تاریخ انتشار: ۶ شهریور ۱۳۸۶ • چاپ کنید    

رابطه حجاب با بی‌مرزی ایرانی

داریوش برادری کارشناس ارشد روانشناسی/ روان‌درمان‌گر

دکتر موللی «علامت واحده» و مشترک هویت ایرانی را «رودربایستی» می‌نامد. «علامت واحده» اصطلاحی از لکان و مربوط به چگونگی انطباق‌گیری هویت فرد یا کودک با اولیا، با ملت، یا در اصطلاحات لکانی با «غیر» است. به باور دکتر موللی الگوی اصلی انطباق‌گیری هویت فرد ایرانی با فرهنگش، به شیوه «رودربایستی» است و هم‌زمان این حالت و الگوی هویتی مشترک ایرانیان زمینه‌ساز مشکلات آن‌ها با مدرنیت و با زندگی است. زیرا حالت «رودربایستی» ایرانی با خود پیامدهایی دارد که درک این پیامدها برای شناخت علل بحران مدرنیت ایرانی ضروری است.۱

حالت «رودربایستی» در فرهنگ ما
شرم، نشانه‌ای از ورود کودک و انسان به مرحله بلوغ و درک مرز و فاصله میان خویش و دیگری، میان فرد و «غیر» است. با ورود به مرحله تفاوت و فردیت، کودک و انسان متوجه حجاب و فاصله میان خود و دیگری می‌شود و این حجاب و فاصله، ایجادگر احساس شرم است. همزمان این شرم و حجاب باعث می‌شود که هم کودک و انسان به فردیت و تفاوت خویش دست یابد و هم از یگانگی اولیه با مادر، با خانواده و سنت رهایی یابد و آفریننده حقیقت و عشق فردی، اروتیسم فردی خویش باشد. زیرا در حالت نارسیستی اولیه و در یگانگی با مادر یا با سنت، کودک و انسان بیشتر دچار حالات نارسیستی شیفتگانه/متنفرانه است و یا عاشق مادر و سنت، یا متنفر از اوست. یا بیشتر ضد سکس است و یا به شکل خشن و بی‌پرده نارسیستی به سکس و احساسش تن می‌دهد. با ورود به عرصه حجاب و شرم و قبول محرومیت از یگانگی اولیه با مادر و سنت، اکنون احساسات نارسیستی شیفتگانه یا متنفرانه او نیز چندلایه می‌شوند؛ فانی و مرزدار و قابل تحول می‌گردند و به تمنای سمبلیک مبدل می‌شوند. یعنی اکنون به جای جسم و برهنگی محض، به جای سکس محض و خشونت محض، ما با اروتیسم، خشم و انتقاد مدرن و جسم سمبلیک روبروییم. زیرا اکنون کلمات و تمنای مدرن و زبان جای حالت اولیه بی‌پرده نارسیستی را می‌گیرد و جسم و سکس به «جسم سمبلیک» فانی و قابل تحول و اروتیسم چندلایه و قابل تحول تبدیل می‌شود. از این رو اروتیسم همیشه در خویش حجابی دارد، حتی وقتی کاملا لخت است.۲

در فرهنگ ما نیز این عنصر رودربایستی و شرم وجود دارد که نمادی از قبول فاصله و حجاب میان خود و دیگری و قبول محرومیت از یگانگی است. اما این عنصر به حالت بالغانه کامل و قبول حجاب و فردیت دست نمی‌یابد. رودربایستی ایرانی، اسیر حالات نارسیستی در پی یگانگی نارسیستی با «غیر» و نفی فردیت، نفی حجاب و فاصله باقی می‌ماند. حاصل این اسارت این است که از یک سو، شرم به خجالت اخلاقی تبدیل و مسخ می‌شود و از طرف دیگر این انسان خجالتی، می‌تواند سریع به حالت بی‌مرزی و بی‌شرمی دچار شود. زیرا حالت خجالت اخلاقی و حالت بی‌شرمی، اخلاق‌گرایی زاهدانه و زرنگ‌بازی ایرانی، به قول دکتر موللی دو روی یک سکه و مکمل همدیگرند.۳

در هر دو حالت خجالت اخلاقی/ زرنگ‌بازی، ایرانی از ارتباط و دیالوگ با «غیر»، از لمس فاصله و حجاب میان خود و دیگری سرباز می‌زند. زیرا قبول حجاب و فاصله به معنای قبول و ضرورت دیالوگ و قبول تمنای خویش در پی دیگری است. در هر دو حالت اخلاق‌گرایی سنتی و زرنگ‌بازی ایرانی، دیگری به عنوان یک وسیله و ابژه در نظر گرفته می‌شود. در حالت خجالت اخلاقی «غیر» و دیگری به شکل حالت مسحورانه و مقدس نگریسته می‌شود. در واقع معشوق یا خدا یک «نگاه» است که آدمی می‌خواهد در آن حل شود و با او یکی شود و یا لحظه‌ای دیگر از او متنفر است . این آدم خجالتی و مومن ناتوان از ارتباط و دیالوگ چندلایه و دیدن «چهره» و چندلایگی «غیر» ، خواه خود یا دیگری است. او ناتوان از حس و بیان تمناهای خویش و دیگریست. اما همین انسان خجالتی در لحظه‌ای دیگر، و به ویژه در شرایط فروپاشی اخلاق سنتی می تواند به یک فرد دورو و زرنگ ایرانی و یک کاهن لجام‌گسیخته و بی‌مرز تبدیل شود و همه هستی را به «ابژه» شهوت و خوشی نابالغانه خویش تبدیل سازد.

در هر دو حالت، فرد ایرانی ناتوان از حس بالغانه حجاب و فاصله و دیدن چهره چندلایه و متفاوت «غیر» و ناتوان از دیالوگ و بیان تمناهای خویش است. او ناتوان از حس شرم حضور «غیر» و شرم ارتباط و دیالوگ است. از این رو حتی عشق ایرانی و اروتیسم ایرانی دچار بحران و معضل می‌شود. زیرا قبول حجاب و فاصله و قبول نیاز خویش به «غیر»، پپش‌شرط تمنای بشری و عشق بشری و یا دیالوگ بشری است. زیرا این معشوق یا رقیبی که میان من و او فاصله و حجابی است، در واقع نیمه پنهان من و یا نمادی از یگانگی گمشده و تمنای من است. از این رو این تمنا برای انسان هم عزیز و غریب و هم ترسناک و چندلایه است. در ملاقات حجاب‌دار با «غیر» انسان دچار حالت شرم حضور دیگری می‌شود و خواهان دیالوگ و بیان تمنای خویش است. در حالت نارسیستی خجالت اخلاقی/ زرنگ‌بازی اما معشوق و رقیب در واقع فقط یک ابژه و یا وسیله هستند و از این رو نیز در این حالات دیالوگی وجود ندارد. چنین آدمی یا از خجالت حرف نمی‌زند و یا دچار پرحرفی و گستاخی بی‌مرز انسان بی‌شرم است.

تأثیر دیگر حالت خجالت/بی‌مرزی ایرانی این است که شکل عمده رابطه ایرانی با «غیر»، چه با خدا، با معشوق و یا با رقیب، به شکل یک رابطه مرید/مرادی است و ناتوان از رابطه با فاصله و حجاب‌دار و احترام به خویش و دیگری است. یعنی یا دیگری را به طور عمده می‌پرستد و یا از او متنفر است؛ یا هوادار اوست و یا دشمن خونی‌اش.
تأثیرات منفی این حالت سیاه/سفید و این افراط‌گری ایرانی در عشق و سیاست ایرانی بر همگان آشکار است. او یا قادر به حفظ مرز رابطه و احترام به خواست خود و دیگری نیست و یا بی‌مرزانه می‌خواهد درباره همه چیز نظر بدهد و همه چیز را در اختیار خویش درآورد. از این رو نیز دیالوگ و تحول رابطه در عشق و سیاست برای ایرانی این قدر سخت و معضل‌ساز است و عمدتاْ به خشم و نفرت نارسیستی از رقیب یا معشوق ختم می‌شود.

«رودربایستی» بالغانه و قادر به تفکیک حوزه‌ها، قادر به قبول فاصله و حجاب و شرم را می‌توان با استفاده از اصطلاحات لکانی، «رودربایستی سمبلیک» نامید و حالت خجالت/بی‌مرزی ایرانی را می‌توان «رودربایستی خیالی یا نارسیستی» نامید. چند تثیر مهم دیگر ناتوانی تن دادن ایرانی به «رودربایستی» سمبلیک به شرح ذیل است. فراموش نکنید که میان اجزای یک دیسکورس روانی پیوند تنگاتنگ است. از این رو چنین «علامت واحده» هویت ایرانی و گرفتاری روان و هویت ایرانی در این حالت «رودربایستی نارسیستی»، تأثیرش را در همه عرصه‌های زبان، فرهنگ و روان می‌گذارد و این عرصه‌ها بر هم تاثیر متقابل دارند.

تاثیرات ناتوانی از «رودربایستی» سمبلیک و مدرن در عرصه زبان
زبان فارسی به خاطر ناتوانی به دست‌یابی به این گذار و ایجاد فاصله و حجاب در خویش، ناتوان از دست‌یابی به قدرت تفکیک حوزه‌ها و در نهایت دست‌یابی به قدرت یک زبان علمی بوده است. خصلت عمده زبان علمی این توانایی تفکیک حوزه‌ها، ایجاد فاصله و طبقه‌بندی و امکان تحول مداوم است. در زبان فارسی، که اساسش یک زبان عارفانه/شاعرانه است، این فاصله‌گیری و حجاب سمبلیک کامل شکل نگرفته است. یک تأثیر حالت نارسیستی خجالت/ بی‌مرزی ایرانی در زبان به این شکل است که زبان فارسی از یک سو به شدت اخلاقی است؛ اما این زبان و تقریباْ هر جمله‌اش به سادگی قادر به تبدیل شدن به یک جمله جنسی و یا جوک جنسی نارسیستی می‌باشد. این زبان اما از دیگر سو، ناتوان از دست‌یابی به کلمات اروتیکی و یا علمی لازم برای تحول فرهنگی و علمی است. زیرا برای چنین خلاقیت‌های زبانی، ایجاد فاصله و حجاب در زبان و فرهنگ و روان لازم است. از این رو در این زبان، مفاهیم مدرن در حین ترجمه می توانند به مفاهیم عارفانه و یا کاهنانه مسخ و تبدیل شوند.۴

موضوع حجاب/بی‌حجابی
موضوع حجاب/بی‌حجابی یک معضل بزرگ فرهنگی ایرانی است که باز هم در پیوند با همین حالت اخلاقی/بی‌اخلاقی ایرانی است. زیرا در حالت رشد بالغانه، فرد و فرهنگ، با قبول حجاب و فاصله میان خویش و «غیر» به یک حالت قبول «حجاب سمبلیک» و فردی دست می‌یابد. یعنی هر فرد و نیز اخلاق جامعه قبول می‌کند که هم خود و هم دیگر افراد جامعه دارای حجاب‌های خویش هستند. از این رو هیچ انسانی کامل نمی‌داند که او کیست و یا دیگری کیست و هیچ گاه نیز به راز نهایی خود و «غیر» پی نخواهد برد؛ زیرا همیشه حجابی هست. این حجاب سمبلیک، از دیگر سو باعث می‌شود که انسان مرتب برای دست‌یابی به یگانگی از دست رفته و لمس دوباره بهشت گمشده، به حالتی نو و چشم‌اندازی نو از خویش و دیگری دست یابد و مرتب تحول یابد. هم‌زمان مفاهیم او از عشق و حقیقت نیز همیشه تحول می‌یابد، زیرا همیشه حجابی هست و معنای نهایی قابل یافتن نیست. همیشه فاصله‌ای است و یگانگی فانیست.

در فرهنگ و هویت ایرانی که این «حجاب سمبلیک» رشد نیافته است، از آن رو نیز ناتوان از قبول حجاب سمبلیک هر زن و مرد و قبول حجاب‌های درونی انسان‌ها است. این ناتوانی از دیدن و پذیرش حجاب سمبلیک انسان‌ها باعث می‌شود که در فرهنگ و هویت ما، یا حجاب حالت «حجاب مطلق» و واقعی را بیابد و زن به پستو و اندرونی و زیر چادر قطور فرستاده شود؛ یا آن که ناگهان قصد پس زدن هر حجابی، میل کشف حجاب اجباری در فرد و جامعه پیش بیاید. یعنی حجاب واقعی به حجاب سمبلیک و فردی تحول و دگردیسی نمی‌یابد. فرهنگ ایرانی می‌توانست با قبول حجاب سمبلیک و قبول اصل حجاب و فاصله انسانی، هم قادر به قبول حق انتخاب زنان در نوع حجابشان باشد، هم می‌توانست بدین وسیله قبول کند که هر زنی و یا هر مردی دارای انواع و اشکال حجاب است. زیرا همیشه حجابی میان خود و خود، میان فرد و «غیر» وجود دارد. از طرف دیگر این حجاب سمبلیک می‌توانست ایجادگر دیالوگ و بیان تمنا و دیدن چهره چندلایه یکدیگر و تحول مداوم حجاب و تمنا و دیالوگ شود.

تأثیر حجاب/بی‌مرزی بر ساختار روانی انسان ایرانی
ساختار روان ایرانی به خاطر این حالت ناتوانی از دست‌یابی به فردیت و حجاب سمبلیک، در واقع یک ساختار کاهنانه/عارفانه است. ایرانی بیشتر ترکیبی از یک پیر هزار ساله و یک کودک است و عنصر جوان، عنصر بالغ در او رشد کافی نمی‌یابد. به همین دلیل نیز حالت تثلیثی و نقادانه در جامعه و فرهنگ رشد نمی‌یابد؛ تا فرد با کمک این ضلع سوم هم قادر به نقد خویش و هم قادر به سنجش خواست‌های اخلاقی کاهن درون خویش و یا کودک درون خویش باشد و براساس سعادتش تصمیم بگیرد و یا تلفیق ایجاد کند.

دکتر موللی این ساختار روانی ایرانی را حالت مذهبی/عارفانه/فئودالی روان ایرانی می‌نامد که خصلت اساسی‌اش در همان حالت مرید/مرادی از یک سو و از سوی دیگر، ارتباط خیالی و نارسیستی شیفتگانه/متنفرانه ثنوی با مذهب و سنت است.۵

موضوع این است که به خاطر این ساختار کاهنانه/عارفانه ایرانی و به خاطر این حالت مرید/مرادی نارسیستی ایرانی، فردیت و توانایی ارتباط با فاصله، سمبلیک و تثلیثی با سنت و عرفان در فرهنگ و روان ایرانی رشد کافی نکرده است. یعنی مشکل ایرانی در واقع سنت یا عرفان نیست؛ بلکه نوع رابطه غلط خیالی و نارسیستی با سنت و مذهب است که باعث می‌شود در پی یکی شدن با سنت و عرفان و مذهب باشد. او چون به فاصله و حجاب میان خویش و «غیر» کامل دست نمی‌یابد، از آن رو نیز نمی‌تواند با این فاصله نقادانه و سمبلیک یا تثلیثی به نقد سنت و مذهبش بپردازد و ارتباطی نو و مدرن، روایت‌هایی نو و مدرن از سنت و مذهب خویش بیافریند. زیرا او هر لحظه فکر می‌کند که اگر به این یا آن عمل دست زند، با مذهب و سنت یکی می‌شود. در حالی که این یگانگی، یک توهم است.۶ همیشه فاصله‌ و حجابی است و ما همیشه در تفسیر و روایت خویش از خدا، معشوق، از خود و از سنت و یا عرفان می‌زییم. ابتدا با درک این حجاب و فاصله و قبول آن و قبول محرومیت از یگانگی جاودانه، انسان ایرانی هرچه بیشتر قادر به تحول مدرن و قادر به پذیرش سمبلیک مدرنیت در فرهنگ خویش می‌شود. زیرا او می‌داند که قادر به بلعیدن مدرنیت نیز نیست و بایستی مدرنیت را نیز در خود پذیرا شود و هضم کند و انطباق دهد. چنین فاصله‌گیری و بلوغی به معنای رشد فردیت در فرهنگ و روان و زبان ایرانی، سرعت‌گیری تفکیک حوزه‌ها و رشد حکومت قانون و تحول است. ایجاد فاصله و لمس شرم دیالوگ و شرم حضور «غیر»، به معنای قدرت گرفتن فردیت جنسیتی و عنصر سمبلیک و بالغانه در روان، فرهنگ و زبان و امکان تحول و رشد خلاقیت‌های هنری، زبانی، فلسفی و تلفیقی است.

با دست‌یابی به چنین «رودربایستی سمبلیک» و حجاب سمبلیکی، آن گاه این شعر حافظ نیز برای ایرانی از جهتی بی‌معنا و غلط جلوه می‌کند:
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی، از میان برخیز

زیرا این یگانگی نو در واقع خود حجابی دیگر، فاصله ای دیگر و یک یگانگی فانی و گذراست. یک روایت نو و قابل تحول از عشق است. زیرا همیشه فاصله و حجابی وجود دارد .

با قبول این حجاب سمبلیک و رودربایستی سمبلیک، انسان ایرانی هم بر این معنای خطای نهفته در این نگاه چیره می‌شود و از نیاکانش می‌گذرد و هم می‌داند که همین شعر حافظ و دیگر شعرهای حافظ دارای معانی دیگری نیز هستند. زیرا حتی این روایت از حافظ، تنها یک روایت است. زیرا هستی یک روایت فانی و قابل تحول است و ما همیشه در روایت و حجاب خود می‌زییم و این قدرت بزرگ انسانی ماست و پیش‌شرط تحول بالغانه و مدرن ما. این قدرت سمبلیک و نوی ایرانی حتی پیش‌شرط ایجاد روایاتی نو و تلفیقی است که می‌توانند برای انسانهای مدرن نیز جذاب و اغواگرانه باشند. زیرا روایات آن‌ها نیز فانی و قابل تحول است.

پانويس‌ها:
۱- میان «علامت واحده» لکان و «علامت منحصر بفرد» نزد فروید تفاوتی وجود دارد. در نگاه لکان هویت یک کثرت در وحدت است. در نگاه فروید یک وحدت در کثرت است. در این باب و موضوع رودربایستی ایرانی به کتاب «مبانی روانکاوی فروید/لکان» بخش مربوط به حیث خیالی و ص221 مراجعه کنید.
۲- درباره بحث تفاوت اروتیسم و برهنگی به اين مقاله نگارنده مراجعه کنید.
۳- کرامت موللی. مبانی روانکاوی فروید/لکان.ص215
۴- در این زمینه به مقالات آشوری و آرامش دوستدار مراجعه کنید و یا به مقاله دکتر موللی در باب «استروکتورالیسم» یا مقاله آرامش دوستدار بنام «روشنفکر پیرامونی و مسئله زبان»
۵- کتاب موللی. ص216
۶- به قول لکان اصولاْ این یگانگی هیچ وقت نبوده است و رابطه مادر/فرزند نیز مهرآيین است. اما این دروغ و توهم، پیش‌شرط جستجو و تلاش جاودانه بشری در پی عشق و حقیقت فانی است.کتاب موللی.ص 200

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

داریوش عزیز: ایکاش وقت داشتم و طولانی می نوشتم ولی باید خلاصه وار گقته باشم که هر کسی که نوشته های شما را دنبال کرده بخوبی تحول بزرگ مثبتی را در نوشته های اخیر تان متوجه خواهد شد. من به شخصه شاخص اصلی این رشد را انتقادهای -- بعضا تند-- خواننده گا نت میدانم. پس به انتقاد کننده به چشم دوست و مثبت نه به چشم دشمن و منفی نگاه کنید. حتی آنی که هم به شما رو راست توهین و اهانت میکند بهتر از آنی است که خودش را بیرون از گود گذاشته و مسائل روشنگری برایش پشیری ازرش ندارد.

فقط دو گفته --- یکی از فیزیکدان برجسته نیو زیلندی- انگلیسی به نام راترفورد و یکی متفکر بزرگ ایرانی استاد موللی--- را آویزه گوش خود کنید که اولی تکیه کلامش به دانشجویانی این بود که" اگر شما دست آورد های خود را نتوانید به بقال سر کوچه تان توضیح دهید دانش تان بی ارزش است." و دومی در اولین نظرش در سایت اش گفت که." قبل از همه لازم به یادآوری است که روانکاوی یکی از پیچیده ترین علوم است که محل تقاطع معارف بسیار متعددی است( روان شناسی . روان پزشکی. فلسفه . منطق. انسان شناسی. زبان شناسی. ریاضیات ....) و با مطالعه چند کتاب نمی توان بر آن بود که بر آن تسلط یافته ایم. این امر را در چند پاسح زیر می توان تا اندازه ای ملاحظه کرد. فهمیدن یا نفهمیدن نمی تواند بتنهائی ملاک کار باشد."
اصلا قصد انتقاد و غیره از کارهایت را ندارم فقط خواستم بگم که فهم اندیشه لکان و بهترین مفسر اش استاد موللی مثل ماهیگیری با دست می ماند که تا دستت بهش می رسد از زیر دستت لیز می خورد. لذت خواندن لکان هم همینه که همیشه تشنه ات می گذارد.

من فکر می کنم که یکی از بزرگترین اشکال کار شما سعی در اشتی دادن مکاتب مختلف روانش شناسی مخصوصا روان شناسی" من" ساخت آمریکا با روان کاوی لکانی است که بخاطر پشتوانه تجصیلی تان در این رشته برای تان ساده به نظر می اید که من معتقدم اینطوری نیست. . علت تعویض بعضی از مفاهیم اساسی ادبیات روانکاوی لکانی به زبان مردم پسند نیر از همین جا اب می خورد. مثلا شما در همین نوشته رابطه " مهر آگین" بین مادر و کودک را به " مهر آیئن" عوض کرده اید که کلا در وا÷ه های ادبیات لکانی نه تنها بی معنی بلکه که کاملا در تضاد با اندیشه های لکان است. اگر در فیزیک شما مثلا پوزیترون را دوست نداشته باشید نمی توانید آن را به ضد خودش الکترون تبدیل کنید. کاری که شما با " مهر آگین" کرده اید.

من در تمام نوشته های شما یه رشته ضخیم به رنگ قرمز تند را مشاهده میکنم که به اصطلاح سعی در بهبود وضع برزخی آدمی دارد . در حالیکه هدف روانکاوی لکانی فقط " بهبودی" وضع آدمی نیست بلکه که آگاهی به تمنای درونی و کشف حقیقت است. روانکاوان لکانی بارها گوشزد کرده اند که در مرحله روانکاوی وضع شخص طرف مداوی ممکن است که بد تر و حتی موقتا تمامی ساختمان روحی اش بهم ریزد. اما از آنجائی که دانستن حقیقت همیشه مطلوب بوده احتمال بهبودی هم خیلی بالاست.

البته با اینکه تا کنون دو اردوگاه روان کاوی و روانشناسی با همدیگر نمی ساخته اند ولی در سالهای اخیر تلاشهای بزرگی شده که از مزایای هر دو اردو گاه استفاده بشه که تاسیس" انستیتوی نئورو- روانکاوی بین المللی" که با جلسات سالیانه اش با شرکت بیش از 800 نفر از بهترین پ÷روهش گران هر دو رشته باعث شوق بزرگی شده.

اینهم آدرس نظر دکتر موللی که بهش اشاره کرده بودم.
http://ravankavi.wordpress.com/نظریات-خود-را-با-دیگران-در-میان-بگذارید/

اینهم نقل قولی از لکان.:

" The analyst asks niether that the subject get better nor that he become normal; the analyst requires nothing. impose nothing. He is there so that the subject may gain access to the truth of his desire. his own desire, and not so that he may respond to the O ther's demand."

سلامت و سر فراز و پاینده باشید.

-- سهند ، Aug 29, 2007

سلام سهند جان. مطمئن باش که من هيچوقت نه از انتقادات تو و ديگر دوستان ناراحت نميشم، چون ميدانم به موضوعات وارديد و قصد انتقاد سازنده داريد. به اين خاطر نيز به راحتي چيزي را قبول نمي کنم و با طرف به ديالوگ و چالش مي نشينم تا بتوانم انتقادش را هم خوب بگيرم و هم خوب جذب کنم و هم طرف ديگر نگاه من را بفهمد. از دقتت بسيار لذت بردم. آري کلمه مهراکين اشتباه نوشته شده است. البته اشتباه از من نيست. در متن اصلي درست است، اما چون اين يک اصطلاح ساخته شده توسط دکتر موللي است و رايج نيست، ويرايشگر خوب سايت زمانه آن را نمي شناخته است و آن را به مهرآيين تبديل کرده است. اما به باور من که قادر به مقايسه دو متن هستم، کار اين اديتور و رفع اشتباهات گرامري و اديتوري من چنان خوب است که اين انتقاد از او بايد همراه با ديدن کار خوب او همراه باشد. من بشخصه خودم از کارهاي او از طريق مقايسه متون خيلي ياد مي گيرم. درباره بقيه نظراتت هم خوب با کل نظراتت موافقم. بهرحال من و تو در خيلي زمينه ها نظرات مشترک داريم. تنها بگويم که بباور من تلفيق ممکن است و من در نگاه جسم گرايانه و شبکه اي خودم از نگاههاي مختلف استفاده مي کنم و در عين حال نه خودم را لکان شناس و يا دلوزشناس و غيره ميدانم و مرتبا از استاداني چون دکتر موللي ياد مي گيرم. در عين حال تفاوت نگاهي خودم را حفظ مي کنم و سعي در ايجاد نگاه خاص خويش مي کنم. نمونه آن تلاش اخير من براي روبرو قرار دادن نگاه دلوز و لکان و استفاده مشترکشان در يک نقد ادبي است. من اون کارو به خيلي کساني که هم لکان را ميشناسند و هم درباره دلوز کار مي کنند،از نسلهاي مختلف نشان دادم، تا انتقادشون و نظرشون را بدانم،چون تا آنجا که ميدانم ميان ايرانيان کسي اين کار را نکرده است. تنها ژيژک دست به چنين کاري زده است و جالب اين بود که همه برخوردها مثبت بود و همه مي گفتند که هم تفاوتها و هم تشابهات خوب مطرح شده است. منظورم بخش دوم مقاله هانيبال است. من به امکان تحول و تکامل بشري اعتقاد دارم،اما بقول تو باور ندارم که اين به معناي سعادت نهايي است و انسان محکوم به بحران و تحول مداوم است. تنها نگاه من در اين زمينه بيشتر تحت تاثير نيچه و دلوز است تا لکان. زبان و نگاه من بقول معروف بسيارآفيرماتيو و آري گويانه به زندگي است. قصدي هم در پيوند روانشناسي «من» با لکان ندارم بلکه در عرصه هاي مختلف من از نگاههاي مختلف استفاده مي کنم. مهم به باور من توانايي به يک نگاه چندسيستمي است و من قصدم به وجود آوردن اين نگاه در خودم و در مقالاتم است.

-- داريوش برادري ، Aug 29, 2007

درود.
شاید از کم سوادی من باشد ولی نیاز مخاطب بودن این متن را احساس می کنم .در عین حال دست کم 3 مرتبه این متن باید برای من که تحصیل کرده و علاقه مند حرفه ای به هنر وادبیات هستم ، ساده سازی شود تا برای تاثیر بر رشد فکری من پراگمات باشد. اگر مخاطبین شما بسیار خاص هستند مانعی نیست ، اما اگر به نقش مخاطب در هنر و ادبیات پست مدرن اهمیت می دهید و از سرعت فزاینده ی زندگی و فرم دردآلود سطحی شدن افکار در هراس نیستید ، از ساده سازی بهره ببرید.
سپاس

-- مهدی ، Oct 16, 2008

edameh bedid ,khoob ast,amma bayad az khod porsid aya aslan ensan irani haman ensan Lakani ya Freudist,aya in hejab ke shoma migid aknoon dar gharb ba hejab sad sal pish yekist.dar gharb ham baad az1968
1968 naghshe "pedar" ke masalan dar Faranse dar De Gaule tajassom mishod shekast..hame chiz be ham rikhte

-- بدون نام ، Jul 14, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)