Nov 2007


برنامه‌ی خاطره‌خوانی - بخش سی و سوم
«روزی که خدای بابام را کشتم»

کلارا، نویسنده‌ی خاطره امروز ما از یک خانواده‌ی مسیحی می‌آید. مثل اغلب جوان‌های نسل جدید که در فرهنگ اروپا بزرگ شده‌اند، با سنن و اعتقادات والدینشان سر جنگ دارند. سابقه این امر تا خود حضرت آدم و مشکلاتش با قابیل ناخلف که به حرف پدرش فاتحه نخواند و برای تصاحب دختری که برای او حرام شده بود، اخوی مظلوم خود را کشت، می‌رسد.



برنامه‌ی خاطره‌خوانی - بخش سی و دوم
عاشق شدم به دختری از پاریس

روز تولدش رو کشف کرده بودم و تو ذهن داشتم. خیلی دوست داشتم توی چشماش نگاه کنم و با یه لبخند از ته دل، بهش بگم تولدت مبارک. آن روز دور و ور کلاسش گشت می‌زدم. وای، چقدر امروز فریبا شده بود. یه مانتو- شلوار سفید پوشیده بود و یه آرایش ملایم به صورتش زیبایی خیره‌کننده‌ای داده بود.



خاطره‌خوانی در راديو زمانه - بخش سی و یکم
فرار، از کوهستان‌های غربی - بخش سوم

کراچی در پاکستان و استانبول در ترکیه، در خاطره ایرانیان از مرز گریخته، حکم برزخ را دارند. اندک نبوده اند کسانی که خاک این میهمان‌خانه‌های میهمان‌کش، دامن‌گیرشان شده و برای ابد آن‌ها را در خود کشیده است. خانواده‌هایی که بنیادشان در آنجا ویران شده و خاطراتی که برای همیشه، زخم‌دار مانده‌اند. اما آیا بعد از این برزخ هولناک، بهشتی انتظار فراریان را می‌کشد؟ بخش سوم خاطره حسن درویش با عنوان «فرار از کوهستان‌های غربی» در استانبول می‌گذرد



خاطره‌خوانی در راديو زمانه - بخش سی‌ام
فرار، از کوهستان‌های غربی - بخش دوم

خود را مرید شیخ می‌دانست. سخت‌ترین ماموریت‌ها را با موفقیت به انجام رسانده بود. این‌ها را رفیق‌اش به طور خصوصی به من گفت. یکبار از عثمان پرسیدم:
«من از خودمختاری کردها دفاع کردم و اونو تبلیغ کردم. اما درست نمی‌دونم این خودمختاری چه چیزهایی رو دربرمی‌گیره.» جواب داد: «ما خودمان هم بر سرش خون ریختیم و خون دادیم، اما نفهمیدیم.» رضا دانشور در سی‌امین قسمت برنامه خاطره‌خوانی به دومین قسمت خاطره فرار می‌‌پردازد.



گفت‌وگو با پرویز صیاد و هادی خرسندی- بخش دوم و پایانی
صمد برآمده از تخیل مردم

«بعد ازانقلاب یا اوایل انقلاب ،اینجا شایع شد که صیاد فیلمی ساخته به اسم «صمد امام می‌شود» و یکی از صحنه‌های این فیلم هم این است که صمد می رود مسجد و نماز می‌خواند. در یکی از همین صحنه‌ها پیش‌نماز، آقای امام، که دارد جلوی صمد نماز می‌خواند، وقتی می‌گوید الله الصمد، صمد که پشت‌ سر اوست انگشت می‌کند زیر عمامه‌ی او و می‌گوید: «صمدآقا!» این یکی از صحنه‌هایی‌ست که بعضی‌ها مدعی‌اند که حتا آن را روی ویدئو دیده‌اند. البته چنین چیزی اصلا نبوده.»