تاریخ انتشار: ۱۹ اسفند ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

در ستایش دروغ، شرارت و عبید زاکانی

داریوش برادری روان‌شناس/ روان درمان‌گر

دروغ معمولا به معنای نظر و خبری مخالف حقیقت، مخالف واقعیت و شواهد است که فرد، باوجود آگاهی کامل یا نسبی بر دروغ بودنش، برای دست‌یابی به سودی و یا جلوگیری از تنبیه و ضرری آن را بیان می‌کند. می‌توان به طور معمول سه «دروغ مصلحتی» (مثلا برای جلوگیری از ضرر و دعوا)، «دروغ اجتماعی» برای حفظ هارمونی روابط خانوادگی و اجتماعی و یا «دروغ خطرناک» برای دست‌یابی به سود خویش و ضرر دیگران را از یکدیگر جدا ساخت.1

از طرف دیگر وقتی از خویش و یا دیگری سوال کنیم که دروغ چیست، در جواب چنین جملاتی می‌شنویم: "دروغ آن چیزی است که حقیقت ندارد. با واقعیت در تضاد است و یا دروغ به معنای آن چیزی است که راست نیست."

همه این تفاسیر عمومی و یا حتی فلسفی و علمی در واقع به زبان بی‌زبانی به آن اذعان می‌کنند که دروغ و راست، دروغ و حقیقت، دروغ و واقعیت در واقع در پیوند با یکدیگر هستند و بسته به آن‌ که ما حقیقت، واقعیت، راست‌گویی را چه تعریف کنیم، در واقع هم‌زمان دروغ را تعریف کرده‌ایم. یعنی در معنای دیسکورس فوکو، دروغ و راست یا دروغ و حقیقت چون کودکان سیامی به یکدیگر وابسته‌اند و بنابراین با تغییر معنای حقیقت، معنای دروغ نیز تغییر می‌کند و یا با تغییر معنا و ارزش‌گذاری دروغ، معنا و ارزش راست و حقیقت نیز تحول می‌یابد.2

دروغ و راست در واقع پیش‌شرط‌های وجود یکدیگر،هم‌زادان یکدیگر و گذرگاهی به سوی یکدیگرهستند. همان‌طور که در نگاه فروید و لکان واقعیت و رویا، رانش مرگ و زندگی، اصل لذت و واقعیت درهایی به سوی یکدیگر هستند و به شیوه دیالکتیکی به یکدیگر هدایت می‌کنند،3 همان‌طور نیز «دروغ» در واقع یک حقیقت قدیمی و یا حقیقت بعدی و «راست» در واقع یک دروغ کهن و یا تفسیری است که قادر به استحکام حقانیت خویش در اذهان عمومی بوده است.

ازین‌رو به قول لکان "هر شناختی و حقیقتی از یک خطا و دروغ نشات می‌گیرد"4 یا به قول نیچه هر داوری یک پیش‌داوری است. یا به قول ژیژک هر دیسکورس و خلاقیتی بر اساس یک خشونت زبانی رخ می‌دهد.5 زیرا هر دیسکورس و علمی در نهایت بر اساس برخی اسطوره‌ها و باورها و پیش‌داوری‌های بطور اخص «غیرعقلانی» درست شده است.6 از تصور و توهم «صفر« در ریاضی، تا تصویر مکانیکی از ارتباط جسم و روان در پزشکی کلاسیک تا حتی اندیشه « نام پدر» در نگاه لکان به سان «اسم دلالت محوری و اصلی». هر حقیقت بشری بر پایه دروغ و خشونتی ایجاد می‌شود و هر اخلاقی و حقیقتی برای تثبیت حکومت خود به روش‌های غیراخلاقی پناه می‌برد. از این‌رو به قول نیچه خالقان شرورند و خلاقیت احتیاج به شور شرارت خویش برای گذار از نگاه کهن و خلق جهان نوی خویش دارد.7

بر طبق مقاله «دیفرانس» دریدا، همه این حالات متضاد چون فرهنگ/طبیعت، رویا و واقعیت، دروغ /راست‌گویی به یکدیگر وابسته‌اند و در یک بازی جاودانه دیفرانس دریدایی مرتب یکدیگر را بازتولید می‌کنند و تفاوت می‌آفریند.8 زیرا دروغ، حقیقت و راست تعویق یافته و متفاوت است و راست و حقیقت، دروغ تعویق یافته و متفاوت است.هما‌ن‌طور که بیراهه در واقع خود راه و امکان نوینی برای حرکت و خلاقیت است.

بنابراین اولین موضوع در بحث دروغ/ راست، شرارت/صلح‌طلبی، شناخت نوع گفتمان و دیسکورس و ارتباطی است که میان این عناصر در فرهنگ‌های مختلف وجود دارد.

نگاه ایرانی به دیسکورس راست/دروغ
فرض کنید که شما در طول روز واقعا آنچه را که حس می‌کنید و راست می‌پندارید به همسرتان، به رئیس کارتان یا به همسایه‌تان بگویید و جز حرف راست هیچ نگویید. مطمئنا چنین کاری به معنای داغان ساختن روابط کاری، زناشویی و از هم پاشیدن روابط اجتماعی است. زیرا یکایک ما در طول روز بارها از دست دیگران به دلایل مختلف عصبانی و ناراحت می‌شویم، اما برای حفظ رابطه و یا از ترس از دست دادن شغل و غیره از بیان حرف‌مان خودداری می‌کنیم.

از طرف دیگر سرکوب کامل سخنان خویش و حقایق خویش به معنای دروغ گفتن به خویش و رابطه و انهدام نهایی روابط یا خویش نیز هست. زیرا آن‌چه ما را به سخن گفتن وادار می‌کند، در واقع ضرورت ارتباط و جسم و روان ماست که خواهان تحول رابطه و دست‌یابی به درجه نوینی از لمس عشق و قدرت و سلامت رابطه است. خشم و شرارت نیروی تحول و قدرت نوسازی عشق، قدرت و هستی است. اساس نوع رابطه ما با دروغ و شرارت خویش و ایجاد حقایق خندان و شرارت زیبا و سالم و خندان ماست که به سان قدرت‌های ما در خدمت زندگی ما باشند.

بنابراین موضوع اصلی نوع رابطه میان دروغ/راستی و نوع ارتباط ما با شورهای ماست که در قالب «غیر» بر ما ظاهر می‌شوند و یا ما آن‌ها را به قدرت‌های سمبولیک خویش تبدیل می‌کنیم و یا اسیر نگاه و رابطه نارسیستی یا کابوس‌وار با آن‌ها می‌شویم و دست به دروغ جنایت‌کارانه و قتل دیگران می‌زنیم.

فرهنگ ایرانی در واقع فرهنگی خیر/شری است که در آن دروغ و راستی ، خشم و شرارت/صلح و وحدت‌طلبی به سان دو دشمن متضاد و دو نقطه متقابل و ضد یکدیگر به جنگ با یکدیگر مشغولند و به قول روایت اوستایی دارای هیچ نقطه مشترکی با یکدیگر نیستند و میان آن‌ها یک «تهیگی» قرار دارد.9 هیچ فرهنگ بشری این‌گونه مطلق‌گرایانه و سیاه/سفیدی به این موضوع برخورد نکرده است که فرهنگ ایرانی این کار را انجام می‌دهد و جهان را به جدل نیک/بد، اهورامزاد/اهریمن تبدیل می‌سازد. حاصل چنین نگاهی نیز جدل چندهزارساله دروغ/راستی، اندیشه/احساس، خشم/ صلح و دوستی و فرسایش و سترونی روان و اندیشه ایرانی تحت تاثیر این جنگ فرسایشی و خطرناک میان قدرت‌های انسان ایرانی است.

ابتدا با رشد علم، تجارت، رشد ترجمه و تلفیق اندیشه‌های ایرانی، اسلامی و نوافلاطونی یونانی با خوانشی نو از اسطوره آفرینش توسط عرفان ایرانی است که گذار از رابطه خوف و هراس با خدا و جنگ اضداد دروغ/راست در فرهنگ ایرانی شروع می‌شود و می‌بینیم که ،به سان حافظ، ایرانی می‌خواهد در خرابات معان نیز نور خدا ببیند و خوانش عاشقانه، رندانه و شوخ‌چشمانه جهان و ارتباط آغاز می‌شود.10

در این میان به باور من نقش عبید زاکانی از همه قوی‌تر و اساسی‌تر است. زیرا اوست که در واقع در قالب طنز و نگاهی رندانه به ایجاد نگاهی نو می‌پردارد که در آن دروغ و شرارت و رندانه نگریستن به قدرت انسان ایرانی تبدیل می‌شود. مقاله «اخلاق‌الاشراف» عبید زاکانی در نوع خویش یک مقاله بی‌نظیر و خندان و اولین تلاش مهم ایرانی برای گذار از فرهنگ خیر/شری و قهرمان‌گرایی و تلاش برای ایجاد یک اخلاق نو، رندانه و کام‌پرستانه است. او در این مقاله از دوالیسم جسم و روح می‌گذرد و به ستایش جسم و لحظه می‌پردازد و از اخلاقی سخن می‌گوید که برای دست‌یابی به این لذت و کام پرستی از هیچ دروغ و کلکی رندانه و شرارت خودداری نمی‌کند و فرهنگ قهرمان‌گرایی یا شهیدپروری چون حلاج و دیگران را به سخره می‌گیرد و از شجاعت نهفته در ترس، دروغ و شرارت خندان سخن می‌گوید.11

طبیعی است که عبید یا حافظ و دیگر عارفان و یا متفکران آن دوران انسان مدرن نیستند. اصولا طرح چنین سوال‌هایی در باب مدرن بودن یا نبودن آن‌ها غلط است. موضوع مهم این است که چگونه از درون یک فرهنگ جمعی و خیر/شری گام به گام یک فرهنگ نو و نگاه و دیسکورس نو به وجود می‌اید و به چه دلایل مختلف فرهنگی، روانی و جامعه‌شناسانه شکست ‌می‌خورد. ازطرف دیگر موضوع این است که هر دیسکورس نوی ایرانی مجبور است بر بستر فرهنگی خویش به تحول دست زند و باید بتواند کار گذشتگان خویش را به پایان رساند و به یک نوزایی فرهنگی دست یابد. همان‌طور که رنسانس اروپایی به سراغ فرهنگ یونانی می‌رود و به نوزایی ان دست می‌زند و نیچه «دیونیزوس» را دوباره زنده می‌کند تا تئوری نو و در واقع پسامدرنی خویش رابیافریند.

از این‌رو مقایسه «اخلاق‌الاشراف» عبید زاکانی با کتاب «شهریار» ماکیاولی که زمینه‌ساز اخلاق مدرن و سیاست مدرن است و یا مقایسه اروتیسم بی‌پروای عبید زاکانی با « فلسفه بودریار» ساد از این جهت می‌تواند مهم باشد که بتوان دید که چگونه هر فرهنگ بشری در حین عبور از فرهنگ اخلاقی و مذهبی به سوی فرهنگ و گفتمانی نو و گیتی‌گرایانه به ایجاد مفاهیمی نو از دروغ/راستی، شرارت و طنز می‌پردازد. هم‌چنین می‌توان دید که چرا تحول ماکیاولی و ساد به یک تحول مدرن ختم می‌شود و چرا تحول عبید، حافظ یا خیام به ایجاد نهایی یک سیستم گیتی‌گرایی ایرانی و اخلاق نو ختم نمی‌شود.

علت روانی مهم این شکست آن است که در عبید نگاه رندانه و پرطنز اولیه نمی‌تواند از برخی خطاهای نارسیستی نگرش عرفانی خویش را رها کند و نمی‌تواند به یک روایت و سیستم فانی و سمبولیک از اخلاق، سیاست و اروتیسم دست یابد. روایتی که در خدمت ایجاد یک اخلاق و سیاست گیتی‌یانه مثل نگاه ماکیاولی باشد. همان‌طور که اروتیسم او نمی‌تواند به یک روایت نو مانند روایت ساد و به اروتیسم تراژیک/کمیک بشری و مدرن تبدیل شود..(برای اطلاعات بیشتر به بخش در باب عبید در کتاب اینترنتی ذیل از من از صفحه 47 مراجعه کنید.)12

آیا هدف وسیله را توجیه می‌کند؟
نگاه مدرن ماکیاولی و ساد و حتی نگاه شجاعانه عبید در خویش دچار این خطاست که گویی هدف می‌تواند هر وسیله‌ای را توجیه کند و می‌توان برای رسیدن به خواست خویش به هر دروغ و شرارتی تن داد. این خطای مدرن ماکیاولی و «ماکسیم اخلاقی» ساد که در آن‌ها برای دست‌یابی به لذت و سروری خویش هر عملی مجاز است، در واقع ناشی از خطای نگاه سوژه/ابژه ای مدرن است.


مشکل نگاه سوژه/ابژه‌ای و گفتمان «هدف وسیله را توجیه می‌کند»، در این نهفته است که نمی‌بیند که همه چیز در یک گفتمان و در یک سیستم با هم‌ دیگر در ارتباط و پیوندند. ازین‌رو به قول لکان ما با نوع نگا‌ه‌مان به دیگران و به «غیر»، ‌‌هم‌زمان خویش را می‌سازیم. ازین‌رو وقتی دیگری را به برده خواست خویش تبدیل می‌سازیم، همان‌زمان خویش را به ارباب گرفتار این برده خویش مبتلا می‌سازیم و نمی‌توانیم به اوج بازی عشق و قدرت و اروتیسم دست یابیم که نیازمند قدرت‌های برابر و معشوق و رقیب برابر و پرشور است. زیرا همه چیز با یکدیگر در پیوند است و دیگری، من است. از این‌رو با نوع رابطه‌ام با «غیر» و دیگری در واقع خویش و جهانم را شکل می‌دهم.13

نیچه نیز در نگاه و نگرش جسم‌گرایانه خویش دقیقا این پیوند میان دروغ و راست و پیوند میان همه حالات یک گفتمان را می‌بیند. او در مقاله معروفش در باب « حقیقت و ضد حقیقت در معنای فرااخلاقی» به این موضوع اشاره می‌کند که هر حقیقتی در واقع یک «استعاره و توهم مورد قبول همگان» است و دروغ در واقع حقیقت پذیرفته نشده است.14 در نگاه جسم‌گرایانه او تنها شکل درک و فاصله دروغ و راستی بر اساس این اصل است که آیا این اندیشه و یا احساس مرا، ترا به اوج لمس احساس قدرت و سلامت جسم و رابطه می‌رساند و یا مرا و ترا بیمار می‌سازد. آن‌چه بیمارکننده و پژمرده کننده جسم و جان و رابطه است، در واقع دروغ محسوب می‌شود. اینجا در واقع دروغ و راستی ، نیک و بد به «خوب و بد» مربوط به یک بازی و شرایط مشخص تبدیل می‌شوند و انسان به اخلاق چشم‌اندازی جسم نیچه می‌رسد.

در این معنا نیز برای نیچه هدف وسیله را توجیه نمی‌کند، بلکه انسان نو با هدف و جنگ نیک خویش انگیزه‌ها و ابزارش را نیز را مقدس و زیبا می‌سازد.15 برای رسیدن به خواست خویش بایستی او دروغ، کلک، شرارت خویش را زیبا و مقدس سازد تا بتواند به اوج خواست قدرت خویش دست یابد.

موضوع نوع رابطه با قدرت‌های خویش یا به قول لکان نوع رابطه با «غیر» و تمناها و قدرت های خویش است. زیرا کسی که برای دست‌یابی به خواستی دروغ می‌گوید و برای مثال برای رسیدن به هم‌خوابگی با معشوق هر قولی می‌دهد، در واقع خواست خویش و تمنای خویش را نیز کوچک و بیمار می‌سازد. اما آن‌که برای دست‌یابی به عشق و سروری خویش و یا دست‌یابی به عشق و هم‌خوابگی با معشوق، شرارتش را زیبا و در خدمت عشق و قدرت قرار می‌دهد به بازیگری تبدیل می‌شود که با قلبی گرم و مغزی سرد، با دستی سزاروار و قلبی مسیح‌وار به خواست خویش دست ‌می‌یابد. اکنون بازیگر اغواگر زندگی زاییده می‌شود و عشق اغواگرانه، کازانوای خندان و نو زاییده می‌شود که هم قادر به تن دادن به عشق و معشوق است و هم قادر به اغواگری و دروغ و کلک و شرارت خندان برای دست‌یابی به اوج لذت مشترک با معشوق و یا با رقیب.( در این باب به آفوریسم‌های من در باب کازانوای خندان و یا ستایش دروغ ، خطا، شرارت و قتل خندان در کتاب اسرار مگو مراجعه کنید.)16

اینجاست که «اخلاق آرزومندی» لکان زاییده می‌شود که در خود عناصری از کانت نیز دارد اما وارد عرصه نوینی می‌شود.17 زیرا تمنای بشری و ناآگاهی دارای یک حالت سمبولیک و بالغانه است. همان‌طور که جسم برای نیچه دارای یک خرد بالغانه است.. این اخلاق آرزومندی سبب می‌شود که ما برای دست‌یابی به تمنای خویش و برای لمس عشق و قدرت سمبولیک خویش و رابطه‌ای نو با معشوق، با رقیب و یا با خدا، از نگاه سودباورانه و پراگماتیستی بگذریم و جهان سمبولیک و فانی خویش را بی‌افرینیم. پی ببریم که دیگری، خود ماست و نیاز به دیالوگ با دیگری داریم. هم‌زمان بایسنی برای دست‌یابی به تمنا و حقیقت خویش، به «فاعل جسمانی منقسم»، به «جسم خندان» نیچه و یا «جسم هزار گستره» دلوز دگردیسی یابیم و شورهای‌مان را به قدرت‌های سمبولیک خویش تبدیل سازیم و نارسیست سمبولیک، شرارت سمبولیک و قدرتمند، دروغ خندان خویش را بیافرینیم که در خدمت دست‌یابی به تمنا و اوج لمس رابطه با «غیر» چه با خود یا با معشوق و دیگری قرار دارند.

سخن نهایی
باری موضوع دست ‌یابی به این ارتباط نو با دروغ و شرارت، تبدیل این اضداد به قدرت‌های سمبولیک و خندان خویش و یاران یکدیگر و گذر از جنگ اضداد ایرانی است. اکنون عاشق و رند خندان و مدرنی زاییده می‌شود که عشقش خندان و شرور است و دروغش و شرارتش در خدمت دست‌یابی به حقیتقت فانی و لمس عشق و قدرت زندگی است. او به سان سروری و جسمی خندان با کمک این شورهایش و قدرت‌هایش روایات فانی و زیبای سمبولیک خویش را بدور «هیچی محوری» می‌آفریند و با سعادت زمینی خویش و دیگران و ساختن پل‌های شکسته آغاز می‌کند.



این نسل ضد قهرمان و خندان قادر به عبور از فرهنگ خیر/شری و «دورویی» حاکم بر روابط کنونی ایرانی است و هم‌زمان از خطاهای نگاه مدرن نیز می‌گدرد و به بازیگر خندان و شرور بازی زندگی تبدیل می‌شود و روایت خویش از اخلاق نو، سیاست نو و عشق و اروتیسم نو را می‌آفریند. آن‌ها بر بستر فردیت تلفیقی خویش و در ادامه راه پدران و مادران فکری ایرانی و مدرن خویش قادر هستند شور رندانه و نظربازی حافظ و عبید و کام‌پرستی خیام را با نگاه دیونیروسی نیچه و نگرش لکان و جسم هزارگستره دلوز تلفیق کنند و به کازانوای خندان و دارای مهره مار، به زنان و مردان رند و اغواگر تبدیل شوند . رندان شوخ‌چشمی که توانایی پارادوکس زیستن ،پارادوکس خندیدن و عشق‌ورزی کردن و رقصیدن با اندیشه، گفتار و نوشتار را دارتد و در معنای کتاب «اغواگری» زان بودریار با اغواگری و خنده مرتب دیسکورس را متحول می‌سازند و تفاوت می‌آفرینند.


پانوشت:
1 - http://de.wikipedia.org/wiki/L%C3%BCge

2 - Die ordnung des Diskurses. Foucault.Fischer.S.13-14

http://viadrina.euv-frankfurt-o.de/~polsoz/extras/Ludewig-ZweitesEssay.pdf

3 - مبانی روان‌کاوی فروید/لکان. دکتر موللی. ص.۲۳۷

4 - zizek. Liebe Dein Symptom wie Dich selbst!.S.11

5 - http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=14026

6 - http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=14026

7 - چنین گفت زرتشت. نیچه، ترجمه آشوری.چاپ جدید. ص.۲۱۳

8 - Rundgänge der Philosophie.Derrida.43

9 - پژوهشی در اساطیر ایران. مهرداد بهار. ص.۳۲

10 - در باب عرفان و علم و رندی به سه مرجع ذیل مراجعه کنید:

1/ عرفان و رندی در شعر حافظ. آشوری

2/ چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت. کاظم علمداری.

3/ از کوچه رندان. دکتر عبدالحسین زرین‌کوب

11 - کلیات عبید زاکانی. احسان یارشاطر.ص.۲۵۵/۲۳۱

12 - http://www.sateer.de/books/erotismemodern.pdf

13 - zizek. Liebe Dein Symptom wie Dich selbst!.S.34

14 - Nietzsche Werke. Band 4. S.546

15 - چنین گفت ررتشت. نیچه. ترجمه آشوری. چاپ جدید.ص.۵۸

16 - http://sateer.de/books/222.pdf

17 -واژگان لکان. ژان پیر کلرو. ترجمه موللی. ص. ۶۱

مخاطبان عزیز: مشکل کوچک شدن قلم کامنتها ناشی از یک مشکل فنی است و در دست بررسی است.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

من نمی دانم چرا آقای برادری شعر نمی گوید. سخن نهایی مقاله فقط وزن کم دارد. البته می دانم که شعر نو نیاز به وزن و قافیه ندارد.
همانطور که همه تان می دانید ما ایرانیان دست به شعرمان معرکه است، حتی زمانی که درباره ی مطالب علمی ورق سیاه می کنیم.
خدا به فریادمان برسد از دست این عارف مسلکان پست مدرن که چون پست مدرنند همه چیز را به همه چیز وصله پینه می کنند.

-- سعید ، Mar 9, 2008

آقاي سعيد گرامي بازم جاي شکرش باقيه که از دفعه قبل خيلي جلوتر اومديد. هرکسي به شيوه خود تن به نگاه نو ميدهد. اگه يادتان باشد دفعه قبل به خوانندگان ديگر توصيه ميکرديد که به مراجع من دقت کنند تا متوجه شوند که من حرفم غلطه و يا ميخواستيد بدانيد که نقد خندان از کيه و به لاتين چيه. حالا خوشبختانه پي برديد که هر متن من داراي چندين مرجع و زيرمتنه.اميدوارم پي برده باشيد که نقد خندان نيز از نگاه نيچه مي ايد که الببته من نقد تثليثي و خندان ميگم که نيچه و لکان را با يکديگر ترکيب ميکند همانطور که مطمئنا روزي ديگر خواهيد ديد که همين متن در درون خويش داراي دهها متن ديگر است که اسمشان برده نشده است و يا زبان آفوريسمي متن خود يک ابداع نيچه است که دقيقا براي ايجاد مباحثي نو از قبيل اين مبحث ضروري است. البته من اينجا نيز با يک زبان نقد شروع مي کنم و به حالت افوريسمي پاياما مي دهم. باري روزي نيز اين مباحث را ياد مي گيريد. به قول کنفوسيوس خوشبختي هر کسي به اندازه قد اوست و هر حقيتقي براي هر کسي نيست و به موقعش بايستي با آن روبرو شود. اگر گفتيد اين دومي از کيست..
از مسئولين محترم پخش کامنت خواهش مي کنم که خط کامنت را کمي بزرگ سازند. زيرا اين دفعه بخش کامنت و خطش بسيار کوچک شده است. و قابل خواندن نيست.
ممنونم
داريوش ببرادري

-- داريوش برادري ، Mar 10, 2008

به غیر از دروغ با بقیه موافقم.. بگذار بگویم: من هر چیزی را بخوانم رهایش نمی کنم.. از لحاظ ذهنی و نه مناسکی.. قرآن را.. دعا را.. خیام را. حافظ را.. هدایت را و.. اینها راوقتی می خوانم در آن لحظه ها من خود یکی کاملن مثل آنها هستم و بعد خودم می شوم.. در لحظاتی که می نویسم در نقش خود، به بازآفرینی و نقد آنها می نشینم.. دروغ نه.. به هیچ وجه...

-- سوژه مانا ، Mar 10, 2008

همینگونه است خوانش کمونیسم, اصلاح طلبی، مشروطه خواهی و .. اما خب اگر قرار باشد این خوانش ها خیلی زود در منافع ملت تاثیر بگذارد نامردی است و قبول دارم.. یکی از دلایلی که من خودم کارگر و کارفرمای خودم هستم به خاطر زنده نگه داشتن لحظه ها و خوانش هایی است که دوست شان دارم.. من می توانستم مبارز را نیز خوانش کنم یا هدایت را اما این حرفها دیگر از ما گذشته

-- سوژه مانا - بابای عرفان ، Mar 10, 2008

Aghaye baradari maghalehtan ali wa roshangheraneh bud ama man az shoma kemi delkhoram. zira shoma dar bahse ghabli javabe soalate hameh ra dadid ama javabe mara nadadid.chera?

-- omid ، Mar 10, 2008

پرداخت و بیان کل مقاله بسیار دور است از نگاهی که مطلبی را فهمیده باشد و بخواهد به دیگران انتقال دهد.
بیشتر یک واژه پردازی بی ساختار است برای بزرگ نشان دادن حباب خالی و پر از اشکال منطقی محتوای مقاله.
فهرست بلند منابع هم نشانگر کار تحقیقی منسجمی نیست که متن از نمایش آن عاجز است.

-- مهدیه ، Mar 10, 2008

یادداشت بسیار آشفته، مطول و بی سر تهی بود!

-- 2008 ، Mar 10, 2008

در حوالیٍ یکسالگیٍ در یک روز رادیو زمانه مطالبٍ مغشوشی پخش کرد. دلیل اش این بود که «خواننده بیاموزذ که هر چیزی را باور نکند».
مدتی است که این «برادری» در اندیشه زمانه مطالب مغشوش و ضد و نقیض و گهگاه معکوسِ دفعات قبل می نویسد.
گر چه گاهی کودکِ پنج ساله هم به آن خواهد خندید، و علی رغم اعتراضات، با مراجعه به تالیفات سرشناسان مثل آقای رضا کاظم زاده و یا داریوش آشوری، و کامنت گذاران، بطورِ کج و معوج ( امتزاجِ عرفان و صوفی گری و فهم دهاتی وار از هر دوی این ها بنام "روانشناسی" و"فلسفه") در صدد جواب دادن بر میآید.
از همه مهمتر هیچ محوریِ درونیِ خودِ ایشان مایه ی تبلیغات همه جانبه به خواننده است. بدنبال این همت و پشتکارِ شاق، نقشی غلیظ از ولعِ جنسی ای به نمایش گذاشته میشود که این بار «دروغ خندان» در شعله آتش جنون که تصور خنده ی یک فاشیست به دست های قطع شده و یا سوختن یهودی در کوره آتش سوزی را در بازنمایی ی آن در درون قربانیِ دارایِ " جسم خندان"، "حسمِ فانیِ خندان"، "اخلاق زورمندی" و " دروغ و شرارت خندان" به خواننده تلقین میکند.
آیا زمان آن نرسیده که زمانه لااقل در باره ی این نمایشِ مضحک و دردآلودِ "کازانواییِ اغواگرِ رندِ مهره ماریِ شوخ چشمِ" جنونِ جنسی به نام اندیشه به خواننده پاسخ دهد؟
باور کنید این نمایشِ ضد انسانی از تراوشات ذهن یک شخص بیمار، در حالیکه از طریقِ نوشتاری کمکی هم به این شخص نمیکند، به خواننده فشار روانی زیادی تحمیل میکند.
با تشکر از حوصله شما

-- مریم ، Mar 10, 2008

آقای برادری! عبارت داغان ساختن برازنده ی یک مقاله نیست. بهتر است، عبارت هایی مانند ویران کردن یا نابودی یا نابود کردن یا از بین بردن در این بافت نوشتاری به کار بروند. خرد بالغانه ترکیبی است که می توان خرد بلوغ یافته را جایگزین آن کرد. عشق‌ورزی کردن نوعی همان گویی یا حشو است و به جای آن می شود از عاشقی یا عشق ورزی استفاده کرد. این هم از اثرات تبعید است: تبعید شدن از سرزمین پدری که به زبان رایج در آن سخن می گوییم، تبعید شدن از زبان مادری نیز هست که به این شکل پیامدهای خود را بروز می دهد. آقای برادری عزیز! اگر دوست داشتید از این پس نوشته های تان را پیش از انتشار به آدرس [email protected] ارسال کنید. من آن ها را بدون کارمزد ویراستاری می کنم و پس می فرستم.
1. این جمله "خشم و شرارت نیروی تحول و قدرت نوسازی عشق، قدرت و هستی است." با گفتمان فروید که دو نیروی Zerstörungstrieb یا Todestrieb را در مقابل Liebestrieb یا Lebenstrieb در تضاد می بیند و در برابر یکدیگر قرار می دهد، سازگار نیست و با اساس گفتمان شما بر مبنای دیدگاه های فرویدی همخوانی ندارد، البته باز هم نیاز به توضیح دارد.
2. به نظرم جامعه ی ایرانی نیازی به ستایش دروغ ندارد، چون اکثریت افراد اساس در دروغ و با دروغ یا آگاهی کاذب زندگی می کنند. اصولاً در ایران و در میان ما ایرانی ها بدون دروغ نمی توان پیش رفت! بر این اساس من کلیت بحث را چندان مفید نمی دانم. 3. در سطحی ایده الیستی و رویایی یکی کردن من و دیگری کاری بسیار آسان و سخن گفتن از آن هم وضعیتی غیر از این ندارد. اما دیگری هیچ وقت تبدیل به من نمی شود، به خصوص اگر داعیه ی حقیقت نیز داشته باشد! بنابراین کار ما این است که راهی برای درک متقابل و کنش متقابل و مسالمت آمیز این داعیه های بیابیم نه آن که آن ها را یکسان و متحد و در هم آمیخته جلوه دهیم.
3. در ادبیات فارسی پیش از عبید زاکانی، خیام شاعر از مطلق گرایی، دوگانگی و نگاه ارزشی به هستی گذشته بود و به "ارزش اکنون" و زیستن در لحظه پی برده بود. در این مورد بد نبود اگر اشاره ای هم به او می کردید.
می خوردن و شاد بودن آیین من است
فارغ بودن ز کفر و دین، دین من است...

4. ضد قهرمان بودن نباید با نخبه کشی اشتباه گرفته شود و به نظر می رسد شما به این بعد موضوع به حد کافی نیندیشیده اید که جامعه ی ایرانی به سبب وجود همیشگی تنگ نظری ها جامعه ای نخبه کش نیز بوده و هست. از این نظر اگر تفکیکی میان این دو مفهوم صورت می گرفت، مقاله بی نقص تر به نظر می رسید.
5. من به آشفتگی زبانی و جمله های نامفهوم این نوشته نمی پردازم، چون این پدیده ی مونتاژکاری می تواند دلایل بسیاری داشته باشد. اما آشفتگی دیدگاه های پراکنده را نمی توان نادید گرفت و باید برای آن ها نوعی ارتباط منطقی آفرید. پرش از عبید زاکانی به نیچه و لکان و دریدا با در نظر گرفتن تفاوت های آن ها بسیار جسورانه به نظر می رسد و نیاز به توضیحات کامل تر و مرتبط تر دارد. پرسش دیگر این که ما چگونه می توانیم همزمان بافت اجتماعی ای را که انسان هایی از این دست تحویل می دهد، تغییر دهیم در عین این که فرد را به سوی مدرن شدن سوق می دهیم. ما با استعاره های زیبا نمی توانیم زمینه های اقتصادی پیدایش نگره های مدرن و انسان مدرن را ایجاد کنیم. فراموش نکنیم که ما در کنار انقلاب فرانسه همیشه نقش انقلاب صنعتی ای را که در اروپا اتفاق افتاد در توسعه ی انسان مدرن نادیده می گیریم. همچنین متن سیاست نیز باید بازخوانی شود تا ما بتوانیم از بستر آن به زمینه های سیاسی عبور از سنت گرایی بنیادین دست یابیم. همان طور که می دانید، یکی از علت های اجتماعی لاپوشانی، پنهان کاری و بیان نکردن افکار و احساسات همان سیستم های بسته و نیمه بسته ی سیاسی و ترس از آنها بوده اند که در نوشته ی شما نادیده گرفته می شوند. ما با انسانی انتزاعی طرف نیستیم که بتوانیم شخصیتش را به روایت شما شکل بدهیم. عناصر پیرامونی نیز در این شکل دهی نقش مهمی دارند که باید به آن ها پرداخت.

-- پارسا پویا ، Mar 10, 2008

سوالی از مسئولین بخش کامنتها
میشه بگین چرا جواب من به سخن سعید گرامی درج نشده است. همینطور از دوستان دیگری شنیده ام که نظرات آنها درج نشده است و فقط نظر دو مخالف مطرح شده است و از طرف دیگر فونت کامنت مقاله من آن قدر کوچک است که اصلا قابل خواندن نیست. مال بقیه اینگونه نیست. چرا؟
. . . . . . . . . . . .
زمانه ـ انتشار کامنت ها همانگونه که در وقت ارسال نیز اعلام می شود، می تواند تا بیست و چهار ساعت طول بکشد. این به دلیل فراونی کامنت های رسیده از سوی خوانندگان است.

-- داریوش برادری ، Mar 10, 2008

ریز شدن فونت کامنت های مقاله ی آقای برادری نوعی خشونت مدرن است. به نظر می رسد کسانی در رادیو زمانه به دنبال خسته کردن آقای برادری از نوشتن مقاله هستند. من خودم یکی از منتقدان به آراء و نظریات آقای برادری هستم ولی این روش برخورد با وی از سوی رادیو را منصفانه نمی دانم. اگر فضای نقد و بررسی را از بین ببریم و یا آنرا مثل بالا غبار آلود کنیم عامل رواج دیدگاه های غیر علمی و غیر دقیقی می شویم.
آنقدر ساده نیستم که این برخورد با قسمت کامنت گذاری مقاله های آقای برادری را و مخصوصاً دیر چاپ شدن جواب وی به پاسخ های خوانندگانش را فقط یک خطای تکنیکی بدانم!
این اتفاق تا حالا بارها برای وی افتاده، در صورتی که بعنوان مثال در قسمت نیلگون یا قسمتهای دیگر که من حدود یک سال دنبال می کنم تا کنون چنین مشکلاتی بوجود نیامده است.
من از مدیران رادیو زمانه به عنوان یک خواننده ی دائمی مطالب بسیار جالبشان خواهان پاسخگویی در این زمینه هستم

در ضمن از آقای برادری نیز خواهش می کنم پیشنهاد دوست عزیزمان پارسا پویا را جدی بگیرند و مقالاتشان را قبل از درج برای ویرایش برای ایشان ارسال کنند. لااقل اینگونه مشکل شکلی کارهای ایشان کمتر می شود و خواننده بیشتر وقت خود را به بررسی محتوای کارهای ایشان صرف می کند.
با سپاس

-- سعید_نویسنده ی کامنت اول ، Mar 10, 2008

آقاي پارسا پويا از پيشنهادتان ممنونم. در باب نگاه فرويد اشتباه مي کنيد . در نگاه فرويد رانش مرگ و رانش زندگي متضاد با يکد يگر نيستند بلکه مکمل هم و درهايي به سوي يکديگرند. اشکال وقتي پيش مي ايد که پيوند ديالکتييکي ميان آنها بهم ميخورد. در مقاله به اين موضوع اشار ه ميشود و مرجعي نيز نشان داده ميشود. در باب مباحث ديگر موضوع درک گففتمان بودن مفاهيم دروغ/راستي و ايجاد مفاهيم نو و پارادکس است. به قول فوکو به ديوانگان عاقل و عاقلان ديوانه تبديل شدن. تلفيق نيز باور کنيد ممکن است اما سالها کار و زحمت مي طلبد. به اميد جدل و چالش خوب بعدي.

خانم مريم من فقط مي ترسم که شما يکروزي از اين همه خشم و نفرت نارسيستي داغان بشيد. لول. براي من اين همه بدفهمي شما و خشم شما به هر تلاش خنداني که به حالت و ميل قرباني بودن و مطلوم بودن شما پشت کند، بسيار جالب است. به قول معروف ادم مظلوم هميشه در واقع يک ظالم و ديکتاتور به تمام عيار است. فقط به کينه نهفته در جملات شما بايد دقت کرد تا اين حرف نيچه را فهميد که مي گويد بترسيد از کساني که خيال مي کننند زياد زجر کشيد ه اند. زيزا آنها از دنيا مي خواهند انتقام بگيرند. مثل هر کلمه شما. راستي براي طنز هم شده لالقل خوب است بدانيد که اقاي آشوري ار اولين کساني بود ک از کارهاي من خوشش امد و حتي مرا براي سخنراني به شهرشان دعوت کرد اما من نتوانستم بروم. همانطور که من از هر انتقادش به مطالبم حدااکثر استفاده را مي کنم.. اميدوارم اين را خوانديد از خشم. به آقای آشوری نیز توهین نکنید./ ديگه هم جوابتان را نميدهم. این جواب نیز برای این بود که چرا نیچه می گوید با ما خنده می کشیم نه با خشم.. همانطور که اين حالت اجازه توهين دادن در بخش کامنت سايت زمانه براي من به معناي عدم درک چالش مدرن است. اينجا همانطور که برخي دوستان در مقالات قبلي اشاره کردند، تولرانس و چالش مدرن با تحمل کردن ايراني و يا گونه راست خويش را نيز براي سيلي خوردن اعطاکردن مسيحي اشتباه گرفته اند. براي رشد چالش مدرن بايستي به نقد و انتقاد و چالش دوستان موافق يا مخالف اجازه بيان داد اما بايستي جلوي توهين فردي و شخصي چون توهين هاي اين خانم را گرفت. زيرا اگر من بخواهم فقط اين توهينها را تحليل کنم، می توانم به سادگی خشم و کينه جنسي و معضلات جنسي و رواني نهفته در پشت اين کلمات را براحتی نشان دهم. مطمئنم حتی بسبازی از خوانندگان این معضلات نهفته در سخنان ایشان را می بینند. از هر جمله ايشان خشم به هر بحث مدرن و دنياي کام پرستي مدرن و يا هراس و کينه جنسي آشکار است و شما اجازه ميدهيد مرتب توهين کند. اين توهين به چالش مدرن و کمک به رشد جو شانتاژ و کين جويي نارسيستي ايراني است که ناتوان از نقد پارادکس است.
از بقيه دوستان مموافق يا مخالف چون سوژه مانان و غيره نيز براي بيان نظرشان ممنونم. تنها ميخواهم بگويم که هر جمله اين نوشته داراي چندين زيرمتن است. و نگاهي کاملا نو را مطرح مي کند. طبيعي است که هر مطلب نويي را بايستي ابتدا حسابي در خويش هضم کرد و سپس مي توان هم بهتر نقد کرد و هم نکات قدرتش را بهتر ديد. مرسي از دوستان
داريوش برادري

-- داريوش برادري ، Mar 10, 2008

داریوش عزیز
من تجربه های بغرنج و زیسته ام در متن فرهنگ ایرانی را فقط از زبان تو می خوانم و این برایم بسیار لذت بخش است.محتوای نوشته های تو آنقدر برایم ملموس هستند که طولانی بودن و گاه تکرارهایی که خسته ام می کنند را به جان می خرم و خواننده همیشگی ات هستم.

-- نی لبک ، Mar 11, 2008

حضور برادرِ "مظلومِ" «رشید = بلند بالا» عرض کنم:
من یک فلسفه آموخته نیستم و همانطور که احتمالا متوجه شدید (؟!)، سعی میکنم پا را از حدود گلیم خودم دراز تر نکنم- گرچه بدون تضمین برای آینده-. اما این مرزِ خود ساخته به آن معنا نیست که بقول آقای آشوری دوغ را از دوشاب تمیز نمیدهم. بهمین دلیل بدون نظردادن در باره ی ترجمه ی آقای آشوری از چنین گفت زرتشت و بعنوان مطلع عرض میکنم که زیر نویس های همان ترجمه به فهم متن کمک میکند. شمایِ بلند قد، نه تنها نیچه رااز اساس تقلیب میکنید، بلکه با توجیه «پرستش دروغ»، ترجمه ی داریوش آشوری را ( که هم خودش زنده است و زنده بماند وهم ترجمه اش در دسترس)، که در حاشیه هایِ ترجمه هر خواننده ای را متوجه میکند که نیچه در باره ی جامعه ی غربی، خدایِ مسیحی و شخص مسیح چنین گفته (عهد عتیق و جدید) و نه ربِ اسلام، مسیح از نظر مسلمانان و امام زمان شیعیان و جامعه ی شیعه زده.
در جواب به کامنت من، شما سحرِ دیگری را هم بعنوانِ دلیلِ بدتر از این حقه بازیِ عامه فریبانه جا انداختید.
درست است که مایِ فرهنگی لاک پشت را رنگ میزنیم و بجای فولکس واگن میفروشیم، اما اجازه هست تصور کنم دلیل نپذیرفتنِ دعوت آقایِ آشوری، نه کم وقتیِ شما (شمایی که بنظر میرسد تمام وقت مشغول جمع آوریِ جعل، جهل و حواله کردنش هستید)، بلکه وحشت از برملا شدن کذب ادعاهای شما میتوانست باشد؟ این تصور بیشتر با شرارت های ذهنی شما سازگار است.
مریم

-- بدون نام ، Mar 11, 2008

ميشه بگين چرا با وجود اعتراض من و خواننندگاني چون سعيد باز هم به ادامه کوچک بودن فونت کامنتها و عدم امکان خواندن کامنتها ادامه مي دهيد؟ چه برسد به حذف بخشي از کامنت قبلي من.
سعيد گرامي ممنون از اعتراضت. شيوه مدرن همين است. من و شما مي توانيم در بسياري مباحث با يکديگر اختلاف نظر داشته باشيم اما هم مي توانيم با يکديگر چالش کنيم و هم به دفاع از حق بيان نظر يکديگر بر مي خيزيم وقتي چنين اتفاقاتي مثل اين مباحث رخ مي دهد. مهمترين درسي که ايرانيان بايستي از سالهاي بعد از انقلاب ياد گرفته باشند اين است که اگر در صبح هنگام در برابر سرکوب مخالفت سکوت اختيار کني، شب هنگام به سراغ خودت خواهند آمد . لطفا فونت را بزرگ کنيد. اين بي اعتنايي عامدانه به هشدار من و خوانندگان واقعا سوال برانگيز است. واقعا متاسفم از اين برخورد وحشتناک . اين حرکت به معناي اين است که گويي به زبان بيزباني بخش کامنت ها به من مي خواهد بگويد آنها سايت زمانه را در دست دارند و مي توانند هر کاري بکنند و حتي به اعتراض من و سعيد و ديگري بي اعتنا باشند. . از انجا که ميدانم اساس سايت زمانه اينگونه نيست و سايت خوب و مدرني است.، پس اين حرکات برايم وحشتناکتر است. اگر در نوشته غلط هست ببخشيد. واقعا نمي بنيم چي نوشتم. چون فونت کوچک است.
داريوش برادري

-- داريوش برادري ، Mar 11, 2008

نمیدونم چرا کامنت من را هم پخش نمی کنید. اعتراض آقای سعید و برادر درست است. قسمت کامنتدانی من را هم اسفبار غیر خواندنی کردید.
به استناد اساسنامه ی خودتان هر کس، از جمله من و آقای سعید و برادر داریوش مینویسیم و باضافه تمرین هم میکنیم.
خواهش دارم که این اساسنامه ی به این مهمی دموکراتیک را سریعا اجرا کنید.
با تشکر باضافه دو قورت و نیم
مریم

-- بدون نام ، Mar 12, 2008

آقای برادری به نکته ی بسیار مهمی اشاره کردید. در اوایل انقلاب وقتی گروه های مختلف انقلابی از حذف دشمنان خودی شادی می کردند، نمی دانستند که با این شادی مقدمه ی حذف هر نوع سلیقه ی متفاوت با سلیقه ی حاکم را آماده می کنند. این طور هم شد و کم کم همه به سرنوشت دشمنان پیشین شان دچار شدند.
مهم این است که در کنار اختلافات، تا آنجایی پیش نرویم که به حذف یکدیگر بپردازیم.
اگر کسانی در رادیو زمانه خواهان درج مطالب شما نیستند، بهتر است به شکل شرافتمندانه و دموکراتیکی برای شما نامه ای بنویسند و این تصمیم خود را و دلایل آنرا به شما اعلام کنند.
بهر حال حالا که به قوائد دموکراتیک و آزادی بیان تن داده ایم باید ابزارها و راه کارهای متناسب با این روش را نیز بیاموزیم و از تنگ نظریها و سایر روش های اجدادی مان فاصله بگیریم.
من مطمئن هستم که اکثریت کارکنان رادیو زمانه به این روش و منش دموکراتیک باور دارند!

-- سعید نویسنده کامنت اول ، Mar 12, 2008

با تشکر از کارکنان رادیو زمانه، به نظر من بهتر است رادیو زمانه برای شفافیت سازی دموکراتیک مشخص کند که چه کسی یا کسانی مسئول گزینش و پخش کامنت ها هستند. آیا در این زمینه فقط سلیقه ی یک نفر حاکم است یا گروهی وجود دارد که زحمت این کار را می کشد.
در جایی که شفافیت وجود نداشته باشد امکان و احتمال اعمال سلیقه های شخصی و ایدئولوژیک نیز بالا می رود.
با تشکر مجدد
---------------------
زمانه: توجه دارید که زمانه یک رسانه بدون تعطیل است و طبعا افراد مختلفی برای پوشش دادن به تمام روزهای هفته در آن کار می کنند. افراد مسئول در ساعتها و روزهای مختلف هفته در سایت زمانه امکان تایید کامنتها را دارند اما معیارها یکی است و با تجربه هایی که در مدیریت کامنتها به دست می آوریم دقیق تر می شود. معیار ما این است که آزادی بحث را تامین و از آن مراقبت کنیم. هیچ نظر معینی روی کامنتها اعمال نمی شود.

-- فریده ، Mar 12, 2008


پیام گزار عزیز، از زمان کودکی ام، لااقل این یکی را با شفافیت به خاطر دارم که معقول یا غیر معقول خودسر بودم. رام شدنِ نسبی سپسین هم به معنای توافق با هر چیز نمیباشد. از توجه دوستانه شما سپاسگزارم.
با احترام زیاد
فریده

-- بدون نام ، Mar 13, 2008

چه اصراری هست که آقای برادری و دوستداران ایشان که مدام اینجا کامنت می گذارند، رادیو زمانه را متهم به یکسویه نگری کنند؟ وقتی مطلبی آشفته- معنی و پراکنده است نباید بیهوده از آن دفاع کرد. فکر می کنم این به دموکرات بودن نزدیک تر باشد...

-- بوی شیر ، Mar 13, 2008

ممنون از همکاري دوستان. ني لبک جان مرسي از نظر صادقانه و جالبت. ميداني که من نيز با بسياري از نظرگاهايت موافقم. ما فرزندان يک نسل و شرابط هستيم و موضوع ما دستيابي به اين وحدت در کثرت و يا کثرت در وحدت است و ايجاد جهان فردي و جمعي مشترک خويش بر اساس اين تجارب و دوران مشترک است.
اقاي پارسا پوياي عزيز يادم رفت در پاسخ نظرات جالب و انتقادات و پيشنهادات خوبتان اين نکته را بيان کنم که براي من هر پديده و تحولي يک موضوع چندفاکتوري است. فقط من در حوزه کاري خويش مي مانم و برخي علل روانشناختي موضوع را مطرح مي کنم و دلايل مهم ديگر جامعه شناسي، اقتصادي، سياسي و يا حتي روانشناختي را به عهده ديگر دوستان و متخصصاني چون شما و ديگران مي گذارم. موضوع مهم رواداري مشترک ما و ايجاد يک فضاي چندچشم اندازي و چندسيستمي در نگاه به مباحث و دستيابي به وحدت در کثرت کارشناسانه و جمعي براي حل و تحول مشترک فردي و جمعي است. ممنون از سايت زمانه که سرانجام مشکل فونت را با تاخير حل کردند.

-- داريوش برادري ، Mar 13, 2008

مجنون را پرسیدند: ابوبکر فاضل تر یا عمر؟ گفت: لیلی نیکوتر
ابولفضل میبدی در گشف الاسرار
میبدی وش

-- بدون نام ، Mar 14, 2008

پراکندگی دلیل ناراستی نیست. ارزش گذاری بر اساس پراکندگی به میزان دریافت مخاطب باز می گردد.گاه مخاطب با غرض پیشین به تخریب نگارنده به سراغ متن می رود چون هنوز تحمل نظر مخالف را نپذیرفته است و گاه بی طرف و با آغوش فکری باز و برهنه بی ترس از رکود ایمان به استقبال هر گوشه ای از حقیقت می رود.حتا اگر آن حقیقت این باشد که :"من در طول عمرم هیچ گاه حقیقت را قبول نکردم و از زندگی لذت نبردم ، حالا دیگر چندان زمانی برای لذت بردن از زندگی و جراتی برای پذیرش یک عمر خطا و بطالت و عناد و کینه که باعث آزار و تحقیر و تخریب شخصیت بسیاری از نزدیکان و دوستان و دشمنان خود خوانده ام شده است را ندارم."

-- مهدی ، Oct 16, 2008

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)