»، حوزه‌ی «ادله‌ی صدق مدعیات» است. ما درخصوص ضعف و قوت ادله‌ی مدعیات بحث می‌کنیم و درخصوص هر مدعایی، خواهان ارائه‌ی ادله‌ی آن مدعا شده، سپس، آن ادله را به نقد کشیده و می‌گوییم: این ادله وافی به مقصود نیستند.

به تعبیر دیگر، گفته می‌شود؛ اگر دلیل این است، این دلیل، اثبات مدعا نمی‌کند. یا می‌گوییم، تاکنون برای اثبات این ادعا که «قرآن سخن خدا است»، حتی یک برهان هم اقامه نشده است.

۴-۸- مسلمان‌ها در قرن هشتم که قدرت‌مند بودند، سخنانی (معتزله) درباره‌ی قرآن گفته‌اند که امروزیان آن‌ها را برنمی‌تابند.

آن‌ها آن سخنان را منافی با دین‌داری، مسلمانی و ایمان تلقی نمی‌کردند. امروز هم کسی آنان را نامسلمان به شمار نمی‌آورد.

اما امروز که مسلمانان در موضع ضعف قرار دارند، کمترین رواداری را از خود بروز داده و هرگونه دگراندیشی درباره‌ی قرآن را، توطئه، پیروی از مستشرقین و طبیب علفی به شمار می‌آورند.

تازه این موضع کسانی است که خود را روشنفکر مسلمان می‌نامند و البته روشن است مسلمان‌هایی که ادعای روشنفکری ندارند، چه موضعی خواهند داشت.

۴-۹- راه‌حل‌های مسأله‌ی تعارض علم و دین

موضع آقای مهاجرانی، موضع انکار تعارض آیات قرآن با علم جدید است. ایشان فراموش کرده‌اند که یکی از برجسته‌ترین مفسران زنده‌ی قرآن، یعنی آیت‌الله جوادی آملی، تعارض «آیات قرآنی» با «علم جدید» را می‌پذیرند.

آقای جوادی آملی مانند جناب مهاجرانی نکوشیده است تا با انکار تعارض، صورت مسأله را پاک کند. بلکه ایشان ضمن قبول تعارض، تلاش کرده تا با ارائه‌ی «نظری دین‌شناسانه و علم‌شناسانه»، تکلیف مسأله را روشن کند.

به نظر جوادی آملی، آیات قرآن، کلام خداوند و حقیقت محض است، اما تئوری‌های علمی، فرضیه‌هایی ظنی و موقتی هستند. بنابراین درصورت وجود تعارض، باید نظریه‌ی جهان‌شناسانه‌ی قرآن را پذیرفت و علم را با قرآن سازگار کرد.

به گمان وی، در قرآن کریم، قوانین ثابت علوم مختلف آمده است، لذا قوانین یاد شده «میزان قطعی و یقینی» تعیین «صحت و سقم» قوانین علوم مختلف است.

از این رو: «نمی‌توان به بهانه‌ی هم‌ردیف بودن دین با علم، اصول کلی‌ای را که توسط دین، درباره‌ی موضوعات و مسائل مختلف علمی عنوان می‌شود، درعرض مدل‌های ذهنی و یا فرضیه‌هایی قرار داد که سایه‌ی خود را صرفاً به دلیل شهرت و یا مقبولیت بر مسائل مختلف علمی تحمیل می‌نمایند.

زیرا اصول القا شده از ناحیه‌ی دین، اصول و قوانین واقعی‌ای هستند که برمبنای مبرهن و استوار خود، متفکران را به سوی سنن و احکام الهی رهنمون می‌شوند6

«اگر گزارش‌های وحی از خلقت آسمان و زمین، کلام خداوندی است، که بهتر و برتر از همگان به اسرار خلقت و چگونگی آفرینش آگاه است، پس هر یک از علومی که در پی کشف سری از اسرار طبیعت، در هر یک از حوزه‌های یاد شده می‌باشند، ناگزیر از مراجعه به آیات یاد شده و جستجوی پیرامون لوازم و آثار آن‌ها می‌باشند7

علامه طباطبایی هم، برخلاف آقای مهاجرانی، معترف به وجود تعارض هستند. منتها ایشان در تفسیر خودشان، دو موضع متعارض در این خصوص اتخاذ کرده است.

او در برخی از مواضع، نظریه‌ی قرآن را پذیرفته، و تئوری علمی را رد کرده؛ اما در مواضعی دیگر، تئوری علمی را پذیرفته و گفته، باید قرآن را به گونه‌ای معنا کرد که با تئوری‌های علمی سازگار افتد.

به عنوان نمونه، علامه طباطبایی، در ذیل آیه‌ی دهم سوره صافات – که یکی از مصادیق تعارض باور قرآنی با علم جدید است – می‌نویسند:

«و این معانی از ظاهر آیات و اخبار ابتداً به ذهن می‌رسد. ولیکن امروز، بطلان این حرف‌ها به خوبی روشن شده، و عیانی گشته، و در نتیجه همه‌ی آن وجوهی هم که در تفسیر شهب ذکر کرده‌اند8

به خوبی و صراحت دیده می‌شود که علامه طباطبایی، باور قرآنی را کاذب (باطل) می‌خوانند.

اما راه حل ایشان برای رفع تعارض چیست؟

ایشان می‌گویند: «ناگزیر باید توجیه دیگری کرد که مخالف با علوم امروزی و مشاهداتی که بشر از وضع آسمان‌ها دارد نبوده باشد9

از جناب مهاجرانی می‌پرسم: آیا علامه طباطبایی که نظریه‌ی قرآنی را باطل (کذب) می‌خواند، پیرو نلدکه است؟

پیش از این گفتم که یکی از مصادیق تعارض علم و دین، «نظریه‌ی تکامل» داروین است. طباطبایی در این مورد، ضمن قبول تعارض، نظریه‌ی قرآنی را پذیرفته و نظریه‌ی علمی را رد می‌کند.

اما در این خصوص، رأی مرتضی مطهری، برخلاف نظر طباطبایی است. وی می‌گوید:

«برای یک نفر معتقد به خدا و قرآن، کاملاً ممکن است که ایمان خود به خدا و قرآن را حفظ کند و درعین حال، داستان خلقت آدم را به نحوی توجیه کند. امروز ما افرادی با ایمان و معتقد به خدا و رسول و قرآن سراغ داریم که داستان خلقت آدم را در قرآن، به نحوی تفسیر و توجیه می‌کنند که با علوم امروزی منطبق است.

احدی ادعا نکرده است که آن نظریه‌ها، برخلاف ایمان به قرآن است. ما خودمان وقتی آن نظریه‌ها را در کتاب‌های مربوط به این موضوع مطالعه می‌کنیم، در آن‌ها نکات قابل توجه و تأمل زیادی می‌بینیم10

پس اگر کسی نظریه‌ی خلقت قرآنی را کاذب به شمار آورد و نظریه‌ی داروین را بپذیرد، از نظر مطهری، هم‌چنان مسلمان است.

مطهری، برخلاف آقای مهاجرانی، چنان اشخاصی را پیرو نلدکه به شمار نمی‌آورند.

پس تعارض آیات قرآن با علم جدید، مشهود است. برای حل مسأله، باید نظریه‌ای دین‌شناسانه و روشنی، درخصوص فلسفه‌ی علم داشت، تا به کمک این دو، بتوان تبیینی خردپسند عرضه کرد.

تعارض اخلاق و دین، یکی دیگر از مصادیق تعارض داده‌های وحیانی با یافته‌های انسانی است.

اگر نظر آن دسته از فیلسوفان اخلاق را بپذیریم که گزاره‌های اخلاقی را هم مشمول صدق و کذب می‌دانند (آرش نراقی چنین باوری دارد)، باورهای دینی‌ای که با اخلاق مدرن تعارض داشته باشند هم، کاذب خواهند بود.

نمونه‌ی زیر، یکی از این موارد است:

طباطبایی در تفسیر «الا ما ملکت ایمانکم» (نسأ، ۲۴) می‌نویسد:

آیه می‌فرماید: «زنانى که... شوهر دارند، ازدواج با آن‌ها حرام است، به استثناى کنیزان که درعین اینکه شوهر دارند، ازدواج با آن‌ها حلال است. به این معنا که صاحب کنیز که او را شوهر داده، مى‏تواند بین کنیز و شوهرش حائل شود، و در مدت استبرا، نگذارد با شوهرش تماس بگیرد، و آن‌گاه خودش با او هم‌خوابگى نموده، دوباره به شوهرش تحویل دهد، که سنت هم بر این معنا وارد شده است.»

آن‌گاه طباطبایی، نظر برخی مفسران که خواسته‌اند این حکم قرآنی را محدود کنند، رد کرده و می‌گوید:

«گفته‏اند مراد از جمله‌ی: (ما ملکت ایمانکم) زنان جوانى است که شوهر کافر دارند، ولى در جنگ اسیر مسلمانان شده‏اند، (و آیه‌ی شریفه مى‏خواهد بفرماید به‌طور کلى زن شوهردار حرام است، الا چنین زنى که با اینکه شوهر دارد، از آنجا که جزء غنایم جنگى مسلمین شده، براى مسلمان، تمتع از او حلال است).

و این تفسیر را با این روایت تایید کرده‏اند که ابى‌سعید خدرى گفته:

این آیه درباره‌ی اسیر شدن اوطاس نازل شد، که مسلمانان، زنان مشرکین را اسیر گرفتند و با اینکه در دارالحرب، شوهرانى مشرک داشتند، با این همه، به حکم این آیه، حلال شدند و منادى رسول خدا (ص) ندا در داد که هرکس کنیزى از این زنان نصیبش شده، اگر کنیزش حامله است، با او هم‌خوابگى نکند تا وضع حمل کند، و آن‌ها هم که کنیزشان حامله نیست، صبر کنند تا مدت استبرا تمام شود.

وجه نادرستى این تفسیر این است که عبارت (ما ملکت ایمانکم)، مطلق است. درواقع این عبارت هم شامل اسراى جنگى شوهردار مى‏شود، و هم شامل غیر آنان، و روایت نامبرده به خاطر اینکه سندش ضعیف است، و قدرت آن را ندارد که اطلاق قرآن را مقید کند11

خوابیدن با زنان شوهردار (آن‌هم به زور و از طریق تصاحب) غیراخلاقی است. تعارض «حکم قرآنی» با «اخلاق و حقوق بشر»، روشن است.

مفسران در «اصل حکم» اجماع دارند و اختلاف، فقط در شمول حکم است. در این میان، طباطبایی، از شمول بیشتر حکم دفاع می‌کند.

از آقای مهاجرانی می‌پرسم، چند تن از فقها، احکام فقهی برده‌داری را باطل می‌دانند؟

۴-۱۰- میزان آگاهی و دانش پیامبر:

قرآن، پیامبر اسلام را «امی» می‌خواند (اعراف، ۱۵۷ و ۱۵۸). عموم مفسران، امی را به معنای درس ناخوانده و مکتب ندیده، یعنی کسی که خواندن و نوشتن نمی‌داند، گرفته‌اند.

قرآن، در چند آیه، به بی‌سوادی پیامبر اشاره کرده است (عنکبوت، ۴۸ - شوری، ۵۲).

مردم شبه جزیره‌ی عربستان در آن دوره به دو گروه تقسیم می‌شدند: اکثریت آن‌ها بی‌سواد بودند، اما تعداد انگشت شماری از آن‌ها بودند که خواندن و نوشتن می‌دانستند.

پس بنابر گزارش قرآن، پیامبر اسلام، مانند اکثر مردم شبه جزیره، «امی» بود (یعنی خواندن و نوشتن نمی‌دانست) و از این حیث، با کسانی که توان خواندن و نوشتن داشتند، هم‌سطح بشمار نمی‌آمد.

اگر این مدعای قرآنی پذیرفته شود، کلیت مدعایی که می‌خواهد پیامبر گرامی اسلام را از هر جهت برتر از مردم زمانه‌ی خود نشان دهد، ابطال خواهد شد.

اگر این باور قرآنی پذیرفته شود، ادعای «هم‌سطح بودن دانش پیامبر با دانش مردم زمانه‌اش، در حوزه‌های گوناگون»، چندان ناپذیرفتنی نخواهد بود.

ابن‌عربی، با استناد به یک روایت، همین ادعا را در حوزه‌ی کشاورزی مطرح کرده است.

ابن‌عربی در فصوص الحکم، در فص شیثی، در باب اینکه «کامل» از همه‌ی جهات برتر از «ناقص» نیست، می‌نویسد:

پیامبر اکرم، اعراب را از دخالت در لقاح گیاهان و از گرده افشاندن از نخل‌های نر بر نخل‌های ماده، منع می‌کرد و چون درختان کم بار شدند به اشتباه خود پی برد و گفت:

«شما امور دنیایی را نیکوتر می‌دانید و من کار دین را نیکوتر از شما می‌دانم.»


ابن خلدون، در «مقدمه» می‌گوید: سخنان پیامبر درباب طب، همان سخنان و عقاید اعراب بادیه‌نشین بود و خود، به طبیب مراجعه می‌کرد:

«... و در اجتماعات بادیه‌نشین، نوعی پزشکی وجود دارد که غالباً بر تجربیات کوتاه و کم‌دامنه‌ی برخی از اشخاص مبتنی است... و قبایل عرب، از این گونه تجارب طبی، بهره‌ی وافری داشتند...

و طبی که در شرعیات نقل می‌شود نیز از همین قبیل است و به هیچ‌رو از عالم وحی نیست... زیرا وی [محمد] از این رو مبعوث شد که ما را به شرایع آگاه کند، نه به خاطر اینکه طب یا دیگر امور عادی را به ما بیاموزد...12

پس حداقل در سه سطح «سوادِ خواندن و نوشتن، کشاورزی و پزشکی)، بنابر اعتقاد پاره‌ای از بزرگان جهان اسلام، پیامبر، هم‌سطح دیگران بوده است.

برخی دیگر بر این گمان هستند، که این حکم، در حوزه‌هایی که امروزه حوزه‌ی علم تجربی تلقی می‌شود هم صادق است.


نتیجه

مقتضای هر دو قسمت «ماه قرآن»، این است که حقیقت، اصلاً مهم نیست و صدق و کذب، محلی از اعراب ندارد. مدعیات هرکس را فقط از زوایه‌ی غربی یا شرقی بودن، نو یا کهنه بودن، توطئه آمیزبودن یا نبودن، طبیب علفی یا متخصص قلب و مغز بودن می‌توان نقد کرد.

بنابراین «ماه قرآن» می‌کوشد تا با غربی، کهنه، توطئه‌آمیز خواندن مدعیاتِ «قرآن محمدی» و طبیب علفی خواندن نویسنده‌ی آن، مدعیات آن مقالات را رد نماید.

متدولوژی «غیرمنطقی – غیرعقلایی» یاد شده، پیامدهای بسیار ناپذیرفتنی برای انسان‌ها و قرآن به دنبال دارد.

در کتاب کافی، با سند صحیح، از ابوعبدالله (امام صادق) روایت شده که وی گفته که پیامبر گرامی اسلام فرموده است:

«اذا رایتم اهل الریب والبدع من بعدی فاظهروا البراءه منهم و اکثروا من سبهم والقول فیهم والواقیعه و باهتوهم کیلا یطمعوا فی‌الفساد فی‌الاسلام و یحذرهم الناس و لایتعلموا من بدعهم یکتب‌الله بذلک الحسنات و یرفع لکم به الدرجات:

هرگاه، پس از من، به کسانی برخوردید که یا در دین شک دارند و یا چیز نوظهوری به دین وارد می‌کنند، بیزاری خود را از آنان آشکار کنید و تا می‌توانید دشنام‌شان دهید و بدگویی شان کنید و افتراشان بزنید و دروغ و بهتان‌شان ببندید تا امیدشان به تباه کردن اسلام نومید شده و این کارها، مردم را از اطراف‌شان پراکنده کند تا از بدعت‌های‌شان چیزی نیاموزند.

خداوند به خاطر این کارها، برای‌تان حسنه می‌نویسد و درجات شما را متعالی می‌گرداند13

تعارض این فرمان با اخلاق مدرن و حقوق بشر محرز است. به احتمال زیاد، آقای مهاجرانی این حدیث را جعلی خواهند خواند.

اما اجازه دهید جسارت به خرج داده و متدولوژی شما را در مورد این حدیث بکار گیریم تا روشن شود این متدولوژی، چه پیامدهای ناصوابی به بار می آورد.

پرسش آقای مهاجرانی این بود:

سخن چه کسی را باید پذیرفت؟ آن‌که تمام عمرش را صرف قرآن و عترت کرده است (شیخ مرتضی انصاری) یا ...؟

متدولوژی ایشان، می‌آموخت که حتماً نظر شیخ مرتضی انصاری را بپذیرید که تمام عمرش مصروف قرآن شده است. پس برمبنای متدولوژی آقای مهاجرانی، حدیث یاد شده، حدیثی صحیح و معتبر است.

تاریخ سه دهه‌ی اخیرایران هم موید این نظریه است.

مگر نه این است که در طول سه دهه‌ی اخیر و برمبنای باور به این نوع احادیث، به هر مخالف و دگراندیشی، هر تهمتی زده شد، دشنام‌ها نثارشان شد، بدگویی، افترا و تهمت که جای خود دارد، آن‌ها را به فجیع‌ترین شکل به قتل رساندند و سلاخی کردند.

آیا القای مشابهت سخنان قائلان به کلام محمد بودن قرآن با سلمان رشدی و نولدکه، برمبنای باور به چنین احادیثی صورت نمی‌گیرد؟ آیا وقتی یکی از روحانیون بلندپایه‌ی حوزه علمیه قم، در واکنش به اولین بخش پاسخ من به دومین نقد شما، می گوید: «گنجى از تندروهايى بود كه در اوايل انقلاب بر روى زنان بى‌حجاب اسيد مى‌پاشيد و روايت داريم كه جاهل يا تندرو است و يا كندرو، بدين خاطر مى‌توانيم نتيجه‌گيرى كنيم كه سخنان گنجى از روى جهالت بيان شده است» باور خود را به همین روایت آشکار نمی‌کند؟ و نشان نمی‌دهد که دارد به تکلیف شرعی خود، بر مبنای همین روایت، عمل می‌کند؟ اینان حاضرند برای بهتان وارد آوردن بر دگراندیشی در قلمرو معرفت دینی، اعتراف کنند که در دوره‌ی زمام‌داری آقای خمینی، بر روی زنان بی‌حجاب اسید می‌ریخته‌اند، یعنی با این روش‌ها زنان ایران‌زمین را باحجاب کرده‌اند.


به گمان من آقای مهاجرانی، فردی فرهیخته و اهل اندیشه هستند. اما به نظر می‌رسد که متدولوژی ایشان، ارزش چندانی برای «حقیقت و صدق و کذب» قائل نیست.

از این رو، این متدولوژی برای رشد و شکوفایی فرهنگ و اندیشه، سودمند تلقی نمی‌شود.

ادامه دارد





پاورقی‌ها:



۳- تمام مستندات نظریه‌ی آقای خرمشاهی را در مقاله‌ی «روشنفکری فقیهانه» آورده‌ام.

۴- مستندات نظریه‌ی محسن کدیور را در پاسخ قبلی آورده‌ام.


۵- آیت‌الله حسن حسن زاده آملی، دروس هیئت، دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۱، ج۱، ص ۲۵۳.

۶- جوادی آملی، شریعت در آینه معرفت، مرکز نشر فرهنگی رجا، ص ۱۶۰.

۷- پیشین، ص ۱۶۸ - ۱۶۷.


۸- طباطبایی، المیزان، جلد ۱۷، صص ۱۸۷- ۱۸۶.



۹- پیشین، ص ۱۸۷.

۱۰- مرتضی مطهری، مجموعه آثار، جلد ۱، انتشارات صدرا، ص ۵۱۵.

۱۱- طباطبایی، المیزان، جلد ۴، ص ۴۲۶ - ۴۲۵.

۱۲- مقدمه ابن خلدون، ترجمه محمد پروین گنابادی، ج ۲، انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۲، ص ۱۰۳۴.

۱۳- شیخ مرتضی انصاری، المکاسب، چاپ تبریز، ۱۳۷۵ ه- ق، ص ۴۵، صص ۲۸ - ۲۷.


در همین رابطه:
متدولوژی تثبیت مدعای کلام الله بودن قرآن- بخش اول
کذب در کلام وحیانی

نظرهای خوانندگان

Ganji's writings are perhaps the most meaningful, logical, and respectful researches I have yet to encounter. It is quite a privilege to have someone like him in the Iranian community. Please allow me to extend my warmest regards to the author.
sincerely

-- Arthur M. ، Oct 7, 2008

اکبر گنجی، به تفاسيری دست رسی دارد که در آن ها آمده لوط دختران شوهردارش را برای تجاوز به قوم خود پيشنهاد می کند و با اين کار به ترويج زنای محصنه می پردازد، و نتيجه می گيرد که تئوری عصمت شيعيان مشکل دارد تاثیرات سلول انفردی است

-- شیعه علی ، Oct 7, 2008

تو رو به خدا بدبختي از اين بزرگتر مي شود؟بحث از ماهيت وحي شروع مي شود به قلب صنوبري مي رسد بعد هم سير پيدا مي كند به اين كه سخن چه كسي شبيه چه كسي است! به آقاي گنجي پيشنهاد مي كنم قبل از انتشار قسمت سوم نقد خودش ،" ماه قرآن 3 " دكتر مهاجراني را بخواند. وحي و قلب صنوبري حل نشده ، بايد سر وقت قوم لوط رفت! ظاهرا خيلي از مسائل براي آقاي مهاجراني هنوز حل نشده است.

-- احسان ، Oct 7, 2008

اگراشتباه نكنم خداوند در قرآن مي فرمايد انسان را خلق نموده تا جانشين او بر روي زمين باشد در حاليكه خلقت انسان بنا بر قرآن ابتدا در بهشت بوده و پس از گناه و اشتباه آدم به زمين منتقل شده به اين ترتيب مي توان منطقا اين نتيجه را گرفت كه خداوند آدم را وادار به اشتباه نموده ! لطفا يكي از متخصصين اين شبهه مرا بر طرف نماييد

-- بدون نام ، Oct 7, 2008

سوال من این است که اگر آیه «الا ما ملکت ایمانکم» (نسأ، ۲۴) آیه تجاوز به عنف به زنان نیست پس چیست؟ و اینکه جناب خداوند محترم چطور چنین فرمایشی را از عرش ملکوت ابلاغ داشته اند در حالیکه خودشان آفریننده زن بوده اند؟

-- ش.ب ، Oct 7, 2008

با درود به آقای گنجی و همه ی خوانندگان گرامی
در اینکه "متدلوژی" آقای مهاجرانی در "ماه قرآن" در بهترین حالت "غیر علمی" است تردیدی نیست اما به گمانم آقای مهاجرانی ناچار است در چنین روشی پافشاری کند. کافیست توجه کنیم عواقب کنار گذاردن "متدلوژی امنیتی" بقدری بلحاظ سیاسی وخیم است که هر گونه امیدی را برای کسب هرنوع مقام سیاسی در "نظام مقدس جمهوری اسلامی" پیشاپیش ازمیان خواهد برد. آقای مهاجرانی همیشه افتخار کرده اند که در رد کتاب "آیات شیطانی" کتاب نوشته اند.( البته ما نفهمیدیم اساسا" چگونه میتوان یک رمان را رد کرد!!)اکنون هم چه ازاین بهتر که در رد "شبهات" گنجی مقاله بنویسند.
از همه ی اینها گذشته حدیثی که از پیامبر اسلام نقل کرده اید بسیار بجا بود. بقول استاد مصباح "دین یعنی تمام دین!" نه اینکه گزاره های آنرا دست چین شده تبلیغ کنیم تا بیشتر قابل دفاع باشد.

-- بیژن ، Oct 8, 2008

آقای گنجی شما به موضوعات دینی به دید یک انسان مسلمان معتقد نگاه نمی کنید . شما مثل آنهایی که دین ندارند به موضوعات اسلامی نگاه می کنید. همین نگاه است که برای شما مشکل ساز شده. آقای مهاجرانی هم از آنجایی که مانند شماست، نمی تواند به شما پاسخ درست بدهد.
اینکه می فرمایید در کتاب کافی، با سند صحیح، از ابوعبدالله (امام صادق) روایت شده که وی گفته که پیامبر گرامی اسلام فرموده است: «اذا رایتم اهل الریب والبدع من بعدی فاظهروا البراءه منهم و اکثروا من سبهم والقول فیهم والواقیعه و باهتوهم کیلا یطمعوا فی‌الفساد فی‌الاسلام و یحذرهم الناس و لایتعلموا من بدعهم یکتب‌الله بذلک الحسنات و یرفع لکم به الدرجات:
هرگاه، پس از من، به کسانی برخوردید که یا در دین شک دارند و یا چیز نوظهوری به دین وارد می‌کنند، بیزاری خود را از آنان آشکار کنید و تا می‌توانید دشنام‌شان دهید و بدگویی شان کنید و افتراشان بزنید و دروغ و بهتان‌شان ببندید تا امیدشان به تباه کردن اسلام نومید شده و این کارها، مردم را از اطراف‌شان پراکنده کند تا از بدعت‌های‌شان چیزی نیاموزند.
خداوند به خاطر این کارها، برای‌تان حسنه می‌نویسد و درجات شما را متعالی می‌گرداند.»
به نظر من عین حکمت الهی است. یعنی اگر شما هم به همان باورهایی که پیامبر اسلام معتقد بود و یا برخی اولیائی همچون علی بن ابی طالب و امام صادق معتقد بودند (معتقد باشید) آنگاه زمانی که می دیدید که بسیاری از همین بزرگان با وجود مذهبی بودن به تبعیت از فلاسفه یونانی در دین شک بوجود می آورند و سعی می کنند شک شان را بعنوان یک مسلمان به سایر مسلمین القاء کنند و یا اینکه با وجود اعتقاد داشتن به اسلام و این که معتقدند خداوند اسلام را بر پیامبر کامل کرده (الیوم اکملت لکم دینکم)، اما با این وجود سخنی را که پیامبر نگفته (مثل ولایت فقیه و یا همین سخنی که شما می گویید) بعنوان بدعت وارد اسلام می کنند و مردم را بنام خدا و اسلام فریب می دهند و آنها را از راه فطرت و راه خدایی که از رگ گردن شان به آنها نزدیک تر است را می برند و آنها را به راه جمکران و امامزاده عبدالله و حضرت معصومه می کشاندنشان ، آنگاه می فهمیدید که سخن امام صادق تا چه حد حکیمانه است. اگر آن روزی که شما و اقای مهاجرانی و هزاران روشنفکر مذهبی (اما به نظر من گمراه) به سخن قرآن گوش می دادید (ولا تقف ما لیس لک به علم) و یا سخن پیامبر گرامی اسلام را (همین حدیث یا این حدیث که: "اگر کسی نزد بدعت گذاری وارد شود و به او تعظیم کند، در خرابی اسلام کوشیده است) آویزه گوشتان می کردید و راه خمینی را پیش نمی گرفتید و او را بزرگ و تعظیم نمی کردید، بلکه بگفته امام صادق از او (بعنوان یک بدعت گذار) بیزاری می جستید و بخاطر بدعتش (ولایت فقیه) او را دشنام می دادید، ما امروز وضع مان اینگونه نبود. این است که من با سخن بلند می گویم دین ما امروز همه اش به بدعت آلوده است و شما و دکتر سروش و بقیه اقایان نیز بعنوان یک مسلمان درصددید بدعت دیگری بر آن بدعتها بیفزایید . شما که ماشاءالله اینقدر باهوشید چرا مسئله را از این زاویه بررسی نمی کنید؟

-- حسین میرمبینی ، Oct 8, 2008

بحث جالبی است از آقای گنجی سپاسگزارم.

-- حسن ، Oct 8, 2008

با تشکر از آقای گنجی و دیگرانی که این بحثها را ادامه میدهند تا بلکه به حقیقت نزدیک شویم ، لازم است نظر ایشان را به بحثهای اقای بنی صدر در سرمقالات نشریه انقلاب اسلامی هم جلب کنم .چرا که به نظر میرسد استدلالهای آقای بنی صدر محکم تر از دیگران است . در عجبم که چه اصراری دارند که اسم بنی صدر در سانسور کامل بماند . این ظلم بزرگیست که به مردم و حقیقت جویان روا میدارند .

-- بدون نام ، Oct 8, 2008

گنجي بزرگوار!
سلام
گفتيد: خوابیدن با زنان شوهردار (آن‌هم به زور و از طریق تصاحب) غیراخلاقی است. تعارض «حکم قرآنی» با «اخلاق و حقوق بشر»، روشن است و بعد هم گفته‌ايد در کتاب کافی، با سند صحیح، از ابوعبدالله (امام صادق) روایت شده که وی گفته که پیامبر گرامی اسلام فرموده است: هرگاه، پس از من، به کسانی برخوردید که یا در دین شک دارند و یا چیز نوظهوری به دین وارد می‌کنند، بیزاری خود را از آنان آشکار کنید و تا می‌توانید دشنام‌شان دهید و بدگویی شان کنید و افتراشان بزنید و دروغ و بهتان‌شان ببندید تا امیدشان به تباه کردن اسلام نومید شده و این کارها، مردم را از اطراف‌شان پراکنده کند تا از بدعت‌های‌شان چیزی نیاموزند.
خداوند به خاطر این کارها، برای‌تان حسنه می‌نویسد و درجات شما را متعالی می‌گرداند.»
تعارض این فرمان با اخلاق مدرن و حقوق بشر محرز است.
به نظر من اين موضع شما اشتباه است زيرا داوري درباره اخلاقي بودن يا نبودن (اعم از مدرن و غير مدرن) را من و شما نمي‌توانيم انجام دهيم زيرا در موضع واضع اخلاق قرار نداريم و اين واضع اصول اخلاق است كه بايد اخلاقي‌بودن يا نبودن آن را اعلام كند.
اين بحث، به سرمنشأ اخلاق مربوط است و به تعريف اخلاق بستگي دارد كه در اين مقاله اشاره‌اي به آن نكرده‌ايد.
اگر منشأ اخلاق را بشر بدانيم موضوع دو شاخه مي‌شود: 1- آيا اين كارها با فطرت مردم منطبق است يا نه؛ اگر منطبق است پس اخلاقي است و اگر نيست، پس نيست و در اينجا بار ديگر به منشأ فطرت بايد برگرديم كه بحثي بسيار طولاني است كه هنوز نمي‌دانيم موضع شما درباره آن چيست.
شق دوم اين است كه آيا بشر واضع اخلاق است يا خالق بشر؟ اگر خالق بشر واضع باشد بايد به مستندات وحياني مراجعه كني كه اصل آن همين قرآن در دسترس ماست.
در ضمن اينكه خوابيدن با زن شوهردار غير اخلاقي است را از كجا آورده‌اي؟ وقتي خود خالق و پيامبرش اجازه داده و علما هم تاييد كرده اند و خود آن زن و شوهر جديدش هم راضي به امر هستند و از اين كار لذت هم مي برند چرا بايد غير اخلاقي باشد؟
به نظر من، غيراخلاقي بودن به اين است كه يك امر، پيامدهاي منفي داشته باشد. مثلا اگر به خاطر غيبت كردن، در جهنم زبان ما را بسوزانند اين كار، يك كار بد و اگر روي آن شراب بهشتي بريزند كار خوب است.
همين طور است فرق زناي محصنه با همخوابگي با زن غنيمت گرفته شده. چون جزاي اولي آتش است و دومي بهشت، بنابراين اولي كار غيراخلاقي و دومي اخلاقي است چون اولي قطع يقين، پيامد بد دارد و باعث ناراحتي مي شود اما دومي پيامد خوب و آرامي دارد و باعث خير و خوشي مي شود.

-- اميل حسيني ، Oct 8, 2008

پاسخ اقای مهاجرانی زیرکانه و سیاست مدارانه بود ولی مانند بسیاری از افاضات سیاسی دیگر در برابر نقد آکادمیک رنگ میبازد این گونه سخن گفتن زمانی مناسب است که مخاطب بنا به ملاحظه مقام طرف و جان خویش کوتاه میاید و امر مشتبه میشود که استدلال قوی بوده است آقای مهاجرانی هنوز دیانتشان عین سیاستشان است

-- asir ، Oct 8, 2008

سلام!
خوشحالم که تقدس قران و غیر قابل بررسی بودن آن مورد نقد قرار می گیرد.اگر این کتاب کتابی برای زندگی است باید مثل همه جنبه های زندگی قابل نقد باشد.
امیدوارم با نثر روانتر و قابل فهمتر و در ضمن کمی خلاصه تر در این مورد بنویسید تا تاثیر بیشتری داشته باشد.
ممنون

-- شراره ، Oct 8, 2008

ممنون آقای گنجی من هم از محتوای مقالاتتان استفاده کرده ام و هم از نحوه ی ارائه یشان که همراه با رعایت ادب و احترام بوده اند.
زبان بی پیرایه و مناسبی که شما به کار برده اید نیز یکی از موارد قابل توجه است.

-- شرافت ، Oct 8, 2008

بسم الله الرحمن الرحیم

من معتقدم قرآن کلام خداست اما کدام خدا؟؟؟؟؟؟؟
مشکل اصلی ما خداشناسی است و خدای مجازی را خدا ی حقیقی می دانیم. به نظر من دو خدا در قرآن معرفی شده . 1- خدای توصیفی و 2- خدای غیرقابل توصیف
خدای توصیفی منشاء خیر است عادل است مهربان است بخشنده است و ...... اما نمی توان به خدا گفت او ظالم و نامهربان و بد است بلکه همه ی این اوصاف بد را موجودی دیگر به نام شیطان و ابلیس و پیروان او دارند. لذا خدا و شیطان دو موجود متضاد هستند و شیطان دشمن خداست. خدا هدایت و شیطان گمراه می کند.

اما خدای غیر قابل توصیف .
قرآن این خدا را هم معرفی می کند.سبحان الله و تعالی عما یصفون (انعام 100) خدا منزه و بزرگتر است از آنچه توصیف می کنید.

الله اکبر (خدا بزرگتر است از آنچه وصف می کنید) ما هر چه در باره ی خدا بگوئیم در حقیقت او را به اندازه ی گنجایش الفاظ و ذهن خود کوچک کرده ایم .
معانی اندر حرف ناید
بحر قلزم اندر ظرف ناید

یعنی وقتی ما می خواهیم حقیقت خدا را در حرف و کلام بریزیم مانند این است که بخواهیم دریای بیکران را در یک ظرف و کوزه بریزیم.
آنچه اندیشی پذیرای فناست
آنچه در اندیشه ناید ، آن خداست
اگر قرآن خدا را توصیف می کند فقط بخاطر اینکه ازمجاز به حقیقت میتوان رسید.( آیت الله جوادی آملی محبت اهل بیت را مجازی می داند . من معتقدم ما فقط باید خدا را دوست داشته باشیم اما از مجاز به حقیقت میتوان رسید .)
سبحان الله عما یصفون الا عباد الله المخلصین(صافات 160)
بندگان مخلص چگونه خدا را توصیف می کنند؟
علی علیه السلام در خطبه ی اول نهج البلاغه به این مضمون می فرماید که بندگان مخلص نمی توانند خدا را توصیف کنند لذا با سکوت او را وصف می کنند (کمال توحیده الاخلاص له و کمال الاخلاص له نفی الصفات عنه )و علی علیه السلام باز در همین خطبه می فرمایند هرکس خدا را توصیف کند به شرک و ثنویت مبتلاست (من وصف الله ... فقد ثناه)


دین هم دوتاست دین مجازی و دین حقیقی .
دین مجازی شریعت است در آن خدای مجازی مدنظر است و ما باید از احکام او پیروی کنیم دروغ نگوییم زنا نکنیم نماز بخوانیم روزه بگیریم و هر کس نافرمانی کند پیرو شیطان است و شیطان و خدا با هم جمع نمی شوند. قرآن کلام خداست که به زبان عربی با ما سخن می گوید و محمد فقط پیام رسان است.

اما
دین حقیقی دین خداست. دین مجازی دین بندگان خداست. دین خدا چه دینی است؟؟؟؟
در این دین کلام خدا ، فعل اوست. مخلوقات خدا ، کلام خدا هستند. (انعام 73 ،نحل 40 ،
مریم 35 ، غافر 68 ، آل عمران 47و بقره 117و یس 82)مخلوقات خدا قابل شمارش نیستند یعنی کلمات خدا قابل شمارش نیستند.(مانفدت کلمات الله )لقمان 27
ما می بینیم در اینکه قرآن کلام خداست شک وجود دارد . (دکتر سروش و گنجی ) اما در کتاب بزرگ خدا که موجودات و مخلوقات اویند هیچ شکی وجود ندارد.(ذالک الکتاب لاریب فیه ) بقره 2
نتیجه: خدای توصیفی خدای مجازی است و هر قومی خدایی دارند و شیطان هم موجودی مجازی و ضد خداست. و قرآن هم کلام مجازیِ خدای مجازی است. (الله نزل احسن الحدیث کتابا متشابها)زمر 23 قرآن خود را کتابی متشابه می خواند یعنی کتاب مجازی و در آیه ای دیگر احکام این کتاب را تغییر پذیر و کتاب اصلی غیر قابل تغییر را نزد خود می داند.(....و عنده ام الکتاب )رعد 39

اما خدای حقیقی غیرقابل توصیف است و نه تنها ابلیس دشمن او نیست بلکه شیطان و ابلیس کلمه و مخلوقی از کلمات و مخلوقات اوست.
ما در دنیا به خدای مجازی و شرعی نیاز داریم خدای هر قومی برای همان قوم نازل شده بوضوح و روشنی میتوان دریافت خدای مسیح با خدای قرآن یکسان نیستند .
و خدای مولانا و خدای داود و سلیمان یکسان نیستند.

در نهایت قرآن ما را دعوت می کند تا به خدای نامحدود برسیم و خدای توصیفی به فرموده ی علی علیه السلام حد و اندازه دارد. (و من اشار الیه فقد حده )از این منظر انسان در درون باید (بی خدا )باشد چرا که هر خدای توصیفی خودش بت است و حجاب حقیقت.

-- محسن ، Oct 8, 2008

یک مثال:
آقای گنجی می فرمایند:‌
"پس اگر کسی نظریه‌ی خلقت قرآنی را کاذب به شمار آورد و نظریه‌ی داروین را بپذیرد، از نظر مطهری، هم‌چنان مسلمان است."

آن مقدمه ای که آوردند این نتیجه را نمی دهد. نظریه خلقت قرآن و نظریه تکامل هر دو می توانند درست باشند. مگر خدا نمی تواند انسان را از گل در مدت میلیون ها سال، و به صورت تدریجی، خلق کند؟ مگر خدا خارج از زمان نیست؟ من نمی فهمم چطور از آن مقدمه ای که آوردند به کذب قرآن رسیدند!!!

اکثر استدلال های ایشان در همین سطح ژورنالیستی است ومی توان اشکالات منطقی دیگری (در حد همان موضوع هر گردی گردو نیست)‌ در نوشتار ایشان پیدا کرد.

البته این نه بدین معناست که مخالفانشان هم بویی از منطق برده اند. اصولا همه این بحث ها بحث های کسانی است که قواعدابتدایی استدلال منطقی را نمی دانند، یا نمی خواهند بکار ببرند. به اصطلاح مغالطه می کنند.

در اینجا می توانید این اشتباهات رایج را بیشتر مطالعه کنید:
http://radiozamaaneh.com/idea/cat_7/

-- رضا ، Oct 8, 2008

آقای گنجی،
از مقاله شما بسیار استفاده کردم. ممنون از اینکه بر تاریک خانه ها نور می پاشید. خدا حفظتان کند.

-- بدون نام ، Oct 8, 2008

روش رد سخنان گنجی از سوی مهاجرانی اگر این گونه که گنجی گفته است بوده باشد روشی نادرست است. هرچند من هیچگاه سخنان گنجی را باور نکرده ام نه در زمانی که روزنامه نگار بود، نه زمانی که برای کمک به احمدی نژاد انتخابات را تحریم کرد نه امروز که در بیرون از ایران دانشمند و فیلسوف شده است. چیزی که برای من جالب است استدلال سراسر بی پایه ی او در این مقاله است، من که سواد دینی بالایی ندارم می توانم به آسانی به همه ی شبهه های ایشان در این نوشتار پاسخ دهم. آیا ایشان خودشان روی انچه نوشته اند اندیشه هم کرده اند؟

-- هادی ، Oct 8, 2008

نکته ای را می خواستم خدمت آقای گنجی عرض کنم که گرچه می دانم شاید از نظر بعضی در حاشیه باشد ولی با نگرش کلی به سلسله مقالات اخیر ایشان بسیار حائز اهمیت به نظر می رسد.

ایشان فرمودند: «نویسنده‌ی «قرآن محمدی» به عنوان یک مسلمان، کسی که سلوک معنوی – اخلاقی را، گوهر دین‌داری تلقی می‌کند، از مقام پرسش‌گر مسلمان، از ابتدا «صدق مدعیات» را از دایره‌ی بحث خارج کرد.»

به نظر اینجانب نویسنده «قرآن محمدی» بیش از هرچیز یکی از مهمترین ارکان اسلام (پس از توحید) و بخش دوم شهادتین یعنی «اشهد ان محمد رسول الله» را با شرح کافی و بصورت مستدل زیر سوال بردند چرا که اگر قرآن کلام الله نبوده و سخن محمد پسر عبدالله باشد این به معنای کذب بودن رسالت محمد است. بنابراین برای من جای سوال هست که چگونه فردی که اصل دوم دین اسلام یعنی نبوت را خود بصورت مستدل رد کرده کماکان خود را مسلمان می نامد؟

لطفا توجه کنید که این یک بحث شخصی و تفتیش در عقاید آقای گنجی و بازخواست از آنچه خود معتقدند به آن ایمان دارند نیست بلکه تنها اشاره به یک پارادوکس در متن این ادعاست.

-- شبیر ، Oct 8, 2008

آقای هادی در توضیح بی پایه بودن استدلالات گنجی گفته :
«من که سواد دینی بالایی ندارم می توانم به آسانی به همه ی شبهه های ایشان در این نوشتار پاسخ دهم.»

خوب بدهید قربان. این گوی و این میدان.

-- رضا ، Oct 8, 2008

سلام 1- اقای میر مبینی گویا برای شما تنها امری که فاقد ارزش می باشد اخلاق انسانی و عقلانیت بشری و در یک کلام انسانیت است. باور کنید فکر کردن هم نوعی عبادت است. شما واقعا متوجه نمی شوید که بر مبنای سخنان شما هر انسان دارای خرده هوشی متوجه می شود که شما پیرو نیست و نابود کردن فیزیکی یا غیرفیزیکی دگراندیشانید که در سیر تاریخ تکامل اندیشه به زشتی توسط دیندارانی چون شما دربرابر دگر اندیشان مورد بهره برداری قرار گرفته است و برخورد امروزی شما با مقالات گنجی و نو اندیشان دینی هم از همین منظرست که قابل توجه می باشد. مقدمه چنین اندیشه هایی نیز چیزی جز اعتراف به ضعف و ناتوانی در بیان ادله عقلانی و علمی برای چیره گی در یک بحث معرفت شناسی نیست و دست به دامن شدن شما به مغلطه "شخص ستیزی" و حمله به شخصیت اشخاص و توسل به زبان توهین و تهمت نشان از درمانده گی شما در این میدان است. 2- من هم مانند گنجی از قتل و کشتار دگراندیشان (البته من در طول تاریخ دین مداری) در کامنت پیشین خود گفته بودم و با افتخار از آته ایسم خواندن خود خواستار پاسخ گویی منطقی به مباحث معرفت شناخته، بدون مغلطه "انگیخته و انگیزه" گشتم که بخش سانسور رادیو زمانه بدون هیچ دلیل منطقی کل مطلب مرا از دم تیغ سانسور گذراند (در حالی که هیچ زبان توهین و تهمتی در باب اشخاص حقیقی و حقوقی مورد استفاده قرار نگرفته بود). هر چند که سانسور گر وظیفه خود را در مورد همین بخش انجام خواهد داد اما برای دل می نویسم: براستی برای سایتی که مورد علاقه من بود افسوس می خورم که با گماردن اندیشه های بسته در بخش نظارت و محدود کردن دایره آزادی بیان، راه و روش کانالیزه کردن افکار آن هم از طریق حذف آنچه به مذاق دیگران خوش نیاید را در پی گرفته است. بدرود.

-- سید علی طباطبائی ، Oct 8, 2008

رهروی جوینده ی حقیقت،
جناب گنجی
درود،
و دست مریزاد.
- نوشته هایتان را همیشه پیگیری می کنم.
- مثل همیشه با دستی پر، پر از مطالعه و از روی تحقیق و سند به بحث می پردازید. به دانسته های پیشین اکتفا نمی کنید، خود را در انتهای خط دانش نمی دانید. "شکمی" بر سر منبر نمی روید و "وعظ" هم نمی‌کنید.
- امّا و امّا :
چرا بجای وارد شدن در هزارتوی استنادات متون اصلی دینی و مدعیات متولیان دین (همچون هزاران علامه طباطبائی و غیره)، از رهیافت امثال محمد رضا نیکفر در "اقتصاد سیاسی دین" و "قرآن معرفت، قرآن قدرت" و نیز از رهیافت امثال ملکیان در بیشتر نوشته هایش وارد نمی شوید.
ورود کنونی و این چنینی شما به بحث، ورود امثال جناب مستطاب مهاجرانی به نقد امثال تو را لازم می سازد. مهاجرانی ای که آرد هایش را بیخته و الک هایش را نیز آویخته. تو از جنس دیگری هستی، خود را درگیر این بحث ها نکنی، بهتر است. برون آمدن از چاه ویل روایات و تعابیر و قرائت ها، ناممکن است. همیشه کسی هست که روی 20 تو، 21 بیاورد. اما حیطه ی اخلاق این گونه نیست: شکنجه، پوست را می درد؛ آزادی عبادت برای متدینان آرزویی رویایی است و ... . همه ی این ها با امور واقع سروکار دارند و پاسخ های گریز و گزیر ناپذیر صریح می خواهند. پاسخ هایی که حتی جناب مهاجرانی را - با همه ی توان سخن دانی اش – به زانو زدن در برابر حقیقت وادار خواهند کرد. و چه نیکوتر آن که در این میدان ها و عرصه ها ، این گونه کسان، ناظرانی ساکت باشند و فضای صراحت و پاکی را با ورود خود، کدر نسازند و فقط با شنیدن آن سخنان، تنها با وجدان خود مکالمه کنند و بیاموزند که خود پیش از همه، در اخلاق‌شان، تغییر کنند؛ و برای این تغییر، به کلام منبعث از پشتیبانی ی قدرت پشت کنند، با تاریخی که در پشت سر خود دارند عملا ً (و نه نظرا ً) وداع کنند و فاخلع نعلیک در وادی قدسی و امن حقیقت وارد شوند، چرا که اگر چیزی بتواند مقدس باشد، فقط اخلاق و حقوق بشری است که ملاک های جهانی اش را همگان و حتی جناب مهاجرانی با درد و رنجی که در زیست روزمره تحمل می کند، می تواند در یابد.
این حقیر سراپا تقصیر به ایشان پیشنهاد می کند، بیشتر بشنود و بخواند و برای تنبه یافتن از کرده های پیشین همه ی اهل انقلاب، سکوت کند و سکوت. پس آن گاه، دست به توبه ای زند توبه کردنی. و پس از پس آن گاه، باز هم سکوت کند ... که هنوز برای درس دادن ایشان به اهل درد و رنج و حقیقت زود است و اگر مصر هستند تا حجره ای هم در این میانه بازار باز بگذارند بهتر است درس هایشان را بگذارند برای اهل "بحث وفحص " های علمایی! و نیز جوانانی که می‌توان بدور خود گرد آورد. اما امید این است که ایشان، به احترام حقیقت، کلاه از سر بردارند و راهی دیگر پیشه کنند.

امثال ایشان به تصریح خود، داعیه ی دفاع از حقیقت را ندارند؛ بل متعهدند که به هر قیمت از نهادی به دفاع برخیزند که تمامی هستی ی کنونی ی خود را به آن مدیونند. امثال اینان همچون گاندی و ملکیان، دغدغه ی حقیقت را ندارند. گاندی می گفت من به گیتا و ... عشق می ورزم. اما اگر هر یک از سنت های دینی، چیزی بگویند خلاف اخلاق، آماده ام که قاطعانه آن ها را کنار بگذارم. اما ایشان خود می گویند که در این وانفسا که الحاد و... از همه طرف هجمه! کرده، شرط انصاف "هم باندی" و "هم محفلی" و "هم فرقه بودن" این نیست که استدلال هایت را صرف تضعیف همین ته مانده ی دین ابناء بشر کنی (تو بخوان آشکار سازی ی ابهامات و اوهامات و تناقضات قرن ها در مغز و گلو گیرکرده ی بشر)، باید همین ها را که در دستمان است تقویت کنی! به هر قیمت! بگذار همگی ماستمان را بخوریم و مستحضر به الطاف جلیه ی قدرت مستقر، به سلمان رشدی ها و شاملو ها ی دین ستیز بتازیم ( و البته در دوران استخوان سبک کردن‌مان در لندن هم، با نقل کلام موجز همین شاملو در نوشته هایمان، نان بخوریم)، و هم‌هنگام، چشمان مان را بر بزرگ ترین رنج های معاصر بشر ایرانی و بشر جهانی ببندیم.

نگاه کنید به مکتوب ایشان و دغدغه هایش و مقایسه کنید با ملکیان و دغدغه های تصریح شده اش (در معنویت دات بلاگفا) و نیز دغدغه هایی که خود شما تاکنون با آن ها شناخته شده اید.
پس بپذیرید که هر قدر خود را از بحث های علمایی ی آقایان! دور تر کنید، به خود و دیگران خدمت کرده اید و بازار دین فروشی را کساد تر ساخته اید.

نهاد (تو بخوان بازار) دین نیازمند مدافعانی است و حقیقت هم نیازمند حامیانی از جنمی دیگر سان! بگذار هر یک کار خود کنند و البته که حامیان حقیقت، هم‌هنگام در ها را می‌افرازند تا هر آن کس که "می خواهد" وارد شود، وارد شود.

و اما نکته ای در باب راستگویی یا دروغ گویی ی تمامی ی مدعیان پیام آوری:
1- ادعای راستگویی ی مطلق یا دروغ گویی ی مطلق این یا آن پیام آور، همانند همه ی ادعا های کلی، مشمول احتمال خطای قطعی ، جزئی و کلی است. ما نمی توانیم به هیچ کسی "چک سفید ازلی یا ابدی ی صداقت" بدهیم.
2- ادعای راستگویی یا دروغ گویی ی جزئی، مشمول ارائه ی موردی‌ی مستندات است. حتی در مورد آقای احمدی نژاد یا بوش (- نوعی) که هر دو در زیر نورافکن های رسانه های قرن 21 هستند، بیشتر نقل قول ها را در دادگاه نمی توانیم به گردن انان بیاندازیم و این اشخاص به راحتی می توانند (به خیال خود)، از زیر بار مسئولیت هاشان، شانه خالی کنند و بگویند منظور من آن بوده و این نبوده، بد ترجمه کرده اند، تحریف کرده اند، ناقص نقل کرده اند و ده ها بهانه ی دیگر.
حال در مورد پیام آورانی که در دوران نبود سواد مکتوب از آنان سخن نقل شده و هزاران کتاب از زبانشان نوشته اند (نقل است که پیامبر باید 800 سال شبانه روز فقط حرف می زده تا این همه حدیث را بیان کرده باشد)، چگونه می توان بطور قطعی، ادعایی دادگاه پسند ارائه داد (به زبان برادران لر: چگونه می توان قسم حضرت عباس خورد) که این کلام (- و دقیقا همین کلام) گفته شده و آن کلام دیگرهرگز گفته نشده است و بر اساس همین ادعا، محکومان دادگاه های پیامبر گونه را گردن زد یا سنگسارشان کرد؟
3- در همه ی آموزش های دینی و دفاعیات دین کاران و اهل تدین، از این دین یا آن دین، تمام تاریخ پیامبران از زبان مدافعان همان دین و صاحبان منافع اعتقادی یا اقتصادی یا سیاسی و یا طبقاتی‌ی ناشی از تاسیس آن دین، روایت می شود. کجاست آن روش شناسی های بی طرفانه ای که نهاد های مبارکی همچون "ویکی پدیا" و سایر دانشنامه های معتبر بشری ارائه می دهند؟
نتیجه این که: اثبات یا رد راستگویی ، کاری است نشدنی و نیز: عبث!
4- عبث ازین جهت که: د ر صورت اثبات راستگویی تامّه نیز، هنوز جای این سئوال باقی است که آیا مضمون و محتوای پیامی که پیام آور آورده، از نظر اخلاق و حقوق "بشر"ی که درد و رنج را با تمامی گوشت و پوست و استخوانش میتواند درک کند، قابل پذیرش است یا نه؟
اگر پذیرفتنی نباشد، آن همه تلاش در جهت اثبات راستگویی و درستی ی انتقال پیام به مخاطبان، اثری در نتیجه ی کار نخواهد داشت و اگر پیام، اخلاقا ً پذیرفتنی باشد، پیروی از آن نیازی به منتسب کردن آن به این یا آن مرجع (بخوانید خدا یا الله یا پیامبر) نخواهد داشت.

عزت همه ی اهل رنج و تلاش زیاده باد.
بدرود

-- R ، Oct 9, 2008

آقا بیژن اته ایسم عزیز
1- از ناسزاهایی که در این بخش نثارم کردی گذشتم.
2-من نمی دانم شما روشنفکران اته ایسم و روشنفکران لاییک و سکولار تا کی باید از این روشنفکران نواندیش مذهبی (که هم این ور خط بازی می کنند و هم آنور خط) رو دست بخورید. من درعین حال نمی دانم با شما ها با چه زبانی باید صحبت کنم که بتوانم منظورم را به شما بفهمانم. ظاهرا این مشکل من تنها نیست. مشکل شماها هست که نمی توانید بدون توهین کردن و یا بالابردن خودتان مثل این قبیل حرفها که (جز "خرد" هیچ پیامبر دیگری وجود ندارد و هیچ گزاره ای غیر قابل نقد وابطال نیست. محض اطلاع شما اسم واقعی این ویژگی آزاداندیشی است نه دوریی!) منظور خود را بیان کنید. حرفهایی که من می توانم آنها یاوه بخوانم (به این دلیل که شما مگر خودتان را عقل کل می دانید که اینگونه صددرصدی حرف می زنید. مطمئنم که جنابعالی با این عقل و خردتان تا بحال صدهاهزار بار اشتباه کرده اید که این یکی هم می تواند روی آنها باشد). والله بخدا (هرچند می دانم که شما ها به او ایمان ندارید) من اصلا بر آن نیستم که شما را مسلمان و متدین کنم. شما به دین خودتان ما هم به دین خودمان. مشکل من با آنهایی است که می گویند مسلمانند اما نیستند و می خواهند مسلمانان را (و همه را) فریب بدهند. برای اثبات این قضیه من می توانم نمونه های تاریخی و تجربی فراوانی را یک به یک برای شما لیست کنم و به شما نشان بدهم. در عین حال می توانم برای تان نمونه های متنی (قرآنی) هم بیاورم و به شما نشان بدهم. اما چه فایده که شما به متن و به قرآن باور ندارید. شماها با این "دو کلاس سواد" بگونه ای صحبت می کنید که انگار به کل حقیقت رسیده اید.
طرح این بحث ها اگر انگیزه پشت پرده ای نداشته باشد، حتما برای این است که ما ایرانیانی که از جمیع افکار و عقاید مختلفی تشکیل شده ایم (برخی مان مسلمان و برخی مان غیر مسلمان) در ارتباط با مشکلات اجتماعی مان به یک نظر مشترک و صلحجویانه که بتواند خواسته همه اقشار و گروه های اجتماعی را تامین کند برسیم.
نظر من این است آقای سروش و گنجی به دلیل اینکه نظرات شان با قرآن و زیربناهای دینی ما سازگاری ندارد از نظر اصول عقاید اسلامی رد است. (من برای آنها مجبور نیستم دلیل فرامتنی بیآورم چراکه آنها به قرآن ایمان دارند اگر ندارند آنگاه مسلمان نیستند). در عین حال می توانم ثابت کنم که نظریه آنها نه تنها مشکلات موجود را حل نمی کند بلکه مشکلات عدیده ای را هم پدید می آورد (از جمله اختلافات فرقه ای) . ما در شرایط حاضر به این نیاز نداریم که جنگ و دعواهای جدیدی را در بین خود بوجود آوریم.
حالا اگر این استدلالات من از جانب شما مردود است من بیشتر از این چیزی برای گفتن ندارم.
درک سخن من خیلی ساده است. (مخصوصا اگر "آزاد اندیش و "خردمند" باشید).
آقای عزیز شما اگر اته ایست هستید دیگر با گنجی که مسلمان است چکار دارید؟
گنجی تا زمانی که نقد قدرت می کرد من مخلصش بودم و می در این خارج از کشور هرگونه حمایتش کردم. برایش گریه کردم و به این طرف و آنطرف رفتم ، امضاء فرستادم. در نشریه ای که دارم عکسش را و صدایش را منعکس کردم. اما امروز گنجی دیگر این نقش را ندارد و بعنوان یک نظریه پرداز و نسخه پیچ اجتماعی ظاهر شده است که دیگر نمی توان از او گذشت. ایرانیان که همه شان مثل شما دنباله رو نیستند. برای خودشان عقیده دارند. می توانند در چارچوب عقایدشان او را و نقطه نظراتش را نقد کنند.
باید اینکار را کرد والا باز همانی خواهد شد که 30 سال پیش و پیشتر از آن شد. گنجی خودش دکتر شریعتی را نقد کرد و چه خوب و جانانه هم نقد کرد. اما چه فایده که دیر نقدش کرد. نوشدارو بعد از مرگ سهراب.
شما ها که روشنفکر لاییک و اته ایسم هستید! چرا اصلا به این موارد توجه ای ندارید؟

-- حسین میرمبینی ، Oct 9, 2008

اقای گنجی عزیز
من بعنوان یک فرد عامی ایرانی علاقه زیادی به شما دارم و در دوره زندان شما یا اعتصاب غذای شما و مخصوصا در بیمارستان روزی نبود که نگران سلامتی شما نباشم و از نزدیک اخبار مربوطه رو دنبال نکنم مثل بیشتر مردم ایران البته.

شما این عرض من رو به پای کم سوادی من بگذارید و به پای این بذارید که مردم زیادی در ایران مثل من نمیتوانند در اینترنت کتاب بخوانند. من فکر میکنم یه ایراد اولیه که به نوشته های شما از وقتی از ایران خارج شدید وارد هست اینه که بنظر میاد شما تفاوت مقاله نوشتن و کتاب نوشتن رو مثل من نمیدانید. اکبر اقای عزیز و گرامی فدای سر مبارک بشم اخه مگر کسی نوشته ای رو که قرار در اینترنت منتشر بشه رو اینقدر طولانی مینویسه . تازه شانس اورده ایم که رادیو زمانه سه قسمتش کرده. شما هر چی خواستی بمن بگو ولی از شما خواهش میکنم که به یکی از کلاسهای نوشتن روی اینترنت بروید که در امریکا هم خیلی زیاده و شاید خیلی کمک کنه.

من از اینکه این مطلب رو اینجا میگم معذرت میخوام ولی فکر کردم شما حتما میخوانی و به شما میرسه.

ًاز طرف دیگه یک اصل کلی اینه که بنظر میاد که کسی که نتواند در خطوط مختصری مطلبش رو ادا کنه و به ادله های طولانی متوسل بشود ممکن است نشانه ضعف ادله بیان شده باشه که حتما در مورد شما نشانه اطلاعات و سواد زیاد.

از قضا یکی از نشانه هایی که به بشر عامی مثل من نشون میده که قران منشاء مستقیم آسمانی دارد اینه که فصیحترین و بلیغترین کلام در دسترس بشر است. بدین معنی که بیشترین حجم معنی در کمترین کلمات ادا شده.

انشالله هر وقت مختصر بنویسی یه نفر دیگه به خواننده ها و منتقدین شما اضافه میشه اگر چه بعید کسی بخاطر منتقد بیشتر قدمی بردارد مگر امثال گنجی که نماد انتقاد هستند.

-- مهدی ، Oct 9, 2008

یک طرف آقای مهاجرانی. یک طرف آقای گنجی. بحث ها داغ تر میشود.درمورد عکس گلشیفته فراهانی چقدر نظرات زیاد است.راستی کی میگفت:اگردین ندارید... آزاده باشید.....

-- علی ، Oct 9, 2008

جنگ هفتادودوملت همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت ره افسانه زدند....
روحت شاد حافظ

-- علی رفیع ، Oct 9, 2008

افای حسین میرمبینی

مشکل شما اینه که میخواهی عقاید خودت را که قرانی مینامی به دیگران تحمیل کنی.مشکل اساسی تو با این روش این است اگر قدرت اقای خمینی را داشت هزاران نفر مثل خودش را که تفسیر دیگری دارند از ایران اواره میکرد.با تهمت زدن و با تکفیر کردن و با .....

مشکل اساسی در فکر شما عدم اهمیت حقوق بشر است که بسیار عقلانی تر از مکتب فکری شماست.چون مکتب فکری شما همان مکتب خودخواهی است.خودخواهی من.ونفی بقیه.این همان مکتبی است که نقار بین ابنای بشر ایجاد کرده و انها را متفرق کرده.به هیچ دلیلی که همه عقلا بپذیرند نمیشود اثبات کرد که انچه تو از قران میفهمی با انچه مهاجرانی و خمینی میفهمند حق تر است.این یعنی اگر تو حاکم بودی همان روش خمینی را میرفتی البته با نام دیگر .ولی فقیه نبودی اما نماینده امام احمد بن حنبل بودی نماینده عبدالله بن وهاب بودی.نماینده طالبان بودی.خمینی بداست اما طالبان خوب است حرف شما و ان اخوند نشسته در انگلیس در تلویزیون جام جم است.
اما شماها نفهمیدید اصل حق تفسیر داشتن و منتشر کردن حق همه است.نه فقط شما.خمینی هم این را نفهمید.
پس فرقی نیست.شما ایدَُولوزی انحصارگر خودتان را میخواهید گسترش دهید.خمینی هم همینکار را میکرد.او شما رامشرک و نادان نسبت به ولایت علی میدانست شما هم ایشان مشرک و قبر پرست میدانید.

به قران بهتره بگید یحکم بیننا ای خدا در انچیزی که دران اختلاف میکنیم.این حرف همان قرانه.پس بهتره شما اگر به ان معتقدی در رد بکشی ولی در اخلاقی دانستن ان حدیث پارادوکسیال نکوشی .چون اون ابزار روزی به خودت هم بر میگردد.روزی ان روش به سر تو هم خواهد امد چنان که امده است.انها تورا به انواع اقسام اتهامات متهم میکنند.همان روش را بکار میبرند.اخلاق شما یک اخلاق برتر نیست.بلکه اخلاقی است در خدمت ایدُولوزی.و چقدر این نوع اخلاق بی خاصیت است.جنگ تعصب هاست.و در این گردو وخاک تعصب این انسان است که قربانی شما و خمینی میشود.......

-- حسین ، Oct 9, 2008

یکی از بزرگترین مشکلات ایرانیانی که نامشان به دلیلی سر زبانها می افتد اینستکه به خودشان اجازه میدهند درباره ی هر موضوعی اعم از آنکه در تخصصشان باشد یا نباشد اظهار نظر کنند. سایتهای اینترنتی پر میشود از نتایج خام مطالعات افرادی که تا چند کتاب میخوانند به خودشان اجازه ی اظهار نظر در تمام موضوعات از تءوری تکامل و نجوم تا حقوق بشر میدهند. امیدوارم کمتر بنویسیم و بیشتر بخوانیم و بیشتر از آن فکر کنیم.

-- سیمین ، Oct 9, 2008

با سلام خدمت دوستانم در رادیو زمانه

من یک پیشنهاد دارم. اگر از طریق امکاناتی که زمانه در اختیار داره فرصت یک مناظره زنده بین دکتر مهاجرانی و آقای گنجی را به وجود بیاره بسیار به نتیجه گیری بحث کمک خواهد کرد.
با تشکر.

-- آرش ، Oct 9, 2008

ببخشید آقای گنجی

چطور به این نتیجه رسیدید که علوم جدید ثابت کرده اند که جن و شیطان وجود ندارند؟ آیا در مجله و مقاله علمی چنین مطلبی ثبت شده است؟ اصلا آیا با علوم تجربی و بشری می توان وجود موجوداتی مثل فرشته و جن را نفی و اثبات کرد؟
دقیقتر این است که بگوییم علوم بشری راهی برای نفی و اثبات این موجودات ندارد.
متاسفاه اکثر نتیجه گیری های آقای گنجی به همین صورت نادرست و شتابزده است.

-- اصفهانی ، Oct 9, 2008

آقای گنجی داستان بسیار مشهوری در تاریخ اسلام است که حد اقل شیعیان در آن متفق القول هستند و آن داستان عده ای است که سرگین آن شتر سرخ (جمل) را بو میکردند و میگفتند بوی بهشت میدهد اینگونه افراد در زمان ما هم کم نیستند اینگونه افراد قضیه را از ته آن شروع میکنند بدین معنی که اول( بدون تحقیق و مطالعه آزاد و بی قید و شرط ) به یک چیزی ایمان می آورند مانند دختر و یا پسری که عاشق می شود و حتی اگر طرف مقابل بوی سرگین هم بدهد در مزاق عاشق بوی بهشتی یار میدهد / اینچنین افرادی تمامی فکر و ذکر وا عمالشان دیوانه وار و ابلهانه است
به عنوان نمونه امام ششم شیعیان(دارای علم الهی!!!؟؟؟) گفت که بعد از او پسرش اسماعیل جانشین او خواهد شد و در مدتی کوتاه اسماعیل درگذشت از او پرسیدند پس چه شد؟ او هم به راحتی گفت که نظر خدا عوض شد وهیچکس هم از او نپرسید که مگر خدا بچه نا بالغ است که هر دقیقه نظرش عوض شود ؟؟ و عده ای هم حماقت را به جایی رساندند که گفتند او غایب شد و با اینکه پدرش گفت که او مرده است باز هم سرگین پرستان قبول نکردند و یا زمانی که امام یازدهم شیعیان فوت کرد با اینکه برادرش گواهی داد که امام یازدهم هیچ فرزندی نداشت چه دختر ویا پسر باز هم عده ای باور کردند که کسی که وجود خارجی هم نداشت غیبت کرده است در مرحله اول غیبت صغری و بعد از مدتی که آرام آرام سرو صدا ها بلند شد با غیبت کبری کلک قضیه را کندند و شدند نایبین امام زمان و همچنان بر گرده افرادی که بدون تفکر و تحقیق اول از ایمان شروع میکنند سوار هستند و اگر هم کسی پیدا شود که بگوید آهای مردم قضیه از سیر تا پیازش مغلطه ودروغ است و دعوا بر سر قدرت و مکنت ومال و منال است آنگاه است که فریاد وا اسلاما دنیا را پر میکند. . امیدوارم آنهایی که بیدار میشوند نسلهای بعدی را از این دروغها و خرافات و بوی بهشتی سرگین دور نگه دارند

-- کژدم ، Oct 9, 2008

با سلام
در قرآن مناطق جغرافیائی محدود می شود به کشورهای عربی و حداکثر کشور های همجوار مثلا هیچ اشاره ای به ژاپن و چین نگردیده است و یا آمریکا و یا سرخپوستان و زرد پوستان آیا این دلیل بر این نیست که اطلاعات محمد در زمان خود در مورد جغرافیای کره زمین محدود بوده و هر آنچه که می دانسته نوشته چون خدا عالم بر همه چیز است

-- Yaqub ، Oct 9, 2008

آقای میر مبینی مسلمان!
سلام علیکم!
1-من نمی دانم اینبار هم چقدر از نوشته هایم از زیر تیغ سانسور و ممیزی رادیو زمانه سالم جان بدر میبرد!
2-من نه به شما نه به هیچ انسان دیگری (بویژه یک هم میهن) توهین نکرده ونخواهم کرد و برای اینکه حسن نیتم را نشان دهم از شما پوزش می خواهم. اما منصفانه اینست که نوشته ی شما هم خالی از انگ و تهمت نیست فقط به عنوان یک نمونه نوشته اید :"همه که مثل شما دنباله رو نیستند" جسارتا" فکر می کنم این صفت به مومنین بیشتر از غیر مومنین می آید! مثلا" خود شما اگر متولد برزیل بودید باز هم مثل حالا مسلمان می بودید؟‍!
3- حرف شما اینست که چون گنجی خود را مسلمان می داند پس حق نوشتن چنین مقالاتی را ندارد! خیلی خوب شما لطف نموده و لحظه ای مسمانی ایشان را در پرانتز بگذارید. آیا در اینصورت می توانید به "شبهات" ایشان پاسخ دهید؟!
4- اصل سوال که مکررا" هم تکرار کرده اند اینست : چگونه می توانید ثابت کنید قرآن سخن الله است نه حرف خود محمد؟
این گوی این میدان "قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین!!!!"
اینکه گنجی مسلمان است یا نه و یا اینکه اکنون مباحث مهمتری برای پیشبرد دموکراسی در ایران وجود دارد یانه هیچکدام جواب این سوال نیست! چرا طفره میروید؟!بالاخره سوال بودن این سوال را که نمی توانید انکار کنید؟! حالا باز شما بنویسید چون گنجی گفته مسلمان است پس حق ندارد چنین سوالی بپرسد!!!!

-- بیژن ، Oct 9, 2008

من یک بی دین هستم و از دیرباز باور داشتم که قران تولید جامعه عرب ١٤٠٠ سال پیش است
و چندین سال است که اندیشه های کسانی که خود را نو اندیش دینی می خوانند دنبال میکنم
و با ناباوری میبینم که من برای بی دینی خود انگشت ایراد روی همان جاهایی می گذارم که اینان.
با این وجود و با تمام این اشکالات و ایرادات قران و اسلام که اینان نیز چون من به انها اعتراف دارند
نمی توانم بفهمم چگونه است که اینان همچنان خود را دین باور و مسلمان میدانند!! و در پی
توجیه این حجم انبوه تناقضات و حکمهای بسیار ضد انسانی،ضد اخلاقی و سرشار از خشونت قران
هستند.نمی توانم درک کنم که بتوان همه ی این زشتیها را دید و هم چنان مسلمان باقی ماند.

-- ب.ه ، Oct 9, 2008

ک گام رو به جلو

علی‌ رغم اینکه پیش از این بارها پیگیر نوشته‌هایی‌ از این دست بوده‌ام و به فضل ایزد و اراده خود با موضوع مقالات اخیر آقای گنجی، نا آشنا نمیباشم، ولیکن اعتراف می‌کنم که در طی‌ این ۳ ماه اخیر کنجکاوانه نقد و شرح‌های آقایان گنجی و مهاجرانی را پیگیری کرده ام. دوستان عزیز بیایید یک واقعیت را یاداور باشیم، هیچ تولیدی تا زمانی‌ که به مصرف نرسیده است، موجود تلقی‌ نمیگردد، و هر یک از ما تلاش می‌کنیم که تولیدات فکری خود (گرد آوری یا نو آوری شده) را در معرض پسند ذهن‌های مشتاق و فعال قرار دهیم تا به این ترتیب با پذیرش آنها نزد سایرین وجود و تولد ما حصل تلاشمان را دیده، احساس رضایت نماییم. نکته در اینجاست که چگونه حاصل تلاش خود را عرضه می‌کنیم؟ اگر چنانچه روش عرضه ما بسته وتفرعون آميز ، یا جزمی و از روی تعصب باشد یا به تعبیر دیگر قصد ما بدست آوری چیزی غیر از آنکه که در ظاهر ابراز می‌کنیم باشد، تولید فکری ما ضریب نفوذ قابل قبولی نخواهد داشت. در شرح‌های آقای مهاجرانی برخورد بسته و تفرعون آميز مشهود است، هر چند که در حسن نیت ایشان نسبت به باورهای ارزش مدارانه شکی نیست، ولیکن شخصا معتقد میباشم نگرش مطلق گرایانه نه برای وصف قران و نه هیچ نسخه قایل به هدایتگری دیگری دوستی‌ و دفاع مناسبی از آن نخواهد بود.

امروزه به دلیل رشد و توسعه نظام فکری، حتی در سطح طبقات عمومی‌ جوامع دین باور (که بیشتر برگرفته از ارتقا سطح تحصیلی‌، تسریع و تسهیل تبادلات فرهنگی‌ و توسعه عوامل پیرامونیست تا مقایسه و واکاوی آثار متقدمین و متاخرین) نیز، این یک اصل بدیهی‌ و پذیرفته شده است که در کتاب هدایت، گزاره‌های سلوکی و معنوی هستند که جان کلام بوده و در گذشته و حال راه گشا میباشند، الباقی، کلام تقنینی و تدبیری خدا برای جامعه آنروز، متناسب با فرهنگ و فهم آنها و برای اصلاح امور عرب از طریق پیامبری بوده که به امانت داری و خیر خواهی‌، نام آور زمان خود بوده است.به تعبیر دیگر ما برای برداشت بهتر از روح کلام الله، نه نیاز به نلدکه داریم و نه محتاج طباطبایی هستیم، بلکه برداشت به دور از تعصب و ریا، در صورت نداشتن حب و بغض نسبت به دین بطور عام و اسلام به طور خاص، ما را به مسیری خواهد برد که مسلمان بمانیم، قران را هدایتگر بدانیم، و با ابزار عقل و خرد، متناسب با پیشرفت جامعه بشری به دنبال علم و دانش، حقوق بشر و مکارم اخلاق باشیم که همان اصل و نهاد تمام ادیان توحیدی است.

در نقدهای آقای گنجی برخورد جزمی و مخفی‌ کارانه مشهود است، هر چند که در صحیح بودن برخی‌ عناصر تشکیل دهنده نقد ایشان شکی نیست، ولیکن شخصا معتقد میباشم ایشان در مرحله گذار اعتقادی میباشند و آینده شفافیت بیشتری به تولیدات ایشان خواهد داد، امیدوارم ما حصل در مسیر خیر و نیکی‌ باشد. خوشحالم که در این بخش از نقد ایشان، از فردی از مسلمانان راستین و متجدد که به باور من هم از جناب گنجی و هم از جناب مهاجرانی منصفانه تر و ریشه دار تر تولیدات فکری خود را در عرضه عموم قرار داده، بهتر از پیش نامبرده شد،http://www.kadivar.com/Index.asp که این خود یک گام رو به جلو میباشد. با آرزوی توفیق برای همه. امیر---کالیفرنیا

-- بدون نام ، Oct 10, 2008

با سلام
آقای گنجی چرا به جای اینگونه بحث ها اقدامی قاطع انجام نمی دهید تا فصل الخطاب بسیاری از شبهات و ایرادات وارد به قرآن باشد؟!
آقای گنجی قرآن برای مسلمانان فقط یک کتاب آسمانی نیست! بلکه یک معجزه هم هست. برخی مدعی هستند که مطالب قرآن سخنان حضرت محمد است و ظاهرا شما دلایل ایشان را منطقی و قابل قبول می دانید؟!
حضرت محمد در چه زمانی و نزد چه کسانی زندگی می کرد؟ مگرنه اینکه وی در 14 قرن پیش و نزد افرادی کم سواد و جاهل زندگی می کرد؟! اکنون به لطف پیشرفت و تکنولوژی دنیا به دهکده جهانی تبدیل گردیده است. شما بگوئید آیا دانشمندان و اندیشمندان جهان توان مقابله و پاسخ گویی به یک درخواست قرآن را ندارند؟! همان درخواست قرآن که بیان نموده اگر می توانید یک سوره مثل سوره های قرآن بیاورید؟ مطمعن باشید جواب به این درخواست نتنها بهترین بلکه کوبنده ترین روش برای کشف حقیقت است چرا که اگر بتوانید مسلمانان دیگر نمی توانند چنین ادعایی داشته باشند و اگر نتوانید معلوم می شود منشاء مطالب قدرتی فراتر از بشر داشته که با استفاده از زبان مردمی (اعراب) مطالبی را بیان نموده که بعد از 14 قرن کسی را یارای مقابله و پاسخگویی به در خواست قرآن نیست.
(یادمان باشد برای اثبات مسئله برهان خلف هم جواب می دهد.)

-- مهدی ، Oct 10, 2008

خیلی دوست دارم چیزی که در ذهنم در رابطه با این موضوع بگویم اینست که بسیار خوشحالم از اینکه بلاخره یک ایرانی اینقدر شجاع است و دارد واقعیات را برای ما روشن می کند. امید وارم اتفاقی برای گنجی رخ ندهد و بتواند بسیار قوی تر ادامه دهد. فقط یک نکته بگویم در جواب کسانی که ابراز می دارند او بهتر است به همان موضوعات سیاسی بپردازد اینکه اولا لازمه مسایل سیاسی مباحث دینی هم هست چرا که آن بشدت با هم آمیخته شده است. و دوما ایشان یعنی آقای گنجی با کتاب اخیرشان نیز بسیار فعالانه کار کرده اند.

-- سامان ، Oct 10, 2008

دوستان برای حل مسئله راه های گوناگونی وجود دارد، برهان خلف یکی از این موارد است برای اینکه ثابت کنید قرآن سخن حضرت محمد است فقط کافیست به یک درخواست قرآن جامعه عمل بپوشانید و مبارزه طلبی اش را پاسخگو باشید. قرآن در 14 قرن پیش و در بین قومی که جهالتشان زبانزد است پدید آمد، آیا امروزه با کمک همه دانشمندان، اندیشمندان و زبان شناسان نمی توان پاسخی به دعوت قرآن مبنی بر آوردن سوره ای مانند سوره های قرآن نمود؟ صاحب قرآن همه را به مبارزه طلبیده است اگر صاحب قرآن حضرت محمد است شما حتما خواهید توانست، وگرنه بدانید که اصل فرضتان خطاست.

-- مهدی ، Oct 10, 2008


اینبار باید با یک تیر سه نشانه را هدف بگیرم یعنی اینکه باید جواب 3 نفر از هموطنانی که نکته اصلی بحث را فراموش کرده اند را بدهم. نمی دانم دوستان ادیتور کامنت ها در رادیو زمانه به این مسئله آگاهی دارند یا نه که توهین و ناسزا گفتن که فقط فحش خواهر و مادر نیست. وقتی این آقای طباطبایی با وجودی که بنظر می رسد آدم چیزفهمی است همینطور بی حساب و کتاب ناسزا بار طرف مقابلش (که من باشم) می کند آدمی می ماند در این وانفسای بی انصافی به کجا پناه ببرد. آخر آقاجان چگونه شما بخودت اجازه می دهی درباره من این گونه قضاوت کنی که من برای انسانیت و اخلاق انسانی و عقلانیت بشری ارزش قائل نیستم.
(آمدم یک چیزی بگویم خودم را سانسور کردم)، آخر آقاجان چرا توجه نداری، انسانهای دینی هم انسان اند . آنها هم ارزش های انسانی را خوب می فهمند. من حتا اگر مثل مادر بزرگت باشم (که گفته بودی مثل او فکر می کنم) باز حق این را نداری که مرا به فقدان ارزشهای انسانی و نبود "انسانیت" متهم سازی؟ شماها اصلا تا به حال توجه کرده اید که بدانید مشکل اصلی همین شماهایی هستید که حاضر نیستید هیچ جور با دیگر هموطنان تان (که مسلمانند) کنار بیایید. البته شماها با آدمهایی مثل گنجی که هم اینور خط بازی می کند و هم آنور خط ، کنار می ایید اما به سخن منی که با یکرنگی و شفافیت حرفم را می زنم (و اتفاقا به مسئله حقوق بشر هم اعتقاد دارم و معتقدم که ما از همین قرآن کلام خدا هم می توانیم آن را تاویل و اجتهاد کنیم) حاضر نیستید با تامل به سخنم گوش دهید و یا حتا بگونه ای برخورد کنید که ازآن میان شاید به یک راه وسطی برسیم. با این حال اگر بر سر عقیده خود ایستاده اید و فکر می کنید من از انسانیت بویی نبرده ام باز مرا با شما مشکلی نیست. مشکل من با مسلمانانی است که ندانسته دارند دست به کاری می زنند که نهایتا مسائل ما را صدبار بیشتر می کند. یعنی اینکه در این وسط بی هویتی و بی انصافی و بی عدالتی و جهالت و خشونت و ظلم و فساد و بی اخلاقی و ...... خدا و پیامبر و روز قیامت را هم از ما می گیرند. آقای گنجی اصلا به این مسئله فکر کرده که در اثر چنین کاری چه خرابی عظیمی پدید می اید. همینکه اته ایست ها از این نظریه بیشتر استقبال کرده اند دلیل آن است که یک سر این نظریه رو به کفر و الحاد است. باز من باید توضیح بدهم که من مشکلی با کفر و الحاد ندارم البته تا زمانی که کفر و الحاد شفاف و مشخص باشد. اما وقتی دین و کفر بهم ترکیب شد آنگاه خرابی اش از کفر بیشتر است. اسم آن در اسلام "شرک" است. به زیان ساده تر بگویم، خداوند آن چیزی را که آقای شبستری و سروش و گنجی و آرش نراقی می گویند را نیاورده و ایشان از پیش خود آن را به خدا و دین نسبت می دهند. مشکل من با این اقایان نو اندیشان مذهبی از اینجاست . اینها نمی توانند با این شبهه، که برای اثبات اینکه قرآن کلام خدا است نمی توان دلیل فرامتنی بوجود آورد پس قرآن کلام محمد است ، برای یک بحث درون دینی مدل و متدلوژی درست کنند. "متدولوژی تثبیت مدعای کلام الله بودن قرآن"، ممکن است از جانب شما اته ایسم ها پذیرفته باشد اما از جانب ما مسلمانها (البته اگر مسلمان باشیم) "متدولوژی تثبیت میخ تابوت اسلام" است. متدولوژیی که از نظر ما پذیرفته است، همانی است که در قرآن کلام خدا آمده است: اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم. یعنی اینکه ما فقط از 3 راه (خدا و پیامبر و امام) می توانیم به صحت احتجاجات و اجتهادات دینی مان پی ببریم. نکته من این است که بگویم اگر دقت کنید می بینید در این وسط نه آخوندی قرار دارد و نه روشنفکر نواندیش و نه روحانی روضه خوان. شما اگر انسان خردمندی باشید آنگاه پی می برید که نه خدا و نه پیامبر و نه امام، هیچکدام شان امروزه در کار دین ما دخالت ندارند. هرچه هست تفسیر است و یک عده شیاد که از راه دین روزی می خورند و به حکومت رسیده اند. و سخن من برای رفع تمامی این مشکلات (مربوط به حقوق بشر و اینگونه از مسائلی که دغدغه شما و از جمله دغدغه من است) این است که ما نباید دست به ترکیب قرآن بزنیم بلکه باید از همین قرآن سخن خدا علیه آنهایی که در این وسط برای مسلمانان تعیین و تکلیف می کنند، احتجاج و اجتهاد کنیم. این کار در اسلام مجاز است. چیزی که مجاز نیست بهم ریختن اصول اعتقادات اسلامی است. شما توقع نداشته باشید که در این محدوه کامنت من بتوانم تمامی منظورم را به درستی به شما منتقل کنم. "در خانه اگر کس است، یک حرف بس است".
خیرپیش


-- حسین میرمبینی ، Oct 11, 2008

آقاي مهدي چند آيه خواستنه اند من مي نويسم .اولينش از مادر بزرگم است :الهي بچه دستت بره زير ساطور باز دستتو كردي تو كوزه ماست.تف بر روح پدرت با اين بچه بزرگ كردنش.
دوم از خودم : قسم به مي وقتي مي نوشند قسم به ني وقتي مو نوازندقسم به عشق ووقتي مي ورزند .

-- ابونواس ، Oct 17, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)