تاریخ انتشار: ۲۳ شهریور ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
زمانه با بیگ‌بن

شعری که می‌خواهد جهان را بلرزاند

داریوش رجبیان
[email protected]

«زمانه با بیگ‌بن» این هفته را بشنوید.

هفته‌ی گذشته به مناسبت برگزاری نشست ادبی «دبستان لندن» زیر عنوان «خطر شعر» در لندن، میزگرد گونه‌ای داشتیم در همین مجله‌ی «زمانه با بیگ بن» با حضور علی عبدالرضایی و ابول‌فروشان، از شاعرهای ایرانی مقیم لندن و از پیشگام‌های جنبشی تازه در چامه‌سرایی که معتقدند خطر باید کرد، تا شعری تازه به دنیا بیاید و با روح زبان باید مأنوس بود، تا شعر را آن طور که باید و شاید به زبانی دیگر برگردانی و حقوق و تمام زاویای آن شعر را به زبانی دیگر منتقل بکنی.

هر دو هم اظهار تأسف می‌کردند که پرهام شهرجردی، سردبیر مجله‌ی اینترنتی «شعر» که در دانشگاه سوربن پاریس هم تدریس می‌کند، در بحث حاضر نبود. چون در نشست «دبستان لندن» ماه اوت گذشته همو بود که نظریه‌ی خطر شعر را با جزییات موشکافی کرد. مشروح سخنرانی پرهام شهرجردی را می‌توانید در تارنمای www.poetrymag.ws پیدا بکنید و بخوانید.

اما استقبال شنونده‌های رادیو زمانه از بحث «خطر شعر» به اندازه‌ای بود که تصمیم گرفتیم سراغ پرهام شهرجردی را بگیریم در پاریس و از خود او بشنویم که در «دبستان لندن» چه‌ها گفته و منظورش از خطر شعر چه بوده. از پیش اين را هم بگويم که صحبت ما با پرهام شهرجردی در حوصله‌ی برنامه‌مان نگنجید و مجبور شدیم یک خرده کوتاهش بکنیم.

آقای شهرجردی درود بر شما. شما در آغاز سخنرانی‌تان در «دبستان لندن» زیر عنوان «گذرنامه ای برای شعر پسا هفتاد» می‌گوید: «ادبیات؟ ادب؟ تأدیب؟ مؤدب؟ ادبیات را فراموش کنیم.» آیا منظورتان این است که در شعر از ادبیات و ادب و مؤدب بودن باید دور شد، از آن پرهیز کرد؟

این در واقع شاید یک مقداری حالت یک جور تحریک است. برای این که ما از قرن‌های گذشته، همیشه سعی کرده‌ایم یک جور ادب، پند، اندرز و حکمت را در ادبیاتمان پیاده بکنیم و اصلاً ادبیات تبدیل شده به ابزاری برای اشاعه‌ی ارزش‌های جامعه، ارزش‌های دینی، ارزش‌های اخلاقی، ارزش‌های زناشویی، ارزش‌های مختلفی که در جامعه فارسی‌زبان حکم‌فرما بوده است. این حکم‌فرمایی وقتی بغرنج می‌شود که ما می‌بینیم در تمام این قرن‌های گذشته، هیچ وقت شاعر و نویسنده‌ ایرانی سعی نکرده است که از این محدوده‌ها و از این حدهای تعیین شده و مرزهای تعریف شده پایش را فراتر بگذارد...

احتمالاً به خاطر همين است که شما در سخنرانی‌تان اين شعر را آورده‌ايد:

دارم سعی می‌کنم
دری باز کنم
تا حرف ديگری بزنم
ديگری حرفی بزند
که ديگر نمی‌شد زد...

ولی يکی دو نفر از شنونده‌های ما گفتند که در اين مورد، قبلاً هم صحبت شده و حرف تازه يا «ديگر»ی نيست که زده شود. به گفته آن‌ها، تمام این صحبت‌ها در واقع برگرفته از مباحث ادبی دهه‌ی ۱۳۷۰ است و فکر می‌کنند که احتمالاْ، تکرار مکررات است.

بله... از نظر تاریخی در دهه‌ی هفتاد شمسی که حرکت‌های مهم شعری، ادبی و هنری اتفاق افتاده است، یک برهه‌ی زمانی است که در تاریخ ادبیات ایران، بی‌سابقه بوده است. ولی آن شعر دهه‌ی هفتاد، خودش این پیشنهاد را به ادبیات فارسی داد. حتی من می‌توانم بگویم به ادبیات جهان این پیشنهاد را داد که بتواند از خودش همیشه عبور بکند و هیچ وقت به آن چیزهایی که گفته یا نوشته می‌شود، بسنده نکند و اصلاْ اصل بسنده نکردن به چیزهای موجود، شاید یکی از درس‌های مهم همین جریان هفتاد باشد.

الان ما چیزی را که مطرح می‌کنیم به اسم ادبیات یا شعر پساهفتاد، چیزی است که هم‌زمان آن میراث دهه‌ی هفتاد را حمل می‌کند و یک سری پیشنهادها و نظریه‌های جدیدی را برای ادبیات به ارمغان می‌آورد. این نظریه‌ها به جای این که از پیش ساخته شده باشند، از طریق تولیدات ادبی و شعری که طی این سال‌های اخیر ما شاهد بودیم، این نظریه‌ها به تدریج در حال ساخته شدن هستند. یعنی منشأ تولید این نظریه‌ها، آثاری ادبی است که طی این چند سال اخیر منتشر شده و در دسترس خواننده‌ها قرار گرفته است.

يکی از اصولی که در «گذرنامه‌ای برای شعر پساهفتاد» شما ذکر می‌کنید، این است که باید چندصدایی و چندزبانی بود. درست است؟

بله، دقیقاْ.

و یکی از اشعاری که آورده‌اید از عبدالرضایی‌ست که می‌گوید: «...عجب هوای بوداری/تن اتاق کرده‌ای/ خاک بر سرت/ بازهم گوزیدی/ ریده بود/ غیرت به این خوابی که می‌کنی/ گردن بدهکار است/ حیف رگ که نداری/ بریده بود/ و تنهایی که عمری در دلش تنگی می‌کرد/ زیلوی زیر میز را خون کرده بود/ کور بود که نمی‌دید/ مرده بود»
موقعی که من این تکه را خواندم، بعدش متوجه شدم که منظورتان از این که ادبیات را فراموش بکنید، ذره‌ای احتمالاْ متوجه شده‌ام. برای این که اصطلاحاتی که اینجا به کار رفته، احتمالاْ برای اولین بار است که در شعر فارسی به کار می‌رود. درست است؟

من راستش الان خیلی خاطرم نیست که چنین کلماتی یا چنین اصطلاحاتی قبلاْ استفاده شده یا نه. ولی چیزی که مهم است، این که وقتی شما این شعر را می‌خوانید، می‌بینید که هیچ کلمه‌ی خاصی به این شعر تحمیل نشده و ساخت و بافت این شعر، این اصطلاحات و این برخورد زبانی را می‌طلبیده است و این شاید یک نکته‌ی بسیار مهمی باشد که باید روی‌ آن تکیه کرد که وقتی ما شروع می‌کنیم به نوشتن یک شعر با این فرم، دیگر ما با آن سیستم‌های اخلاقی‌مان نیست که آن شعر را ادامه می‌دهیم. آن شعر است که در واقع خودش را می‌نویسد و خودش را ادامه می‌‌دهد.

ولی احتمالا هرگز «ریدن» و «گوزیدن» اصطلاحات شاعرانه محسوب نمی‌شد!؟

شاید این مسْله هم خودش یکی از نکاتی باشد که به هر حال، یک جور برخورد تازه است با زبان. برای این که ما وقتی می‌گوییم «شعر» و وقتی می‌گوییم «شاعر» همیشه فکر می‌کنیم که شعر و شاعری چیزهایی است بسیار پاکیزه و... یک جور حالت لوکس پیدا کرده و یک جور ارزش‌های بورژوازی هم بر این‌ها حاکم و باعث شده است که این تفکر در اذهان عمومی پیش بیاید که فکر کنند که شاعر، کسی است که مثلاً خیلی مرتب و منظم، پیپ‌اش را می‌کشد، شعر بسیار ارزنده و اخلاقی می‌نویسد، طوری که به هیچ کس بر نخورد و به هیچ کس توهینی نشود و همه هم تشویقش می‌کنند و هیچ اتفاقی هم نمی‌افتد. و مسْله هم همین است: هیچ اتفاقی نمی‌افتد!

یعنی خوب است که شعر یک شاعر به کسی بر بخورد و اتفاقی بیفتد؟

ادبیات را شاید از این رفتارهای اجتماعی و روان ژورنالیستی یک مقدار باید جدا کرد. چون ببینید، ما در زبان ژورنالیستی سعی می‌کنیم یک جوری بنویسیم که به افراد توهین نشود یا به اصول پای‌بند باشیم. یا در واقع یک جورهایی سعی بکنیم، به تعبیر فارسی‌اش، «دل همه را به‌دست بیاوریم.» ولی خب، ادبیات، ادبیاتی که ما به عنوان خطر از آن صحبت می‌کنیم، اصلاً وظیفه دارد که خودش را درگیر این جور حساب و کتاب‌ها نکند؛ به نظر من. یعنی اگر بخواهد خودش را درگیر حساب و کتاب بکند، از آن اصول ادبی خودش فاصله می‌گیرد و از آن اهدافی که یک شعر می‌تواند داشته باشد، فاصله می‌گیرد. به نظر من یک شاعر باید خودش را در بند هیچ جور ضوابط خاصی قرار ندهد.

این به معنای این نیست که ما تشویق بکنیم که فقط باید از کلمات ثقیل در شعر استفاده کرد؛ ولی وقتی موقعیت‌اش پیش می‌آید، وقتی آن شعر، این کلمه‌ یا این اصطلاح و یا این بار معنایی را می‌طلبد، شاعر نباید به خاطر این که فکر بکند که خواننده یا خواننده‌هایش و یا خواننده‌هایی که عادت به این وضعیت ندارند، ممکن است یک مقداری دچار ناراحتی بشوند، پس بياید و این را حذف بکند. این یک جور در واقع خودسانسوری است که متْسفانه در جامعه‌ فارسی‌زبان، به دلیل حکومت‌های مختلفی که روی ادبیات تسلط داشتند، وجود دارد.

ولی در واقع همین طور است، بله. مثلاً بعد از آن که مصاحبه‌ای انجام دادم با علی عبدالرضایی، یک نفر از خواننده‌های ما برایم نوشته که «بعد از این که با علی عبدالرضایی صحبت کردید، من تعجب کردم. آیا شما شعر «هرما فرودیت» آقای عبدالرضایی را نخوانده‌اید؟» یعنی برایشان به اندازه‌ای این چیزها بیگانه است که فکر می‌کنند کسی که حتِ با آن افراد صحبت می‌کند، تا اندازه‌ای می‌تواند مثل آن‌ها باشد. من منظورم این است که آیا مخاطبی دارد این اشعار؟ این شعرهایی که نوشته می‌شوند به این شکل، در جوامع فارسی‌زبان مخاطبی خواهد داشت یا نه؟

مجله‌ای من منتشر می‌کنم، به اسم «مجله‌ شعر» که آثار علی عبدالرضایی را در سال‌های گذشته منتشر کرده است. به خاطر خواننده‌های این مجله، می‌توانم بگویم که این شعرها بله، به صورت بسیار گسترده‌ای در جوامع فارسی‌زبان دنبال می‌شود، خوانده می‌شود و خواننده‌هایی هستند که این را به صورت جدی دنبال می‌کنند و روی‌شان نقدهای مختلفی نوشته می‌شود. در واقع جنبه‌ی بسیار عمیقی دارد و نه تنها در زبان فارسی، بلکه به خاطر این دبستان‌های شعری که ما در زبان‌های مختلف ایجاد کردیم،‌ این شعرها دارد به زبان‌های مختلف... یا قبلاً ترجمه شده، یا در شرف ترجمه شدن و عرضه شدن به زبان‌های دیگر است.

شاعر، شعر را باید بنویسد، برای این که شعر را حرکت بدهد. شعر نوشته می‌شود، برای این که در شعر انقلابی به وجود بیاید. وقتی ما می‌گوییم «نوشتن، به لرزه ‌درآوردن پایه‌های جهان است» صحبتی که مالارمه می‌کند در زبان فرانسه می‌گوید،‌ «هیچ انفجاری به جز یک کتاب نیست» و این صحبت‌اش به نظر من باید روی‌اش خیلی تأمل بشود. چون ما حالا از انفجار فکر می‌کنیم که انفجار حتماْ یک بمب است یا حتماْ بمب اتم است یا چیزهای این جوری. ولی انفجار چه چیزی می‌تواند باشد؟ چون توی انفجار کلمه‌ی «فجر» هم هست دیگر. در واقع «نور» و وقتی ما با یک کتاب یا با کتاب‌هایی یا با شعرهایی می‌توانیم... با حرکاتی که در زبان، با حرکاتی که در ساخت‌های زبان، در ساختهای فرهنگ، در ساخت‌های کلمات، در ساخت‌های دستور زبان به وجود می‌آوریم، می‌توانیم در واقع سعی بکنیم وضعیت زبانی، وضعیت فکری، وضعیت ذهنی را در شرایط فعلی تغییر بدهیم و حتی برای آینده هم راه‌های تازه‌ای را باز بکنیم.

ولی وقتی شما می‌گویید «نوشتن، لرزاندن پایه‌های جهان است» فکر نمی‌کنید جهانیان مخالف این بشوند؟ یا مثلاْ موقعی که می‌گویید «خطر شعر» معمولاْ در برابر خطر، آدم‌ها بسیج می‌شوند تا خطر را دفع بکنند. آیا فکر نمی‌کنید موقعی که «خطر شعر» تهدید می‌کند بشریت را، افراد خیلی بیشتری از شعرای اندکی که پیرو این رویه هستند، بسیج بشوند و علیه خطر شعر قیام بکنند؟

شاعر به نظر من فرد تنهایی هست در جهان و این تنهایی‌اش می‌تواند جنبه‌های مختلف داشته باشد. تنها به این معنا که شاعر وظیفه ندارد که خودش را (برخلاف آن چه در گذشته تصور می‌شد که باید به صف توده‌ها بپیوندند و به خاطر آن‌ها و برای آن‌ها و در کنار آن‌ها شعر بگوید و حرف‌های مردم را در شعر خودش تکرار بکند) شاید از این جنبه باید یک مقداری فاصله گرفت.

درست است که شاعر، فردی است در میان مردم. در میان مردم زندگی می‌کند و اصلاْ شعرش یک بخشی از زندگی خودش است. یعنی زندگی‌اش را صرف می‌کند برای این که شعر بنویسد و زندگی‌اش را در شعر هم می‌آورد. وقتی ما از خطر شعر صحبت می‌کنیم، این است که ما می‌خواهیم شعری که تا امروز به صورت شعر رسمی، به صورت شعر جاافتاده، وجود داشته است، در آن دست‌کاری بکنیم. آن شعر را سعی بکنیم که یک مقداری دگرگونش بکنیم و ما به محض آن که می‌خواهیم چیزی را دگرگون بکنیم، این ریسک و این خطر وجود دارد که اذهان عمومی و کسانی که مدافع ارزش‌های گذشته هستند، با این تغییراتی که ما می‌خواهیم در زبان و در شعر و در ادبیات به وجود بیاوریم، مخالفت بکنند و آن را زیر سؤال ببرند.

شما آيا فکر می‌کنید اگر این «گذرنامه‌ای برای شعر پساهفتاد» شما جا افتاد و خطر شعر هم پشت سر شد و همه به آن خو گرفتند، در انتظار خطرات شعر بعدی هم باید باشیم؟ یا نه، دیگر تمام می‌شود با همین؟

به نظر من، اصلاْ خصلت ادبیات و خصلت شعر واقعی این است که هیچ وقت ایست نباید بکند. ما وقتی یک حدی را بر می‌داریم، همیشه حدهای دیگری هستند که جلوی پای ما سبز خواهند شد و شعر و وظیفه‌ی شاعر این است که هیچ وقت با برداشتن یک حد، حدهای تازه‌ای را تعریف نکند و حدهایی که ممکن است در آینده پیش بیاید، آن‌ها را هم در واقع بتواند زیر سؤال ببرد.

--------------------------------

مرتبط:
زمانه با بیگ‌بن: «خطر شعر»

Share/Save/Bookmark
نظرات بیان شده در این نوشته الزاماً نظرات سایت زمانه نیست.

نظرهای خوانندگان

سلام
یک سئوال آیا برای گفتن شعری که پایه های جهان را بلرزاند ما احتیاج به اندیشه ای قوی عمیق و صادق با خودش نداریم؟! اگر نداریم که پس هر آنچه که همه در خیابان و کوچه و بازار و توی دعوا و حین عصبانیت می گویند و ... همراه آه و آخ قاحشه ها و غیره و البته هر صدای گوزیدن و ریدنی شعری است که پایه های جهان را می لرزاند. و اگر احتیاج به اندیشه است پس حداقل این آدم هایی که آقای شهرجردی مثال آورده اند نمی توانند تولید کننده چنان ادبیاتی باشند. مردم البته از فریب کاری خسته شده اند اگر در امریکا نویسندگان هم جنس باز ادبیاتی تولید می کنند که تمام جامعه امریکایی را تحت تاثیر قرار می دهد به دلیل این است که این آدم ها پایه گذار مهمترین تحولات اجتماعی جامعه خودشان بر پایه اندیشه ای عمیق و توام با عمل در جامعه است. شعر زوزه گینزبرگ نمونه ای از فرا گذاری چنین اندیشه ای است. اما برای کسای که ادبیات برایشان محلی برای بروز مسائل فروخورده شخصی و تلقین بزرگ منشی های پوشالی است . این آدم ها نمی توانند محل چنان موضوعی باشند. آقای شهرجردی شما واقعاً خود را در آن لحظات صادقانه ذهنتان صاحب چنان صلاحیتی می دانید. می دانید که همین آدم ها در محافلشان ( دوستان نزدیکتان را می گویم) شما را مانند واحد های نقلیه لندن ئمی دانند جایی برای جابه جا کردن. می بخشید اما نمی توانم خودم را فریب بدهم و این آگاهی بار مسئولیت مرا سنگین می کند اگر لازم باشد بیشتر از این هم می نویسم و این بار نمونه به اصطلاح شعر ها و نوشته های این آقایان را می آورم که در سایت شما منتشر شده تا ببینیم چقدر این وسط ادبیات در کار است و چقدر شانتاژ. آقا برای مای ایرانی بعد از 57 و 72 دیگر اینجور تکنیک های روانی رو شده و جواب نمی دهد بهتر است کار روش سخت تر که همان شناخت آنچه مدعی آن هستیم را انتخاب کنیم.
IP: 85.185.226.50

-- احمد کاشف ، Sep 14, 2007

به نظر می آید که آقای شهرجردی باز هم سخت اشتباه کرده اند. بیایید ببینیم برای آن تغییر اساسی آیا نیاز به اندیشه ای غنی و عمیق هست یا نه و این اندیشه و بنیه آیا در نظرافراد مورد نظر آقای شهر جردی وجود دارد یا نه: اگر بگویید نیاز نیست که هر حرف, فحش, حرکت و نگاهی از طرف هر کسی شعری بزرگ است که دنیا را تکان می دهد حر سخنی عمیق ترین سخن فلسفی است که در آن صورت هر صدای گوزیدن و ریدنی همان شعر بزرگ است و دیگر نیازی به کرسی برای درس آقای دکتر و هیچ دکتر دیگری در حوز] هنر, علوم انسانی و فلسفه نیست. اگر هم بگوییم نیاز به آن بنیه هست که با حساب کردن اینکه کسی که نمی تواند دو کلمه در مورد شعر خودش حرف بزند چون آن شعر را یا دزدیده یا صرفاً به قول خودشان گوزیده اند و مجبور است حرف این و آن و نوشته و گفتگوی این و آن را سطر به سطر بدزدد دیگر بعید است که بتواند آن شعری که قرار است دنیا را تکان بدهد بنویسد. آقای شهرجردی شما ظاهراً در جریان نحوه شکل گرفتن شعر هفتاد نیستید اما اگر لازم باشد گزارش کامل جلسات منزلی این گروه را در وبلاگی منتشر می کنیم تا میزان سواد این حضرات یک شبه پست مدرن و پیشرو شده را نشان بدهم.
IP: 85.185.226.50

-- احمد کاشف ، Sep 14, 2007

آقای شهر جردی برای اینکه شما بهتر متوجه بشوید ناز همین دوستان محترمتان در مورد پایه های نظری ان جلسات پرس و جو کنید کتاب شعر و حرکت پاشا را بخوانید فقط مواظب باشید از ریسه خنده شکمتان پاره نشود . از آن همه بنیه نظری که در نگاه پیشگامان شعر دهه هفتاد است . ببینید اگر جریانی چنان بی بنیه و سست باشد فرو می ریزد همانطور که امروز دیگر آن نگاه و نظرات حتا بدرد قانع کردن شاگردان دوره دبیرستان هم نمی خورد. و یا راهنمایی. آقا جدیدان مجله ای به نام عصر آدینه دیدم وِزه نامه ای در مورد دهه هفتا و هشتاد شامل کلی مقاله در آورده بروید بخوانید تا متوجه منظور من بشوید . باور کنید قصد من توهین نیست بلکه روشن گری است و تا هر جا لازم باشد پیش می روم .

-- احمد کاشف ، Sep 14, 2007

در نهایت اگر لازم شد به مرور صورت جلسه آن نشست های خانگی شاعران هفتاد را منتشر می کنم تا همه به دلایل سست بودن پایه صحب این آقا و دلایل مجبور شدن عبد الرضایی و امثال او به سرقت اندیشه که شرح آن پیشتر رفت پی ببرند. آقا کار سخت را که خواندن و سعی در دانستن است بیایید پیش بگیریم نه فریب کاری و شانتاژ
IP: 85.185.226.50

-- احمد کاشف ، Sep 14, 2007

شعر حد و حسابی ندارد.درست است که در نظام شعر ادب جمع و جور می شود اما نباید این را از نظر دور داشت که شاعران پرگهر ایران زمین همچون مولانای رومی و سعدی و بسیار دگران از حال و روز انسان خوب و بد در جامعه نشان و گفته ای ابراز داشته اند که اگر نگاه بی دغدغه ای بیاندازید می بینید که شاعران آگاه گذشته به تمام موضوع انسان با دیدی باز نگریسته و جای هیچ تردیدی نیست که هم اکنون نیز ادامه دارد و فردا هم به همچنین.
اینرا همه ما انسانها می دانیم که دل و روده داریم.کدام انسان شریف و محترم ندارد؟گوز هر کسی از طریق مجرایش خارج می شود.بی ادبی نیست .بلکه این مورد مهم در این است که انسان خوب و بد فرقشان در انجام گوهرنمای تفکرشان است.حال در رابطه با مجموعه آناتومی انسان و حیوان فرقی نیست فقط تا گور بسی باید انسان آزاده و متفکر زیست.حرف بسیار است و راه نیز دراز.
با سپاس
م.ساحل

-- م.ساحل ، Sep 14, 2007

سلام جناب دکتر شهرجردی! مثل همیشه از حضور ذهن و گستره اطلاعاتتان لذت بردم.واقعا حرکت دبستان لندن فضای ادبیات را کاملا از ایستائی خارج کرد و به هر جلسه ای که می روی درباره پروژه های شما و عبدالرضایی در تاسیس دبستان های شعر لندن و پاریس و استانبول و برلین و غیره است هفته پیش در نشست فرهنگسرای بهمن تئوری پساهفتادی شما که همزمان نقدی هم برکتاب خطرناک عبدالرضایی بود را موضوع جلسه کردیم و بعد از قرائت آن به بحث و تبادل نظر پرداختیم که به اعتقاد من این بحث بهترین بحث جلسه ما بود.متن پیاده شده را حتمن در روزنامه ای منتشر می کنیم و به مجله شعر نیز می فرستیم.خیلی دلم می خواهد بحث تان در این مصاحبه را هم نیز در مقاله ای دنبال کنید به خصوص انجا که می گویید انفجار واقعی انتشار کتاب است

-- سمیرا احمدی ، Sep 15, 2007

آقای شهرجردی سلام.نزدیک به چند سال است که من مشغول به تئوریزه کردن وضعیتی به نام شعر پساهفتاد هستم و این نیاز به اثبات ندارد چون به صورت متوالی منشر شده اند و قابل رویت مجدد.مهم نیست ولی مهم این است که پساهفتاد ما با پساهفتاد شما از زمین تا آسمان فرق می کند و این دچار شبهه می کند.بعد من باب حرفهای اخیرتان باب شعر و خطر شعر باید بگویم کاملا حرفهای کودکانه ،سطحی و ...واگر ناراحت نمی شوید در مورد استراتژی های اخیرتان باید از کلمه شارلاتانیسم استفاده کنم.
IP: 85.198.25.68

-- آرش اله وردی ، Sep 15, 2007

در يکي دو روز آينده نقدي از من به نام « نيم نگاهي روانکاونه به شعر روده بابک سليمي زاده، چندروايتي، به دبستان لندن و...» منتشر ميشود که من در آنجا به نقد روانکاوانه دبستان لندن و نقد «نقد وسخنراني» پرهام شهرجردي در اين جلسه لندن پرداخته ام و به آسيب شناسي روانکاوانه آنها دست زده ام. کاري که قبلا نيز در سه مقاله «آسيب شناسي هماغوشي ايرانيان با اروتيسم مدرن و پسامدرن» به شيوه نويني در ميان ايرانيان مطرح کردم. اميدوارم آقاي شهرجردي و دوستان علاقه مند اين نقد را بخوانند. شايد ايجادگر چالشي نو گردد.
داريوش برادري

-- داريوش برادري ، Sep 15, 2007

واقعا من مانده ام حيران كه اين آقاي شهرجردي چه حرف مهمي زده اند؟ با گوزيدن و ريدن مگر مي شود پايه هاي جهان را لرزاند؟ يعني شما اينقدر سطحي هستيد؟ مي گوييد ما در قرنهاي گذشته سعي كرده ايم يك جور ادب،پند و اندرز را در ادبيات به كار بگيريم و شما سعي داريد اين را از بين ببريد. چه خوب، ولي آيا شعر معاصر همين كار را نكرد؟ شما چرا به قرنهاي قبل برمي گرديد؟ مگر مي خواهيد قرنهاي گذشته را تغيير دهيد؟! كجاي شعر معاصر از نيما و اخوان و فروغ و شاملو و غيره پند و اندرز يا "ادب" است كه شما مي خواهيد آن را بلرزانيد؟ چيزي به آنها اضافه كنيد اگر مي توانيد.
حضرت پرهام ِ عبدالرضايي در ادامه مي فرمايند : "ادبیات تبدیل شده به ابزاری برای اشاعه‌ی ارزش‌های جامعه، ارزش‌های دینی، ارزش‌هاي اخلاقی، ارزش‌های زناشویی، ارزش‌های مختلفی که در جامعه فارسی‌زبان حکم‌فرما بوده است. این حکم‌فرمایی وقتی بغرنج می‌شود که ما می‌بینیم در تمام این "قرن‌های گذشته"، هیچ وقت شاعر و نویسنده‌ ایرانی سعی نکرده است که از این محدوده‌ها و از این حدهای تعیین شده و مرزهای تعریف شده پایش را فراتر بگذارد... " اما مگر شعر معاصر همين كار را نمي كرد؟ يعني مي خواهيد بگوييد شما و عبدالرضايي اولين كساني هستيد كه اينچنين مي كنيد؟! همه اش هم از قرنهاي گذشته مثال مي آورديد. مگر ما الان در قيد قرنهاي گذشته ايم؟ من به شما و عبدالرضايي پيشنهاد مي كنم به جاي اينكه 24 ساعت آنلاين باشيد و اينور و اونور كامنت بگذاريد، برويد چهارتا كتاب بخوانيد تا كمي از نقد ادبي و فلسفه بيشتر بدانيد تا مجبور نشويد حرفهايي كه صد سال پيش در ايران پا گرفت را اينبار با جمله بندي و اسم گذاري تازه دوباره تكرار كنيد(منتها بدون آن محتواي غني). انگار همه شاعران ايران نشسته اند تا آقاي عبدالرضايي از لندن نجاتشان دهند! نه برادر من. اينجا هستند كساني كه شب و روز كار مي كنند و مي خوانند و سپس حرف مي زنند. تا حرفي تازه زده باشند. آنها هستند كه دارند "خطر" مي كنند نه شما توي "بي بي سي"!! آقاي عبدالرضايي ! اگر سالها پيش موثر بوديد و كاري براي ادبيات كرده ايد، با اين دلقك بازي ها خرابش نكنيد. به جاي اينكه با "گوزيدن" و "ريدن" به ادبيات اين مملكت خدمت كني، داري به شعرهاي گذشته ي خودت "مي ريني" كه از ميان ده تا كتاب دوتا را واقعا مي شود كتابهاي خوبي دانست. اگر پيش تر خطر كرده اي، امروز داري خيط ميكني!
آقاي شهرجردي مي گويند "و اصلاْ اصل بسنده نکردن به چیزهای موجود، شاید یکی از درس‌های مهم همین جریان هفتاد باشد." يعني دهه هاي قبل به "چيزهاي موجود" بسنده مي كردند؟ آنهم وقتي توي ايران بودند در "حوزه ي هنري" و و قتي از ايران رفتند در "بي بي سي"؟ يعني شما اولين كساني هستيد كه به قول خودتان "در جهان" به چيزهاي موجود بسنده نمي كنيد و شعر را فراتر مي بريد و اگر كسي امروز و در آينده به چيزهاي موجود بسنده نكرد يعني از هفتاد تاثير گرفته است؟!! پس ادبيات بالنده ي جهان و ادبيات معاصر ايران همه "محافظه كار" و "كلبي مسلك" بوده اند و فقط جناب عبدالرضايي با "گوزيدن" و "ريدن" دارند حد و مرزها را مي شكنند و به شرايط موجود راضي نيستند.آره؟ تازه آن هم به وقت لندن و نه به وقت تهران !! تازه آنهم در "بي بي سي" كه هر نويسنده اي كه "راضي به شرايط موجود نيست" مي داند بي بي سي يعني چي!! واقعا شعر خطرناك ان شعري است كه به قول شما هیچ کلمه‌ی خاصی به این شعر تحمیل نشده و بافت زبان آن شعر كلماتي كه بكار مي برد را بطلبد؟!! ما معمولا اين تعريف را از روز ازل درباره ي يك شعر شسته رفته و خوب شنيده بوديم. در اين چه حرف تازه اي هست؟ حالا تصور كنيد يك عده جوان بي سواد و يك عده دختر تازه بالغ در حرمسراي بهمن نشسته اند درباره ي اين "نظريه پردازي ها" بحث كرده اند. آقاي عبدالرضايي واقعا شما به دنبال اين طرفدارها هستيد؟ پس خودتان را تمام شده بدانيد.
مي گويند : "وقتی می‌گوییم «شعر» و وقتی می‌گوییم «شاعر» همیشه فکر می‌کنیم که شعر و شاعری چیزهایی است بسیار پاکیزه و... یک جور حالت لوکس پیدا کرده. . . " من نمي دانم كدام ك... اينطوري فرض كرده كه شعر چيز لوكسي ست؟ شايد منظورتان مثلا غزلسراهاي مكتبي هستند؟ آره آنها اينطوري فكر مي كنند. خواهشمندم با نظريه پردازي تان آنها را نجات دهيد!!
و در انتها مي گوييد :" ادبیات را شاید از این رفتارهای اجتماعی و روان ژورنالیستی یک مقدار باید جدا کرد. " خدا پدرت را بيامرزد. من هم به شما چنين توصيه اي مي كنم. از اين ژورناليست بازي ها و دلقك بازي ها دست برداريد. به ضرر خودتان است. البته من قصد توهين به داريوش خان را ندارم ولي شما رفته ايد با يك ژورناليست كه اتفاقا از شعر چيزي نمي داند صحبت كرده ايد و او هم نفهميده شما چه گفته ايد. اگر واقعا راست مي گوييد با يك آدم حرفه اي ادبيات و يك صاحب نظر مصاحبه كنيد تا كمي به اين حرفهاي سطحي شما گير بدهد (البته اگر كسي به جز خودتان و عبدالرضايي را به عنوان صاحب نظر قبول داريد)
اميدوارم داريوش خان به اين نظر اجازه ي نمايش بدهند.
IP: 217.219.76.101

-- مثل تمامي اين اسم ها من نيز اسمي مستعارم! ، Sep 15, 2007

شعر پسامدرن و پساهفتاد و...
این ها همه مثل یک جوک خیلی بی مزه و لوس به زودی فراموش می شود. البته جهان ادبی متوهمین این بازار آنچنان کوچک است که حتمن به "گوزیدنی" و "ریدنی" می لرزد!

IP: 83.178.4.116

-- خواننده ، Sep 15, 2007

سلام بر رادیو زمانه و اهالی!
والبته با سپاس از پرهام شهرجردی که مثل همیشه خلاق می نویسد.پرهام باور کن تا حالامتن سخنرانی ا ت در همایش دبستان لندن 9 بار خواندم آقا کولاک است و واقعن بعداز توطئه سکوتی که متوجه کتاب خطرناک عبدالرضایی در طی چند ماه گذشته شده بود و تقریبا چه در مطبوعات روشنفکری و چه روزنامه ها حتا حاضر نشدند خبر انتشار الکترونیکی این کتاب را بزنند.حالا نقدهایی که نوشته شد و هرگز منتشرش نکردند پیش کش! این مقاله تو مهمترین دفاع از این کتاب مهم بوده دست مریزاد!
امیدوارم این بالانویسی آن آقای گمنان ناراحتت نکند بعضی چنان با علی حسادت می کنند که حد ندارد و اصلا شاید همه مشکلات عبدالرضایی ناشی از همین مخاطب انبوهی باشد که دارد.ظرف یکسال گذشته ندیده ام که کسی یکی از کتابهایش را داشته باشد بلکه اغلب کتابهای علی را از سایت تو کپی کرده اند.هیچ کدام از ناشرانش نیز اجازه ندارند یکی از کتابهایش را منتشر کنند نشرنارنج و نشر نیم نگاه هم که ناشر لااقل 5 کتابش بوده اند هر دو درشان تخته شد. نشر همراز هم تمام نسخه های چاپ دوم شینما را از بازار جمع کرده است و در واقع تنها کسی که جلوی همه این اعمال سانسور ایستادگی کرد کسی جز تو نبود.درحالی که همه شاگردان علی و شاعران و منتقدانی که از طریق او مطرح شده اند مدام به او خیانت می کنند تو یک تنه خلاء همه دوستانش را پر کرده ای.پس دستت را می فشارم و خوشحالم که هنوز کسی هست که یک تنه حصانت و محافظت از شعر واقعی کند. آن هم کسی که هیچ کم و کاستی از عبدالرضایی نداشته از نثری خودویژه نیز برخوردار است که پهلو به شعر می زند.راستی دیشب مصاحبه بهزاد بلور با تو و علی را در ویدیوی بی بی سی تماشا کردم عجب یئنیفرمی دست و پا کرده اید محشر است و واقعن همین انتخاب لباس از هر شعری شعرتر است. حرفها و توضیحات تو طبق معمول متین و هوشمندانه بود اما چشمهای باهوش شاعر را بی قرار دیدم و این نگرانم کرد بقول مختاری شاعری مثل علی زاده اظطراب جهان است اما این بی قراری و حرکتهای مدامش در طول صحنه کمی نگرانم کرد لطفن مواظبش باش!!1
IP: 82.31.141.180

-- میثم تنگستانی ، Sep 16, 2007

اين گونه مصاحبه ها خوب است و نشانه ي زنده بودن فكرهاي تازه در خصوص شعر پيشرو ايران اما اولا همه بايد بدانيم كه شعر پيشرو به ويژه از دهه ي هفتاد به اين سو يك فرمول و چارچوب معين و پلاك خورده ندارد كه اگر اين طور بود وجه تجربي آن به خطر مي افتاد و در ثاني شعر دهه ي هفتاد با يك يا دو نفر پا نگرفت . اين شعر نتيجه ي يك دوران تاريخي بود و نه نبوغ يك فرد . از سوي ديگر شعر هفتاد گر چه مولفه هاي سبكي دارد اما امتياز مهم آن در تغيير نوع نگاه شاعر و بالطبع مخاطب به شعر است و مرزهاي آن . به گمان من هنوز مطلبي اساسي درباره ي شعر دهه ي هفتاد نوشته نشده و بايد اين هيجان ها فروبنشيند تا بتوان فارغ از هياهو در اين مورد گفت و شنيد .
IP: 80.191.225.7

-- بهزاد خواجات ، Sep 16, 2007

آقای اله وردی! فکر نکنم سابقه ادبی شما و لااقل حضورتان در مطبوعات به بیش از 5 سال برسد که چنین مدعی تاریخ شعر هفتاد شده اید. آقای عبدالرضایی گفتگویی دارد که سال 80 با سجادصاحبان زند انجام داده و روزنامه همشهری آن را طی سه هفته و در سه قسمت منتشر کرده است و درآن مصاحبه کتاب شینما را کتابی پسا هفتادی معرفی می کند.در واقع بنیانهای نظری پسا هفتاد ریشه در سالهای میانی هفتاد دارد و تنها کسی هم که برای اولین بار از نظریه هفتاد صحبت کرد ، قابل توجه جناب خواجات!، همان علی عبدالرضایی بوده ،زمان: شهریور سال 72-مکان:جلسه شعر امروز که حوالی میدان شیراز برگزار می شد و در آن اغلب شاعران مطرح معاصر حضور داشتند . نوار و سی دی آن سخنرانی را که به صورت حرفه ای توسط م-روان شید فیلمبرداری شده همه دارند و اتفاقا بهتراست بدانید که درآن جلسه بهزاد زرین پور و رضا چایچی بر علیه تئوری هفتاد بحث کردند و به حمایت از باباچاهی که در آن زمان هنوز پسانیمایی نشده بود و شعرهای بندتنبانی دهه شصتی می نوشت پرداختند تا شعرشان سهم بیشتری در صفحات مجله آدینه داشته باشد. در واقع علی عبدالرضایی بخاطر همان سخنرانی معروفش که درآن شعرها و نظریات بنیانی نیما و شاملو را رد کرده بود و به تشریح شارلاتانیسم براهنی در شعرسازی پرداخته بود مدت 5 سال از تمام مجلات و محافل شعری طرد شد و شاید اگر اصرار فلاح باعث نشده بود هرگز حاضر نمی شد پاریس در رنو را هم منتشر کند.
این قضیه سر دراز دارد که بماند برای وقتی دیگر اما بهتراست آرش اله وردی و امثالهم بدانند که علت اینکه از شنطیا خواسته شد تا به اطلاع ایشان برساند لطف کرده از نام پساهفتاد استفاده نکنند بخاطر این بود که خلط مبحث نشود و مخاطبان شعر دچار سردرگمی نشوند نه اینکه ایشان بیاید و طبق مد شارلاتانیسم معاصر دست پیش را بگیرد.با اینهمه اگر ایشان اثبات کنند که پیش از مقاله منصور پویان با نام «تدارک گوشی برای این شعرهای پساهفتادی» http://www.poetrymag.info/revue/04/pouyan-m-h05.html
که 17 ماه پیش در مجله شعر منتشر شد. در مطلبی از نام پسا هفتاد استفاده کرده اند حرفی نیست، مطمئن باشند که عبدالرضایی هم طبق معمول از حق و حقوق خود می گذرد .بهتراست بدانی اعتراض به شما جهت استفاده از نام پساهفتاد به این دلیل بوده که کمترین نزدیکی با نظرگاههای دهه هفتاد ندارید یعنی به نطر می رسد که شما در نوشتارتان با متن هنوز برخوردی پیشا پاریس در رنویی دارید و این را می توان از همان کتاب عصبانیت شما دریافت.نزدیکی صوری در استفاده از شگردهای زبانی دهه هفتادی باعث نمی شود که هر نوآمده ای را که هنوز نیامده بلکه برگشته و شعر را فقط در ادا دنبال می کند هفتادی یا پساهفتادی بنامیم .با همه اینها اگر شما بسیار دلشده این نام هستید و می خواهید از تاوانی که هفتادی ها متحمل شده و رنجی که کشیده اند برای خود ره توشه بسازید حرفی نیست.ما از این سطحی نویسی های رایج شده که فقط تقلید از سطح شعر هفتادمی کند خودمان را جدا سر و سوا می کنیم. ضمنا جناب پرهام شهرجردی به عنوان نظریه پرداز و منتقد وسخنگوی جنبش شعر پساهفتاد منتخب شاعران کلیه دبستانهای شعر و شاعران پساهفتادی داخل و خارج کشور هستند که بزودی با برنامه هایشان بیشتر آشنا خواهید شد. و به اعتقاد من پرهام شهرجردی که شاگرد ارشد ژاک دریدا بوده و بنیانگذار سایت اینترنتی دریدا و مدیر خانه ادبی موریس بلانشو در فرانسه می باشد وتنها فارسی زبانی است که پروفسور ادبیات پست مدرن است و تز او در باره بارت و میلان کوندرا در مجلات روشنفکری فرانسه بارها به چاپ رسیده است، کسی نیست که اهل این بازی ها باشد و سخنرانی اش متنی نیست که چهار تا خواننده متون ترجمه بتوانند درباره اش نظر بدهند.بحث او درباره شعر پساهفتاد نیز نظریه ای صرفا در باره زبان فارسی نیست که برخی فکر کنند که جایشان تنگ می شود.ای کاش همه می توانستند کتاب پسا هفتاد او را بخوانند تا حوزه نقد و نظر در فرهنگ فارسی معنا و جایگاه تازه ای پیدا کند.
IP: 82.31.141.180

-- میثم تنگستانی ، Sep 16, 2007

پرهام جان کار بزرگی را آغاز کرده ای عزیز! آب در خوابگه مورچگان ریخته ای کار شما در دبستان لندن همه را فعال کرده است.براهنی ظرف یک هفته از گانادا می آید به لندن و دقیقا 5 روز بعد از همایش دبستان لندن برای خودش شب شعر می گذارد
http://www.shahrvand.com/?c=117&a=1602
نه برای شعر بلکه رقابتی ناسالم و استفاده از نفوذ خود به عنوان رییس پیشین انجمن قلم در کانادا و ایجاد فضای کاذب بر علیه شما در محافل شعری انگلیس وبعد از آن از قرار معلوم دیروز مجید نفیسی از آمریگا آمده بود در لندن شب شعر داشت می بینی چه کرده اید؟ همه به تک و تا افتاده اندومرسی که بیدی نیستی و با این بادها نمی لرزی واستوار و پابرجا هنوز کنار علی ایستاده ای و گروه کارسازی را جهت پیشبرد شعر فارسی و طرح زبان فارسی در جهان براه انداخته اید.
مشکل دوستان که اینگونه بی انصاف نظر می دهند متوجه نظرات و شعرتان نیست ببین چقدر حقیر دوسطر از شعر درخشانی مث ابزوردیته را علم می کنند و فضایی اپورتونیستی جهت فضاسازی برای مخاطب عام می سازند؟آری قدرت شعر عبدالرضایی و نثرش در هرمافرودیت این است که از اسفلالسافلین برج می سازد. علی جان لازم است بدانی از وقتی که به حمایت موسیقی زیرزمینی برخاسته ای و دربرنامه زیرزمینی بی بی سی شعر می خوانی نگاه نسل جوان به شعر جدید عوض شده است به اعتقاد من این حرکت تو بسط و اجرای تئوری اقتصاد متن است پس خواهشم این است مثل همه کارهایت دست از همکاری با بهزاد بلور نکشی و به این نهضت آشتی مجدد مردم با شعر آوانگارد ابعاد تازه ای بدهی.بهتراست بدانی که تک تک اصطلاحاتتان دارد در بین نسل عصیانگر جدید می رود.
.زیاد سرت را به درد نمی آورم.نمی خواستم بنویسم ولی نوشتم که بدانی مخاطب واقعی می فهمد که شما دارید چه می کنید بیهوده نیست که مردم اینهمه شما را می خوانند. با آرزوی پیروزی برای کلیه دبستان ها و نهضت پسا هفتاد
IP: 82.31.141.180

-- نغمه ، Sep 16, 2007

سلام پرها م شهرجردی! الان داری به این فکر می کنی که با چه کوتوله هایی معاصری اما اینطور فکر نکن.این حرفها را از وقتی که اینترنت مد شد بر علیه عبدالرضایی زده اند و حسرت به دل مانده اند که علی حتا یکبار پاسخشان را نداد. حالا می خواهند حرص تو را دربیاورند تا شاید انتقام عبدالرضایی را از تو بگیرند.دوستان عبدالرضایی افرادی مثل خواجات هم از این می سوزند که عبدالرضایی هرگز از هیچکس مثل تو حمایت نکرد وقبولش نداشت. من با عبدالرضایی خیلی مشکل دارم یعنی مسیر زندگی من را عوض کرد اما متاسفانه او شاعر بزرگ ماست کاریش هم نمی شود کرد و تو البته این را بهتر از همه می دانی
IP: 82.31.141.180

-- نوروزی ، Sep 16, 2007

salam aghaye shahrjerdi !lotfan darbareye uniforme dabestane lanan kami tozih dahid chera dar hamayesh landan teeke parchehaye jean ro roye kotoe khodetoon dookhte boodid?
IP: 82.31.141.180

-- roya ، Sep 16, 2007

و این بار صدایش بلند بود
و در سکوت دره پیچید:
زرررت!
بله آقا؟
خیر با شما نبودم!
زمزمه می کردم
چند صدایی
که یکباره صدا کرد:
زرررت!

چیزی شکست
چیزی در سکوت آن دره ی کوچک شکست
که بود صدا کرد مرا:
شاعر؟
و شعر واژه ی مجهولی بیش نبود:
زرررت!
بله آقا؟
خیر با خودم بودم
و در چشم باد می نگرم
که مرا با خود برد!

IP: 89.182.107.254

-- رهگذر مستعد ، Sep 16, 2007

من نه كاري به اله وردي دارم و نه كاري به كساني كه عبدالرضايي را دزد مي خوانند. چون هيچكدام از اينها برايم اهميتي ندارند.بحث آقاي شهرجردي هم چيز تازه اي برايم نداشت و البته اين قسمت حرف اله وردي را تاييد مي كنم كه بحثي در حد كودكستان لندن بود نه دبستان لندن ! بحث اله وردي هم اين نبود كه او نظريه پرداز پساهفتاد است كه بحثهاي او هم دبستان تر از كودكستان نيست. اگر دعوا بر سر نظريه ي پسا هفتاد است من خيالتان را راحت كنم و آن را به نام آقاي شهرجردي سند مي زنم تا سطحي بودن و كودكانه بودن آن هم به ايشان برگردد كه برمي گردد. اما از طرفي به دوستان زيرزميني توصيه مي كنم مواظب باشند. چون پس فردا ممكن است آقاي عبدالرضايي به خاطر حضور در برنامه ي موسيقي زيرزميني بي بي سي، از اين پس موسيقي زيرزميني ايران را نيز تحت تاثير خودشان بدانند !! پس خوب گوش كنيد آقاي عبدالرضايي ! تمامي بچه هاي موسيقي زيرزميني ، نقاشي خياباني و غيره از بي بي سي نفرت دارند. آنها به معناي واقعي زيرزميني هستند و نه به بي بي سي و نه به كيهان نه به "حوزه ي هنري"(پاتوق قبلي شما) نه به راديو زمانه و نه به هيچ كجاي ديگر التفاطي ندارند. شما همواره عاشق تريبون هاي رسمي و بورژوازي بوده ايد! دروغ مي گويم؟ در ايران كه بوديد در كدام تريبون و مجله ي غير دولتي غيررسمي ، مستقل و يا زير زميني چيزي نوشته ايد. من يك يك نقاش گرافيتي هستم در جاهايي غير از اين از شما چيزي نخوانده ام. از صدقه سري دوم خرداد و لعنتي هاي ديگر شعرهايتان مطرح شد و كتاب جامعه و شينما هم چيزي بيش از ايده هاي دوم خردادي كه امروز به انها فحش مي دهيد نيستند. راستي آقاي شهرجردي كه از "بورژوازي" حرف مي زنند و مي خواهند بر عليه آن بشورند لطفا در آينه نگاهي هم به خودشان بياندازند و در همان حال آقاي عبدالرضايي را تماشا كنند توي بي بي سي و درود بفرستند بر اين شاعر پساهفتاد ضد بورژوازي كه مي خواهد جهان را توي بي بي سي بلرزاند! آقاي عبدالرضايي نگران نباشيد نام شما فراموش نمي شود. تو معروف مي شوي عزيزم ! منتها توسط بي بي سي و حوزه ي هنري و غيره. لطفا دست از سر زيرزمين بردار برادر من ! خجالت بكش. حتم دارم تو تا به حال با زيرزميني هاي واقعي كه در ايران هستند برخورد نداشته اي. گرافيتي هاي تهران را ديده اي؟ نديده اي و گرنه امكان ندارد از نفرت آنها از بي بي سي چيزي نداني. يادم مي آيد كه در اوج جنگ لبنان آنها ويژه نامه اي منتشر كردند با نام "بي بي سي دروغ مي گويد". شما هم دروغ بگوييد و از اين طريق "مشهور" شويد. ولي لطفا در زيرزمين كه به شما ربطي ندارد دخالت نكنيد.
IP: 217.219.87.185

-- pouria from tehran ، Sep 16, 2007

ظاهرن کار از پارانویا هم گذشته. این دیگر قانقاریای مغز است!
طفلکی ها عرصه ی ادبیات را رینگ مشت زنی انگاشته اند و هی برای ترهات هم هورا می کشند! تو را به خدا همین کامنت بالایی را که به نام نوروزی است یکبار دیگر بخوانید. این همه حقارت و زبونی، متراکم در چند سطر!
می گوید: "من با عبدالرضایی خیلی مشکل دارم یعنی مسیر زندگی من را عوض کرد اما متاسفانه او شاعر بزرگ ماست کاریش هم نمی شود کرد..."

نه! حتی عاشقان سینه چاک رومی و حافظ هم در تعریف و تمجیدِ آن بزرگان اینچنین اغراق نمی کنند.

این رفیق من می گوید: حرص نخور! کم نیستند متوهمین خودشیفته ای که مکتب نرفته ملا شده اند و رتب و یابس خود را در عرصه کوچک نشریات اینترنتی به هم عرضه می کنند، برای هم هورا می کشند و برای آن ها که جدی نمی گیرندشان، شاح و شانه!

می گوید: این ها فکر می کنند به بازی گرفته نشدنشان در عرصه های جدی ادبیات، نتیجه ی طوطئه ی گروهیِ مردم ایران است! برای همین، و محض جبران مافات، هی خودشان از خودشان تعریف می کنند و نان قرض هم می دهند.
می گوید این ها حساب نان هایی را که به هم قرض می دهند البته دارند و هر عیبی داشته باشند، در این حوزه دقیق اند و اهل حساب و کتاب! برای همین هم، بعضی از این ها که خیلی اهل حساب و کتاب اند، و یا خیلی حسابگر، به منظور اجتناب از بدهکاری به دیگران، گاه گداری هم با نام های مستعار از خود تعریف می کنند و خودشان می شوند هوراکش خودشان!
من می گویم: الله اعلم!
رفیقم به ساده دلی من می خندد!
IP: 83.178.177.171

-- فرزاد خواننده ، Sep 16, 2007

با سپاس از رادیو زمانه که وقتی را به این بجث اختصاص داد. بعد از اینکه برنامه‌ی رادیو زمانه را گوش کردم، کنجکاو شدم که سخنرانی آقای شهرجردی را بخوانم. بعنوان یک خواننده و کسی که ادبیات معاصر ایران را دنبال میکند، از این سخنرانی بسیار لذت بردم. شنوندگانی پیغام گذاشته‌اند و صحبت‌هایی را مطرح کرده‌اند که گویا بیشتر به کینه‌توزی و خصم آنها برمیگردد تا محتوای سخنرانی. من بعنوان یک خواننده، از بحث‌های مطرح شده تحت عنوان خطر شعر، به نکات مهمی برخورد کردم. نکات ارزنده و آموزنده‌ای که سالهاست در نقد و نظرهای ادبیات فارسی غایب است. مثلا" بحثی که تحت عنوان زبان بیگانه مطرح میشود، بحثی که درمورد امکانات تبعید میشود، یا صحبت از این میشود که چطور میشود در کالبد شر رفت، و یا ساختارشکنی کردن از ساختارهای مردمی و فولکلوریک، هرکدام از این بحثها، صحبتهای پایه‌ای و اساسی‌ست که به نظر من نمیتوان به دلیل خصومت شخصی آنها را زیر سوال برد یا آنها را بی ارزش دانست. شاید زمانه میتوانست روی اینجور مسائل تکیه کند و تنها با تکیه بر یکی دو کلمه، بحث را معطوف به آن چیزها نکند. به هرحال از این برنامه لذت بردم. با سپاس
IP: 213.251.189.203

-- صنم ، Sep 16, 2007

ترهات بار کامنتدانی می کنید که چه؟ چرا چرند می نویسید؟ من خیلی درباره موسیقی زیر زمینی نمی دانم اما بی شک پاریس در رنو نقش بزرگی در تغییر ذهنیت ترانه سراهایی چون شاهکار بینش پژوه داشت که آن ترانه معروف علیرضا عصار را نوشت وضد عشق بود و البته خیلی از ترانه هایی که شادمهر عقیلی خوانده که همه شان نسخه دست چندم یک تکه از منظومه بلند پاریس در رنو نمی شوند مثل این« خواستم اینهمه دل را به تو تقدیم کنم/ به جهنم که نشد عاشق وی خواهم شد» که خود شاهکار بینش پژوه به این تاثیر پذیری در گفتگویش اقرار کرده است و خود را مدیون پاریس در رنو می داند اصلا شکل گیری موسیقی زیر زمینی بدون وقوع شعرهای دهه هفتاد کاملا غیر ممکن بود و نکته دیگر اینکه متاسفانه هیچکدام از نشریات چه دولتی و چه غیر دولتی تا پیش از اینکه عبدالرضایی به چهره تاثیرگذاری تبدیل شود هیچ شعری از او منتشر نکرده اند مگر اینکه او خواسته باشد مجله یا نشریه ای را مطرح کند این را همه می دانیم حتا یکی از شروطش برای چاپ کتاب به ناشرانش این بوده که بعداز نشر کتابش باید کتابهای دوستانش را هم منتشر کند بیهوده نیست که همه کتابهایش جزو اولین کتابهای ناشرانش محسوب می شود مثل فی البداهه در نشر راه ابریشم و نیم نگاه یا پاریس در رنو در نشر نارنج و کتاب اولش در نشر ویستار و ...ضمنا عبدالرضایی تنها شاعر مطرحی بوده که در طی دوم خرداد فقط دوبار با روزنامه هایی مثل جامعه و عصرآزادگان مصاحبه کرده ما بقی اگر چیزی بوده بیشتر مقالات و جوابیه هایی بوده که برعلیه همین دو مصاحبه او منتشر می شده مسلنا با همین مطبوعات دوم خردادی شاعرانی مثل سپانلو ،صالحی یا حتا هم نسلانش چون فلاح و زرین پور که یک دهم او هم شعر ننوشتند لااقل 20 برابر او مصاحبه کردند .اگر نگاهی به مجلات آدینه،گردون، یا دنیای سخن بیفکنید می بینید نسبت به همنسلانش کمترین حضور را دراین مجلات دارد درحالی که همان زمان انتشار این مجلات داشته بهترین شعرهایش را می نوشته.ضمنا یک عده دارند با طرح تهمت و دروغ درباره حضورعبدالرضایی درحوزه هنری، جایگاه آن نهاد را رفیع می کنند مواظب باشند که درباره گاردها و موضع گیری های عبدالرضایی همه می دانیم و اصلا شاعران و متصدیان حوزه هنری تشنه خون علی بودند اگر چه من مطمئنم که عبدالرضایی هرگز ابایی از جایی نداشته و اگر روزنامه کیهان هم جرات انتشار آثارش را داشت با آن همکاری می کرده پس دوستان بدانند که علی آنقدر خدمت به شعر فارسی کرده که تریبون ها را باآن بسنجیم نه علی را با تریبون ها.علت حضورش در آن برنامه موسیقی زیرزمینی هم بخاطر این است که بهزاد برادر دوست و همکارش شاعرگرامی ابول فروشان است و شاید اگر بخاطر کاراکتر هنری بهزاد بلور نبود هرگز در بی بی سی شعر نمی خواند.اصلا باید دید که رادیوی بی بی سی می تواند شعرهای علی را تحمل کند من بعید می دانم کمااینکه در همین برنامه جمعه پیش بارها بهزاد میکروفن را از دست عبدالرضایی گرفت چون شعرهایش زیادی زیرزمینی بود.بگذارید خلاصه کنم ضعف بزرگ عبدالرضایی این است که شاعری تنوع طلب است و بدون بستر نیز اموراتش نمی گذرد اصلا عبدالرضایی حتا اگر در جلسات کوهن،سه شنبه ها و یا براهنی شرکت می کرده فقط برای خوشگذرانی بوده واین را همه می دانند. متاسفانه حضور او در هر جلسه شعری فقط برای خوشگذرانی بوده و دائم به جایی می رفته که دست خالی به خانه باز نگردد حالا چون جلسات براهنی زیرزمینی بوده و بعضی ها در آنجا رفتار زیرزمینی می کردند او هم چندباری درآنجا حضور داشته اما درمورد حوزه هنری دیگر دارید چرت می نویسید دست بردارید من عبدالرضایی را از وقتی که کتاب اولش منتشر شد می شناسم یعنی وقتی که فقط 21 سال داشت.خیلی ها دارند خلط مبحث می کنند و این تهوع آور است لطفن بجای این حرفهای خاله زنکی یکی بیاید درباره انبوه نظریات تازه اش بنویسد یا اصلن اینها به کنار.بیاید یقه یکی از شعرهای معروفش را شیوه سرودن خیلی ها را تغییر داده بگیرد شما خسته نیستید از این جفنگیات!؟ او زندگی اش را پای شعر گذاشته و بخاطر همین نوشتن مجبور شده زنها و زندگی اش را ول کند.علی عبدالرضایی شاعر بزرگ شینما است و همین ب رای اینکه ستایشش کنیم کافی است والسلام.
IP: 82.31.141.180

-- بهروز علی پور ، Sep 16, 2007

به جز علی های عبدالرضايی، همه از علی عبدالرضايی متنفرند. بجز بسيجی ها، همه از سيد علی خامنه ای متنفرند. و اين نوچه بازی ها چه خوب به مرگ حرفه ای يك شخص می انجامد. هر كس كه مجيز خامنه ای را نگويد دشمن ملت ايران و جيره خوار بيگانگان است. هر كس كه چون شنطيا و سعيد احمد زاده ی دسته بيلی مجيز عبدالرضايی را نگويد دشمن شعر و منحط است. علی جان حالا زنده هستی و می توانی شانتاژ كني. وقتی پير شدی چه كسی می تواند به نامهای مختلف كامنت بگذارد و مجيز تو را بگويد؟ تو به دست خودت تمام شده ای نه به دست دشمنانت. اينكه می گويی مخاطب داری و كارهايت را زياد می خوانند چندان چيز خوبی نيست. كارهای شهيد مطهری و امام خمينی هم زياد خواننده دارد !!
ساموئل بكت وقتی نوبل گرفت برای آن پشيزی ارزش قائل نشد. فرض كنيم تو نوبل هم می گرفتي! آن موقع مثل يك گرسنه ی آفريقايی به جايزه ی نوبل حمله ور می شدی و تا صد سال اينور اونور كامنت می گذاشتی و همه ی عالم را تحت تاثير خودت می دانستی و حتی اعلام می كردی خدا در خلقت انسان از تو تاثير گرفته است! كمی از بكت تواضع بياموز. كمی صبر كن كمی سكوت كن تا شعرهايت روند تاريخی خودش را طی كند. می خواهی همين الان چندتا جوان را نام ببرم كه فردای شعر ايران خواهند بود؟ آنها ساكتند. در سكوت می نويسند. تو هم آنها را خوانده ای و می خواني. ولی چند سال ديگر بر جنازه های ما خواهند ايستاد و كاری نكن كه وقتی به شعر تو می رسند مسخره ات كنند. من اين را برای خودت می گويم چون روزگاری با هم رفاقت ها كرده ايم. تو شاعران جوان را از خودت متنفر كرده ای و فقط چندتا بی سواد را تحويل گرفته ای كه مجيزت را می گويند. علی جان برای روزهای پر انرژی جوانی ات متاسفم ولی بايد بگويم تو تمام شده اي. خودت تمامش كردی ! و حالا چندتا شاعر جوان بی سر و صدا هستند كه آمده اند ما را از اين سرا بيرون كنند. بايد با پای خودمان بيرون برويم تا با اردنگی بيرونمان نياندازند. تئوری های آقای شهرجردی هم نا اميدم كرد.
IP: 217.219.87.253

-- يك دوست قديمی ، Sep 16, 2007

علی جان دوست قدیمی ت راست میگوید خسته نیستی؟ کسی منکر قدرت و تاثیرگذاری تو نیست.تو شاعر بزرگی هستی چرا می خواهی این را مدام سر خواننده ات داد بزنی. تو رئیس جمهور خوبی بودی حالا هم بجای هشت سال پی در پی مدت 15 سال است که داری حکومت می کنی دست بردار! وقت آن است که از اریکه سلطنت بیایی پایین واز شاهنشاهی شعر کناره گیری کنی .کاری نکن که دوستان و طرفدارانت علیه ت قیام کنند.دست از حمایت علی های عبدالرضایی بکش .قسم به کلمه که تو همانقدر که به شعر خدمت کرده ای ظلم نیز روا داشته ای وجالب این است که مظلوم این ستمگری نیزخودت بوده ای.همه شاعره هایی که مطرح کرده ای دارند برعلیه تو تبانی می کنند.شاعرانی که امروز مجبورشان می کنی از ترس مجیز تو را بگویند فردا انتقام می گیرند.بگذار شینمایت در تاریخ ادبیات بماند بگذار پاریس در رنو همچنان کتاب بالینی نسل جدید باقی بماند اینقدر نگو به منتقدانت که متاثر از تو اند.این روش خوبی برای ما نیست.علی مواظب باش که حالا 37 سال داری چشم که هم بزنی وارد دهه پنجم عمرت می شوی آنوقت وقت چندانی باقی نمی ماند که تصاویر شاعری شورشی را از ذهن مخاطبانت بزدایی.من همانقدر که به خوانش شعر عبدالرضایی معتادم از شاعر آن شعرها و از خودخواهی و تگبرش انزجار دارم چرا!؟ علی به اینها فکر کن!
IP: 82.31.141.180

-- رضا ، Sep 16, 2007

آقای عبدالرضایی اگر اینجا را می خوانید در جریان باشید که به اسم شما در کامنتدانی شعر حسنا صدفی در سایت وازنا پیام گذاشته اند لطفن سری به آنجا بزنید چون بعضی ها فکر می کنند شما آن پیامها را گذاشته اید
IP: 82.31.141.180

-- فریبا ، Sep 16, 2007

سلام.اینکه قصد در رقم سطور را بی غرض و اغراض تصویر کنم و ادعای این مطلب را مطلوب باشم ،سخن به گزافه بافته ام که چه خود اذغان به این مهم کنم چه دگران چو رسم معروف و مالوف پی نوشت بنده سعی در تدارک درک این مدروک مر حقیر را و سایر مخاطبین بنمایند.آنچه به عینه و به فاهمه از متن به حکایت مشهود بودیم و در قبل اینجانب هم بوده اند به شواهد موجود در اظهاری از انظار،انگار بیشتر به سیفی می ماند از پیش رو بسته مر خاطب این مقال از مصاحبت را، ولی بنده حقیر نه در بند تعریفات حاکی از تملق بی جایم و نه غرض ورزی با خاطب این مصاحبت جسته ام ،بلکم خواست به رقم سطوری چند را جهت تبیینی نه صرف عقلانی و حسی و انتزاعی و عینی دارایم.
آنچه جناب دکتر شهرجردی در مطالبی از مصاحبتشان به آن پرداخته اند و در بیان آن بر آمده اند مواردی بود که شاید از شدت استعمال و درجی بی کشف و تدقیق تا کنون به این حد از تبیین نایل نشده بود و چون به سنخی استدراک بوده اند جماعت شاعر و نویسنده ،بداهتی در این امر متصور بوده اند که تنویری از این باب را جهت اطلاع خلق الله ننموده اند و آنگاه که شخصی به این حد از تبیین جهت تنویر ارادت و تفاعل نموده ،محکوم به احکامی از پیش تعیین شده و غیر مقبول و البت منسوب این سنخ که در زمان فعلی بسیار نشان یافته است،شده! و باز ذکر این نکته هم بی راه و تهی از خیر و لطف نخواهد بود که برخی دوستان هم موطن بنده،واز جمله بنده حقیر هم که خود را مستثنا از دوستان نمی کنم ، هر گونه سخن گفتن و نوشتن در هر باب و از هر باب را اگر در قالبی از الفاظ ثقیل و نظریاتی رازگونه و از این دست بود را به عنوان متنی نمونه مقبول می شویم و در غیر این صورت را که به فرا زبانی از این دست نباشد و به راحتی دریافت و هضم ننماییم، موکول به کودکستان و کودک ماب و کودک سنخ می نماییم غافل از اینکه استنتاج هر استدلالی به هر نحو اگر به راستا موجد باشد فبه المراد ، نیاز به طمطراق مطلوب نیست.در انتهای عرایضم، اشارت به این امر هم دارم که جناب دکتر شهرجردی از باب حضور در فرنگستان و مهد اندیشه نو اشخاصی چون دریدا و بارت و غیره و شناخت به زبان تکلم این اندیشمندان ، بی واسطه مدروک به آنچه بنده و هم موطنانم با تبختر مترجمین و اسرار نوشتاری در متونی ناشی از ترجمه ،هستند و تحقیق و تدریس در یکی از معتبر ترین مکاتب عالی فرنگ به زعم راقم این سطور ،بنده حقیر ،دست کم این قابلیت را برای ایشان محرز می گیرد که در صورت تمایل میل به نوشتاری ثقیل کنند که چه بسا مورد تشویق بنده و دگران نیز قرار گیرند و تدقیق در عدم برخورد اینگونه شان را باید یا از خود ایشان جویا شد یا در جا و مکانی دیگر جست . و السلام.
IP: 80.191.192.4

-- امامقلی میرزا ، Sep 17, 2007

بعضی ها چقدر بی انصاف و ضد هنرند و از فرط بی مایه گی و فقر مطالعه غفط قادرند به حواشی بپردازند تقریبا جز یک دو مورد هیچکس به مفاد و موارد مطروحه در گفتگو نپرداخت یا به بیان دیگر نتوانست وارد حلقه بحث شود.و اما بعنوان یکی از شنوندگان موسیقی زیرزمینی بی بی سی و علاقمندان به اجرای بهزاد بلود باید عنوان کنم که ظرف چند هفته ای که آقای عبدالرضایی با بهزاد همکاری می کند.این برنامه بسیار رادیکال شده است و می توان گفت که با ترکیب کنش های مردمی بهزاد وخصلتهای روشنفکری علی، پرطرفدارترین برنامه رادیو بی بی سی بدل شده است به فرمی هتری که جمعه شب هر هفته اجرا می شود باید اقرار کنم مدت سه هفته است که من این برنامه را ضبط می کنم و در طول هفته به آن گوش می دهم و به اعتقاد من کاری است فوق العاده. نظر واقعی من این است که همکاری بهزاد بلور بعنوان طلایه دار و ادامه دهنده شیوه های اجرایی زنده یاد فریدون فرخزاد و علی عبدالرضایی به عنوان شاعری آوانگارد این برنامه هنری بی بی سی را بدل به هنر پرفورمنس کرده است و من مطمئنم آنان که صرفا به لنتقاد از اجرای این برنامه در بی بی سی می پردازند یا تاکنون از شنوندگان این برنامه نبوده اند و یا اینکه کاملا از قافله پرت اند.
IP: 82.31.141.180

-- مهرانه ، Sep 18, 2007

هیچکس به اندازه علی عبدالرضایی نمی تواند تا این حد قربان خودش برود و برای خودش و به نفع خودش کامنت بگذارد
مشک آن است که خود ببوید نه آن که عطار بگوید
آقا لطفاً این دکان عطاری ات را تعطیل کن که بوی گندت دنیا را گرفته است و خود بی خبری
IP: 81.66.34.237

-- Simin Alavi ، Sep 18, 2007

faghat ali abdilrezaei mitavanad inhame charand beshnavad va kham be abro nayarad baz benvisado benvisado benvisad.mohem karnameye shaer ast ke motasefane mesle oo dar hale hazer meyane shaerane hazere moaser yaft nemishavad pas hagh darad ke ghorbane khodash beravad shoma fohshetan ra bedaheed ke oo dar in 20 saal be aan adat darad veghti fohsh mishenavad hes mikonad ke darad khallaagh kaar mikonam befarmaeed!
IP: 217.206.134.130

-- rozi ، Sep 18, 2007

برای من اهمیتی ندارد که کدام یادداشت را در این کامنتدانی چه کسی نوشته است. فرض را بر این می گذاریم که همه اینها را یک نفر نوشته است.برای من این جالب است که برخلاف کامنتهایی که به فحاشی عبدالرضایی برداخته اند کامنتهایی که در دفاع از عبدالرضایی نوشته شده است سندیت دارد و کسانی که در دو دهه اخیر شعر فارسی را بصورت حرفه ای دنبال کرده اند بخوبی می دانند که انتشار کتاب باریس در رنو باعث شده که شعر فارسی جان تازه ای بگیرد.من عبدالرضایی را با این کتاب و دو کتاب شینما و جامعه می شناسم.سه کتابی که اگر توسط هر شاعری در هر کشوری منتشر می شد مقدمات جهانی شدنش را فراهم می کردند.دعوت می کنم که دوستان بجای رد و بدل کردن حرفهای خاله زنک که ربطی به شعر ندارد رساله شهرجردی را که درباره کتاب خطرناک عبدالرضایی نوشته شده بخوانند و اگر دیدند که شهرجردی در جایی از این نو شته یا حتی همین مصاحبه غلو کرده یا کتمان حقیقت نموده بنویسند.دوستان نترسیم اگر یکی می آید و علی را شاعری جهانی خطاب می کند.او جهانی است مدرک !؟همین کتاب جامعه وهمین کتاب خطرناک.آیا اینهاکافی نیستند؟ امیدوارم علی عبدالرضایی مثل همیشه صبر اختیار کرده از این همه نامردمی و بی انصافی نرنجد. در این دومصاحبه که با یاران دبستان لندن انجام شده در تمام کامنتها هر ادعایی که در دفاع از عبدالرضایی نوشته شده براحتی قابل اثبات است اگر چنانچه کسی در موردی شک دارد می تواند اعلامش کند تا مدارک و اسناد دراختیارش قرار گیرد.عبدالرضایی تنها شاعر دهه های اخیر است که همه گونه منتقدی در تقدیر از او نوشته اند از حقوقی و آتشی و دستغیب و براهنی و نصرت رحمانی گرفته تا سیمین بهبهانی و تمیمی و همه منتقدانی که در دو دهه اخیر مطرح شده اند و این کارنامه کمی نیست
IP: 217.206.134.130

-- ناصر ، Sep 19, 2007

به پرهام شهرجردی بگویید کلمات ریدن و گوزیدن و کردن و سپوختن و این حرف ها هزار سال پیش در شعر فارسی تجربه شده. می گویید نه؟ بروید دیوان سوزنی سمرقندی را باز کنید و اگر فارسی سوزنی را می توانید بخوانید حالش را هم ببرید. بروید دیوان انوری را باز کنید. دیوان سیف اسفرنگی را باز کنید و ببینید بکنی گری را در چه معنایی به کار برده است؟ ... از مهدی جامی که دست کم بیشتر از سایر گردانندگان زمانه با شعر آشناست انتظار می رفت دوستانش را متقاعد کند که شعر فارسی چیست؟ و نمایندگان آن کدام اند؟ ...
IP: 85.133.189.157

-- بدون نام ، Sep 20, 2007

در بالا آقایی نوشته اند:
عبدالرضایی تنها شاعر دهه های اخیر است که همه گونه منتقدی در تقدیر از او نوشته اند از حقوقی و آتشی و دستغیب و براهنی و نصرت رحمانی گرفته تا سیمین بهبهانی و تمیمی و همه منتقدانی که در دو دهه اخیر مطرح شده اند و این کارنامه کمی نیست
.
دوست گرامی، شما فکر می کنید خانم بهبهانی، یا نصرت رحمانی، یا تمیمی، منتقد اند؟
.
حقوقی و آتشی درباره این فرد چه نوشته اند؟ کجا نوشته اند؟ و تازه اگر کسی را به عنوان استعدادی در آینده معرفی کرده باشند؛ شما می توانید از آن چنین استباط کنید که آنها جوانک مدعی مکتب سازی شعر لنگرود را ستوده اند. خوب است براهنی زنده است و حقوقی هم. دو منتقد اصلی شعر معاصر. این منتقدان اگر گوشه چشمی به امثال عبدالرضایی داشته باشند با کسی تعارف ندارند در کتاب های خودشان از او نام می برند و محاسن شعرسازی اش را می شناسانند. شما جوش نوشته های آنها را نخورید. منتقد زنده وکیل و وصی ندارد
.
از آقای رجبیان و سایت زمانه سپاسگزارم که دست کم، به مخالفان مطرح سازی بی دلیل این آقایان مدعی، جایی در حد کامنت نویسی می دهند و نوشته هایشان را رو می کنند. ای کاش در مطرح ساختن این افراد کمی تامل
ژورنالیستی را رعایت می کردید و بی جهت به مطرح ساختن کسانی که هیچ ریشه ای در شعر فارسی و سعر جهانی دارند، و جز سرقت کاری از دستشان بر نمی آید، نمی پرداختید.
IP: 80.71.112.33

-- عارف مقدم ، Sep 21, 2007

آخه شارلاتانیسم دیگه چه معنایی می تونه داشته باشه جز ...؟هیچ حرف تازه و مهمی دیده نمی شه که ...چی بگم؟ادامه بدید تا ادبیاتو ما هم یادبگیریم.دهه هفتادی که ادامه دادنش جز حماقت نیست چون به قول دلوز امتداد وحدت زبان یعنی منطقه گرایی،ناسیونالیسم و...فکر نمی کنم پرهام اینودرک نکنه چون می گن شاگردارشددریداست .

IP 212.6.32.170

-- آرش اله وردی ، Sep 23, 2007

تا جايي كه من خبر دارم پرهام شهرجردي شاگرد ارشد هايدگر و ارسطو هست. گمان نكنم سر كلاس‌هاي دريدا بره. شايد با دريدا گاهي برن سر كلاس هايدگر بشينن

IP 85.133.152.242

-- مزامير ارجمندي ، Sep 24, 2007

جالبه! بعداز ماجرای دبستان لندن خیلی ها به تکاپو افتادند که از این قبا کلاهی برای خودشان بدوزند هر جا که می روی صحبت از جنجالها و فکرهای تازه عبدالرضایی است آنها که حسادت دارند می آیند و فحششان را می دهند و آنها که عاشق شعر عبدالرضایی هستند بیشتر به عشقشان پُز می دهند اما تئوری دبستان لندن و اسم پساهفتاد خیال خیلی ها را راحت کرد و آن اینکه ققنوس هفتاد که با رفتن و مهاجرت عبدالرضایی خاکستر شده بود در شکل دیگری از علی و یاران دیگری که مطرح ترینشان پرهام شهرجردی فیلسوف است با نام تازه پساهفتاد بدنیا آمده است و این یعنی اینکه علی همه شاعران هفتاد را جا گذاشته است واز گروه کاری اخراج کرده است بنابراین حق می دهم به دوستان سابق و دشمنان آینده اش که ساز مخالف بزنند انگار شعر فارسی جان تازه گرفته است به گوش باشیم که خبرهای نو بشنویم از بازتاب ثمره چهارسال کارشبانه روزی و برگردان شعرهای بزرگترین شاعر چندقرن اخیر به زبان های اغلب دنیا.علی جان خبر جایزه اخیرت واقعا دشمن کش است بگذار جار بخورد تا حسادت کور شود عزیز! عزیزم خیلی خوشحالم . امیدوارم همیشه مثل همیشه سربلند و سرکش و پیروز باشی
90.201.131.17

-- ناصر همیشه علی عبدالرضایی ، Sep 27, 2007

خدا شفا بده!
همین!
IP: 83.188.170.44

-- بدون نام ، Sep 28, 2007

در بین این کامنت ها، یک نفر نوشته بود "هیچکس به اندازه علی عبدالرضایی نمی تواند تا این حد قربان خودش برود و برای خودش و به نفع خودش کامنت بگذارد" البته این موضوعی نیست که کسی از آن خبر نداشته باشد ولی با ابتکاری که مسئول این صفحه از خودش نشان داد، یعنی با گذاشتن شماره های IP در پائین هر کامنت، سندیت این ادعا روشن شد. به این شماره ها نگاه کنید: نام های میثم، نغمه، نوروزی، بهروز علی پور، رضا، فریبا و مهرانه، یعنی تقریبن همه ی کسانی که در تائید و قربان صدقه رفتن عبدالرضایی مطلب نوشته اند از یک Ip است!
IP: 82.31.141.180
من خیلی به امور فنی کامپیوتر وارد نیستم، ولی ظاهرن این معنایش این است که همه ی این کامنت ها از یک کامپیوتر ارسال شده. این طور نیست؟
یعنی می شود با این شعبده بازی های سخیف و نازل کسی شد و راه به جائی برد؟ شاید، ولی به کجا؟
عبدالرضایی خوب بود بعد از افشای سرقت های ادبیش در "الهدوانا" درس می گرفت و می فهمید عرصه ی ادبیات جای کلاه برداری و شیادی نیست. می فهمید این که آدم ها و نشریات جدی ادبی، جدی اش نمی گیرند به خاطر پدر کشتگی با او نیست، از این روست که این محدوده را پاک می خواهند و به دور از پلشتی. به دور از دروغ و دبنگ و فریب. نه فقط نشریات و محافل جدی ادبی، که هر خواننده ی جدی و علاقه مند شعر، نگهبان پاکی این حریم است.
آقای عبدالرضائی بعد از مفتضح شدن در ایران، حالا در انگلیس دکان باز کرده اند. و این بار شرکایی هم جسته تا بازار را زودتر بگیرد! بدون شک تا چند صباح دیگر که انگلیسی اش هم راه بیفتد، برای لانسه کردن خود برخی مجامع ادبی انگلیسی را هم مدتی، و فقط مدتی، فریب خواهد داد. (بخصوص که گول زدن آن ها به مراتب آسان تر است!) و بعد، حتمن تا مدت ها اخبار فتوحاتش در عرصه های جهانی شعر را، جار خواهد زد! گوش فلک را کر خواهد کرد که او دیگر او به راستی کسی شده است!
ایکاش آقای عبدالرضائی به جای صرف این همه وقت و انرژی برای این بازاریابی کاذب، کمی می خواند و می آموخت تا اگر جائی حرفی زد و اظهار نظری کرد، از آموخته های خودش بگوید و مجبور نباشد نظرات دیگران را، با کمی پس و پیش کردن، بنام خود تحویل دهد. آقای عبدالرضائی باید فهمیده باشد اگر دور و بری هایش گول می خورند، همیشه هستند کسانی که بیشتر از او خوانده اند، بیشتر از او می دانند، مچش را می گیرند و فریب اش را برملا می کنند.


می گویند یک نفر را می شود برای همیشه فریفت، شاید بشودهمه را یک بار گول زد،اما همگان را نمی توان برای همیشه فریفت.
نیاز به دیده شدن، شاید تا حدودی عیبی نداشته باشد، اما آدم وقتی برای دیده و مطرح شدن سرش را به در و دیوار بد نامی و رسوائی بکوبد، این دیگر بیماری است. بیماری صعبی است که درمانش کار هر کس نیست. برای همین نوشته بودم: خدا شفا بدهد!
آمین!

IP 83.188.174.225


-- فرزاد خواننده ، Sep 30, 2007

خجالت نمی کشید؟این جملات و حرفهای سست و اهانت آمیز بارها در این وبلاگ تکرار شده نوشته شما چه چیز تازه ای داشت شماها چرا اینقدر از شهرت و اعتبار عبدالرضایی می ترسید چرا مدام مشغول ترور او هستید بجای این حرفها بروید مثل او تلاش کنید و بنویسید علی با این سن کمش تاکنون 10 کتاب مطرح به ادبیات خلاق معرفی کرده هزاران تن تاکنون درباره اش نوشته اند پر مخاطبترین شاعر و نویسنده ایرانی است و اینهمه بخاطر تلاش شبانه روزی و استعداد بی شائبه او ست یعنی شما می خواهید این را انکار کنید که او نابغه شعر است؟واقعن معتقدید که او پرطرفدارترین و تاثیرگذارترین شاعر معاصر نیست؟ اینگونه نوشته جات برای من همیشه مشکوک بوده و مدام مرا به یاد سریال های هویت انداخته ای کاش عبدالرضایی یک شاعر ایرانی نبود تا قدرش را می دانستیم بگذارید چند سالی بگذرد و ترجمه کتابهای شعرش به زبان های مختلف به طور کامل منتشر شود آنوقت شماها از اولین کسانی خواهید بود که مثل منتقدان سابق کیارستمی به دریوزگی دنبالش می افتند آقای فرزادهای خواننده که صفحه پیامهای این یادداشت را تهوع آور کرده چرا نمی تواند اسم واقعی اش را پای یادداشتش بگذارد می ترسد که مخاطبان و شاعران واقعی جاسوسش بخوانند؟ آیا اینهمه اسم مستعار که بر علیه عبدالرضایی نوشته اند بیش از یک نفرند آیا آی پی آنها متفاوت است؟ فرزاد خواننده چرا دروغ می گوید چرا نمی گوید که شهرت و محبوبیت علی عبدالرضایی برای پاریس در رنو است برای کتاب متفکرانه جامه است برای آوانگاردترین کتاب ادبیات فارسی شینما است آیا همین کتاب آخر عبدالرضایی کتاب مقدس شاعران اصیل نیست عبدالرضایی اگر پدر شعر جدید نباشد بی شک سهراب قوی تن شعر فارسی است

IP: 90.201.131.17

-- طیبه جباری ، Sep 30, 2007

من کاری به این حرفها ندارم اما یک چیز را خوب می دانم و آن این است که عبدالرضایی بین روشنفکران ایرانی یک استثنا است.او اهل حرف نیست و بیشتر عمل می کند.اگر نگاهی به فعالیت فرهنگی ادبی او طی این دو دهه بیندازیم می بینیم که دقیقن در مرکز آن حرکت فرهنگی قرار داشته حتا در همان زمان که کانون نویسندگان را بهم می ریحته و لیوان و صندلی می شکسته طراح بهترین برنامه های شعرخوانی و داستان خوانی نیز بوده و جالب این است که همیشه هرکاری را با قلدری انجام داده .واین رویه را در تبعید و غربت نیز ادامه داده وعلی الخصوص اینروزها با تداوم ایده دبستان ها که از لنگرود آغاز کرده فکرهای تازه ای را در سر دارد که حتی اگر این پروژه اش شکست بخورد که با توجه به شناختم از او بعید می دانم حداقل باعث می شود خیلی ها به دست و پا بیفتند و بخواهند شعرشات را ترجمه کرده و به جهان معرفی کنند که البته خود این سود فراوانی را به جریان تکوینی شعر فارسی خواهد رساند و مشت محکمی خواهد بود براعتقاد آنها که مدام دراین راستا حکم صادر کرده اند که ادبیات ما فاقد ظرفیت جهانی شدن است.باید چند سالی منتظر ماند عاقبت تلاشهای شبانه روزی اهالی دبستان ها علی الخصوص پرهام شهرجردی را به تماشا نشست.پس بیاییم این گونه حرکت ها را به فال نیک بگیریم و بجای کم جلوه دادن یا طرد و سرکوب آن با همدلی و همکاری با آن بپردازیم بی شک اگر هر نویسنده و شاعری از ایران در سطح جهان مطرح شود سودش نصیب ادبیات فارسی می شود

IP 90.201.131.17

-- چه فرقی می کند؟ ، Sep 30, 2007

راستی ببخشید که من دوباره می نویسم این رسوایی و اینم چرندیات که درباره سرقت عبدالرضایی اینجا آمار و انبار می شود حائز کدام مدرک است مطمئنم هیچکدام از این دوستان انهدوانا را نخوانده اند و نمی دانند که این کتاب اواخر سال 1377 شمسی منتشر شده است و حتمن نخوانده اند مقاله بکتاش آبتین را در پاسخ به بهنام باوندپور نوشته شده و 5 سال پیش در سایت پندار منتشر شده بکتاش با ذکر مدرک بدرستی درآن مقاله نشان داده که چند شاعر در آن کتاب از عین شعرهای پاریس در رنو کپی برداری کرده اند و آقای باوندپور دست پیش را گرفته اند و با علم کردن یک پاراگراف از حرفهای آرامش دوستدار که کاملا فاقد ارزش ادبی است وعینهو به علت سانسور ارشاد در گفتگوی علی گنجانده شده است قصد تخریب شاعر را داشته اند خوب است که بعدها فصلنامه ای که مقاله باوندپور را منتشر کرده از این بابت عذرخواهی کرده است و گرنه آسمان سر شاعر برای یک پاراگراف حرف بیهوده که 12 جمله را شامل می شود خراب می کردید.واقعن اپورتونیزم هم حدی دارد از خدا می خواهم که به عبدالرضایی صبر بدهد البته او می داند به کجای سنت زده است که ارتجاع او را چنین دشمن پزرگی می پندارد

IP 90.201.131.17

-- جباری ، Sep 30, 2007

خانم، (شاید هم آقای) طیبه جباری!

این همه حرص و جوش نخورید، برای مزاج شعر شناستان خوب نیست! شما درّ و یاقوت های مستدل و منطقی خودتان را ببارید و بگذارید ما هم حرف های سست و بی اساس خودمان را بزنیم! شما مخاطب من نیستید. این جور حسینی نشوید، رگ های گردنتان را کلفت نکنید و حالا که من دم دست نیستم، از سر غیض به سر و کله ی خود نکوبید! زمین که به آسمان نیامده. من تصادفن متوجه شدم هفت هشت تا از کامنت هایی که در دفاع از پدر و سهراب قوی تن شعر فارسی شما (عرض می کنم شما!) نگاشته شده از یک مبداء است و این را نوشتم. دروغ که نگفته ام. شما هم بفرمائید نگاه کنید!
اما شما دروغ می گوئید. مبداء ارسال هیچکدام از کامنت هایی که در انتقاد از شیوه های فریبکارانه ی بازاریابی شما و دوستانتان نوسته شده اند یکی نیست. می گوئید نه؟ باز بفرمائید نگاه کنید!
البته از شما هیچ بعید نیست که فردا دو سه کامنت مخالف از یک مبداء بفرستید تا این آبرو ریزی را با انتقادی مشابه بی رنگ کنید. اما دیگر دیر است. دست خالی شما رو شده!

ژنرال! شما مخاطب این نوشته ها نیستید. فقط موضوع آنید!

این رفیق من دارد بلند بلند شاملو می خواند و حواس مرا پرت می کند:
....
عدوی تو نیستم
انکار توام!

پ. ن:
نمی دانم چرا مسئول محترم این صفحه، دو سه کامنتی را که پریشب اینجا بود برداشته (به گمانم بنام فرهنگ بود). به هر حال حرف های ایشان هم خواندنی بود.

IP 83.188.174.233

-- فرزاد خواننده ، Sep 30, 2007

aghaye daryoush abdolrezaei adame tizhooshi ast.oo har vaght ke mikhahad kari mohem bokonad yek edde ra jaree mikonam ta aan karash ra tabligh konand.az in lahaaz oo mesle najaf darya bandari amal mikonad.man motmaenam ke in kasani ke bar alayye ali inja ra sholoough kardeand kasani nistand joz shaerane javan va no amadaei mesle ali setvati ya arash allaverdi ke mikhahand matrah beshavando abdolrezaei ham darad khoob az anha kaar mikeshad

-- shahin ، Oct 1, 2007

نبودن -

نیامدن -

نرسیدن ،

سخت واژه های

که راه های تنگ است

به هراسی صمیمی در برهوت واژه

که آسان گم کنی

کور سو های رفتن را

به آنجا که لحظه رهایست

به وقت بودنت ،

سطرانتظار چشمانم

بدرقه راهت ...

نبودن

نیامدن

نرسیدن

.

-- ایرج ، Oct 5, 2007

اقا مگر شاگرد هم ارشد و غيرارشد دارد؟ دريدا كجا شاگرد داشت كه ارشد اين حضرت باشد؟ غير از آن، كجا اين استاد در سوربون تدريس كرده كه به ريشش ميبنديد؟ اگر بود كه در فهرست اساتيد دانشگاههاي سوربون نامي ازش بود ولي نيست، پس بيجهت بي مايگان را بزرگنكنيد.

-- امير ، Jan 10, 2009

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)