تاریخ انتشار: ۲۹ اسفند ۱۳۸۶ • چاپ کنید    
گفت و گوی ویژه نوروز زمانه با پوری بنایی:

پوری بنایی: آرزو دارم با ناصر ملک مطیعی بازی کنم

مینو صابری
[email protected]

پوری بنایی یکی از محبوب‌ترین بازیگران سینمای قبل از انقلاب را در محل کارش ملاقات کردم و با او گپ دوستانه‌ای داشتم. زمانی که تاریخ تولدش را پرسیدم، گفت: «من متولد ۱۳۱۹ هستم؛ اما به گمان خودم زنی ۳۰ ساله هستم.» خندید و گفت «‌زن ۳۰ ساله بالزاک‌!»

وی که از سال ۱۳۴۳ وارد عالم سینما شد و تا وقوع انقلاب در سینما حضور چشمگیری داشت، بعد از انقلاب و کناره‌گیری او از عالم سینما، به همراه برادرش در یک شرکت فروش لوازم لاغری و زیبایی مشغول است.

وقتی با ایشان صحبت می‌کردم نکته‌ای که خیلی برایم جالب توجه بود، نگاه پوری بنایی به سینما و هنرمندان قبل و بعد از انقلاب بود. او به سینمای گذشته و هنرمندان آن زمان سخت وفادار است و از تک‌تک هنرمندان به خوبی یاد می‌کند و وقتی صحبت از سینمای بعد از انقلاب و هنرمندانی که بعدها به سینما روی آوردند می شود، از همه‌شان با احترام یاد می‌کند و هنرشان را ارج می‌نهد.

Download it Here!

خانم بنایی سلام عرض می‌کنم و ممنونم که وقت خودتان را در اختیار رادیو زمانه گذاشتید.

با سلام و تشکر از شما و شنوندنگان عزیز رادیو زمانه. من سپاسگزارم که به یاد من بودید و سلام می‌کنم خدمت شنوندگان عزیز دور از وطن و داخل وطن.

دوست دارم برای ما از پوری بنایی در سال‌هایی که هنوز هیچ کس نمی‌شناختش و در سال‌هایی که از عالم سینما کناره گرفته، بگویید.

من تا پنج سالگی در اراک بودم؛ من اراکی هستم‌. بعد از پنج سالگی به تهران آمدم و در تهران بزرگ شدم. دوران دبستان و دبیرستان را در تهران گذراندم. بعد وارد عالم سینما شدم‌. ما هفت خواهریم؛ یک برادر. تمام خواهر‌هایم در آمریکا زندگی می‌کنند.

پدر مادرم از دنیا رفتند و من و برادرم در ایران هستیم. نزدیک به ۴۰ سال است که در کارهای امور خیریه فعال هستم و خوشحالم که بین هم‌وطنانم هستم و همین‌جا خدمتگزارشان هستم.

چه طور شد که وارد عالم سینما شدید؟

من از دوران مدرسه علاقه زیادی به سینما و تئاتر داشتم و تئاتر‌های مدرسه را کار می‌کردم‌. به وسیله آقای وحدت که نسبت دوری با ما داشتند، وارد عالم سینما شدم. البته پدرم خیلی از آقای وحدت قول گرفت و از خود من هم قول خواست که در محیط هنری پاک و سالم زندگی کنم و از من خواست بنویسم و تعهد بدهم که من هم اطاعت کردم‌. با فیلم عروس فرنگی وارد عالم سینما شدم که موفق هم بود. یک چیزی را هم بگویم؛ من با تمام وجودم می‌گویم تمام افتخارم، سینمای گذشته است.


پوری بنایی/ عکس‌ها از زمانه

چند فیلم بازی کردید؟

حدود ۸۵ فیلم بازی کردم؛ در کنار تمام هنرمندان خوب مملکتمان. مرحوم فردین، ملک‌مطیعی، بهروز وثوقی، منوچهر وثوق، ایرج قادری، علی نصیریان، پرویز صیاد و ... و خوشحالم که در خدمتشان بودم.

دوبلور شما که بود؟ هیچ وقت پیش آمده بود که خودتان فیلم‌تان را دوبله کنید؟

زنده‌یاد خانم ژاله کاظمی دوبلور من بود و به جای من صحبت می‌کردند. ایشان تعصب خاصی روی هنرپیشه‌هایی داشتند که انتخاب می‌کردند تا به جای‌شان صحبت کند.

در گذشته امکاناتی که اکنون در سینما هست، وجود نداشت. صدا سر صحنه گرفته نمی‌شد؛ گریمور و طراح و‌... این برنامه‌ها خیلی ساده برگزار می‌شد. خیلی ساده جلوی دوربین می‌آمدیم.

خیلی دلم می‌خواست خودم به جای خودم صحبت کنم. اما به دلیل سفر‌ها و حضور مداوم سر صنه فیلم‌های دیگر، فرصت این را نداشتم که صدای خودم را دوبله کنم.

‌پیش آمده که دوست داشته باشید با کارگردانی کار کنید؛ اما فرصتش پیش نیامده باشد؟

من با همه‌شان دوست دارم کار کنم. با آقایان فرمان آرا، کیارستمی، داریوش مهرجویی، خانم بنی‌اعتماد، با مسعود کیمیایی که افتخار همکاری داشتم و خیلی دوست داشتم در خدمت آقای علی حاتمی باشم و در فیلم او بازی کنم؛ اما متأسفانه نشد.

طی این سال‌ها به شما پیشنهاد بازی در فیلم شده؟

خانم بنی‌اعتماد خواستند که در فیلم خون‌بازی کار کنم؛ اما یک تعصبی دارم و می‌گویم اصلاً به صلاح نیست تا همه همکاران من در سینما قرار نگیرند، من بدون آن‌ها نمی‌توانم کار کنم و جای همه آن‌ها در سینما خالی است‌. به خانم بنی‌اعتماد هم گفتم من آرزو دارم مقابل من ناصر ملک‌مطیعی باشد، فردین و بیک ایمان‌وردی که از دستمان رفت؛ ولی آن‌هایی که هستند، آرزو دارم در خدمت آن‌ها باشم.

می‌خواستم بدانم زمانی که انقلاب شد، متولیان امور فرهنگی چه برخوردی با شما داشتند‌؟

اوایل انقلاب تا دو سه سالی همه ما برای بازجویی به اوین می‌رفتیم؛ به دادگاه انقلاب می‌رفتیم؛ سؤال جواب‌هایی می‌کردند و خوشبختانه من مشکل آن‌چنانی نداشتم و خودشان می‌گفتند شما به عنوان هنرپیشه پوشیده‌ و نجیب سینما مشکلی ندارید. حتی اجازه کار هم به من دادند.

خدا را شکر هیچ‌وقت ممنوع‌الخروج نبودم. و چون نزدیک به ۴۰ سال است که در کارهای خیریه برای جذامیان، معلولین، کرو لال‌ها، نابینایان‌، پرورشگاه یتیمان کهریزک و ... فعال هستم (من تا آن‌جا که بتوانم خدمت‌گزاری می‌کنم‌) دیگر چه می‌خواهند بگویند!؟ می‌بینند که من یک هنرمند قبل از انقلاب بودم و در مملکتم ماندم و جز خدمت به هم‌وطنان عزیزم، کار دیگری ندارم که بخواهد مشکلی برایم پیش بیاید.


لطفاً یکی از خاطره‌های شیرینی را که برای‌تان سر صحنه پیش آمده بود، برای‌مان تعریف کنید.

اولین فیلمم را که کار می‌کردم، یادم می‌آید آقای وحدت بدون آن‌که به من بگوید که این صحنه که تو عروس شدی، زن من شدی و داری با سپهرنیا تانگو می‌رقصی، ذره ذره عصبانی شد تا اینکه بلند شد و کشیده محکمی تو گوش من زد. من هاج و واج جلو ۳۰۰-۲۰۰ نفر سیاهی‌لشکری که آن‌جا حضور داشتند، گوش‌ام را گرفتم و مثل توپ ترکیدم و شروع کردم به گریه کردن. گفتم: «برای چه من را کتک می‌زنید!؟» آقای وحدت گفت: «من همین را می‌خواستم.» پرسیدم: «همین را!؟» گفت: «بله؛ این گریه را می خواستم.» گفتم: «آقای وحدت، خب به من می گفتید؛ من خودم راحت گریه می کردم.» آقای وحدت گفت: «جدی می‌گویی!؟» گفتم: «بله.»

برای صحنه بعد، من همین طور اشک می‌ریختم. گفت: «خانم بسه! اون شیر سماور را ببند. من فقط یک قطره اشک خواستم؛ نه این همه اشک.» این خاطره از فیلم عروس فرنگی بود. از فیلم خداحافظ تهران که با مرحوم ساموئل خاچیکیان کار می‌کردیم، با آقای بهروز وثوقی خاطرات خیلی شیرین و خوبی دارم.

اشاره‌‌ای کردید به خاطرات خوشی که با آقای بهروز وثوقی داشتید. این حقیقت داشت که قرار بود با هم ازدواج کنید اما به دلایلی این ازدواج صورت نگرفت؟

می دانید؟ خیلی سال گذشته از آن زمان. من فکر می‌کنم قسمت من با آقای بهروز وثوقی نبود. خب خیلی صحبت‌ها راجع به گوگوش و بهروز شده؛ ولی گوگوش به قدری برای من عزیز است که حد و حساب ندارد. واقعاً مثل خواهرهایم دوستش دارم. برای خودش و هنرش احترام قائلم؛ برای آقای بهروز وثوقی هم همین طور. من به ایشان احترام می‌گذارم و با خاطرات خوب و شیرینی که با ایشان داشتم، زنده‌ام و زندگی می‌کنم و هیچ وقت نمی‌گویم مقصر گوگوش بود یا بهروز؛ خواست خدا این بود.

‌از خانم اکی بنایی چه خبر؟ خیلی وقت است از ایشان خبری نیست.

اکی عزیز من، در آمریکا زندگی می‌کند و خیلی گله‌مندم از تمام رسانه‌های ماهواره‌ای. به دلیل آن‌که فقط آقای شب‌خیز است که گاهی صدا و تصویر اکی را پخش می‌کند. خواهر من تحصیلات بالایی در رشته آواز و موسیقی دارد. ایشان شش سال نزد استاد «‌نی داوود‌» (‌استاد آواز قمرالملوک وزیری‌) فقط تعلیم دستگاه‌های ایرانی را دیدند و بعد در آمریکا، در دانشگاه مورین سانقرانسیسکو فارغ‌التحصیل شدند؛ فوق‌لیسانس کنسرواتوار را در رشته آواز موسیقی گرفتند. ولی متأسفانه هیچ وقت ندیدم این رسانه‌ها یادی از «اکی‌» بکنند.

من فکر می‌کنم ایرانی‌ها خیلی مرده‌پرستند! خیلی! یعنی می‌گذارند تا یک هنرمند وقتی از دست می‌رود، آن زمان شروع می‌کنند به فروختن سی‌دی‌هایش و راجع به او حرف زدن و فیلمش را نشان دادن! نمی‌دانم چرا این کار را می‌کنند؟ من واقعاً با تمام وجودم گله دارم و از شما خواهش می‌کنم این گلایه من را به رسانه‌ها بگویید.


نوروز برای شما یاد‌آور چیست؟

من یادم می‌آید پنج سالم بود. آن زمان اراک بودیم. نزدیک‌های عید یک روز پدرم گفت: «خب بچه‌ها آماده شوید، برویم بازار ‌بزرگ؛ می‌خواهم برایتان لباس عید بخرم.» یادم می‌آید آن زمان برایم گیوه خریده بودند؛ چه گیوه‌های خوشگلی! گیوه سنجان اراک و لباس‌های خوشگلی هم برای‌مان گرفته بودند و من هیچ وقت خاطره گیوه سنجان اراک یادم نمی‌رود. برای این‌که گیوه‌ها را پوشیده بودم و با پسر عمویم هوشنگ بنایی، در حیاط منزل آن‌ها داشتیم بازی می کردیم. روز عید بود و من گیوه‌هایم را پوشیده بودم‌.

روی حوض‌شان یک تخته انداخته بودند که دریچه‌ای هم بود که یخ زده بود. من رفتم که آن یخ را بشکنم، بیاورم بگذارم توی حیاط تا آفتاب یخ را آب کند و آبش راه بیفتد؛ با سر رفتم توی حوض و رفتم زیر تخته‌ها. هوشنگ بنایی آمده بود و موهای من را گرفته بود و می‌کشید بیرون. من می گفتم‌: (‌با لهجه اراکی‌) «و ِلُم کن ماخوام برم گیوه سنجونی‌هامو در آرم.» (‌با خنده‌) این قشنگ‌ترین خاطره نوروز من است که گیوه سنجانی را یادم نمی‌رود.

پیش آمده بود زمان سال تحویل سر صحنه فیلم‌برداری بوده باشید؟

برای فیلم «جهنم به اضافه من» در کویر لوت کار می‌کردیم؛ تمام عید را آن‌جا بودیم. سر بیشتر فیلم‌هایم ایام عید آن‌جا بودیم. اما خب سفره هفت‌سین می چیدیدم و دور هم بودیم.

در پایان اگر حرف خاصی با هم‌وطنان عزیزمان، به خصوص شنوندگان رادیو زمانه دارید، بفرمایید.

والله خانم صابری جان، این‌قـدر دلم می‌خواد حرف بزنم، دلم می‌خواد ای کاش می شد که ساعت‌ها من بشینم با هم‌وطن‌های دور از وطن عزیزمان صحبت کنم‌ ... (مکث‌ ... ‌با گریه‌) دلم برای همه‌شان تنگ شده.

مرسی، چیزی ندارم بگویم؛ جز این‌که سال نو را بهشان تبریک بگویم و برای همه‌شان آرزوی سعادت و خوشبختی کنم و بزرگترین آرزوی من ورود هم‌وطنانم به ایران است‌. سپاس‌گزار از شما و این رادیوی نازنین و مهربان.

Share/Save/Bookmark

نظرهای خوانندگان

سلام با تشکر از مصاحبه شما با خانم بنایی محسن از سنجان اراک

-- محسن ، Mar 19, 2008

ensane be tamame maana dosed darim abbas az amrica reyhane decorator az tehran.

-- sepad ، Mar 20, 2008

چه مصاحبه خوبی بود. خیلی دلم میخواست بیشتر در مورد پوری بنایی بدونم مینو جان. کاش پوری بنایی در مورد فیلم غزل هم حرف میزد. چند وقت پیش این فیلمو دیدم و خیلی از بازیش خوشم اومد. همینطور از اکی بنایی دوست دارم بیشتر ترانه بشنوم. فقط سکینه بزاید دو تا پهلوان رو شنیدم و یکی دیگه که شعرش یادم نیست. اما صداش خیلی قوی و محکمه و نمی‌دونستم تحصیلات دانشگاهی هم در این مورد داره. پس تو کانال‌های ایرانی خارج کشور هم کلی پارتی بازی است!

-- زیتون ، Mar 20, 2008

بسيار گفتگوى جالب و پسنديده اى بود ... چه بجا و مناسب خواهد شد اگر گلايه ء خانم بنائى را اجابت نمائيد و با خواهر ايشان هم مصاحبه اى بفرمائيد ... مهران / آمستردام

-- مهران / امستردام ، Mar 20, 2008

آه پورجان عزیزم عیدت مبارک من هنوز آن چشمان زیبا وبیگناه ترا درفیلم خداحافظ تهران فراموش
نکرده ام وعکس تو زینت بخش صفحه سایت من است دوستت دارم وبرایت آرزوی شادی میکنم
آن چشمان تابناکرا تبدیل باین همه غم مک
ثریا

-- soraya hariri ، Mar 20, 2008

خانم بنايی
حرف دل من را زدی. خيلی دلم ميخوا هد به ایران برگردم. در این روز های نو روزی
بد جور دلم ميگيره¡ و از خود ميپرسم ايا ارزشش را دارد که ایرانی در خارج از کشور زندگی کند
به قول پژمان
اگر ایران من ويران سراست من این ويران سرا را دوسّت ميدارم
نو روز تان مبارک
فربود امستردام

-- فربود ، Mar 20, 2008

با سلام و تبریک عید نوروز خدمت خانم بنایی عزیز و تشکر و سپاس به خاطر یک عمر هنرنمایی در سینمای ایران به خاطر همه خاطرات زیبایی که برای ما ساختند و قدر دانی از این همه بزرگواری بخاطر یادآوری از ایرانیانی که نمیتوانند در کشور خودشان حضور داشته باشند.
پاینده و شاد باشید خانم بنایی

-- پیمان ، Mar 20, 2008

مرسی ! عیدی خوبی بود.

-- مهیار هادی زاده ، Mar 20, 2008

خانم بنائی، شما در دورانی که نقش زن در سینمای ایران عمدتا در حد رقاصه کاباره ،فاحشه و یا دختر فریب خورده و کتک خورده تنزل یافته بود، بر خلاف جریان رایج نکوشیدید احترام به خود به عنوان زن را حفظ کنید و نقشهایی داشتید که در آن کوشیده میشد احترام به زن حفظ شود.
پاینده باشید.
زهره

-- زهره جلیلی ، Mar 20, 2008

با سلام به خانم بنائی و تبریک سال نو من یکی از علاقه مندان به هنرمندان قدیمی میباشم چون خاطرات خیلی زیادی از آنها دارم وهمیشه به آنها احترام میگزارم بازی زیبای شما در فیلم قیصر معرکه بود.پیروز باشید

-- رسول ، Mar 20, 2008

پوری بنائی همراه با دیگر هنرمندان که از آنها یاد کرده اید هیچگاه از خاطرات ما جوانان قبل از انقلاب بیرون نخواهند رفت. اگر با هربار که در هر نقطه از دنیا یادی از ایشان میشود گلی نثار ایشان میشد, خانه هر یک از هنرمندان قبل از انقلاب هر روز گلباران بود.
سپاس از مینوی عزیز که هر بار دریچه ای برای ما بروی هنرمندان باز میکند و از رادیو زمانه که این امکان را برای ما فراهم میسازد.
نوروزتان پیروز باد.

-- فرهاد مرادیان ، Mar 20, 2008

چقدر خوشحالم که صورت زیبای پوری بنایی رو دوباره می بینم
با درود و تبریک سال نو به شما هنرمند بزرگ ایران خام پوری بنایی که با جمال و زیبایی و هنرتون نقشهای زیبایی را در سینمای ایران برای همیشه ثبت کردید ...فیلم خداحافظ تهران و قیصر شما رو من در زمان کودکی دیدم اما هنوز به روشنی یادم هست ...امیدوارم که روزی بشه که همه هنرمندان دوباره جمع بشن و اون تجلیلی که باید از هنرشون بشه ....و شما هم یکی از اون هنرمندان بزرگی هستید که باید از شما و هنرتون قدر دانی بشه....
با تشکر از مینو صابری عزیز که این مصاحبه گرم و صمیمی رو به ما عیدی داد

-- دختر همسایه ، Mar 21, 2008

پوري عزيز ، هميشه در قلب مايي و درقلب تاريخ هنر . در سينماي تركيه هم به شخصيت و بازي شما احترام خاصي قائلند . روز ي جونيت آركين ( فخرالدين ) سراغ تو را مي گرفت و وقتي گفتم كه كسي از او خبري ندارد گريست و گفت حتما اگر جايي خبري از او يافتي بگو كه ما دوستش داريم .

-- ع.ذ ، Mar 21, 2008

فکر کنم این بهترین مصاحبه رادیو زمانه بود.دست مریزاد و ممنون باز هم از هنرمندان فراموش شده قبل از انقلاب یاد کنید.
محسن-مالزی

-- محسن ، Mar 21, 2008

با تشکر به همراه شادباش نوروزی!
مصاحبه با خانم بنایی در سایت "لج ور" درج شد (البته با ذکر منبع).
شاد باشید
www.lajvar.se

-- لج ور ، Mar 21, 2008

سلام
تشکر فراوان از خبرنگار محترم برای تهیه این گزارش
دلم خیلی خیلی برای خانم بنایی تنگ شده
انشا الله هر چه زودتر زیر حرفش بزنه و به سینما بازگرده
به امید اون روز

-- پدرام ، Mar 22, 2008

خانم پوری بنائی عزیز ما شما را واقعا دوست داریم شما سمبل یک زن زیبا و جذاب و با وقار ایرانی هستید. من همیشه زیبایی شما رو تحسین کرده ام.جالبه بدونید مادر من یک عمره که از نظر افراد متعددی بسیار شبیه شماست از هر نظر قد و قامت و چهره و موها و رفتار. و دوستان خارجی زیادی هم که ایشان را می شناسند همیشه به آوا گاردنر تشبیهش کرده اند.
شما را واقعا دوست دارم و آرزوی بهترین ها را برایتان دارم. با تشکر ویژه از سر کار خانم مینو صابری که این فرصت را فراهم کردند صدای زیبای شما را بشنویم.
کاش باز هم می شد شما را در فیلم ها ببینیم

-- ساتین ، Mar 26, 2008

پوری عزیز همیشه زنده بلشی

-- معین ، Apr 17, 2008

سلام خانم پوری بنائی عزیز از اینکه عکس شما رو دیدیم خیلی خوشحالم هنوز همون صلابت و وقارو دارید دوستون دارم

-- هنگامه ، May 26, 2008

من بعنوان يك جوان ايراني قبل از انقلاب و علاقمند به سينما به اين بانوي پرافتخار تاريخ فيلم و هنر مي بالم و برايش طول عمر و چون هميشه سرفرازي آرزو ميكنم.ديديد با چه شخصيت والايي از وثوقي و خانم گوگوش صحبت بميان آورد؟ من فكر ميكنم اين بانو الگوي نجابت و خانمي زن ايراني پيش از انقلاب است. درود بر او...

-- محمود فرنودي ، Jun 9, 2008

سلام.مصاحبه خیلی خوبی بود.ای کاش بیشتر از پوری بنایی برامون مینوشتین.اینکه الان ایشون کجان وچکار میکنن.کمی بیشتر از زندگی شخصیش برامون میگفتن.درضمن اگه یه آدرس بهمون بدین که واسشون یه کادوی ناقابل به پاس زحماتشون تو اونهمه سال بفرستم ممنون میشم.

-- علی ، Jun 9, 2008

خانم بنایی عزیز و دوست داشتنی خیلی دلم می خواست از زندگیه شخصیتون برامون بگید.همچنین در مورد رابطتون با آقای وثوقی.حیف متانت و شخصیت شما نبود.که آقای وثوقی با گوگوش ازدواج کرد

-- شهد نوش ، Jun 22, 2008

پوری عزیزم من 29 سالم است و حالا که فکر میکنک به خاطر نمی آورم اولین بار شما را در گلنسا در پاریس بود یا خداحافظ تهران و یا عروس فرنگی در هر چیزی که به یاد دارم متانتی هست که مادرم همیشه از آن صحبت میکرد و به راستی با جوابتان در مورد زندگی گذشته حقیقتا پی به این موضوع بیش ازپیش بردم خیلی خانمید خیلی کاش قدرتون را بیشتر میدانستند با اینکه عاشق گوگوش هستم ولی بزرگواریتان را میستایم کاش تاریخ تکرار میشد و .......

-- سرو ، Jun 29, 2008

من عاشق فیلم خداحافظ تهران پوری بنایی هستم و در آن زمان سه مرتبه این فبلم را در سینما مهتاب سابق که جزو گروه مولن روژ بود
دیدم و مخصوصا آهنگی که در فیلم خوانده شد و فکر کنم صدای مرحومه پوران بود

-- یوز باشی ، Jul 14, 2008

من متولد 1349هستم .یعنی درست زمانی که خانم بنائی با فردین عزیز فیلم کوچه مردها را بازی کردند .این فیلم و بازی خوب خانم بنائی برای من همه چیز را تدائی میکند .مخصوصا آواز دوستی از آقای ایرج که فردین عزیز با آن سوز خاص میسراید .ای کاش زمان آن سال متوقف میشد ای کاش ...

-- فرزاد موسوی ، Aug 2, 2008

خانم بنائی سلام خیلی خوشحال شدم صدای گرم شما شنیدم انشالله که دوباره هنرمندان قبل از انقلاب بتونند وارد ایران بشوند ودوباره شما رادرکنار انها ببینم

-- موتوری ، Oct 11, 2008

khili khub bud , baraye khanume banaei arezoye salamati mikunam

-- Farhad ، Oct 13, 2008

کاش می پرسیدید سرنوشت اعظم قیصر پس از دستگیری قیصر چی شد. آیا به او وفا دار ماند. ؟

-- محمد کرمی ، Nov 7, 2008

خانوم بنایی فقط میتونم بگم خیلی دوست دارم و آرزو دارم از نزدیک ببینمت.
رضا موتوری

-- بدون نام ، Dec 14, 2008

man az aghvame doore khanoome banai hastam madarbozorge man khanume fateme aghakhani bashoon familan ishun baese eftekhare ma hastan kheyli delam mikhast az nazdik mididameshun ,

-- mahsa ، Dec 22, 2008

best of best

-- afshin ، Jan 11, 2009

خدا را شکر که چرخ گردون نه بر مراد گوگوش گشت و نه بهروزخان.زنده بادپوری خانم بنایی.

-- فرهاد ، Jan 20, 2009

گوگوش زیبا گوگوش جاودانه هنوز مانند بت ترا می پرستم وصدای ابراهیم صهبا در گوشم طنین انداز است تو ای گوگوش زیبای جهانی درخت گل فشان وجاودانی

-- مینا ، Feb 14, 2009

گزارش خوب بود ولی چرا همش 3 تا عکس؟؟

-- ایتال ، Mar 8, 2009

خانم صابری خواهش میکنم التماس میکنم نشانی از خانم بنائی برای من میل کنید . من شیفته و عاشق این بازیگر دوران خوشبختی هستم .... التماس میکنم ...من آرزو دارم فقط یک بار هم که شده خانم بنائی را از نزدیک ببینم

-- فرزاد موسوی ، May 30, 2009

خانم بنائی من تا سال 2001 از شما هیج خبری نداشتم و متأسفانه هیچ عکسی هم از شما ندیده بودم تا آن که برای دیدار خانواده ام به ایران آمدم و مـتأسفانه مصادف با مرگ مرحوم خاچیکیان شد و به خاطر علاقه ای که به او داشتم، و باید بگویم که تمامی آثار ایشان را دیده ام، برای مراسم به کلیسا آمدم. از طرفی خوشحال شدم که شما را دیدم و از طرف دیگر خیلی ناراحت که شما در آن موقعیت سوگوار بودید. تمام خاطرات ما از سینما و هنرمندان از دهه چهل تا تقریباً اواخر دهه هفتاد است. بیاد آن روزهای خوش. مخصوصاً بیاد آن صحنه رمانتیک زیر باران در فیلم خداحافظ تهران. خدا بیامرزد مرحوم خاچیکیان را. متشکرم

-- بدون نام ، Aug 12, 2009

سرکار خانم بنایی


دل مرا سرشار از یک غم شیرین کردید. یاد آن روزها و بازی‌های جذاب شما به خیر. من آن صحنه‌ای را که از فیلم عروس فرنگی‌ تعریف کردید، کاملا یادم است. این فیلم را در سال ۱۳۴۱ در سیزده سالگی دیدم. یکی‌ دو هفته پس از آن، با پسر خاله‌ام که به همراه خانواده‌اش از اراک برای تعطیلات به تهران آمده بودند، از میدان شاهپور تا بهجت آباد را پیاده رفتیم و برگشتیم و من این فیلم را خط به خط برای او تعریف کردم. امیدوارم به همان صورت که برای هم میهنان نیازمند خود سالهاست که شیرینی‌ می‌‌آفرینید، زندگی‌ شما نیز همیشه و همواره شیرین باشد.

-- پدرام ، Feb 21, 2010

خانم بنائی عزیز
شما حتماً کاترین زیتا جونز هنرپیشه معروف وهمسر مایکل داگلاس را می شناسید و از او فیلمی دیده اید. هرگاه چهره او را در سینما یا تلویزیون می بینم بیاد شما میافتم چون عجیب چهره سالهای چهل شما در فیلمهای خداحافظ تهران و منهم گریه کردم را تداعی می کند. نمی دانم چرا فیلم خداحافظ تهران این چنین در من تأثیر گذاشته و هیچگاه آن را فراموش نمی کنم یا از دیدن مجدد آن خسته نمی شوم. ای کاش بار دیگر شما را در فیلم جدیدی می دیدم. حقیقتش من رشته سینما خوانده ام و یکی از فیلمنامه هایم را با تغییراتی تلویزیون به فیلم برگردانده است. همیشه آرزو داشتم از شما فیلمی می ساختم اما چه افسوس! علی از لندن

-- بدون نام ، Apr 11, 2010

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)
-لطفا به زبان فارسی کامنت بگذارید.
برای نوشتن به زبان فارسی می توانید از ادیتور زمانه استفاده کنید.
-کامنتهایی که حاوی اتهام، توهین و یا حمله شخصی باشد هرز محسوب می شود و منتشر نخواهد شد.


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)