تاریخ انتشار: ۱۶ اسفند ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
نگاهی به مقاله «شبی با اکبر گنجی درباره ایران و آمریکا» بخش دوم

جهان دو قطبی گنج‌بخش‌ها و جهان پیچیده گنجی‌ها (۲)

محمد برقعی

کمک گرفتن از آمریکا
آقای گنج‌بخش با قاطعیت بر آن هستند که تنها راه‌ دستیابی هر کشوری به دموکراسی این است که در جبهه آمریکا قرار گیرد و به عنوان شاهد هم از کره جنوبی، ترکیه، شیلی، مکزیک، تایوان و کشورهای اروپای شرقی نام می‌برند و در مقابل «آن گروه از کشورهایی که در حال و هوای مبارزه با امپریالیسم آمریکا مانده‌اند چیزی جز نکبت و عقب‌ماندگی نصیبشان نشده است.» به ویژه که «استفاده از منابع کشورها و اجبار به سرسپردگی و اطاعت از ارثیه‌های شوم نظام سوسیالیستی است» در حالی که نظام‌های دموکراسی لیبرال چون آمریکا چنین ویژگی ندارند.

از این زاویه است که ایشان به آقای گنجی خرده می‌گیرند که چرا اولا در مقاله «دموکراسی دلاری» خود بر کسانی که از آمریکا کمک مالی می‌گیرند ایراد می‌گیرند، ثانیا چرا خودشان از دیدار با مقامات دولتی آمریکا سرباز زدند، و بدتر از همه چرا از آقای بوش به خاطر حمایتی که از او در زمانی که در زندان بود تشکر نکردند.

و این در حالی است که آقای گنجی در آن مقاله و مقالات دیگرشان به روشنی گفته‌اند که ایران می‌باید با تمام جهان، از جمله دولت آمریکا، رابطه معقول و سازنده داشته باشد. و اضافه می‌کنند رابطه با آمریکا سه شکل دارد:

یک ـ رابطه میان دو دولت که ایشان آن را تایید می‌کنند با این شرط که رابطه هم باید شفاف و آشکار و با اطلاع مردم دو کشور باشد و هم مبتنی بر احترام متقابل دو کشور؛ نه رابطه حاکم و محکوم و نه ارباب و دست‌نشانده.

دو ـ رابطه بین ملت‌ها و بخش مدنی این دو جامعه که نه تنها آن را محترم می‌شمارند بلکه به عنوان نمونه از دانشمندان و صاحب‌نظران ایرانی که از این فرصت بهره‌مند شده‌اند نام می‌برد و خودش هم در این رابطه دو ساله به طور خستگی‌ناپذیری در تماس با سازمان‌های حقوق بشری این جوامع و دانشگاه‌ها و موسسات مردمی آن بوده و از مهمترین کارهایش تنظیم اعلامیه مشهوری بود که با امضا سیصد تن از نام‌آوران آمریکا و جهان در محکومیت جنگ و عدم رعایت حقوق بشر در ایران منتشر کرد.

سه ـ رابطه افراد با دولت آمریکا و دول اروپایی که در مقاله «دموکراسی دلاری» آن را محکوم کرده‌اند. ایشان بر آن هستند که فرد وقتی با دولتی به مذاکره می‌نشیند و یا از آن کمک می‌گیرد که یک گروه سیاسی و یا یک حزب توانمند را نمایندگی کند، حزبی که وقتی نماینده آن بر سر میز مذاکره می‌نشیند قدرتی را نمایندگی می‌کند و بر مبنای مصالح آن دولت بیگانه و نیز مصالح حزب و سازمان خودش دارد داد و ستد می‌کند؛ مثل گاندی، ماندلا، ژنرال دوگل و غیره.

به همین سبب هم می‌گویند، من روشنفکر به نمایندگی چه کسی با مقامات آمریکایی و اروپایی دیدار کنم؟ در این مراوده نابرابر کار من هم مثل همه کسانی که چشم به بودجه ۷۵ میلیون دلاری و غیره داشتند به جیره‌خواری و حقوق‌بگیری و کارگزاری خواهد انجامید.

اکنون من هم از آقای گنج‌بخش می‌پرسم: شما نمونه‌ای خلاف این را نشان دهید. ما دیدیم که حتی مرحوم تیمسار مدنی با آن کارنامه درخشان ملی در همین چاله افتاد چه رسد به کسانی چون منوچهر گنجی و شهریار آهی که این وابستگی و کارگزاری را زشت هم نمی‌دانند.

اما از آنجا که آقای گنج‌بخش و همفکرانشان استقلال را یک مفهوم کهنه و عقب‌مانده می‌دانند که در دنیای کنونی با نظام جهانی شده آن جایی ندارد، گویی هیچ یک از این استدلال‌ها را نمی‌شنوند و به آقای گنجی می‌گویند: «شما در آن شب دچار تناقص شدید زیرا در آخر سر خودتان خواستار گرفتن کمک مالی شدید.»

در حالی که آقای گنجی در آن شب و در بسیاری از جلسات دیگر به روشنی صحبت از یاری ایرانیان وطن‌دوست کردند تا یک تلویزیون مردمی و مستقل برای مبارزه با حکومت موجود را تاسیس کنند. ولی از آنجا که در جهان دو قطبی آقای گنج‌بخش مفهومی به نام استقلال وجود ندارد، لذا با تمام توضیحات آقای گنجی در این مورد و عملکرد دو ساله ایشان در خارج از کشور و همان مقاله «دموکراسی دلاری» ایشان، باز وقتی آقای گنجی صحبت از کمک مالی می‌کنند در ذهن آقای گنج‌بخش تقاضای کمک ایشان تبدیل می‌شود به تقاضای کمک از آمریکا و دولت‌های دیگر و از آن نتیجه می‌گیرند که پس «دریافت کمک مالی از دولت‌های خارجی در همه زمینه‌ها قابل توجیه است.»


آمریکا و دموکراسی
در جهان دو قطبی آقای گنج‌بخش آمریکا خواستار دموکراسی برای تمام جهان است و هیچ کشوری به دموکراسی نمی‌رسد مگر آن‌که به جبهه آمریکا بپیوندد و همان‌طور که در سطور پیشتر از ایشان آوردم کشورهای اروپای شرقی، آسیای دور، اروپا در قرن بیستم، آمریکای لاتین و غیره همه شاهد این مدعا هستند لذا همه کشورهایی که با آمریکا درگیر هستند کشورهایی هستند که از دموکراسی می‌هراسند و ایران، ونزوئلا، عراق و افغانستان هم نمونه و شواهد این مدعی هستند.

باز همان جهان حق و باطل، همان فرمول‌بندی که وقتی ایشان چپ رادیکال بودند صاحب آن بودند که مثل فرمول‌بندی همه کسانی است که جهانشان دو قطبی است؛ از حزب‌الله تا چپ بی‌دین تا بنیادگراهای رنگانگ ادیان و ایدئولوژی‌های مختلف، در حالی که آقای گنجی ضمن تایید دموکرات‌ بودن دولت آمریکا بر آن است که آمریکا به دنبال منافع خودش است که به این صورت در جهان عمل می‌کند. چه صلح و چه جنگ چه یاری و چه دشمنی.

منتهی آمریکای دموکرات منافع خود را در وجود دموکراسی در جهان می‌بیند و می‌کوشد که همه کشورها به این راه بروند و مسلما یک حکومت دموکرات و مردمی را هم دوست دارد و هم تشویق می کند. اما از آنجا که اصل برای آن کسب منافع است و دموکراسی را هم از همین بابت خواستار است، لذا هر جا که میان دموکراسی و منافعش تضاد پیش‌ بیاید منافعش را برمی‌گزیند.

عربستان سعودی، مصر، کودتاهای فراوان آن، از جمله کودتای ۲۵ مرداد، همه نمونه‌ها و شواهد روشن بر این مدعاست لذا ما ایرانیان هم اگر این مسئله را متوجه نشویم به شکل ایده‌آلیستی از آمریکا بت می‌سازیم و به دنباله‌روی مرید‌گونه و نوکرصفتانه آن می‌رویم و به جای تکیه بر نیروی ملی خود، تمام امیدمان را به برادر بزرگ ـ اگر نگویم ارباب ـ خود می‌بندیم ولی اگر این مساله را درست درک کنیم با حفظ استقلال خود از یاری آمریکا و دول مردم‌سالار و پیشرفته جهان در برقراری دموکراسی بهره‌گیری مناسب و لازم را می‌کنیم.

اما از آنجا که این پیچیدگی‌ها و خاکستری دیدن‌ها در جهان فکری آقای گنج‌بخش و همفکرانشان جایی ندارد لذا به آقای گنجی هشدار می‌دهند که مواظب باشد که طرح این‌گونه نقدها از آمریکا و حفظ فاصله با دولت آمریکا و محکوم کردن کسانی که از آمریکا کمک مالی و یا غیر مالی می‌گیرند در چاله جمهوری اسلامی افتادن است و ناخواسته فریب آمریکاستیزی خوردن حکومت ارتجاعی و یا فریب خوردن از تبلیغات چپ‌های سنتی و ملیونی است که هنوز در گذشته خود درجا می‌زنند.


جنگ ایران و آمریکا
آقای گنج‌بخش معتقد است این همه سر و صدا راه انداختن آقای گنجی و دیگران در محکوم کردن جنگ به نفع جمهوری اسلامی است و ندانسته آلت دست دستگاه تبلیغاتی آن شدن. زیرا، طبق شواهد، آمریکا قصد حمله قریب‌الوقوع به ایران را ندارد. اگر جنگی درگیرد، بیشتر ناشی از تحریکات جمهوری اسلامی است «عمده کردن خطر جنگ توطئه‌ دستگاه‌های اطلاعاتی جمهوری اسلامی است.»

با وجود آن که در آن ایام بیشتر روشنفکران و سیاسیون جهان خطر حمله آمریکا به ایران را جدی گرفته بودند؛ حتی جیمی کارتر، هیلاری کلینتون، برژینسکی و سمون هرش و صدها سیاستمدار و روزنامه‌نگار و مفسران سیاسی آمریکایی به شدت از آن ابراز نگرانی می‌کردند و در این راه بسیاری از سران دول جهان از جمله رهبران روسیه و حاکمان عرب از جنگ‌افروزی دولت آقای بوش سخن می‌گفتند چگونه بود که فقط آقای گنج‌بخش با عقل سلیم خود متوجه خطای همه آنان شده بودند؟

لابد باز همان سیاه و سفید دیدن جهان به ایشان فهمی داده بود که همه کسانی که از خطر جنگ می‌گفتند قادر به چنین فهمی نبودند. در دید ایشان آمریکای دموکرات و متمدن و پیشرفته حکومتی عاقل و خیرخواه جهان دارد، جنگ‌های آن هم همه از سر ناچاری و جلوگیری از خطرات بزرگتر است یا برای مهار کمونیسم که وارد جنگ ویتنام می‌شود یا برای نجات جهان از دست دیکتاتور خونخواری چون صدام یا مهار حکومت تروریستی ـ قرون وسطایی ایران.

حتی بر مبنای نظر ایشان در جلسات دیگر، بمباران هیروشیما هم برای جلوگیری از خون‌ریزی بیشتر در جهان بوده است، استدلال‌هایی که به صورت بسیار منطقی و اقناع‌کننده‌ توسط وزارت امور خارجه آمریکا و دستگاه‌های تبلیغاتی آمریکا به هزاران زبان هر روز در اختیار مردم جهان قرار می‌گیرد و آنان را با ماهیت این دولت صلح‌طلب و مشوق دموکراسی آشنا می‌کند.

البته تنها ایشان نیستند که استلال‌های مقامات آمریکا را کاملا قبول دارند و تکرار می‌کنند بلکه بسیاری در خارج از کشور و افرادی هم در داخل کشور چون آقای مردی‌ها همین نظرات را می‌گویند و می‌نویسند.

اما این کشور مترقی که «باید پذیرفت جهان وامدار آن است» متوجه شده است که درست است که حمله به عراق با نیت خیر و برای برقراری دموکراسی و نجات مردم عراق و جهان از دست یک دیکتاتور خونخوار بوده است و نه منظوری دیگر، از جمله کنترل نفت یا رونق صنایع نظامی و غیره، برایش کلی مشکلات ایجاد کرده است و در نتیجه «طرح صدور دموکراسی از راه دور که ثمره اندیشه‌های بخشی از نومحافظه‌کاران آمریکا بود» با نیت خیر آنان اشتباه بوده است لذا این دولت متمدن عاقل مسلما دنبال جنگی دیگر برای نجات ملتی دیگر یا نجات جهان از آفتی دیگر نیست حتی اگر این آفت یک دولت دینی ـ تروریستی قرون وسطایی باشد که جهان را به آشوب کشانده است.

بنابراین، جهان و از جمله آقای گنجی باید بفهمند که آمریکا اصلا به دنبال جنگ نیست و البته بالاخره هم معلوم شد که آقای گنج‌بخش کاملا برحق بودند و تمام تلاش‌های نیروهای سیاسی و فعالان اجتماعی و نهادهای حقوق بشری و غیره برای جلوگیری دولت بوش از ورود به جنگ اتلاف وقت و انرژی بوده است؛ چون این دولت در اثر مخالفت‌ها و فشار نیروهای ضد جنگ و خواستار صلح از جنگ‌افروزی دست برنداشته، بلکه از اول هم خیال جنگ‌افروزی نداشته زیرا متوجه شده بود که دموکراسی را با زور نمی‌شود در حلقوم این ملت‌های عقب‌مانده کرد، و خیرخواهی نومحافظه‌کاران عاشق دموکراسی برای جهان صرفا در اثر جهالت ملت‌های عقب‌مانده منجر به فاجعه شده و این همه کشتار و هزینه و دردسر را روی دست دولت نجات‌بخش آمریکا گذاشته است.

اما در مقابل این دولت متمدن که رهبر جناح مترقی جهان است، یک جناح مرتجع قرار دارد که دیوانگانی چون احمدی‌نژاد رییس جمهور آن و عقب‌ماندگانی چون آیت‌الله خامنه‌ای رهبر آن هستند که کارشان شعار دادن علیه آمریکا و تنها دولت دموکرات و مترقی منطقه یعنی اسرائیل است. لذا «به آقای گنجی توصیه کردم که از این جریان انحرافی فاصله بگیرد» و در دام تبلیغات «خطر آمریکا حتمی و فوری است» نیفتد زیرا وظیفه اپوزیسیون نه مبارزه برای جلوگیری از جنگ که «گسترش و تشدید مبارزه با جمهوری اسلامی است» که «اگر جنگی درگیرد ناشی از تحریکات جمهوری‌ اسلامی خواهد بود که در جستجوی برکات جنگ است.»


جناح مدرن و جناح ارتجاع
آقای گنج‌بخش نه در این مورد که در همه جا این اصل روشن سیاه و سفید را قطب‌نمای خود دارند، از جمله در اوج کشتار بی‌رحمانه اسرائیل از شیعیان لبنان که جهان این حمله بی‌رحمانه و وحشیانه را محکوم کرد؛ حملات غیر انسانی و وحشیانه‌ای که در آن بمب‌افکن‌های اسرائیل آگاهانه مقر سازمان ملل را با مردمی که به آن پناه برده بودند به اضافه کارمندان سازمان ملل را کشتند و بمب‌های خوشه‌ای که استفاده از آن‌ها ممنوع است را در سطح وسیعی به کار گرفتند.

در همان ایام «اتحاد جمهوری‌خواهان» هم مثل تقریبا تمامی نیروهای سیاسی و سازمان‌های مدافع حقوق بشر بر آن شد که در محکومیت آن جنگ اعلامیه‌ای بدهد ولی در اثر فشار ایشان و همفکرانشان اعلامیه‌ای داد که نوک‌تیز حمله آن متوجه حزب‌الله لبنان بود و بیشتر شبیه به اعلامیه وزارت خارجه آمریکا بود تا اعلامیه یک حمایت سیاست مترقی.

در مورد اعلامیه «اتحاد جمهوری‌خواهان» در محکومیت ترور بی‌نظیر بوتو هم همین گروه فریاد برداشتند که وظیفه اصلی ما در اینجا به عنوان یک نیروی اپوزیسیون محکوم کردن دولت جمهوری اسلامی است و در پاسخ کسانی که شگفت‌زده می‌پرسیدند ترور خانم بوتو چه ربطی به دولت ایران دارد، همان جواب همیشگی را می‌دادند که در جهان دو قطبی خانم بی‌نظیر بوتو جناح مترقی یعنی جناح آمریکا را برگزیده بود و دولت ایران مهره اصلی جناح ارتجاع است پس باید دولت ایران را محکوم کرد.

چنین است که آقای گنج‌بخش در پایان نوشته‌شان به آقای گنجی توصیه می‌کنند که نه تنها از مقاله «دموکراسی دلاری» خود استغفار کند و از آقای بوش برای حمایت از ایشان تشکر کند و بیهوده هم کسانی را که از دولت آمریکا کمک می‌گیرند یا به اشکال مختلف با آن همکاری می‌کنند، محکوم نکند و به چاله انحرافی نقد از آمریکا و حتی نقض حقوق بشر آن نیفتد و از مفهوم کهنه و سنتی بی‌ارزش «استقلال» در عصر جهانی شدن دفاع نکند و از سر نشناختن آمریکا آن را امپریالیست و جنگ‌افروز نخواند بلکه چون سوابق مبارزاتی درخشانی دارد و لیاقت آن را دارد که به جناح مبارزان برحق و مدرن و پیشرفته‌ای چون آقای گنج‌بخش و همفکرانشان بپیوندند، لذا با شهامت «ادغام ایران در جامعه جهانی را در دستور کار خود قرار دهند» و بداند که یا باید «به طیف جمهوری‌خواهان مدرنی بپیوندد که دموکراتیک‌سازی میهن را همگام با فرایند جهانی‌شدن می‌خواهند» یا «همدلی با جمهوری‌خوهان جهان سومی را پیشه کند.»

نکته آخر این که همین بینش سیاه و سفید و جهان دو قطبی که ویژگی فکری امثال ایشان است و ایراد آقای گنجی بر ایشان هم از این زاویه است و نه به دلیل آن‌که زمانی کمونیست دو آتشه بوده‌اند، سبب شده که ایشان آنچنان با نیروهای ملی و ملی‌مذهبی در تضاد باشند و از آن‌ها نفرت داشته باشند که مدعی شوند که آنان دکان دو نبش دارند زیرا آنان چون ایشان شمشیر را از رو نبسته‌اند و خواستار سرنگونی نظام نشده‌اند.

بگذریم که این صاحبان دکان دو نبش در همه حال ترجیح داده‌اند که در آن مملکت بمانند و الزامات مبارزه قانونی با آن را می‌پذیرند و بهای سنگین این مبارزه را هم از زمان مشروطه تا به حال ‌پرداخته‌اند و می‌پردازند، نه چون ایشان و عموم همفکرانشان که همیشه ساحل امن خارج از کشور را برگزیده‌اند و در آرامش و آسایش غربت خود خواسته و خود برگزیده نسخه‌های انقلابی برای مبارزین داخل کشور بپیچند که بر طبق آن حتی اکبر گنجی‌ها و شیرین عبادی‌ها و نهضت آزادی و جبهه ملی، مهندس بایگان فریب‌خورده یا محافظه‌کار شوند.

البته این نفرت بی‌سبب نیست و از همین روست که ستیز میان امثال ایشان و نیروهای ملی که بخشی از آنان مذهبی هم هستند بیش از یک قرن است که ادامه دارد.

زمانی که تقی‌زاده‌ها سخنگوی آنان بودند و بر آن بودند که راه نجات ملت ایران آن است که سراپا اروپایی شوند، مدرس‌ها و دهخداها و صوراسرافیل‌ها در مقابلشان ایستادند و اگر نتوانستند مانع قدرت‌یابی رضاشاه شوند حداقل نگذاشتند او خط فارسی را چون ترکیه عوض کند و مردم را سراپا اروپایی کند.

زمانی که امثال ایشان بر آن بودند که در این جهان دو قطبی چاره‌ای نیست جز این ‌که به کمپ برادر بزرگ شوروی بپیوندند و بعدها که از سوی سرخوررند چین را برگزیدند و چون اصل برایشان وابستگی به داشتن سرپرست برای مبارزه بود حتی حاضر شدند که آلبانی یا کوبا را هم برگزینند ولی تکیه بر ملت عقب‌مانده ایران نکنند، لذا مصدق و یارانش که در میان آنان طاهر احمدزاده و آیت‌الله طالقانی‌ها بودند، با آنان به مخالفت برخاستند و در مقابل حزب توده و انواع کمونیست‌های وابسته ایستادن.

و حال هم که اینان تمام امیدشان را به آمریکا بسته‌اند و همه را به ورود به این جبهه می‌خوانند و راهی برای رسیدن به دموکراسی جز رفتن در این کمپ را قبول ندارند تا جایی که وقتی از یکی از اقطاب آن‌ها پرسیدم که چرا از بلندگوی اسرائیل که از جنایتکارترین دول جهان است استفاده می‌کند گفت فراموش نکن دو جناح بیشتر در جهان نیست و همه باید تکلیف خود را معلوم کنند که در کدام جناح ایستاده‌اند؛ جناح ارتجاعی که ایران در آن است یا جناح مدرن و مترقی که اسرائیل هم شامل آنست.

بدینسان است که اکنون هم هنوز همان ستیزه ادامه دارد و نیروهای ملی، از جمله ملی‌مذهبی‌ها، در درون همان مملکت و با اتکا به همان ملت ضمن مبارزه بی‌امان و سخت با دولت حاکم هرگونه وابستگی و چشم‌داشت به قدرت‌های خارجی را نفی می‌کنند و بر استقلال پای می‌فشرند و گرفتن دلار آمریکایی را محکوم می‌کنند، در مراسم گرفتن جایزه نوبل از آمریکا انتقاد می‌کنند، از دیدار آقای بوش سر باز می‌زنند و استقلالی را که از نظر آقای گنج‌بخش و هم پالکی‌هایشان عقیده‌ای سنتی و قدیمی است که به درد جهان گلوبالیزه شده امروز نمی‌خورد، اصل غیرقابل انکار می‌دانند و نفی استقلال را برابر با دست‌نشاندگی و سرسپردگی به ابرقدرت‌ها می‌دانند و باز هم چون همیشه در مبارزه با استبداد داخلی در خط اول جبهه می‌جنگند و نه این که از راه دور شعار ‌دهند.

. . . . . . . . . .

بخش نخست نوشتار را اینجا بخوانید!

نظرهای خوانندگان

آقای برقعی گمان نمی کنم که جهان آقای گنجی به آن رنگارنگی باشد که شما از آن سخن می گویید. ولی نقدتان به طرفداران تز "دوست دشمن ما دشمن ماست و دشمن دشمن ما دوست ماست" کاملاً بجاست.
پاینده باشید

-- علی ، Mar 6, 2008 در ساعت 05:30 PM

گنجی را اذیت نکید. فراموش نکنید اینهمه بدبختی که کشید بخاطر ضدیتش با دستگاه حاکم بود

-- اکبر ، Mar 7, 2008 در ساعت 05:30 PM

salam, man faghat titre akhbar ro mikhonam va be in nat'eje ajib miresam. Fekr kardam maghaleh dar morede Akbar Ganjie, vali alan mibinam ke dar morede Ganjbakhshe ! Ghol midam az in be ba'd ye kami az matno ham bekhonam. Mokhlese shoma:
Akbar, va Ganji

-- akbar ، Mar 7, 2008 در ساعت 05:30 PM

یک اشتباهی را همیشه ما تکرار می کنیم شاید به خاطر همان نداشتن حافظه ی تاریخی باشد . وقتی با یک جریان مخالفیم حالا حکومت باشد حزب باشد یا هر چیز دیگری برای ساقط کردن آن خودمان را هم از هستی ساقط میکنیم . یک بار این اتفاق در مشروطه افتاد . بار دیگر در زمان انقلاب پنجاه و هفت . حالا هم متاسفانه دارد تکرار می شود . انداختن ایران در بغل آمریکا چیزی را درست نمی کند . اتفاقا مذاکره ی دولت احمدی نژاد هم خطرناک است نمونه اش دولت عربستان که دوست نزدیک آمریکا در منطقه است . آیا شما نشانی از دموکراسی و حقوق بشر در آنجا می بینید ؟ این آقایان اگر پشت پرده به توافق برسند برای ایران خطر ناک است . مثلا بگویند ما در عراق دخالت نمیکنیم شما هم به ما کاری نداشته باشید . نمونه اش در دنیا فراوان است . چیزی که در آمرکا میتوان رویش حساب کرد افکار عمومیست نه دولت امریکا . جنگ هم که مسلما آب به آسیاب جمهوری اسلامی میریزد و یک کشتار داخلی و احتمالا جنگ داخلی هم راه میفتد . اگر به خاطر مخالفت با جمهوری اسلامی می خواهید مردم دوباره بروند زیر سایه ی ترس و بمباران بسم الله ...

-- باهار نارنج ، Mar 7, 2008 در ساعت 05:30 PM

جناب آقاي برقعي. جهان سياه تر از آن چيزي است كه تصور مي رود. ما نهاليم طوفان مجالي نمي دهد. اين طبيعي است كه به جايي تكيه كنيم.(هزار دستان يا توطه توهم!؟
ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوان
کدام محرم دل ره در این حرم دارد

-- reza Ashoury ، Mar 8, 2008 در ساعت 05:30 PM

خیلی سطحی بود. بنیان منطقی منظمی این نقد نداشت. از پیش پیداست که منتقد به یک سوی دعوا نه تنها متمایل است بلکه همان سو غش کرده است. آقای برقعی بهتر همان بود که مقاله ایی در ستایش آرای اکبرگنجی می نوشت --که البته افکارستایش آمیزی هم دارد-- تا آنکه اینچنین با آسمان ریسمان کردن یک نقد بی محتوای جانبدارانه بی منطق را ارایه کند. همان طور که نوشته های آقای گنج بخش می تواند مایه نقد قراربگیرد نوشته های آقای گنجی هم بی نقد نیست. آقای گنجی غرب را نمی شناسد. برای او غرب تنها از سوی کتابها می آید و هراسش از برچسب خوردن و از اینکه نزدیک به تابوهای ایرانی شود او را در برخی مواقع به مهمل گویی دچار می کند. مشکلش البته خیلی ساده است. گنجی زبان نمی داند. این مشکل عمده باعث می شود که نتواند در فرهنگ وسیاست آمریکا غور کند و هر چیزی را دست دوم بگیرید ویا حتی دست سوم وچهارم که وقتی به گنجی می رسد اصلالتش را از دست می دهد ومبنای خوبی برای قضاوت نیست. به همین خاطر اگر کسی پای صحبت گنجی از فهمی که از آمریکا درزمینه های مختلف دارد بنشیند شگفت زده می شود از بی بنیانی وکج اندیشی ونافهمی او.

-- امید ، Mar 8, 2008 در ساعت 05:30 PM

در این موارد حق با آقای گنجی است . آقای گنجی درک درستی از غرب دارند ( اما باز هم جسارتا باید در فرهنگ خود ما بیشتر تحقیق کنند ) در این مواردی که نوشته اید حق با گنجی است هزار بار حق با اوست . فقط کاش درباره ی آن چه متعلق به خود ماست بیشتر تحقیق کنند . هر چه درباره ی خود ما بدانند کم است . این کسانی که بر فرهنگ غرب و ساز و کار جامعه ی غربی خیلی تاکید می کنند تجربه ی بنده این است که از لحاظ فکری و علمی تهیدست اند . آقای گنجی در بسیاری موارد کارش درسته . رحمت به شیر پاکی که خورده است

-- بدون نام ، Mar 9, 2008 در ساعت 05:30 PM

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)