تاریخ انتشار: ۲۳ بهمن ۱۳۸۵ • چاپ کنید    

این صندلی رزرو است

این یک صندلی کافه زمانه را به تو تعارف می‌کنم که بنشینی و اگر دلت خواست حرف بزنی، اگر دلت خواست سکوت کنی و اگر دلت خواست زل بزنی به یک گوشه مثلاً یک عکس، یا یک فنجان یا حتی یک جفت چشم.
این یک صندلی رزرو است، همیشه رزرو است برای حرف‌های تو، نوشته‌های تو و البته صدای تو.

مثلا این هفته شاید دلت بخواهد بگویی وقتی از عشق حرف می‌زنی دقیقاً از چی حرف می‌زنی؟ یک مساله هورمونی، یک احساس ناب، یک لوس بازی دوران جوانی یا چی؟

با مقادیر معتنابهی ارادت
کافه‌چی زمانه

این هم ای‌میل کافه
[email protected]


بفرمایید بنشینید، این صندلی خودتان است!

نظرهای خوانندگان

چه ایده باحالی! اما حیف که شما هم روسری سر دخترا کردین! افسوس............
ژاله
کافه چی: عزیزم کافه اش ایرانیه تا اطلاع ثانوی هم بروبکس ایرانی این شکلی می رن کافه من اگر دستور کشف حجاب بدم که توی کافی شاپای ایران کسی بهش عمل نمی کنه!؟

-- ژاله ، Feb 12, 2007 در ساعت 09:10 PM

عشق یعنی این که این لامصب توی قفسه سینه‌ات تکون بخوره. همچین تاپ تاپ یا یه صدایی شبیه این. این نیست که تو وقتی با یه نفر قرار داری بگی «خب... ساعت ۶ ... پنج و نیم راه می‌افتم... حالا از کجا؟ از میدون هفت تیر به سمت تجریش که قسم می خورم ساعت ۶ و نیم می‌رسی... یه معذرت و همه چی تموم شده...»
نه این نیست. عشق یعنی این که همچین حال کنی بری سلمونی و یه صفایی به موهای پریشون‌ات بدی. حالا اگه تو آینه هم نگاه کردی که این رو تضمین می‌کنی.

عشق یعنی این که وقتی ساعت ۶ تو میدون ونک قرار داری از ساعت ۵ یه چیزی تو دلت بالا و پایین بره. همچین تاپ تاپ. یا یه چیزی شبیه این. وقتی این‌طوری شدی یعنی عشق اومده سراغت حالا مهم نیست که این احساس خیلی زودتر از احساسی که به اون بیچاره‌ای که همیشه میدون ونک می‌کاری داری٬ بپره و بره تو هوا. نه مهم نیست. خره! این عشقه. نمی‌دونی از کجات نشات می‌گیره. از یه جایی می‌آد دیگه. عقل و اقتصاد و ماندگاری باهاش سازگار نیست.
خوب اومدم این رو؟

-- ندا ، Feb 12, 2007 در ساعت 09:10 PM

زنونه مردونه اش هم کردن! یه طرف دخترا یه طرف پسرا . وقتی به اسم نبود آزادی بیان در ایران بودجه بگیری اما جرات نداشته باشی یه - تو - به حکومت بگی که مبادا فیلترت کنه و نفراتت رو هم برداری از همونجا بیاری، کافه اش هم بهتر از این زنونه مردونه جمهوری اسلامی نمیشه. معلوم نیست اینجا واسه دل خودتون هست یا برای درد ملت بدبخت

کافه چی: فیلتر شده عزیز! زنونه مردونه چیه عشقولانه اش این جوریه که دو طرف روبروی هم بشینن. به هر حال اون ملتی که می فرمایید بدبختن با همین شکل و شمایل می رن کافی شاپ من که کافی شاپ آرمانی مو راه ننداختم این یه کافه است مثل همه کافه های ایران نه کافه ایرانیان مقیم خارجه
به قول بروبکس بازم به ما سر بزن

-- یه فیلتر شده ، Feb 12, 2007 در ساعت 09:10 PM

یکروزی این کلمه بـرام خیلی معنی داشت؛افسـوس که اونـروزها رفتن و دیگه هـرگز بر نگشتن.

-- علی رضا ، Feb 12, 2007 در ساعت 09:10 PM

اینی که ندا میگه ماله وقتیه که هنوز مطمئن نیستی طرف مال توئه. وای که من عاشق همین احساسم. لامصب تا طرف رو کاملا بدست میاری و به قول معروف اهلی میشه دیگه این حس رو نداری. بعد کم کم حوصله ات سر میره. اونوقت روز از نو روزی از نو و تویی که تنها میمونی آخرش

-- سام ، Feb 13, 2007 در ساعت 09:10 PM

عشق من سبز رنگه و جنسش هم از کاغذ است .... قلب و کلیه و روده هم نداره .... بهش میگن مادموازل دلار ... چند وقته که یه هوو هم پیدا کرده یورو صداش میکنن .... من با هر دوتاشون حال میکنم اما هی از دست من فراری میشن ... چند وقته که هر دو تا شوهر کردن به آخوندها و بازاریها .... اگه دیدیینشون سلام من جگر پاره به این دوتا لوند برسونین ..
عشق من ای اسکناس ای اسکناس
تو کجائی عزیزم .... چشمم به راس !

-- منوچهر ، Feb 13, 2007 در ساعت 09:10 PM

سلام.من از مشتری های قدیمی کافه هستم.موقعی که هنوز رادیو افتتاح نشده بود اومدیم شماره گذاشتیم واسه مصاحبه ولی هیچوقت پخش نشد.اونموقع خانومها مریم و پانته آ مسئول این بخش بودند نمیدونم هنوز هم هستند یا خیر.خواستم افتتاح مجدد کافه رو تبریک بگم و امیدوارم اون برنامه هایی رو که ابتدا برای کافه ریخته بودید رو احیا کنید.با تشکر.

-- هادی ، Feb 13, 2007 در ساعت 09:10 PM

یاد شب و روزهای کافه نشینی تو ایران بخیر! که هیچ جا کافه هاش جو اون جا رو نداشت. یاد شبهای زمستون تو چله سرما, قهوه ترک هایی که 1 ساعت و نیم باهاش بازی میکردن،دود سیگار, چپیدن تو یه کافه 9 متری با 30 تا آدم با حال و قصه های یارعلی بخیر!
تبریک آقای کافه چی عزیز! اگه قهوه ترکاتون خوب باشه که من لبریز از عشق کافه ای پای ثابتم. غلیظ و شیرین لطفا!

کافه چی: کی گفته کافه چی آقاست؟

-- خشایار ، Feb 13, 2007 در ساعت 09:10 PM

عشق يعني همه‌ات بشود او ... دل او ... نظر او ... فكر او

-- دختركولي ، Feb 14, 2007 در ساعت 09:10 PM

عشق چيه بابا !

اين قلب كارش پمپاژ خونه ! همين و بس .....

-- جاويد ، Feb 14, 2007 در ساعت 09:10 PM

من با این موافقم که تا وقتی طرف کاملا مال تو نباشه و اون هیجان و تاپ تاپ های قلب رو حس میکنی یعنی هنوز عاشقی. فرقی هم نمیکنه که چند سال گذشته باشه. و البته ترس از دست دادن همیشه با تو که همین یه خرده لذت عشق رو با غم توام میکنه. من خیلی خوشبختم که هنوز سالهاست این احساس رو برای طرف مقابلم دارم. و فکر میکنم ادمها تو زندگیشون بارها عاشق میشن و سن و سال هم مهم نیست. البته ول کردن یه عشق و رفتن سراغ یه عشق جدید به نظرم شجاعت میخواد. و ادم باید اهل ریسک باشه که همچین کاری کنه.

-- لیلا ، Feb 14, 2007 در ساعت 09:10 PM

ببینم حالا تو کافه تون مشروبات الکلی هم سرو میشه؟

کافه چی: اینجا با انواع عرقیات از جمله عرق نعناع و عرق خارشتر و چل گیاه و ... آماده پذیرایی از دوستان عزیز هستیم

-- ahmad ، Feb 14, 2007 در ساعت 09:10 PM

inam javabe man:
http://www.studiondr.com/images/cards/antivdayheart300.jpg


کافه چی:بامزه بود مرسی

-- Sholeh ، Feb 15, 2007 در ساعت 09:10 PM

boro binim baba

-- بدون نام ، Feb 16, 2007 در ساعت 09:10 PM

سلام کافه چی یه لیوان عشق لطفا...
لب پر باشه...
www.abestan.googlepages.com
نگو طلوع رویا توی این روزا محاله......

-- پوریا ، Feb 16, 2007 در ساعت 09:10 PM

هي غريبه! اگر تو ،
گذري، برخوردي به من،
و مشتاق صحبت با من‌اي،
چرا نبايد با من حرف بزني؟
و چرا نبايد من با تو حرف بزنم؟

والت ویتمن

-- neda ، Feb 19, 2007 در ساعت 09:10 PM

kafe, aslan esmesham yejoraei arameshbakhshe,harwaght az jeloye yeki az in kafehaye ghadimeye amsterdam rad misham biekhteyar meieistam wa be dakhel zol mizanam wa ghargh dar royahaye shirin misham yade madam hamsayeye armanyman ke fale ghahwe migereft meyoftam wa ya yade barhaye toye filmha sedaye ghahghaheye zanhaye lawand, sedaye ghahghaheye mardane masto ashegh ,,wa ba labkhandy shirin goeei yek filme ghadimy ra tamashakardam az anja rad mishawam wa dar del migoyam ,ah zendegy che zibast....

-- mehrnush ، Mar 12, 2007 در ساعت 09:10 PM

هیچ حرفی نمی زنم چون اگه بخواهم همه حرفامو بگم باید تا صبح تایپ کنم ، فقط بدونید تنهام ، دلم خیلی گرفته همیشه فکر می کردم که هیچ وقت تنها نمی شم و همیشه از تنهای می ترسیدم ولی ال آن 2 ماه تنهام. کمکم کنید .

-- mahshid ، Aug 8, 2007 در ساعت 09:10 PM

نظر بدهید

(نظر شما پس از تایید دبیر وب‌سایت منتشر می‌شود.)


(نشانی ایمیل‌تان نزد ما مانده، منتشر نمی‌شود)