خانه > حسین علوی > گفت و گو > زیدآبادی: مخالفان صلح، نمیتوانند راه حلی ارائه کنند | |||
زیدآبادی: مخالفان صلح، نمیتوانند راه حلی ارائه کنند
ماه مه امسال، شصتمین سالگرد موجودیت کشور اسراییل است. ۱۴ مه ۱۹۴۸، بن گوریون از رهبران سیاسی که برای ایجاد کشوری مستقل و میهنی واحد برای یهودیان پراکنده در سراسر جهان تلاش میکرد و بعداً به عنوان اولین نخستوزیر اسراییل انتخاب شد، رسماً موجودیت اسراییل را در بخشی از سرزمینهای فلسطینی اعلام کرد. در طول این ۶۰ سال خاورمیانه شاهد تنشها و جنگهای متعددی بین فلسطینیان و اعراب با اسراییل بوده و مسألهی صلح خاورمیانه، همواره یکی از حساسترین مسایل مورد مناقشه در عرصهی بینالملل را تشکیل میداده است. به همین مناسبت با دکتر احمد زیدآبادی، کارشناس مسایل خاورمیانه گفتوگویی داشتم و ابتدا این پرسش را با او در میان نهادم که دیدگاههایی که پس از ۶۰ سال، هنوز موجودیت اسراییل یا متقابلاً حقوق فلسطینیان برای برخورداری از یک کشور مستقل را نمیپذیرند، در جهان کنونی چه راه حل واقعبینانهای برای بحران خاورمیانه ارائه میکنند؟
بعضی از یهودیان و از صهیونیستهای افراطی که در واقع حقوق فلسطینیها را برای داشتن کشوری مستقل انکار میکنند، قاعدتاً هیچ راه حلی برای حل این معضل نمیتوانند ارائه کنند. به دلیل این که راه حلهای آنان یا باید مبتنی بر اخراج کردن مجموعه فلسطینیها از کرانهی باختری و نوار غزه باشد؛ که این نه تنها یک فاجعه انسانی ایجاد میکند، بلکه در جوامع جهانی حتی یک کشور نیست که در مقابل آن بتواند سکوت کند. یا این که باید منجر به یک نظام آپارتاید مطلق بشود و فلسطینیها ضمن این که در کرانهی باختری و نوار غزه هستند، از هیچ حقوق شهروندی در داخل اسراییل برخوردار نباشند. این هم راه حلی نیست که جهان بتواند تحمل بکند. بنابراین آن دسته از صهیونیستهای افراطی که حقوق فلسطینیها را به رسمیت نمیشناسند، طبیعتاً هیچ راه حلی را برای حل این قضیه نمیتوانند پیشنهاد کنند. از طرف مقابل کسانی هم که وجود یک اسراییل در مرزهای ۱۹۴۸ را نفی میکنند. اینها البته دو دسته هستند. تعدادی میگویند که کل فلسطین تاریخی به عنوان کشور فلسطینی باشد، و یهودیها و مسلمانها و مسیحیها، در چارچوب یک دولت سکولار آنجا با هم زندگی کنند. این راه حل تا حالا به ویژه از سوی اسراییلیها مورد پذیرش قرار نگرفته است. خود سازمان آزادیبخش فلسطین هم که دورهای مبلغ این نظریه بوده، به دلیل اینکه اصولاً این راه حل، شانسی برای عملی شدن ندارد، آن را کنار گذاشته و طرفدار فرمول دودولتی در سرزمین مقدس شده است. اما کسانی هم که اعتقاد دارند اساساً اسراییل باید نابود بشود، تا حالا هیچ حرف روشنی نزدهاند. بعضیهایشان بحث راه حل نظامی را مطرح کردهاند که قاعدتاً اگر اسراییل نابودشدنی بود، تا حالا نابود شده بود. اما بعضیها هم بحثهای دیگری را مطرح میکنند که چندان مفهوم نیست و آن زوال اسراییل در آیندهی بسیار نزدیک است که معلوم نیست از چه طریقی این اتفاق میتواند صورت بپذیرد. بنابراین من تصور میکنم کسانی که راه حل دو دولتی را نفی میکنند، راه حل جایگزینی که امکان عملی شدن داشته باشد، صرف نظر از مثبت یا منفی بودن آن، نمیتوانند ارائه کنند. آیا اکنون میشود گفت که امکانات سیاسی بیشتری نسبت به دورههای گذشته برای دسترسی به صلح به وجود آمده است؟ چه گامهای اساسی در این زمینه باید برداشته شود؟ در واقع با فروپاشی اتحاد شوروی، بحران خاورمیانه از کانون منازعهی شرق و غرب خارج شده و بیشتر به صورت یک معضل منطقهای درآمده و خود همین زمینهای را ایجاد کرده است که اولاً اکثریت فلسطینیها به موجودیت اسراییل در چارچوب مرزهای ۱۹۴۸ رضایت بدهند و اکثریت قاطعی از اسراییلیها هم وجود یک کشور مستقل فلسطینی را در سرزمینهای اشغالی سال ۱۹۶۷ بپذیرند. این خودش زمینهای را ایجاد کرده است که رهبران سیاسی دو طرف از طریق مذاکره بتوانند به هر حال (کار را) پیش ببرند. بنابراین به نظر میآید که اگر آنها بخواهند، آن طور که آقای جورج بوش تعهد کرده و قول داده که قبل از خروجش از کاخ سفید، مسألهی اعراب و اسراییل و خصوصاً مسألهی فلسطین به نحوی حل بشود، قاعدتاً باید در درجهی اول اسراییلیها از بلندپروازیهای تاریخی خودشان به طور عریان و شفاف دست بردارند و بپذیرند که بیتالمقدس شرقی و کل کرانهی باختری رود اردن از آن فلسطینیهاست و شهرکها را باید از این مناطق برچینند. قاعدتاً در مقابل این فلسطینیها هم به نظر من مجبور خواهند بود در مورد بحث حق بازگشت آوارگان انعطافهایی را از خودشان نشان بدهند؛ به طوری که نگرانی اسراییلیها از به هم خوردن ترکیب جمعیتی اسراییل را تا اندازهای رفع کنند. به نظر من بدون این مسایل، کار مشکل خواهد شد. ولی به نظرم میرسد که هر دو در همین جهت در حال حرکتاند. جز سیاستمداران و مسئولان سیاسی در هر دو طرف، نسلهای جدید در اسراییل و در بین فلسطینیان، نسبت به آینده و جنبش صلح چگونه فکر میکنند و این راه حلی که شما مطرح میکنید، چه قدر در بین نسلهای جوان پایه دارد و میتواند در دسترسی نزدیکمدت به صلح تأثیر داشته باشد؟ نسلهای جوان به نظر میرسد در مجموع از نسلهای قبلی مقداری احساسیتر هستند؛ در هر دو طرف. به هر حال نسل جدیدی که در بین فلسطینیها شکل گرفته است، بیشتر تحت تأثیر دیدگاههای رادیکال است و امید کمتری به صلح دارد. همین طور در بین اسراییلیها هم به نظر میرسد که اندیشههای صهیونیستی افراطی در بخشی از جوانانشان در حال شکلگیری است. البته هر دوی این نسلها هم به آیندهی بهتر و زندگی بدون دغدغهی دائمی جنگ و خونریزی و ناامنی هم علاقهمندند. البته این مقداری تناقضآمیز است؛ اما در مجموع به نظر میرسد نسلی که باید صلح کند، آن نسل میانهای است که هم تجربههای گذشته را دارد و هم این که فعلاً به اعتدالی رسیده است. و اگر این مسأله را بخواهند به نسلهای آینده موکول کنند، بویژه نسل جوانی که فردا باید تصمیمگیر باشد، فکر کنم مسأله سختتر از آنچه هست، خواهد شد. سیاست کنونی ایران در قبال اسراییل و بحران خاورمیانه چه پیامدهایی هم برای منطقه و هم برای ایران خواهد داشت؟ و اساساً این سیاست تا کی میتواند ادامه پیدا کند؟ سیاست ایران اولاً شفاف و روشن نیست. بعضی وقتها از نابودی اسراییل و محوش از صحنهی روزگار صحبت میشود؛ بعضی وقتها هم میگویند نه، چنین قصدی در کار نیست و پیشنهاد ایران این است که در مجموعهی کشور فلسطین و اسراییل رفراندومی صورت بگیرد و آنجا تعیینکننده باشد. ولی به هر حال آنچه به عنوان نظر ایران در جامعه جهانی مطرح شده و آن را مبنا قرار دادهاند، همان سیاستهای آقای احمدینژاد است که مرتب از نابودی قریبالوقوع اسراییل صحبت میکند. اصولاً تصور این که ایران برنامهای برای این کار دارد، ظاهراً اسراییلیها این مسأله را خیلی جدی تلقی کردهاند و روی آن خیلی تبلیغات میکنند. قاعدتاً تغییرات موضع ایران هم به نحوی تناقضآمیز است. به این معنا که وقتی ایران در واقع اسراییل را تهدید به نابودی میکند و یا سیاستاش را بر این مبنا قرار میدهد، بعضی از سیاستمداران در داخل اسراییل تصور میکنند که برای رفع این خطر و برای خنثی کردن این تهدید، بهتر است که امتیازاتی را به فلسطینیها بدهند و در آن جبههها روابطشان را با اعراب میانهرو بهتر کنند. این هم خودش انگیزهای برای تحرک در جهت صلح میشود. اما تأثیرات منفی این ماجرا تماماً به ایران برمیگردد؛ به طوری که هم اسراییلیها این را نوعی تهدید تلقی کرده و ظاهراً تمام قوایشان را بسیج کردهاند که فشارهای جهانی علیه ایران افزایش پیدا بکند، هم متحدان غربیشان روی این مسائل تأکید دارند و هم به نظر میرسد با توجه به نوع سیاستهای ایران، اعراب هم دارند مرتب به این موضع نزدیک میشوند و بعضی از آنها هم تهدید ایران را جدیتر از اسراییل برای خودشان تصور میکنند. در واقع جبهه بزرگی از کشورهای عربی، اسراییل و متحدان آنها علیه ایران شکل گرفته است و قاعدتاً این، تأثیرش بر منافع ایران بسیار بسیار زیانبار است و ممکن است حتی به فاجعه منجر بشود. در مورد کنفرانس صلح آناپولیس مذاکراتی الان در جریان است. آیا امکان این که در نزدیکمدت و آن زمانی که تعیین کرده که به هدف خودش برسد، وجود دارد؟ به هر حال در مذاکرات اسراییل و فلسطینیها ضربالاجلها و مهلتهای زیادی را اعلام کردهاند که هیچ کدام تا حالا نتیجهبخش نبوده و در آن مدت زمانی، نتوانستهاند دو طرف به توافق دست پیدا کنند. امکان این که این بار هم این ماجرا پیش بیاید، وجود دارد. اما جهت حرکت، شاید خیلی مهمتر از این مهلتها باشد. اولاً دولت آقای بوش ظاهراً مصمم است که این روند صلح را به سرانجامی برساند؛ و خب میدانیم که سیاست آمریکا در این زمینه، بسیار مؤثر و شاید مؤثرترین مؤلفه است. در ثانی دو طرف هم برای این کار اشتیاق دارند. اگر دو طرف نهایتاً آنچه را که قرار است به همدیگر بدهند، به عنوان واقعیت بپذیرند و بویژه بر سر مسایل خیلی جزیی، چنانچه در روند قرارداد اردن نشان دادند، چانهزنیهای خستهکننده و طاقتفرسا نکنند، بویژه اسراییلیها که در چانهزنی بسیار بسیار ماهرند و سرسخت، اگر از این مسایل عبور کنند، من فکر کنم میشود چشماندازی را برای توافق کلی در آخر سال جاری میلادی بین دو طرف مشاهده کرد. در همین باره: اسرائیل از روزنهی عدسی دیوید روبینگر بنیانگذاری اسرائیل، تجربهای ناتمام |
لینکدونی
آخرین مطالب
موضوعات
|