خانه > جمعه > پرسه در متن > وقتی کافکا با زن برادرش به سیزده بهدر میرود | |||
وقتی کافکا با زن برادرش به سیزده بهدر میرودناصرغیاثیhttp://naserghiasi.com/[email protected] ترجمه، بهویژه ترجمهی متون ادبی، از اساس خطرکردن است، هم برای مترجم و هم برای خواننده. برای مترجم چون باید شش دانگ حواساش را جمع کند و برای خواننده چون باید بداند دارد قرائت ِ مترجم را از متن اصلی میخواند. ترجمه از زبان دوم، خطرکردنی دو چندان است و دل شیر میخواهد، چرا که بین دو زبان، واسطهای قرار گرفته به نام مترجم دوم. گاهی چارهای نیست. مثلا چون مترجم چینی یا فنلاندی نداریم، باید موقتا آن را از زبان دوم ترجمه کنیم، تا یکی بیاید و آن را از زبان اصلی ترجمه کند. یا در دورانی که هنوز کسی پیدا نشده آثار مهم جهانی را از زبان اصلی ترجمه کند، ما فعلا آن را از زبان دوم ترجمه کنیم تا باز یکی بیاید و به همین ترتیب. اما در اینگونه موارد مترجم باید بداند، ترجمهای را که از زبان دوم پیش رو دارد، ترجمهی قابل اعتمادی است، وگرنه درست مثل ترجمهی غلط و غلوط از زبان اصلی، ترجمه نکردن بهتر از ترجمه کردن است.
ترجمهی آثار کافکا به فارسی سرنوشت ترجمهی آثار کافکا در زبان فارسی هم کم وبیش همینطور بود و هست. اگر اشتباه نکنم اولین ترجمهای که از آثار کافکا از متن اصلی یعنی آلمانی انجام گرفت، دو کتاب ِ «پزشک دهکده» و «گفتگو با کافکا» بود که توسط دکتر فرامرز بهزاد، ارایه شده بود. بقیه هر چه بود، از زبانی دوم ترجمه شده بود و اغلب پر از غلط و یا دستکم ناقص. از ترجمهی زندهیاد هدایت بگیرید تا ترجمهی مقدادی و میراعلم. طی سالهای اخیر اما خوشبختانه بیشتر آثار کافکا از آلمانی به فارسی انجام گرفت. انتشار «یادداشتها» و «نامه به فلیسه» در این میان اما دو کتاب بسیار مهم به جا مانده از کافکا، یعنی «یادداشتها» و «نامه به فلیسه» هم به فارسی ترجمه شد. در زیر میکوشم به این دو ترجمه بپردازم. هر دو کتاب را نشر نیلوفر منتشر کرده است. یک جلد از «نامه به فلیسه» توسط مرتضی افتخاری و جلد دیگر توسط مصطفی اسلامیه ترجمه و هر دو در سال ۱۳۷۸ منتشر شدهاند. «یادداشتها»ی کافکا به ترجمهی مصطفی اسلامیه و در سال ۱۳۷۹ انتشار یافت. اولین سئوال این است: چرا یک کتاب در ترجمهی فارسی به دو جلد تقسیم شده و بعد چرا هر جلد را یک نفر ترجمه کرده است؟ نه مترجمین و نه ناشر هیچ توضیحی در هیچ جای کتاب در این مورد نمیدهند. «جُستار مقدماتی» جلد اول «نامه به فلیسه» توسط مصطفی اسلامیه (البته سر و دُم بریده و غلط) و متن کتاب توسط افتخاری ترجمه میشود. ویراستار این جلد اسلامیه است. در هیچ یک از دو جلد نیامده که کتاب از چه منبعی ترجمه شده. اما از نوع نگارش اسامی و مکانها در هر دو کتاب و توضیح اسلامیه در مقدمهی «یادداشتها» برمیآید که هر دو کتاب از روی ترجمهی انگلیسی به فارسی در آمدهاند. اگر خوانندهای حوصله کند و دندان به جگر بگذارد و طاقت زیادی در خواندن جملات ِ گاه بیمعنی داشته باشد، میتواند به ضرس قاطع ادعا کند مترجمین هر دو کتاب نه به فارسی مسلطاند و نه به زبانی که از آن ترجمه کردهاند. خوشبینانهترین تصور میتواند این باشد که ترجمهای که مترجمین در اختیار داشتهاند، ترجمهی خوبی نبوده. و این خود عذر بدتر از گناه است. چرا که در اینصورت، مترجمین باید پاسخگوی من ِ خواننده باشند که چنین کتابی را چرا ترجمه کردهاند؟ غلطهای این دو کتاب، غلطهایی نیستند که بگوییم: "از دست مترجم دررفته است"، چون هر دو کتاب پر از جملههای بیمعنیست که حاصل فارسی غلط و ترجمهی غلط است. لازم نیست دقت زیادی به خرج بدهیم. کافی است تورقی در کتاب بکنیم و به عنوان مشت نمونهای از خروار، شانسی یک صفحه را باز کنیم و بخوانیم.
نامه به فلیسه نمونههایی از آنچه در زیر میآورم، در کتاب فراوان است: «به درد زبالهدان میخورم. آماده و مناسب زبالهدان بودهام.» (ص ۵۷) جملهی دوم نه تنها کم و بیش همان جملهی اول است، بلکه در متن اصلی هم نیست. «... داستان کوچکم ... رو به آسمان ... معلق خواهد ماند» نمیدانم یک داستان چطور میتواند "رو به آسمان معلق بماند". در متن اصلی «خیره خواهد ماند» است. (ص ۱۴۷) «کارهای تو چگونه پیش میرود، دخترم؟» (ص ۱۸۸) کافکا به فلیسه، نامزدش میگوید: دخترم!! «انگار که دو طرف میز مثل دو کفۀ ترازو بود.» (ص ۶۸۹) وقتی اول جمله میآوریم "انگار"، دیگر آوردن "مثل" بیجاست، تکرار است. (ص ۷۶۴) «در خانه با هر جور مشکلات دست به گریبان هستم» (ص ۳۹۵) به جای "با انواع مشکلات" یا " با هر جور مشکلی". داستان «"داوری" ... ملمو از اختلاس است.» «مملو از اختلاس" یعنی چه؟ در متن اصلی "انتزاع" (Abstraktion) است. باز در صفحهی ۴۴۶ کافکا داستانی تعریف میکند از راهبهای که خوشصدا بود و پس از آن که کشیشی، شیطان را از تن راهبه میراند، راهبه میمیرد. مترجم از زبان کافکا ترجمه میکند: «...ادبیات من به شیرینی صدای آن کشیش نیست.» خودش اما یک سطر پیش ترجمه کرده بود، صدای شیرین مال راهب است. از همه خندهدارتر ترجمهی مربوط به روز اول ِ سال ۱۹۱۳ است. کافکا در نامهاش به فلیسه از عدم پیشرفت رماناش شکایت دارد و ضمن آن میگوید: «مال سیزده در عدد سال نو است». مترجم ما ترجمه میکند: «شاید جریان روز سیزده سال نو باشد.» (ص ۲۱۸). چگونه میشود که مترجم نداند وقتی در اولین روز ماه هستیم، نمیتوانیم ازآن نجسی حرف بزنیم که امروز گریبانگیر ما شده، اما دوازده روز دیگر خواهد آمد؟ و یا «تمام بعدازظهر را دور و بر بستگان زن برادرم ... گذارندم.» آخر چطور ممکن است مترجمی ۴۸۷ صفحه از نامههای کافکا به فلیسه را ترجمه میکند و ویراستارش که یادداشتهای کافکا را ترجمه میکند، ندانند، کافکا برادر نداشت و منظور شوهرخواهرش بوده؟
یادداشتها ترجمهی «یادداشت»های کافکا توسط اسلامیه هم وضعی بهتر از ترجمهی نامهها ندارد. کتاب پر است از ترجمهی غلط کلمات و جملات، ترجمهی کلمه به کلمهی جملات مجهول، جملات نامفهوم و فراوانی ِ ویرگولهای بیهوده و بیجا. چند نمونه را با هم بخوانیم: «فقط آنچه را که نوشتهام نباید بیش از حد بزرگ کرد، چون در آن صورت آنچه نباید نوشته شود دست نیافتنی میشود.» (ص ۲۴۳) «بیآن که واقعاً مرا از سرباز کنند، باید آن را کنار بگذارم.» «سرعت آهسته» (ص ۲۵۰)، ترجمهی کلمه به کلمه بدون توجه به مفهوم یا مفهوم فارسی (ص ۲۵۰/۲۵۱) «داستان دراز» به جای « داستان بلند» (ص ۵۸۰ و ۲۵۳)، «Tagebuch» یک بار در عنوان کتاب، به «یادداشتها» ترجمه میشود اما در متن بدون هیچ توجیهی گاهی به «یادداشتهای روزانه» گاهی به «یادداشتها» و حتی به «خاطرات» ترجمه میشود. جملات خندهداری از قبیل این جمله «...عصایش را به هم میزند » (ص ۳۶۷) در کتاب کم نیست. آیا مترجم از خودش نپرسیده که یک عصا را چطور میشود به هم زد؟ یا به این ترجمه از یادداشت کافکا در بیست و پنجم فوریه توجه کنید: «... در تدارک سخنرانی... در هیجده فوریه بودم که طی آن من هم سخنرانی ... خواهم کرد.» مترجم حتی متوجه نیست که یادداشت مال روز بیست و پنجم فوریه است واز سخنرانی هفت روز تمام گذشته است. خواندن ِ یادداشتهای کافکا و نامههای او به فلیسه برای نزدیک شدن به شخصیت و جهان کافکا و نیز شناخت ِ دقیق از او امری اجتننابناپذیر است. اما خواندن ِ ترجمههای فاجعهباری مثل این ترجمهها تنها نتیجهی معکوس داده و خواننده را از کافکا فراری میدهد. نشر چنین کتابی از ناشری معتبر چون نیلوفر بعید بود. |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|
نظرهای خوانندگان
نهضت را ادامه بدهید آقای غیاثی. باشد که به نتیجه ای برسیم در این بلبشو بازار ترجمه.
-- مریم ، Oct 10, 2008ba dorood faravan.man motovajeh nshodal chegooneh name motarjem dar hardo jelde ketab kazemieh hast dar sooratike shoma az domotarjem naam mibarid .ba sepas.
-- ali tajbakhsh ، Oct 10, 2008با سلام. آقای غیاثی. پرسشی دارم.
-- علی صیامی ، Oct 10, 2008نوشته اید>طی سالهای اخیر اما خوشبختانه بیشتر آثار کافکا از آلمانی به فارسی انجام گرفت.< آیا داستان Verwandlung از کافکا هم جزو این دسته ی ترجمه ها از آلمانی به فارسی است؟ اگر پاسخ مثبت است، ناشر و مترجمش کیست؟
با سپاس
علی صیامی/هامبورگ
یک نگاه هم به ترجمه بیوگرافی گونتر گراس تحت عنوان " در حال کندن یوست ییاز"!!!!ترجمه جاهد جهانشاهی بیانداز. خالی از لطف نیست.
-- parsua ، Oct 10, 2008آقای تاجبخش، حدس می زنم به دقت نخوانده اید، آمده: «یک جلد از «نامه به فلیسه» توسط مرتضی افتخاری و جلد دیگر توسط مصطفی اسلامیه ترجمه و هر دو در سال ۱۳۷۸ منتشر شده اند. «یادداشت ها»ی کافکا به ترجمه ی مصطفی اسلامیه و در سال ۱۳۷۹ انتشار یافت.» و « ویراستار این جلد (ترجمه ی افتخاری) اسلامیه است.»
-- ناصر غیاثی ، Oct 10, 2008آقای صیامی، من الان دو کتاب در ذهنم هست که مسخ را از آلمانی ترجمه کرده اند: داستان های کوتاه، فرانتس کافکا، علی اصغر حداد، نشرماهی، 1384. آخرین اش تحت عنوان «دگردیسی» توسط مسعود کشمیری، نشر باقی، آلمان، 2008، ایمیل برای تهیه ی این کتاب: [email protected] .
پارسوآ: من ترجمه ی آقای جهانشاهی را ندیدم، اما آقای اسلامیه در «یادداشت مترجم» ی که در ترجمه ی «یادداشت ها» نوشته اند، آورده اند: «...هرجا در ترجمه تردید داشتم یا در درک مفهوم فرو ماندم، ان را به کمک ... آقای جاهد جهانشاهی با متن آلمانی تطبیق دادم»
-- ناصر غیاثی ، Oct 10, 2008آقای غیاثی، متشکرم. اما متاسفانه ای میلی که داده اید [email protected] برگشت خورد. نشر باقی را هم در اینترنت نیافتم.
-- علی صیامی ، Oct 12, 2008آقای صیامی سلام. من در نوشتن آدرس ایمیل آقای کشمیری اشتباه کردم. ببخشید. درست اش این است:
-- ناصر غیاثی ، Oct 12, 2008[email protected] که از داخل کتاب نوشته ام. ایمیل من هم بالای همین مطلب هست.