تاریخ انتشار: ۵ شهریور ۱۳۸۷ • چاپ کنید    
قرآن محمدی - ۳

بی‌دلیلی ختم نبوت

اکبر گنجی

فیلسوفان، متکلمان و مفسران مسلمان، زبان دین را زبان واقع‌گرایانه تعبیر می‌کنند. دین دارای سه بخش است:
الف- نظام اعتقادات (اصول دین)

ب- فقه

ج- اخلاق دینی

به باور آن‌ها، اعتباریات (اخلاق و فقه) مشمول صدق و کذب نمی‌شوند. اما آن‌چه دین، درخصوص جهان هستی (مبدأ و معاد)، تاریخ و اجتماع گفته است، گزاره‌هایی صادق هستند. ما هم بنا را براین می‌گذاریم که تفسیر واقع‌گرا (realistic) از زبان دین، تفسیری وفادار به متن و مدلل است.

واقع‌گرایان دینی باید نشان دهند که به چه دلیل یا دلایلی باورهای دینی صادق هستند؟ مسأله‌ی نوشتار حاضر، ادله‌ی صدق آموزه‌های دینی است. نوشتار حاضر، هم‌چنین «بی‌دلیلی» یا «سست دلیلی» این آموزه‌ها را نشان می‌دهد. بسیاری از این آموزه‌های بی‌دلیل، با علم و فلسفه تعارض دارند.

خاتم انبیاء و خاتم اولیاء: محمد، خاتم انبیاء است. آیا این مدعا قابل اثبات است؟ این مدعا را با مدعای دیگری مقایسه کنید که مطابق آن، محی‌الدین ابن عربی و ابوسعید ابوالخیر خود را خاتم اولیاء یا ولی خاتم معرفی کرده‌اند1.
پرسش:

آیا «خاتم اولیاء بودن» قابل اثبات است؟

آیا با دلیل و برهان می‌توان اثبات کرد که ابوسعید ابوالخیر خاتم اولیاست؟

اگر خاتم اولیاء بودن قابل اثبات عقلی نباشد، پذیرش عقلی آن بلادلیل است. ولی اگر خاتم اولیاء بودن قابل اثبات باشد، دلیل آن استناد به سخن شخص مدعی نخواهد بود. برای اینکه محل نزاع، اصل ادعای شخص مدعی است و مدعای هیچ‌کس را نمی‌توان با ارجاع به سخن بلادلیل خودش مدلل و اثبات کرد.

فقط ابوسعید ابی‌الخیر نبود که خود را خاتم اولیاء تلقی می‌کرد، بلکه محی‌الدین عربی هم خود را خاتم اولیاء تلقی می‌کرد. این نکته هم شنیدنی است که عارفانی چون محی‌الدین عربی و قیصری، «ولی» را بالاتر از «نبی» تلقی می‌کردند، هر چند که پیامبر گرامی اسلام، سرسلسله‌ی اولیاء تلقی می‌شد.

به نظر عربی، ولایت، باطن نبوت است. معرفت شهودی ولی معرفتی بی‌واسطه و محصول ارتباط بی‌تکلیف و بی‌قیاس خدا با جان ولی است، اما، وحی با واسطه (جبرئیل) به نبی می‌رسد2.

حال این گزاره را در نظر بگیرید: «پیامبر گرامی اسلام خاتم النبین است» )احزاب، 40.) آیا فهم این آیه مستقل از زمینه و سیاقی (context) که در آن آیه نازل شده، و مسأله‌ای که باید حل می‌کرده، امکان پذیر است؟

دین، برساخته‌ای تماماً تاریخی است، از این‌رو نمی‌توان و نباید دین را از تاریخ دین جدا کرد. مصطفی ملکیان کل قرآن را حاشیه‌ای بر متن جامعه‌ی عربستان قرن هفتم میلادی می‌داند3.

فضل الرحمان، اندیشمند مسلمان پاکستانی هم تقریباً چنین نظری داشت4. یکی از مسائل مهم این است که مفسرین و متکلمان مسلمان به شأن نزول این آیه مطلقاً توجهی ندارند. این آیه مربوط به مجموعه آیات متعلق به ازدواج پیامبر گرامی اسلام با همسر زید (زینب)، فرزند خوانده خویش، است. این واقعه، برای بسیاری از مسلمین به یک «مسأله» تبدیل شد.

قرآن هم اصل مسأله را طرح می‌نماید و هم سعی می‌کند تا به نحوی آن را حل نماید. می‌فرماید:
«هیچ مرد و زن مومنی را نرسد که چون خداوند و پیامبرش امری را مقرر دارند، آنان را در کارشان اختیار [و چون و چرایی] باشد، و هرکس از [امر] خداوند و پیامبر او سر پیچی کند، در گمراهی آشکاری افتاده است.

چنین بود که به کسی که هم خداوند و هم خود تو در حق او نیکی کرده بودید، گفتی که همسرت را نزد خویش نگه دار و از خداوند پروا کن و چیزی را در دل خود پنهان داشتی که خداوند آشکار کننده‌ی آن بود، و از مردم بیم داشتی، و حال آنکه خداوند سزاوارتر است به اینکه از او بیم داشته باشی، آن‌گاه چون زید از او حاجت خویش برآورد، او را به همسری تو درآوردیم، تا برای مومنان در مورد همسران پسر خواندگان‌شان – به ویژه آن‌گاه که از اینان حاجت خویش را برآورده باشند – محظوری نباشد، و امر الهی انجام یافتنی است.

بر پیامبر، در آن‌چه خداوند برایش مقرر داشته است، محظوری نیست، این سنت الهی است که در حق پیشینیان هم معمول بوده است، و امر الهی سنجیده و بسامان است.

همان کسانی که پیام‌های الهی را می‌رسانند و از او پروا دارند و از هیچ‌کس جز خداوند پروا ندارند و خداوند حسابرسی را بسنده است. محمد هرگز پدر هیچ‌یک از مردان شما نیست، بلکه پیامبر خدا و خاتم پیامبران است.» (احزاب، ۴۱- ۳۶)

آیه می‌فرماید؛ محمد، پدر هیچ‌یک از شما نیست، بلکه او فرستاده‌ی خدا و خاتم‌ انبیاء است و احدی از شما حق ندارد در مسأله‌ای، حتی مسائل شخصی، اگر حکمی از سوی خدا و پیامبر صادر شد، نافرمانی و اعتراض پیشه نماید.

آقای طباطبایی می‌نویسد: «شکی نیست در اینکه آیه شریفه در این مقام است که اعتراضی را که مردم به رسول خدا کردند که چرا همسر پسر خوانده‌اش را گرفت؟ جواب گوید و حاصل آن، این است که رسول گرامی ما پدر هیچ‌یک از مردان موجود و فعلی شما نیست، تا ازدواجش با همسر یکی از شما، ازدواج با همسر پسرش باشد.5»

این آموزه که یکی از آموزه‌های محوری معرفت دینی شیعیان است، فقط یک‌بار در قرآن به کار رفته است. در صورتی که درخصوص بسیاری از آموزه‌های غیرمحوری، ده‌ها آیه وجود دارد. متکلمان و مفسران، آیه را از سیاق تاریخی‌اش جدا کرده و پیرامون آن دستگاه‌های کلامی – فقهی ساخته و حکم تکفیر صادر می‌کنند و هیچ آیین تازه‌ای را به رسمیت نمی‌شناسند.

به فرض آن‌که شأن نزول آیه شریفه، مطلقا مهم نباشد و آیه شریفه هیچ ارتباطی با مسأله‌ی ازدواج پیامبر با زینب نداشته باشد و به دنبال توضیح این مسأله‌ی خاص و قانع کردن مردم معترض نباشد، باز هم ما با یک مدعا روبه‌رو هستیم که صدقش نیازمند دلیل است.

مسلمآن‌ها تاکنون دلیلی برای اثبات صدق این آموزه اقامه نکرده‌اند. به گمان ما، صدق این آموزه را نمی‌توان با هیچ دلیلی اثبات کرد. ارجاع مکرر به اصل مدعا، به هیچ‌وجه صدق مدعا را تحکیم نخواهد کرد. اندیشمندان مسلمان برای معقول‌سازی این آموزه، نظریه‌های متفاوت و متعارضی برساخته‌اند تا این مدعا را برای انسان مدرن شنیدنی نمایند.

برای کسانی که در دوران ماقبل مدرن زندگی می‌کردند، دفاع از این مدعا، چندان دشوار و نیازمند دلیل نبود. به عنوان مثال، محی‌الدین عربی، نظریه‌ای کاملاً آسمانی برای توجیه ختم نبوت برمی‌سازد که هیچ ربطی به زندگی دنیوی و اخروی آدمیان ندارد. به گفته‌ی وی، نبوت پایان یافت، چون یکی از اسماء خداوند نبود.

محی‌الدین می‌نویسد: «از درجات ولایت، نبوت و رسالت است... یکی از اسماء خداوند، ولی است. اما نبی و رسول، از نام‌های او نیست؛ به همین سبب، نبوت و رسالت پایان یافتند چون خاستگاهی در اسماء الهی نداشتند و ولایت پایان نیافت چرا که خداوند اسم ولی را حفظ می‌کند.6»

اما ملاصدرا که به عصر جدید نزدیک‌تر است، مجبور می‌شود تا توجیهی مقبول‌تر دست و پا کند. به نظر او، آدمیان در طول تاریخ رفته رفته رشد کردند تا به امت اسلام رسیدند که بهترین امت است. (استناد به آیه ۱۱۰ آل عمران) پیامبران از نظر «درجه وجودی» متفاوت بودند (استناد به آیه ۲۵۳ بقره) و پیامبر اسلام، افضل پیامبران است. (استناد به مدعیات عرفا که وفق آن‌ها، پیامبر اسلام مظهر اسم اعظم خداست)

دین اسلام هم کامل‌ترین ادیان (استناد به آیه الیوم اکملت لکم دینکم: مائده، ۳) و واجد تمام علوم عقلی به نحو اجمال است. قرآن هم عقل را به عنوان معیار و حجت به آدمیان معرفی کرده است. براساس این مقدمات، به پیامبر جدیدی نیاز نیست و آدمیان می‌توانند با عقل خود راه را ادامه دهند.

ملاصدرا در شرح حدیث بیستم از کتاب عقل و جهل اصول کافی، می‌نویسد: حجت پس از پیامبر اسلام را نه قرآن، که «عقل» معرفی می‌کند. آدمیان با پیامبر اسلام وارد دوران عقلانیت شده و از این به بعد می‌توانند با عقل خود زندگی‌شان را سامان بخشند: «ثم من الرسول صلی‌الله علیه و آله الی آخر الزمان کانت الاستعدادات فی الترقی و النفوس فی التلطف و التزکی و لهذا لم یحتاجوا الی رسول آخر یکون حجه من الله علیهم و انما الحجه منه علیهم هو العقل الذی هو الرسول الداخلی.7»

مدعای اول صدرا که امت اسلام، متکامل‌ترین و بهترین امت‌ها است، ادعایی بلادلیل است. نه اعراب قرن هفتم میلادی متکامل‌ترین امت‌ها بوده‌اند، و نه مسلمین کنونی متکامل‌ترین و بهترین امت‌ها هستند. رذایل اخلاقی مسلمین از پیروان دیگر ادیان به هیچ‌وجه کمتر نمی‌باشد.

کافی است به جامعه‌ی ایران پس از سه دهه حکومت اسلامی بنگریم که دروغ، رایج‌ترین امر در آن است و بدون دروغگویی هیچ کاری از پیش نمی‌رود و زمام‌دران این نظام بیش از زمام‌داران نظام‌های غیردینی دروغ می‌گویند. ریا، نفاق، چاپلوسی وغیره رذایلی هستند که در میان ما به شدت گسترده‌اند.

مدعای سوم صدرا، یعنی کمال دین (کمال فقه؟ کمال اخلاق؟ کمال اعتقادات؟ کمال معنویت؟ کمال نظام حکومتی؟ و...)، اگر هم معنایی داشته باشد، اثبات اینکه اسلام متکامل‌ترین آیین است، امری بسیار دشوار و ناشدنی است.

مدعای دوم صدرا هم بلادلیل است. چه دلیل یا دلایلی برای این مدعا می‌توان اقامه کرد که یهودیان و مسیحیان و ... را قانع و ملزم به پذیرش آن کند؟ اما آن‌چه صدرا، درخصوص نقش عقل، پس از وفات پیامبر گرامی اسلام گفته است، نکته‌ی مهمی است که اگر به جد گرفته شود، می‌تواند راه‌گشا باشد. این نظریه از برخی زوایا، مشابه نظریه‌ی اقبال لاهوری است.

اقبال لاهوری خاتمیت را به معنای پایان دوران کودکی انسآن‌ها، بالغ شدن بشریت و آغاز دوران عقلانیت تلقی می‌کرد. پیامبر، متعلق به دوران غریزه است و با شروع دوران عقل (خرد استقرایی)، نبوت ختم می‌شود. حجیت یافتن عقل به منزله‌ی خاتمه یافتن حجیت غریزه و وحی است: «این کمال نبوت بود که دریافت باید خود را نسخ کند.» ختم نبوت به معنای ختم ظهور هرگونه مامور آسمانی است8.

مرتضی مطهری، نظریه‌ی اقبال را نه ختم نبوت، که ختم دیانت و خودکفایی بشریت از مکتب انبیاء تلقی می‌کرد. نظریه‌ی اقبال به معنای فارغ‌التحصیل شدن آدمیان از مکتب انبیاء است. آدمیان وقتی از این نردبان بالا رفتند، دیگر به نردبان مجدد نیاز ندارند9.

به گمان مطهری کتب انبیاء پیشین تحریف شد، اما قرآن از تحریف مصون ماند. قرآنی که برنامه‌ی کلی زندگی انسان‌ها را در بردارد. انسآن‌ها می‌توانند با اجتهاد، فروع را از اصول استخراج کنند. پیامبر اسلام همه‌ی مراتب ممکنه وحی را تا نهایت طی کرد و دیگر چیزی باقی نماند تا حاجت به پیامبر تازه باشد. به این دلایل، نبوت ختم شد.

سروش، پیامبر را کسی می‌دانست که شخصیت‌اش حجت مدعیات و فرامینش بود. پیامبر، حجت سرخود بود. شخصیت‌اش «ضامن صحت سخن و حسن رفتارش» بود. شخصیت او برای دیگران تکلیف‌آور بود. ختم نبوت، به این معنا است که دیگر شخصیت هیچ‌کس، حجت مدعیات او نمی‌باشد. «وقتی پای استدلال و تمسک به قواعد در میان بیاید، رابطه‌ی سخن با وحی قطع خواهد شد. و آن سخن با ترازوی دلیل و برهان توزین خواهد شد.10»

بعید است سروش، امروز چنین نظری داشته باشد. یعنی پیامبر را «حجت سرخود» بداند که بدون دلیل و استدلال باید به فرامینش گردن نهاد.

اولاً: مگر ما از شخصیت یک انسان، جز از طریق گفتار و کردارش با خبر می‌شویم؟
برای ما، شخصیت یک انسان به معنای گفتار و کردار او است. بنابراین جمله‌ی «شخصیت‌اش ضامن صحت سخن و حسن رفتارش بود» تبدیل می‌شود به «گفتار و کردارش ضامن صحت گفتار و صدق کردارش بود» و این جمله‌ی بسیار عجیبی است.

ثانیاً: این نظریه با نظریه‌ی دیگر وی که بسط تجربه نبوی از طریق تکرار تجربه دینی باشد، تعارض دارد. می‌توان قرائت دیگری از سخن سروش عرضه کرد تا این تعارض مرتفع شود.

مطابق این قرائت نوین، سروش از نظر معرفت شناختی، شخصیت پیامبر را حجت مدعیات او نمی‌داند، بلکه در مقام توصیف می‌گوید: مسلمین (عوام؟ فقیهان؟ متکلمان؟ فیلسوفان؟ عارفان) شخصیت پیامبر را حجت مدعیاتش به شمار می‌آورند. پس از درگذشت پیامبر، مسلمین، دیگر شخصیت هیچ فردی (حتی امامان شیعی؟) را حجت مدعیاتش به شمار نمی‌آورند.

به این معنا، نبوت ختم گردیده است. اما در نظام فکری سروش ختم نبوت، معنایی ندارد. برای اینکه سروش «متن محور» نیست و قرآن (که محصول خوانش شخصیت محمد است و در آن خطا هم وجود دارد) را محور و ذاتی دین تلقی نمی‌کند. از نظر او، تجربه‌ی دینی تنها امر ذاتاً دینی است[11]. این تجربه، با در گذشت پیامبر ختم نگردید. آن تجربه «تکرار شدنی»، «بسط یافتنی» و «تکامل یابنده» است.

مطابق نظر سروش:
الف- دینداری، باور به گزاره‌هایی خاص نیست. به گمان وی، در باورها و گزاره‌های تاریخی – کلامی قرآن، خطا وجود دارد ( یعنی تمام موارد تعارض دین با علم و فلسفه کنونی.)

ب- دینداری، عمل به احکامی خاص هم نیست. به گمان وی؛ تمام احکام اجتماعی قرآن بالعرض وارد دین شده است و هیچ‌یک از آن‌ها ذاتاً دینی نیست12. این احکام با حقوق بشر کنونی هم تعارض دارند.

ج- دینداری، یعنی تکرار تجربه‌ی نبوی و بسط و تکامل آن تجربه. عارفان با تجربه‌ی منحصر به فرد خود، تجربه‌ی نبوی را بسط داده‌اند13. به این ترتیب، ختم نبوت معنا ندارد.

این برساخته‌های نظری، و دیگر برساخته‌ها، نشان می‌دهند که با مدعایی روبه‌رو هستیم که به سادگی جامه‌ی معقولیت بر تن نمی‌کند. ختم نبوت، ادعایی بلادلیل است. اگر هم مدلل کردن این مدعا امکان‌پذیر باشد، مسلمین تا کنون هیچ دلیلی برای مستدل کردن آن ارائه نکرده‌اند.


پاورقی‌ها:

۱- پیروان ابوسعید ابوالخیر خوابی (مکاشفه‌ای؟) از او نقل می‌کنند که بنابر آن خواب، وی خود راخاتم اولیاء خوانده است: «یا باسعید! هم‌چنان‌که من، که محمدم، آخرین پیغمبران بودم تو نیز آخرین جمله‌ی اولیایی. بعد از تو هیچ ولی، ظاهر نباشد») اسرار التوحید، جلد اول، ص ۲۳۵ .)

جمال‌الدین ابوروح به صراحت تمام ابوسعید را خاتم اولیاء معرفی می‌کند: «وسید، علیه الصلوة والسلام فرمود که نبوت به پایان رسید و لکن، حق سبحانه و تعالی، امت مرا پس از نبوت، درجه‌ی ولایت کرامت کردست و ایشان را بدین بشارت خلعت تشریف ولایت فرموده...

و چون مرغ روح آن مهتر و بهتر عالم از این کاشانه‌ی عاریتی بدان آشیانه اصلی رفت ... بعد از ایشان، این ولایت درین امت قرناً بعد قرن می‌آمد تا به عهد منصور حلاج، از اسرار این ولایت چیزی بر وی کشف شد که طاقت آن نداشت، آوازی از وی برآمد که «انا الحق»، جانش، نیاز آن کلمه شد و از خود برست.

هم‌چنین بایزید بسطامی را رحمة‌الله علیه، ولایتی بود و کشفی افتاده بود، عبارت از آن این آمد که «سبحانی ما اعظم شانی». هم‌چنین هر قرن، قاعده کرامت و بنیاد ولایت را والایی می‌نهادند تا عهد شیخ امام اجل، سلطان طریقت و شریعت، نور ملت و حقیقت ابوسعید بن ابی الخیر ...

آن‌چه مطلوب همگان‌ست بود، از ولایت ظاهر و باطن او را شامل شد، عبارت از آن، این آمد که «لیس فی الجبه غیرالله». چون محققان این بشنیدند، گفتند، ولایت به کمال رسید، ورای کمال این، در جهان راهی نماند، که دیگران خود را با حق اثبات می‌کردند؛ لاجرم آن اثبات حجاب راه ایشان آمد از بلوغ کمال درجه‌ی ولایت، چون شیخ ابوسعید ... خود را از راه برداشت ... برین متفق شدند که پیش ازو، در ولایت، هیچ‌کس را این درجه و منزلت نبوده است و وراء این درجه نتواند بود مرآدمی را بعد از نبوت»

(جمال‌الدین ابوروح لطف‌الله ابن ابی سعید بن ابی سعد، حالات و سخنان ابو سعید ابوالخیر، با مقدمه، تصحیح و تعلیق دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی، چاپ اول، ۱۳۶۶، انتشارات آگاه، صص ۳۵-۳۴.)

شهاب‌الدین ابوحفض سهروردی (۶۳۲-۵۳۹ ه – ق)، صاحب عوارف المعارف، صوفیه را جانشینان واقعی و حقیقی پیامبران معرفی می‌کند و می نویسد: «شیخ کامل ... مستحق میراث علم بی‌واسطه شود و دلش معدن حکمت شود. پس کلام او کلام انبیاء باشد، و، سیرت او سیرت انبیاء، پس به واسطه‌ی علم و حکمت، امام و مقتدای خلایق شود، و از اثر و برکت نفس پاک او، بسی طالبان صادق، راه یابند ... نجات ابد حاصل کنند و به دولت باقی و نعیم سرمدی به شرط متابعت و تسلیمی حکم شیخ برسند.

(شهاب‌الدین سهروردی، عوارف المعارف، ترجمه ابومنصور عبدالمومن اصفهانی، به اهتمام قاسم انصاری، تهران، ۱۳۶۴، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ص ۳۵ .)

۲- شرح مقدمه قیصری بر فصوص الحکم، سید جلال‌الدین آشتیانی، بوستان کتاب قم، ص ۸۶۹ و ۸۸۵.

۳- مصطفی ملکیان، مشتاقی و مهجوری، صص۳۰۳-۳۰۱.

۴- فضل الرحمان، اندیشمند مسلمان پاکستانی، می‌گوید: «مسلم است که قرآن را به خودی خود و به تنهایی نمی‌توان شناخت، زیرا نزول وحی همواره سببی داشته است. مطلقاً خلاف عقل است اگر بپنداریم که تعالیم قرآن فارغ از سیره پیامبر، و بریده از زمینه‌ی بروز رفتارهای ایشان در مقام سیاست‌گذاری، فرمانروایی، تصمیم‌گیری و غیره عرضه گشته است. جز زندگانی پیامبر و محیطی که وی در آن می‌زیسته است، مبنایی برای انسجام بخشیدن به تعالیم قرآن وجود ندارد.»

Fazlur Rahman , Islamic Methodology in History, Central Institute of Islamic Revival and Research. Karachi, 1965.p 9.

«تصور اینکه قرآن بدون توجه به اعمال و رفتار پیامبر فهمیده می‌شود، کاملاً غیرمعقول است. چیزی جز حیات روزمره پیامبر و اوضاع و احوال او به آموزه‌های قرآنی انسجام نمی‌بخشد و اینکه در قرن بیستم چنین بینگاریم که مردمان اطراف پیامبر، میان قرآن و تمثل آن در پیامبر، تمایزی اساسی قائل بودند تصور کودکانه‌ای است».

Rahman, , “ Concepts Sunnah , Ijtihad and Ijma , in the Early Period” , Islamic Studies , 1 i(1962) , P 10.

۵- علامه طباطبایی، المیزان، جلد ۱۶، ص ۴۸۶.

۶- فتوحات مکیه، جزء ۳، باب ۳۲۷، ص ۱۰۱.

۷- صدرالمتألهین، شرح الاصول من الکافی، تصحیح محمد خواجوی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ج۱، ص ۵۵۶.

۸ - «اندیشه‌ی خاتمیت را نباید به این معنا گرفت که سرنوشت نهایی زندگی، جانشین شدن عقل به جای عاطفه [وحی] است. چنین چیزی نه ممکن است و نه مطلوب. ارزش عقلانی این اندیشه در آن است که در برابر تجربه‌ی باطنی، وضع مستقل نقادانه‌ای ایجاد می‌کند.

و این امر با تولد این اعتقاد حاصل می‌شود که حجیت و اعتبار ادعای اشخاص به پیوستگی با فوق طبیعت، در تاریخ بشری به پایان رسیده است،... بنابراین به تجربه‌ی باطنی و عارفانه، هر اندازه هم که غیر عادی و غیرمتعارف باشد، اکنون باید به چشم یک تجربه‌ی کاملاً طبیعی نظر شود و مانند سیماهای دیگر تجربه بشری، نقادانه مورد بحث و تحلیل قرار گیرد... ولی تجربه درونی تنها یک منبع معرفت بشری است» (محمد اقبال لاهوری، احیای فکر دینی در اسلام، صص۱۴۷-۱۴۶.)

۹- «فلسفه‌ای که او برای ختم نبوت ذکر کرده مستلزم این است که نه تنها به وحی جدید و رسالت جدید بلکه نیاز به راهنمایی وحی پایان پذیرد و درحقیقت دیانت پایان می‌یابد، نه نبوت» (مرتضی مطهری، وحی و نبوت، ص ۵۹)
مطهری می‌گوید؛ از نظر اقبال لاهوری: «ختم نبوت یعنی رسیدن بشر به مرحله‌ی خودکفایی.» (پیشین)

۱۰- عبدالکریم سروش، بسط تجربه نبوی، صراط، ص۱۳۵.

۱۱- «آن‌چه بالذات دینی است، تجربه‌ی دینی است... این تجربه‌ی دینی است که ذاتاً دینی است و هرکس واجد آن باشد، به درجه‌ای از درجات پیامبر است، و به همان اندازه دین نزد او حاضر است» (بسط تجربه نبوی، ص۱۶۹)

چارلز تیلور در کتاب تنوع دین در روزگار ما: دیداری دوباره با ویلیام جیمز این مدعا را که دین همان تجربه‌ی دینی است بنا بر ادله‌ای کاملاً مردود دانسته است. رجوع شود به:

Taylor, Charles, Varietie, of Religion Today : William James Re visited, (Cambridge and London .Harvard University Press ,2002),pp 4-29.

۱۲- «آراء فلسفی موجود در دین متعلق به فن فلسفه است (با موضوع، غایت، مبادی، مسائل و تعریفی خاص) و آراء حقوقی آن، متعلق به فن حقوق است (آن‌هم با موضوع و تعریف و...خاص)» (بسط تجربه نبوی، ص۱۶۳.)
«عزم بر اثبات عقلانی مقولات دینی عین چاک کردن بدن دین و پرده برداری از ماهیت غیر دینی مقولات موجود در دین بود» (پیشین، ص ۱۶۴.)

سروش می‌گوید؛ در یکی از سلسله درس‌های خود توضیح داده است: «که چگونه پس از مدتی با در آمدن علوم و فنون گوناگون، وحدت ارگانیک دین از بین رفت. علوم هرکدام چون مغناطیس‌های قوی حول منظومه‌ی دین قرار گرفتند و هر کدام پاره‌ی مربوط به خود را طلب کردند. این اتفاق اقلاً در تاریخ مسیحیت و یهودیت رخ داده است. سکولاریسم، بدین‌سان، به معنای کشف پاره‌های دین از دین و تلاشی ارگانیسم دینی است» (پیشین، ص ۱۶۶.)

۱۳- «عارفان... برغنای تجربه‌های دینی ما می‌افزایند، و تجربه‌ی هریک از آنان نوعی است منحصر به فرد خویش، و لذا به نوبه‌ی خود، خواستنی و دیدنی و ستودنی.... تجربه‌ی باطنی و عارفانه‌ی مولوی و غزالی و شبستری و سید حیدر آملی و عارفان دیگر، هریک درجای خود، چیزی برای گفتن و نمودن و افزودن بر تجارب پیشین دارند.

... تجربه‌ی عشق عارفانه فی‌المثل از تجربه‌های لطیف عارفانه‌ای بوده که برغنای تجارب دینی دین‌داران افزوده است.

هم‌چنین است اندیشه‌ی شیعیان که با جدی گرفتن مفهوم امامت، در حقیقت فتوا به بسط و تداوم تجربه‌های پیامبرانه داده‌اند و این لازمه‌ی حرکت و تکال آیینی است که در بستری از حرکت و تکامل زاده شده است.» (بسط تجربه نبوی، ص۲۵)

جان هیک هم وقتی درباره‌ی تجربه‌ی دینی در سنت مسیحی صحبت می‌کند، می‌گوید؛ «تقریباً هر پیشرفتی در شناخت مسیحی، بدعت‌آمیز بوده است» (جان هیک، بعد پنجم، کاوشی در قلمرو روحانی، ترجمه بهزاد سالکی، قصیده سرا، ص۲۰۳.)

هیک هم‌چنین می‌گوید؛ کتاب مقدس شدیداً مردسالارانه است، ولی لیدی جولیان، در تجربه‌ی دینی خود، خدا را به صورت زنانه می‌یابد. این امر تحولی در تجربه‌ی دینی مسیحیان است. جولیان، شش‌صد سال جلوتر از جنبش‌های فمینیستی این سخنان را ادا کرده است.

تجربه‌ی دینی جولیان، از نظر تجربه‌ی دینی ارتدوکسی مسیحیان، بدعت‌آمیز است. تجربه‌ی دینی مسیحی، آدمی را گناه کار می‌یافت که خدا به دلیل این گناه بر آدمی؛ عادلانه خشم گرفته است. جولیان می‌گوید؛ تجربه‌ی دینی وی حکایت از خدای خشمگین ندارد، بلکه خدا، گناه کاران را می‌بخشد.

مطابق تجربه‌ی دینی مسیحیان، آدمی، موجودی گناه‌کار، شریر و مستحق درد و رنج و سرزنش و خشم الهی است، ولی جولیان می‌گوید، در تجربه‌ی دینی‌اش:

«من به درستی دیدم که پروردگار ما هرگز خشمگین نبود، و هرگز هم نخواهد بود. زیرا او خدا است، او منشاء خیر است، او ذات حقیقت است، او عشق است، او آرامش است، قدرت، حکمت، احسان، وحدت و یگانگی او اجازه نمی‌دهد که او خشمگین باشد... خداوند، آن وجود خیری است که نمی‌تواند خشم بگیرد، زیرا خداوند چیزی نیست مگر خیر مطلق.» (پیشین، ص ۲۲۲)

جولیان برخلاف کتاب مقدس، معتقد به رستگاری عمومی تمام انسان‌ها بود. دوزخ کتاب مقدس در تجربه‌ی او یافت نمی‌شد. اگر چه او مسیحی بود و تجربه‌ی دینی او در دل سنت مسیحی اتفاق افتاد، ولی او آن تجربه را بسط داد و چیزهایی در تجربه‌اش یافت که با تجربه‌ی دینی بنیان‌گذار آن آیین متفاوت بود.

Share/Save/Bookmark

بخش‌های پیشین:
بخش اول: عقل‌گرایی و ایمان‌گرایی
بخش دوم: برساخته‌های تاریخی

نظرهای خوانندگان

سخته ادم نظر بدهد، به نظرم اقای گنجی برای مجاب کردن خودش این ها را می نویسد. شطح حلاج هم اناالحق بود، دلیل می شود. جدیدا اقای سروش و شاگردان پیرامونش و روزنامه نگاران حامی ایشان همچون گنجی سعی دارند انچه را بگویند که مرحوم دشتی 4 دهه پیش به زبانی روان و شیوا بیان کرده بود. اگر قصد مجاب کردن دیگران است که 100 تا مقاله با این استدلالات یکوری بنویسید کسی مجاب نمی شود، اگر قصد مجاب کردن خودتان است، بروید برای خودتان انقدر تکرار کنید تا بالاخره ملکه شود و باورش کنید و بدان معتقد شوید. از حوصله خارج است که یک به یک از بالا انچه را نوشته اید نقد کرد، ولی همچون دو نوشتار قبلی مملو از ایرادات محتوایی است. منتظرم ببینم این بحثی را که گشوده اید چگونه جمعش می کنید، یک سرش به خانه سروش وصل است و ان سر دیگر به خانه پوپر! این همه اینور و انور کردن امیدوارم سر اخر نتیجه ای بدهد...
با احترام رضا

-- رضا ، Aug 26, 2008

به نظرم مطلب جالبی بود خوشحالم که این مسائل مطرح می شود. آن قسمت مقاله برای من جالب بود که استدلال می کرد که اگر تفسیر علما از خاتم الانبیا صحیح باشد (که دیگر پیامبری نخواهد آمد) پس چرا مسئله به این مهمی در قران ذکر نشده در حالی که در باره مسائل فرعی بارها تکرار شده.
جالب است که بدانیم مسیحی ها و یهودیها پیامبر خود را آخرین پیامبر می دادند و یهودیها برای همین دلیل با حضرت عیسی مخالفت کردند چون منتظر مسحیی بودند که اولا بصورت پادشاه باشد و دوما به خدمت امر یهود قیام کند نه اینکه آئینی جدید تاسیس کند بنابراین حکم بر تکفیرش دادند.

-- pooyaa ، Aug 26, 2008

شجاعت جناب گنجی ستودنی است .

-- بدون نام ، Aug 26, 2008

آقای گنجی عزیز
به خوبی در این نوشته اخیر نشان می دهید که طرفداران خاتمیت تا کنون دلیل قانع کننده ای برای اثبات این عقیده عرضه نکرده اند.
اما در نقطه مقابل کسانی هستند(بهائیان) که ایمان دارند که نه تنها بعد از حضرت محمد ، دو پیامبر راستین یعنی حضرت باب و حضرت بهاءالله به مأمویت الهی پیامبران قبل تداوم بخشیده اند و آموزه های آنها را تقدیس و البته متکامل تر کرده اند(مطابق نیاز های امروزی بشر) بلکه معتقدند جریان وحی الهی سر چشمه و مظهر فیوضات خالق برای مخلوق است که به وسیله پیامبر به بشر ابلاغ میشود و هیچگاه منقطع نخواهد شد . خداوند سنت خود را تجدید (تغییر) نمی کند . سنت خدا اسلام و یا هر دیانت دیگری نیست . سنت الهی فرستادن پیامبران جدید برای آوردن راه حلهای مناسب برای مشکلات زمانه است .
آنهائی که به خاتمییت ایمان دارند ، نمی دانند که ارزش ها و حقایق مطرح در ادیان نسبی هستند و نه مطلق و جاودانی . آنها به آیه مبارکه 32 سوره إعراف نگاهی بسیار سطحی دارند ، آنجا که برای هر امتی پایانی ست که لحظه ای دیر و یا زود ندارد .
آقای گنجی عزیز کی بنادارید به مطالعه "ایقان" و "هفت وادی" به قلم حضرت بهاءالله و "مفاوضات" اثر حضرت عبدالبهاء بپردازید ؟

-- مهرداد وجدانی ، Aug 26, 2008

A very good article! Many thanks!

-- sahba alasti ، Aug 27, 2008

سوالی که جناب گنجی مطرح کرده است بسیار اساسی و مهم است. این سوال صدها سال است که در ذهن همه ما ایرانیها وجود دارد ولی به علت جو هولناک سرکوب و اختناق و اعدام و کشتار ، جرات به زبان آوردنش را نداریم.
براستی اگر اسلام کامل ترین دین است پس چگونه اینهمه دروغ و نفرت و زشتی و عقب ماندگی در کشورهای اسلامی را می توان توجیه کرد؟
افرادی مانند اقبال لاهوری و شریعتی و مطهری پاسخشان این بود که در این کشورها قوانین اسلام اجراء نمی شود و اگر روزی قوانین اسلام اجراء بشود ، این کشورها بهشت برین می گردند.
اما تجربه سی ساله انقلاب اسلامی نشان داد که مطلب به این سادگیها نیست. براستی چه چیزی اینهمه دروغ و تزویر و کج اندیشی و کوته بینی و خودخواهی و خود پرستی و کبر و غرور در حکومت اسلامی را توجیه می کند؟

بزودی خواهیم دید که به اصطلاح علمای اسلام ، هیچ پاسخ منطقی برای آقای گنجی ندارند و بجای بحث منطقی و عقلانی با سانسور و سرکوب و تکفیر و دروغ پردازی و اتهام به ایشات پاسخ خواهند داد.

-- علی ، Aug 27, 2008

نه فقط شجاعت بلکه وسعت نظر و عمق بینش گنجی نیز ستودنی اشت. یک شبه ره صد ساله می رود. در ضمن او را دیگر شاگرد سوش دانستن نهایت کم لطفی است. اگرچه سوش تحصیلات اکادمیک بیشتر دارد اما نگاه و دیدش فاقد شفافیت و صداقت گنجی است. گنجی زنده باشی. ما به تو امید ها داریم.

-- علی آملی حسینی ، Aug 27, 2008

كمتر بخوان و بيشتر فكر كن

-- بدون نام ، Aug 27, 2008

ملا ها انقدر به جریان امدن حضرت مهدی شاخ و برگ داده اند که امدن او را در اذهان مردم غیر ممکن ساخته اند و بنا بر این سو استفاده انها از درامد نفت ایران و بر سر قدرت بودن ملا ها حسابی رونق گرفته

ملا گوید:وقتی مهدی ظهور میکنه , خون تا زانوی مردم را مگیرد
حالا خودتان تصور کنید کسی که مثلا در طبقه صد یک اسمان خراش کار مکند چه قدر خون باید ریخته شود که خون زانوی این بابا رو بگیره

با سپاس از جناب گنجی

-- Iranian ، Aug 27, 2008

جالب است همه انبیا پیش از حضرت ختمی مرتبت (ص) به آمدن پیامبری پس از خود بشارت می دادند بحث مسیحیون و یهودیان این بوده که آنان مصداق را قوبل نداشتند وگر نه این بشارت را قبول داشته اند اما حضرت پیامبر (ص) این بشارت را نداده است آقای گنجی اگر از منظر یک مسلمان این نوشته را در نقد آراء علمای اسلامی نوشته باید این واقعیت را بداند که پیامبر این مورد را نمداشته که پس از وی دینی خواهد آمد و یا پیامبر دیگری پس این سخن که خاتمه پیامبری موضوعی دست ساخته علمای اسلامی است را نمی تواند بگوید و اگر این سخنان را از منظر یک فرد غیرمسلمان می گوید که دیگر چه جای سخن زیرا ایشان اصولا برای این دین حقانیتی قائل نیست که بخواهد نسبت به اصول آن نقدی وارد کند از طرف دیگر نفع این سخنان چیست این است که راه برای کسان دیگری که می خواهند ادایان جدید ارائه دهند باز شود در حالی که در قرآن آمده که دین نزد خدا اسلام است همین امر صراحتی دلیل روشنی بر ختمیت پیامبری است زیرا اگر تجربه دینی به آن صورت که گنجی می گوید مبنا باشد که با اینحرف و سخن الهی دیگر تجارب خارج از قواعد اسلام جایگاهی نخواهد داشت که بخواهیم پیامبری بیاید و تجربه شحصی خود از دین را برای مردم بازگوید

-- بدون نام ، Aug 27, 2008

مقاله بسیار خواندنی و در بسیاری از موارد شامل مطالبی بدیع بود که گر چه ریشه قدیمی داشته است اما طرح جدیدی بود
خسته نباشید

-- بدون نام ، Aug 27, 2008

درود بر گنجی اما بایستی با شجاعت نوشت م ایرانی ها ایین بیابانی را نرم کردیم بحاست دوستانی که در این ایین مطاله کردند وعمری وقت گذاشته اند بنویسند روان هم بنویسند این ایین را زیر ورو کنیم
خرافه بس است بزرگان ما خرفهایی زده اند که هم اکنون تکرارش سر بر باد دادن است
نگاه کنیم امروز خبرگان اسلام و رفسنجانی همه فن حریف اسیر یک چرت گو بنام برادر احمدی نژاد است چرا چون ایین خرافی را ه به این جا میبرد که خبرگان انهم با ان همه هفت خطی مات میشوند
دین محترم است تا احترم دیگران را داشته باشد اما هنگامی که به همه چیز کار دارد بایستی نوشت و انرا نقد کرد

-- بدون نام ، Aug 27, 2008

جالب است بدانیم که قران کسانی را که پیامبر خود را آخرین پیامبر می دانند مسرف و مرتاب دانسته است .

سوره غافر آیه 34 : لقد جائکم یوسف من قبل بالبینات فمازلتم فی شک مما جائکم به حتی اذا هلک قلتم لن یبعث الله من بعده رسولا کذلک یظل الله من هو مسرف مرتاب

یعنی قبل از این یوسف با بینات آمد پس به آنچه برای شما آمد در شک بودید تا اینکه وقتی مرد گفتید هرگز خداوند بعد از او پیامبری بر نخواهد انگیخت. اینچنین خداوند افراط گرایان شکاک را گمراه میسازد.

-- رویا ، Aug 27, 2008

مطلب خاتم انبیاء درتورات هم امده.حضرت موسی در تورات میفرمایند که "دستورات من ابدی هست " . پس برای چه حضرت مسیح امد?

نکته دیگر اینکه مسلمان ها باید لا اقل اندکی فکر کنند به اینکه مسیحی ها, زرتشتی ها و یهودی ها به هیچ عنوان محمد را فرستاده الهی نمیدانند و اسلام را به عنوان دین قبول ندارند

با سپاس از جناب گنجی و افرین بر شجاعت او
زنده باد ایران

-- ایران ، Aug 27, 2008

آقاي رضا كه مدعي هستند سرتاپاي مطلب گنجي ايراد دارد، لطف كنند فقط يكي از آنها را، فقط يكي، را به صورت منطقي و مستدل رد فرمايند.

-- سهراب ، Aug 27, 2008

منظور از این حرف ها چیست؟خود آقای گنجی در جای دیگری به خوبی نشان داده که گزاره های دینی با گزاره های منطقی تفاوت دارند. آیا روشنفکران ما می خواهند جامعه ای بدون دین درست کنند؟ این کار نه ممکن است و نه مطلوب.آقای گنجی حالا در آمریکا می تواند ببیند که چند قرن بعد از روشنگری و....هنوز چه قدر این جامعه دینی است.
آیا دین های دیگر عقلی تر است؟
دین نباید وسیله ی ابزاری قدرت طلبان باشد و نباید بر کل فرهنگ غلبه داشته باشد.ولی هنوز جامعه ای بدون دین به وجود نیامده.

-- آرش کرامتیان ، Aug 27, 2008

با سلام:

نکته ی بسیار مهمی که هم در نوشته آقای گنجی و هم در کامنت ها گم است این است:

رسالت همه پیامبران "قومی-محلی" است نه "جهانی". بنابراین مسـاله خیلی ساده تر می شود.

پ.ن. بعضی ها که اهل شهرت و نام نیستند. اما آقای گنجی هم بد نیست اشاره ای به منبع اصلی استدلال نوشته خود داشته باشند!

-- آرش ، Aug 27, 2008

دیدگاهی متدیانه ندارم، ولی به نظرم آقای گنجی گرچه از اطلاعاتی معتبر استفاده می کنند، ولی روشی که با این اطلاعات بازی می کنند بی طرفانه نیست. با برچسب زدن بر ایشان مخالفم، ولی با برچسب زنی ایشان نیز همین طور. بد نبود اگر ایشان نگاهی هم به نظرات می انداخت... یا این که به تعدادی از آن ها لا اقل جواب می دادند.
چرا صادقانه تر نیت خود را نگوییم؟ اگر این کار را نکنیم به بازی با کلمات نزدیک خواهیم شد...

-- سینا ، Aug 28, 2008

آيا روزي كه ايرانيان عزيز ونيزفرهيختگان آن مدعاي دين بهائي را بدون تعصب وپيشداوري تحقيق كنند رسيده است؟! اگربله،مطمئن باشيد وضع ايرانمان عوض خواهدشدو تن فرسودهء آن جاني دوباره خواهديافت.درودبرآناني كه با وجداني بيداربه دنبال كشف حقيقت اند.حقيقت موجوداست، فقط بايدآن راكشف كرد.

-- جمشيد ، Aug 28, 2008

درود بر اکبر گنجی و مرزشکنی هایش. جالب ولی این جاست که این دین هزار و اندی سال است که به سرزمین ما که خود دینی دیگر داشت زورآور شده و مردم صدها سال است که کتابی دینی را خوانده اند یا برای شان خوانده اند که ازش هیچ سردرنمی آورند، زیرا زبانش زبان خود ایشان نیست. و نماز و دعاهایش به زبان خود ایشان نیست. تلاش های روشنفکران ما ده ها سال است دارد صرف اموری دینی می شود که متولی اش درواقع عرب ها هستند و ربطی به ما ندارد. روزی از روزها پسرم از من درباره ی اختلاف شیعه و سنی پرسید. من هم در حد دانشم از ریشه های تاریخی این اختلاف در عربستان و قبیله های آن روز عربستان برایش گفتم. او پس از سکوتی که حاکی از شگفتی بود چیزی ازم پرسید که خوب است از همه ی مردم ایران پرسیده شود. پرسید: بابا، این ها که تو گفتی همه اختلاف های عرب ها بوده باهم دیگه، چه ربطی به ما ایرانی ها داره؟ با درود به همه ی پرسشگران و مرزشکنان

-- بدون نام ، Aug 28, 2008

هیچ دینی نمیتواند آخرین دین باشد دلیلش هم اینست بصورت مطلق کامل نیستند وحتی موفق به برقراری وحدت در امت خودشان هم نشده اند دوم اینکه ادیان پنج شش هزارسال است که ایجادشده اند و نمیتوانند برای صد ها هزارسال آینده جوابگو باشند سوم اینکه بشر رو به تکامل است امری طبیعی است ادیان آینده مطابق با نیاز های ان زمان ها باشد یک زمانی حضرت موسی فرمود برادرت را دوست بدارحضرت عیسی فرمود همسایه ات را چون خودت دوست بدار حضرت محمد فرمود مسلمانان با یکدیگر برادر باشند وبه امور هم رسیدگی نمایند دراینجا میبینیم که غیر مومنین به ادیان فوق با توجه به شرایط آن زمان ها مورد عنایت قرار نگرفته اند دراین زمان وبا شرایط حدودا هزار سال پیش رو میفرمایند (سرا پرده یگانگی بلند شده همه بار یک دارید وبرگ یک شاخسار ) حضرت بهاءالله میفرماید (هر روز را دردی وهر دردی رادرمانی)
مقصود از کتابهای آسمانی و آيات الهی آنکه
مردمان براستی و دانائی تربيت شوند که سبب راحت
خود و بندگان شوند. هر امری که قلب را راحت
نمايد و بر بزرگی انسان بيفزايد و ناس را راضی
دارد مقبول خواهد بود. مقام انسان بلند است
اگر بانسانيّت مزيّن و الّا پست‌تر از جميع مخلوق
مشاهده ميشود.

-- حربا نوایی ، Aug 28, 2008

به نظر میرسد چیزی که تمام ادیان سالفه را به نوعی گرفتار کرده افتادن در چرخه بی انتهای بحثهای کلامیست که میتواند تا ابد بدون نتیجه ادامه یابد. این مشکل نه تنها در اسلام، بلکه در مسیحیت و یهود هم دیده میشود. گزاره هایی از قبیل "نبوت پایان یافت، چون یکی از اسماء خداوند نبود" یا "این کمال نبوت بود که دریافت باید خود را نسخ کند" یا "مسیح تنها نجات دهنده است (چون خودش گفت)" به راحتی قابل بحث نیستند. وقتی من دیانت بهایی را قبول کردم پذیرفتن ضرورت آئینی جدید تنها یک دلیل لازم داشت: مشاهده نیاز عاجزانه بشر امروز به یک راهنمای جدید. مشاهده اینکه خرافات و موهومات سراپای ادیان سلف را فراگرفته به شکلی که دیگر قادر به تربیت اخلاقی بشر نیستند. برای من که بهایی هستم نه تنها محمد آخرین پیامبر نیست، بهاءالله هم نیست زیرا بشر همواره محتاج راهنماییست. البته ما میتوانیم تا ابد خود را اسیر استدلالهایی چون "پیامبر اسلام همه‌ مراتب ممکنه وحی را تا نهایت طی کرد" کنیم و از دیدن حقیقت باز بمانیم یا اینکه از دام کلمات رها شویم و نیاز بشر امروز به یک مربی اخلاقی جدید را ببینیم. من البته دومی را انتخاب کردم.

-- شاهین ، Aug 28, 2008

با تشکر از جناب گنجی برای باز کردن بحث هایی که به بدیهیات تلنگر زده و افراد را وادار به تفکر می کند. من فکر می کنم مسئله اصلی مردم کشورعزیز ما ایران این است که متوجه شوند که جدایی دین و حکومت پیش شرط بهتر شدن وضعیت زندگی آنها و ایران عزیز است. مادامی که قوانین دینی (که خودحاصل استنباط و تفسیر افرادی است که مبری از خطا و اشتباه نیستند) حاکم بر قانون اساسی یک مملکت و سرنوشت یک ملت باشند ره به جایی برده نخواهد شد. دین امری شخصی است و باید در حوزه شخصی هم باقی بماند.

-- lمهرداد ، Aug 28, 2008

جالبه کامنت آقای رضا شدیدان من رو یاد مجادله رضا داوری و سروش بر سر تفکرات هایدگر و پوپر میکنه ,

-- بدون نام ، Aug 28, 2008

با درود
ضمن عرض سپاس خواهش میکنم از سر لطف بفرمایید چگونه میتوانم با آقای گنجی ارتباط برقرار کنم شاید یک ایمیل یا تلفن، اگر هم امکان دادن ایمیل ایشان نیست لطف کنید ایمیل من را به ایشان بدهیدو از ایشان درخواست کنید که پاسخ بدهند
ساکن آمریکای شمالی هستم و میخواهم ایشان را در مورد تحقیقاتی بدانم که سالهاست روی آن شده است به احتمال بسیار بسیار زیاد ایشان کاملا علاقمند به این تحقیقات خواهند بودشاید موضوعات آن موضوع مقالات بعدی ایشان گردد
از لطف شما سپاسگزارم
روناک صادقی

-- روناک ، Aug 29, 2008

اريك فروم دركتاب " جامعهء سالم" مي نويسد:
آیا بدون توجه به دین می توان از تحول روحانی و معنوی جامعه سخنی به میان آورد؟ بی شک دستورات ادیان یکتاپرستی بر هدفهای انسانی یعنی همانها که زیر عنوان "توجیه بهره ور" آورده شده اند، و برتری ارزشهای معنوی به ارزشهای مادی است. این دستورات اخلاقی خدائی هستند ولی پیروان ادیان مختلف در برداشت خود از آنها اختلاف دارند و ضمناً مورد قبول میلیونها نفر هم نمی باشد. اعتراض و حملهء ملحدین به وجود خداوند خطا است؛ آنان باید مؤمنین را به دین خود فراخوانند، بدین معنی که گوهر عشق برادرانه و عدالت واقعی را به کار بندند تا رادیکال ترین منتقد امروز گردند.
...اعم از اینکه شخصی مذهبی یا غیرمذهبی باشیم، معتقد به لزوم یک دین جدید بوده یا پیروی از سنت یهودی و مسیحیت را ادامه دهیم اگر به جای ظاهر به جوهر، به جای حرف به عمل و به جای سازمان و دستگاه به انسان توجه کنیم می توانیم برای نابودی بت پرستی متحد شویم و این اتحاد و همفکری بیشتر از وحدت کلمه درباره اثبات وجود خداوند خواهد بود. بی شک در این راه انسانیت و عشق برادروار بیشتری وجود دارد.
این نظر، اگر هم مانند من عقیده بر این باشد که در رشد و توسعه انسان گرایی آینده اعتقاد به خداوند سست خواهد شد، باز به قوت خود باقی خواهد ماند. اگر در ادیان مسیحی و کلیمی فقط یکی از عوامل تحول بشری دیده می شود، نابجا نیست اگر عقیده داشته باشیم دین جدیدی که در چند صد سال آینده گسترش خواهد یافت، دینی که مربوط به رشد انسان است، دارای شمول و خصوصیت جهانی بوده انسانها را با هم متحد گردانده و کلیهء دستورات انسانی ادیان شرق و غرب را دربرداشته دکترین آن مخالف بصیرت منطقی انسان امروزه نبوده و تأکید بر زندگی کردن خواهد داشت. چنین دینی مظهر شعائر جدید و هنری بوده و بشر را به سوی احترام به زندگی و شؤون بشری رهبری خواهد کرد. البته نمی توان دین را اختراع کرد، بلکه معلم بزرگی آن را عرضه می کند، همانطور که در قرنهای گذشته به موقع به ظهور رسیده است . در حال حاضر آنان که معتقد به خداوند هستند طبق دستورات وی زندگی کنند و کسانی که منکر وجود باری تعالی می باشند باید از عشق وعدالت پیروی کنند و منتظر باشند.

-- جمشيد ، Aug 29, 2008

عقل قدرت تشخیص انسان است . آقای گنجی به مسائلی پرداخته که از فرعیات یک ساختار ایدئولوژیک است . اگر دین به عنوان یک ایدئولوژی مطرح است ابتدا بررسی کننده به مسائل اصلی که بنیان یک ایدئولوژی را ساخته است می پردازد نه آنکه فرعیات را آنچنان عمده کند که خواننده پی به اصل نبرده و در فرعیات گمراه کننده دست و پا زند . فلسفه کارش توضیح جهان است و هر آنچه که در جهان است را دسته بندی می کند و اگر بخواهد همه ی مسائل را مثلا در حوزه ی ایده ها بگوید 120000 پیامبر این یا آن را گفته اند به بیراهه رفته است اگر آقای گنجی ابتدا این دسته بندی ها را انجام دهد سپس گریز کوتاهی به برخی ادیان عمده زند گارش توجیه پذیر و علمی خواهد بود . عقل شعور روح حقیقت مطلق و ... مسائلی ست که فلاسفه پس از پی ریزی مکتب فکری خود و توضیح اصول بدان پرداخته اند . این نحوه ی گفتار مانند آنست که از کسی بپرسند استبداد خوب است یا بد یعنی معیارهای ارزشی توان ایجاد ساختار را ندارند مسلما حتی پینوشه هم می گفت من دیکتاتور نیستم ولی وقتی به ساختار حکومتی اش یعنی اصول پی ریزی اش پی می بردیم متوجه میشدیم که چه ساختاری دارد . وقتی هنوز منشاء عقل را روشن نکرده ایم نمی توانیم به درستی و غلط بودن تشخیص هم پی بریم . و بخصوص که فیلسوفان همگی معتقدند که مسائل فلسفی را نمی توان در حوزه های دینی تشریح کرد زیرا ادیان بر اساس خواست زمان و مکان شکل گرفته اند و قدرت تعمیم به قرون بعدی را ندارند مثلا از حضرت عیسی می پرسند آیا خدا را می توان دید می گوید بله دو هزار سال دیگر . اما در سال 2000 ارتش آمریکا حتی آماده باش میدهد اما از خدا خبری نیست . این نشان میدهد که مسائل طرح شده در زمان خودش هم تشکیک شده اند و سئوال شونده از کلافه گی پاسخی غیر قابل دسترس برای زمان میدهد . و اینگونه است که در قرن 18 و 19 آته ایسم با قدرت و شدت به جنگ مذهب می رود . تا باورهای پوسیده و عقب افتاده ی قرنها جهالت بشر را مرهمی باشد .

-- فرهاد- فریاد ، Aug 29, 2008

با درود و سپاس به آقای گنجی
در مورد مساله خاتمیت اگر به مفهوم پایان یافتن سلسله انبیا باشد در چندین مورد در قران مجید تناقض های با این قضیه موجود میباشد از جمله اعراف آیه 35 که فرموده " ای فرزندان آدم البته البته پیامبرانی از جانب ما بشما خواهد آمد" در این مورد از فعل یاتینکم که در غایت صراحت است که اخبار از مستقبل است زیرا که لفض یاتیکم را به نون تاکید موکد داشته و یاتینکم فرموده است یعنی البته خواهد آمد بر شما رسولانی از جنس شما و آیات مرا بر شما تلاوت و قرائت خواهند نمود .
هر چند که علمای اعلام کلمه "حتی تاتیهم البینه"(سوره بینه) را که مضارع است را به ماضی تفسیر کردند امادر این ایه در مانند زیرا که معنای ماضی هرگز به نون تاکید موکد نشودبل به لفظ "اما" هم مصدر نگردد.
از طرف دیگر در احادیث اسلامی موجود است که حضرت مسیح در آخر زمان به همراهی قائم موعود ظاهر میشود.
قائمی که دارای کتاب جدید و شریعتی جدید است.اذا قام القائم جاء بامر جدید کما دعا رسول الله صلی الله علیه و آله فی بدو الاسلام الی امر جدید(در صفحه 338 جلد 52 بحار الانوار).»
از کل این مطالب این طور میتوان نتیجه گیری کرد که آخرین رسول بودن نه از لحاظ عقلانی مورد قبول است ونه از لحاظ نقلی"کتب مقدسه" چرا که نه عالم به انتها رسیده که بشر دیگر محتاج هدایت نباشد نه در قران منظور این بوده

-- فرید ، Aug 29, 2008

"هر موجود زنده اى در اين دنيا از بدايت تا خاتمه حيات مراحل مختلفه اى را طى ميكند . هر مرحله شرايط و حالات و احتياجات مخصوص بخود را دارد . در زندگى يك انسان حالات و احتياجات مراحل شيرخوارگى ، طفوليت ، صباوت ، جوانى و بلوغ همه يكسان نيست. هر مرحله ما را براى مرحله بعد آماده ميكند ، استعدادهاى ما را تقويت ميكند و ذهن و فكر ما را پرورش ميدهد.

بهمين ترتيب در زندگى جامعه انسانى دوران و مراحل مختلف موجود است . جامعه انسانى هم اكنون از مرحله طفوليت گذشته و وارد مرحله بلوغ كه ساليان دراز منتظر آن بوده واصل كشته. آنچه كه احتياجات زمان قديم را براورده ميكرد حال جوابگوى مقتضيات اين زمان نيست . اسباب بازيهاى دوران شيرخوارى و طفوليت فكر انسان بالغ را قانع نميسازد.

از هر نظر جامعه انسانى با تغيير و تحول كلى مواجه است چه در حكومت و قانون و يا در علوم و صنايع . موازين و روش اخلاقى و نحوه زندگانى گذشته ديگر با پيشرفت و تقدم كنونى جهان امروز مطابقت نميكند .

حال زمان بلوغ و تجديد در ديانت نيز ميباشد. تقليد از اعتقادات كهن و تعصبات قديمه علت عداوت و اختلاف كرديده. اين اعتقادات و تعصبات بايد فراموش شود و جاى خود را به تعاليمى الهي دهد كه براى پيشرفت و رفاه عالم انسانى در اين برهه از زمان نازل شده است . اين تجديد و تطور در حقيقت ديانت ، اساس تمدن حقيقى و سراج هدايت عالم و درمان الهى بيماريهاى جامعه انسانى است .
"
کتاب 2 روحی

-- امین ، Aug 29, 2008

سلام به آقای گنجی و همه
بسیار زیبا هر چه را که به کارتان می آمد از بین مطالب دینی دستچین کرده بودید.لازمه این مقاله شما "نومن ببعض و نکفر ببعض" است. مگر مجموعه دین فقط منحصر به قرآن است؟ اگر دین را فقط به قرآن و عقل منحصر کنیم که باید اکثریت احکام و اخلاقیات و همینطور اعتقادات را نادیده بگیریم.
اگر به روایات پیامبر اکرم (به عنوان مبین و معلم قرآن) نگاهی کوتاه بیاندازیم، بحث خاتمیت هم تواتر لفظی دارد و هم معنایی. و اندیشمندان بخوبی می دانند آنچه که به تواتر (آنهم در لفظ و معنا) بیان شود جای هیچ شک و شبهه ای را باقی نمی گذارد.
اما اینکه فلسفه عقلی آن چیست، گویا آقای گنجی آنچنان به عقل خود معتمد هستند که توهم کاشف الکل بودن ایشان را فراگرفته است. لازمه انسان خاضع این است که اگر مطلبی مرتبط با وحی و رسیده از وجود مقدس پیامبر اکرم به او رسید، آنهم در حد تواتر، بگوید شاید، شاید، شاید من نمی فهمم.
می توان اینگونه گفت که: مگر قرار است تمام زوایای دین با عقل کم و زیاد هر انسانی سنجیده شود؟ در آنجا که کلیات نبوت پیامبر با عقل عقلا مطابق شد، در احکام و سایر جزییات به حکم اعتبار کلیات انقیاد می کنیم.

-- رضا ، Aug 30, 2008

اخر کدام عقل سلیمی باور میکند در روزگار گذشته که نه امکان ظبط صدا و تصویر وجود داشته و نه امکانات دنیای ارتباطات پیامبر بیاید
اما امروز که میتوان احادیث پیامبر را دقیقا ظبط کرد تا این همه بلبشو در دین نشود هیچ پیامبری نیاید.
اقا کو عقل سلیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

-- reza ، Aug 30, 2008

امروز پیامبری تمام شده است، چون هر که چنین ادعایی کند یا دستگیر و زندانی می‌شود یا وی را راهی تیمارستان می‌کنند.

-- بردیا پژمان ، Aug 31, 2008

I can not beleive u guys ,shame on every body ,,,it was only while back when Ganji was in prison ,He is a man He is super hero even when he was in hospital he did not give up he fought for us for IRAN IRAN IRAN ....just ask urself can u do just littlebed of what he did ,,we r dead poeple, dead country,and dead nation ,until we realize what exaclly he did and why he did it ,and start to respect him ,I mean fully respect when he talk's about democrasy and etc ,&do not forgot what he has done when he was in prison and before that if we do that there is gone be more GANJI &we need more poeple like GANJI lot more I have not met him but I hope to meet him someday ,I follow his life for last 4,5 years and I believed in him ((( I can say HE is the only person with MS. SHIRIN EBADI,, that I trust ))) please ,every body wake up that's enoght man ,enoght of enoght ,why u guys think u r something while u r not all of u guys everybody include me we r nothing nothing nothing at least I am man enoght to say it so wake up and by supporting them ,to give them hope we r worth it I mean US WE IRANIAN PERSIAN wake up trust me we r nothing at all in .U WILL SEE,even arag and afganestan and others going to pass us (WHY????)is in it because we know everything or we r stuped and think we r smart ..I LOVE U GANJI ,,,I LOVE U SHIRIN EBADI FOR EVER DOES NOT MATTER WHAT U SAY EVEN IF IT'S WRONG FOR ME IT'S RIGHT BECAUSE U HAVE PAST UR TEST BOTH OF U GOOD LUCK.

-- arash ، Aug 31, 2008

بسم الله الرحمن الرحیم

با آرزوی سلامتی و سلام

در قرآن فرق است بین نبی و رسول ، خاتم النبیین آمده اما خاتم المرسلین نیامده و توهم پیشینیان است.آیات زیادی در قرآن بر تداوم رسالت اشاره دارند . نبوت نوعی خاص از رسالت بوده که تمام شده و لی رسالت و رسول همیشه بوده و هست و تنها رسول دائمی بشر همان رسول درونی است که عقل نام دارد و از این منظر همه می توانند عاقل و رسول باشند و دوره ی ارباب و رعیتی و اینکه عده ای پیرو عده ی دیگری باشند کم کم دارد سپری می شود. (حداقل در برخی ملل متمدن ) تنها حجت در دوره ی ما عقل است و هر حدیث و آیه ای که عقل بپذیرد مهر صحت می خورد و حتی در زمان پیامبر هم عقل هر کس و نه تنها استدلال های منطقی حجت بود . (لاتقف ما لیس لک به علم ) عقل در قرآن همان قلب است و باید دل چیزی را بپذیرد تا دینی شود. (لا اکراه فی الدین ) و عمل اکراه آمیز عملی منافقانه و بدتر از کفر است . منافقان هم نماز می خواندند و هم انفاق می کردند و قرآن در این باره می گوید (لا یاتون الصلوه الا و هم کسالی و لا ینفقون الا و هم کارهون ) توبه 54
من بر همین استدلال و فهم شخصی بعضی وقت ها نماز نمی خوانم چون دل ام نمی کشد و نماز بدون اشتها مانند غذا خوردن با شکم سیر و یا بی اشتهایی است و بر این باورم بهترین هادی بشر دل است و آگاهی و اطلاعات بر دل تاثیر می گذارند تا بهترین چیز را بخواهد . یعنی احساسات اصل است و اطلاعات و آگاهی احساسات را راهنمایی می کند . یعنی ما هم به فکر کردن و هم به حس کردن نیاز داریم . عقل تنها فکر کردن نیست بلکه در اصل دوست داشتن آگاهانه است.

-- محسن ، Sep 10, 2008

روز جشن هماهنگي وآشتي دين حقيقي با علم حقيقي رسيده است.خوشا آنان كه دراين جشن مبارك سهمي مهم دارند وازبركات اين پيوند بشريت را بهره مند مي كنند؛بشريتي كه اختلاف وجدائي ها او را درلبهء پرتگاهي قرارداده كه همه را اعم ازديندار وبي دين تهديد مي كند.نجات همهء ما درگرو بررسي حقيقت درنهايت صبرومحبت واحترام به يكديگر است.بياييد تا دير نشده ، مخالف وموافق دست هم را بفشاريم تا خداوند نيز به خاطر اين دوستي ومحبت كمكمان نمايد حقايق را بهتر وسريع تردرك كنيم. قربان همهء شما دوستان

-- جمشيد ، Sep 16, 2008

دینداری اکثر مردم همانطور که عبدالکریم سروش هم بیان کرده است علت دارد، نه دلیل. گواه آن هم اینکه فرزندان معمولاً پیرو دین والدین خود هستند. اعتقادات آنها هم همینطور است. اعتقاد به ختم نبوت در اسلام به نظر من چند علت دارد، یکی عدم درک معانی قرآن است؛ دیگر تنبلی انسان در یافتن حقیقت جدید است؛ سوم خودخواهی و تعصب انسان است؛ چهارم پیروی از علمایی است که به نفعشان نیست دین جدیدی بیاید. کمی فکر کنید علل دیگری به ذهن شما هم خواهد رسید.

-- شکیبا ، Sep 21, 2008

با تشکر از انصاف و صراحتتان که واقعیت مهمی را بیان کرده اید، ادعای کمال، نهایت، و برتری مختص اسلام نیست. تقریبا در تمام ادیان اشاراتی هست که بعضی از پیروان آن ادیان از آن به عنوان شاهد برای ختمیت یا برتری دین خود استفاده می کنند. تاریخ نشان داده که هر دینی در زمان خودش حرکتی را در جامعه به وجود آورده و باعث پیشرفت و در اکثر موارد احیاء اخلاقیات و ایجاد صفات عالی فروتنی، درستکاری، فداکاری و... در پیروانش شده است و شاید بشود گفت، به حق، هر دین جدیدترین و عالیترین ملاکهای رفتاری زمان خود را ارائه کرده است و در زمان خود کاملترین بوده است. اما متآسفانه تأکید بیش از حد بر چنین آیات و اشاراتی هیچ ثمری غیر از احساس غرور و توقف در پیروان ادیان ندارد و همه ادیان غرور و توقف و عدم حرکت را منع کرده اند. همه ادیان و از جمله اسلام مردم را به تلاش برای بهتر بودن، نیکی کردن، آموختن و جستجوی بهترینها دعوت کرده اند و کسی که به راستی در جستجوی کمال باشد، اجازه نمی دهد هیچ چیز مانع وی در این جستجو شود.

-- آوا ، Sep 21, 2008

دینداری اکثر مردم همانطور که عبدالکریم سروش هم بیان کرده است علت دارد، نه دلیل. گواه آن هم اینکه فرزندان معمولاً پیرو دین والدین خود هستند. اعتقادات آنها هم همینطور است. اعتقاد به ختم نبوت در اسلام به نظر من چند علت دارد، یکی عدم درک معانی قرآن است؛ دیگر تنبلی انسان در یافتن حقیقت جدید است؛ سوم خودخواهی و تعصب انسان است؛ چهارم پیروی از علمایی است که به نفعشان نیست دین جدیدی بیاید. و شاید بسیاری علل دیگر هم وجود داشته باشد

-- شکیبا ، Sep 22, 2008

جناب گنجی مقاله شما به لحاظهای گوناگون مشکل دارد. بندگان خدا خوانندگانی که اطلاعات علمی درباره موضوع ندارند! شما می گویید مسلمانان دلیلی بر خاتمیت نیاورده اند. معلوم است که شما تفاسیر را نگاه نکرده اید. من خواهش می کنم درباره هر چیز که می نویسید به تمام منابع یا دست کم به چند درصد آنها رجوع کنید. اینکه مسلمانان دلیل نیاورده اند یک چیز است و اینکه دلیل را شما قبول نمی کنید چیز دیگر. اما شما می گویید اصلا دلیل نیاورده اند. پس مراجعه کنید به : انسان کامل عزیز الدین نسفی ص 93 رساله اول/ جامع البیان الجزء السابع عشر ص 22 و21/( التبیان، ج8، 346/کشف الاسرار، رشیدالدین میبدی، به سعی علی اصغر حکمت، امیر کبیر، تهران، چاپ 1361، ج8ص62و 63/(کشف الاسرار، ج8، ص141/مجمع البیان،علی الفضل ابن الحسن طبرسی تحقیق هاشم رسولی محلاتی الجزء الرابع، دارالمعرفه ص437/ روض الجنان و روح القرآن، ابوالفتوح رازی به تصحیح محمد جعفر یاحقی و دکتر محمد مهدی ناصح بنیاد پژوهشهای اسلامی مشهد 1369، ج 15، ص14و /التفسیر الکبیر، فخرالدین الرازی، ج 23 یا 24، ص45/همان ج 25 ص 214/و دهها منبع دیگر....
البته کل مقاله شما پر است از ادعاهایی که اثبات نشده اند. در ضمن عقیده به خاتمیت ویژه شیعه نیست و اجماع سنی و شیعه است. دکتر سروش نیز خاتمیت را به معنایی که شما رد کرده اید رد نکرده اند. مراجعه کنید به همان کتاب بسط تجربه و نیز مقاله فربه تر از ایدئولوژی ایشان. همچنین به مدخل خاتمیت در دائره المعارف تشیع که نظر ایشان را هم آوررده. این بحثها خیلی کهنه اند و سالها پیش مطرح شده بودند و خیلی فصیح تر. به نظر من شما زحمت نکشید. آدرس بدهید خوانندگان میروند می خوانند. یا اینکه حرف جدید بزنید. در این صورت ما هم استفاده می کنیم.

-- ابراهیم احمدیان دانشجوی دکتری عرفان واخلاق اسلامی ، Oct 15, 2008

قرآن آیات شیطانی نیست
قرآن الهام و شعر نیست

بنام جانان كه موسي را لوح ، عيسي را كلمه و محمد را قلم شد. موسي لوح را ديد ، تورات آ ورد. عيسي کلمه را ديد ، انجيل آورد . محمد قلم را ديد، قرآ ن آورد. هر سه آگاهي محض شدند وحقيقت را مكتوب كردند. قلب آ نها آنچه را دید تکذیب نکرد.آنها به وادی ایمن وارد شده بودند و رصد می شدند، تا مبادا از آن خارج شوند که رضا مندی، حق است.
به قلمها بگویید بنویسند.به چشمها و گوشها بگویید ببینند وبشنوند. به قلبها بگویید قوسین بگشایند . نفخه ای (د می) در راه است.نزدیک و نزدیکتر می شود. به سدره المنتهای ناسوت وجودت که برسد، این بار لحظه ای می ایستد (در همين ايستادن, عقل جبروتي وديگر ملائك از توان مي افتند) ودر حالي كه شیاطین انس و جن رانده شده اند فرود مي آيد، قلبت قو سين مي گشايد، ديدار او را شهادت می دهد و در همان دم همه جوارح ات او را می بینند. خروج از ملک به ملکوت را به عین الیقین می بینی. آ رام و با قلبی ساکن (مطمئنه) و فارغ از جبروت عقلت (جبرئيل باز مانده است ، سر پنهان شهود براي تو همين فارغ شدگي از جبرئيل است) در جنت الماوی به اسم" هو" ، صفت "آ گاهی" ، فعلیت محض "عشق " ، کلام " بسم الله الرحمن الرحیم" و ندای "اقراء بسم ربك الذی خلق" متعین میشوی(نبوت). صورت باطنی ایمان بر تو ظاهر می شود و شهادت مي دهي(دیداری قلبی). اين صورت و معشوق نوراني به صفت آگاهی وایمان قلبی، همه جا و همه دم با تو همراه مي شود.این همان کتاب محفوظ ومکنون است که جامع است ، قدیم و ام الکتاب است .هر دم بین تو و قلبت حادث می شود ، تحویل تو می گردد. قلب مطمئنه آ نچه را می بیند تکذیب نمی کند.
تعجب نکن . تمام دریافتهای پنج حس بیرونی را نیز بشدت وضعف وبه کیفیت های مختلف در قلب و ضربان قلب مشاهده کرده ای. این نوع دیدار را یکبار دیگر نیز تجریه کرده ای .آن لحظه که لطیفی بنام عشق را تجربه می نمودي. عشق همان لطیف آگاهی است که قبلا ، نفس نا آگاه تو ( که در بند وگرفتار عادات ذهنی بود ) آنرا دیده است. در دم ، از فاعلیت نفس اماره وعادات ذهنی نا آگاهانه ( که همان فعالیت نرونهای آ ینه ای مغز است و همان شیاطین جنی و بی صورت است که همنشین ما انسانها شده اند ) و نیز ازهمراهی شیا طین انسی، تکویناً تبری می جویی و تسلیم نفس مطمئنه می شوی ، اینست آگاهی محض وتکوینی و وحیانی كه وحي از امور خدا وتکوینی"كن فيكون" است ، اینست مسلمانی كه همه ادیان، اسلام است(اين تسليم نيز تكويني است .كه زمين وآسمان نيز تسليم هستند در صراط مستقيم ، صراطي كه بر آن نعمت جاري است) و اين است تسبيح زمين و آ سمان.
برای اولین بار آرام و مطمئن خود را متعیین به صفتی (صفت آگاهی) غیر فانی و باقی می بینی .اشک آگاهی از چشمانت جاری می شود.ملكوت عشق را مي بينی.اين همه دیدن ، قلبی ،ایمانی، یقینی ، نورانیست (آگاهی محض است و وحیانی است) عقلی ، نظر ی، ذهنی ، الهامی ، شعری و فانی نیست ( آ نچنان نیست که عقل لحظه ای تایید ولحظه ای تکذ یب کند) حالا ديگر فعلیت تو عشق ورزی آگاهانه است .عقل قدسی شده تو انتخاب احسن دیگری ندارد و راضي و مطمئن است.عالم وآدم را مشغول عشق ورزی می بینی .این لطیفه را فقط عقل قدسی شده تو (روح القدس - جبرئیل امین) بر جوارح و ادراکاتت با خوشنودی و رضایتمندی وارد می کند و اين همه تو هستي.
برای اولین بار به عين اليقين ا ز حال خودت آ گاه هستی و بر حالات بعدی خود ت انتظار وشهودی آگاهانه داری. در حالی که گلی هستی در بوستان آ فرینش ، خود ر ا عطر لطیف وجانانه ای می بینی که از مکان وزمان ودنیای محدود و حدید گل مُلکی ، به لا مکان ولا زمان و دین و حقيقت ملكو تي ، رایحه تکوین می یابی (مالک یوم الدین را شهادت می دهی) که این همه خودت هستی. شرحه صدر بر قلب تو تکوین شده است. انبساط قلبي پيدا كرده اي ، خود را سبک بال و لطیف مي يابي . اکنون همه ادراکات و قوای تو ، همان ملائک وجودت ، جنود آگاهی و نورهستندد. که در خدمت جبرئیل عقلت می باشند واین همه قوای قدسی در هیبت روح القدسي شدید القوا ، می آ موزند تو را آ نچه نمی دانی. آموختني از سر حضور و شهود به مدد شديد القوا ( نفس مطمئنه) که خودت هستي ،این است آن فراوانی و کوثري كه به توعطا شده است ، اینست چراغ علاءالدين وغول مطیع تو،که ا ین هردو خودت هستی ،اینست قالیچه حضرت سلیمان، که سلیمان و قالیچه خودت هستی، و اینست لوح ، کلمه و کتاب ،که این همه خودت هستی.(در ادامه بیان خواهم کرد) .
اینجا خود را بر عرش اعلی می بینی (عرش همان فرش است كه به مدد شديد القوا تور و حجاب از رخ آن برداشته اي) همه فرشیان را نظاره می کنی ،جسمت را می بینی، که به صورت تکه های نان میخورند وجانت را ،که بصورت جامهای شراب مینوشند. درعرش ، .زمین وآسمان (ملک و ملکوت) را تسبیح گو و به عشق ورزی مشغول می بینی . هر فعلي را كه از نعمت آن بیشتر آگاهي داري برایت عاشقانه تر ، جانانه تر وآرام جان افزا تر است . فا عل آگاه تسبيح دل و دلدار مي كند. عشق آگاهانه عشق تكويني است. عشق تكوين شده لوح ، كلمه وكتاب است. آگاهي محض است . عشق كه تكوين يابد ،همه عادات ذهني ما را مي ربايد و عقل را قدسي مي كند. گويي چون نيست شدي ،عشق هست ميشود و تو به عشق هست مي شوي و تو عشق مي شوي و اينجا عشق تكوين شده است. آري اين همه خودت هستي كه " كن فيكون" شده اي.
حوریان و غلامان لوء لو ء صفت را (متعين به مروارید آگاهی) مي بيني كه عشق می ورزند و جام های شراب طهور(عشق آگاهانه) را دست بدست می کنند و می نوشند. اینجا دیگر شیاطین بالفضول انس وجن، همان عادات شبیه سازی شده ذهنی و وهمی (شیطانی) و همان تحریک پذیری نرونهای آینه ای ، بر آنها نفوذی و ورودی ندارد.اگر چه قبلا از ابواب ادراکات بر همه آنها وارد می شد، ولی اکنون نور و شهاب آگاهی شیاطین بالفضول را می رباید و می راند.
آ ری اینجا وادی حق الیقین است .حق را به یقین می بینی . یکباردیگر او را، نا آگاهانه ، دیدی و عشق نا آ گاهانه بر تومتجلی شد. در حالی که شیا طین بالفضول انس و جن ، مانع از نزول حقیقت عشق ، بر تو می شدند.
لیکن این بار ، به مدد شدید القوا ، متعین به صفت آگاهی شده ای ،عشق فعلییت محض تو شده است. این بارعشق با کلمه"بسم الله الرحمن الرحیم" بر تو متجلی شده است. بنام الله (هو)، قابل "الرحمن" و فاعل " الرحیم" شده ای. شیا طین بالفضول انس وجن دیگر مارج های آتشی بیش نیستند . که در مقا بل "هو" ی تو مخلو قیتی ندارند و ربوده و رانده میشوند( اینست عصای مو سایی و نفس مسیحایی) که این همه تو هستی.
آری اینجا سدره المنتها است. اینجا همه شاخ وبرگهای وجودت،همه جوارح ات به آن که میرسند اسم وصفت خود را ترک می کنند و به فعلییت محض تبدیل می شوند. از عرض و فرع به اصل می رسند. اینجا نز دیک جنت الماوی است.همانجا که اگر وارد شدی وشاهد شدی در باز گشت به جوارح ات ، وارد باغهای بهشت می شوی که نهر های حیات در بستر آن جاری اند. گویی از زمین به آ سمان ، از ظلمت به روشنایی ، از ملک به ملکوت ، از فرش به عرش و از عالم شاهد به عالم غایب وارد شده ای. به دیدار غیب، شهادت می دهی. در حالی که یقین داری خواب و فراموشی تو را فرا نگرفته است. اینجا سکینه قلبی دار ی و به مقام رضا و رضایتمندی رسیده ای ، آ گاهی محض شده ای . اتحادی عاشقانه و آ گاهانه با خود یافته ای. نفس تو و نفس رب تو یکی شده است. ناظر و منظور خودت شده ای . به لایموت و ازلی و ابدی بودن خودت شهادت می دهی. لاهوت تو با ناسوت تو به لذ ات روحانی و عشق ورزیهای آسمانی و ملکوتی می پردازد.
از تولد و مرگ رها شده ای ،"لم یلد و لم یولد" شده ای.همه صفات و قوای تو کامل شده است .خود را متجلی به صفات حق می بینی.
عیسای نجات یافته و نجات دهنده شده ای.جسم زمخت خود را به اشکال مختلف و کثیر درعالم ملک و کثرت می بینی که همان نان عیسایی است و دست به دست مي كنند و به همه می رسد . جان لطیف خود را می بینی که در جام های مسیحایی عشق و آگاهی ، در میان همه مخلوقات میچرخد و می نو شند.
آری اینجا مسیح تو هستی. از نفخه روح القدس وهم آغوشی و اتحاد روحانی و ملکوتی "مریم عشق" و "فاعل آگاهی" تکوین یافته اي .
اينجا اتحادي با جان اشياء داري،هر لحظه با يكي از آيات هستي، به عشق ورزي آگاهانه مي پر دازي و زبان حال آنها مي شوي. سلطان ملك و ملكوت شده اي .الهه زمين و آسمان شده اي. هر لحظه بصورت فرشته اي نجات بخش با يكي از آيات ملك به نجوا مشغول مي شوي.
خود را مي بيني كه از چاه بلا و گرفتاري و بخل و حسد وطمع برادران همنوع ات نجات يافته اي و يوسف ملك تو هستي.
آبها را مي بيني كه همه نا پاكي ها را مي شويند و همه آتش ها را خاموش مي كنند همه زشتي ها را زيبا و همه مرده ها را زنده.
خودت را مي بيني كه موسي شده اي و ديگر غم ظلم و ستم فرعونيان نداري و قوي و مطمئن در مقابل لشگر عظيم ظلم و بيدادگري توان ايستادن داري و لشكريان ظلم و ستم را دنبال خود تا آبهاي نيل مي كشاني و آ تش ظلم و فتنه آنان را در آبهاي نيل خاموش مي كني.
انسانها و جانوران را مي بيني كه گرفتار جهل و فساد شده اند وبه لهو و لعب مشغولند. برخي از آنها كه آگاه ترند نجات مي يابند و به ملكوت نزديكتر مي شوند. آنها را در كشتي پيامبران مي بيني .كشتي نوح می سازي و طو فان نوح بپا مي كني .
دراینجا همه رنگها بی رنگی است. همه جمال ها جلال اند.همه اسم ها کلمه،همه صفات آگاهی وهمه افعال عشق اند که خداوند کلمه است ،عشق است، آگاهی ونور است در همه اشیاء. همه اشیاء او هستند(که یکی هست و هیچ نیست جز او) و همه او هستیم ، از او هستیم ، و به او بر می گردیم. او اول است، آ خر است، ظاهر است ، با طن است و این همه تو هستی . خود را بشناس او را می شناسی.
‌ اینجا هر شیئی ملک و ملکو تش را در کنار هم و بدون کوچکترین فاصله ای از هم شهادت می دهد. هر ملکوتی مالک و سلطان ملک خویش است و خویش را به رصد و قضاوت می نشیند و می نشاند.
لحظه رودررو شدن بهشت و جهنم است. متوجه می شوی آ ن عادل رحمان و رحیم خودت هستی، حاکم و محکوم و دانای حکم خودت هستی ." مالک یوم الدین "خودت هستی .
هر انسانی با نامه اعمال خویش در مقابل ملکوت خود که نفس مطمئنه است حکم می شود. اکنون لحظه حسابرسی نفس مطمئنه از نفس اماره است ، یک نفس کل بیشتر موجود نیست که اکنون مطمئنه است و از اماره بودن قبلی خود آگاه است و از همه اعمال ونیات جوارح خود آگاه است و خود نامه اعمال خود را می خواند، خواندنی ازسر دانستن . در اینجا قاضی و متهم یکی است و این همه را جوارح ات شهادت می دهند . که این محکمه و این حاکم و حکم آن ، همه تکوینی اند. پاداش آن نیز تکوینی است يا مرده ای قبل از اینکه بمیرانند تو را و به ملکوت ، خود آ گاه ، وارد می شوی و وعده بهشت را حق میيابي و يا به ، خود نا آگاه، بر می گردی و وارد ملک می شوی ،ملکی می شوی . آنگاه می میرانند تو را و همدم مارجهای آتش و شیا طین انس و جن می شوی تا نجاتی دیگر، كه تو از او هستی و به او باز می گردی.
قصه های ملکی حدیث نفس اماره است و قصه های ملکوتی حدیث نفس مطمئنه . قصه هاي ملكي حديث غصه هاي اسارت در ملك و همراهي با شيا طين انس وجن است و قصه هاي ملكوتي حديث رهايي از ملك و برائت از اين شياطين. آنجا حدیث خواستن است . اینجا حدیث شدن است. قصه هاي ملكي را، آنكه اسير غم وخسران عادات ذهني و شياطين وجن هاي موهوم است باور مي كند و قصه هاي ملكوتي را آ نكه از غم و هجران نجات يافته و صفاتش بر او تجلي يافته باور دارد. آن حديث زلف يار است و اين حديث جام باده . آن حديث كو چه و بازار است و اين حديت هفت آسمان . آنجا حديث گناه كبيره و صغيره و حرام و حلال و جنگ هفتاد و دو ملت است ،اينجا حديث حوريان و غلامان و ميوه هاي پاك و شراب طهور . آنجا می شنوی و می خوانی و می گویی . اینجا می بینی و شهادت می دهی. آنجا قال است، اینجا حال است. آنجا تو حق را می جویی، اینجا حق تورا می جوید .
اگر این مارجها ي آتش را که مخلوق نیستند خاموش کنی و تنت راهیزم این شیاطین انس و جن نکنی ،موت قبل از موت می کنی این ملک را ملکوت، این جهنم را بهشت می یا بی .
در ملکوت گردش کن و اسرار را ببین خود را بشناس و خدا را بشنا س و بعد خود قیامت بپا کن و حکم بده وسپس پیامبر ت را بفرست تا خبر دهد که این همه خودت هستی . عاشق حقیقت را به صبر توصیه می کنم .برای کشف حقیقت به حق بیندیش و از حقیقت بگو و از حقیقت بنویس نه از حامل حقیقت که چون تویی بیش نیست ، که خود را شناخته است که حقیقت را شناخته است.
والسلام

-- ناصر طاهري بشرويه - روشنا ، Oct 19, 2008

آقای گنجی خاتمیت دلیل عقلی ندارد. مسلمانان هم اصراری ندارند که برای آن دلیل عقلی بتراشند. دلیل فراوان دارند منتها همه نقلی است. چون ما با دلایل عقلی به پیامبر ایمان آورده ایم به هرچه برایمان ثابت شود از اوست ایمان می آوریم. همه ادیان این گونه اند. بنا نیست برای هرچه در دین آمده دلیل عقلی بیاورند. قبول دین با عقل صورت می گیرد و در ادامه بسیاری از چیزها را با نقل معتبر می پذیرند. این بحث شما بحث جدیدی نیست. نمی دانم چه فایده ای بر ان مترتب است. در ضمن فکر می کنم انچه شما از آقای سروش نقل کرده اید کاملا بر خلاف نظر ایشان است لطفا به مقاله ختم نبوت از کتاب بسط تجربه دینی ایشان مراجعه کنید و به دقت بخوانید. شما در همان سیاست بنویسند خیلی موفق ترید. این کارها را به اهلش بسپارید مثل آقای سروش و ملکیان و دیگران.

-- عرفان دوستی ، Oct 24, 2008

عاشق روی تو هستیم، بدیدیم تو را
ما ز کوی تو
گذ شتیم، بدیدیم تو را
کوی عشق تو
بگشتیم، بدیدیم تو را
لب جوی تو
نشستیم ، بدیدیم تو را
چشم از چشم
نبستیم، بدیدیم تو را
ساقی و باده
پرستیم ، بدیدیم تو را
ساغر و باده
به دستیم، بدیدیم تو را
شیشه عمر ،
شکستیم ، بدیدیم تو را
غول آن شیشه
به شستیم، بدیدیم تو را
به سرا پرده
رسیدیم ، بدیدیم تو را
پرده ها را
بکشیدیم ، بدیدیم تو را
خبر از کوت
شنیدیم ، بدیدیم تو را
چشم و ابروت
کشیدیم ، بدیدیم تو را
ما به مقصود
رسیدیم ، بدیدیم تو را
روز موعود
بدیدیم ، بدیدیم تو را
کل این قصه
شنیدیم ، بدیدیم تو را
بجز از عشق
ندیدیم ، بدیدیم تو را
ما نه هوشیم و
نه مستیم ، بدیدیم تو را
عاشق روی تو
هستیم ، بدیدیم تو را

ناصر طاهری بشرویه...روشنا
پیام آور عشق و آگاهی

-- ناصر طاهری بشرویه . روشنا ، Oct 27, 2008

دوست من آقاي گنجي . اين كه ختم نبوت دليل عقلي ندارد كه مثل روز براي من 20 ساله مسلمان زاده روشن است چگونه شما و آقاي سروش تا كنون متوجه نبودهايد جاي شگفتيست. همه مطالب در اسلام ادعاهايي بيش نيستند.

-- سروش ، Nov 8, 2008

متوسط

-- مسعود ، Jan 28, 2009

maec az zahmataton

-- mohsen ، Mar 16, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)