تاریخ انتشار: ۱۶ دی ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
گفتگو با دکتر عبدالکریم سروش درباره قرآن

کلام محمّد

میشل هوبینک
برگردان: آصف نبکنام

محمد آفریننده‌ی قرآن است. این چیزی است که اصلاح‌گر مشهور ایرانی عبدالکریم سروش در کتاب‌اش «بسط تجربه‌ی نبوی» که قرار است ترجمه‌اش سال آینده منتشر شود، می‌گوید. سروش با این دیدگاه از بسیاری از اصلاح‌گران تندروی مسلمان پیش‌تر می‌رود. سروش در مصاحبه‌اش با زم‌زم، چکیده‌ای از این آراء را بیان کرده است.

عبدالکریم سروش رهبر جریان روشنفکری اصلاح‌طلب ایران به شمار می‌آید. او در ابتدا از حامیان آیت‌الله خمینی بود و در اوایل شکل‌گیری جمهوری اسلامی چند منصب رسمی داشت؛ از جمله مشاور آیت‌الله خمینی در اصلاحات فرهنگی و آموزشی به شمار می‌آمد. اما وقتی روشن شد که این پیشوای معنوی، حاکمی مستبد است، سروش با سرخوردگی از این مناصب کناره گرفت.

از اوایل دهه‌ی ۹۰یلادی، او از جمله روشنفکران «جمهوری‌خواه» بوده است که بحث درباره‌ی مفاهیم «دموکراسی اسلامی» را آغاز کردند؛ اما به تدریج از کل نظریه‌ی یک حکومت اسلامی فاصله گرفتند.

مدعای اصلی سروش ساده است: تمام معرفت‌های بشری و استنباط‌های انسانی از دین، تاریخی است و معروض خطا. او با این نظر حکومت دینی ایران را تضعیف می‌کند؛ چون اگر تمام فهم‌های بشری از دین معروض خطا باشد، هیچ کس نمی‌تواند به نام خدا ادعای پیاده کردن شریعت را داشته باشد؛ حتی روحانیون ایرانی.

سروش در «بسط تجربه‌ی نبوی» روشن می‌سازد که نظرش درباره‌ی خطاپذیر بودن معرفت دینی تا حدی درباره‌ی قرآن نیز صادق است. سروش در کنار اندیشمندان دیگری چون نصر حامد ابوزید و محمد ارکون، در شمار گروهی اندک از اصلاح‌گران رادیکالی است که مدافع رهیافتی تاریخی به قرآن هستند.

اما او در کتاب‌اش از بسیاری از همکاران رادیکال‌اش فراتر رفته است. او مدعی است که قرآن نه تنها محصول شرایط تاریخی خاصی است که در بستر آن شکل گرفته است، بلکه برآمده از ذهن حضرت محمّد و تمام محدودیت‌های بشری او نیز هست. سروش می‌گوید این سخن، سخنی بدیع و تازه نیست؛ چون بسیاری از اندیشمندان سده‌های میانه هم قبلاً به آن اشاره کرده‌اند.


دکتر عبدالکریم سروش

چگونه می‌توان چیزی هم‌چون «وحی» را در جهان مدرن و راززدایی شده‌ی امروز، بامعنا دید؟

وحی «الهام» است. این همان تجربه‌ای است که شاعران و عارفان دارند؛ هر چند پیامبر این را در سطح بالاتری تجربه می‌کنند. در روزگار مدرن، ما وحی را با استفاده از استعاره‌ی شعر می‌فهمیم. چنان‌که یکی از فیلسوفان مسلمان گفته است: وحی بالاترین درجه‌ی شعر است.

شعر ابزاری معرفتی است که کارکردی متفاوت با علم و فلسفه دارد. شاعر احساس می‌کند که منبعی خارجی به او الهام می‌کند؛ و چیزی دریافت کرده است. و شاعری، درست مانند وحی، یک استعداد و قریحه است: شاعر می‌تواند افق‌های تازه‌ای را به روی مردم بگشاید؛ شاعر می‌تواند جهان را از منظری دیگر به آن‌ها بنمایاند.

به نظر شما، قرآن را باید محصول زمان خودش دید. آیا این سخن متضمن این نیز هست که شخص پیامبر نقشی فعال و حتی تعیین‌کننده در تولید این متن داشته است؟

بنا به روایات سنتی، پیامبر تنها وسیله بود؛ او پیامی را که از طریق جبرئیل به او نازل شده بود، منتقل می‌کرد. اما، به نظر من، پیامبر نقشی محوری در تولید قرآن داشته است.

استعاره‌ی شعر به توضیح این نکته کمک می‌کند. پیامبر درست مانند یک شاعر احساس می‌کند که نیرویی بیرونی او را در اختیار گرفته است. اما در واقع - یا حتی بالاتر از آن: در همان حال - شخص پیامبر همه چیز است: آفریننده و تولیدکننده. بحث درباره‌ی این‌که آیا این الهام از درون است یا از بیرون حقیقتاً این‌جا موضوعیتی ندارد، چون در سطح وحی تفاوت و تمایزی میان درون و برون نیست.

این الهام از «نَفس» پیامبر می‌آید و «نفس» هر فردی الهی است. اما پیامبر با سایر اشخاص فرق دارد؛ از آن رو که او از الهی بودن این نفس آگاه شده است. او این وضع بالقوه را به فعلیت رسانده است. «نفس» او با خدا یکی شده است. سخن مرا این‌جا به اشتباه نفهمید: این اتحاد معنوی با خدا به معنای خدا شدن پیامبر نیست. این اتحادی است که محدود به قد و قامت خود پیامبر است. این اتحاد به اندازه‌ی بشریت است؛ نه به اندازه‌ی خدا.

جلال الدین مولوی، شاعر عارف، این تناقض‌نما را با ابیاتی به این مضمون بیان کرده است که: «اتحاد پیامبر با خدا، همچون ریختن بحر در کوزه است.»

اما پیامبر به نحوی دیگر نیز آفریننده‌ی وحی است. آن‌چه او از خدا دریافت می‌کند، مضمون وحی است. اما این مضمون را نمی‌توان به همان شکل به مردم عرضه کرد؛ چون بالاتر از فهم آن‌ها و حتی ورای کلمات است. این وحی بی‌صورت است و وظیفه‌ی شخص پیامبر این است که به این مضمون بی‌صورت، صورتی ببخشد تا آن را در دسترس همگان قرار دهد. پیامبر، باز هم مانند یک شاعر، این الهام را به زبانی که خود می‌داند، و به سبکی که خود به آن اشراف دارد، و با تصاویر و دانشی که خود در اختیار دارد، منتقل می‌کند.

شخصیت او نیز نقش مهم در شکل دادن به این متن ایفا می‌کند. تاریخ زندگی خود او: پدرش، مادرش، کودکی‌اش و حتی احوالات روحی‌اش [در آن نقش دارند.] اگر قرآن را بخوانید، حس می‌کنید که پیامبر گاهی اوقات شاد است و طربناک و بسیار فصیح در حالی که گاهی اوقات پرملال است و در بیان سخنان خویش بسیار عادی و معمولی است. تمام این‌ها اثر خود را در متن قرآن باقی گذاشته‌اند. این، آن جبنه‌ی کاملاً بشری وحی است.

پس قرآن جنبه‌ای انسانی و بشری دارد. این یعنی قرآن خطاپذیر است؟

از دیدگاه سنتی، در وحی خطا راه ندارد. اما امروزه، مفسران بیشتر و بیشتری فکر می‌کنند وحی در مسایل صرفاً دینی مانند صفات خداوند، حیات پس از مرگ و قواعد عبادت خطاپذیر نیست. آن‌ها می‌پذیرند که وحی می‌تواند در مسایلی که به این جهان و جامعه‌ی انسانی مربوط می‌شوند، اشتباه کند. آن‌چه قرآن درباره‌ی وقایع تاریخی، سایر ادیان و سایر موضوعات عملی زمینی می‌گوید، لزوماً نمی‌تواند درست باشد. این مفسران اغلب استدلال می‌کنند که این نوع خطاها در قرآن خدشه‌ای به نبوت پیامبر وارد نمی‌کند؛ چون پیامبر به سطح دانش مردم زمان خویش «فرود آمده است» و «به زبان زمان خویش» با آن‌ها سخن گفته است.

من دیدگاه دیگری دارم. من فکر نمی‌کنم که پیامبر «به زبان زمان خویش» سخن گفته باشد؛ در حالی که خود دانش و معرفت دیگری داشته است. او حقیقاً به آن‌چه می‌گفته، باور داشته است. این زبان خود او و دانش خود او بود و فکر نمی‌کنم دانش او از دانش مردم هم‌عصرش درباره‌ی زمین، کیهان و ژنتیک انسان‌ها بیش‌تر بوده است. این دانشی را که ما امروز در اختیار داریم، نداشته است. و این نکته خدشه‌ای هم به نبوت او وارد نمی‌کند چون او پیامبر بود، نه دانشمند یا مورخ.

شما به فیلسوفان و عارفان سده‌های میانه هم‌چون مولوی اشاره می‌کنید. دیدگاه‌های شما درباره‌ی قرآن تا چه اندازه ریشه در سنت اسلامی دارد؟

بسیاری از دیدگا‌ه‌های من ریشه در اندیشه‌ی سده‌های میانی اسلام دارد. این سخن را که نبوت مقوله‌ای است بسیار عام و نزد اصناف مختلف آدمیان یافت می‌شود، هم در اسلام شیعی و هم نزد عارفان وجود دارد. متکلم بزرگ شیعی، شیخ مفید، امامان شیعه را پیامبر نمی‌داند؛ اما تمام ویژگی‌هایی را که پیامبران دارا هستند، به آن‌ها نسبت می‌دهد. هم‌چنین عارفان نیز عمدتاً متعقدند که تجربه‌ی آن‌ها از جنس تجربه‌های پیامبران است. و باور به این نیز که قرآن یک محصول بشری و بالقوه خطاپذیر است، در عقاید معتزله دال بر مخلوق بودن قرآن به طور تلویحی آمده است.

اندیشمندان سده‌های میانه غالباً این نظرها را به شیوه‌ای روشن و مدون بیان نمی‌کردند و ترجیح می‌دادند آن‌ها را در خلال سخنانی پراکنده یا در لفافه بیان کنند. آن‌ها نمی‌خواستند برای مردمی که توانایی هضم این اندیشه‌ها را نداشتند، ایجاد تشویش و سردرگمی کنند. به عنوان مثال، مولوی جایی می‌گوید که قرآن، آیینه‌های ذهن پیامبر است. آن‌چه در دل سخن مولوی مندرج است این است که شخصیت پیامبر، تغییر احوال او و اوقات خوب و بد او، همه در قرآن منعکس هستند.

پسر مولوی حتی از این هم فراتر می‌رود. او در یکی از کتاب‌هایش می‌گوید که چند همسری به این دلیل در قرآن مجاز دانسته شده است که پیامبران زنان را دوست می‌داشت. و به این دلیل بود که به پیروانش اجازه‌ی اختیار کردن چهار زن را داده بود!

آیا سنت شیعی به شما اجازه می‌دهد که اندیشه‌هایتان را درباره‌ی بشری بودن قرآن مدون کرده و توسعه دهید؟

مشهور است که در اسلام سنی، مکتب عقل‌گرای اعتزالی در برابر اشعریان و عقیده‌ی آن‌ها دال بر جاودانی بودن و غیرمخلوق بودن قرآن شکست سختی خورد. اما در اسلام شیعی، معتزلیان به نحوی ادامه‌ی حیات دادند و زمینی حاصل‌خیز را برای رشد یک سنتی فلسفی غنی فراهم کردند. اعتقاد معتزلیان دال بر مخلوق بودن قرآن در میان متکلمان شیعی، تقریباً اعتقادی است بلامنازع.

امروز می‌بینید که اصلاح‌گران سنی به موضع شیعیان نزدیک‌تر می‌شوند و اعتقاد مخلوق بودن قرآن را می‌پذیرند. اما روحانیون ایران در استفاده از منابع فلسفی سنت شیعی برای گشودن افق‌هایی تازه به روی فهم دینی ما مردد هستند. آن‌ها قدرت‌شان را بر پایه‌ی فهمی محافظه‌کارانه از دین مستحکم کرده‌اند و هراس دارند که مبادا با گشودن باب بحث درباره‌ی مسایلی از قبیل ماهیت نبوت، همه چیزشان از دست برود.

پیامدهای دیدگاه‌های شما برای مسلمانان معاصر و نحوه‌ی استفاده‌ی آن‌ها از قرآن به منزله‌ی یک راهنمای اخلاقی چیست؟

تلقی بشری از قرآن تفاوت نهادن میان جنبه‌های ذاتی و عرضی قرآن را میسر می‌کند. بعضی از جنبه‌های دین به طور تاریخی و فرهنگی شکل گرفته‌اند و امروز دیگر موضوعیت ندارند. همین امر، به عنوان مثال، درباره‌ی مجازات‌های بدنی که در قرآن مقرر شده‌اند، صادق است. اگر پیامبر در یک محیط فرهنگی دیگر زندگی می‌کرد، این مجازات‌ها احتمالاً بخشی از پیام او نمی‌بودند.

وظیفه‌ی مسلمانان امروز این است که پیام گوهری قرآن را به گذشت زمان ترجمه کنند. این کار درست مانند ترجمه‌ی یک ضرب‌المثل از یک زبان به زبان دیگری است. ضرب‌المثل را تحت‌اللفظی ترجمه نمی‌کنید. ضرب‌المثل دیگری پیدا می‌کنید که همان روح و معنا را داشته باشد، همان مضمون را داشته باشد، ولی شاید همان الفاظ را نداشته باشد.

در عربی می‌گویند که فلانی خرما به بصره برده است. اگر قرار باشد این را به انگلیسی ترجمه کنید، می‌گویید فلانی زغال‌سنگ به نیوکاسل برده است. درک تاریخی و بشری از قرآن به ما اجازه‌ی این کار را می‌دهد. اگر بر این باور اصرار کنید که قرآن کلام غیرمخلوق و جاودانی خداست که باید لفظ به لفظ به آن عمل شود، دچار مخمصه‌ای لاینحل می‌شوید.


میشل هوبینک، در بخش عربی رادیو جهانی هلند کار می‌کند. «بسط تجربه‌ی نبوی» اوایل سال ۲۰۰۸ توسط انتشارات بریل در لایدن منتشر خواهد شد.

از زمان به قدرت رسیدن محمود احمدی‌نژاد، کار کردن در ایران روز به روز برای عبدالکریم سروش دشوارتر شده است. به همین دلیل، او دعوت به تدریس در دانشگاهی‌هایی چون هاروارد و پرینستون در آمریکا و ویسنشافت‌کولگ در برلین را پذیرفته است. در سال گذشته‌ی تحصیل، سروش مدرس میهمان در دانشگاه آزاد آمستردام و مؤسسه‌ی مطالعه‌ی اسلام در جهان مدرن (ISIM) در لایدن هلند بوده است.

Share/Save/Bookmark

منبع: سایت دکتر سروش

نظرهای خوانندگان

سروش با آن گستردگی اندیشه به سرچشمه هایی نزدیک شده است که در طول تاریخ بسیار از دگراندیشان و عقلا ازبیان آن با این صراحت ابا داشتند . چه خوب بود که در ایران ما آزادی اندیشه وجود داشت و روشنفکران واقعی میتوانستند در این خصوص تحلیل ها واقعی و به دور از تعصب ارائه دهند تابسیاری ازنقاط تاریکی که درذهن من و امثال من سالیان است رنج مان می دهد و نه مجالی برای بیان آنها داریم و نه اجازه میدهندکه سئوا ل خود رابه روشنایی ابراز داریم و اگر حتی به اشاره نیز گفته شود چوب تکفیر برسرمان زده خواهد شد و خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل . بودن سروش در دنیای دیگر که امکان مطالعه و تدقیق رابرای او فراهم آورده بدون شک راهگشای بسیار ارزنده برای نسل های آتی خواهد بود و بطور جد میگویم مانند جانتان از جان سروش محافظت کنید تا ایشان مجال یابد حرف های نابی را که همه تشنه شنیدنش هستیم به روشنی وراستی و باتکیه به منطق قوی ومستدل خود و رابطه های تاریخی آنها بیان دارد. با تشکر

-- سحاب رحمت ، Jan 6, 2008

alist omidwarm edameh pida konad

-- بدون نام ، Jan 7, 2008

این هم برای خود سخنی است و تحلیلی ولی به شدت خارج از سنت اسلامی ، پس مخاطبی جز عده معدود ندارد و حتی بالقوه هم امید آن که موجی ایجاد کند نمیرود. این که دو سه تن معدود در گذشته های دور چیز مشابهی گفته باشند یا بتوان حرفشان را کم و بیش همین طورها فهمید دردی را دوا نمیکند. واقعش را بخواهید اگر ادله لزوم نبوت درست باشد خدا باید شریعت جدید و پیغمبر جدیدی بفرستد. وصله پینه این کتاب آسمانی مشکلی را حل نمیکند. اگر چیزی را خدا برای اجتهاد مجتهدین گذاشته است که مسائل را راست و ریست کنند خوب عین همین کار را می توانست با شریعت موسی بکند و بیهوده زحمت ما مدهد. اگر خدا قضاوت در باره این مسائل را به عقل مردمان واگذاشته است اکثریت عظیم مردم که تابع احساس و عاطفه اند و واقعاً مذهب هم با احساس کار دارد نه عقل فلسفی ، چه کنند؟ اصلاً فرض لزوم نبوت به نوعی مستلزم نقض آن است. ظاهراً باید همان اصول اخلاقی به آن صورت که مردم می اندیشند (حالا علماء علم اخلاق هر چه می خواهند بگویند) ، به بیان دیگر اصول تمدن، مبنای کار باشد یا مذهب را تفسیر پراگماتیستی کنیم و وجودش را به دلیل فوائد مادی زمینی روی هم رفته بهتر از عدم بدانیم که آن وقت باید پای لرزش هم بنشینیم.

-- بدون نام ، Jan 7, 2008

بالاخره آقای سروش نمی خواهند دو کلمه ای لااقل درباره گذشته ای نه چندان دور از مواضع و سوابقشان موضعگیری کنند. در دوره ای از این تارخ پس از بهمن 57، حالا عرصه سیاست و خشونت و کشتار به کنار، عرصه فرهنگ این ملت هم داغها دیده و البته جناب استاد هم در گوشه ای از این نمایش حاضر بوده اند. در عرصه اندیشه شخصی شان به هر وادی که قدم می نهند مبارکشان، اما در گستره گفتگو، این حق مخاطب ایشان است.

-- حمید ، Jan 7, 2008

آنچه كه دكتر سروش به آن اشاره مي كنند، چيز تازه اي نيست كه تا كنون در ذهن كسي خطور نكرده باشد و يا تحليلي بر آن صورت نگرفته باشد. اما يك نكته را نبايد فراموش كرد و آن اينست كه پيامبر انساني فراتر از ديگر انسانهايي ايست كه تا كنون پا به عرصه وجود گذاشته اند. بحث اينكه چگونه اين موضوع اثبات ميشود كاملا با آنچه كه از مفاهيم قرآني استنباط مي گردد، مرتبط است.به زبان ساده، پيامبر انساني بود كه در شرايط خاص مكاني و زماني با سرنوشت مخصوص به خود زندگي مي كرد. اينكه انوار آيات قرآن بر قلب پيامبر تابيده و بر زبانش جاري شده، دليلش ساختار وجودي پيامبر بوده كه اگر كسي ديگر پيدا بشود كه لحظه لحظه زندگيش منطبق بر زندگي پيامبر شود، اين آيات بر قلب او هم خواهد تابيد اما ميدانيم كه اين امر از محالات است. پس ديد پيامبر نسبت به هستي و آنچه كه در آن اتفاق مي افتد، جنبه علمي ندارد كه آنرا با ديگر دانشمندان مقايسه كنيم بلكه جنبه احساسي دارد كه در اين انسان به يقين تبديل شده است. قرآني كه پيامبر آورده، ديگر تكرار نخواهد شد و كامل تر از آن نخواهد آمد به همان دليل كه زندگي پيامبر ديگر تكرار نخواهد شد. بايد توجه داشت كه اين يك بحث منطقي نيست . قرآن را بايد از نو تفسير نمود و براي اين كار مي بايست تمام آنچه را كه تا كنون از تفاسير ديگران اكتساب كرده ايم، كاملا فراموش كنيم. به اعتقاد من پيامبر چيزي را در كتاب خود بيان نموده كه اگر چه عده اي آنرا درك نموده اند اما نمي توان همه انرا يكجا باز كرد كه اين كلاف در هم خواهد پيچيد.

-- سعيد پورمشكي ، Jan 7, 2008

با سلام
درباره این سخنان دکتر سروش و گفته های پیشینش نکته ای یا به تعبیر دیگر ذهن مشغولی ای دارم که آن را بیان می کنم. امبدوارم دکتر سروش عزیز آن را در یابد و آن اعجازهای لفظی قرآن است. چگونه ممکن است متن بشر ساخته ای واجد این ویژگی ها باشد؟

-- رضا ، Jan 7, 2008

به نظر من تا زمانی که در مملکت ما کسانی غیراز آنهایی که برخاسته از انقلاب هستند حق اظهار نظر در مسائل دینی را ندارند و جامعه ما به یمن دخالت افکاری چون افکار آقای عبدالکریم سروش در چنبره شرک و دیکتاتوری و بی عدالتی بسر می برد بسط و انتشار هر بحث دینی غیر از بحث مشرکانه بودن و ضد دینی بودن نظریه ولایت فقیه کاری بیهوده ای است که فقط نطام ولایت فقیه از آن سود می برد. آقایان اگر آزادی خواه اند و در عین حال دغدغه دین و مذهب دارند چرا به نظریه ولایت فقیه نمی پردازند که از لحاظ دینی هزار ایراد به آن وارد است. بعبارت قرآنی چرا "یکفروا بالطاغوت" نمی کنند. به نظر من خطای امروز آقای سروش به مراتب بیشتر از خطای دیروزشان است. چراکه تا همین چند سال پیش ایشان از همین قرآن در راستای توجیه حکومت ولایت فقیه و استقرار قدرت اصلاح طلبان (موافق ولایت فقیه) استفاده می کردند و اینک که می باید از همین قرآن در ضدیت با افکار غلط خودشان و طرفداران "ولایت فقیه" استفاده کنند،آن را زیر سئوال می برند. آقای سروش و امثالهم را باید رها کرد تا روزی که آزادی اظهار عقیده و بیان در کشور ما برای همگان تامین شود . برای رسیدن به چنین وضعتی من معتقدم که می باید با همین داده ها ی مذهبی (مثل قرآن و سخنان علی بن ابی طالب و حرکت امام حسین) با آخوندها مبارزه کرد و ثابت نمود که اینان همه دروغگو و شبهه بافند.

-- حسین میرمبینی ، Jan 7, 2008

در باره برخطا انگاری محمد پیامبر(ص)

اشاره دکتر سروش در باره تازه نبودن این عقیده درست است و البته این از اهمیت شجاعت او در بیان این مطلب نمی کاهد. اما نکته ای که دوستی دیگر نیز اشاره کرده است و آن اینکه تصور غلطی است که فکر کنیم اگر اعتقاد مسلمانان و به ویژه شیعیان را در باره محمد و قرآن نقد کنیم به نقد نظام ولایت فقیه خواهد انجامید نیز درست است. قرآن را چون صاحبش رحمان و رحیم است و نقد را دوست دارد می توان نقد کرد اما نظام ولایت فقیه را نه، چون صاحبش کاری به رحمانیت خدا ندارد و جبار است.
اما نکته مهمتر آن است که اگر درست به یاد داشته باشم از آموزه هایی که دکتر سروش ترویج می کرد یکی این بود که امر اعتقادی و به تعبیر دیگر امر اعتباری را نمی توان در سازوکار امر واقعی مورد سنجش قرار داد بنا بر این مثلاً نقد نظر تاریخی قرآن از طریق تحقیق علمی تاریخی بر اساس اصول رآلیسم انتقادی امکان پذیر نیست و هکذا... بنا بر این سامانه نقد وحی یا در درون سازوکار پذیرش وحی است و یا خارج از آن. چنانکه تعبیری را که ایشان از مولوی نقل کرده است را می توان بر علیه ایشان نیز به کار برد چون مثال کوزه و بحر می تواند به این معنا باشد که هنگامی که کوزه به بحر متصل می شود دیگر کوزه نیست. به نظر من مهمتر از نقد قرآن از موضع حقانیت یا عدم حقانیت فهم کارکرد های آن است که می تواند در درون بحث فهم تاریخی قرار گیرد مثل این که قرآن در شرایط مبارزه برای تحقق رسالت نازل شده است ، امری که شکل تاریخی خاص آن در زمان نزول به پایان رسیده است.

-- علی اصغررمضانپور ، Jan 7, 2008

(الف)
دو آیه زیر به روشنی بیان می کند که مخاطب اصلی قرآن عربی اهالی مکه و حوالی آن است:

انعام آيه 92 :

وَهَـذَا كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ مُبَارَكٌ مُّصَدِّقُ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَلِتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَالَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَهُمْ عَلَى صَلاَتِهِمْ يُحَافِظُونَ
و اين خجسته ‏كتابى است كه ما آن را فرو فرستاديم‏، (و) كتابهايى را كه پيش از آن آمده تصديق مى‏كند. و براى اينكه (مردم‏)ام‏القرى (=مكّه‏) و حوالی آن را هشدار دهى‏. و كسانى كه به آخرت ايمان مى‏آورند، به آن (قرآن نيز) ايمان مى‏آورند، و آنان بر نمازهاى خود مراقبت مى‏كنند.

شورى آيه 7 :
وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا وَتُنذِرَ يَوْمَ الْجَمْعِ لَا رَيْبَ فِيهِ فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ
و بدين گونه قرآن عربى به سوى تو وحى كرديم تا (مردم‏) مكّه وحوالی آن را هشدار دهى‏، و از روز گردآمدن -كه ترديدى در آن نيست‏- بيم دهى‏؛ گروهى در بهشتند و گروهى در آتش‏.

(ب)

آیه 44 سوره سبا به روشنی بیان می کند که پیش از حضرت محمد (ص) برای آن مردم پیامبر دیگری نیامده بود. به عبارت دیگر مخاطب پیامبران پیشین مثل موسی و عیسی نبوده اند. اگر قرار است رسالت پیامبران و کتاب آن ها جهانی باشد چرا خداوند پیامبران پیش از حضرت محمد و کتابشان را برای مردمی که حضرت محمد رسولشان بود... نفرستاده است؟

ما کتاب هايی به آنان نداده بوديم که آن ها را بخوانند و پيش از تو هشدار دهنده ای به سويشان نفرستاده بوديم

وَمَا آتَيْنَاهُم مِّن كُتُبٍ يَدْرُسُونَهَا وَمَا أَرْسَلْنَا إِلَيْهِمْ قَبْلَكَ مِن نَّذِيرٍ (سبا:44).

(ج)

آیات زیر به روشنی نشان می دهدکه مخاطب هر پيامبر قوم خودش بوده است:

فاطر آيه 24: هيچ امتى نبوده مگر اينكه در آن هشداردهنده‏اى گذشته است‏
إِنَّا أَرْسَلْنَاكَ بِالْحَقِّ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلَّا خلَا فِيهَا نَذِيرٌ
ما تو را بحق‏، (به سِمَت‏) بشارتگر و هشداردهنده گسيل داشتيم‏، و هيچ امتى نبوده مگر اينكه در آن هشداردهنده‏اى گذشته است‏.


اعراف آيه 59: مخاطب نوح قوم خودش
لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ إِنِّيَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ
همانا نوح را به سوى قومش فرستاديم‏. پس گفت‏: اى قوم من‏، خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست‏، من از عذاب روزى سترگ بر شما بيمناكم‏.


اعراف آيه 65 : مخاطب عاد قوم خودش
وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُواْ اللّهَ مَا لَكُم مِّنْ إِلَـهٍ غَيْرُهُ أَفَلاَ تَتَّقُونَ
و به سوى عاد، برادرشان هود را (فرستاديم‏)؛ گفت‏: اى قوم من‏، خدا را بپرستيد كه براى شما معبودى جز او نيست‏، پس آيا پرهيزگارى نمى‏كنيد؟


ابراهيم آيه 5 : مخاطب موسی قوم خودش
وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللّهِ إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ
و در حقيقت‏، موسى را با آيات خود فرستاديم (و به او فرموديم‏) كه قوم خود را از تاريكيها به سوى روشنايى بيرون آور، و روزهاى خدا را به آنان يادآورى كن‏، كه قطعاً در اين (يادآورى‏)، براى هر شكيباىِ سپاسگزارى عبرتهاست‏.

عنكبوت آيه 16: مخاطب ابراهيم قوم خودش
وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
و (ياد كن‏) ابراهيم را چون به قوم خويش گفت‏: (خدا را بپرستيد و از او پروا بداريد؛ اگر بدانيد اين (كار) براى شما بهتر است‏.)

توبة آيه 70 : قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و ...
أَلَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِيمَ وِأَصْحَابِ مَدْيَنَ وَالْمُؤْتَفِكَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَـكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ
آيا گزارش (حال‏) كسانى كه پيش از آنان بودند: قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و اصحاب مَدْيَن و شهرهاى زير و رو شده‏، به ايشان نرسيده است‏؟ پيامبرانشان دلايل آشكار برايشان آوردند، خدا بر آن نبود كه به آنان ستم كند ولى آنان بر خود ستم روا مى‏داشتند.

-- آرش ، Jan 7, 2008

با سلام مجدد من فرضیه ای دارم که شاید تبیین بهتری باشد.

برخی آیات قرآن هستند که از سطح دانش آن زمان پیامبر و فرهیختگان جامعه حجاز آن موقع بیشتر است. بنابراین به سختی می توان آن ها را به خود پیامبر نسبت داد. دلیل آن هم این است که توضیح و تفسیری بر این آیات در آن زمان در دست نمی باشد. اما با دانش کنونی بشر و دید ساختاری به قرآن برای ما حالا قابل درک است. برخی آیات قرآن بر عکس بسیار ابتدایی بیان شده و از نظر بکار بردن فعل هم بسیار ناقص است. آین ها می تواند جمله های خود پیامبر باشد که- در اثر اصرار مردم مبنی بر نزول آیه ای در موردی خاص- ممکن است از طرف پیامبر قرائت شده باشد. ولی اشتباه و یا سر درگمی به وقت جمع آوری آیات در دو دهه بعد... آن ها را در قرآن گنجانیده باشد.
خب اندیشمندان و دین پژوهان می توانند روی این فرضیه هم کار کنند. خود من در حال حاضر فرصت آن را ندارم. هم مدل ساختاری که از قرآن پیشنهاد می کنم جوابگوی بسیاری از مسایل می باشد!

-- بدون نام ، Jan 7, 2008

قرآن، بخشی از تجارب شخصی محمد(ص) از خدای خویش است که آن را همانند زرتشتیان و یهودیان تنها خدای جهان دانسته است... اگر چنین بود که پس از حضرت، همچنان که شروش به آن اشاره می کند، کسی دیگر تجربه و وحی دینی نداشته باشد امروزه واقعاً در دنیای عجیب و غریبی می بودیم...

-- آرش ، Jan 8, 2008

1- هدف آقای دکتر سروش از این نظرات چیست؟ ایشان چرا می خواهند دریافت جدیدی از دین و قرآن و وحی ارائه دهند؟ آیا این همان تکرار نظریه قبلی ایشان نیست که « دین ثابت است اما فهم ما از دین فرق می کند». حال سوال اینست که دین چیست که فرق نمی کند؟ آن قسمت ثابت و لا یتغیر چیست و در این مقاله «جنبه غیر بشری دین » کدام قسمت است؟

حال پس از تمامی این سوالات دوباره می پرسم: « نظرات دکتر سروش باز کننده کدام گره است؟ » و اصلا آیا قرار است ایشان گرهی از گره های بشری را بگشایند؟

-- از وراث مالک دوزخ ، Jan 8, 2008

تا جایی که به حیطه کاربرد مربوط می شود، این نظریه چیزی را تغییر نمی دهد:

* * *
الان اختلاف مومنین،در دول اسلامی بر سر این است که درست و نادرست، در تفسیر قران، کلام خداوند ، کدام اند
و بعدا دعوا بر سر آن خواهد بود که "جنبه های ذاتی و عرضی" قرآن، کلام پیامبر، کدامند.
کدام پیام، "گوهرین" است و کدام "جبنه‌ی کاملاً بشری".

* * *
در دول سکولار هم، اصحاب قدرت ، هر زمان، کاری می کنند و بعد ملت بحث می کنند که آیا این کار منطبق با ذات"پیام گوهرین" اعلامیه حقوق بشر بود یا اینکه نه، جنبه کاملا بشری داشت و عرضی بود.

-- دانش آموز ، Jan 8, 2008

از دکتر سروش خواهش می کنم هرگز این بحث را مطرح نکنند زیرا شدیدا بحث روشنفکری دینی که در حال رویش و بسط می باشد را به بن بست می کشاند. قران کلام جاودانه الهی است و پیامبر تنها واسطه بوده است کاملا می توان با اعجاز های معنوی قرآن آنرا درک کرد. اگر چه یک سری موضوعات مطرح شده در قرآن بد تفسیر شده است و کاربرد آنها در زمان و مکان دوره پیامبر صادق بوده است و قرآن هیچ وقت سخنی از کاربرد آن در تمام دوره ها و مکان ها نیاورده است؛ اما این هرگز خللی بر الهی بودن و حقیقت محض بودن کلام آن وارد نمی سازد.

-- بدون نام ، Jan 8, 2008

سلام
این مقاله چکیده ای از نظریه بسط تجربه نبوی فیلسوف وعارف اصلاح گر دکتر عبدالکریم سروش است
اقای دکتر آرش نراقی دراین باب نکته یابی های قابل تاملی انجام داده است
شما را دعوت میکنم در قسمت مقالات سایت دکتر نراقی مقاله مورد نظر را که با نام
بازخوانی نظریه سروش درباره تجربه نبوی و بسط آن میباشد بخوانید
http://www.arashnaraghi.org/

-- کورش خردپژوه ، Jan 8, 2008

آقای دکتر سروش بر بستر موهومات خمینی با جامعه ای کم دانش تجربه ای کردند که نتیجه اش جامعه به اصطلاح اسلامی امروز ایران است . بهتر است آقای سروش دست از سر روشنفکری اسلامی بردارند و بعنوان یک روشنفکر غیر دینی نظر یات واقعی خویش را با مردم در میان بگذارند.هرچند که ما از نتیجه عملی کارشان متأثر شده ایم وجامعه امروز ایران با چنین بحث هائی فاصله بسیار دارد.

-- بی نام ، Jan 8, 2008

در تأیید فرمایش حکیمانه همزبان محترمی که از اعجاز لفظی قرآن مجید سخن گفته بودند آیه مبارکه زیر را به عنوان نمونه یادآور می شوم. اگر بدون مراجعه به راست و ریست کاری های مفسران توانستید معنی معقولی برای این فرمایش الهی پیدا کنید و حد اقل فعل محذوف هر جمله آن را حدس بزنید آن وقت می توان نثر قرآن را در سطح نثر معمولی عربی دانست تا چه برسد به اعجاز:

و یستفتونک فی النساء قل الله یفتیکم فیهن و مایتلی علیکم فی الکتاب فی یتامی النساء التی لا تؤتونهن ما کتب لهن و ترغبون ان تنکهوهن و المستضعفین من الولدان و ان تقوموا للیتامی بالقسط (آیه 127 سوره چهارم - النساء)

" از تو در باره زنان نظر می خواهند بگو خدا در باره آنان فتوا میدهد (چه فتوائی و کجا معلوم نیست) و آن چه از کتاب بر شما خوانده میشود در باره دختران یتیمی که حق آنان را نمی پردازید و میخواهید با آنان ازدواج کنید و کودکان مستضعف و این که در حق یتیمان به عدالت بکوشید".

اصلاً میشود فهمید این آیه مبارکه چه میخواهد بگوید؟ آیا این است آن چه آن را اعجاز میخوانید؟

-- بهمن ب ، Jan 8, 2008

نقد چنين گفتاري نياز به مقدّمات و تمهيدات مفصّلي دارد امّا از آنجا كه در اين مصاحبه ايشان از آوردن دلايل پيچيده- مانند قبض و بسط- پرهيز كرده اند، من هم خيلي ساده درباره ي قرآن مثالي مي زنم تا نشان دهم كه به راحتي مي توان جور ديگري هم به مسأله نگاه كرد.
فرض کنید « من» به عنوان یک فرد بخواهم پیغامی را« توسّط» دوستی به « آشنا» یی برسانم، آیا این توانایی را دارم یا نه؟ اینجا ما سه موضوع داریم، من، واسطه و آشنا. یک وقت هست برای او تعریف می‌کنم که چنین چیزی را به او بفهمان. مثلاً پدر نفر سوّم فوت کرده و من از واسطه می‌خواهم که با زبانی که خودش صلاح می‌داند آرام آرام آنرا به او بفهماند. اینجا محتوای پیام از من است ولی شکل آنرا واسطه و فهم و شعور او تعیین می‌کند. ولی یک وقت هست کلمه به کلمه از او می‌خواهم که پیام را به آشنای من برساند- با فرض اینکه قوّه‌ی حفظ کامل و بی‌نقصی دارد- آیا این ممکن است یا نه؟ بدیهی است که کاملاً امکان پذیر است. حالا سؤال من این است که قرآن کدام یک از این دو صورت است و اگر خدا می‌خواست که به صورت دوّم باشد آیا می‌توانست یا نه؟ تأکید قرآن در جای جای خود و تصریح پیامبر و امامان در تمام گفتارهای خود این است که این کلام، کلام خداست نه انسان و انصافاً آن خدایی که در حدّ یک انسان - مانند من- نتواند از انسانی به عنوان واسطه و پیام‌بر- بدون دخل و تصرّف در شكل و محتواي پيام- استفاده کند، حقّا که خدای ناتوانی است.
.......
براي نقد حكومت در ايران و مخالفت با تئوري ولايت فقيه، به آساني مي توان از دل سنّت عالمان مسلمان و يا سيره ي عملي امثال آقاي سيستاني در زمان ما استفاده كرد. چرا بايد عاقبت متفكّري مسلمان به جايي برسد كه عملاً ادّعا كند وحي يا قرآن داراي( اشتباه) است؟

-- ع. ايماگر ، Jan 8, 2008

سوال اصلی و همیشگی من از تلاشهای روشنفکرانه سروش همواره نه چیستی که چرایی این نظریات ؟سروش به کدام سوال سیاسی/اجتماعی ما و نسل من پاسخ گفته ؟از وارث دوزخ هم ممنون

-- ترجیحا بی نام ، Jan 8, 2008

همه نوع اعتدال مذهبی به نفع جامعه است. شاید ایران هم بواسطه این نوع آرایشگران برود به سمت جدایی دین و دولت ...

-- بدون نام ، Jan 8, 2008

کتاب قرآن سالها بعد از محمد، بدستور خليفۀ دوم جمع آوری و مکتوب شده است. اين کتاب در واقع نقل آنچيزی است که برخی اصحاب پيامبر از او در خلال سالها شنيده بوده اند. هيچ آيه ای بی ارتباط و ناخودآگاه از پيامبر صادر نشده است، بلکه هر آيه در يک بستر تاريخی و متناسب با حادثه يا واقعه اي، آورده و گفته شده است. علاوه بر آن محمد از سيزده سالگی تا پيش از نبوت، حين تجارت به سرزمينی می رفته است که مهد دين های آسمانی و پر از معتقدين و متعلمين اين دينها بوده است. با نگاهی به کتاب های عهد قديم و جديد می بينيم داستانهای آمده در قرآن همان افسانه هايی است که محمد از انجيل و تورات شنيده و برای مردم خود تعريف کرده است. بنظر من محمد يک مصلح اجتماعی بوده است که در مقطعی از زندگی خود کمر به اصلاح قوم خود بسته است. اما اصلاحات او مناسب قوم خودش و همان مقطع زمانی بوده است.

-- Arman ، Jan 8, 2008

آن چه كه آقاي سروش و گروه ديگري كه خود را روشنفكر ديني (هرگز با هم جور نمي شوند) مي نامند، نه تنها تا كنون دردي از درد هاي اين ملت را درمان نكرده است، بلكه وضعيتي پر از تناقض و سردرگمي براي ديگر منتقدين و روشنفكران، فراهم نموده است. شايد نظرات تازه آقاي سروش جالب باشد اما تا زماني كه ايشان بخواهد همه چيز را در قالب دين و مذهب نقد كند و همه چيز را در قالب دين درآورد و به حكومت ديني از هرنوع آن كه باشد راي بدهد، باز هيچ دردي نه از جامعه روشنفكري و نه از عموم مردم درمان نخواهد كرد.

-- فرايا ، Jan 8, 2008

آیا "قرآن" می توانست "قرآن تر" از این باشد که هست ؟؟
البته که آری

اگر محمد بن عبدالله، عمر کمتر و یا بیشتری می کرد و در نتیجه با مسائل و حوادث کمتر یا بیشتری روبرو میشد ، مسلما حجم قرآن متفاوت می بود وقرآن این نبود که هست.

اگر مردم هم عصر وی برخی پرسش های سطحی را از پیامبر نمی پرسیدند که وی ناچار به پاسخ باشد و اگر مخاطبین به جای پرسیدن از ماههای حرام و اهله و حیض زنان و...سئوالات هوشمندانه تری می پرسیدند، اگر برای مثال شجاعت زیر سئوال بردن آنچه در رابطه با اسرای بنی قریظه روی داد را - داشتند...اگر می توانستند از تعریف صوری کلماتی چون کافر و نجس و...عبور کنند و "کل مشرکین نجس" را آگانه نقد کنند...اگر محمد نه در عربستان سعودی و نه در سال ... میلادی، بلکه در زمان و مکان دیگری با مسائل و مخاطبین دیگری بدنیا می آمد...اگر و اگر... مسلما قران این نبود که هست.

-- همنشین بهار ، Jan 8, 2008

در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سر حلقه رندان جهان باش
خرسندم که چنان که از این تحلیل پیداست اندک اندک حجاب تعلیم خانواده و سنت جامعه و عادت نفس از جلوی چشمان شما بر داشته میشود و دعاء اللهم ارنی الاشیاء کما هی در حق شما مستجاب. اکنون که به اینجا رسیده اید تلاشی دیگر در جهت فکر کردن کاملاً تعقلی فرموده و بیاندیشید که آیا اصلاً مفهوم خدا به این صورت که ما تصور میکنیم معقول است تا به نبوتش به رسد. درست است که جهان رازی دارد ولی آن راز را در این تخیلات پیچیدن فقط یک قدم از جهالت تام بت پرستی جلوترست (و شاید هم نه). و چون کشف آن راز بی نهایت از من محدود ساخته نیست مشغول ساختن خود به خیالبافی ، عملی است نه مرضی عقل. به جای چونین خیالبافی ها ، همت بر مشاهده زیبائیهای جهان باید بستن و اوقات به دلخوشی ، و زندگی به بهینگی و نظافت و شادی باید سپردن ، و در خانواده و اجتماع رابطه مهر و دوستی باید پیشه کردن. همان توصیه خردمندانه گیلگمش در چهار هزار سال پیش. شگفتا و دریغا که جهان پس از چهار هزار سال هنوز به مرتبه عقلانیت گیلگمش نرسیده است.

-- اسدالله ط ، Jan 9, 2008

1-اگر آنگونه که سروش می گوید که قران ساخته ذهن محمد ص باشد باید در قدرت حق تعالی شک و تردید کرد زیرا هیچ اراده ای در جلوگیری از گمراهی بشریت نداشته است. زیرا ذهنیات اشتباه یک انسان از جانب خدا به انسانها منتقل شده است که خداوند هیچ اراده ای در تغییر آن ندارد
2-نظم دقیق آیات و اعجاز معنوی آن – که فرزند مرحوم بارزگان گوشه ای از آنرا به زبان علمی بیان کرده است- گواه بر الهی بودن آیات دارد. ضمن اینکه مفاهیم ان به گونه است که قران حتی 1 درصد مشابهت ( به لحاظ لفظی)با کلام مولا علی در نهج البلاغه ندارد. در حالیکه ایشان گرداوری قران را بر عهده داشت
3-آقای سروش، توسعه قابل ملاحظه نگرش روشنفکری دینی مدیون شما و سایر اساتید همچون کدیور و غیره طی سالیان گذشته بوده است. این نهال هنوز نوپا است و مطرح کردن اینگونه مباحث ,بدون در نظر گرفتن ظرفیت و کشش جامعه حتی در بین قشر روشنفکر باعث جسارت بیشتر سنت گرا ها در هجمه هر چه تمام به روشنفکری دینی و گریز مردم از آن به خاطر نادیده انگاشتن اعتقادات بنیادین دین می گردد

-- مهدی ، Jan 9, 2008

با سلام،
نظر بسیار اندیشمندان حال حاضر جهان و ایران نیز با دکتر در یک راستاست، ولی بیان عقیده مخالف با اسلام ناب محمدی کاریست بس دشوار

-- بدون نام ، Jan 12, 2008

"بسم الله الرحمن الرحیم"
آه.........از این همه غفلت
دوستان عزیز و جناب دکتر سروش
کافی ست کتاب "نظم قرآن" نوشته دکتر مهدی بازرگان را بخوانید تا بفهمید حتی یک دکترای ریاضی هم نمیتواند چنین نظمی در کتاب به وجود اورد ....مگر خداوند
دوم اینکه پیامبر اسلام که تا قبل از نبوت سواد نوشتن نداشت چگونه میتواند چنین اشعاری!! بگوید؟

-- حسین ، Jan 12, 2008

. یکی ازدلائل الهی بودن قرآن را این می دانند که هیچکس دیگر نمی تواند مثل آن جملات را با آن زیبایی و فصاحت بیاورد. خوب معلوم است که اگر قرار باشد جملات دیگری بهمان زیبایی و فصاحت و معنا باشد جز خود آن جمله نمی شود ، و باید رونوشت شده باشد.
اصلا می شود در بین میلیونها کتابی که تا حال نوشته شده است دو تا پیدا کنیم که توسط دو نویسنده ی مختلف نوشته شده باشد و کاملا مثل هم باشند؟ خود ما هم اگر در حال تفکر باشیم گاهی چیزهایی به ذهنمان می رسد که اگر بلافاصله آنرا یادداشت نکنیم و زمان از آن بگذرد دیگر نمی توانیم عین آنرا بخاطر بیاوریم و با همان حالت بنویسیم. بدیهی است کسانی هستند که واقعا در نوشتن و استفاده ی درست و بموقع از کلمات موجود در زبانها مهارت فوق العاده دارند و حتی در صحبت کردن آنها انسان تعجب می کند چگونه چنین زیبا می گویند. تازه اگر کسی در زمان ظهور اسلام نبوده که بتواند عین آن جملات و یا بهتر از آنها را بیاورد کجا معلوم در آینده حتی پس از هزاران سال هم کسی پیدا نشود که بهتر از آنرا بیاورد؟
ولی در آنزمان محمد بهترین حرفها را بر زبان جاری می کرد. و بهمین دلیل هم نظر عامه ی مردم را بخود جلب کرد و مردم ستمدیده و غیر ظالم با وحدت زیر پرچم او سعی کردند خود را نجات دهند. بسیاری از تعالیم محمد جنبه ی اخلاقی دارند که با خلقت نوع انسان هماهنگی دارد و در هر زمان می تواند کاربرد داشته باشند. ولی بعضی دستورالعملها مخصوص همان زمانست که برای اصلاح امور آنزمان بوده است و شاید فعلا کاربردی نداشته باشند.
اصلا مگر محمد با در دست داشتن کتاب پیامبری خود را اعلام کرد؟ تا آنجا که ما شنیده ایم قرآن مجموعه ی گفته های محمد است که بعدها توسط کسانی که آن گفته ها را بخاطر داشته اند جمع آوری شده و چه بسا عین گفته ها نباشد. تازه بعضی ها هم مدعی هستند که کلمات اصلی محمد که توسط علی جمع آوری شده در دست نیست و مثلا توسط امام زمان ارائه می گردد. این آقایان نمی گویند که اگر کتابی در دست نباشد اصلا بود و نبودش چه تفاوتی دارد و اگر خدای محمد می خواست دستورالعملهایش را با این کتاب به مردم ارائه دهد، چه نیازی به این چنین قائم موشک بازیها داشت؟! . تا آنجا که من توجه کرده ام بیشتر جاهایی که در قرآن کلمه کتاب آمده است، منظورش مجموعه ای از نوشته های روی صفحات کاغذ بهم پیوسته نیست. بلکه منظورش هر موجود مشهود در عالم است.که قابل مطالعه و تفکر در مورد آن است. بلی با مطالعه ی دقیق موجودات عالم می توان به راز هستی پی برد و نظم و قانونی را که در هر پدیده وجود دارد مورد مطالعه قرار داد و آموخت که همه ی پدیده ها و اعمال و رفتار و عکس العملها از قانون خاصی که در خود آنها نهفته است پیروی می کند و می توان پی برد به این حقیقت که آنچه در مورد تقدیر و سرنوشت و پاداش و مکافات اعمال تصور می شود واقعیتی است نهفته در خود آنها که در قانون خلقت وجود دارد. این قانون است که همه باید سعی کنند یاد بگیرند تا در سایه ی این دانش و پیروی از اصول لایتغیر آن به سعادت واقعی نائل شد. حالا اسم این خالق و قانون آنرا هر چه می خواهید بنامید. دیگر نه احتیاج به تعصب کور کورانه است و نه انکار نسیجیده . بلکه قبول واقعیت ، همانگونه که هست.(بر گرفته از مقاله یدینداری و... در http://aznegahema.blogspot.com

-- رضا ، Jan 14, 2008

فرايند تفكر نميتواند در چارچوب تنگ حسابگريهاي سياسي و باندبازي محصور بماند البته بوده اند انديشه منداني كه از ترس صاحبان زر و زور تقيه ورزيده اند ولي لامحاله شعاع تفكر توانسته افقهاي ناپيموده را در نوردد آنچنانكه هم اينك محققاني حين تتبع در محتويات تورات و انجيل، حتي به وجود تاريخي موسي و عيسي نيز تشكيك كرده اند شگفتا كه در اين كشمكش لايه هاي پنهان و زيباي اين متون مقدس ، بيشتر خود را نمايانده است. در نهايت بايد بدانيم كه حقيقت ،با زيبائي و نيز با خير(فردي و اجتماعي) اينهماني دارد.

-- سهراب ، Jan 14, 2008

اين سخن دكتر سروش همانطور كه خودشان گفته اند نظريه جديدي نيست و شادروان احمد كسروي در كتاب "در پاسخ بدخواهان" به روشني آن را بيان مي كند:
" . . . در داستان ذوالقرنین در قرآن گفته میشود
4. درباره این داستان سخنان « حتی اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علی قوم لم نجعل لهم من دونها سترا » : میشود
« بلغ مطلع الشمس » و « بلغ مغرب الشمس » : بسیاری رانده شده. ولی من از همه آنها چشم پوشیده تنها به دو جمله
میپردازم. آیا رسیدن به فرودگاه خورشید یا به درآمدگاه آن، جز با یکرویه و هموار بودن زمین تواند ساخت؟!. آیا با
گرد بودن زمین، کسی به فرودگاه یا درآمدگاه خورشید تواند رسید؟!.
میدانم خواهند گفت: ذوالقرنین چون به کنار دریا رسید و از دور دید خورشید در دریا فرو میرود، آنجا را
دید که در » : فرودگاه خورشید پنداشت. میگویم: این تأویلست. در آیه نامی از دریا برده نشده، بلکه گفته شده
« رسیدن » و پیداست که خواستش دریا نیست. آنگاه دوباره میگویم: سخن ما در .« چشمه پر از گل سیاهی فرو میرود
است و باز میگویم: اگر زمین گرد است، کسی هرچه برود به فرودگاه یا درآمدگاه خورشید نخواهد رسید.
شما ببینید چیزی به این آشکاری آنان نفهمیده اند، و با این نافهمی در برابر ما آن زباندرازیها را میکنند. ببینید
دروغگو کیست، ماییم یا آنان؟!. ببینید آیا ما معنی قرآن را نمی دانیم یا آنان؟!.
اکنون به این چه توان گفت؟!. آنان باید یا بگویند این آیه ها از قرآن نیست و به آن افزوده شده، یا بگویند زمین
پیغمبر اسلام دانسته و فهمیده دروغ » . گرد نیست و آنهمه دلیلها را دربارۀ گرد بودن زمین دور اندازند. یا بگویند
.« گفته
آنچه ما میدانیم هیچکی از اینها نیست. این آیه ها از قرآنست. زمین نیز گرد است. بنیاد گزار اسلام نیز دروغ
نگفته. مردی با آن استواری و بزرگی، نشدنیست که دروغ گوید. راستی آنست که او دانسته خود را گفته. او از
دانشها همان را میدانسته که در زمان او میبوده."
www.kasravi.info

-- فرشاد ، Jan 14, 2008

آقا اگر وحی هم خطا دارد پس ما در این دنیا ول معطلیم یعنی چی که وحی هم خطا دازد عقل ادمی هم خود خطا می کند پس در این دنیا کی درست میرود !!!! اگر وحی علم وعقل همه خطا دارد پس چی خطا ندارد !!!!

-- اسماعیل ، Jan 14, 2008

مسئله اينجاست که با تاکيد قران بر اين نکته که اين سخنان از جانب خدا است و پيامبر در ارسال پيام خدا امين است و تاکيد بر تنبيه پيامبر در صورت تحريف پيام خدا . اگر پيامبر سخنان خودش را منصوب به خدا کرده ايا راست گو و امين بوده و قضاوت تاريخ چه خواهد بود ايا به بهانه اصلاح يک جامعه ميتوان از ادعا سخن گفتن با خدا استفاده کرد. اگر پيامبر حقيقتا به خدا متصل شده و کوزه ای از بحر پر شده است ايا خطاهای قران قابل توجيح هستند نکات علمی اشاره شده در قران در مقابل عظمت کهکشانها و جهان همانا به مقياس بحر و کنجايش کوزه است ولی حتی در همين محدوديت هم دچار خطا و اشتباه پس کوزه از بحر پرنشده و نتيجه منطقی اين است که اتصالی به عالم بالا وجود نداشته و اين کلامات از زبان پيامبر صرفا يک احساس اتصال است که به يک باور تبديل شده که در اين صورت متاسفانه بايد گفت اين احساس نتيجه اشفتگی ذهن است.از دکتر سروش سپاس گزارم که قدم مثبتی را شروع کردند ولی سوالهای بيشماری به جا مانده که اميدوارم شجاعت پاسخگوی داشته باشند

-- azad ، Jan 14, 2008

با نظر دوست عزیز رضا موافقم پس این همه اعجاز چه میشود

-- مصطفی ، Jan 14, 2008

به نظر مي رسد بخت آقاي سروش اين بوده كه خرطوم مورچه خواران در دست در جوار خوابگه مورچگان به آبياري گل مشغول باشد .
خدا قوت

-- بي نام ، Jan 15, 2008

بسمه تعالي
جاي بسي تاسف و تاثر است كه فرد انديشمندي چون دكتر سروش جا پاي فرد مرتدي چون سلمان رشدي مي گذارد. من ايشان را به تفقه و تدبر بيشتر در اين كتاب سراسر اعجاز آسماني دعوت مي كنم. قرآن كتابيست كه خداوند بر حفظ آن سو گند خورده و نظم و اعجاز حيرت آور حاكم بر سراسر اين كتاب بزرگ بر صحت و عدم هر گونه تحريف آن دلالت دارد و بدون شك اين نظريات واهي بر عظمت اين كتاب آسماني خدشه اي وارد نخواهد ساخت، "يريدون ليطفو نورالله بافواههم و الله يتم نوره ولو كره الكافرون"
به جاي ايجاد اوهام يكجانبه، من ايشان را به يك مناظره علمي با انديشمندان مسلمان دعوت مي كنم.

دكتر غ. چابكرو-استاد دانشگاه

-- دكتر غلامرضا چابكرو ، Jan 15, 2008

I want to know why my idea about this subject was not released?
I wish you followed your principles as
democrasy supporters.

-- azad ، Jan 16, 2008

آقاي سروش:چقدر خوب بود كه كسوت استادي و عنوان فيلسوفي را براي خود حفظ ميكرديد و وارد اين بحث كه به ادعاي عموم نهايت ندارد و جز خسته كردن خود و انگ خوردن از طرف اين آخوندهاي.....چيز ديگري عايدتان نميشود نميشديد.در هر صورت توصيه من به آقاي سروش اينست كه برويد و جامعه شناسي و فلسفهء خود را دنبال كنيد.مطمءنن از آنراه به يك سري مجهولات پي خواهيد برد كه اثبات كننده آن چيزي خواهد بود كهاز راه اثبات حقانيت و يا وحي بودن يا نبودن قرآن ميخواهيد بآن برسيد.
مهدي 16jan2008 15:25

-- بدون نام ، Jan 16, 2008

در میان تذکرات خوانندگان تذکر جناب بهمن ب را بسیار مفید یافتم. مراجعه ای به مورد ذکر شده روشن میکند که همه آن چه آقایان در مورد اعجاز لفظی و معنوی می گویند تصور و آرزوست که صد البته بر جوانان عیب نیست.

-- نادعلی ، Jan 16, 2008

بسم الله...
افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا.
به نظر من کسانی که به قرآن ایمان آوردند، و حاضر شدند جانشان را برای باقی ماندن آن بدهند قبل از جستجو برای اثبات قرآن به وسیله استدلال های ساخته ذهن بشر، خود این کتاب را بدون تعصب و غرض ورزی مطالعه کردند. اثبات قرآن خود قرآن است و تمام شبهات وارد شده به آن توسط خودش پاسخ داده شده. البته اگر خدا لطف کند و جزء "صم بکم عمی" نباشیم.

-- سلیمانی ، Jan 17, 2008

متشکر از ترجمه مصاحبه!

-- بدون نام ، Jan 17, 2008

دین ، وحی و معجزه چیزهایی نیست که بشه خیلی قطعی در موردشون نظر داد و به نظر من عقل خیلی ما رو نمیتونه به قطعیت برسونه. من به نظر دکتر احترام میگذارم اما فکر میکنم قرآن تنها و تنها از یک سرچشمه آسمانی است و پیامبر تنها و تنها یک انتقال دهنده هست.
شاید دلیل چنین اعتقادی از سوی دکتر مساله عجیب بودن برخی آیه ها باشه (مثل اختیار چند زن و ...) اما فکر میکنم یک انسان برای حرکت در جهت درک دین نیاز به یک تجربه عملی (عرفان) داره و تنها عقل نمیتونه تحلیل گر مفاهیم قرآن باشه.
شاید دکتر سروش اگر به اونجایی میرسید که مولانا رسیده بود اعتقاد دیگری پیدا میکرد.
امیدوارم اعتقادات ما محصول تنها تفکراتمان نباشد بلکه آنرا در تجربه زندگی بدست آورده باشیم.

-- امیر ، Jan 17, 2008

تعصب دشمن عقلانیت و در نتیجه دشمن انسانیت است عزیزانی که از معجزه بودن قران دم می زنند گویا نخواندن شهاب تیر های فرشتگان بر شیاطین است- زمین صاف-خورشید حرکت می کند-اسمان سقف با ستون های نامرئی-ستارگان تزئینات اسمان که قیامت میریزنند- خدا بر تخت سوار(عرش)-تبدیل انسان به بوزینه و ... یا از تعصب چراغ عقل را خاموش کردند که نبینند تزه بگذریم از ایات قتال و دست و پا بریدن و شکنجه گاه جهنم برای باور کردن که تعصب چه می کند به ایران ما و متولیان و مجریان قران بنگرید و جرات دانستن داشته باشید

-- علی طباطبائی ، Jan 21, 2008

آنچه از آقای دکتر سروش نقل شده از زبان ایشان جدید و از زبان دیگران قدیمی است که بعضا در بخش نظرات اشاره شده و خود ایشان هم اشاراتی داشته اند. به هر حال تلاش ایشان نو اندیشی در حوزه دین است اما گمان میکنم بحثهای اینچنینی که به امهات اعتقادی مسلمین ارتباط پیدا میکند بیش از آنکه نتایج مفید معرفتی داشته باشد؛اثرات سوء اعتقادی خواهد داشت کما اینکه دیگرانی هم که این راه را رفته اند نتایج مثبتی نگرفته اند. باید بپذیریم که اینجا "مرز" است و نمی توان این سو ایستاد و از قوانین آنسو تبعیت کرد. فی المثل اگر توضیحات جناب سروش را درون دینی بدانیم تکلیف "کلام الله" که به کرات در وصف قرآن بکار رفته چه خواهد شد؟
ضمنا جناب سروش باید بهتر بدانند که نظر معتزله در باب مخلوق بودن قرآن ارتباط چندانی به مدعای ایشان ندارد و بیشتر به بحث قدیم یا حدوث قرآن برمی گردد.

-- سعید صفایی ، Jan 21, 2008

سروش اگر راست میگه بره با آیت الله سبحانی بحث کنه

-- بدون نام ، Jan 23, 2008

یکی بر سر شاخ بن می برید.
آیا دیدگاه جناب سروش درون دینی است یا برون دینی؟ بنظر میرسد جناب دکتر، در مرکز دایره دین نشسته اند وبعنوان روشنفکر دینی، احکام برون دینی صادر می نمایند. جدای از اینکه احکام فوق در زمینه قران، بیشتر به توصیفی شاعرانه می ماند تا استدلالی کلامی و فلسفی و مبتنی بر مستندات متقن تاریخی.
بنظر میرسد نوعی خانه تکانی درونی و پوست اندازیبرونی {با توجه به مواضع ساختار شکنانه اخیر}همچون آقای مجتهد شبستری، برای آقای دکتر سروش نیز، ضروری باشد.
با درود.

-- غلامرضا نوزادی ، Jan 28, 2008

با سلام. نهضت اصلاح طلبی در ایران با آرا و اندیشه های آیت ا... منتظری و دکتر سروش به بار نشست. آن چه در ایران بر این دو بزرگوار رفت متاسفانه هیچ نشانی از اسلامیت و حریت نداشت. اما نکته این است که آیا واقعا دیدگاه دکتر تا این حد دچار دگرگونی شده و یا این گونه ای موضع گیری ناشی از آزرده خاطری، رنج دیدگی و نهایتا رفتاری است که با ایشان توسط حاکمیت شده؟ اگر چنین است جای بسی تاسف است چرا که ذره ای از ظلمی که بر آقای منتظری و یاران نزدیکش رفت بر ایشان وارد نشد؛ اگرچه آنها که جز از طریق اندشه با یک اندیشمند برخورد می کنند به شدیدترین وجه محکومند. اما آقای دکتر عزیز ما در حد شاید بتوان گفت بی نهایت، دینداری را از شما آموختیم، بسیاری از جوانان مسلمان اهل عمل به دین که معتقد به اصلاحات هستند شما را از طریق معرفی والدینشان، متفکری عارف و صد در صد به عنوان یک practical moslem می شناسند؛ اما این نظر شما ناشی از هر چه باشد، حتی اگر حاصل تجربه ای دینی باشد برای امثال ما و فرزندانمان َ قابل توجیه - نه عقلانی و نه با مشربی عارفانه_ و حتی اندیشیدن هم نیست. آیا اندیشمندی چون شما نباید تاثیر کلام خویش را در حد یک تفکر قابل تامل ابتدا بررسی کند و پس از آن نشر دهد؟ ما به عنوان کسانی که انگ دگراندیشی را به خاطر جانب داری از شما و اندیشه هایتان بر جان و دل خریده ایم از شما انتظار تعقل یشتر داشته و داریم. امید که خداوند هیچ گاه ما را به خود وانگذارد.سپاس

-- ایرانی ، Jan 30, 2008

1- دنیای جدید راززدایی نکرده بلکه صرفا صورت مسأله را پاک کرده و به پدیدارها دلخوش شده است. آقای سروش که به خدای ناپدیداری -لااقل در ظاهر امر- قائل است چگونه می خواهد خدا و خرما را جمع کند.
2- این اشکال که آخونده ها بخاطر نانشان چنین می گویند خب آقای سروش هم بخاطر نانش چنین می گوید. بهتر است در مباحث علمی از این هوچی گریها پرهیز شود.
3- اصلا قرآن و وحی نبوی در پیش پیامبر و صحابه، چونان رازی نبوده که بخواهد راززدایی شود. حالا برای شما راز است من نمی دانم. خب لابد تحت تأثیر نگاه پدیدارگرایانه جهان غرب است که بازگشت ما به همان ایراد نخستین است.
4- جناب سروشی که مولوی را می پرستد بیش از این از او توقعی نمی رود. مولوی با همه ادبیات قوی ای که دارد عقل و شعورش تا بدین حد است که باور کرده است که شیطان، معاویه را برای نماز از خواب بیدار می کند، خب کسی که از خرد، اندک بهره ای دارد و در تاریخ اندک نگاهی، افکنده است، می داند که این وصله ها به معاویه نمی چسبد. اما مولوی سروش این را نمی دانسته. خب از سروشی که معبودش اینست نیز نباید توقع فهمی بیش از این داشت.
من آنچه شرط بلاغ است با تو می گویم
تو خواه از سخنم پند گیر، خواه ملال

-- بی ، Feb 4, 2008

من هم فکر میکنم امروز بیشتر از هر چیز باید ولایت فقیه را نقد کرد که هر چه میکشیم از آن است

-- بدون نام ، Feb 4, 2008

با سلام
گرچه من یکی از طرفداران پر و پا قرص دکتر سروش هستم، اما در مورد قرآن ذکر این نکته لازم است که با توجه به محتوای قرآن یا باید آن را صرفا از جانبخدا بدانیم و یا اینکه (خدای نکرده) به پیامبر شک کنیم؟

-- جلیل ، Feb 5, 2008

انا نزلناه الذكر و انا له لحافظون - قرآن كريم
تمام داشته هاي خود از مثنوي و همچنين مباحث معرفت ديني را كه منتهي به پيگيري بيشتر و آشنايي با شخصيت هاي ارزشمند ديگر وآثار مكتوب و گفتاري آنان گرديد عمدتآ هدايت الهي و برخوردار از آثار و گفتار متين - شيوا و پر محتواي شما مي باشم وبه عنوان استادي مسلم و گنجينه اي ارزشمند
به حيات و وجود و هموطني شما مي بالم . تمام دانسته ها براي روشن شدن انسان است همچنانكه در يك مدار الكتريكي اگر :
-سيم مثبت قطع شود
-سيم منفي قطع شود
جريان برقرار نميگردد .
اگر :
سيم مثبت مستقيما با سيم منفي برخورد كند جرقه و قطع فيوز را بدنبال دارد.
ولي اگر :
به هر دو به دو سر يك مصرف كننده - لامپ - متصل گردند آن را روشن خواهند نمود .دراين مثال با دست زدن به سيم منفي -نول- جرياني احساس نميشود ولي همين عمل با سيم مثبت برق گرفتگي بدنبال دارد .
انرژي- حقيقت-در مثبت جريان دارد و منفي براي اختلاف پتانسيل و ايجاد جريان است .
بنابراين اگر منفي ها از جامعه حذف شوند ما فرشته خواهيم داشت و اگر مثبت ها از جامعه بشري حذف شوند ما حيوا ن خواهيم داشت كه خلاف اراده الهي براي خلقت انسان -داراي صفات و نظرات مثبت و منفي يا درست و نادرست- ميباشد.
چون خداوند جماد - نبات -حيوان و فرشته را جداگانه خلق نموده است .
مطابق سنت الهي در خصوص انسان همواره دو جريان حق و باطل وجود خواهد داشت ولي جريان داراي انرژي حق است ونظرات ناصحيح-باطل- براي برقراري اختلاف پتانسيل و ايجاد جريان [كان زهوقا‍] است و برخورد مستقيم هم تنش- جرقه - ايجاد ميكند .در اتم هم بار مثبت در هسته -مركزيت-قرار دارد.
بعضي تحليل ها و نظرات حتي اگر منفي باشد براي جريان يافتگي مثبت و -روشن - شدن انسان لازم است و تفكر و تعمق بيشتر در منابع شناختي را بدنبال دارد. در مورد قرآن اينكه تعدادي از آيات شريفه مكان و زمان پيامبر اكرم را مخاطب قرار داده - و روح حاكم بر آنها -فارغ از قالب مانند ترجمان ضرب المثل قابل تعميم به جوامع آينده ميباشدمي با شد ترديدي نيست . ليكن قرآن - ذلك كتاب لا ريب فيه - خود را معرفي نموده است و حفاظت آن را نيز خداوند قادر عهده دار گرديده و غواصي و صييد گوهرهاي معاني را به عهده ما قرار داده است پس بهتر است همچنان غواصي ماهر در اين اقيانوس بيكران خداوندي باشيم تا غريقي بيجان . همچنان توفيقات روز افزون شما را در توليد علم و معرفت از حضرت باريتعالي خواستارم .

-- مهدي دادفر ، Feb 5, 2008

به نام خدا
آقای سروش دچار دینداری پارادکسیکال شده است.دیانتی از نوع تضاد، تقابل انکار و تصدیق، علم و جهل و نور و ظلمت. انکار لفظ و تصدیق معنا. ایشان در صدد انکار معنی بوده اند،اما از آن جهت که موقعیت ایشان اقتضای ظاهری دیندار میکند تنها به انکار الفاظ پرداختند.
دکتر نرگس فراهانی عضو هیئت علمی دانشگاه شیراز

-- بدون نام ، Feb 8, 2008

آقای سروش، بدون اطلاعات کافی در مورد زبانشناسی قرآنی به اظهار نظر می پردازند،و گمان می کنند که با مطالعه ی مثنوی می توان درباره ی هر موضوع دینی و قرآنی نظر داد.

-- دکتر دزفولی ، Feb 9, 2008

آیات 44تا 46سوره ی مبارکه ی الحاقه:
و لو تقول علینا بعض الاقاویل(46)لاخذنا منه بالیمین(45)ثم لقطعنا منه الوتین(46)
و اگر محمد (به دروغ)به ما سخنانی می بست محققا او را به دست راست می گرفتیم ورگ گردنش را قطع می کردیم
به نام او
سخت است آنجا که می بینیم روشنفکران مکتب علی همان می کنند که کوفیان زمان علی.و بیشک این بار نیز می توان صدای ناله های علی را در چاه های اطراف کوفه شنید.این بار علی به جای گریستن خون می فشاند که مدرس کتاب حکیمانه او(نهج البلاغه) و نه کوفیان جاهل این چنین آگاهانه و اما مذبوحانه اسلام را می کوبند.و نمیدانیم این بار چه باید گفت که فرزندی از کشور اسلام ا ینچنین جاهلانه سخن از زیباترین نمونه خلقت می گوید.دکتر سروش ایا آنجا که اسلام را با روحانیت می سنجید و درکتان از اسلام را با مقایسه آن با مسلمانان در قالبی اینچنین حقیر می ریزید نمی توان گفت که در تمام عمر با مارکسیسمی مبارزه کرده اید که در امتحان نهایی خود مهر بطلان بر تمام درسهای این کلاس زدید و به مارکسیسم همان هدیه کردید که می خواست؟متاسفم شما با بشری خواندن درک پیامبر از وحی همانند مارکسیسم تمام معنویات را نفی و برگ ننگین دیگری بر کتاب مارکس ها افزودید که اینبار سیاه تر از دیگر صفحات بود به این دلیل که مدعی شیعه ی علی اینبار اینچین مادی گرایانه بر آنچه آموخته بود پشت نمود.در سنجش معیار شنجیدن باید بین دو هم سان انتخاب شود و شما پیامبر را با مولوی می سنجید متذکر می شوم که مولوی مذمون شعر خود را(ریختن بحر در کوزه )برای تشبیه شما و امثالهم به کار می برد.و اما استفاده از لفظ شعر برای وحی منزل بر پیامبر حقیقت بزرگ و زشتی را در بیانات شما آشکار می سازدکه شما ازدرک حکیمانه که نه حتی ابتدایی آیات قرآن عاجز بو ده اید و دیدگاه شما از درک قرآن در حد همان دانشجوی مسیحی بیگانه با قرآن دانشگاه آمستردام وهاروارد و غیره است زان که:
آیات 224تا226سوره ی مبارکه الشعرا:
و الشعرائ یتبعهم الغاون(224)الم ترانهم فی کل وادیهیمون(225)و انهم یقولون ما لا یفعلون(226)
و شا عران را مردم جاهل و گمراه پیروی می کنند آیا نمی بینی (که شاعران)خود در بحر وادی حیرت سر گشته اند؟وآنان خود بسیار سخن می گویند که خود عمل نمی کنند
آیات 41تا 43سوره ی مبارکه الحاقه
و ما هو بقول شاعرقلیلا ما تومنون(41)ولا بقول کاهن قلیلاما تذکرون(42)تنزیل من رب العالمین(43)
این سخنانسان شاعری نیست و البته عده ی کمی به آن ایمان می آورندو نه سخن کاهن غیب گو(گرچه بازهم مردم اندکی به آن ایمان می آورند) و همانا این قرآن فرستاده ی خدای عالمیان است
باوجود روشنفکران آگاهی چون دکتر سروش سیا آمریکا نیازی برای سرمایه گذاری برای انحراف مسلمانان نخواهد دید

-- افسانه ، Feb 10, 2008

دنیا به سرعت در حال تحول است و انسان به اسرار ی دست می یابدکه قبلا از انها نامی هم برده نمی شد.عظمت خداوند و کائنات بسیار فراتر از آنچه است که از گذشته به ما رسیده است.دکتر سروش شما در دنیای امروز بیگانه اید زیرا از زمان خود جلوتر رفته اید .تعصبات این زمانه مانع درک سخنان شما است.شاید تا 50 سال دیگر آنچه که شما فکر میکنید فراگیر شود.اما امروز شما را همانند گالیله تکفیر میکنند.افرادی که زیاد میدانند در کنار کسانی که کم میدانند فقط زجر میکشند زیرا کسی آنها را درک نمیکند .

-- Chelcheleh ، Feb 10, 2008

در سال 2004 سرعت دقیق نور بوسیله ی یک فیزیکدان مصری از آیات آغازین سوره ی نجم بدست آمد. چطور آقای سروش می گویند پیامبر از علم هیچ اطلاعی نداشته اند.

-- نازنین محمدی ، Feb 11, 2008

من از آقای سروش یک سوال دارم:
آیا شما به قرآن چه کلام خدا باشد چه کلام پیغمبر ایمان دارید؟
اگر ایمان ندارید در این صورت مشکلی با شما نداریم واگر ایمان دارید خود قرآن در سوره ی مبارکه ی یس
می گوید: و ماعلمناه الشعر و ما ینبغی له ان هو الا ذکر و قرآن مبین.
صحبت های ایشان دارای اسلوب علمی نیست که بتوان بطور علمی آن را پاسخ گفت.

-- علیرضا ، Feb 12, 2008

به آقای سروش پیشنهاد می کنم این مقاله با مطالعه کنند>
http://sociologyofiran.com/index.php?option=com_content&task=view&id=571
&Itemid=65
موفق باشید

-- قباد ، Feb 12, 2008

شرم اورست قبل از این باور نمیکردم سروش چنین گفته باشد
هرگونه که به قران بنگرم هرگز نمیتوان انرا خیلاتی وهم ÷نداشت چراکه بسیار شیوا و جامع است
ایا در سخن خدا (قران) بزرگ اندیشه نمیکنید /مومنون 48
بقول گیـــبــون : قران دلیل روشنی بر وجود و یگانگی خداوند است
روزیکه اسمان را چون طومار نوشته ها درهم میپیچیم و مانند افرینش نخست که افریدیم انرا باز میگردانیم این وعده ای برعهده ی ماست و بیتردید انجام دهنده ی انیم

-- محمد مهدی جوکار ، Feb 12, 2008

1-با اينكه بنده در پاره اي از مسائل به جناب سروش موافق نيستم ، از جمله بحث سكولاريزم ،اما در اين مورد خاص بسيار بسيار با ايشان موافقم و شهامت ايشان را (با توجه به اينكه ايشان نسبتا به طيف مذهبي ها تعلق دارد) مي ستايم .
2- متاسفم از اينكه دوستاني نظر دادند كه ايشان بهتر فلان مقاله (در له قرآن) رو بخونند بعد .. فراموش نبايد كرد كسي كه وحي قرآن رو انكار كند آن هم در يك جامعه كاملا سنتي ، آگاه است كه خلاف جريان آب شنا مي كند و اين سختهاي بسيار دارد و براي آن نيز بايد آماده باشد .
حتم بدار كه ايشان پيش از شما با نظرات قرآن مداران آشنايي كامل داشته چون خود در جواني بگمان بنده يكي از آنها بوده .
اافرادي مذهب كه بعد ازآموختن دروس حوزوي و آشنايي بيشتر با ماهيت دين اسلام ، كسوت روحانيت رو كنار گذاشتند در تاريخ ما كم نبوده . امثال كسروي ، عارف قزويي ، تقي زاده ، علي دشتي .
اينان بعد از درك اصل مطلب و نه برداشت قشري همچون ملايان از دين به روشنگري پرداختند و رسالت خود رو نسبت به جامعه به انجام رسوندند .
اگر جناب سروش واقعا بفكر روشنگري واقعي در باب دين باشند بنده تولد ايشون رو صميمانه تبريگ مي گويم .

-- بيدگاني ، Feb 13, 2008

صراحت کلام و شجاعت ایشان بسیار ستودنی است چه باور به این نظریه داشته باشیم و چه نداشته باشیم

-- binesh ، Feb 13, 2008

متشكرم خيلي خوب بود

-- مريم دات كام ، Feb 14, 2008

این گفته ها بارها ازجمله کتاب بیست وسه سه سال دکتر دشتی تکرار شده لیکن تا مردم ما ازسلطه عرب و جهل بیرون نرفته اند گوشی برای شنیدن نیست یا اگرهست در اقلیتی مظلوم ومسیر به سوی انحطاط ایران با اصالت است

-- آریوبرزن ، Feb 16, 2008

ایا کلام خداوند قدسی تر ازذات خداونداست؟ اقایان وقتی درمباحث کلامی علاوه بر وجودوعدم خدا،حتی درباره دست وبازو ،وچشم وگوش و صندلی وتخت خداوند نیزاظهار فضل مینمایند،چگونه است که مبتلای کفرو ارتداد نمی شوند، اما اگر فیلسوف فاضلی چون سروش ،تاویل جدیدی از نقش زمانه وزمینه شخصیتی پیامبر،درحدوث قران ارائه نماید بایدمرتدوقران ستیز نامیده شود.{طنز زمانه است که القاب فوق توسط روشنفکر مکلائی چون خرمشاهی،ازارادتمندان وستایشگران سابق دکترسروش،در حالی صادر میشود که روحانی معممی چون ایت...ایازی، قران پژوه بزرگ حوزه قم ،بسیار محترمانه وبی هیچ انگی ،با سروش مواجهه علمی میکند}
پیروز باشید.

-- غلامرضا نوزادی ، Feb 18, 2008

اصلا"برایم عجیب نیست که عده ای بدون پی بردن به اصل منظور استاد بزرگ دکتر سروش اینقدر قلم فرسایی می کنند و بدون دقت در عمق مفاهیم آن با اعتماد به نفس ابراز نظر می کنند ونسبت کفر وارتداد به او میدهند طبق فرموده ی حضرت محمد اگر ابوذر می دانست چه درقلب سلمان است اورا تکفیر می کرد

-- نجمه مقدس ، Feb 20, 2008

واقعا از دكتر بعيد است آيا ايشان خودش را عقل كل ميداند خوب است فكر كنند فكر چه انساني ميتواند انهمه مطلب را در حد ايه هاي قران با انهمه معجزات گرد هم اورد درثاني اگر سفارشش درباب زنان به خاطر زن دوستي بود چرا زنان بيوه پير را گرفت كه تازه اين كمترين دليل است من كه قبلا به ايشان احترام مي گذاشتم متاسفم كه همان عقل ناقص بشري ام در انتخاب اشتباه كردم

-- ساسا ، Feb 21, 2008

اگر روزی مالک کلام بیاید و بگوید این ها که گفته ای منظور من نبوده چه پاسخی به او می دهید؟

-- زینب دوران ، Feb 22, 2008

اعجاز قرآن، ماورای اشعار حافظ و مولوی است! قرآن کشک نیست که این جناب آستین بالا زده‌اند که بسابندش.
برای عالی‌جناب سروش متأسفم! البته بادسنج ایشان بسیار عالی در حال فعالیت است. تبریکات صمصمانه معروض داشتیم!

-- سوسن جعفری ، Feb 22, 2008

البته در اوضاع کنونی که اگر بتوانی ضربه‌ای به اسلام و محمد وارد کنی، می‌توانی سر سفره ارباب زر و زور و تزویر بنشینی و دیپلم افتخار بگیری و کرسی استادی دانشگاه‌هایاشن را تصدی کنی، لاف زدن فرموده‌اند!

اعجاز قرآن، ماورای اشعار حافظ و مولوی است! قرآن کشک نیست که این جناب آستین بالا زده‌اند که بسابندش.

برای عالی‌جناب سروش متأسفم! البته بادسنج ایشان بسیار عالی در حال فعالیت است. تبریکات صمصمانه معروض داشتیم!

از آقای جامی خلاف این نشر اکاذیب انتظار داشتیم.

-- سوسن جعفری ، Feb 22, 2008

من فكر مي كنم اينگونه نظريات دكترسروش بيشتر ريشه در اعتقادات مقابله جويانه ي ايشان با تفكرات احمد فرديد دارد كه منجر به رويكردي مقابله جويانه با يكي از علوم مورد علاقه ي فرديد يعني اتيمولوژي {علم ريشه يابي زبانهاي مختلف} هم شده كه سر از تحليل قران و تنزيل آن به پيام محمد در آورده است

-- قلاووز ، Feb 26, 2008

هم فيها خالدون انشالله

-- محب القران ، Feb 28, 2008

صرف نظر از اینکه وجود خدا و امدن پیامبران و نازل شدن کتاب های اسمانی به منظور هدایت بشر امری کاملا معقول و حد اقل معقول تر از پریشان گویی های بعضی افراد است به نظر من اگر کسی می خواهد اعجاز قران برایش ثابت گردد برای حل مشکلات شخصی اش به این کتاب مقدس مراجعه کند و از خدا بخواهد راه صحیح را به او نشان دهد و اگر در این حد حوصله ندارد می تواند اگر در انجام کاری مردد بود و نمی توانست تصمیم بگیرد به قران استخاره کند. به نظر من با همین روش ساده براحتی می توان به معجزه بودن قران اطمینان پیدا کرد علاوه بر اینکه درباره معجزه بودن قران و وجوه اعجاز ان کتاب های مفصلی نوشته شده است و پاسخ بسیاری از شبهات در این باره با دقت پاسخ داده شده است. مانند کتاب البیان اقای خوئی شما می توانید براحتی پاسخ شبهان مربوط به جمع اوری قران، اعجاز قران و تحدی را در ان ببینید.

-- حامد متولی ، Mar 1, 2008

اول از حرفهای این بابا خوشم می آمد به نظر روشنفکرانه بود .
اما حالا می فهمم که بی خود نبود حتی روشنفکران ما از این بابا میترسیدند.

-- محمد ، Mar 2, 2008

با سلام
اگر سخنان آقای سروش صحیح باشد باید خیلی از افرادی که به خاطر طرز فکر ویا بخاطر تمایلات روانی و ذاتی محکوم به کفر و اجرای حد هستند ، امیدوار شوند که گره کار باز می شود . چون کسانی مانند من هستند بخاطر تمایل به همجنس زندگی سختی را میگذرانند فقط بخاطر آنکه محمد و پیامبران خدا از این کار نفرت داشته اند . !

-- همجنس گرا ، Mar 2, 2008

به نام خدا
تاریخ معلم انسانهاست.
امثال طلحه و زبیر بسیارند که زمانی در رکاب
پیامبر شمشیر میزدند و بعد از گذشت زمانی
در مقابل منتخب او ایستادند. امثال این آقایان
در این دور نیز وجود دارند.
آقای سروش شما اندکی تامل کنید و ببینید
چه کسانی با این سخنانتان دور شما جمع
می شوند؟ جز افراد بی دین و وطن فروش
و منافق افراد دیگری می بینید؟ به زودی همه
ما باید در پیشگاه خداوند متعال حاضر شویم

-- برادر کوچک ، Mar 3, 2008

به نام خدا
تاریخ معلم انسانهاست. امثال طلحه و زبیر بسیارند که زمانی در رکاب پیامبر شمشیر میزدند و بعد از گذشت زمانی در مقابل منتخب او ایستادند. امثال این آقایان در این دور نیز وجود دارند. آقای سروش شما اندکی تامل کنید و ببینید چه کسانی با این سخنانتان دور شما جمع می شوند؟ جز افراد بی دین و وطن فروش و منافق افراد دیگری می بینید؟ به زودی همه ما باید در پیشگاه خداوند متعال حاضر شویم

-- برادر کوچک ، Mar 3, 2008

درود به دوستان خداپرست.
"همه به ریسمان الهی چنگ زنید و از آن پراکنده نشوید"
یادآوری می کنم که: "باید بین گفتگوی خبری با یک مقاله علمی یا کتاب فرق گذاشت." کسانی که از این دیدگاه دکتر سروش برآشفتند و تلاش کردند پاسخ رد دهند بهتر است تا ارایه یک مقاله علمی یا کتاب در این باره از سوی سروش بردباری کنند و آنگاه در پی مردود دانستن آن برآیند.

-- محمد حسن ، Mar 3, 2008

واقعا جالب است ! آیا این نظرات جناب دکتر به ظاهر روشن فکر است ؟ شما روشن فکری را این گونه ترجمه می کنید ؟! بهتر است به جای این جلب توجه کردن ها به اصل دین بیشتر توجه کنید تا این گونه فواصل بین شما و دین پیدا نگردد . آیات قرآن را دو باره بنگرید .
قرآن می فرماید : «وما هو بقول شاعر قليلا ما تومنون » (حاقه / 41).
آن سخن شاعري نيست ، شما اندک ايمان مي آوريد».
و در آيه ديگري مي فرمايد: «وما علمناه الشعر وما ينبغي له ان هو الا ذکر و قرآن مبين » (يس / 69)
ما به او شعر نياموختيم و سزوار او هم نيست ، و آن ، جز يادآوري و قرآني آشکار نيست ».
«وما ينطق عن الهوي * ان هو الا وحي يوحي * علمه شديد القوي» (نجم / 3-5)
«او هرگز از روي هوا و هوس سخن نمي گويد و آنچه مي گويد سروش غيبي است که در اختيار او گذارده شده است و موجود نيرومندي (فرشته وحي ) به او آموخته است».
«انا انزلناه قرانا عربيا لعلکم تعقلون » (يوسف 12)
ما آنرا به صورت قرآن عربي فرو فرستاديم تا بينديشيد.
قرآن در بعضی موارد آنقدر شفاف سخن می گوید که دیگر جای حرفی باقی نیست . مگر آنکه شما به عنوان یک مسلمان قرآن را معجزه ندانید !

-- بدون نام ، Mar 4, 2008

1.عقيده هر كسي براي خودش بسيار قابل احترام است ، چه خوب مي شد اگر به عقايد يكديگر احترام مي گذاشتيم ، مطمئناً بسياري از سوء‌تفاهم ها قابل حل بود.
2.دين مبحثي است كه 30 سال تمام مردم اين كشور را درگير شرايطي بغرنج كرده ، اي كاش اين موضوع براي تمامي مردم حتي روستاييان نيز قابل درك بود

-- حميدرضا ، Mar 5, 2008

ابن ابی العزاقر معروف به شلمغانی زمانی که حضرت حجت روحی له الفداء حسین بن روح را به نمایندگی خود انتخاب کرد به مذاق شلمغانی خوش نیامد و بعد مکر همه چیز شد و ازدواج با محارم را جایز دانست و در نهایت به دست خلیفه کشته شد
آقای سروش وقتی دستش بود از همه چیز دفاع می کرد ولی تا از کار کنار می رویم منکر همه چیز می شویم

-- ناصح امین ، Mar 6, 2008

این از ارزش قران نمی کاهد بلکه به فهم ما کمک می کند که اندکی در فهم نبوت و وحی پیشرفت کنیم.

-- بدون نام ، Mar 6, 2008

با عرض سلام
اقاي دكتر شما به عنوان يك اسلام شناس چگونه تمام معجزات و پيش گويي هاي قران و و واقيقتي كه امروزه به ان پي برده اند را زاده ي فكر پيامبر مي دانيد

-- رسول ، Mar 6, 2008

در حبس گمان
سروش اسطوره ی خیا لات رنگین ما بود در سالهای 60 و70 هنگامی که از شراب سخنان او سرشار می شدیم از ایمان از عشق و از خدا. سخنان او در ان سالها چونان اب حیاتی بود که تشنگان دانائئ و معرفت در فضای تنگ و بی طراوت ان روز ها به دنبال ان بودند. اری ما مشتریان متاع ایمان بودیم واو به رایگان دراختیارمان می گذاشت........
او در سلسله سخنرانی های نامه امام علی به امام حسن گوشه ی چشمی به ولایت فقیه انداخت. ودر اصفهان از خط قرمز سخن گفت و علمای بزرگ را از تقدس کاذبی که به دورشان کشیده بودند پاک کرد.واینچنین بازی خویش اغاز نمود .بازی که نطفه اش در قبض وبسط بسته شده بودو با گذشت زمان پا می گرفت و می بالید.در ان سالها حجه الاسلامی حکومتی در سخنرانی در اصفهان از دانشگاهی ریش داری گفت که مغز جوانان را به ظرافتی تمام به انحراف وتباهی می کشاند واز در امدن صدای ان در اینده خبر داد . وما سخت براشفتیم ونامه ای بالا بلند در حمایت از دکترنگاشتیم و مودبانه ایشان را ازاین تخریب بر حذر داشتیم .و صد البته به نفرین ایشان در بالای منبر مبتلا شدیم.
باری باید دیر زمانی می گذشت تا شاهد حقیقت از پس پرده سر بیرون کند ومحک تجربه یکی را به حبس گمان گرفتار سازد و دیگران را به وادی حیرتی پشت به دوست در اندازد.
سروش در گام بعدی خد نگ خویش به سینه عصمت امامان فرو کرد و پیامبر را یکه وتنها بر صدر نشانید .اما این پایان ماجرا نبود.اکنون ودر زمان حاضر قرعه فال به نلم پیامبر افتاده است.سروش که در خشیت نامه ی قران .قران را خالی از نفحات عشق خوانده بود و در پدیده ی پیامبری بزرگانی مانند حافظ ومولانا( کسانی که خود را یکسره وامدار قران می دانند) را نه مفسران قران وبهره وران از دریای ان که افزاینده گان به معرفت دینی خوانده بود.ودر بسط تجربه ی نبوی کلمات وحی را ساخته ی ذهن پیامبر والبته در پی تجربه ی عمیق روحانی او دانسته بود اکنون گامی بلند تر زده است وبه خطا کاری پیامبر رای صادر نموده است
و ناگفته پیداست که مقصد بعدی ما کجا خواهد بود.
واما سوالات بی پاسخی که همچنان ذهن را می ازارد
1اگر قران نه سخن خداوند که سخن پیامبر است اولین انگشت اتهام متوجه شخص پیامبر خواهد بود چرا که ان همه ایاتی که به ظاهر سخن خداوند اند وخداوند خود در انها سخن میگوید(مانند ایاتی با ضمیر ما خلقت ...انا عرضنا....و... ).را پیامبر به دروغ وحیله تغییر ضمیر داده است .تا سخنش پذیرفتنی گردد.به قول مولانا که انس با او را وامدار سروشیم وسروش از او در اثبات سخن خویش خرج می کند ومثال بحر وکوزه را که در کلام مولانا ربطی به پیامبر ندارد وام م کرده است : گرچه قران از لب پیغمبر است هر که گوید حق نگفته کافر است. ,واز قران بخوانیم ...لو تقوّل علينا بعض الاقاويل لاخذناه منه باليمين ثمّ لقطعنا منه الوتين» (488)...
2جدا کردن ایات قران وبعضی را مشمول خطا دانستن وبرخی را عاری از خطا دانستن بر اساس چه مبانی صورت می پذیرد( وحی در مسایل صرفاً دینی مانند صفات خداوند، حیات پس از مرگ و قواعد عبادت خطاپذیر نیست. آن‌ها می‌پذیرند که وحی می‌تواند در مسایلی که به این جهان و جامعه‌ی انسانی مربوط می‌شوند، اشتباه کند. آن‌چه قرآن درباره‌ی وقایع تاریخی، سایر ادیان و سایر موضوعات علمی زمینی می‌گوید، لزوماً نمی‌تواند درست باشدد).قبول این سخن به متزلزل کردن بنای قران خواهد انجامید چراکه میتوان این سوال را از دکتر سروش پرسید که این تفکیک از کجا امده است و اگر خطا در کلام پیامبر راه دارد همه یسخنان ایشان می تواند بالقوه مشمول این قانون قرار بگیرد
به نظر میرسد هدف تخریب است و گام بعدی به صفات خداوند، حیات پس از مرگ و قواعد عبادت هم خواهد رسید وخدا را هم در خواهد نوردید.

-- [email protected] ، Mar 7, 2008

سلام
یکی از نظردهندگان "خانم نازنین محمدی"اشاره به تعیین سرعت نور توسط یک فیزیکدان مصری از آیات نخستین سوره نجم
کرده بودند.
خواهشمندم اگر در این مورد اطلاعاتی داریدبه
ایمیل من ارسال کنید.
سپاسگذارم

-- مرتضی ربیعی ، Mar 7, 2008

با سلام

بهترین پاسخ به برداشت ها و نظرات آقای سروش و دیگرانی که در رابطه با قرآن، تفسیرهایی شبیه ایشان داشته و دارند در خود قرآن است. فقط کافی است که ما قرآن را در تمایت اش به طور کامل شناخته و دارای شناخت علمی عمیقی باشیم.

و اما چرا آقای سروش به چنین تفسیرهایی از دین رسیده اند به نظر بنده باید علت را ( در گذشتۀ ایشان در حاکمیت آخوندی، برخورد بعدی حکومتگران با او، اقامت ایشان در کشورهای غربی و ... ) جست.

و این تنها آقای سروش نیست بلکه بیشتر ایرانیان حتی از شدت نفرت و ضدیت از حکومت آخوندی بطور هستریک از دین و بخصوص اسلام نفرت دارند.

و از نظر بنده در زمان شاه نیز برای اینکه دکتر شریعتی بتواند از ترس آخوند های مرتجع در ایران به تشریح باورها و آموخته های خود از دین بپردازد، ندانسته به دام یک خطای فلسفی یعنی به تئوریزۀ تشیع و شیعه گری پرداخت که کاملا با جوهر فلسفۀ توحید نیز نا همخوانی داشته و دارد.

و به خاطر آن هم امروز در نبود دکتر شریعتی از تئوری های او سوء استفاده می کنند.

کریم

-- کریم ، Mar 7, 2008

خداوند همه ما را هدایت کند.

-- ali ، Mar 7, 2008

سلام. دکتر سروش برای فرضیه خود هیچ دلیل علمی ارایه نکرده اند. اما در برابر ایشان صدها دلیل مخالف قد برافراشته. اینکه با (( فکر میکنم)) بخواهیم فرضیه به این بزرگی را به کرسی یک نظریه علمی بنشانیم محال است. برای اینکه یک فرضیه به اثبات برسد شرطهای فراوانی در کار است که هیچکدام را در فرضیه ایشان نمیتوان دید. ایشان باید خیلی چیزها را اثبات کنند مثلا در کجای قرآن میتوان حالات روحی پیامبر را دید؟ با چه دلیلی میتوانید اثبات کنید که فلان آیه تحت تاثیر روحیه مقطعی پیامبر بوده؟ چطور میتوانید اثبات کنید؟ برای اثبات فرضیه خود به معتزله تمسک کرده اید ولی خود میدانید که مراد معتزله از مخلوق بودن قرآن آن نیست که در ذهن شماست. مولوی هم چنین منظوری نداشته. شما از سنت گذشتگان تفسیر به رای دارید آن هم تفاسیر بسیار بعید.سخن در رد فرضیه شما بسیار میتوان گفت. ای کاش کمی هم انصاف علمی را ارج مینهادید. شما که طرفدار آزادی و دموکراسی هستید چرا در مشی علمی خود چنین مستبدانه و خودسرانه گام میگذارید؟ اندکی بیندیشید.

ابراهیم احمدیان دانشجوی دکتری عرفان واخلاق اسلامی

-- ابراهیم احمدیان ، Mar 8, 2008

با سلام . به نظر بنده هیچ کدام از دوستان نفهمیدن منظور دکتر سروش چی بوده . ایشون نگفتن حضرت محمد شاعر بوده و قرآن شعر . گفتن وحی درجه متعالیه شعره . که دقیقا درسته . این مفهوم رو فقط شعرا درک میکنند . حالتیه که شعر و مفهوم و کلمات بی اراده شخص(تاکید می کنم بی اراده) به ذهن و قلب فرد جاری میشه و به همین دلیل بوده که پیامبر سریعا آیات رو بازگو می کرده برای مکتوب شدن . چون وحی مثل شعر از ذهن خیلی زود محو میشه از سطح ذهن.و دقیقا بعد از اون حالت بی ارادگی در دریافت هست که شاعر میتونه با دخل و تصور در شعر اون رو برای درک بهتر برای مخاطب آماده کنه . همین ! من نمیفهمم چرا دوست داریم هر مساله ساده یی رو بزرگنمایی کنیم و ازش تومور بدخیم درست کنیم . رءیس جمهور مملکتمو خودشو به راحتی مبشر میدونه و داره جای امام زمان رو میگیره ما گیر دادیم به مبحثی که درکش ساده ست و ....
خب این کاملا درسته که پیامبر آیه های وحی رو عینا به مردم منتقل نمی کرده و براشون تفسیر می کرده با زبان عامیانه تا بفهمن و درکش کنن . ... این بابام داره همینو میگه دیگه ! کجای این مصاحبه گفته اینا حرفای خود پیامبر بوده و خدا هیچ نقشی نداشته؟؟؟ کجاش گفته که قرآن شعره و محمد شاعره؟ من واقعا متاسفم برای مجید مجیدی که داعیه فرهنگی بودن و سیاسی نبودن دارند اما اب به آبشخور یک عده متحجر بی سواد می ریزند و بلبشو راه میاندازن. اینجاست که آدم واقعا جای خالیه دکتر شریعتی و استاد مطهری رو خالی حس میکنه.

-- انسیه اکبری ، Mar 8, 2008

آنچه آقای حسین حاج فرج دباغ، با نام مستعار سروش گفته اند، تخیلات شخصی ایشان است که هیچ گواهی بر صحت آن ندارد. حتی آنچه را به عنوان گواه سخن خود آورده و یا نسبت به گذشتگان داده، غیر از آن است که او برداشت نموده است. مثلا منظور کسانی که در گذشته قائل به مخلوق بودن قرآن بوده اند، آن نبوده که قرآن را شخص پیامبر فراهم آورده و از تراوشات ذهن و فکر و احساس اوست، بلکه منظورشان این بوده است که قرآن که کلام خداست مخلوق خداوند است نه آن که مانند خود خداوند، ازلی باشد. علاوه بر این ایات بسیار در سراسر قرآن دلالت و صراحت دارد بر این که قرآن مستقیما از جانب خداوند بر شخص پیامبر نازل شده است تا به مردمان ابلاغ نماید و تأکید شده است که و ما علی الرسول الا البلاغ.

-- سعید ، Mar 8, 2008

قل انما انا بشر مثلكم يوحي الي انما الهكم اله واحد و ...
بگو اي پيامبر من هم انساني مانند شما هستم الا اينكه بر من وحي وارد مي شود همانا خداي شما خداي يكي است .
آيه آخر سوره كهف

-- reza ، Mar 8, 2008

1. من وارد شدن به بحث كلامي در حوزه دين شناسي را داراي شأني بالاتر از آن مي دانم كه يك سايت خبري بدان بپردازد. بنابر اين بايد تأسف خود را از اين لحاظ ابراز دارم كه با موضوعات كلامي همانند موضوعات سياسي - خبري برخورد شده و هر غير متخصص ناآگاهي - به دلايل شخصي و سياسي- خود را وارد بحث نموده است. آشكار است، اين موضوع دراينجا نه از جنبه علمي و آكادميك، بلكه صرفاً به دلايل سياسي، از جمله براي اظهار مخالفت با حكومت ايران و ايجاد تشكيك در مباني تئوريك آن مورد بحث قرار گرفته است. مدعيان آزادي و دمكراسي بايد بتوانند جايگاه هر موضوعي را تشخيص داده و با هر چيزي برخورد ژورناليستي نكنند.
2. مجموع نظريات مطرح شده توسط آقاي سروش نشان مي دهد كه ايشان هنوز به نقطه ثباتي نرسيده اند! با خودشان در جنگند. گاهي با طرح موضوعات عوامانه و بي مأخذ، مطالبي را بيان مي كنند كه براي گروهي استفاده سياسي خوبي دارد! هزاران مستند در آثار چاپ شده سروش وجود دارد كه ناقض سخن كنوني ايشان است! مگر اينكه معتقد باشيم تفكر ديالكتيكي ايشان چنيني اقتضايي دارد! روي سخن كسي كه خودش دچار بحران و ناآرامي دروني است، نمي توان حساب چنداني باز كرد.
3. مطلب، آنگونه كه برخي را به وجد و شادي آورده است نيست. سروش منكر وحي الهي و قرآن كريم نيست كه آنرا مستمسك شادي خدا حافظي با دين قرار داده ايد. نكته منفي سخن سروش هم همين است كه برخي مي توانند با مستمسك قرار دادن بخش از آن، آتش مبارزه سياسي خود را شعله ور كنند! به اين هموطنان توصيه مي كنم پاسخ سروش را به آقاي سبحاني مرور كنند(http://www.drsoroush.com/
Persian/By_DrSoroush/
P-NWS-BasharVaBashir.html) تا بدانند چقدر به خطا رفته اند و جناب دكتر آرش هم اگر سخني دارند مستقلا بيان فرمايند نه در پناه ديدگاه ديگران! شبهات ايشان، پشتيبان نظريه سروش نيست! و در واقع نكته هايي از كتاب 23 سال است!

-- دكتر محمود كشيني ، Mar 8, 2008

1_ kigofté Mohammad frestadeyé khodast ? Mohammad
2_ ki gofté Ghoran frestadeyé khodast ? Mohammad
3_ ki gofté khoda vojood daré ? Mohammad
aghal ham chizé khoobist

-- Mehrdad ، Mar 8, 2008

اینکه بپذیریم یک بازرگان عرب که 1400 سال پیش می زیسته ، دارای درک و بینشی بوده که جزء جزء سخنانش اشاره ای شگرف و حیرت انگیز به معارف جدید دانش امروز است چندان معقولانه نیست
اگر بپذیریم که این الهام ها تنها به مدد تجربه ی همین عرب بازرگان زمینی شده و هیچ نیروی مافوق بشری را در تنظیم و انتخاب کلمات آن دخیل ندانیم بنظر نمی رسد انصاف را به جا آورده باشیم
همین عقل ، همین چراغ هدایت گر آن را به راحتی نمی پذیرد
ای کاش این آقایان بجای داد و بیداد کردن و فحش دادن بستن سایت ها ، این نظریه را به چالش می کشیدند تا بقول دکتر سروش بلایی که بر سر نظریه مارکس آمد و از فرط عدم تقابل با اندیشه های دیگر در خود خفه شد ، بر سر اینگونه نظریه ها نمی آمد

-- محسن ، Mar 10, 2008

آنچه آقای سروش مطرح می کند صرفا مدعاست. طبق معمول - بر اساس مبانی فکری ایشان - استدلالی هم بر این مدعا ها نمی بینیم. آنچه میگوید فقط طرح ریزی است. یعنی که اینطور هم می شود فرض کرد. اما آیا تبعات این فرض هم در نظر گرفته شده؟ بنده فکر می کنم که نه ...
اینکه بگوییم آرکون یا ابوزید چنین و چنان گفته اند هیچ مشکلی را حل نمی کند. شعر مولانا هم برای ما حجت نیست.این درست نیست که با یک نگاه کثرت گرایانه به فرضی که در مرد قران و پیغمبر مطرح می شود، به صرف اینکه یک فرضیه مطرح شده است، اعتبار و ارزش ببخشیم. به عنوان نمونه عرض میکنم. ما در بحث های خداشناسی ضرورت نبوت را اثبات می کنیم. میدانیم «نبی» مصداق رحمت خداست و یکی از تجلیات صفت هدایتگری خدا. با فرض آقای سروش، که خطا را در این هدایتگری وارد میداند، فقط با یک نگاه پلورالیستیک میتوان به وحی ارزش داد. بعد که به مبانی از هم گسیخته پلورالیسم نگاه میکنیم(یا به قول سروش نظر می فکنیم) عمق تناقض نهفته در این فرضیه روشن میشود.
البته سروش حق دارد از مناظره بگریزد. چون فقط فرض میکند و توان اثبات ندارد و به کثرت گرایی می گریزد.

-- محمد ، Mar 13, 2008

سلام.من با سخنان دکتر همزادپنداری می کنم اما از صحت اون ها مطمئن نیستم. به هر حال به قول دکتر سروش علمای ایران امروز از مباحثه فرار می کنند. در حالی که این در هیچ زمانی از تاریخ شیعه نبوده. یاد شیخ بهایی و امثالهم به خیر. به هر حال امیدوارم علمای میانه رویی چون آیت الله صانعی و آیتا الله منتظری و علامه فضل الله هم وارد این مباحثه بشن تا علمای سنتی و تندرو قایله رو شلوغ نکنن.

-- محمدرضا ، Mar 13, 2008

بحثهایی را که آقای دکتر سروش مطرح کرده اند بحثهای تخصصی است که با جدل و استدلالهای علمی و عقلی موجبات کشف حقایق را فراهم می نماید.
در این میان برای افرادی مانند مجید مجیدی متاسفم که در مسائلی که تخصصشان را ندارند شعارگونه وارد شده و دست آخر خود را خوار می کنند.

-- امیر طالبی ، Mar 16, 2008

کمينه فايده اين جنجال اينست که جمعي از دوستان مومن قدم در راه تعقل و تفکر گذارده اند و اين را از سطور بر جا مانده به روشني مي توان دريافت.

-- مهرداد ، Mar 16, 2008

اميدوارم بحث جالبي كه ميان دكتر سروش و آقاي سبحاني آغاز شده ادامه پيدا كند، چه معتقدم بسيار به روشن شدن حقيقت كمك خواهد كرد و نقش بسيار مثبتي بخصوص براي ما كه عادت كرده‌ايم آنگونه كه به ما گفته شده است فكر مي كنيم ايفا خواهد كرد. فقط اميدوارم افراد كم‌خرد و ذليلي چون مجيدي كه در اين باره تخصصي ندارند وارد اين مباحث نشده و از ارزش اين مباحثه نكاهند.

-- حميدرضا ، Mar 17, 2008

در باره نظر دکتر باید بیش از این ها بحث و گفتگو شود ولی پیامبر را در کنار شاعر صوفی همچون مولانا قرار دادند بسیار بی خردانه است.

-- بدون نام ، Mar 17, 2008

با سلام
بسیار خشنودم که متفکری اسلام گرا این صراحت و شجاعت را پیدا کرده است که به زبان انسان عصر ما (البته باز هم در لفافه)حقایق ناچیزی از آنبوه آنچه از اذهان ما پنهان نگاه می دارند را بیان کند.
عصر دینمداری و عصمت پنداری رو به زوال است و این حقیقت سهل و ممتنع که پیامبر تنها شاعری خوش قریحه بود که با هدف اصلاح امتش به پا خواست و وقتی خود به قدرت رسید مانند هر دیکتاتور دیگری، خدای ساخته و پرداخته ذهنش را برای ارضای خواهش های مثبت و منفی خویش بکار گرفت و آنقدر زیرکانه این نقش پیامبرشاهی را بازی کرد که امروز روز میلیارد ها انسان هنوز در قمار زندگی کوتاه او، عمرشان را باخته اند

-- کامبیز ، Mar 18, 2008

دوستان و برادران دینی ام :چند نکته لازم بذکر است 1-دیدگاهی را که دکتر مطرح کرده اند مباحثی علمی و ظریف است که بایستی اهل فن بدون تکفیر و تعریف یکدیگر مباحثه کنند واز هرگونه تهمت و تخریب پرهیز کنند که این از ضروریات مباحث علمی است ودر حوزه هم رسم است .
2- عزیزان: خشک بینی و تعصب خامی است
تاجنینی کار خون آشامی است / بجای اینکه خشم خود را کورکورانه و ناجوانممردانه نثار کسی کنیم آنرا بر هوای نفس و شهوت خود فرود آوریم چرا که سالهای سال است که چنان در چنبره جمود ورخوت وقشریت فرو رفته ایم که هرآزادیخواهی در گوشه ای صدایی را ندایی بر روشنگری بلند کرد بی محابا اورا مرتدد خوانده و با بی تقوایی حکم صادر می کنیم . ببینید وضعیت مردم و جامعه را ونسبتمان با دنیارا
3- منهم راجع به دیدگاه دکتر پرسشهایی دارم و دوست دارم ازایشان بپرسم تا حقیقت را بهتر بفهمم . لذا بگذارید با دوری از هیاهو و جنجال ادامه مباحثه ایشان با دیگر فضلا راپی بگیریم .
4- اما در مورد آقای مجیدی که میدانم ازسر محبت وارادتش به پیامبر چنین موضعی گرفته است لازم است بگویم که کاش دکتر سروش هم چنین تریبون رسمی وامنیت وحمایتی در اختیارشان بود تا ایشان هم از افکارشان دفاع کنند . مسلمانان مسلمانی ز سر گیریم

-- irani ، Mar 20, 2008

حالا شما تصور کنید گالیله بینوا وقتی تنها کسی بود که اعلام کرد زمین بدور خورشید میچرخد و تمامی دنیا مخالف او بود چه میکشید .حرف سروش را تمامی عقلای دنیا قبلا گفته اند و گالیله - نیوتن - داروین - ابن سینا - رازی - خیام - کسروی -.... برای افزودن بر بینش جاهلان چه ها که نکشیدند . ولی متاسفانه هنوز هم کسانی دم از عقل ( که از دید من خلاصه ذات خداوند در وجود انسان است)می زنند و خطا های قرآن را نادیده می گیرند و در نهایت در قرن بیستم هنوز هم سخن قرآن را که خورشید بدور زمین می چرخد را می پذیرند . و احتمالا بدنبال طراحی اعدامی مشابه کسروی ( توسط فدائیان اسلام) برای سروش فرزند دیروز آنان و خائن امروز ( همچون گالیله به عالم نیرنگ خیانت کرده است) هستند . آقای سروش کسانی که در این نظرات از شما خواسته اند که خاموش باشید قطعا مانند مراجع تقلیدشان کوچکترین اعتقادی به خداوند ندارند و اصولا برای عقل اصالتی قائل نیستند که اگر بودند مقلد نمی شدند . همچون گالیله - کسروی - زکریای رازی و خیام شجاع باشید و در مقام مرجعی بدون مقلد مقلدین دیروز خود را یاد آور شوید که خداوند عقلی در وجودشان گذاشته و تقلید عین شرک است . شجاع باشید - شجاع باشید . مواظب باشید که شما را همچون کسروی و گالیله عقوبت ندهند . موفق باشید .

-- پیروز ، Mar 23, 2008

اصلا مفهوم این مطالب چیست، یعنی چه که کلام را خود پیامبر گفته یا خدا از دهان پیامبر گفته؟ مگر پیامبر رادیو است؟ خوب آنچه این همه هیاهو برایش شده که سخن مسلم و واضحی بوده که خود قرآن هم تاییدش می کند، مگر نیست در جایی از قرآن که به پیامبر امر می شود بی کم و کاست سخن وحی را ابلاغ کند؟! یعنی چه که بی کم و کاست ابلاغ کند؟! اگر پیامبر در بیان وحی اراده ای نداشته این امر چه مفهومی داشته است؟!

-- local ، Mar 23, 2008

به نظر من ایشان همه ائمه هدی وپیامبر را دروغگو کردند واین مساوی با کفر است.

-- علی ، Mar 25, 2008

خودتون هم میدونین که گمراهین.ومیدونین که مغرضانه میخواین تیشه به ریشه اسلام بزنین.یادتون باشه که مهلت خداوند متعال به دشمنان اسلام یه وقت خاص داره بعد تموم پرده ها کنار میره.ای کاش مرگ شما رو از این خواب سنگین بیدار نکنه واز فرصت دنیا برای بیداری و توبه استفاده کنین.یادتون باشه عذاب خدا سخته.انگار یادتون رفته که دانش بشر ناقصه.هیچکس را یارای رسیدن به عمق قران و اسلام نیست.بنده باید اگاهانه بندگی کنه همین. بنده باید همیشه پی تفکر و تحقیق باشه و اگاهانه عبد خدا باشه. یادتون باشه که دارین بندگی شیطونو میکنین همون شیطونی که تسلیم محض امر الهی نبود یادتون باشه که شیطون به خودشم نمیتونه کمکی کنه چه برسه به شما.خداوند تشنه برگشت بنده هاشه.ازش بخواین که هدایتتون کنه ازش بخواین که از این گمراهی نجاتتون بده.
you are just some wrong doers. you can return to the right way and get what you have missed.death is not predictable so try to come back sooner before meeting death.i hope you try to be well doers.

-- بدون نام ، Mar 26, 2008

هر کدام از ما در زندگي به کتابهاي زيادي برمي خوريم و کتابهاي زيادي را مي خوانيم و غالبا بدون اينکه به نويسنده آن زياد اهميت بدهيم.سوال من اين ايست:
اگر اسم نويسنده کتابهها را از روي آنها پاک کنيم آيا از ارزش آن کتابها کاسته مي شود.اگر فيلمخاي مهم و تاثير گذاري که ديده ايد را ندانيد کي نوشته و يا کارگرداني کرده است از ارزش آنها کاسته مي شود؟
حرف من اين است :گيرم که قرآن کتابي باشد زميني و حاصل انديشه هاي يک انسان (پيامبر) آيا در اين صورت چيزي ،کلامي و جمله اي يافت نمي شود که به در انسانيت و من و تو بخورد ؟
وقتي به کائنات فکر مي کنم و به اينکه خيلي وقتها احساس مي کنم در اين دنيا و کائنات از يک مورچه هم کوچک تر و کمتر هستم ،دلم ياد آفريدگارش را مي کند و دلم مي خواهد که در برابرش زانو بزنم و به اين حقارت خود اعتراف کنم.
نماز چيست؟
آيا نماز چيزي بيشتر از شکر گذاري برابر ذات بر همتاي خداوندي است؟
آيا نماز اين نيست که از چيزي و قوتي که در طي لحظات زندگيت به دست مي آوري به همنوعت ببخشي و بدين وسيله از خدا تشکر کني به خاطر تمام وسايل و ابزاري که براي به دست آوردن آن روزي به تو داده است. آيا اين فرق بين انسان و حيوان نيست؟

-- قاسم ، Mar 27, 2008

وحی در صورتی معنا می یابد که خداوند در خلقت انسان غفلت کرده و قوائی را که در او نهاده برای کمال او کافی نداند و نیز پس از اتمام کار خلقت امکان تصحیح و ویرایش نرم افزاری و سخت افزاری او برایش میسر نباشد. اما در همین صورت باز هم قاعدتا باید قادر باشد به همان روشی که وحی را به 124 هزار پیامبر در دوران ها و مکان های مختلف نازل کرده به تمام ابناء بشر نیز نازل کند.

علاوه بر این بیائید فرض کنیم مشیت خداوند به هر دلیل بر این قرار گرفته که برخی از دستوراتش را از بیرون به بشر مخلوق خود ابلاغ کند و در عین حال اختیار انسان را هم برای عمل به این دستورات محترم شماریم. آیا خداوند که قادر و عالم مطلق است با انتخاب مدیای وحی بهترین روش انتقال پیام هایش را به مخلوقش برگزیده است. به عنوان مثال آیا بهتر نبود که خداوند همین آیات الهی خود را به زبان های مختلف برای هر قومی هر شب بر پهنه آسمان همان قوم با انوار خاصی می نوشت تا همه به وضوح آن را ببینند و بی تردید درک کنند که این کلام خداست و سپس در باره قبول، عدم قبول و یا عمل و سرپیچی از آن به اختیار تصمیم بگیرند.

یا اینکه قادر نبود هر صبح به تناسب حال، بخشی از کلام آسمانی اش را با صوتی دلنشین از ارتعاش مولکول های هوا برای هر قومی به زبان خودش برگوید تا هیچ تردیدی هم در اطمینان از صحت و سقم تمامی جزئیات این پیام ها پیش نیاید؟

در این صورت محتوی و شکل این پیام ها هم می توانست به فراخور زمان و مکان و به قدرت لایزال خداوندی به مناسب ترین شکل انتخاب شود تا حداکثر تاثیر و پذیرش را در خلائق بیافریند. گاه شاعرانه باشد و گاه فیلسوفانه. گاه عامیانه و گاه عالمانه و ...

پس اگر فرض بر نزول وحی به قصد هدایت از سوی خداوند باشد عدالت و رحمانیت و عقلانیت مطلق خداوند حکم بر انتخاب بهترین، موثرترین و فراگیرترین روش می کند. حال آن که روش نزول وحی بر یک نفر به قصد ابلاغ آن به همه ابناء بشر در همه اعصار و اطراف، روشی بسیار ناقص و دارای خطاهای بسیار در انتشار پیام است، چنانچه شده است و شاهدیم.

و چون چنین است تازه سخن سروش به بخشی از کل موضوع و فلسفه سنتی وحی معطوف است و هنوز در باره اصل این امر بحث های بسیار است.

-- سروش سمائی ، Mar 28, 2008

به نظر بنده چون دكتر سروش حضور مبين را در كنار قرآن انكار ميكنند مجبور به گفتن چنين سخنان بي پايه و اساسي شده اند.

-- حامد ، Mar 29, 2008

دوستان برای فهم سخنان اقای سروش اصولا باید به منظور روشنفکران دینی دقت نمائیم.
منظور اصلی روشنفکران دینی این است که در یک جامعه دین زده خرافاتی با بحث های درون دینی و به کمک مغالطات خیرخواهانه /
مشکلاتی که در اثر متون سنتی دین و مغالطات موزیانه موجود در آن به وجود امده است را به طور موقت حل نمایند.همان کاری که پروتستان ها بر سر مسیحیت اوردند و ما اکنون دعاگوی انها هستیم.
به نظر اقای سروش در جامعه ای که مغز انها در این حد هم رشد نکرده که بفهمند این الله موجود در قران خدائی با افکار بچه گانه و خشن میباشد که هرگز شایسته خدائی نیست و مردمی که نمیفهمند خدا نمیتواند هم وحی بکند و هم بیماری شیزوفرنی بیافریند.انگاه از بندگان خود توقع داشته باشد که بفهمند این وحی است یا شیزوفرنی.
بلی اقای سروش عقاید خود را باتوجه به چنین جامعه ای بیان میکند .
حتما شما بعضی از این خانه های قدیمی را دیده اید که دو طرف گذر ساخته میشدند و روی ان را هم میپوشاندند و گذر در واقع از وسط خانه رد میشد.حال که روزگار جدید است .اگر ما به خواهیم کامیونی از ان کوچه عبور دهیم حتما سقفش به گذر گیر میکند. حال ما دو راه داریم .یا باید برای عبور کامیون
با صاحب ان خانه مذاکره کنیم تا خانه خود را با کامیون تطبیق دهد یعنی کاری که اقای سروش انجام میدهد.یا باید اگر صاحب خانه نپذیرفت ان خانه را خراب کرد یعنی کاری که اقای کسروی و بهرام مشیری انجام میدادندو میدهند.من نمیدانم کدام روش موفق خواهد شد اما مطمئنم کامیون از گذر بالاخره عبور خواهد کرد .

-- اندیشمند فارس ، Mar 30, 2008

من در یک سخنرانی در لندن از دکتر شنیدم که میگفت غرب اشتباه بزرگی را درباره چاپ کاریکاتورهای پیامبر انجام داده زیرا اگر از درستی یا نادزستی عمل بگذریم چرا باید عده ایی انسان را با گفتن حرفی ونظری ناراحت کرد ودر جواب به این نکته که غرب داعیه آزادی سر داده واین عمل را سمبل آزادی خوانده گفتند شما همان مقدار که آزادید صحبت کنید به همان مقدار آزادید سکوت کنید حالا 3حالت ممکن است یا دکتر این حرفشان یادشان رفته ویا ایشان فقط در محدوده حروف زندگی میکنند ویا اینکه این حرف به قدری بدیع بوده که باید برای اعتلا وارتقای سطح تفکر عمومی آنرا بیان میکردند که احتمال دوم بسیار محتملتر است

-- مهدی ، Mar 30, 2008

سلام ،

به نظر من تعبیر وحی به الهام از جانب دکتر سروش گره گشای بسیاری از مصائب فکری امروز مسلمانان است . اگر بپذیریم که پیامبران هر یک اندیشه ای را ارائه کرده اند که گاه نفوذ و گستره ای محلی و گاه فراگیر داشته اند می توان دریافت که وحی ( بهتر بگوئیم الهام ) همواره جاری و ساری بوده و هرگز خاتمه نیافته است . میزان دانش بشری در اعصار گذشته اجازه می داده که کسی در مورد تمامی مسائل زمان و اجتماع خود نظر دهد که این امر غریبی نیست ، با گذشت زمان و گشترش علم و هنر شمار عالمان ، هنرمندان به شدت فزونی یافته به شکلی که دیگر نمیتوان نام آنان را پیامبر گذاشت اما اینان همچنان مورد الهام (یا وحی ، واژه اصلا مهم نیست ) قرار میگیرند .

-- بدون نام ، Mar 30, 2008

با سلام
من فکر می کنم برای عوام الناس نمی شود همه حقایق را بیان کرد، خصوصاً پیرامون اندیشه های دینی که آنان را به واکنش و تعصب وامی دارد.
حیف است دکتر سروش مانند منصور حلاج گرفتار کینه مردمان جاهل شوند. بهتر است چنین مباحث روشنگرانه ای در محافل خاص که اهل فضل و تجدد حضور دارند مطرح شده تا عوام الناس استاد بزرگ ما را به کفر متهم نسازند. با تشکر از عنایت دوستان

-- تجدد دینی ، Apr 1, 2008

بانگاهي گذرا به تاريخ انديشه اسلامي بر ما معلوم مي گردد كه شكوفاترين دوره هاي تاريخ اسلام زماني شكل گرفته كه مجال جدال مهيا و عرصه بحث و گفتگو باز بوده است نمونه بارز اين مدعا قرون دوم و سوم هجري قمري است كه به طفيلي نهضت ترجمه انديشه معتزله پا گرفت و بزم تازه اي را براي انديشه اسلامي بساط كرد.اما صد افسوس كه انديشه تازه از دوره جاهلي جدا شده آن را در نطفه خفه كرد.اين گفتگو و پاسخ ها نيز به اعتقاد من جدال ميان انديشه سنتي و انديشه جديد است شايد هنوز باور نداريم كه حقيقت در چنين علومي ابطال پذير است.

-- بهافريد ، Apr 2, 2008

جناب آقای دکتر سروش. لطفا یکی دو دقیقه از وقتتان را به بنده بدهید تا با استفاده از تعدادی Decision Box (دی بی) یک فلوچارت بکشیم. این طور:
- ابتدا یک دی بی کشیده سئوال می کنیم که آیا باور داریم که خدائی هست؟
- در امتداد شق "آری" یک دی بی کشیده سئوال می کنیم که آیا معتقدیم که او بی نهایت "عالم و حکیم و رحمان و رحیم و قادر و .... الی آخر" است؟
- در امتداد شق "آری"ی این دی بی نیز دی بی سوم را می کشیم و سئوال می کنیم که آیا ما مخلوق اوئیم؟
- اگر پاسخ "آری" است، با یک دی بی دیگر سئوال می کنیم که آیا صفاتی که برای آن خالق قائل شدیم، ایجاب (نه از جنس الزام) نمی کند که این مخلوق عاقل و سائلش را بی راهنما و سرگردان نگذارد؟
- و اگر پاسخ "آری" است، و پیامی و پیامبری را ایجاب می کند، آیا می توان تصور کرد که او، با آن صفات، اجازه دهد که پیامش مخدوش شود؟ (حالا توسط هر کسی که باشد!)

حالا فلوچارتمان را مرور می کنیم:
- مادام که مسیر "آری" را طی می کنیم، اولین "نه"ی ما "آری"(ها)ی قبلی ما را باطل خواهد ساخت!
فراموش نکنیم که انکار شاخه، انکار تنه است و انکار تنه، انکار ریشه!
- و اگر راه و باورمان "آری"ها است، تصریح کنیم که پیام، از او و اصیل است و ما فقط تلاش می کنیم که چگونگی وحی را بشناسیم و بسناسانیم.
والسلام.

-- جمشید صالحی ، Apr 2, 2008

سروش صادقانه‌ ترین شناخت انسانی خود را اعتراف نموده‌ است.باید او را ستایش کرد .نه‌ باز اب را بی فلسفه‌ در هاون کوبید

-- ali ، Apr 3, 2008

سروش صادقانه‌ ترین شناخت انسانی خود را اعتراف نموده‌ است.باید او را ستایش کرد .نه‌ باز اب را بی فلسفه‌ در هاون کوبید

-- ali ، Apr 3, 2008

شعور یک "انسان" تا به امروز به جایی رسیده است که به وجود ذات ایزد پاک پی برده است،و نیازی به کنکاش و فلسفه برای وحی یا الهاماتی که برای اثبات وجود خدا هستند نیست با احترام به سخنان پیامبران و اندیشمندان و اندیشمند بزرگ دکتر سروش به خاطر ساده تر کردن مفاهیم برای درک عموم. به نظر من وحی و الهاماتی که در تاریخ ذکر کرده اند حتی قانون های اثبات شده مقید زمان خود بوده اندو بعد از گذشت زمان آنها نیز تغییر یافته اند.

-- بهار ، Apr 3, 2008

خوب بهانه ای به دست بهانه جویان بی سواد انداختی!!!
و بد حال آنان که اشتباهشان به ظاهر حقیقت است و در باطن خطای نابخشودنی
استاد سبحانی یکی از بهترین اساتید برای رو نمایی از روشنفکری!! همچون دکتر سروش است.
ما از دور می نشینیم و قضاوت می کنیم باشد که حقیقت واقعی را همه بپذیرند.

-- مهران ، Apr 3, 2008

وحی قدسی، در نقد سخن عبدالکريم سروش،
مصطفی حسينی طباطبائی
به نظر من، مشکل اساسی دکتر سروش در باب نبوّت پيامبر اسلام از آنجا سرچشمه می‌گيرد که او می‌خواهد وحی پيامبر را از انديشه‌های رايج در سده‌های ميانی اسلام (بويژه عصر مولوی) بازشناسی کند در حالی که سزاوار است پيامبر را از سدة نخستين اسلام شناخت يعنی بايد ديد که در صدر اسلام چه خبر بوده‌است؟ و در اين باره بيش از ديوان شعرا و سخن عرفای سدة ميانه، به قرآن کريم و سيرت نبوی تکيه کرد.

قُل نَزَّلَهُ روحُ القُدُسِ مِنْ رَبّـِکَ بِالحَقّ
قرآن کريم

بنام خدای خرد آفرين

پيشگفتار

اخيراً دکتر عبدالکريم سروش مصاحبه‌ای را با ميشل هوبينگ خبرنگار راديو هلند برگزار نموده که در خلال آن به تحليل وحی اسلامی پرداخته‌است. دکتر سروش در آن گفتگو، وحی نبوی را همچون تجربة شاعران و عارفان بر می‌شمرد، وی از پيامبر ارجمند اسلامص به عنوان"آفرينندة وحی" و از آيات کريمة، قرآن با تعبير "آينه‌های ذهن پيامبر" ياد می‌کند و می‌گويد: «عارفان نيز عمدتاً معتقدند که تجربة آنها از جنس تجربه‌های پيامبران است» و از اين تُندتر می‌گويد: «قرآن يک محصول بشری و بالقوّه خطا پذير است»!
دکتر سروش را در ديار ما، عموم دانشوران بويژه اهل قلم می‌شناسند و با آثار و آراء او به نسبت، آشنايی دارند و از دگرگونی انديشه‌های مذهبی وی در چند سال اخير، باخبرند. زبان و قلم سروش، آراسته و جذّاب و منطقش تحليلی و انديشه برانگيز است. حافظه‌ای توانمند و ذهنی سیّال دارد. در نقد گفتار دانشمندی چون او اوّلاً بايد ترک ادب ننمود و ثانياً لازمست منطقی استوار ارائه داد و همچون برخی از مخالفانش برگرد تعصّب نگشت و هياهو به راه نيانداخت و سخنان رايج و بی‌محتوا را تکرار ننمود. به قول سعدی:
دلايل قـــوی بايد و معنـــوی
نه رگهای گردن به حجّت قوی!
به نظر من، مشکل اساسی دکتر سروش در باب نبوّت پيامبر اسلامص از آنجا سرچشمه می‌گيرد که او می‌خواهد وحی پيامبرص را از انديشه‌های رايج در سده‌های ميانی اسلام (بويژه عصر مولوی) بازشناسی کند چنانکه خود در خلال مصاحبة اخيرش ‌گويد: «بسياری از ديدگاه‌های من ريشه در انديشه‌های سده‌های ميانی اسلام دارد». در حالی که سزاوار است پيامبرص را از سدة نخستين اسلام شناخت يعنی بايد ديد که در صدر اسلام چه خبر بوده‌است؟ و در اين باره بيش از ديوان شعرا و سخن عرفای سدة ميانه، به قرآن کريم و سيرت نبوی تکيه کرد. قرن مولوی و اسلاف و اخلاف وی، دورانی بوده‌است که فرهنگ غير اسلامی در انديشه‌های مسلمانان وارد شد و فلسفة نو افلاطونی و ديدگاه‌های صوفيانه ذهن جلال الدين محمّد مولوی و پيش از او، اذهان شمس تبريزی و ابن عربی و صدرالدين قونوی و امثال ايشان را پُر کرده‌بود و خود معلوم است که با افکار ناخالص آن سده‌ها، نتوان اسلام ناب را شناخت و به معرفت پيامبرش چنانکه شايد دست يافت. گيرم که بتوانيم از خلال احوال و آراء صوفيان آن عصر، اسلام را به درستی شناسايی کنيم ولی مثلاً با تمسّک به چند بيت از اشعار متشابه مولوی، چگونه می‌توان ادّعا نمود که او نيز در باب وحی قرآنی همچون دکتر سروش می‌انديشيده‌است؟!
از کجا می‌توان به اثبات اين تئوری نائل آمد که مولوی همچون سروش معتقد بوده که: «پيامبر، نقشی محوری در توليد قرآن داشته‌است»؟! در حالی که جناب مولوی در خلال مقالات "فيه مافيه" و هم در ضمن برخی از اشعار روشن مثنوی، بر خلاف اين رأی را آورده‌‌است. به عنوان نمونه در "فيه مافيه" می‌گويد:
گرچه قرآن از لب پيغمبر است
هر که گويد حق نگفته کافر است
آنگاه در ذيل بيت مزبور، ضمن تمثيلی مقصود را چنين بيان می‌کند:
«در راه‌ها کاروانسراها ساخته‌اند و بر سر حوض‌ها مرد سنگين يا مرغ سنگين که از دهان ايشان آب می‌آيد و در حوض می‌ريزد. همة عاقلان دانند که آن آب از دهان مرغ سنگين نمی‌آيد، از جای ديگر می‌آيد» . (۱)
آيا دربارة صاحب اين بيان که گويی آیة «و ما ينطق عن الهوی * إنْ هو إلاّ وحیٌ يوحی» (۲) را تفسير می‌کند، می‌توان گفت که عقيده داشته پيامبر اسلامص: «آفرينندة وحی» بوده‌است؟ چنانکه در مصاحبة دکتر سروش ملاحظه می‌کنيم! باری، من در اين رسالة کوتاه، بخشِ اعظم مصاحبة دکتر را آورده‌ام (۳) و از سر انصاف به نقد آن پراخته‌ام و اميدوارم که سخنانم در آينة انديشة سروش ناخوشايند نيايد و خاطر آن دانشمند وسيع نظر را مکدّر نسازد و اين نقد مخلصانه به عنايت خدای تعالی، در خدمت به فرهنگ دينی ما نصيبی داشته باشد و اللهُ الموفّـِقُ لِلصوابِ و إليه المآب.

مصطفی حسينی طباطبائی
اسفند ماه ۱۳۸۶
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

زيرنويس مقدمه:

۱- کتاب فيه مافيه، از تقريرات جلال‌الدیّن محمّد بلخی، صاحب مثنوی، ص ۶۲، چاپ تهران.
۲- سورة شريفة نجم، آيه ۳ و ۴.
۳- ما مصاحبة مزبور را به صورت فارسی دريافت کرده‌ايم و برای حصول اطمينان، آن را با اصل انگليسی مصاحبه مقابله نموديم.

***

۱
وحی و شعر

در آغاز مصاحبه، خبرنگار راديو هلند از دکتر سروش پرسيده است:
«چگونه می‌توان چيزی همچون وحی را در جهان مدرن و راز زدايی شدة امروزی، با معنا ديد؟»
دکتر سروش اين پرسش را چنين پاسخ داده است:
«وحی، الهام است. اين همان تجربه‌ای است که شاعران و عارفان دارند، هر چند پيامبران اين را در سطح بالاتری تجربه می‌کنند. در روزگار مدرن، ما وحی را با استفاده از استعاره شعر می‌فهميم چنانکه يکی از فيلسوفان مسلمان گفته است: وحی، بالاترين درجه شعر است. شعر ابزاری معرفتی است که کار کردی متفاوت با علم و فلسفه دارد. شاعر احساس می‌کند که منبعی خارجی به او الهام می‌کند و چيزی دريافت کرده است و شاعری درست مانند وحی، يک استعداد و قريحه است.
شاعر می‌تواند افق‌های تازه‌ای را به روی مردم بگشايد. شاعر می‌تواند جهان را از منظری ديگر به آنها بنماياند..».

***

قياس وحی با شعر، حقّاً قياسی مع الفارق است زيرا شعر، خاستگاه درونی دارد و از ذوق شخصی سر می‌زند و به قول خود دکتر سروش، زادة "قريحة" بشری است. ولی وحی پيامبران، در عرف دينی و نزد همة ارباب مذاهب، از منشأ بيرونی برخوردار است و مولود ذوق و قريحة انسانی نيست. از همين رو شاعر به خود حق می‌دهد تا در شعر خويش تصّرف کند و آنرا به دلخواه تغيير دهد ولی مشاعر پيامبر، مسخّر وحی است و به هيچوجه خود را مجاز نمی‌داند که در وحی تصّرف روا دارد و به تغييراتی دست زند. مخالفان پيامبر اسلام ص از وی می‌خواستند تا برخی از آيات قرآنی را دگرگون سازد و وعده می‌دادند که در آن صورت، قرآن را پذيرا شوند! پاسخ ايشان در قرآن کريم چنين آمده است:
قُل مايکونُ لی أن ُابَدِّ لَهُ من تِْلقائِ نَفْسی إن أتَّبِعُ إلاّ مايوحی إلَیَّ إنّی أخافُ إنْ عَصَیْتُ ربّی عذابَ يومٍ عظيم (يونس:۱۵)
يعنی: بگو مرا حق نيست که قرآن را از پيش خود دگرگون سازم. جز آنچه را که به من وحی می‌شود پيروی نمی‌کنم. من اگر خداوندم را (با تبديل آيات) نافرمانی کنم از عذاب روزی بزرگ هراس دارم.
شعر از نيروی "تخیّل" مدد می‌گيرد و هر چند در شعر " صُوَر خيال " قوی تر باشد، شعر به اصالت نزديکتر می‌شود. بعنوان نمونه، هنگامی که شاعر می‌گويد:
بر سر هر مژه‌ام شمعی نشسته از فراق
روی دريا را عجب امشب چراغان کرده‌ام!
در اينجا شعر، به اوج خود نزديک شده‌است. چرا؟ چون صور خيال به گونه‌ای قوی در آن ملاحظه می‌شود. اگر خيال‌پردازی را به کلّی از شعر برگيريم، شعر سقوط می‌کند و حداکثر به کلام موزون ( اگر وزنی داشته باشد) تبديل خواهد شد. امّا وحی پيامبر، از قوّه خيال او سر نمی زند. وحی، حقايق عالم را بيان می‌کند و همچنانکه در قرآن کريم می‌بينيم، از معرفت خداوند و نفی شرک و از نظام آسمانها و زمين و تکوين موجودات و نعمت‌های الهی و تکاليف آدمی و حيات اخروی و ماجراهای انبياء سلف و امثال اين امور، سخن می‌گويد که نيازی به خيال‌پردازی در آنها نيست.
به‌علاوه، در شعر عنصر "مبالغه" نقش بزرگی را بر عهده دارد به گونه‌ای که گفته‌اند: أحسَنُ الأشعارِ أکْذَبُها. بهترين شعر آنست که دروغ بالاتری در آن باشد! همچون اين بيت فردوسی که گويد:
ز سُمِّ ستوران در آن پهـــن دشت
زمين شش شد و آسمان گشت هشت!

يا همانند اين بيت سعدی که گويد:
لولا الدُّ مُوعُ و فَيضُهُنَّ لَأَ حْرَقَتْ
أرضَ الـوداعِ حرارةُ الأَکبـادِ
يعنی: «اگر اشک‌ها و ريزش آنها نبودند، سرزمين وداع را حرارت جگر‌ها به آتش می‌کشيد»!
وحی پيامبران به ويژه وحی قرآنی از اين مبالغه‌ها که نوعی دروغ پردازی به شمار می‌روند، دور است و تنها به حقايق عالم و امور واقعی توجه دارد.
اساساً شعر را در همه احوال نمی‌توان امری کاملاً "جدّی" شمرد از همين رو علمای اسلام گفته‌اند که اگر شاعری در اشعار خود به می‌خوارگی و شاهد بازی اعتراف نمايد، او را به "کيفر شرعی" نمی‌توان محکوم کرد. ماجرای "فَرَزدَق" شاعر پر آوازة عرب با سليمان بن عبدالملک (خليفة معاصر وی) معروف است که چون در شعرش سخن از هم آغوشی با دلبران آورد، سليمان بدو گفت:
قد وَجَب عليکَ الحَدُ (حدّ شرعی بر تو لازم آمد!) فَرَزدَق پاسخ داد:
فقد دَرأَ اللهُ عَنّی الـحَدَّ بِقولِه: ( و أنَّهم يقولون مالایَفعَلون)!
يعنی: «خداوند حد را از من برداشت زيرا (در سورة شعراء) فرمود: شاعران چيزهايی می‌گويند که خود بدانها عمل نمی‌کنند!»
کلام وحی، برعکسِ هزلِ شعر، سخنی بس جدّی است چنانکه در قرآن می‌خوانيم:
إنَّهُ لَقولٌ فَصْل * و ما هو بِالـهَزْل (طارق: ۱۴ و ۱۵).
"همانا که اين قرآن، گفتاری قاطع است. و شوخی بردار نيست."
از اينها که بگذريم، سخن دکتر سروش که وحی را با شعر هم ريشه معرفی می‌کند و می‌گويد: «شاعری درست مانند وحی، يک استعداد و قريحه است»! به قول معروف "اجتهاد در برابر نص" به شمار می‌آيد! زيرا در نصّ وحیِ قرآنی، می‌خوانيم که: و ما علّمناهُ الشّعرَ و ما ينبَغی لَهُ إنْ هو الاّ ذِکْرٌ و قرآنٌ مُبين (يس: ۶۹).
يعنی: "ما به پيامبر شعر نياموختيم و سزاوار وی نيز نبود، آنچه بدو آموختيم جز ذکر و قرآنی روشنگر نيست."
پيامبرص هم بارها فرموده است که: ما أنا بشاعرٍ !" (۱) من شاعر نيستم".
شعر شناسان عرب نيز که معاصر وی بودند چون به نزد پيامبرص می‌رفتند و قرآن را از او می‌شنيدند، تصديق می‌نمودند که آنچه وی بر می‌خوانَد از شعر، جدا است چنانکه در سيرة ابن هشام آمده هنگامی که پيامبرص بخشی از سورة فصّلت را بر عُتْبَة بن ربيعه تلاوت نمود حال او را دگرگون ساخت و به قريش گفت:
أنّی قد سمعتُ قولاً وَ اللّهِ ما سَمْعِتُ مثلَه قطُّ، وَ اللّهِ ما هو بِالشّعرِ، و لا بالسّحرِ و لا بالکِهانَة! (۲)
"من سخنی از او شنيدم که به خدا سوگند، هرگز مانند آنرا نشنيده بودم، به خدا قسم که نه شعر است و نه سحر و نه به سخن کاهنان می مانَد"!
نکتة جالب آنست که پيامبر اسلامص چهل سال پيش از بعثت در ميان مردم مکّه می زيست و در محيطی زندگی می‌کرد که شاعران را بس گرامی می‌داشتند و "معلّقات" شعرای عرب را بر ديوار کعبه می‌آويختند، اگر پيامبرص، قريحة شعر گويی داشت، بی شک در آن شرايطِ شوق آور، شعرها می سرود و از شاعران قريش بشمار می‌آمد. ولی راويان اشعار و مورّخان روزگار، هيچيک حتی يک بيت از پيامبرص گزارش نکرده‌اند که در روزگار جاهليت سروده باشد و اگر چنين کاری صورت می‌گرفت، مسلمانان اشعار حضرتش را بازگو می‌نمودند و به شعر پيامبرِ خود افتخار می‌کردند و به اصطلاح "دواعی نقل" برای گزارش آنها بسيار بود. شعر که جای خود دارد، حتی خطبه‌ای يا کلمات قصاری (سخنان کوتاه) در حکمت و امر دين يا دنيا از پيامبرص گزارش ننموده‌اند که پيش از بعثت برخوانده باشد. در قرآن کريم نيز بدين امر شگفت (که حقاً از نشانه‌ها و أعلام نبوت شمرده می‌شود) اشارت رفته است، آنجا که می‌فرمايد:
قل لوشاءَ اللهُ ما تلوتُه عليکم و لا أدريکم به، فقد لبِثْتُ فيکم عُمُراً مِن قَبلِه أفلا تعقلون ؟ (يونس" ۱۶).
«بگو اگر خدا خواسته بود من اين قرآن را بر شما نمی خواندم و او شما را بدان آگاه نمی کرد همانا من عمری در ميانتان گذراندم آيا عقل را به کار نمی‌بنديد؟!».
نمی دانم سروش با همة دانش و فراست، در برابر اين حقايق چه می‌گويد و چرا به راهی ديگر می‌رود؟!

***

۲
وحی و مکاشفة عرفانی!

در خلال پاسخ دکتر سروش به نخستين پرسش، ملاحظه کرديم که وی علاوه بر شاعران از "عارفان" نيز ياد نموده‌است و در ميان مصاحبه هم گويد که: «عارفان نيز عمدتاً معتقدند که تجربة آنها از جنس تجربه‌های پيامبران است»!
بنابراين جا دارد که توسن تحقيق را چند گامی بدين سو بگردانيم و ببينيم در اين وادی به چه دستاوردی نائل می‌شويم؟
به طور خلاصه لازمست بدانيم که مکاشفة عرفانی، حالتی روحی و درونی است که پس از رياضت‌های ممتد برای سالک طريقت، رخ می‌نمايد. در اين مقام، سالک می‌کوشد تا با "مشتهيات نفسانی" خود مخالفت ورزد و آنها را کاملاً مهار کند يعنی طريق "مجاهدت" را در پيش می‌گيرد. پس از پيمودن اين راه، سالک به "مراقبه" می‌نشيند و ذهن را از هر تعلّق و انديشه‌ای پاک و خالی می‌سازد تا "واردات قلبی" يا دريافت‌های باطنی خود را به عين‌اليقين، مشاهده کند (که اين مقام شهود است). به نظر عارفان، سالکِ طريقت تنها از اين راه (نه از راه‌های علمی و تأمّلات فلسفی) می‌تواند از چهرة حقيقت پرده‌ بردارد و رازهای پنهان هستی را کشف کند. عارفان گويند: الکشفُ طورٌ وراءَ طورِ العقل! و از اينرو به تحقير نيروی عقلانی و دلائل برهانی می‌پردازند چنانکه ابن عربی، عارف مشهور طی نامه‌ای به متکلّم و مفسّر پر آوازة اشعری يعنی فخرالدين رازی می‌نويسد:
«...و مِنَ المَحالِ عَلَی‌الواقِفِ بمَرتبةِ العقلِ و الفکرِ أن یَسْکُنَ أوْ یَسْتَريحَ ولاسِیّما فی معرفة‌اللهِ تعالی فمالَکَ يا أخی، تَبْقی فی هذهِ الوَرْطَةِ و لا تَدْخُلُ طريقَ الرّياضاتِ و المکاشفاتِ و المجاهداتِ و الخَلَوات ...؟» . (۳)
يعنی: «از امور ناشدنی آنست که چون کسی در مرتبة خرد ورزی و انديشيدن قرار گرفت، دل و جانش راحت و آرام گيرد به ويژه در امر شناسايی خدای تعالی. پس ای برادرِ من، چرا در اين راه ترسناک مانده‌ای و در طريق رياضت و مکاشفه و مجاهده و خلوت، گام نمی‌نهی؟!».
در اينجا پرسش مهمّی پيش می‌آيد که: گيرم ما برای پرهيز از خطا دست از خرد ورزی برداشتيم و پای استدلاليان را چوبين پنداشتيم! و به مکاشفه، روی آورديم، ولی آيا در مقام مکاشفه، خطا رخ نمی‌دهد و جای لغزش نيست؟! عارفان خود پذيرفته‌اند که در مکاشفات خطاها و لغزشهای فراوان پيش می‌آيد و از سوی ديگر چون مکاشفه امری خصوصی و شخصی است هر کس می‌پندارد که مشاهدة وی درست بوده و ديگری به خطا در افتاده‌است! و اختلاف بالا می‌گيرد و مشکل حل نمی‌شود. عبدالرحمن‌بن‌خلدون، مورخ نامدار و جامعه‌شناس مشهور اسلامی در کتاب "شفاءُ السائل لتهذيبِ المسائل" در همين باره می‌نويسد:
إنّ قوماً من المتصّوفَةِ المتأخّرينَ عَنَوْا بعلومِ المکاشَفَةِ و عَکَفُوا عَلَی الکلامِ فيها و صَیَّروها من قبيلِ العلومِ و الاصْطِلاحاتِ و سَلَکوا فيها تَعليماً خاصّاً وَ رَتَّبوا الموجوداتِ علی ماانْکَشَفَ لهم ترتيباً خاصّاً یَدَّعونَ فيها الوِجْدانَ و المشاهَدَةَ و رُبَما زَعَمَ بَعْضُهم فی ذلک غيرَ ما زَعَمَهُ الآخَرونَ فَتَعَدَّدَتِ المذاهِبُ و اخْتَلفَ النِّحَلُ و الأهْواءُ و تبایَنَتِ الطُرُقُ و المَسالِکُ ...! (۴)
يعنی: «گروهی از متأخّرانِ صوفیّه به علوم مکاشفه توجّه کردند و سخن را بدانها اختصاص دادند و علوم مزبور را در رديف دانشهای ديگر با اصطلاحات معیّن در آوردند و آموزش ويژه‌ای دربارة آنها پيش گرفتند و موجودات عالم را چنانکه برای آنان کشف شده‌بود، به ترتيب خاصّی منظّم داشتند و در اين امور ادّعای دريافت‌های باطنی و مشاهدات روحی می‌نمودند و بسا با پندار ديگر صوفيان در اين زمينه مخالفت کردند. در نتيجه، مذاهب و فرقه‌های گوناگون پديد آمد و راه‌ها و مسلک‌های متباين به ظهور رسيد ...»!
بنابراين، طريق عارفان نيز – به دليل تناقض‌گويی‌های ايشان - دور از خطا و منزّه از لغزش نيست و حتّی در اساسی‌ترين مباحث الهیّات ميان آنان نزاعهای سخت وجود دارد چنانکه علاء‌الدّولة سمنانی (عارف نامدار قرن هفتم و هشتم) در موضوع "وحدت وجود" به تندی بر ابن عربی می‌تازد و او را به هذيان‌گويی! متهم می‌سازد و در پاسخ عبدالرزاق کاشانی (که از ابن عربی جانبداری می‌نمود) می‌نويسد:
« ... ای عزيز در وقت خوشِ خود، بر وفق اشارت، کتاب فتوحات (۵) را محشّی می‌‌کردم، بدين تسبيح رسيدم که گفته‌است: سُبحانَ مَنْ أظْهَرَ الأشياءَ و هو عَينُها. نوشتم که: إنَّ اللهَ لا یَسْتَحْيی عَنِ الحقّ، ایُّها الشيخُ لو سَمِعْتَ من أحَدٍ أنَّه یَقولُ: فَضْلَةُ الشيخِ عينُ وجودِ الشيخِ لا تُسامِحُهُ إليه بَلْ تَغْضِبُ عليهِ فکيفَ یَسوغُ بعاقلٍ أن یَنْسِبَ إلَی اللهِ هذا الهَذْيان ؟! ....» . (۶)
می‌گويد: چون ديدم ابن عربی نوشته است منزّه خدايی که اشياء را آشکار فرمود و خود، عين همة اشياء است! در حاشیة کتابش نوشتم که خدا از سخن حق شرم ندارد (پس ما هم نبايد شرمنده باشيم) ای شيخ اگر از کسی بشنوی که گويد: فضلة شيخ، عين وجود اوست! وی را نمی‌بخشی بلکه بر او خشم می‌گيری، پس چگونه بر خردمند روا است که اين هذيان را به خداوند نسبت دهد؟! ...».
مخالفت برخی از عرفا با آنچه ابن عربی در "فََصّ موسوی" از کتاب "فُصوص الحِکَم" گفته که: فرعون، پاک و مطهّر از دنيا رفت (فَقَبَضَهُ طاهراً مُطَهَّراً) (۷) يا آنچه در "فصّ شُعيبی" آورده که: قلب عارف بالله از رحمت خدا وسيع‌تر است (قلب العارفِ باللهِ من رحمةِ اللهِ و هو أوْسَعُ منها) (۸) به طوری که عارف مشهور، نورالدين عبدالرحمن اسفراينی کتاب فصوص را پاره کرد! (۹) و دفاعیّات و تمجيدی که برخی از عرفا، همچون سهل تستری و ابوالحسين نوری و حسين بن منصور حلاّج از ابليس نموده‌اند! (۱۰) و همگی ادّعای کشف و شهود داشتنــد! و مخالفت سخت جُنيد بغدادی با حلاّج (۱۱) و امثال اينها همه نشــــان می‌دهند که مکاشفــات عارفان، خطاپذير و متناقض است و در خور اعتمــاد و اعتبار نيست و نمی‌توان وحی الهی را با کشف صوفی هم‌ريشه شمرد.
به علاوه بنا بر تصريح عرفا اگر اهل کشف و شهود از "خلوت" به در آيند و به امور اجتماعی و سياسی روی آورند و گرفتار خلق شوند، آثار خلوت‌نشينی به تدريج از ايشان رخت بر می‌بندد و مکاشفات آنان متوقّف می‌گردد. در حالی که وحی قرآنی مدّت بيست و سه سال بر قلب و روح پيامبرص ريزش می‌کرد با آنکه حضرتش پس از بعثت، روز و شب به امور خلق مشغول بود و با مخالفان پيکارها می‌نمود و به امور خانوادگی و ادارة همسرانش عنايت تمام داشت و احوال او با "صوفيان خلوت نشين" از آسمان تا زمين متفاوت بود پس وحی الهی را با مکاشفة عرفانی نتوان قياس کرد.
آری، سرّ تفاوت آن دو از اينجاست که مکاشفه، تجربه‌ای بشری به شمار می‌آيد که در آن، آدمی به سوی خدا می‌رود تا حقايق الهی را کشف و درک کند. آدمی هم در معرض خطا و اشتباه است که گفته‌اند: (الإنسان محلُّ السَّهوِ و النِّسيان). ولی در وحی ربّانی، عنايت خداوندی به سوی آدمی می‌آيد و باب معرفت خود را به روی او می‌گشايد و رضا و سخط خويش را بدو می‌نماياند و بينَهُما بونٌ عظيم و حجابٌ ضخيم، آری:
ميان ماه من تا ماه گردون
تفاوت از زمين تا آسمان است!
از اينرو ارباب معرفت گفته‌اند که کشف تا بر کتاب خدا عرضه نشود و صحّت آن تأييد نگردد، اعتبار ندارد. حارث محاسبی عارف مشهور نوشته‌است:
کلُّ أمرٍ لاحَ لَکَ ضَوْءُهُ بِمنهاجِ الحقّ، فاعْرِضْهُ عَلَی الکتابِ و السُّنَّة. (۱۲)
يعنی: «هر امری که در طريقت حق، نور خود را بر تو آشکار کرد، آن را بر کتاب خدا و سنّت رسول عرضه کن».
و اين نيست مگر به دليل "عصمت وحی" يعنی وحی از سرچشمه‌ای بالاتر از تجربة بشری، آب می‌خورد. در اين باره ضمن صفحات آينده إن شاء الله تعالی بيش از اين سخن خواهيم گفت.

[ادامه مطلب را با کليک اينجا دنبال کنيد]

تيتر اول | ارسال مطلب به بالاترین | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالاي صفحه
در همين زمينه:

14 فروردين » وحی قدسی، در نقد سخن عبدالکريم سروش (بخش دوم و پايانی)، مصطفی حسينی طباطبائی
17 اسفند » بشر و بشير، پاسخ عبدالکريم سروش به آيت الله جعفر سبحانی
13 شهريور » جشن ختم دين را گرفته‌ايد، نه ختم نبوت، محمد سعید بهمن‌پور، بازتاب
11 شهريور » خیر الکلام قلّ و دلّ، پاسخي به عبدالکريم سروش، محمود هرمزی
11 شهريور » آقاي دكتر سروش، پرچم امام صادق را برافرازيد، فرهاد جعفري

-- Salman ، Apr 3, 2008

ويراستار عزيز / سردبير محترم سايت،
اين صفحه، مانند بعضی از صفحات ديگر به هم ريخته است. دليل‌اش آن لينک طولانی داخل نظرهاست. در مورد لینک‌ها کلمات wrap نمی‌شوند و در نتيجه تبديل به يک کلمه‌ی طولانی می‌شوند. در اين موارد خوب است ويراستار محترم هنگام انتشار نظر، از کدهای اچ‌تی‌ام‌ال استفاده کرده و به جای آن آدرس طولانی يک عبارت کوتاه بياورد و به آن لينک را بيفزايد (با استفاده از کدهای ).

-- داريوش ، Apr 5, 2008

سخنان دكتر سروش را نه با زبان توهين بلكه با زبان قلم و برهان بايد پاسخ داد ، و چه سخني منطقي تر و كوبنده تر از زبان وحي و قرآن در ميان خلايق يافت مي شود . براستي اگرقرآن كلام غير خدا بود ، آيا در آن بيش از 300 مرتبه دعوت به تفكر مي كرد؟ آيا اگر قرآن كلام غيرخدا بود ،در آن تا اين اندازه از علم و دانش تقدير و تجليل ميشد ؟آيا شخصي مانند پيامبر با آن همه مشغله فكري ، حكومتي ، خانوادگي و نظامي مي توانست از پيش خود كتابي خلق كند كه حقا روز به روز ابعاد بيشتري از عظمت و اعجاز آن روشن ميشود ؟! اعجازي در تمام زمينه ها مثل اعجاز عددي ،جغرافيايي،نجوم،زيست شناسي ،تاريخ و ....؟
آيا بهتر نيست عدم درك خودمان از برخي آيات قرآن را به حساب بشري بودن قرآن نگذاريم و زود قضاوت نكنيم و ايمان خود را به ابليس نفروشيم ؟ اعجاز قرآن يكي دوتا نيست كه بتوان به راحتي از كنار آنها گذشت . هيچكس از دام هاي ابليس رهايي ندارد مگر بندگان با اخلاص خداوند . و قرآن اين مطلب ظريف را چه زيبا بيان كرده و در سوره حجر آيات 39-40 از قول ابليس مي فرمايد : "( ابليس ) گفت : پروردگارا ! گناهان بندگانت را در زمين برايشان زينت خواهم داد و همه را گمراه خواهم ساخت مگر بندگان خالص تو از ميان آنها را ."
من فكر مي كنم كساني كه اينگونه شبهات را دامن مي زنند _حتي اگر مخزن علوم و مدارك دانشگاهي هم باشند - از اخلاص كه مهمترين سپر در برابر وسوسه هاي شيطان است بي بهره اندو همين كمبود مي تواند سبب سقوط انسان شود .
قرآن به شدت ما را از اينكه او را به سخن شاعران نسبت دهيم بر حذرداشته و در سوره حاقه مي فرمايد :" (قرآن) گفتار شاعري نيست (گرچه) كمتر به آن ايمان داريد و نه گفتار كاهني (گرچه)كمتر از آن پند مي گيريد (بلكه)از جانب پروردگار جهانيان فرود آمده است ."
و در سوره بقره آيه 23 مخالفان خود را به تحدي و مبارزه دعوت ميكند و مي فرمايد : " و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده ايم شك داريد پس سوره اي مانند آن بياوريد اگر راست مي گوييد و گواهان خود را از غير خدا (براي كمك)فراخوانيد؛پس اگر چنين نكرديد و هرگز نميتوانيد كرد، از آن آتشي كه آتشگيره اش مردمان و سنگهاست و براي كافران آماده شده بپرهيزيد ."
و در سوره يونس آيه 15 مي فرمايد : "(اي پيامبر) بگو : من اختيار آن را ندارم كه قرآن را از پيش خود (و به ميل خود)تغيير دهم (و)جز آنچه راكه به من وحي ميشود پيروي نميكنم . اگر پروردگارم را نافرماني كنم از عذاب روزي بزرگ مي ترسم."
و باز چه زيبا فرموده رب العالمين در كتاب خود : "و ما آنچه را براي مومنان مايه درمان و رحمت است از قرآن نازل مي كنيم ولي (اين قرآن)ستمگران را جز زيان نمي افزايد ."
عظمت اين قرآن تا به آنجاست كه لسان الغيب - حافظ شيرين سخن-همه چيز خود را از قرآن مي داند و ميگويد:"هرچه دارم همه از دولت قرآن دارم ."
براستي اگر قرآن كلام بشر بود ،پس چگونه مردي بيسواد بنام محمد كاظم كريمي ساروقي -جواني كشاورز و بيسواد در روستاي ساروق اراك -در چند لحظه بواسطه فيض الهي حافظ كل قرآن مي شود و آوازه او در تمام ايران و حتي كشورهاي عربي مي پيچد و مورد تاييد تمام علماي طراز اول زمان خود مثل آيت ا... بروجردي قرار مي گيرد و كتابها در مورد اين حادثه نوشته ميشود و حتي فيلمي از زندگي اش ساخته ميشود ؟! آيا اين معجزه قرآن را هم مي توان انكار كرد ؟آيابهتر نيست به جاي پيروي و دنباله روي كوركورانه از عده اي فريب خورده و در راه مانده ، به دعوت قرآن لبيك گفته و به تفكر و تعقل بنشينيم ؟! و آيا بهتر نبود تا آقاي دكتر سروش سخنان خود را با براهين و استدلالات محكمه پسند ارائه مي كرد تا عده كثيري از بندگان بي اخلاص را به دام هلاكت ابليس نمي افكند ؟و آيا بهتر نبود قبل از القاي چنين شبهات بي پايه اي به درخواست تحدي قرآن پاسخ مثبت مي داد و با كمك همفكرانش فقط يك سوره مانند قرآن مي آوردو آنگاه چنين سخناني را بر زبان مي آورد ؟ بي شك آقاي دكتر سروش و همفكرانش بايد روزي در پيشگاه آورنده قرآن پاسخگوي سخنان خود و كساني باشند كه با اين سخنان به وادي گمراهي كشيده شده اند ؟
مسلما آن روز دير نخواهد بود و وعده خداوند حتمي و تخلف نا پذير است .
"والعاقبه للمتقين"

-- الف-م ، Apr 6, 2008

باسلام نظرات دکتر سروش راخواندم.امامیدوارم
دکترسروش خطای شریعتی را تکرار نکند.درلباس روشنفکری بازدینی حرف زدن مخصوصا بحث اتحاد پیامبر بانفس خود یایکی شدن خداوپیامبروخلاصه یک معجون جدید ساختن ظلم به وجدان بشریت است.سپاسگذارم

-- بدون نام ، Apr 8, 2008

در پاسخ به این دوست عزیزدر مورد اینکه چطور معجزه بودن قرآن را با توجه به سخن دکتر سروش توجیه کنیم باید گفت سروش الهی یاسخن خدا بنظر من نمیتواند بر قلب هیچکس حتی عزیز ترین پیامبرش مستقیما نزول یابد چون در اینصورت بلحاظ فلسفی برای خدا تجسم قائل شده ایم و این بر خلاف سنت الهیست پس باید این وحی یا به تعبیر علمیتر الهام ربوبی بصورت مفهومی و ورای کلمات "نازل" شود وپیامبر "امین" وظیفه دارد صادقانه و بدون دخل و تصرف در مضمون آن را بصورت کلمات"صریح" وبدون پیچیدگی ادبی وبا کلام شیوای خود عرضه کند.نکته مهم اینجاست که ذهن ونفس پیامبر خود الهی شده ومانند بشر عادی نیست وبنظر من اصلا اینکه قرآن معجزه است و خواهد بود اراده الهی در آن دخیل است نه اراده محمد مانند تمام معجزات دیگر پیامبران
این اراده خداوند بود که عصای موسی را تبدیل به ازدها میکرد نه موسی با اینکه موسی اختیار داشت با هر کیفیتی آنطور که شایسته پیامبریست عصی را بیندازد ولذادر اینصورت نتیجه بلامنازع این است که که متن شریف قرآن بصورت کنونی که در اختیار ماست"اصالت وجودی"نداشته واگر "شرایط نبوت وشان نزول"طور دیگر بود متن قرآن بر حسب شرائط مکانی وزمانی تغییر می یافت "این است حکمت خدا"
در ضمن فکر میکنم اگر پیامبران رادارای عصمت بدانیم حقیقتا درست نباشدبنظر من شایسته است آنها را"بی گناه ترین" افرادقوم خود نامید چرا که در خود قرآن آمده وقتی موسی با یک مشت آن ستمگر راهلاک کرد فرمود: "خدایا این من نبودم که اورا کشتم شیطان بود کهاو را کشت"مظمون آیات شایداین باشد که شیطان توانسته است روزنه ای برای ورود معصیت در باطن موسی هر چند بخشودنی پیدا کند والا موسی که نمیتوانست دروغ بگوید وبرای اینکه شیطان را عامل اصلی گناه خویش بداند از خدا تخفیف بگیرد
همانطور که شاهدید دز سطح جهان از شیعیان اکثریت بعنوان "غالی گری"یاد میشود یعنی بسیار غلو کننده پس باید نقاط ضعف خویش را شناخته واصلاح کنیم تا بهانه بدست تنگ نظران و بد طینتان عالم ندهیم
منتظر نظراتتان هستم
"والسلام"

-- دانیال ، Apr 8, 2008

اين نوشته مرا به ياد سريال مردهزار چهره انداخت و شعرش

-- حسين ، Apr 9, 2008

I am an Iranian and do not have a persian keyboard. But I wanted to tell all I ranian that before they read and listen to Mr. Soroush, they should read Mr. Banisadr's ; latest article about how brains like Mr. soroush's works and Justified and How it is closed and prisoned itself for more power. Only God can protect us from such a situation that Mr. Soroush In. I would Like to remind Mr. Soroush to go back and listen to his speeches that were broadcasted in the years during the war between Iran and Iraq. When I was a teenager and listen to them on the radio. Is this guy the same? l will let him be the Judge. Really, what happens to people when they submit to power? Read Banisadr, and you will find out who
Soroush is.
Thanks for the opportunity.

-- Ghareeb ، Apr 11, 2008

Every point of view must be posted without any process of being approved by the director of this website. Censor is a sign of a dictatorship and with it, this website does not mean anything.

-- Ghareeb ، Apr 11, 2008

مخالفان دکتر سروش به جای استدلال بیشتر استشهاد به قران و دیوان حافظ میکنند.
به روباه گفتند شاهدت کیست ......

-- reza ، Apr 12, 2008

سلام .... من فکر میکنم عقاید دکتر نه تنها هیچ منافاتی با "معرفت حقیقی" از اسلام ندارد که بسیاری از سوالات مجهول مانده در ذهن مسلمانان - و البته حتی بشریت - را پاسخ میدهد و نیز موجبات نزدیکی هر چه بیشتر بشر را به "خدای حکیم و اسلام حقیقی" فراهم میکند... اما با تاکید باید اقرار کنم به سبب « به خطر افتادن قدرت قدرتمندان » من چندان امیدی به تشریح نظریات این روشنفکران و در نتیجه حل بسیاری از دغدغه های بشریت ندارم!

-- سجاد بنام (امید خاکستری) / دانشجوی دانشگاه شیراز ، Apr 12, 2008

برخي نظرات بسيار توهين آميز است. كساني كه حوصله و توان بحث را ندارند لااقل كامنت نگذارند چون به ابتذال كشيده مي شود. مثلا نگاه كنيد به:
1. مخالفان دکتر سروش به جای استدلال بیشتر استشهاد به قران و دیوان حافظ میکنند.
به روباه گفتند شاهدت کیست ......
2. 1_ kigofté Mohammad frestadeyé khodast ? Mohammad
2_ ki gofté Ghoran frestadeyé khodast ? Mohammad
3_ ki gofté khoda vojood daré ? Mohammad
aghal ham chizé khoobist
3. به نظر مي رسد بخت آقاي سروش اين بوده كه خرطوم مورچه خواران در دست در جوار خوابگه مورچگان به آبياري گل مشغول باشد .

-- جهانگير ، Apr 19, 2008

سلام
درکنار مباحث فوق باید مواظب باشیم ودیگران را هم به این مواظبت سفارش کنیم که مبادا ما که تبلیغ ناپسند بودن تقلید کورکورانه در اصول اعتقادی را می کنیم ، خود در عمل کورکورانه تر از کوران اهل تقلید شویم.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.

-- ملائی ، Apr 20, 2008

سلام ميترسم روزي علم شما به اندازه اي پيشرفت کنه که بفهميد ديگه به وجود خدا هم نيازي نيست اما اگه اون وجود داشته باشه حتما من و شما يه روز اون رو مي بينيم پس همديگه رو هم ميبينيم اون حرفي با شما دارم که امروز اگه بگم نمي فهميدش پس ديدار به قيامت

-- من مسلمانم ، Apr 21, 2008

آقای سروش انسان فوق العاده دانشمندی است و به گفاه مرحوم استاد محمد تقی جعفری ایشان انسان فوق العاده فکوری است . اما به نظر اینجانب ایشان بایستی مراقب سیر تکاملی علمی شان باشند و ارتباطشان را با مبدا هستی بیش از پیش تحکیم بخشند این گفته حضرت رسول اکرم (ص) یادمان باشد که فرمودند اگر ابوذر علم سلمان را میداشت هر آینه کافر می شد .

-- بدون نام ، Apr 22, 2008

من زیاد فلسفه نخوانده ام ولی این را می دانم که هیچ چیزی در قران ساخته ذهن محمد ص نیست و به فرض اگر می بود مثل هر کتاب انسانی دیگر زمان زده می شد این سخنان را در حالی می نویسم که قلبا باور به بحث ذات و عرض در دین دارم .

-- فروغ ، Apr 22, 2008

آقاي دكتر توجه تان را به اين آيه قران كريم معطوف می دارم
و ما ینطق عن الهوای ان هو وحی الا یوحا .

-- عبدالمبین خیرخواه ، Apr 23, 2008

در پاسخ به این دوست عزیزدر مورد اینکه چطور معجزه بودن قرآن را با توجه به سخن دکتر سروش توجیه کنیم باید گفت سروش الهی یاسخن خدا بنظر اینجانب نمیتواند بر قلب هیچکس حتی عزیز ترین پیامبرش مستقیما نزول یابد چون در اینصورت بلحاظ فلسفی برای خدا تجسم قائل شده ایم و این بر خلاف سنت الهیست پس باید این وحی یا به تعبیر علمیتر الهام ربوبی بصورت مفهومی و ورای کلمات "نازل" شود وپیامبر "امین" وظیفه دارد صادقانه و بدون دخل و تصرف در مضمون آن را بصورت کلمات"صریح" وبدون پیچیدگی ادبی وبا کلام شیوای خود عرضه کند.نکته مهم اینجاست که ذهن ونفس پیامبر خود الهی شده وحکمی که در آنزمان صادر می کرد مورد تایید خداوند نیز هست ومانند بشر عادی نیست وبنظر می ایداینکه قرآن معجزه است و خواهد بود اراده الهی در آن دخیل است نه اراده محمد مانند تمام معجزات دیگر پیامبران

این اراده خداوند بود که عصای موسی(ع( را تبدیل به ازدها میکرد نه موسی با اینکه موسی اختیار داشت با هر کیفیتی آنطور که شایسته پیامبریست عصا را بیندازد ولذادر اینصورت نتیجه بلامنازع این است که که متن شریف قرآن بصورت کنونی که در اختیار ماست"اصالت وجودی"نداشته وحادت است واگر "شرایط نبوت وشان نزول"طور دیگر بود متن قرآن بر حسب شرائط مکانی وزمانی تغییر می یافت "این است حکمت خدا"

در ضمن فکر میکنم اگر پیامبران رادارای عصمت بدانیم حقیقتا درست نباشدبنظر من شایسته است آنها را"بی گناه ترین" افرادقوم خود نامید وبا اینکه انسانهای کاملی بودند ولی "کامل از هر جهت برتر از ناقص نیست" چرا که در خود قرآن آمده وقتی موسی با یک مشت آن ستمگر راهلاک کرد فرمود: "خدایا این من نبودم که اورا کشتم شیطان بود کهاو را کشت"مظمون آیات شایداین باشد که شیطان توانسته است روزنه ای برای ورود معصیت در باطن موسی هر چند بخشودنی پیدا کند والا موسی که نمیتوانست دروغ بگوید وبرای اینکه شیطان را عامل اصلی گناه خویش بداند از خدا تخفیف بگیرد

همانطور که شاهدید دز سطح جهان از شیعیان اکثریت بعنوان "غالی گری"یاد میشود یعنی بسیار غلو کننده پس باید نقاط ضعف خویش را شناخته واصلاح کنیم تا بهانه بدست تنگ نظران و بد طینتان عالم ندهیم
منتظر نظراتتان هستم
"والسلام"

-- دانیال ، Apr 23, 2008

چراماازاظهارنظرفردی که درسیرتفکرات علمی اش به این عقیده رسیده این قدربرآشفته میشویم.بیاییدتفکرکردن راهم مانندمقدساتمان بسیارحرمت نهیم چراکه دوای درد امروزماست.

-- بدون نام ، Apr 23, 2008

خیلی خوب است واقعا گل کاشتی

-- الف ، Apr 24, 2008


عاشقی گر زین سر است یا زان سر است عاقبت مارا بدان سر رهبر است

(مولوی)

-- بدون نام ، Apr 24, 2008

طرح اين مسئله چه دردي را دوا مي كند .ايا يافته هاي هر متفكري براي عامه بشر كار ساز است ؟قرآن كتابي است براي بشر نه قشري خاص پس طبيعي است كه زبانش در اجراي مفاهيمش متفاوت باشد تا همه فهم گردد.راستي اگر اين كلام درساختش از محمد است تحديهاي انرا چگونه تفسير كنيم . اين خطابها در مقابل كيست ؟ مگر نه اينكه مخا طبين مكه در بدايت شنيدن اين كلام گفتند سحر يوثر و... درد بشر در حل معضلات ذهني نيست بلكه گرفتاريهاي قلبي است متاسفانه چون همه در اين مورد گرفتار هستند از آن بحثي نمي رود تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل ....

-- نامو كردستاني ، Apr 25, 2008

سلام. خداوند همه مسلمانان را به راه راست هدایت کنه.من واقعآ برای آقای سروش متاسفم.

-- Atiq ، Apr 25, 2008

با سلام. من کاری ندارمک کی چی گفته و کی تایید کرده من فقط فقط میخوام جواب سوالم رو پیدا کنم.تو نظرات خوندم یکی از دوستامون گفتن دیدار به قیامت ولی بهخ نظر من قیامت برای پیدا کردن جواب سوالام خیلی دیره خیلی دیر..

-- کسی که شک کرد ، Apr 28, 2008

ابن که ایا هر کسی در باره خود بخواهد به یقین برسد جز به گمراهی به جای دیگری نخواهد رسید

-- سلام ، Apr 28, 2008

از خدا بترس .روزی رسد که همه میفهمیم چه کسی برنده است.دعا میکنم که زودتر بیباید

-- داوود ، Apr 29, 2008

دکتر سروش باید با مدرک حرف بزند نه از روی وهم و خیال

-- حسن ، Apr 29, 2008

بدون هرگونه تعصب وجانبداری از فکر یا عقیده یا شخص خاصی با صراحت اعلام می کنم هر متفکر و اندیشمندی با کمی مطالعه ابتدا در خود قرآن و سپس در فلسفه و تاریخ فلسفه ی اسلام به آسانی در می یابد که اندیشه ی عبدالکریم سروش راجع به نزول قرآن جز یک تلقی کودکانه و احمقانه که قرآن را با دریافت های درونی خویش مقایسه می کند چیز دیگری نیست. از سروش به عنوان متفکر توقع بالاتری داشتم.اندیشمند بودن او برایم به شدت زیر سوال رفت.

-- علی شیبانی ، Apr 30, 2008

طرح این مسایل درجامعه ی مثل ایران که به جای « دینداری » ، « دین زده » است و در جامعه ای که مسولین دینی ما بوسیله دین در تمام زندگی خصوصی مردم دخالت می کنند . نه تنها موجب اشکال نمی شود بلکه نیاز به آنها احساس هم می شود . ما باید در مورد دینی که از مبدا و معاد و از قیامت آخرت و از ازل و ابد صحبت میکند خود نیز از همین دین شناخت داشته باشیم ومبدا خود دین را هم بدانیم . تا در مواجهه با چالش های جهانی درکی مفید داشته باشیمم . از سوی دیگر مردم ما هم به جای ناسزا گویی و مقابله در مقابل این مسایل بهتر است که آنها را بررسی کنیم و کمی هم از خود انعطاف نشان دهیم . ( در ضمن طرح این نظر شاهد ضد دینی من نمی باشد بلکه دینداری باعقلانیت را بید بپذیریم )

-- عبدالرسول پاک نژادی ، Apr 30, 2008

تا وقتیکه جامعه ی ایران به جای دینداری «دین زده » می باشد و تا زمانیکه مسئولین دینی ما بوسیله ی دین حریم خصوصی زندگی مردم را شکسته و در تمام جزئیات زندگی آنها دخالت می کنند طرح این گونه مسایل نه تنها بد نیست بلکه نیاز به آنها احساس هم میشود . ما حق داریم در مورد دینی که از مبدا و معاد از دنیا و آخرت از جهنم و بهشت و برزخ و قیامت و ازل و ابد حرف می زند ، بدانیم که مبدا خود دین چیست و کیفیت تکوین آن را بدانیم . مردم ما هم بهتر است به جای مقاومت و مقابله با این مسایل کمی هم از خود انعطاف نشان دهیم تا مبادا عده ای از روان پاک بشریت استفاده به نفع کنند . ونیز در مقابل چالش های امروزی بتوانیم درکی صحیح داشته باشیم .( طرح این نظر منکر دین و دینداری نمی باشد بلکه دینداری همراه با عقلانیت را می پذیریم نه صرفا تقلید)

-- عبدالرسول پاک نزادی ، Apr 30, 2008

سایت دکتر سروش مدتی است فیلتر شده است .چطور میشود دسترسی پیدا کرد؟

-- بدون نام ، May 2, 2008

از همه می پرسم کسی می تواند کلامی همچون حافظ .سعدی .مولانا .بگوید. چه کسی تا حالا نتوانسته پس از چندین قرن در کتاب آنها دستکاری نکند.آیا کار آنها مثل محمد و کتاب آنها مثل قران نیست.لطفا پاسخ دهید.

-- بدون نام ، May 6, 2008

از همه می پرسم کسی می تواند کلامی همچون حافظ .سعدی .مولانا .بگوید. چه کسی تا حالا نتوانسته پس از چندین قرن در کتاب آنها دستکاری نکند.آیا کار آنها مثل محمد و کتاب آنها مثل قران نیست.لطفا پاسخ دهید.

-- بدون نام ، May 6, 2008

واقعا قلب هایشان شبیه به هم است فقط با کمی ادعا و روشنفکری بیشتر...

-- سپنتا ، May 8, 2008

این حرف ها جدید نیست افراد در ظاهر روشنفکر زمان پیامبر و همه ی زمان ها همین حرف ها را می زدند
واقعا قلب هایشان شبیه به هم است فقط امروز با کمی ادعا و روشنفکری بیشتر...

-- سپنتا ، May 8, 2008

بله دوست عزیز
حافظ شخصی بوده مثل مولانا و سعدی مثل حافظ و مولانا مثل سعدی
اما حضرت محمد(ص) و قرآن یکی بوده و هست و خواهد ماند.

بدنبال سروش و امثالهم به کجا می روید؟

-- sa302 ، May 8, 2008

واقعا قلب هایشان شبیه به هم است فقط امروز با کمی ادعا و روشنفکری بیشتر...
از طرف شیطان و عمر برایت آرزوی موفقیت میکنم دکتر جان !!!

-- بدون نام ، May 24, 2008

جناب سروش،جواب رسول اکرم(ص) را که به عقلگرایی چون شما دادند را ذکر میکنم که فرمودند این دنیا که چند صباحی بیشتر نیست و یا شما درست می گویید و یا ما،اگر شما درست بگوییدکه آن دنیا هم با ما کاری ندارند و هم با شما و اگر ما درست بگوییم،پس ما را به بهشت می برند و جایگاه شما نیز مشخص است.پس آیا شهرت عزیزتان،ارزشش را دارد؟

-- م ح م ، May 24, 2008

سلام
تا فرصت هست آقاي سروش از دل پيامبر اين رنجش را پاك كن.خدا مهربانتر از اين حرف هاست .او تو را بخشيده بنده ي سركش و مظلوم خدا!

-- روژان ، May 25, 2008

جناب آقای دکتر سروش

پس از عرض سلام و آرزوی سلامتی در شادی برایتان از آنجا که اینجانب (یک محقق-جراح microvascular surgeon and transplantation-immunologist) مقاله بالا و جوابهای آقی بنی صدر را در "انقلاب اسلامی در هجرت" را بدون هیچگونه تعصب و bias خوانده ام و استدلال آقای بنی صدر را در رد مورد محتویات مقاله بالا که در مورد کتاب جدیدتان می باشد بسیار منطقی و علمی یافتم. آیا جنابعالی انها را خوانده اید؟ آیا هنوز بر اعتقادتان (نقل شده در مقاله/مصاحبه باهاتان) ایستاده اید یا اینکه حق را به آقای بنی صدر میدهید. در علم عالم می بایست به خطا بودن نظریه خود اقرار کند (وقتی که محققی دیگر ابطال آنرا با روش علمی ثابت کرده است).

روش علمی جهان بینی "اسلامی" است (که شامل توحید عدل امامت معاد و نبوت می باشد -- از آقای بنی صدر و دکتر جراح صحافی که به اشان توضیخ داده ام که این اصول همانا روش تحقیق-علمی/تولید هر چیزی/انجام هر کاری/ایراد یک سخنرانی/و حتی آشپزی میباشد. این پنج اصل برای مثال شامل روش انجام یک تحقیق پزشکی و یا تولید یک اتومبیل یا تولید یک انزیم/پروتیین در یک سلول و یا درست کردن قورمه سبزی به کار میرود. روش علمی در انجام/تولید هر کاری/چیزی و یا پختن یک غذا مانند درست کردن قورمه سبزی میباشد. من یک بار به یک کشیش در کانزاس گفتم چون همه برای انجام هر کاری این پنج اصل ("اسلام") را به کار می برند بنابراین همه مردم دنیا مسلمان هستند ولی ازش خبر ندارند.

-- دکتر مرتضی آقامحمدی ، May 27, 2008

براي شناخت و حقانيت قرآن به خود قرآن مراجعه مينمائئم نه به مغلطه هاي كسي كه خود نمي داند چه مي گويد

-- ميثم ، May 28, 2008

آنچه در باره دکتر سروش به ذهن می رسد چند چیز است:
1) تناقضاتی که ایشان مابین اعمال گذشته و افکار امروز شان می بینند .
2)لزوم تغییر تمام افکار واندیشه های قبلی .
3)اثبات این مطلب که ایشان فهم روشنفکرانه و منطبق بر عقلی از دین دارند.
ببخشید که بسیار رک حرف می زنم . معتقدم که :
آنچه ایشان نوشته اند صرفا نظریات شخصی اشت . اگر می خواهند بگویند قرآن خطا پذیر است ، محمد خالق قرآن است ، تفسیر های از اول تا کنون از دین نادرست بوده است و باید به دنبال تفسیر بهتری بودو ...
پس بیانند برای یکیک ای ن نظریات دلیل بیاورند وآنها را اثبات کنند .دلیل آوردن نه برای همچون منی ، بلکه برای کسانی که فکر می کنیم علمای به حق این دینند و همچون تفسیری از دین ندارند.
آن اعتقادات قبلی که ایشان داشته اند (دینی ) می تواند نادرست باشد ، ولی آنچه اکنون بدان رسیده اید (به نظر من) نادرست است. به دنبال راه جدیدی بگردید که مطمِِین هستم وجود دارد .

-- بی نام ، May 31, 2008

بنده تا آنجا كه به ياد دارم در سال 1371 اين نظريه را از دكتر پيمان شنيده ام ، البته بسيار مستدل تر و قوي تر ، تقريبا مطمئن هستم كه سروش از پيمان گرفته و به اسم خودش بسط داده. ميتوانيد در اين مورد مصاحبه اي با پيمان داشته باشيد كه موضوع روشن شود.

-- جهانگير ، Jun 8, 2008

ايشان داراي زير ساختي فكري از جهان تشيع بوده كه كاملا از قران دور بوده بنابر اين غير منتظره نيست . اين را هم بايد گفت جاهليت به نسبت درك قرآن در طول تاريخ و در هر عصري با رنگ خاص خودش جلوه گر مي شود و تفكرات يك فيلسوف درباره قرآن چيز ديگري غير از اين نخواهد بود چون اصولا ماهيت فلسفه اين است . وحي با عقل و از دو ناحيه متفاوت كه يكي از جانب خدا و ديگري از طرف انسان كه مدام در حال تغيير است يكي نخواهد بود كه اميد وارم و بعيد هم نيست كه ايشان روزي به اصلاح تفكر واهي شان پي ببرند و از خداوند عشق و مردم آگاه از روح دين عذر خواهي كنند . البته اگر شهامتش را داشته باشند.

-- زريان ، Jun 15, 2008

من نمیدانم علت عصبانی شدن مخالفین نظریه سروش چیست؟ اگر ناراحتند که به پیامبر اهانت شده، که اتفاقا سروش او را از یک واسطه صرف و بی خاصیت، به یک راوی اهل ذوق و صاحب نظر ارتقا داده است. اگر از جهت نقد عمل خداوند ناراحت هستند، که باید گفت خداوند مثل ما آدمهای کم ظرفیت و کوچک نگر نیست که از اظهار نظر بنده اش دلخور شود، چه بسا خرسند هم باشد که این مخلوقی را که به خلق آن افتخار کرده، همواره پرسشگر و شکاک ببیند و لذت برد.
به گمان من ریشه ناراحتی مخالفان این بحث، ترس از بر باد رفتن ایمانشان است. ایمانی که نه ابراهیمی، بلکه بر اساس ترس از مسولیت دانایی در آنها ریشه دوانیده و امروز از جراحی آن احساس درد میکنند. من نه فیلسوفم و نه قرآن پژوه تا در صحت و سقم نظر سروش اظهار نظری قطعی کنم. اما بر این بارورم که سروش بمباران مسجد را به قیمت نابودی مسلمان نماهایی که در آن سنگر گرفته اند به جان خریده و میداند که اگر بنیادهای دین و قرآن، اصیل و ذاتی باشند، هرگز نابود نخواهند شد و مسجدی پاکیزه از شبه مومنان دوباره ساخته خواهد شد. و چه بسا خدایی که نتواند از کتابش حمایت کند، همان بهتر که آن کتاب نابود شود و اگر حق است با یک یا دو اظهار نظر بشری ( هر چند ظاهرا تلخ و دردناک ) نابود نخواهد شد... پس نگران نشوید و مترسید،همانا که حقیقت جاودان است. آنرا زیر و رو کنید و بدانید خالق هستی از گوسفندان ترسو و مطیع یک انتظار دارد و از انسانهای جسور و جویای حقی که به سختی قانع میشوند و از خود فریبی بیزارند، انتظاری دیگر دارد. درستی یا نادرستی یک نظریه، یک موضوع است و درستی یا نادرستی برخورد ما با آن، موضوع دیگریست... بجای محکوم کردن دیگران، ایمان خود را مورد بازپرسی و بازسازی قرار دهیم، خداوند خود ناظر بر همه چیز است.

-- م.م. ، Jun 25, 2008

با سلام به همهء عزيزانيكه با علاقمندي موضوع را پي ميگيرند

هر موجودي در طبيعت " آنچنانست كه بايد باشد " و تنها انسان است كه هرگز آنچنانكه بايد باشد نيست :
مذهب عبارت است از مجموعه عقايد و احكامي كه انسان را به رستگاري مي برد و به نجات ميخواند و او را آنچنانكه بايد باشد ميسازد
و اما مذهب ايدئولوژي تمدن تعليم و تربيت با اين تعريفاتي كه از آن كرديم وقتي ميتواند وجود داشته باشد وقتي ميتواند تحقق پيدا كند و وقتي ميتواند اصلا معني داشته باشد كه قبل از آن معني انسان براي ما روشن شده باشد .
از تمدن از قرآن سخن گفتن در حاليكه از انسان هيچ نميدانيم و هيچ نميگوئيم كه چگونه حقيقتي است مثل اينست كه معماري بر اساس بهترين تكنيك روز خانه اي مسكوني بسازد بي آنكه قبل از آن بداند كه خانواده يا فردي كه درين خانه ميخواهد زندگي كند چگونه چيزي است؟
ايدئولوژي و راه حل نشان دادن براي انسان در حاليكه انسان خودش مجهول است آب در هاون كوفتن است.و مثل اينست كه براي نجات يا هدايت يا موفقيت افرادي كوشش كنيم كه آن افراد را نميدانيم چه كساني هستند . چه كمبودهايي دارند از چه رنج ميبرند و چه نياز هاي واقعي دارند ! ! ؟
بجاي بحث هاي بيهوده كه قرآن چه بوده است وچه نبوده است بيائيد انسان را بشناسيد .
او خودش درست يا غلط بودن وحي را خواهد شناخت.

-- مهدي اباذري ، Jun 27, 2008

من بامثال نظرم را ارائه مي دهم فرض كنيدشخصي گيرنده اي راديويي دارد كه فقط مي تواند موج FM رادريافت كند با دريافت قسمتي از اطلاعات- در زمان ارتباط- وبفرض پخش آن براي مخاطبان بدون هيچ كم و كاستي . آيا اين فرد مي تواند ادعا كند تمامي امواج و اطلاعات ارسالي فرستندههاي كل دنيا را دريافت و پخش نموده است ؟ آيا اين پيام ها ( امواج ارسالي ) در زمان ها و مكان ها ديگر پخش نمي شود ؟ و آيا تعداد آن محدود است و مخاطبين مشخصي دارد؟ بر مي گرديم به اصل موضوع . به نظر من پيام ها و رهنمودهاي خدا چيزي شبيه به اين امواج است كه در طول تاريخ و در نمامي مكان ها و زمان ها ارسال مي شود( مي توانيم بگوييم يك بار ارسال شده و هنوز كه هنوز است نابود نشده ) . اين وسط پيامبران ، عرفان ، شاعران و دانشمندان هركدام در سطحي اين پيام ها را دريافت مي كنند . و اين داستان از بدو پيدايش بشر وجودداشته و دارد . نمي توان گفت فردي كه موسيقي دلنشيني مي سازد يا فردي كه فلان فرمول علمي را كشف مي كند و يا فردي كه چنان جملات زيبا و موزوني را بيان مي كند حظ و بهره اي از وحي ( امواج پيرامون يا درون نفس و يا ...ما ) ندارد . اشتباه اينجاست كه فكر كنيم تمام آنچه كه در يافت نموده ايم تمام آنچيزي است كه ارسال شده و همه آنها را نيزما دقيقا ( بدون تاثير گذاري )به افراد ديگر انتقال داده ايم كه اين جز، كوچك كردن فرستنده پيام ها نيست . پيامبران عظيم الشان نيز با توجه به گيرندگي قوي خود( كه بواسطه نفس پاك آنان بوجود آمده ) توانسته بودند تجربه اي در مواجهه شدن با امواج رهنمودهاي خدايي بدست آورند. به نظر من اين امواج هنوز هم وجود دارد و كساني كه با آن ارتباط مستقيم برقرار مي كنند در زندگي خود موفق خواهند بود . در حالت غير مستقيم دريافت وحي مي توان به نحوه اعمال غريزي خود و بطور مثال زنبور عسل اشاره كرد.

-- طاهر ، Jun 28, 2008

با سلام. خيلي خوشحال ميشوم اگر كسي يك دليل قانع كننده براي اعجاز قران ارايه كند.
فقط يك دليل

-- aaa ، Jul 7, 2008

خداوند بی واسطه در جهان هستی حکومت مینماید خدایی که بی منت هرآنچه خواستیم برما ارزانی کرده در رحم مادر آنقدر ناتوانیم که هرآنچه لازم خواهیم داشت برما می آفریند خداوند بزرگترین هدایای خودرا بی واسطه وبی منت برماارزانی میکند حال که دکتر سروش نیز همین را میگویید پس چرا مخالفت؟ شاید به دلیل اینکه زیادند کسانی که درطول تاریخ با واسطه تراشی ازهرنوع وازهرنوع وازهرنوع، درفکر ایجاد منافع میباشند آری جهان ما جهان پر منفعت واسطه هاست ( لطفا" صادق باشیم ) به همین راحتی.

-- کاویان ، Jul 10, 2008

يك متن كامل و تحقيقي در خصوص بسط تجربه نبوي و كلام محمد امروز خواندم .
همه نظرات مخالفين و موافقين را در خود دارد و آنها را با هم تطبيق داده است . در سايت دكتر سروش ديده مي شود . خلاصه آن را من ميگذارم اگ ممكن شد اصلش را شما بگذاريد .
چكيده مقاله
بخشِ اولِ اين مقاله به معرفي موضوع و اهميت آن و كلياتي كه لازمه بحث اند ، مي پردازد . شناخت ويژگي ها و عواقب احتمالي فرضيه و هم چنين روش ها و محدوديت هاي اتخاذ شده براي موضوعِ تحقيق در اين بخش آمده اند . چراييِ اتخاذ رويكرد فعلي به اين نظريه ، نيز در اين بخش مي آيد و مخاطب با خواندنِ آن با بسياري از حواشي وداع مي كند .
بخش دومِ مقاله به كليه مطالب منتشر شده توسط صاحب نظريه مراجعه مي كند و در يك كاووش موضوعي ، مولفه ها و مدعياتِ اصلي ِ نظريه راشناسايي كرده و مهماتِ آن را در ده/10 آموزه صورت بندي مي كند و صورت مسئله را روشن مي سازد . هم چنين تلاشي براي تعيينِ تقدم و تاخر اين آموزه ها توانسته است منجر به چينش موضوعي – و تا حدي متوالي و منطقي - آنها گردد.
بخش سومِ مقاله با تنظيمِ محتواييِ انتقادات ، به سه دسته ( حاشيه اي ، درون ديني ، موضوعي ) ، زمينه را براي بررسي تطبيقي دلايل طرفين و تجزيه و تحليل آنها فراهم مي كند . دو گونه اول را به اختصار و به صورت كلي مي آورد ، بررسي مي كند و به سرعت از آنها مي گذرد . اما به گروه سومِ انتقادات به تفصيل مي پردازد. يعني ابتدا عنوان هر آموزه را درج مي كند و سپس سه گام اساسي را براي هر كدام بر مي دارد . گامِ اول با مراجعه به آثار صاحب نظريه و كنكاش در آنها ، اهم دلايل و مستنداتِ هر آموزه را از متون مختلف استخراج مي كند و ذيل آن مي‌آورد . در گام دوم آراء منتقدين اعم از نامي و غير نامي در حد توان مطالعه مي شود و دلايل و يا شواهدي مرتبط با آن آموزه ، استخراج مي گردند و با توجه به تكرار ، مشابهت و مقاربت بسياري از اين ادله امكان تلفيق و تلخيص آن ها را فراهم مي آورد و آنها را درج مي كند . گام سوم ، بررسی تطبيقي و مواجهه موضوعي و تحليلي با مجموعه ادله و شواهدِ طرفين را عهده دارشده است . دلايل منتقدين با محتوي و دلايلِ آموزه ها ، تطبيق داده شده و اين بررسي و تطابق ، اغلب منجر به راستي آزماييِ مدعاي طرفين مي گردد .
بخش چهارمِ مقاله بخش پاياني است . نتايج حاصل از پژوهش ، در اين بخش باختصار ‌آمده اند .
ادامه دارد

-- بدون نام ، Jul 10, 2008

2) صورت بنديِ فرضيه و بيان مسئله
۲) صورت بنديِ فرضيه و بيان مسئله
با مراجعه به مجموعه آثارِ عبدالكريم سروش ، پيرامون پروژه ي " بسط تجربه ي نبوي " و كاووش موضوعي مفاهيم و تعابيرِ آن ، مولفه هاي اصلي نظريه را شناسايي كرده و مهمات آن را تحت ده/10 آموزه آورده ايم . هم چنين تلاشي براي تعيين تقدم و تاخر اين آموزه ها توانسته است منجر به چينش موضوعي – و تا حدي متوالي و منطقي - آنها گردد .

اين آموزه هاي دهگانه عبارتند از :

آموزه 1 : وحي - يا تجربه ديني - الهام است و اين همان تجربه اي است كه شاعران و عارفان ، با تفاوت در درجات دارند.
آموزه 2 : تجربه ديني پيامبران با ديگران متفاوت است و نفس تجربه ديني كسي را پيامبر نمي كند .
آموزه 3 : ابعادِ كمي و كيفيِ تجربه ديني ، بسان هر تجربه ديگر مي تواند گسترش يابد و اين بسط و گسترش تابع ظرفيت و شخصيت نبي است . لذا وحي تابع پيامبر است و نه پيامبر تابع وحي .
آموزه 4 : در فرايند وحي ، مكان و زمان موضوعيت ندارد و درون و برون تفاوتي ندارند .
آموزه 5: براي آنكه خداوند سخن بگويد يك راهش اين است كه پيامبري سخن بگويد و سخن او سخن خدا شمرده شود. يعني وحي صد در صد بشري و صد درصد الهي است .
آموزه 6: پيامبر مضمون وحي را از خدا دريافت مي كند و به زبان و تصاوير و دانشي كه خود در اختيار دارد به مردم منتقل مي كند .
آموزه 7: دين محصول ديالوگ تدريجي زمين و آسمان است و يك فراتاريخيِ تاريخي شده است .
آموزه 8: بعضي از جنبه هاي دين به طور تاريخي و فرهنگي شكل گرفته اند و امروز ديگر موضوعيت ندارند . ظواهري از قرآن تاويل پذير است و با علوم بشري ناسازگار است . اين ظواهر از جنس عرضيات اند و در رسالت و پيام بنيادين دين هيچ مدخليتي ندارند.
آموزه 9: وحي در مسائل صرفا ديني خطا ناپذير است و ليكن در مسائلي كه به اين جهان و جامعه انساني مربوط مي شود خطا پذير است و مي تواند با يافته هاي علمي ناسازگار باشد.
آموزه 10: دوران ماموريت نبوي پايان پذيرفته است اما مجال براي تكرارتجربه ديني باز است.

3) تجزيه و تحليل
چون كه بي رنگي اسير رنگ شد
موسيي با موسيي در جنگ شد
(مولوي)

بر اين فرضيه انتقادات فراواني رفته است و ناقدان بسياري به نقد آن همت گماشته اند. از چگونگي و چرايي انتقادات كه بگذريم با انواع متون انتقادي مواجه مي شويم . گروهي ازمنتقدان تنها به عنوانِ فرضيه و كليات ِموردِ اشاره آن ، بسنده كرده اند و سعي در انتفاء كلي آن داشته اند . گروهي نيز به يكايك آموزه ها (و گاه گزاره ها) پرداخته اند و تلاش كرده اند همه استدلال ها و آموزه هاي اين فرضيه را نقادي كنند . البته گروه قليلي از ناقدين هم ، تنها به گزاره ها ي اصلي و پايه نظريه توجه داشته اند و كوشيده اند با ابطال اين گزاره ها، بناي اصلي فرضيه را فرو ريزند و يا آن را تقليل دهند . حساب آنهايي كه به جاي نقدِ نظريه به نقدِ صاحب نظر پرداخته اند و يا برايشان من قال مهم تر از ما قال بوده است و يا از اساس ورود اين گونه مفاهيم را به ساحت ايمان و دين جايز ندانسته اند ، در اين پژوهش بسته است و هيچ گونه داد و ستدي با آن ها صورت نگرفته است .
اما ، مراجعه به محتواي نقد ها و دلايل ارائه شده ، امكان دسته بندي آنها را به لحاظ موضوعي- روشي امكان پذير مي كند و اندكي تساهل ، به ما كمك مي كند تا آنها را در سه عنوان اصلي دسته بندي كنيم . اين عناوين عباتند از : نقدهاي حاشيه اي ، نقدهاي درون ديني و نقدهاي موضوعي .
اين مقاله نقدهاي حاشيه اي و درون ديني ، را به صورت كلي مطرح مي كند و با تحليلي مختصر از آنها مي گذرد . اما به نقدهاي موضوعي به تفصيل مي پردازد. يعني در هرمورد ابتدا صورت آموزه بيان مي شود ، سپس دلايل صاحب نظريه و دلايلِ منتقدان به ترتيب مي آيند و در پايان هر آموزه ، دلايل طرفين به صورت تطبيقي راستي آزمايي مي شوند .

ادامه دارد ...

-- بدون نام ، Jul 10, 2008

الف ) نقدهاي حاشيه اي :
هرفرضيه اي براي بيان خود به مقدماتي مي پردازد واز سوابقِ احتماليِ موضوع سخن مي گويد و گاه در تائيد خود به مصاديقي اشاره مي كند . اين مقدمات و سوابق و مصاديق ، مادام كه مبنايِ يك استدلال نباشند ، حواشي فرضيه محسوب شده و اين حواشي به خودي خود موضوعيتي در فرضيه ندارند . پرداختن به يكي از اين حواشي مي تواند ، مسير كلام را منحرف كند و انرژي هاي بسياري را هدر دهد . ايراد در مقدمات و يا بيان صورت ديگري از وقايع تاريخي و يا به چالش كشيدن تفسيرِ يك مصداق ، نمونه هايي از پرداخت به حواشي و غفلت از متن اند . اين فرضيه نيز در امان نبوده است و به سبب مواجهه با اعتقادات و باورهاي پيشين و هم چنين برخورداري از فرهنگ و ادب ايراني ، حواشي بيش از حدي را شامل شده است . به ذكر نمونه هايي بسنده مي كنيم :
1. اعتقادات معتزله : صاحب نظريه به اشاره گفته است : در عقايد معتزله دال بر مخلوق بودنِ قرآن ، باورِ به محصولِ بشري بودن و بالقوه خطاپذير بودنِ قرآن ، به طور تلويحي آمده است . بسياري از منتقدان در متن خويش ، به بازخواني نظريات معتزله و اشاعره پرداخته اند وسعي كرده اند كه نشان دهند اين فرضيه در باورهاي معتزله جايي ندارد . داعيه اي كه اصل فرضيهِ نيز در خصوص آن ادعايي ندارد و با فرض داشتن يا نداشتن آن حجتي له يا عليه كسي محسوب نمي شود .
2. مفسران و تفاسير : از صاحب نظريه در چند جاي آمده است كه مفسران و تفاسيري در خصوص بندهايي از اين فرضيه راي موافق يا مشابه داشته اند و گاه از آنها نامي هم برده است. اين آمدن همان و اعتراض منتقدان همان كه نام و آدرس اين تفاسير و مفسران كدامند و از كدام فرقه اندو چه نيتي داشته اندو در كجا مي زيسته اند . اگر اين مفسرهمان است پس بهمان است و اگر فلان است ، كه دشمن قرآن است و هكذا .بايد توجه داشت كه در اصلِ فرضيه و آموزه هاي آن نامي از كسي نرفته است و اگر هم بيايد ، نه حجتي را بر كسي تمام مي كند نه از كسي حجتي مي ستاند.
3. مولوي و بهتان ها : مضامين ،مصاديق ، تعابير واصطلاحات فراواني از مولوي در متون اصلي اين نظريه به ميان آمده اند . اين استفاده از سوي صاحب نظريه در اكثر اوقات سهمي از استدلال و يا تعبيري ديگر از موضوع است . متاسفانه نظم و صناعات ادبي مندرج در آنها ، سبب شده است تا منتقدان به مقابله به مثل بپردازند و نه تنها بكوشند مولوي را به نفع خود مصادره كنند ، بلكه از ابياتي از آن در مقام مجادله و يا اثبات كمك بگيرند . در هر صورت صرفِ نامِ مولوي هركه باشد وهر چه گفته باشد ، هيچ حجتي را بر هيچ گزاره اي تمام نمي كند . علي الخصوص در اين نظريه كه با متني فراتر و والاتر از مثنوي مواجه است و جايي كه سخن از خطا پذيريِ قرآن است ، ديگرچه جاي نام اين و آن است .
4. سابقه يا عدم سابقه : يك فرضيه اگر سخنِ تازه اي نداشته باشد ديگر فرضيه نيست . يك فرضيه هميشه خارق عادت است . اصولاٌ يك گفتار منطقي نسبت به سوابق تاريخيِ گزاره ها و صاحبانِ گزاره ها بي اعتناست و تنها به درستي و نادرستي آنها نظر دارد .اين كه اين فرضيه با فلان نفر از زندگان و فلان نظر از مردگان ستيز دارد ، نه مرده اي را زنده مي كند نه زنده اي را مي ميراند . در ذاتِ فرضيه ، نه عيبِ آن است نه حسن آن . كساني كه نگرانِ گذشته و آينده يك فرضيه اند ،از حالِ فرضيه غفلت كرده اند و نقد را به نسيه گذاشته اند و قرضِ ديروز را به فردا انداخته اند .
5. كلام قديم : از بطن هر نگاهي به متنِ قرآن ، كلام و تفسير و تاويلي نو به دنيا مي آيد . مفاهيم و مصاديقي چون خاتميت و عصمت اگر برخاسته ي نظريه ي سنتي و رايج اند آنگاه استفاده از آنها له يا عليه نظريه ي فعلي ، منطقي نيست . چه بسا آثار اين نظريه در نوسازيِ اين مفاهيم نيز بروز كند و از آنها ديگري بسازد . اين پژوهش ، گاه با متن هايي مواجه شده است كه سرشار از نكات و مطالب خواندني بوده است و چه بسا يكي از آنها مي توانست به ابطال اين نظريه بيانجامد ، اما تكيه گاه اوليه ي آنها ، اساس ادله را از حجيت انداخته است.(مراجعه شود به بند ج )
6. سادگي و بداهت : گاهي صاحبان ادله آن چنان به بداهت و سادگي مدعايِ خويش اشاره كرده اند ، كه گويي طرف مقابل به غرضي يا مرضي دچار است و نخواسته است اين بداهت و سادگي را ببيند و بپذيرد . اين پيش فرضِ نادان دانستن و يا دشمن دانستن طرف مقابل ، در هيچ مقامِ علمي جايگاهي ندارد و در خور اعتنا نيست ، آدابِ اخلاقي و شان مسلماني كه ديگر جاي خود دارد . عباراتي چون : كفايت ِيكبار خواندن قرآن و قطعيت 200 آيه ي متشابه در آن، و يا تعجب و افسوس از آخر و عاقبتِ صاحب نظريه و يا قرآن ستيز خواندن مفسرانِ قرآن و يا حجت دانستن كلامِ فلان پزشك غريبه يا فلان غريبه ي لاتين زبان و يا توصيه به تمكين و اشاره به تهديد و اين گونه تعابير ، نه آيين انتقاد منطقي است و نه رسم تواضع علمي .
7. سياسي و سياست : مقام علم بالاترين مقام است و صاحبان زر و زور، هر چه دارند از او دارند . به تعبير شيرينِ راسل آن جايگاهي كه در خور رياضيات و فلسفه نيست ، بر سياست مبارك باد . هر آن كس كه در مقام تحقيق و علم آوري از درگاه سياست وارد مي شود ودر آن سياست مي ورزد ، آب در هاون مي كوبد و باد مي پيمايد و عرض خود مي برد و زحمتِ ديگران مي دارد .
8. مطالب علمي در قرآن : اشاره و اثبات مطالب و معجزات علمي در قرآن، نه تنها به فراتاريخي بودنِ متن كمكي نمي كند ، بلكه غبارِابطال پذيري را بر دامنش مي نشاند . يعني اگر كساني به قصد فرامتن بودن قرآن به معجزات علمي آن اشاره كرده اند ، بايد دقت كنند كه اساساً علمِ بشريِ ابطال پذير ،ِ تكيه گاهي براي يك ابرمتنِ فراتاريخي ِ فراعلمي نيست .
9. ......و اگر بيش از اين به حواشي پرداخته شود ، بيم آن است كه اين پژوهش نيز به حواشي دچارآيد ...

ادامه دارد...

-- بدون نام ، Jul 10, 2008

ب) نقد هاي درون ديني :

در چارچوبِ فعليِ اين بحث مسلماناني نشسته اند كه قرآن براي آنان حجت است و اعتقاد دارند هر چه خدا وحي كرده است ، قطعاً صادق و حق است و در آن هيچ شكي نمي توان داشت و شايد به همين علت است كه ، استناد به متن قرآن و تفاسير و ترجمه هاي آن حجم عمده اي از دلايلِ منتقدان را به خود اختصاص داده است . صاحب نظريه نيز آيات متعددي از قرآن را در جاي جايِ متن آورده است و آنها را مصاديقي بر كاركرد و ثبوت نظريه ي خويش دانسته است .
اما اين يك خطا در روش است . چنانچه در كلياتِ اين مقاله نيز آمده است ، اگر تفسير و يا ترجمه اي از متن قرآن بر مبناي فرضيه A به وجود آمده باشد ، استفاده از آن ، له و يا عليه ، فرضيه B كه موضوع آن نيز ماهيتِ قرآن و وحي است ، يك خطايِ مِتٌدي است و مستلزم دور باطل است . يعني چون تفسير و ترجمه قرآن پيش فرض هايي دارد و اين پيش فرض ها خود از دامنِ اين فرضيه متولد مي شوند ، استفاده از آنها عليه فرضيه رقيب ، منطقي نيست . به تعبيري ديگر با يك زبان نمي توان درستي و نادرستيِ گزاره هاي فرازبانِ ديگري را آزمود .
از زاويه ديگري نيز مي توان به عاجز بودن نقدهاي درون ديني در خصوص اين فرضيه نگاه كرد . اگر ناقدين آياتي را از متن قرآن عليه فرضيه فعلي آورده اند ، صاحب فرضيه نيز به كم آياتي در اين خصوص اشاره نكرده است . از بحث كمّي كه بگذريم ، استفاده صاحب فرضيه در تاويلِ خود از آيات ، به نفع فرضيه ِ خود ، منطقي است و مصداق و نمونه و تاييدي بر فرضيه است ، اما استفادهِ منتقدان از آيات قرآن با تاويل و تفسير سنتي ، عليه اين فرضيه ، غير منطقي است.
البته اين بحث به معناي ميزان نبودن قرآن نيست . منظور اين است كه در روش هم بايد درست از ميزان استفاده كرد . يعني اگر قرار است از متن قرآن له يا عليه اين نظريه استفاده شود ، بايد ابتدا فرض را بر صحت نظريه بگذاريم و سپس بر مبناي آن قرآن را بخوانيم و تفسير كنيم و آنگاه به اين فهم و تفسير استناد كنيم . واضح است در اين حالت ، هر گونه استنادي كه بتواند منجر به نفي نظريه بشود، قابل استفاده است و يك مثال نفض براي جامعيتِ فرضيه محسوب مي شود .
نمونه هاي عملي در تفسير و ترجمهِ متفاوت از متنِ قرآن ، متكي به پيش فرض هايِ متفاوت ، بسيارند و خود مي توانند ، موضوع پژوهش هاي فراواني باشند .

-- بدون نام ، Jul 10, 2008

دوستان علاقه مند
بررسي تطبيقي همه نظرات مخالفين و موافقين دكتر سروش را در اين آدرس ببينيد .خيلي كامل:
http://tinyurl.com/5vhhrh

-- بدون نام ، Jul 10, 2008

با سلام و تشكر
بنده فراموش كردم بنويسم كه نويسنده اين متن ها آقاي طاها شريفي مي باشد و عنوان اصلي مقاله "راستي آزمايي تئوري بسط تجربه نبوي " مي باشد و صال آن در سايت دكتر سروش درج شده است . لطفا به نحو ممكن درج بفرماييد .

-- بدون نام ، Jul 11, 2008

جناب آقاي دکتر عبدالکريم سروش اگر زحمت کشيده گوشه کوچکي از نکته ها و موضوعات علمي قرآن را که در ذيل آمده و تا کنون به لحاض علمي شناخته شده ، با استفاده از پديده پيامبر امي و الهامي خود، نيز به نوعي به زير سوال برده و يا به نوعي منکر شويد و يا کم رنگ نمائيد، ممنون مي شوم :
1- دستور موکد قرآن به مادران براي شير دادن فرزندان تا دو سال کامل.
2-دستور موکد قرآن به انواع نسل بشر به پرهيز از نوشيدن کليه مسکرات داراي الکل ، چرا که در ميليون ها سايت پزشکي آکادميک ( و نه تبليغاتي)و نشريات و کتب علمي الکل و سيگاراسترس زمينه ساز بيش از 90درصد امراض و نارسائيهاي قلبي و عروقي معرفي شده اند .
3- روزه گرفتن و يا به قول سکولارها fasting . اگر بگوئيم که امروزه detoxification يا سم زدائي از طريق روزه گرفتن در 90 درصد قريب به اتفاق امراض و ناراحتي هاي قلبي وعروقي، ديابت،هپاتيت، روحي و رواني . غيره
حرف اول را مي زند و امروزه باب بسيار جديدي در درمان امراض در علم پزشکي ايجاد کرده بي راه نگفته ايم .
4- ّApitherapy ويا Bee venom therapy و يا عسل درماني ويا سم زنبور درماني در دنيا يکي از شاخه هاي اصلي دردرمان هاي پزشکي Alternative medicine پا به عرصه وجود گذاشته و در قرآن به زعم جنابعالي الهامي به پيامبر امي "عسل وزنبورشفاء لناس"تعبير شده و آمده است.و امروزه در بسياري از مراکز پزشکي دنيا مورد استفاده گسترده و تحقيقات بسيار شده است.
و صدها مورد ديگر در قرآن و هزاران نورد ديگر در احاديث که از حوصله اين سايت خارج است .


-- ع.م ، Jul 26, 2008

اين موضوع جديدي نيست از زمان نزول قران نيز بسيياري از مغرضان قران را شعر و پيامبر را شاعر مي ناميدند و خداوند اين موضوع را در ايات قران مطرح مي كند.

-- م ، Jul 26, 2008

جناب سروش ازاسلام مدرنیته صحبت می کند نه ازاسلام سنتی که آخوندهای نانی کلی خرافات به آن اضافه کرده اند وما جوانان دوست داریم که اسلام دمکراتیک وآزاد ومدرنیته داشته باشیم نه اسلامی که من هرچه درمورد داستانهای جنگ واتفاقات گذشته وحدیثهای جعلی آن فکرمی کنم بیشترآنها دروغ وساختگی دست بشربوده واین سوال است برای من که نمیدانم حضرت علی درکجا این همه علم وآگاهی یاد گرفته بود درکدام دانشگاه عربی درس خوانده بود چگونه به جنگ ومشکلات ورهبری وخانواده وامور مردم می رسید آیا بیشتر این حرفها همه خرافات ودروغ سنتی نیست حضرت غلی
عربی مثل بقیه اصحاب بودودرایران درمورد او خیلی اغراق شده است وکسی نمی تواند نقدی ازو بکند حالا چگونه به جناب سروش اجازه می دهند درمورداسلام نقدوبررسی بکند.......

-- صادق ، Aug 17, 2008

بعضی‌ هم متعقدند که سلمان در نوشت قران به محمد کمک کرد چون که محمد سواد کافی‌ برای نوشتن چینین کتابی‌ به این شیرینی‌ و فصصیحی نداشت.

-- فرح ، Aug 22, 2008

من منحیث یک مسلمان سونی مذهب نظر خاص ندارم اما یک چیز که من را زیاد مشوش میکند این است که جناب اقای سروش میفرماند که قر آن کلام محمد است و در بعضی موارد نمی شود که قر ان حلال تمام مشکلات تمام بشر باشد .این نضر جناب داکتر سروش است اما در بعد دیکر یک عالم مسلمان دیکر که خلی هم معروف است و جناب داکتر عبدلظاهر نایک میاشد ایشان میفرمایندکه سریحاً میفرمایند که قر آن کلام الاحی است به قسم وحی به محمد مصتفا نازل گردیه توسط جبرایل و در هر زمان و مکان قابل اجرا و بون کدام خلا و نقصان است امید وارم که که توزیع بفرماید که داکتر نایک از قر ان چیزی نمیداند یا داکتر سروش .با حترام

-- سیامک تهرانی ، Sep 25, 2008

خوشحالیم بالاخره قدمهایی در جهت از بین بردن جهل حاکم بر اندیشه های مردم توسط روشنفکرانی همچون دکتر سروش در حال برداشته شدن است.

-- سیاوش ، Sep 25, 2008

سلام همگی گوش کنید

چگونه ممکن است به قول اقای سروش قران ساخته محمد باشد کجای عالم دیده اید که کسی کتابی بنویسد و این کتاب بر قلب یک نفرفرو برود و او حافظ ان کتاب در چند ساعت بشود

بلی قران در 60 70 سال پیش بر قلب یکی از دهاتی های بی سواد اراک به نام کربلاعی کاظم اراکی در عرض ساعاتی یا کم تر فرو میرود و او حافظ قران میشود و این ماجرا را اقای بروجردی و خوا نساری که از بزرگترین عالمای اسلام هستند تا یید کردند

هر صفحه ای از قران را باز کردند اولش را قراعت کردن او ما بقی را قراعت کرد همه در حیرت مانده بودن و ...

حالا برای مطالعه بیشتر میتوانید این کتاب را تهیه کنید به همان اسم شخص حافظ قران

این ماجرا در ان زمان قوقاعی به پا کرد تا جاعی که طلبه های قم کربلاعی کاظم را امتهان کردند احادیثی را کنار چند ایه قران گزاشتند که کربلاعی تشخیص ندهد اما کربلاعی هرجا که حدیث بود را جدا میکرد و طلبه ها مگفتن از کجا تشخیص مدی گفت من ایات قران را نور کامل میبینم اما احادیث را بسیار بسیار کم نور میبینم و شاید هم گفته بود بینور دقیق یادم نیست خلاصه و...

خدتون بگیرین و مطالعه کنین

کلام اخر ایا کلام یک بشر در قلب بشر دیگر فرو میرود کجای عالم چنین چیزی را دیده اید نه ترو به خدا برای من بیاورید ...

-- ابولفضل کریمی ، Oct 7, 2008

من فکر می کنم که طرح این مسأله از طرف آغای سروش بر مبنای یک سلسله حرف های پی ریزی شده که ایشان نه توانسته از آن به دور بماند ، یکی از عامل های عمده ی که آغای سروش دست به چنین یک نطریه ی می پردازد این است که : در دنیا هیچ دانشمند و متفکر نبوده و نخواهد بود که از دایره کمی ها و کاستی های فکری و اندیشه ی مبرای باشد ، یکی از تکیه های که علوم و بیشترینه فلسفه که بر آن استوار است استمداد از قوه ی تعقلی انسانی است خصوصاً عقلی فلسفی انسان بیشترینه دارد انسان را به سوی گمراهی سوق می دهد . به هر صورت عقل در نهاد انسان هیچگاهی نمی تواند که حاکم واقعی و صد در صد قضاوتش بر حق باشد ، همیشه عقل انسان در خطا است و ناقص . بر این مبنا که امروزه دنیای علوم از این قوه ی تعقلی که همواره کمی و ضعف ها را با خود داشته است به دور از نقضان نیست ، اگر عقل فلسفی بتواند یکسری به سوی حقیقت ها برود امروزه نمی تواند فلسفه دنیا به نام فلسفه شکست عنوان شود . نیچه خدا می کشد |، آلبرکامو عصیان می کند ، مولر عمر هزار ساله ی شاعر را باعث کشف رازهای خدا می داند ، سارتر به انسان پوچی معنا می بخشد . چرا ؟ به خاطر که این همه تکیه بر عقل ناقص خود گذاشته اند : به گفته پاسکال به وجود خدا دل گواهی می دهد نه عقل .
پس به این اساس می توان گفت که شاید سروش زیر تاثیر چنین افگار و فلسفه های غربی رفته باشضد و با تکیه ی بیشتر با عقلی فلسفی خویش دست به جنین یک نظریه ی می زند .
به هر صورت من به عنوان یک دانشجو این اجازه را نمی دهم که پا به نقد شخصیت های مثل سروشس را بنشینم ، باید تعاسف کرد که با طرح این مسأله دارد شخصیت سروش در بین جوامع روشنفکری به سوی منفور شدن روان است ، امروز در افغانستان آثار سروش یکی از پرخواننده ترین نویسنده ها است که روزانه دها کتاب از ایشان در کتاب فروشی ها به فروش می رود . ببخشید فرصت تنگی حرف های بعدی در صورت نشر این نظر خواهم گفت .

-- مجیب الله عشرتی از دانشگاه کابل ، Oct 7, 2008

ضمن عرض سلام به خوانندگان . مناسب دانستم تا دراینموردنظرات اقای خواجه بشیر احمد انصاری صاحب نظر افغان را عینا درج نماییم... ودر یک کلام همه در معرض انحراف قراردارند بجز معصومین (ع):

-- احمد غزنوی ، Oct 23, 2008

افرادی که مطالب کسانی چون سروش را میخوانند و بتدریج به آن گرایش پیدا میکنند ...
کسی چه میداند
شاید اعتقادات اصیلشان در حال محک خوردن است ...
توی این دنیا ذهن وقلب ما هیچ وقت مصون از هجوم آراء ونظرات کفر آمیز و منحرف کننده نیست
اگه قرارباشه "ایمان" ما این قدر متزلزل باشه
و دستخوش و بازیچه دست عده ای قرار بگیره
مطمئن باشیم چیزی که تو وجودمونه اسمش ایمان نیست و هرگز هم به حقیقت نخواهیم رسید

-- دانشجو ، Oct 27, 2008

خشت اول گر نهد معمار کج
تا ثریا می رود دیوار کج

واقع بین باشید یه چیزاییش ایراد داره نه؟ تا ابد هم این فیلسوف ها و روشن فکرا براش فلسفه ببافن هم بازم به مشکل بر می خوره ..
حالا هی رو این دیوار کج آجر بزارید!
بهتره ایرادش رو پیدا کنید از اون جا که مشکل داره خراب کنید دوباره بسازید تا این همه مردم بدبخت زیر آوار این دیوار کج نمیرن ..

-- مرد پارسی ، Nov 5, 2008

به نظر من تمام حرفهاي استاد درست است وقابل احترام وهر كس مي تواند برداشت خود را از قران داشته باشد ومن هم نظرم اينه كه خدا اينجوري كه اخوندها ميگويند نيست وخيلي نرمال تر ودموكراتيكتره

-- lمحمد ناصري ، Nov 20, 2008

زنده باد سروش

-- هيمن ، Dec 2, 2008

قرآن پاسخ گوی عقل بشر نیست؟چرا ؟ چون
علمای به ظاهر عالم از پاسخ گویی به این سوال عاجزند و وحی بودن و تعصب بیجا را برای عوام بهانه می کنند و آنها می گویند چون کلام خداست حتما حکمتی در آن نهفته است .
در جاییی دیگر روشنفکران ما هم سعی در نو کردن دین دارند اما هیچ کدام به موضوع تحریف قرآن نمی پردازند که آیا قرآن تحریف شده است یا خیر ؟
و اگر نشده ادله آنها چیست ؟ در اینکه محتوای کلی قرآن تحریف نشده بحثی نیست اما خیلی از جزئیات آن امکان دارد که تحریف شده باشد

-- مهران ، Dec 18, 2008

براي من كه اينگونه پنجره اي اشنا به رويم باز ميشود.گويي دوباره به كمال خدا پي ميبرم وتاريخ لنگان اسلام را حتي در انتخاب جانشين پيامبرش را بر دوش خلق خدا واميگذارمو در يك تنهايي نسبي با گامي سريعتر به سمت يگانه بي عيب ميشتابم.و در جستجوي افق هاي تازه ميخوانمو مي انديشم

-- بدون نام ، Dec 22, 2008

سلام

من چند ماهه خودمو درگیر مصاحبه ی دکتر سروش کرده ام . اما هر چقدر فکر میکنم میبینم یه جاش میلنگه . البته این تئوری رو باید از طریق استدلال پاسخ داد . چون دکتر سروش ظاهرا با براهین درون دینی قانع نمیشه . چه میشه کرد ؟
خیل جوابها سرازیر شد و ...
دکتر نراقی که در سایتش این مسایل رو نقد کرده و پاسخی منطقی داده
آیة الله منتظری هم بر اساس فلسفه ی اسلامی و صدرایی و شرح منظومه جوابهایی دادن که خوب است و من توصیه میکنم دوستان بخونن.( خدا این پیرمرد رو حفظ کناد ان شا الله )
اما نظر شخصی خود من اینه که :
دکتر سروش ابدا کار درستی نمیکنن که منیخوان به قولی مشکلات مسلمونا رو با این نظریه ها بر طرف کنن . چون در قرآن هم خداوند میفرماید که امم پیشین بعضیهاشون نصف کتاب خدا رو برداشتنو نصف دیگشو دور ریختن ( نقل به مضمون ) اینهم همینطوره .
ثانیا بعضی از حضرات اجرای حدود در عصر فیبت رو جایز نمیدونن . این هم یه جواب به دکتر سروش !
به هر حال این هم از بن بستهاییست که ما در این عصر غیبت و زمانه ی عسرت دچارش شدیم . اما این ها خوب است برای جریان فکری ما . و منتظریم تا ولی عصر علیه السلام بیان و جواب همه ی اینها رو بدن . آمین .

-- احسان ، Dec 24, 2008

آقای سروش مبحث خاصی رو بیان کردن که توی ذهن من انقلابی برپاکرده و خیلی بهم کمک کرد تا یه سری پراکندکی ذهنی و سوال های بیشمار رو که آیت الله جماعت به هیچ وجه نمیتونن جواب بدن بفهمم

-- علی ، Jan 5, 2009

اگر قائل به حكيم بودن خداوند هستيم چگونه مي توان افكار آقاي سروش را جز برداشتهاي شخصي ودورازواقعيت اصيل پيامبري ووحي دانست ايشان با اين نظر كه ريشه درپروتستان دارد در واقع ابتدا نظرات خودرا محكوم به خطا واشتباه نموده اند احمد رضا

-- بدون نام ، Mar 1, 2009

سلام.بنده میخواهم نظر خودم را راجبه وحی بین کنم.همه میدونن که محمد در تنهای عبادت می کرده.درتنهای انسان دچار توهم میشود.وقتی از علما سوال میشود نکه از کجا معلوم این کلام الله است جواب میدهند در قران امده؟از کجا معلوم قران درست است.جواب مدهند ...الله مفرماید.و نه خواسته در مغلته دایره اسیر مشوید.

-- motaghede eslem arabi ، Mar 27, 2009

بیخود مسئله رو فلسفی نکنید که عوام از ترس بیسواد به نظر رسیدن وارد بحث نشوند و یا حتی به خاطر هم رنگی جماعت سر تکان دهند به نظر میاد دستور رسیده که آقای سرو این حرفها رو بزنه والبته همراه با دستور یک مقدار ناقابل دلار

-- حسین ، Sep 12, 2009

شاید حق با دکتر سروش باشد اما «الف لام میم» یا دیگر سوره‌هایی که اینگونه آغاز می‌شوند اندکی جای سوال می‌گذارد.
به نظر من خداوند این سوره‌های را به این شکل آغاز کرده‌است که نشان دهد آیات قرآن واژه به واژه‌اش از سوی خدا نازل شده است و گرنه سه واژهٔ بی‌معنی «الف لام میم» را کنار هم نمی‌گذاشت. شاید هم هنگام نزول وحی پیامبر در ادای کلمات مشکل داشته است (یعنی دشواری در ترجمهٔ آنچه بر قلب ایشان نازل می‌شده به کلمات بشری) و حرف‌هایی چون «ا» «ل» «م» بر زبانشان جاری می‌شده است، و چون کاتبان وحی روی این موضوع حساس بوده‌اند آن را به همان شکل در قرآن آورده‌اند.

-- محمد ، Oct 14, 2009

جناب آقای سروش لطفاً به تردید بنده درباره اعجاز عددی قرآن پاسخ بگویند. چطور یک فرد بیسواد چنین نظم عددی در کلام ایجاد می کند؟ اگر تجربه و کلام خود اوست پس اعجازهای قرآن از کجاست؟

-- بدون نام ، Jul 6, 2010

دوستان عزيز گذشته افراد قابل بخشش است
اقاي سرذوش اگر در سال 57 ان افكار را داشته بايد به او فرصت تا تا خودش را اصلاح كند و ايران و ايراني را از دين منحوس اسلام و محمد پليد پاك كند. بالاخره انسان خطا ميكند
من معتقدم بايد به ادم ها فرصت داد

-- sina ، Jul 6, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)