رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۳۰ فروردین ۱۳۸۷
خطاهای روزمره-۳

من سیاه‌ام؛ تو سفید

مریم اقدمی

Download it Here!

«باز پلیس ما حداقل بر خلاف پلیس انگلیس و کانادا و آمریکا آدم‌ها را در خیابان نمی‌کشد؛ حداکثر تحقیر می‌کند. باز خدا پدرشان را بیامرزد. روسری را می‌شود کاری‌اش کرد؛ اما قیافه و رنگ پوست را می‌خواهی چه کنی؟»

اشتباه یا مغالطه‌ای را که در گزاره‌هایی شبیه این رخ می‌دهد، می‌توان «سیاه یا سفید» دیدن یا «صفر و یک پنداری» نامید. البته اصطلاح منطقی آن «استدلال بر اساس شق کاذب» یا «دوگانه‌ی نادرست» (False Dilemma) است.

در یک چنین استدلالی دو گزاره را به‌عنوان مقدمه کنار یکدیگر قرار می‌دهیم که هر دوی آن‌ها می‌توانند درست باشند. اما با قرار دادن آن‌ها در کنار یکدیگر و مقایسه‌شان، یکی را سفید و دیگری را سیاه نشان می‌دهیم.

به زبان دیگر با استفاده از تقابل معنایی در آن دو جمله به یکی ارزش یک و دیگری ارزش صفر می‌دهیم که در نگاهی منطقی به نظر می رسد یکی درست و دیگری غلط است.

در واقع با این روش قرار است این نتیجه به دست آید که باید یکی از آن‌ها را به عنوان گزاره درست قبول کنیم. این روش استدلال که در مثال بالا هم دیده می‌شود، تنها یکی از راه‌هایی است که افراد مرتکب مغالطه «سیاه یا سفید» می‌شوند.

مثال دیگری که به همان اندازه رواج دارد، جمله مشهوری در سخنرانی جرج بوش بعد از یازده سپتامبر است. او در آن سخنرانی گفت: «اکنون هر ملتی در هر منطقه‌ای باید تصمیم بگیرد؛ که یا با ما باشد یا با تروریست‌ها»

این جمله مثال آشکاری از یک دوگانه‌ی نادرست است. زیرا تنها وجود دو انتخاب در آن فرض شده است؛ در حالی که به سادگی می‌توان انتخاب‌های دیگری هم پیشنهاد کرد.

نکته این است که استدلال‌کننده می‌خواهد از یک روش درست و معتبر منطقی استفاده کند؛ اما ندانسته یا به عمد و برای اعتبار بخشیدن به استدلال‌اش آن را اشتباه به کار می‌برد.

در واقع فرض می‌کند دو گزاره‌ای که به عنوان مقدمه آورده است، متناقض هستند. شکل درست و منطقی چنین استدلالی آن است که تنها دو انتخاب پیش روی ما باشد.


برای مثال یک جسم نمی‌تواند هم‌زمان در دو مکان باشد. پس انگشتر الماس خانم ملوک‌السلطنه در لحظه تحویل سال نمی‌تواند هم در صندوق جواهراتش باشد و هم در جیب خدمتکار خانه. به همین دلیل اگر وکیل خدمتکار بتواند در دادگاه ثابت کند که انگشتر در آن زمان در صندوق خانم خانه بوده است، خدمتکار از اتهام دزدی تبرئه خواهد شد.

اما در مثال‌های روزمره معمولاً این طور نیست و احتمال‌های بسیار و معمولاً بیش از دو، برای یک گزاره وجود دارد. در صورتی که ما فرض می‌کنیم، تنها دو شق یا انتخاب وجود دارد و با ادعای درستی یکی نادرستی دومی را را نتیجه می‌گیریم.

به دلیل وجود همین پیش فرض است که معمولاً از شنیدن خوبی‌ها و مزایای یک انتخاب، این تصور پیش می‌آید که انتخاب‌های دیگر کلاً غلط و اشتباه هستند.

مثال رایج آن مقایسه شرایط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی کشوری با کشور دیگر است. در این نوع قضاوت‌ها معمولاً این فرض اشتباه وجود دارد که آن دو کشور هم‌زمان نمی‌توانند خوب یا بد باشند.

برای همین اگر کسی از شرایط ایران انتقاد کند، اشتباهاً این طور برداشت می‌شود که مدعی است خارج از ایران بی عیب و نقص است.

یا به عکس اگر کسی از اوضاع ایران تعریف کند، مخاطب معمولاً قضاوت می‌کند که آن شخص در حال نقد خارج از ایران است. چنین نتیجه‌ای کاملاً نامربوط است و بر اساس تفکری مغالطه آمیز شکل می‌گیرد.

این موضوع مرا به یاد جمله معروف مرحوم منوچهر نوذری در مسابقه هفته می‌اندازد. وقتی شرکت‌کننده مسابقه جواب سؤالی را اشتباه می‌داد و شرکت‌کننده دیگری می‌خواست جواب دهد، نوذری می‌گفت: «خب وقتی این نشد، اون می‌شه دیگه.» فرقی هم نمی‌کرد سؤال مسابقه جمعیت افغانستان باشد، یا تعیین درست و غلط بودن نقل قولی در یک فیلم سینمایی.

برای مطالعه بیشتر:
http://www.fallacyfiles.org/eitheror.html
http://en.wikipedia.org/wiki/False_dilemma
http://www.zandiq.com/fa/fallacies/
http://www.secularismforiran.com/ fal-FalseAlternative.htm


بخش‌های پیشین:
بخش نخست: چگونه اشتباه می‌کنیم
بخش دوم: قاضی یک‌طرفه

نظرهای خوانندگان

اولا خانم گوینده فرموده اند در مویده بجای در مورده
که گمان کنم خانم اسدی بودند .... ثانیا خانم اقدمی چنانکه در متن آمده نگفتند مرحوم منوچهر نوذری و لحنشان بی ادبانه بود .... من همیشه برنامه مرحوم منوچهر نوذری را تماشا می کردم و هرگز یادم نمی آید که ایشان عبارت خوب آگر این نباشد ظبیعی است که مورد دیگر است را در مورد مقادیر غیر دوتایی ( باینری ولیوز ) و به اشتباه به کار گرفته باشند.
به نظر من این بد ترین نوغ مغالطه است ارجاع و مثال آوردن از وقایعی که امکان بررسی آنها مقدور نیست یا حداقل بسیار دشوار است.
با وجود همه کاستی ها ادامه برنامه را دنبال خواهم کرد . حالا بد نیست مثالی هم برای برای بعدی بزنم :)) حکم قطعی و احساسی شخصی و تعمیم بخشیدن و تسری دادن آن به همه مردم :))
مثلا چون صدای خانم مریم اقدمی به گوش خوشایند نیست ایشان برای کار در رادیو مناسب نیستند ... ( فقط من باب مثال گفتم ها ) :))

-- خاکستری ، Apr 18, 2008 در ساعت 02:13 PM