رادیو زمانه

تاریخ انتشار: ۶ تیر ۱۳۸۶

اروپا و آمریکا: بحران ایمان؟

پدرام نراقی

طی سال‌های گذشته، موضوع نقش مذهب در سیاست و صحنه اجتماعی آمریکا و اروپا یکی از مسائل چالش‌برانگیز بوده است. دوماهنامه آتلانتیک آمریکا در شماره اخیر خود(جولای- آگوست) مقاله‌ای را به طرح این موضوع اختصاص داده است و اظهار داشته که در دوران بوش، گرایش به سکولاریسم در آمریکا درمیان مردم بیشتر شده است و این نه به دلیل اقبال به بی‌دینی، بلکه واکنشی به درهم‌آمیزی نهاد دین و دولت بوده است. موضوعی که هم اکنون در آستانه انتخابات ریاست جمهوری خود را به اشکال مختلف نشان می‌دهد. نویسنده مقاله یاد شده راس دوتات Ross Douthat است.

***


هیچ چیزی آمریکا را به اندازه مذهب از اروپا جدا نمی‌کند. آمریکا با خداترسی همه‌گانی و فرقه‌های مذهبی بسیار خود شناخته می‌شود و اروپا نیز با سکولاریسم رسمی و کلیساهای موزه‌ای خود. نود درصد مردم آمریکا به وجود خدا اعتقاد دارند درحالی که تنها شصت درصد مردم کشورهایی مانند آلمان، فرانسه و انگلستان به خدامعتقدند. سیاست در آمریکا پر از مشاجرات درخصوص مساله ایمان است. موضوعی که آشکارا قابل مشاهده است، درحالی که جروبحث‌های سیاسی اروپایی‌ها کاملا فارغ از مساله اعتقادات است. در آمریکا چنین نگاهی به موضوع غیرقابل تصور است. درواقع آمریکا جایی است که یک مسلمان و یا همجنس‌گرا نسبت به کسی که "بی‌خداست"، شانس بیشتری برای رییس جمهور شدن دارد.

ازعواقب یازده سپتامبر یکی هم این بوده است که آمریکا و اروپا را از این نظر در نقطه مقابل یکدیگر قراردهد. موضوعی که می‌توان آن را با تفاوت مریخی‌ها و ونوسی‌ها مقایسه کرد. اما با اینکه شاید محسوس نباشد، مذهب در بین دوسرزمین به آرامی به یکدیگر نزدیک می‌شود. در دوران پرزیدنت بوش، ایالات متحده با نوعی گرایش جمعی به سکولاریسم مواجه است که به اروپا به عنوان یک مدل نگاه می‌کند. درهمین زمان، اروپا نیزکه با خیزش اسلام و تقویت مسیحی‌گرایی مواجه است، به فرهنگ آمریکایی که همواره درگذشته به آن مفتخر بوده، نزدیک می‌شود.

فاصله گرفتن از مذهب سازمان‌دهی شده
می‌توان گفت در آمریکا چرخش به سمت سکولاریسم دردهه 90 آغاز شد. هرچند این موضوع تا سال 2002 که دو استاد جامعه‌شناسی دانشگاه برکلی کالفرنیا به آن اشاره کردند، مورد توجه جدی قرارنگرفته بود. این دو جامعه‌شناس "میخاییل هات" و "کلود اس فیشر"، درمقاله‌ای که در نشریه "جامعه شناختی آمریکایی" منتشر شد، اعلام کردند تعداد آمریکایی‌هایی که طی ده سال گذشته در نظرسنجی‌ها هیچ دینی را برای خود انتخاب نکرده‌اند، دوبرابر شده و طی این سالها از هفت درصد به 14 درصد رسیده است. هات و فیشر ادعا کردند که این افزایش به خاطر افزایش تعداد کسانی که به خدا اعتقاد ندارند نیست. آنها خاطرنشان کردند طی این سالها، تعداد بیشتری از آمریکایی‌ها سعی می‌کنند از نوعی مذهب سازمان دهی شده فاصله بگیرند. موضوعی که می‌توان آن را یک اعتراض سمبلیک به وضعیت آزادی مذهب درکشور قلمداد کرد. محققین یاد شده همچنین اضافه کردند اگر ترکیب تعصب مذهبی با محافظه‌کاری سیاسی همچنان قدرت خود را افزایش دهد، آنگاه می‌توان انتظار داشت که بیزاری از "مذهب سازمان یافته" مانند بسیاری از کشورهای دیگر نهادینه شود.

پنج سال پس از آن مقاله به نظر می‌رسد که این نهادینه‌سازی درحال پیشرفت است. این موضوع خود را در افزایش تعداد سکولارها درمیان نسل جوان نشان می‌دهد: در نظرسنجی اخیر "مرکز تحقیقاتی پو"، بیست درصد از افراد بین 18 تا 25 سال گفته‌اند که هیچ دینی ندارند. این رقم در سالهای اواخر دهه هشتاد میلادی تنها 11 درصد بود. دراین زمینه می‌توان به فضای وب لاگ‌ها اشاره کرد که سرزمین مجازی برای اشاعه این طرز تفکر به شمار می‌رود و روزبه روزگسترش می‌یابد.

این اختلاف، خود را در صندوق‌های رای نیز نشان می‌دهد. لیبرال‌ها بیشتر شش سال گذشته را صرف این کرده‌اند که رای بیشتری ازمیان افراد مذهبی به دست بیاورند. اما وقتی دموکرات‌ها بالاخره درسال 2006 با پیروزی بر جمهوری‌خواهان بار دیگر به اکثریت در کنگره دست یافتند، این رای سکولارها بود که آنها را به صدر رساند. برخلاف آنچه به نظر می‌رسد که این به دلیل تلاش برای گرفتن رای افراد دیندار بود، دموکرات‌ها تقریبا موفقیتی درمیان کسانی که دائم به کلیسا می‌روند نداشتند. موفقیت آنها اما درمیان آمریکایی‌هایی بود که تقریبا هیچگاه به کلیسا نمی‌روند. این رقم از 55 درصد سال 2002 به 67 درصد در سال 2006 رسید.

سکولاریسم نخبه‌گرایانه و توده‌ای
این اولین جهش سکولارها درتاریخ آمریکا به شمار نمی‌رود. در حقیقت، بخشی از آنچه حق مذهبی مدرن در آمریکا نامیده می‌شود ناشی از واکنش به خدانشناسی نهادهای سیاسی آمریکا است که از تصمیم دیوان عالی برای منع دعا خواندن در مدارس تا نفوذ بی اندازه رای‌دهندگان سکولار حزب دموکرات در دهه هفتاد میلادی را در برمی‌گیرد. اما این سکولاریسم، نوعی جنبه نخبه‌گرایانه داشت. به گونه‌ای که روی جلد هفته‌نامه تایم در سال 1966 این عنوان را به خود اختصاص داد که " آیا خدا مرده است؟" در این مقاله به این موضوع اشاره می‌شود که برخلاف آنچه درمیان نخبگان جاری است، اعتقاد همگانی به خدا درآمریکایی‌ها همان‌قدر قوی است که در فرانسه قرون وسطی. اما سکولاریسمی که در دوران بوش شاهد آن هستیم، جذبه بیشتری برای عموم مردم دارد. اگر سکولاریسم نوع اول یک نوع خنثی بودن آگاهانه را ترویج می‌کرد، سکولاریسمی که هم اکنون با آن روبرو هستیم در واقع نوعی دشمنی با ایمان سنتی و یا حداقل هر نوع کوششی است که برای درهم‌آمیزی دین و سیاست انجام می‌شود. سکولارهای تندرو حتی در این مسیر از مذهب به عنوان ویروس و یا زهر نیز نام می‌برند.

چنین نوع سکولاریسمی در مقایسه با آنچه از آمریکا می‌دانیم، نسبتا قوی به‌شمار می‌رود: جایی که جدایی کلیسا از نهاد دولت عملا باعث جدایی "خدا" از "سیاست" نشده است. هم‌زمان هم اکنون در اروپا شاهد نشانه‌هایی هستیم که مذهب بار دیگر سرباز می‌کند و به رو می‌آید. برای مثال می‌توان به اظهارات پاپ بندیکت شانزدهم در خصوص اهمیت یافتن دوباره گرایش به مسیحیت و مداخلاتی که در خصوص ازداوج همجنس‌گرایان در اسپانیا و یا بارورسازی در ایتالیا مطرح کرده است، اشاره کرد.

در اروپا موضوع جمعیت مساله مهمی به شمار می‌رود. طی سال‌های گذشته نرخ زاد و ولد مسلمانان از غیرمسلمانان بسیاربیشتر بوده است. به این عدد مهاجرت از کشورهای اسلامی به اروپا را نیز می‌توان اضافه کرد که همچنان ادامه دارد. مهاجران آفریقایی و آمریکای لاتین را نیز نباید از یاد برد که حیات دوباره‌ای به مسیحیت اروپایی داده‌اند.

با وجود مطالب گفته شده، در وجود چنین گرایش‌هایی در آمریکا و اروپا نباید اغراق شود. آمریکا همچنان ملتی به غایت مذهبی با اقلیتی سکولار است، درحالی که اروپا به شدت از اختلاط سیاست و موضوعات ایمانی جلوگیری می‌کند. اما هر دو سرزمین، ممکن است به سمتی بروند که مذهب به جای آنکه منبع کنجکاوی و یا تفاهم باشد، به منبعی برای بی‌ثباتی تبدیل شود.

اصل مقاله: Crises of Faith